۱۳٬۷۳۸
ویرایش
(←بحث روایتی: (روايتى در ذيل آيات شريفه گذشته : نهى از سب خدايان مشركين ، ايمان نياوردن كفارو...).) برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
==بحث روایتی: (رواياتى ذيل آيات گذشته) == | ==بحث روایتی: (رواياتى ذيل آيات گذشته) == | ||
در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم، از سدى روايت كرده كه گفت: وقتى كه ابوطالب (عليه السلام) از دنيا می رفت، مشركان قريش به يكديگر گفتند چه خوب است برويم و اين مرد را ديده، از وى بخواهيم كه برادرزاده خود (محمد) را سفارش كند، كه متعرض ما و خدايان ما نگردد. چون ما بعد از مردن وى، از كشتن برادرزاده اش شرم داريم، و می ترسيم فردا عرب بگويد در ايام زندگى ابوطالب، از ترس او متعرض محمد نمى شدند. همين كه از دنيا رفت، او را كشتند. | در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم، از سدى روايت كرده كه گفت: | ||
وقتى كه ابوطالب (عليه السلام) از دنيا می رفت، مشركان قريش به يكديگر گفتند چه خوب است برويم و اين مرد را ديده، از وى بخواهيم كه برادرزاده خود (محمد) را سفارش كند، كه متعرض ما و خدايان ما نگردد. چون ما بعد از مردن وى، از كشتن برادرزاده اش شرم داريم، و می ترسيم فردا عرب بگويد در ايام زندگى ابوطالب، از ترس او متعرض محمد نمى شدند. همين كه از دنيا رفت، او را كشتند. | |||
به دنبال اين گفتگو، ابوسفيان و ابوجهل و نضر بن حارث و اميه و ابى، پسران خلف و همچنين عقبة بن ابى معيط و عمرو بن عاصى و اسود بن بخترى، به راه افتاده، مردى را به نام مطلب فرستادند، تا از ابى طالب اجازه ملاقات بگيرد. | به دنبال اين گفتگو، ابوسفيان و ابوجهل و نضر بن حارث و اميه و ابى، پسران خلف و همچنين عقبة بن ابى معيط و عمرو بن عاصى و اسود بن بخترى، به راه افتاده، مردى را به نام مطلب فرستادند، تا از ابى طالب اجازه ملاقات بگيرد. | ||
خط ۱۷۹: | خط ۱۸۱: | ||
<center> «'''بیان آیات'''» </center> | <center> «'''بیان آیات'''» </center> | ||
اين | اين آيات، با اين كه به شهادت فاء تفريع در «افغير الله» به آيات پيشين اتصال دارند، در ميان خودشان نيز كه هشت آيه هستند، اتصال دارند كه برخى را به برخى ربط مى دهد و به همديگر بر مى گرداند. زيرا آيات مشتمل اند بر اين كه نبايد جز خدا را حكم گرفت و به حكمش گوش داد، در حالى كه خداى متعال احكام خود را به تفصيل در كتاب خود بيان فرموده، و مشتمل اند بر نهى از پيروى و فرمانبردارى از بيشتر مردم. زيرا فرمانبردارى از بيشتر مردم، كه پيروى ظن و تخمين مى كنند، گمراه كننده است. | ||
اين بيان | |||
أَ فَغَيرَ اللَّهِ أَبْتَغِى حَكَماً وَ هُوَ الَّذِى أَنزَلَ إِلَيْكمُ | و در آخر آيات، بيان مى كند كه مشركان، كه اولياى شياطين اند، با مؤمنان در باره خوردن مردار مجادله مى كنند، و در اين آيات، به خوردن آنچه به نام خدا ذبح شده، امر و از آنچه به نام خدا ذبح نشده، نهى شده است، و اين كه آنچه خدا فرموده و براى بندگان خود پسنديده همين است. | ||
در مجمع البيان مى گويد: لفظ | |||
اين بيان مؤيد آن روايتى است كه از ابن عباس نقل شده كه گفته است: مشركان در مساءله خوردن گوشت ميته، با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و مؤمنان مجادله مى كردند كه چرا شما حيوانى را كه خودتان ذبح مى كنيد، می خوريد و اما حيوانى را كه خداوند كشته است، نمی خوريد؟ در پاسخ آنان، اين آيات نازل شد كه فرق بين آن دو حيوان را بيان نموده و حكم خداى را اثبات كرده است. | |||
«'''أَ فَغَيرَ اللَّهِ أَبْتَغِى حَكَماً وَ هُوَ الَّذِى أَنزَلَ إِلَيْكمُ الْكِتَاب مُفَصلاً'''»: | |||
در مجمع البيان مى گويد: لفظ «حكم» و «حاكم» به يك معنا است، جز اين كه حكم در رسانيدن مدح بليغ تر است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۵۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۵۱ </center> | ||
براى | براى اين كه در حق كسى اطلاق مى شود كه استحقاق حكم كردن را دارد، و جز به حق، حكومت و قضاوت نمى كند. به خلاف «حاكم» كه مطلق است و به اشخاصى هم كه گاهى به باطل حكومت و قضاوت مى كنند، اطلاق مى شود. | ||
حرف | |||
و در معناى كلمه تفصيل مى گويد: اين كلمه، به معناى روشن ساختن معانى و رفع اشتباه از آن است، به نحوى كه اگر خلط و تداخلى در آن معانى شده و در نتيجه مراد و مقصود مبهم شده باشد، آن خلط و تداخل را از بين ببرد. | |||
وَ الَّذِينَ | |||
در | حرف «فاء» در جمله «افغير الله»، حرف تفريع است. يعنى بيان مى كند كه جمله مزبور فرع و نتيجه جملات قبل است كه راجع به بياناتى بود كه از ناحيه خداى تعالى آمده، و نيز پيشتر فرموده بود: «و هذا كتاب انزلناه مبارك مصدق الذى بين يديه...». | ||
پس معناى آيه چنين مى شود: آيا من به غير خدا، مانند شركايى كه شما آن ها را معبود خود گرفته ايد، يا كسانى كه به آن ها انتساب می جوييد، حكمى بگيرم و در طلب حكمى كه حكمش را پيروى كنم، برآيم، در حالى كه خداى تعالى، سزاوار حكميت است. چون اوست آن كسى كه اين كتاب (قرآن) را بر شما نازل كرده، كه هيچ يك از معارفش مختلط به ديگرى نبوده و هيچ يك از احكامش، مشتبه به ديگرى نيست، و غير چنين كسى سزاوار حكميت نيست. | |||
بنابراين، اين آيه در معناى آيه «و الله يقضى بالحق و الذين يدعون من دونه لا يقضون بشئ ان الله هو السميع البصير»، و آيه «افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لا يهدى الا ان يهدى» مى باشد. | |||
«'''وَ الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَاب يَعْلَمُونَ ...'''»: | |||
در اين جا، خطاب را دوباره متوجه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نموده و مطلبى را گوشزد وى مى سازد كه با شنيدن آن، ايمان و ثبات قدم آن جناب نسبت به خطابى كه قبلا به مشركان داشت، زيادتر مى گردد. | |||
پس در حقيقت، در كلام التفاتى به كار رفته، و جمله مورد بحث، به منزله جمله معترضه اى است كه به منظور ثبوت قدم و اطمينان قلب رسول خدا و نيز براى اين كه مشركان بدانند كه آن جناب در كار خود بصيرت دارد، در وسط كلام آورده شده. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه :۴۵۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه :۴۵۲ </center> | ||
كلمه | كلمه «بالحق»، متعلق است به جمله «منزل من ربك»، و نازل شدن به حق به همين است كه از ناحيه شيطان و از تسويلات او و يا از مقوله كهانت كه خداوند در باره اش فرموده: «هل انبئكم على من تنزل الشياطين ، تنزل على كل افاك اثيم» نبوده باشد و شيطان در آن تصرف نكرده، و وحى الهى با تسويلات شيطانى در آن مختلط نشده باشد. همچنان كه در آيه «عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم» اشاره فرموده است. | ||
ویرایش