گمنام

تفسیر:المیزان جلد۷ بخش۳۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۶۶: خط ۱۶۶:
<span id='link221'><span>
<span id='link221'><span>


==چند روايت در مورد ديده نشدن خداى تعالى به چشم (لا تدركه الابصار). ==
==چند روايت در مورد ديده نشدن خداى تعالى، به چشم ==
و در كافى به سند خود از عبدالله بن سنان از امام صادق (عليهالسلام ) روايت كرده كه در ذيل آيه «''' لا تدركه الابصار '''» فرمود. مقصود از درك ابصار احاطه اوهام است ، مگر نميبينى كه در جمله «''' قد جاءكم بصائر من ربكم '''» نيز معناى لغوى «''' بصائر '''» ديدن به چشم و همچنين در «''' و من عمى فعليها '''» كورى چشم اراده نشده ، آرى ، در همه اين موارد مقصود از بصيرت احاطه وهم است . عرب هم اين كلمه را به همين معنا استعمال مى كند، مثلا مى گويد: فلانى بصير به شعر و فلانى بصير به فقه است و فلانى در شناختن پولها بصيرت دارد و فلانى بصير به انواع لباسها و پارچه ها است . وقتى در بشر صحيح باشد كه اين كلمه به معناى احاطه استعمال شود در خداى تعالى چگونه صحيح نباشد و حال آنكه خداوند بزرگتر از آن است كه به چشمها ديده شود.
و در كافى به سند خود، از عبدالله بن سنان، از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه در ذيل آيه «لا تدركه الابصار» فرمود: مقصود از درك ابصار، احاطه اوهام است، مگر نمی بينى كه در جمله «قد جاءكم بصائر من ربكم» نيز، معناى لغوى «بصائر» ديدن به چشم و همچنين در «و من عمى فعليها»، كورى چشم اراده نشده.
مؤ لف : اين روايت را مرحوم صدوق به سند ديگرى از آنجناب و همچنين به سندى كه به ابى هاشم جعفرى دارد از حضرت رضا (عليهالسلام ) روايت كرده .
 
و نيز در كافى به سند خود از صفوان بن يحيى روايت كرده كه گفت : ابو قره محدث از من تقاضا كرد كه او را به خدمت حضرت رضا (عليهالسلام ) ببرم ، من از آن حضرت جهت وى اذن خواستم ، اذن دادند. به اتفاق شرفياب شديم . ابو قره از حلال و حرام و ساير احكام دين مسائل زيادى پرسيد تا آنكه به مساءله توحيد رسيد، پرسيد: روايتى در دست ما هست كه مى گويد: خداوند رؤ يت و كلام خود را بين دو پيغمبر تقسيم نموده كلام خود را به موسى بن عمران و رؤ يتش را به محمد (صلى الله عليه وآله ) اختصاص داد.
آرى، در همه اين موارد، مقصود از بصيرت احاطه وهم است. عرب هم اين كلمه را به همين معنا استعمال مى كند/ مثلا مى گويد: فلانى بصير به شعر و فلانى بصير به فقه است و فلانى در شناختن پول ها بصيرت دارد و فلانى بصير به انواع لباس ها و پارچه ها است. وقتى در بشر صحيح باشد كه اين كلمه به معناى احاطه استعمال شود، در خداى تعالى چگونه صحيح نباشد و حال آن كه خداوند بزرگتر از آن است كه به چشم ها ديده شود.
امام (عليهالسلام ) فرمود: چه كسى بود كه از ناحيه خداوند به جن و انس تبليغ مى كرد كه : «''' لا تدركه الابصار، لا يحيطون به علما، ليس كمثله شى ء '''» آيا محمد نبود؟.
 
ابو قره عرض كرد چرا او بود. امام فرمود: چطور ممكن است كسى خود را به جهانيان چنين معرفى كند كه از ناحيه خداوند آمده ،
مؤلف: اين روايت را مرحوم صدوق، به سند ديگرى از آن جناب و همچنين به سندى كه به ابى هاشم جعفرى دارد، از حضرت رضا (عليه السلام) روايت كرده.
 
و نيز در كافى به سند خود، از صفوان بن يحيى روايت كرده كه گفت: ابوقره محدث از من تقاضا كرد كه او را به خدمت حضرت رضا (عليه السلام) ببرم. من از آن حضرت جهت وى اذن خواستم. اذن دادند. به اتفاق شرفياب شديم. ابوقره، از حلال و حرام و ساير احكام دين مسائل زيادى پرسيد، تا آن كه به مساءله توحيد رسيد. پرسيد: روايتى در دست ما هست كه مى گويد: خداوند رؤيت و كلام خود را بين دو پيغمبر تقسيم نموده، كلام خود را به موسى بن عمران و رؤيتش را به محمد (صلى الله عليه و آله) اختصاص داد.
 
امام (عليه السلام) فرمود: چه كسى بود كه از ناحيه خداوند به جن و انس تبليغ مى كرد كه: «لا تدركه الابصار، لا يحيطون به علما، ليس كمثله شئ»، آيا محمد نبود؟
 
ابوقره عرض كرد: چرا او بود. امام فرمود: چطور ممكن است كسى خود را به جهانيان چنين معرفى كند كه از ناحيه خداوند آمده،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۲۷ </center>
تا بشر را به امر خداوند به سوى او دعوت نمايد، و در باره خداى تعالى بگويد: چشمها او را نمى بينند، و علم بشر به او احاطه نمييابد، و چيزى مثل او وجود ندارد آنگاه همين شخص بگويد: من خدا را به چشم خود ديده ام ، و به علم خود به وى احاطه يافتهام و او را در صورت ، مثل بشر ديدم ؟ آيا شرم نمى كنيد؟ زنادقه هم نتوانستند به خداوند چنين نسبتهاى ناروائى بدهند و بگويند از طرف خداوند آمده آنگاه حرفهايى بزنند كه انكار وجود خدا را برساند.
تا بشر را به امر خداوند به سوى او دعوت نمايد، و در باره خداى تعالى بگويد: چشم ها او را نمى بينند، و علم بشر به او احاطه نمی يابد، و چيزى مثل او وجود ندارد، آنگاه همين شخص بگويد: من خدا را به چشم خود ديده ام، و به علم خود به وى احاطه يافته ام و او را در صورت، مثل بشر ديدم؟ آيا شرم نمى كنيد؟ زنادقه هم نتوانستند به خداوند چنين نسبت هاى ناروایى بدهند و بگويند از طرف خداوند آمده، آنگاه حرف هايى بزنند كه انكار وجود خدا را برساند.
ابو قره در اينجا به عرض ايشان رسانيد كه خود خداى تعالى ديده شدن خود را در كلام خود خاطرنشان ساخته و فرموده است : «''' و لقد رآه نزلة اخرى '''» . امام (عليهالسلام ) فرمود: اين آيه دنبالهاى دارد كه معناى آنرا روشن مى سازد، و آن اين است كه مى فرمايد: «''' ما كذب الفؤ اد ما راى '''» يعنى قلب و دل محمد (صلى الله عليه وآله ) تكذيب نكرد آنچه را كه او به چشمان خود ديد، «''' لقد راءى من آيات ربه الكبرى '''» او از آيات بزرگ پروردگار خود چيزهايى ديد، پس بطورى كه مى بينى دنباله آيه موردتو مقصود از ما راءى آنچه را كه ديده بود بيان نموده و معلوم كرد كه مقصود از آن آيات خدا بود نه خود خدا، اگر مقصود ديدن خود خدا بود معنا نداشت در جاى ديگر بفرمايد: «''' و لا يحيطون به علما '''» براى اينكه وقتى چشم خدا را ببيند قهرا انسان احاطه علمى نيز به او پيدا مى كند.
 
ابو قره عرض كرد: بنابراين شما ميخواهيد روايات مذكور را تكذيب كنيد. حضرت فرمود: آرى ، وقتى روايتى مخالف با قرآن باشد من آن روايت را تكذيب ميكنم ، علاوه بر اينكه روايت مورد سؤ ال تو مخالف با اجماع مسلمين هم هست ، چون همه مسلمين اجماع دارند بر اينكه خداوند محاط علم كسى واقع نمى شود، و چشمها او را نميبيند، و چيزى شبيه و مانند او نيست .
ابوقره در اين جا به عرض ايشان رسانيد كه خود خداى تعالى، ديده شدن خود را در كلام خود خاطرنشان ساخته و فرموده است: «و لقد رآه نزلة اخرى».  
مؤ لف : اين مضمون در اخبار ديگرى كه از ائمه هدى (عليهم السلام ) روايت شده نيز آمده است ، البته روايات ديگرى هم هست كه مساءله رؤ يت را به معناى دقيقتر ديگرى كه لايق ساحت قدس خداى تعالى است اثبات مى كند، و ما آن روايات را به زودى در تفسير سوره اعراف ايراد خواهيم نمود ان شاء الله . و اگر مى بينيد كه امام (عليهالسلام ) در روايت بالارؤ يت را شديدا انكار نموده براى اين است كه مشهور در افواه مردم آنروز رؤ يت جسمانى بود، آنهايى كه رؤ يت را اثبات مى كردند رؤ يت به چشم سر را مى گفتند كه صريح عقل و نص كتاب آنرا نفى مى كند.
 
امام (عليه السلام) فرمود: اين آيه، دنباله اى دارد كه معناى آن را روشن مى سازد، و آن، اين است كه مى فرمايد: «ما كذب الفؤاد ما راى». يعنى قلب و دل محمد (صلى الله عليه و آله) تكذيب نكرد آنچه را كه او به چشمان خود ديد، «لقد راءى من آيات ربه الكبرى»، او از آيات بزرگ پروردگار خود چيزهايى ديد.
 
پس به طورى كه مى بينى، دنباله آيه مورد نظر تو، مقصود از «ما راءى: آنچه را كه ديده بود»، بيان نموده و معلوم كرد كه مقصود از آن آيات خدا بود، نه خود خدا. اگر مقصود ديدن خود خدا بود، معنا نداشت در جاى ديگر بفرمايد: «و لا يحيطون به علما». براى اين كه وقتى چشم خدا را ببيند، قهرا انسان احاطه علمى نيز به او پيدا مى كند.
 
ابوقره عرض كرد: بنابراين شما می خواهيد روايات مذكور را تكذيب كنيد.  
 
حضرت فرمود: آرى، وقتى روايتى مخالف با قرآن باشد، من آن روايت را تكذيب می كنم. علاوه بر اين كه روايت مورد سؤال تو، مخالف با اجماع مسلمين هم هست. چون همه مسلمين اجماع دارند بر اين كه خداوند محاط علم كسى واقع نمى شود، و چشم ها او را نمی بيند، و چيزى شبيه و مانند او نيست.
 
مؤلف: اين مضمون در اخبار ديگرى كه از ائمه هدى (عليهم السلام) روايت شده، نيز آمده است. البته روايات ديگرى هم هست كه مساءله رؤيت را به معناى دقيق تر ديگرى كه لايق ساحت قدس خداى تعالى است، اثبات مى كند، و ما آن روايات را به زودى در تفسير سوره اعراف ايراد خواهيم نمود، إن شاء الله.
 
و اگر مى بينيد كه امام (عليه السلام) در روايت بالا، رؤيت را شديدا انكار نموده، براى اين است كه مشهور در افواه مردم آن روز رؤيت جسمانى بود. آن هايى كه رؤيت را اثبات مى كردند، رؤيت به چشم سر را مى گفتند كه صريح عقل و نص كتاب آن را نفى مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۲۸ </center>
مثلا از عكرمه از ابن عباس روايت مى كردند كه وى گفته است رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) پروردگار خود را ديد، و وقتى از عكرمه پرسيدند چطور ممكن است كسى خدا را ببيند و حال آنكه خودش فرموده : «''' لا تدركه الابصار '''» ، در جواب گفته است : آيا اگر كسى بگويد تو آسمان را مى بينى دروغ گفته ؟ گفت نه راست است . گفت : صحيح است گفته شود تو آسمان را مى بينى و حال آنكه تو همه آنرا نمى بينى ، معناى آيه هم اين است كه چشم ما همه جاى خداوند را نمى بيند.
مثلا از عكرمه، از ابن عباس روايت مى كردند كه وى گفته است: رسول خدا (صلى الله عليه و آله) پروردگار خود را ديد، و وقتى از عكرمه پرسيدند: چطور ممكن است كسى خدا را ببيند و حال آن كه خودش فرموده: «لا تدركه الابصار»؟
و معلوم است كه از اين روايت و روايات بسيارى ديگر كه ادله قائلين به رؤ يت است به خوبى برمى آيد كه آنان قائل به رؤ يت جسمانى بودند.
 
در اينجا بايد به عكرمه گفت اگر مراد از «''' لا تدركه الابصار '''» اين باشد كه كسى به تمام جهات و جوانب خداوند احاطه پيدا نمى كند، اين اختصاصى به خداوند ندارد؟ چون همه موجودات از انسان و حيوان و ساير اجسام زمينى و اجرام آسمانى همين طورند، زيرا هيچ موجود مادى نيست مگر اينكه داراى سطوح متعدد است ، و در علم «''' مناظر و مرايا '''» كه همان قوانين و قواعد مربوط به چشم و عمل آن است مسلم شده است كه حس باصره جز يك طرف جسم را كه مقابل با آن است ، و شعاعى بين آن و بين جسم در دوران است نمى بيند، مثلا وقتى ما انسانى را مى بينيم ، از تمام سطوح و جوانب او كه عبارتند از پشت و رو، راست و چپ ، و بالا و پايين تنها آن مقدار به چشم ما ميخورد كه در مقابل ما قرار دارد، و محال است كه در يك نظر تمامى سطحهايى كه محيط به او است در باصره ما قرار گيرد. پس اگر مراد از اينكه فرمود: «''' ديده ها او را نمى بيند '''» نديدن به اين معنا باشد در اين صورت كلام بى معنايى خواهد بود.
در جواب گفته است: آيا اگر كسى بگويد تو آسمان را مى بينى، دروغ گفته؟ گفت: نه راست است. گفت: صحيح است گفته شود تو آسمان را مى بينى و حال آن كه تو همه آن را نمى بينى، معناى آيه هم اين است كه چشم ما همه جاى خداوند را نمى بيند.
مرحوم شيخ صدوق در كتاب توحيد به سند خود از اسماعيل بن فضل روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليهالسلام ) پرسيدم آيا خداى تعالى در روز قيامت ديده مى شود يا خير؟ حضرت فرمود: خداوند منزه و بزرگتر از اين حرفها است ، اى ابن الفضل ! چشمها نمى بينند جز چيزهايى را كه داراى رنگ و كيفيت باشد، و خدا خود آفريننده رنگها و كيفيتها است .
 
و معلوم است كه از اين روايت و روايات بسيارى ديگر كه ادله قائلين به رؤيت است، به خوبى بر مى آيد كه آنان قائل به رؤيت جسمانى بودند.
 
در اين جا بايد به عكرمه گفت اگر مراد از «لا تدركه الابصار» اين باشد كه كسى به تمام جهات و جوانب خداوند احاطه پيدا نمى كند، اين اختصاصى به خداوند ندارد؟ چون همه موجودات از انسان و حيوان و ساير اجسام زمينى و اجرام آسمانى همين طورند. زيرا هيچ موجود مادى نيست مگر اين كه داراى سطوح متعدد است، و در علم «مناظر و مرايا»، كه همان قوانين و قواعد مربوط به چشم و عمل آن است، مسلم شده است كه حس باصره، جز يك طرف جسم را كه مقابل با آن است، و شعاعى بين آن و بين جسم در دوران است نمى بيند.
 
مثلا وقتى ما انسانى را مى بينيم، از تمام سطوح و جوانب او، كه عبارتند از پشت و رو، راست و چپ، و بالا و پايين، تنها آن مقدار به چشم ما می خورد كه در مقابل ما قرار دارد، و محال است كه در يك نظر، تمامى سطح هايى كه محيط به او است، در باصره ما قرار گيرد.  
 
پس اگر مراد از اين كه فرمود: «ديده ها او را نمى بيند»، نديدن به اين معنا باشد در اين صورت كلام بى معنايى خواهد بود.
 
مرحوم شيخ صدوق، در كتاب توحيد، به سند خود، از اسماعيل بن فضل روايت كرده كه گفت: از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم: آيا خداى تعالى در روز قيامت ديده مى شود، يا خير؟ حضرت فرمود: خداوند منزه و بزرگتر از اين حرف ها است. اى ابن الفضل! چشم ها نمى بينند جز چيزهايى را كه داراى رنگ و كيفيت باشد، و خدا، خود آفرينندۀ رنگ ها و كيفيت ها است.




۱۳٬۷۷۸

ویرایش