تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۳۶

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۴۴

۱۰ - و در تفسير ابى الفتوح از ابى سعيد خدرى روايت شده كه گفت : وقتى آيه شريفه «و اذكروا الله كثيرا - و خدا را بسيار ذكر كنيد» نازل شد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) مشغول به ذكر خدا گشت تا جائى كه كفار مى گفتند اين مرد جن زده شده است . ۱۱ - و دركتاب كافى به سند خود از زيد شحام از امام صادق (عليه السلام ) نقل مى كند كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در هر روز هفتاد بار توبه مى كرد، پرسيدم آيا هفتاد بار مى گفت «استغفر الله و اتوب اليه »؟ فرمودند: نه ، بلكه مى گفت : «اتوب الى الله » عرض كردم رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) توبه مى كرد و گناه مرتكب نمى شد و ما توبه مى كنيم و باز تكرار مى نمائيم ، فرمود: «الله المستعان - بايد از خدا مدد گرفت ». ۱۲ - و در كتاب مكارم الاخلاق از كتاب : «النبوه » از على (عليه السلام ) نقل مى كند كه آن جناب هر وقت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را وصف مى كرد مى فرمود: كف دستش از تمامى كف ها سخى تر و سينه اش از همه سينه ها جرات دارتر و لهجه اش از همه لهجه ها و زبانها راستگوتر و به عهد و پيمان از همه مردم وفادارتر و خوى نازنينش از خوى همه نرم تر و دودمانش از همه دودمان ها كريم تر و محترمتر، اگر كسى ناگهانى ميديدش از او هيبت مى برد و اگر كسى با او از روى معرفت همنشين بود دوستش مى داشت ، قبل از او و بعد از او من هرگز كسى را مثل او نديدم . ۱۳ - و در كتاب كافى به سند خود از عمر بن على از پدر بزرگوارش نقل مى كند كه فرمود: از جمله سوگندهاى رسول خدا اين بود كه مى فرمود: «لا و استغفر الله - نه ، و از خداآمرزش مى خواهم ». ۱۴ - و در احياء العلوم است كه آن جناب وقتى خيلى خوشحال مى شد زياد دست به محاسن شريف خود مى كشيد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۴۵

سخاوت حضرت (ص ) و توجه ايشان به امر نيازمندان

۱۵ - و نيز در همان كتاب است كه : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) سخى ترين مردم بود، بطورى كه هيچ وقت درهم و دينارى نزدش ‍ نمى ماند، حتى اگر وقتى چيزى نزدش زيادى مى ماند و تا شب كسى را نمى يافت كه آنرا به او بدهد، به خانه نمى رفت تا ذمه خود را از آن برى سازد و آنرا به محتاجى برساند، و از آنچه خدا روزيش مى كرد بيش از آذوقه يكسال از خرما و جوى كه در دسترس بود براى خود ذخيره نمى كرد و مابقى را در راه خدا صرف مى كرد، كسى از آن جناب چيزى درخواست نمى كرد مگر اينكه آن حضرت حاجتش را هر چه بود برآورده مى نمود، و همچنين مى داد تا آنكه نوبت مى رسيد به غذاى ذخيره يكساله اش از آنهم ايثار مى فرمود، و بسيار اتفاق مى افتاد كه قبل از گذشتن يكسال قوت خود را انفاق كرده و اگر چيز ديگرى عايدش ‍ نمى شد خود محتاج شده بود. غزالى سپس اضافه مى كند كه : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) حق را انفاذ مى كرد اگر چه ضررش عايد خودش و يا اصحابش مى شد. و نيز مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) دشمنان زيادى داشت و با اينحال در بين آنان تنها و بدون نگهبان رفت و آمد مى كرد. و نيز مى گويد كه هيچ امرى از امور دنيا آن جناب را به هول و هراس در نمى آورد. و نيز مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) با فقرا مى نشست و با مساكين هم غذا مى شد و كسانى را كه داراى فضائل اخلاقى بودند احترام مى كرد، و با اشخاص آبرومند الفت مى گرفت ، به اين معنى كه به آنان احسان مى نمود، و خويشاوندان را در عين اينكه بر افضل از آنان مقدم نمى داشت صله رحم مى كرد، به احدى از مردم جفا نمى نمود، و عذر هر معتذرى را مى پذيرفت . و نيز مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) داراى غلامان و كنيزانى بود و در خوراك و پوشاك از ايشان برترى نمى جست ، و هيچ دقيقه اى از عمر شريفش را بيهوده و بدون عملى در راه خدا و يا كارى از كارهاى لازم خويشتن نمى گذراند، و گاهى براى سركشى به اصحاب خود به باغات شان تشريف مى برد، و هرگز مسكينى را براى تهى دستى و يا مرضش تحقير نمى كرد و از هيچ سلطانى به خاطر سلطنتش نمى ترسيد، آن فقير و اين سلطان را به يك نحو دعوت به توحيد مى نمود. ۱۶ - و نيز در كتاب مزبور مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) از همه مردم ديرتر به غضب درمى آمد و از همه زودتر آشتى مى كرد و خشنود مى شد و از همه مردم رؤ وف تر به مردم بود و بهترين مردم و نافع ترين آنان بود براى مردم .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۴۶

۱۷ - و نيز در آن كتاب مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) چنان بود كه اگر مسرور و راضى مى شد مسرت و رضايتش براى مردم بهترين مسرت ها و رضايت ها بود، اگر موعظه مى كرد موعظه اش جدى بود نه به شوخى ، و اگر غضب مى كرد - و البته جز براى خدا غضب نمى كرد - هيچ چيزى تاب مقاومت در برابر غضبش را نداشت ، و هم چنين در تمامى امورش همينطور بود، وقتى هم كه به مصيبتى و يا به ناملايمى برمى خورد امر را به خدا واگذار مى كرد، و از حول و قوه خويش تبرى مى جست و از خدا راه چاره مى خواست . مؤ لف : معانى توكل بر خدا و تفويض امر به او و تبرى از حول و قوه خويشتن و راه چاره از خدا خواستن همه به هم مربوط و برگشت همه آنها به يك اصل است و آن اين است كه براى امور استنادى است به اراده الهى اى كه غالب بر هر اراده ديگرى است و هرگز مغلوب نمى شودو قدرت الهى اى كه مافوق هر قدرت و غير متناهى است ، و اين خود معنا و حقيقتى است كه كتاب خدا و سنت رسول گراميش متفقا مردم را به اعتقاد بر آن و عمل بر طبق آن دعوت كرده اند، قرآن كريم مى فرمايد: «و على الله فليتوكل المتوكلون » و نيز مى فرمود: «و افوض امرى الى الله » و نيز مى فرمود: «و من يتوكل على الله فهو حسبه » ونيز مى فرمايد: «الا له الخلق و الامر» و نيز مى فرمايد: «و ان الى ربك المنتهى » و غير اين از آيات ، و روايات در اين باره از حد شمارش ‍ افزون است . و متخلق به اين خلق ها و متادب به اين آداب شدن علاوه بر اينكه آدمى را در مسير حقايق و واقعيات قرار داده و عملش را منطبق بر وجهى مى سازد كه بر حسب واقع بايد آنطور واقع شود و علاوه بر اينكه آدمى را مستقر در دين فطرت كرده ، و اين معنا را ارتكازى آدمى مى كند كه حقيقت هر چيزى و نشانه حقيقت بودن آن برگشت حقيقى آن است به خداى سبحان ، كما اينكه خود فرمود: «الا الى الله تصيرالامور» علاوه براين ، فائده مهم ديگرى دارد، و آن اين است كه اتكا و اعتماد انسان بر پروردگارش - در حالتى انسان را آشناى به پروردگارى مى كند كه داراى قدرت غير متناهى و اراده اى قاهر غير مغلوب است - اراده اش را چنان كشش داده و عزمش را چنان راسخ مى كند كه موانعى كه پيش مى آيد، در او رخنه نكرده و رنج و تعبى كه در راه رسيدن به هدف مى بيند خللى در او وارد نمى سازد و هيچ تسويلى نفسانى و وسوسه شيطانى كه بصورت خطورهاى وهمى در ضمير انسان خودنمائى مى كند آنرا از بين نمى برد.

رواياتى درباره پاره اى از سنن و آداب رسول الله (ص ) در معاشرت با مردم

۱۸ - و در كتاب ارشاد ديلمى است كه : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) لباس خود را خودش وصله مى زد، و كفش خود را خود مى دوخت ، و گوسفند خود را مى دوشيد، و با بردگان هم غذا مى شد، و بر زمين مى نشست و بر دراز گوش سوار مى شد و ديگرى را هم پشت سر خود بر آن سوار مى كرد، و حيا مانعش نمى شد از اينكه مايحتاج خود را خودش از بازار تهيه كرده به سوى اهل خانه اش ببرد، به توانگران و فقرا دست مى داد و دست خودرا نمى كشيد تا طرف دست خود را بكشد، بهر كس مى رسيد چه توانگر و چه درويش و چه كوچك و چه بزرگ سلام ميداد، و اگر چيزى تعارفش مى كردند آنرا تحقير نمى كرد اگر چه يك خرماى پوسيده بود، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بسيار خفيف المؤ نه و كريم الطبع و خوش معاشرت و خوش رو بود، و بدون اينكه ، بخندد هميشه تبسمى بر لب داشت ، و بدون اينكه چهره اش در هم كشيده باشد هميشه اندوهگين به نظر مى رسيد، و بدون اينكه از خود ذلتى نشان دهد همواره متواضع بود، و بدون اينكه اسراف بورزد سخى بود، بسيار دل نازك و مهربان به همه مسلمانان بود، هرگز از روى سيرى آروغ نزد، و هرگز دست طمع به سوى چيزى دراز نكرد. ۱۹ - و در كتاب مكارم الاخلاق روايت شده كه : رسول الله (صلى الله عليه و آله ) عادتش اين بود كه خود را در آينه ببيند و سر و روى خود را شانه زند و چه بسا اين كار را در برابر آب انجام مى داد و گذشته از اهل خانه خود را براى اصحابش نيز آرايش مى داد و مى فرمود: خداوند دوست دارد كه بنده اش وقتى براى ديدن برادران از خانه بيرون مى رود خود را آماده ساخته آرايش دهد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۴۸

۲۰ - و در كتاب هاى علل و عيون و مجالس به اسنادش از حضرت رضا از پدران بزرگوارش (عليهم السلام ) نقل كرده كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) فرمود: من از پنج چيز دست برنمى دارم تابميرم : ۱ - روى زمين و با بردگان غذا خوردن ۲ - سوار الاغ برهنه شدن ۳ - بز بدست خود دوشيدن ۴ - لباس پشمينه پوشيدن ۵ - و به كودكان سلام كردن ، براى اين دست برنمى دارم كه امتم نيز بر آن عادت كنند و اين خود سنتى شود براى بعد از خودم . ۲۱ - و در كتاب فقيه از على (عليه السلام ) روايت شده كه به مردى از بنى سعد فرمود: آيا تو را از خود و از فاطمه حديث نكنم - تا آنجا كه فرمود - پس صبح شد و رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بر ما وارد شد در حالى كه من و فاطمه هنوز در بستر خود بوديم ، فرمود: سلام عليكم ، ما از جهت اينكه در چنين حالى بوديم شرم كرده ، جواب سلامش ‍ نگفتيم ، بار ديگر فرمود: السلام عليكم باز ما جواب نداديم ، بار سوم فرمود: السلام عليكم اينجا بود كه ترسيديم اگر جواب نگوئيم آن جناب مراجعت كنند چه عادت آن حضرت چنين بود كه سه نوبت سلام مى كرد اگر جواب مى شنيد و اذن مى گرفت داخل مى شد و گرنه برمى گشت ، از اين جهت ناچار گفتيم : «و عليك السلام يا رسول الله »، درآى ، آن حضرت بعد از شنيدن اين جواب داخل شد... . ۲۲ - و در كتاب كافى بسند خود از ربعى بن عبدالله از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به زنان هم سلام مى كرد و آنها سلامش را جواب مى دادند، و هم چنين اميرالمؤ منين (عليه السلام )، الا اينكه آن جناب سلام دادن به زنان جوان را كراهت داشت و مى فرمود: مى ترسم از آهنگ صداى آنها خوشم آيد آن وقت ضرر اين كار از اجرى كه در نظر دارم بيشتر شود. مؤ لف : صدوق (عليه الرحمه ) هم اين روايت را بدون ذكر سند نقل كرده و همچنين سبط طبرسى در كتاب المشكوه آنرا از كتاب محاسن نقل كرده است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۴۹

۲۳ - و نيزدر كافى به سند خود از حضرت عبدالعظيم بن عبدالله حسنى نقل كرده كه ايشان بدون ذكر سند از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نقل كرده و گفته كه آن حضرت سه جور مى نشست : يكى «قرفصاء» - و آن عبارت از اين بود كه ساقهاى پا را بلند مى كرد و دو دست خود را از جلو بر آنها حلقه مى زد و با دست راست بازوى چپ و با دست چپ بازوى راست را مى گرفت ، دوم اينكه دو زانوى خود و نوك انگشتان پا را به زمين م ى گذاشت ، سوم اينكه يك پا را زير ران خود گذاشته و پاى ديگر را روى آن پهن ميكرد و هرگز ديده نشد كه چهار زانو بنشيند. ۲۴ - و در كتاب مكارم الاخلاق از كتاب نبوت از على (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: هيچ ديده نشد كه رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) با كسى مصافحه كند و او جلوتر از طرف دست خود را بكشد، بلكه آنقدر دست خود را در دست او نگه ميداشت تا او دست آن جناب را رها سازد، و هيچ ديده نشد كه كسى با پر حرفى خود مزاحم آن حضرت شود و او از روى انزجار سكوت كند، بلكه آنقدر حوصله به خرج مى داد تا طرف ساكت شود و هيچ ديده نشد كه در پيش روى كسى كه در خدمتش ‍ نشسته پاى خود را دراز كند، و هيچ وقت مخير بين دو چيز نشد مگر اينكه دشوارتر آن دو را اختيار مى فرمود، و هيچ وقت در ظلمى كه به او ميشد به مقام انتقام در نيامد، مگر اينكه محارم خدا هتك شود كه در اين صورت خشم مى كرد و خشمش هم براى خداى تعالى بود، و هيچ وقت در حال تكيه كردن غذا ميل نفرمود تا از دنيا رحلت كرد، و هيچ وقت چيزى از او درخواست نشد كه در جواب بگويد: «نه »، و حاجت هيچ حاجتمندى را رد نكرد بلكه عملا يا به زبان به قدرى كه برايش ‍ ميسور بود آنرا برآورده ميساخت ، نمازش در عين تماميت از همه نمازها سبك تر و خطبه اش از همه خطبه ها كوتاهتر و از هذيان دور بود، و مردم ، آن جناب را به بوى خوشى كه از او به مشام مى رسيد مى شناختند، و وقتى با ديگران بر سر يك سفره مى نشست اولين كسى بود كه شروع به غذا خوردن مى كرد، و آخرين كسى بود كه از غذا دست مى كشيد، و هميشه از غذاى جلو خود ميل مى فرمود، تنها در رطب و خرما بود كه آن جناب دست دراز ميكرد و بهترش را برمى چيد، و وقتى چيزى مى آشاميد آشاميدنش با سه نفس بود، و آنرا مى مكيد و مثل پاره اى از مردم نمى بلعيد، و دست راستش اختصاص داشت براى خوردن و آشاميدن ، و جز با دست راست چيزى نمى داد و چيزى نمى گرفت ، و دست چپش براى كارهاى ديگرش بود، رسول خدا با دست راست كار كردن را در جميع كارهاى خود دوست مى داشت حتى در لباس پوشيدن و كفش به پا كردن و موى شانه زدنش .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۵۰

و وقتى دعا مى فرمود سه بار تكرار مى كرد، و وقتى تكلم مى فرمود در كلام خود تكرار نداشت و اگر اذن دخول مى گرفت سه بار تكرار مى نمود، كلامش همه روشن بود به طورى كه هر شنونده اى آنرا مى فهميد، وقتى تكلم مى كرد چيزى شبيه نور از بين ثنايايش بيرون مى جست ، و اگر آن جناب را مى ديدى مى گفتى افلج است و حال آنكه چنين نبود، نگاهش همه بگوشه چشم بود، و هيچ وقت باكسى مطالبى را كه خوش آيند آنكس نبود در ميان نمى گذاشت ، وقتى راه مى رفت گوئى از كوه سرازير مى شد و بارها مى فرمود بهترين شما خوش ‍ اخلاق ترين شما است ، هيچ وقت طعم چيزى را مذمت نمى كرد، و آنرا نمى ستود، اهل علم و اصحاب حديث در حضورش نزاع نمى كردند، و هر دانشمندى كه موفق بدرك حضورش شد اين معنا را گفت كه من به چشم خود احدى را نه قبل از او و نه بعد از او نظير او نديدم . ۲۵ - و در كتاب كافى به سند خود از جميل بن دراج از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نگاه هاى زير چشمى خود را در بين اصحابش به طور مساوى تقسيم كرده بود به اين معنا كه بتمام آنان بيك جور نظر مى انداخت و همه را به يك چشم مى ديد، و نيز فرمود: هيچ اتفاق نيفتاد كه آن جناب پاى خود را در مقابل اصحابش دراز كند، و اگر مردى با او مصافحه مى كرد دست خود را از دست او بيرون نمى كشيد و صبر مى كرد تا طرف دست او را رها سازد، از همين جهت وقتى مردم اين معنا را فهميدند هر كس با آن جناب مصافحه مى كرد دست خود را مرتبا بطرف خود مى كشيد تا آنكه از دست آن حضرت جدا مى كرد. ۲۶ - و در كتاب مكارم الاخلاق مى گويد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هر وقت حرف مى زد در حرف زدنش تبسم مى كرد. ۲۷ - و نيز از يونس شيبانى نقل مى كنند كه گفت امام ابى عبدالله (عليه السلام ) به من فرمود: چطور است شوخى كردنتان با يكديگر؟ عرض كردم خيلى كم است ، فرمود چرا با هم شوخى نمى كنيد؟ شوخى از خوش اخلاقى است و تو با شوخى مى توانى در برادر مسلمانت مسرتى ايجاد كنى ، رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) همواره با اشخاص ‍ شوخى مى كرد، و مى خواست تا بدين وسيله آنان را مسرور سازد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۵۱

۲۸ - و نيز در آن كتاب از ابى القاسم كوفى در كتاب اخلاق خود از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: هيچ مومنى نيست مگر اينكه از شوخى بهره اى دارد، رسول الله (صلى الله عليه و آله ) هم با اشخاص شوخى مى كرد، ولى در شوخيهايش جز حق نمى گفت . ۲۹ - و در كافى به سند خود از معمر بن خلاد نقل كرده كه گفت از حضرت ابى الحسن سؤ ال كرد كه قربانت شوم ، انسان با مردم آميزش ‍ ورفت و آمد دارد، مردم مزاح مى كنند مى خندند، تكليف چيست ؟ فرمود، عيبى ندارد اگر نباشد، و من گمان مى كنم مقصود آن جناب از جمله «اگر نباشد» اين بود كه اگر فحش نباشد، آنگاه فرمود: مردى اعرابى بديدن رسول الله مى آمد و برايش هديه مى آورد و همانجا به عنوان شوخى مى گفت پول هديه ما را مرحمت كن رسول خدا هم مى خنديد و وقتى اندوهناك مى شد مى فرمود: اعرابى چه شد كاش ‍ مى آمد. ۳۰ - و در كافى به سند خود از طلحه بن زيد از امام ابى عبدالله (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بيشتر اوقات رو به قبله مى نشست . ۳۱ - و در كتاب مكارم مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رسمش اين بود كه وقتى مردم بچه هاى نو رسيده خود را به عنوان تبرك خدمت آنجناب مى آوردند، آن حضرت براى احترام خانواده آن كودك ، وى را در دامن خود مى گذاشت و چه بسا بچه در دامن آن حضرت بول مى كرد و كسانى كه مى ديدند ناراحت شده و سر و صدا راه مى انداختند، آن حضرت نهيبشان مى كرد و مى فرمود: هيچ وقت بول بچه را قطع مكنيد و بگذاريد تا آخر بول خود را بكند، خلاصه صبر مى كرد تا بچه تا به آخر بول كند آنگاه در حق آن دعا مى فرمود و يا برايش ‍ اسم مى گذاشت و با اين عمل خاندان كودك را بى نهايت مسرور مى ساخت ، و طورى رفتار مى كرد كه خانواده كودك احساس ‍ نمى كردند كه آن جناب از بول بچه شان متاءذى شد تا در پى كار خود مى شدند، آنوقت برمى خاست و لباس خود را مى شست .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۵۲

۳۲ - و نيز در همان كتاب روايت شده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را رسم چنين بود كه اگر سوار بود هيچ وقت نمى گذاشت كسى پياده همراهيش كند يا او را سوار در رديف خود مى كرد و يا مى فرمود تو جلوتر برو و در هر جا كه مى گوئى منتظرم باش تا بيايم . ۳۳ - و نيز از كتاب اخلاق ابى القاسم كوفى نقل مى كند كه نوشته است : در آثار و اخبار چنين آمده كه رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) براى خود از احدى انتقام نگرفت ، بلكه هر كسى كه آزارش مى كرد عفو مى فرمود. ۳۴ - و نيز در مكارم الاخلاق مى نويسد كه رسم رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) اين بود كه اگر كسى از مسلمين را سه روز نمى ديد جوياى حالش مى شد، اگر مى گفتند سفر كرده حضرت دعاى خير براى او مى فرمود، و اگر مى گفتند منزل است به زيارتش مى رفت و اگر مى گفتند مريض است عيادتش مى فرمود. ۳۵ - و نيز از انس نقل مى كند كه گفت : من «۹» سال خدمتگذارى رسول خدا را كردم و هيچ بياد ندارم كه در عرض اين مدت بمن فرموده باشد چرا فلان كار را نكردى ، و نيز بياد ندارم كه در يكى از كارهايم خرده گيرى كرده باشد. ۳۶ - و در كتاب احياء العلوم مى گويد انس گفته : به آن خدائى كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را به حق مبعوث كرد، هيچگاه نشد كه مرا در كارى كه كردم و او را خوش نيامد عتاب كرده باشد كه چرا چنين كردى ، نه تنها آن جناب مرا مورد عتاب قرار نداد بلكه اگر هم زوجات او مرا ملامت مى كردند مى فرمود متعرضش نشويد مقدر چنين بوده . ۳۷ - و نيز در آن كتاب از انس نقل كرده كه گفت : هيچيك از اصحاب و يا ديگران آن حضرت را نخواند مگر اينكه در جواب مى فرمود: «لبيك ». ۳۸ - و نيز از او نقل كرده كه گفت اصحاب خود را هميشه براى احترام و به دست آوردن دلهايشان به كنيه هايشان مى خواند، و اگر هم كسى كنيه نداشت خودش براى او كنيه مى گذاشت . مردم هم او را به كنيه اى كه آن جناب برايش گذاشته بود صدا مى زدند. و هم چنين زنان اولاددار و بى اولاد و حتى بچه ها را كنيه مى گذاشت و بدين وسيله دلهايشان را به دست مى آورد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۵۳

۳۹ - و نيز در آن كتاب است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را رسم اين بود كه هر كه بر او وارد مى شد تشك خود را زيرش مى گسترانيد و اگر شخص وارد مى خواست قبول نكند اصرار مى كرد تا بپذيرد. ۴۰ - و در كافى به اسناد خود از عجلان نقل كرده كه گفت : من در حضور حضرت صادق (عليه السلام ) بودم كه سائلى به در خانه اش آمد، آن حضرت برخاست و از ظرفى كه در آن خرما بود هر دو دست خود را پركرده و به فقير داد، چيزى نگذشت سائل ديگرى آمد، و آن جناب برخاست و مشتى خرما به او داد، سپس سائل سومى آمد حضرت برخاست و مشتى خرما نيز به او داد، باز هم چيزى نگذشت سائل چهارمى آمد، اين بار حضرت برخاست و به مرد سائل فرمود: خدا ما و شما را روزى دهد؟ آنگاه به من فرمود: رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) چنين بود كه احدى از او از مال دنيا چيزى درخواست نمى كرد مگر اينكه آن حضرت ميدادش ، تا اينكه روزى زنى پسرى را كه داشت نزد آن حضرت فرستاد و گفت از رسول خدا چيزى بخواه اگر در جوابت فرمود چيزى در دست ما نيست بگو پس پيراهنت را به من ده ، امام صادق (عليه السلام ) فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) پيراهن خود را در آورد و جلوى پسر انداخت (در نسخه ديگرى دارد پيراهن خود را كند و به او داد) خداى تعالى با آيه :«لا تجعل يدك مغلوله الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا - دست خود را بسته بگردن خود مكن ، و آنرا بكلى هم باز مكن تا اين چنين ملامت شده و تهى دست شوى »، آنجناب را تاءديب كرده به ميانه روى در انفاق . ۴۱ - و نيز در آن كتاب به سند خود از جابر از ابى جعفر (عليه السلام ) رواى ت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هديه را قبول مى كرد و ليكن صدقه نمى خورد. ۴۲ - و نيز در آن كتاب از موسى بن عمران بن بزيع نقل كرده كه گفت : به حضرت رضا (عليه السلام ) عرض كردم فدايت شوم مردم چنين روايت مى كنند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى بدنبال كارى مى رفت از راهى كه رفته بود برنمى گشت ، بلكه از راه ديگرى مراجعت مى فرمود، آيا اين روايت صحيح است و رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) چنين ميكرد؟ آن حضرت درجواب فرمود: آرى من هم خيلى از اوقات چنين مى كنم تو نيز چنين كن ، آنگاه به من فرمود: بدان كه اين عمل براى رسيدن به رزق نزديك تر است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۵۴

۴۳ - و در كتاب اقبال به سند خود از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) هميشه بعد از طلوع آفتاب از خانه بيرون مى آمد. ۴۴ - و در كافى به سند خود از عبدالله بن مغيره از كسى كه براى او نقل نموده نقل كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى وارد منزلى ميشد در نزديكترين جا، نسبت به محل ورود مى نشست . مؤ لف : اين روايت را سبط طبرسى هم در كتاب المشكوه خود از كتاب محاسن و كتبى ديگر نقل كرده است .

از جمله سنن و آداب آن حضرت در امر نظافت و نزاهت

۴۵ - و از جمله سنن و آداب آن حضرت در امر نظافت و نزاهت يكى اين است كه آن حضرت بنا به نقل صاحب كتاب مكارم الاخلاق وقتى مى خواست موى سر و محاسن شريف خود را بشويد با سدر مى شست . ۴۶ - و در جعفريات به سند خود از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هميشه موى خود را شانه ميزد و اغلب با آب شانه مى كرد و مى فرمود: آب براى خوشبو كردن مومن كافى است . ۴۷ - و در كتاب من لا يحضره الفقيه مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: مجوس ريش خود را تراشيده و سبيل خود را كلفت مى كنند و ما سبيل خود را كوتاه كرده و ريش خود را وامى گذاريم .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۵۵

۴۸ - و در كافى به سند خود از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: يكى از سنت ها گرفتن ناخنها است . ۴۹ - و در فقيه مى گويد: روايت شده كه يكى از سنت ها، دفن كردن مو و ناخن و خون است . ۵۰ - و نيز به سند خود از محمد بن مسلم نقل مى كند كه از حضرت ابى جعفر از خضاب پرسيد، آن جناب فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) همواره خضاب ميكرد و هم اكنون موى خضاب شده آنجناب در خانه ما هست . ۵۱ - و در كتاب مكارم است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) همواره روغن بخود مى ماليد و هر كس كه بدن شريفش را روغن مالى ميكرد تا حدود زير جامه را مى ماليد و مابقى را خود آن جناب به دست خود انجام ميداد. ۵۲ - و در فقيه مى گويد: على (عليه السلام ) فرموده : ازاله موى زير بغل بوى بد را از انسان زايل مى سازد، علاوه بر اينكه هم پاكيزگى است و هم از سنت هائى است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به آن امر فرموده . ۵۳ - و در كتاب مكارم الاخلاق مى گويد: براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) سرمه دانى بود كه هر شب با آن سرمه بچشم مى كشيد، و سرمه اش سرمه سنگ بود. ۵۴- و در كافى به سند خود از ابى اسامه از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: از سنن مرسلين يكى مسواك كردن دندانها است . ۵۵ - و در فقيه به سند خود از على (عليه السلام ) نقل كرده كه در حديث «اربعمائه - چهار صد كلمه » خود فرمود: و مسواك كردن باعث رضاى خدا و از سنت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) و مايه خوشبوئى و پاكيزگى دهان است . مؤ لف : اخبار درباره عادت داشتن رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) به مسواك و سنت قرار دادن آن از طريق شيعه و سنى بسيار زياد است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۵۶

۵۶ - و در فقيه مى گويد: امام صادق (عليه السلام ) فرمود: چهار چيز از اخلاق انبياء است : ۱ - عطر زدن ۲ - با تيغ ازاله مو كردن ۳- نوره كشيدن ۴ - زياد با زنان همخوابگى كردن . ۵۷ - و كافى به سند خود از عبدالله بن سنان از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: براى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) مشكدانى بود كه بعد از هر وضوئى آن را با دست تر مى گرفت و درنتيجه هر وقت كه از خانه به بيرون تشريف مى آورد از بوى خوشش شناخته مى شد كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) است . ۵۸ - و در كتاب مكارم مى گويد: هيچ عطرى عرضه به آن جناب نمى شد مگر آنكه خود را با آن خوشبو مى كرد و مى فرمود: بوى خوشى دارد و حملش آسان است ، و اگر هم خود را با آن خوشبو نمى كرد سر انگشت خود را به آن گذاشته و از آن مى چشيد. ۵۹ - و نيز در آن كتاب مى نويسد: رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) با عود قمارى خود را بخور ميداد. ۶۰ - و در كتاب ذخيره المعاد است كه : مشك را بهترين و محبوبترين عطرها مى دانست . ۶۱ - و در كافى به سند خوداز اسحاق طويل عطار از ابى عبدالله (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بيش از آن مقدارى كه براى خوراك خرج مى كرد براى عطر پول مى داد. ۶۲ - و نيز در كافى به سند خود از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده ك ه فرمود: اميرالمؤ منين (صلوات الله عليه ) فرموده : عطر به شارب زدن از اخلاق انبياء و احترام به كرام الكاتبين است . ۶۳ - و نيز به سند خود از سكن خزاز نقل كرده كه گفت : شنيدم امام صادق (عليه السلام ) مى فرمود: بر هر بالغى لازم است كه در هر جمعه شارب و ناخن خود را چيده و مقدارى عطر استعمال كند، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى جمعه مى شد و عطر همراه خود نداشت ناچار مى فرمود تا چارقد بعضى از زوجاتش را مى آوردند، آن جناب آن را با آب تر مى كرد و بروى خود مى كشيد تا باين وسيله از بوى خوش آن چارقد، خود را معطر سازد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۵۷

۶۴ - و در فقيه به سند خود از اسحاق بن عمار از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: اگر در روز عيد فطر براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) عطر مى آوردند اول به زنان خود مى داد. ۶۵ - و در كتاب مكارم است كه رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) به انواع روغن ها خود را روغن مالى مى فرمود، و نيز فرمود: آن جناب بيشتر با روغن بنفشه روغن مالى مى فرمود، و مى گفت ، اين روغن بهترين روغن است .

آداب آن جناب در سفر

۶۶ - و از جمله آداب آن حضرت در سفر - به طورى كه در فقيه به سند خود از عبد الله سنان از ابى جعفر (عليه السلام ) نقل كرده - اين بود كه : آن جناب بيشتر در روز پنج شنبه مسافرت مى كرد. مؤ لف : و در اين معنا احاديث بسيارى است . ۶۷ - و در كتاب امان الاخطار و كتاب مصباح الزائر آمده است كه صاحب كتاب عوارف المعارف گفته : رسول خدا هر وقت مسافرت ميرفت پنج چيز با خود برمى داشت : ۱ - آئينه ۲ - سرمه دان ۳ - شانه ۴ - مسواك ۵ - و در روايت ديگرى دارد كه مقراض را هم همراه خود مى برد. مؤ لف : اين روايت را در كتاب مكارم و جعفريات نيز نقل كرده . ۶۸ - و در كتاب مكارم از ابن عباس نقل كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى راه مى رفت طورى با نشاط مى رفت كه بنظر مى رسيد خسته و كسل نيست .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۵۸

۶۹ - و در فقيه به سند خود از معاويه بن عمار از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در سفر هر وقت از بلنديها سرازير مى شد مى گفت : «لا اله الا الله » و هر وقت بر بلندى ها بالا مى رفت مى گفت : «الله اكبر». ۷۰ - و در كتاب لب اللباب تاءليف قطب روايت شده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از هيچ منزلى كوچ نمى كرد مگر اينكه در آن منزل دو ركعت نماز مى خواند و مى فرمود: اينكار را براى اين مى كنم كه اين منازل به نمازى كه در آنها خوانده ام شهادت دهند. ۷۱ - و در كتاب فقيه مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى با مؤ منين خدا حافظى مى فرمود مى گفت : خداوند تقوا را زاد و توشه شما قرار دهد، و به هر خيرى مواجهتان سازد و هر حاجتى را از شما برآورده كند و دين و دنياى شما را سالم و ايمن سازد و شما را به سلامت و باغ نيمت فراوان برگرداند. مؤ لف : روايات درباره دعاى آن جناب در مواقع خداحافظى اشخاص ‍ مختلف است ، ليكن با همه اختلافى كه دارد نسبت به دعاى به سلامت و غنيمت همه متفقند.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←