گمنام

تفسیر:المیزان جلد۷ بخش۱۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جزبدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۵: خط ۵:


<span id='link115'><span>
<span id='link115'><span>
==كلام الهى ، كلام حق و فصل است و هزل و خلاف واقع در آن راه ندارد. ==
==كلام الهى، كلام حق و فصل است و هزل و خلاف واقع، در آن راه ندارد ==
لازم به تذكر است كه اشتباه برداشت نشود، ما نمى خواهيم بگوييم مقتضاى ايمان به خدا و رسول و به آنچه كه رسولش آورده اين است كه هر گونه باطل و دروغى را از قرآن نفى نموده و قرآن را از خرافات منزه بدانيم (اگر چه منزه هم مى باشد) و نيز نمى خواهيم بگوييم بر هر انسان سليم العقل و درست فكرى واجب است كه در برابر قرآن خضوع نموده و هر خطا و لغزشى را از آن دور بداند (اگر چه چنين هم هست ) بلكه مى گوييم مفسر قرآن كتابى را تفسير مى كند كه خود آن كتاب در باره خود ادعا كرده كه كتابى است الهى و براى هدايت مردم به سوى حقيقت و سعادت نازل شده است ، كتابى است كه به سوى حق هدايت مى كند، و هدايتش هم به حق است . مفسر چنين كتابى بايد كتاب مذكور را كتابى فرض كند كه گفته هاى ش همه و همه حق صريح است و براهينى كه بر مقاصد و اغراض خود اقامه مى كند، همه هدايت به راهى است كه باطل در آن رخنه ندارد، و آن راه راهى است كه جز به حق منتهى نمى شود، با اين حال چطور ممكن است كتابى كه اينطور فرض شده در طريق دعوتش (كه جز به «''' حق '''» نيست ) از باطل استفاده كند؟ و چطور تصور مى شود در يك قضيهاى كه ايراد مى كند، هم بفرمايد: «''' انه لقول فصل و ما هو بالهزل سخنش هزل نيست بلكه قول فصل است '''» و هم در بيان آن مسامحه و سهلانگارى كرده باشد؟.
لازم به تذكر است كه اشتباه برداشت نشود، ما نمى خواهيم بگوييم مقتضاى ايمان به خدا و رسول و به آنچه كه رسولش آورده اين است كه هر گونه باطل و دروغى را از قرآن نفى نموده و قرآن را از خرافات منزه بدانيم (اگر چه منزه هم مى باشد) و نيز نمى خواهيم بگوييم بر هر انسان سليم العقل و درست فكرى واجب است كه در برابر قرآن خضوع نموده و هر خطا و لغزشى را از آن دور بداند (اگر چه چنين هم هست ) بلكه مى گوييم مفسر قرآن كتابى را تفسير مى كند كه خود آن كتاب در باره خود ادعا كرده كه كتابى است الهى و براى هدايت مردم به سوى حقيقت و سعادت نازل شده است ، كتابى است كه به سوى حق هدايت مى كند، و هدايتش هم به حق است.  
 
مفسر چنين كتابى بايد كتاب مذكور را كتابى فرض كند كه گفته هاى ش همه و همه حق صريح است و براهينى كه بر مقاصد و اغراض خود اقامه مى كند، همه هدايت به راهى است كه باطل در آن رخنه ندارد، و آن راه راهى است كه جز به حق منتهى نمى شود، با اين حال چطور ممكن است كتابى كه اينطور فرض شده در طريق دعوتش (كه جز به « حق» نيست) از باطل استفاده كند؟ و چطور تصور مى شود در يك قضيه اى كه ايراد مى كند، هم بفرمايد: «انه لقول فصل و ما هو بالهزل سخنش هزل نيست بلكه قول فصل است» و هم در بيان آن مسامحه و سهل انگارى كرده باشد؟
 
يا چگونه ممكن است داستانى كه نقل مى كند و يا خبرى كه مى دهد كلام خدايى باشد كه عالم به غيب آسمانها و زمين است و در عين حال مشوب و آميخته به جهل و اشتباه هم بوده باشد؟
يا چگونه ممكن است داستانى كه نقل مى كند و يا خبرى كه مى دهد كلام خدايى باشد كه عالم به غيب آسمانها و زمين است و در عين حال مشوب و آميخته به جهل و اشتباه هم بوده باشد؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۲۳۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۲۳۷ </center>
آيا باور كردنى است كه نور ظلمت آورد، و جهل معرفت زايد؟.
آيا باور كردنى است كه نور ظلمت آورد، و جهل معرفت زايد؟
و اما بحث از اينكه آيا اين كتاب در ادعاى خود صادق است و اينكه خود را كلام خدا و در راه و هدف خود حق معرفى مى كند، راست است و آيا كتب مقدسه ديگر، مانند: «''' عهدين '''» و «''' اوستا '''» در مورد قضاوتهاى قرآن چه نظرى دارند و آيا بحثهاى علمى ديگر، مانند: بحثهاى تاريخى ، طبيعى ، رياضى ، فلسفى و اجتماعى ، چه نشان مى دهند، اينگونه بحثها از وظيفه مفسر بيرون است و هرگز روا نيست به بحث تفسير آميخته يا جانشين آن شوند.
 
آرى بحث تفسير تنها بحث در آيات كريم قرآن است ، و به طورى كه آيه «''' افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا '''» گواهى مى دهد، از آيات قرآنى شبهاتى يكى پس از ديگرى به ذهن مى آيد كه در نتيجه به نظر انسان مى رسد كه در آيات قرآن ، اختلافات زيادى باشد، فلان آيه با آيه ديگرى متناقض و يا مضمون فلان آيه مخالف حق و حقيقت و مناقض با آيه اى باشد كه مى فرمايد: «''' قرآن تنها به سوى حق دعوت مى كند '''» و همين آيه مى فرمايد قرآن خود براى ازاله اين شبهات كافى است ، و اگر در آن تدبر شود پاره اى از آن آيات حل مشكل و ازاله شبهه از پاره ديگرش مى كند، و شخصى كه عهدهدار تفسير آن شده است ، بايستى براى فهميدن مراد و مقصود هر آيه ، از آيات ديگر، استمداد جسته و از آنها استشهاد كند. پس نبايد در برخورد به امثال آيه مورد بحث ، اجازه چنين جسارتى به خود بدهد كه بگويد: قرآن مشتمل بر مطالب خلاف واقع است !، بلكه بايد در ساير آيات مشابه آن دقت نموده و شبهه را بر طرف سازد.
و اما بحث از اينكه آيا اين كتاب در ادعاى خود صادق است و اين كه خود را كلام خدا و در راه و هدف خود حق معرفى مى كند، راست است و آيا كتب مقدسه ديگر، مانند: «عهدين» و «اوستا» در مورد قضاوت هاى قرآن چه نظرى دارند و آيا بحث هاى علمى ديگر، مانند: بحث هاى تاريخى ، طبيعى ، رياضى ، فلسفى و اجتماعى ، چه نشان مى دهند، اين گونه بحثها از وظيفه مفسر بيرون است و هرگز روا نيست به بحث تفسير آميخته يا جانشين آن شوند.
 
آرى بحث تفسير تنها بحث در آيات كريم قرآن است ، و به طورى كه آيه «''' افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا '''» گواهى مى دهد، از آيات قرآنى شبهاتى يكى پس از ديگرى به ذهن مى آيد كه در نتيجه به نظر انسان مى رسد كه در آيات قرآن ، اختلافات زيادى باشد، فلان آيه با آيه ديگرى متناقض و يا مضمون فلان آيه مخالف حق و حقيقت و مناقض با آيه اى باشد كه مى فرمايد: «قرآن تنها به سوى حق دعوت مى كند».
 
و همين آيه مى فرمايد قرآن خود براى ازاله اين شبهات كافى است ، و اگر در آن تدبر شود پاره اى از آن آيات حل مشكل و ازاله شبهه از پاره ديگرش مى كند، و شخصى كه عهده دار تفسير آن شده است ، بايستى براى فهميدن مراد و مقصود هر آيه ، از آيات ديگر، استمداد جسته و از آن ها استشهاد كند. پس نبايد در برخورد به امثال آيه مورد بحث ، اجازه چنين جسارتى به خود بدهد كه بگويد: قرآن مشتمل بر مطالب خلاف واقع است، بلكه بايد در ساير آيات مشابه آن دقت نموده و شبهه را بر طرف سازد.
<span id='link116'><span>
<span id='link116'><span>
==وجه اينكه قرآن مواد تاريخ و جزئيات داستان رانقل نمى كند. ==
==وجه اينكه قرآن مواد تاريخ و جزئيات داستان رانقل نمى كند. ==
و اما اينكه چرا قرآن مواد تاريخ و جزئيات داستان را نقل نمى كند، البته جهت و علتش روشن است ، و آن اين است كه قرآن كريم كتاب دعوت و هدايت است ، و در اين رسالت و هدفى كه دارد، يك قدم راه را به طرف چيزهاى ديگر، از قبيل تاريخ و يا رشتههاى ديگر كج نمى نمايد، زيرا هدف قرآن تعليم تاريخ ، و مسلكش ، مسلك رماننويسى نيست . هيچ كارى به اينكه فلانى پسر كيست و نسبش چيست و حوادث تاريخى مربوط به او در چه زمان و مكانى رخ داده است ، نداشته و متعرض ساير مشخصاتى كه يك تاريخنويس يا زماننويس ، بى نياز از ذكر آن نيست ، نمى شود،
و اما اينكه چرا قرآن مواد تاريخ و جزئيات داستان را نقل نمى كند، البته جهت و علتش روشن است ، و آن اين است كه قرآن كريم كتاب دعوت و هدايت است ، و در اين رسالت و هدفى كه دارد، يك قدم راه را به طرف چيزهاى ديگر، از قبيل تاريخ و يا رشتههاى ديگر كج نمى نمايد، زيرا هدف قرآن تعليم تاريخ ، و مسلكش ، مسلك رماننويسى نيست . هيچ كارى به اينكه فلانى پسر كيست و نسبش چيست و حوادث تاريخى مربوط به او در چه زمان و مكانى رخ داده است ، نداشته و متعرض ساير مشخصاتى كه يك تاريخنويس يا زماننويس ، بى نياز از ذكر آن نيست ، نمى شود،
۱۳٬۸۵۰

ویرایش