گمنام

تفسیر:المیزان جلد۴ بخش۱۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۳۴: خط ۳۴:
و جسم در دنيا و روح به تنهايى در زندگى برزخ كه بحث در اين باره در ذيل آيه:" وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ ..."  گذشت.
و جسم در دنيا و روح به تنهايى در زندگى برزخ كه بحث در اين باره در ذيل آيه:" وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ ..."  گذشت.


[مراد از نفس واحده و زوج او كه انسان از آن آفريده شده است‏]
[مراد از نفس واحده و زوج او كه انسان از آن آفريده شده است‏]
 
و از ظاهر سياق بر مى‏آيد كه مراد از" نَفْسٍ واحِدَةٍ" آدم ع و مراد از" زوجها" حوا باشد كه پدر و مادر نسل انسان است كه ما نيز از آن نسل مى‏باشيم و بطورى كه از ظاهر قرآن كريم بر مى‏آيد همه افراد نوع انسان به اين دو تن منتهى مى‏شوند هم چنان كه از آيات زير همين معنا بر مى‏آيد كه:" خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ، ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها".
و از ظاهر سياق بر مى‏آيد كه مراد از" نَفْسٍ واحِدَةٍ" آدم ع و مراد از" زوجها" حوا باشد كه پدر و مادر نسل انسان است كه ما نيز از آن نسل مى‏باشيم و بطورى كه از ظاهر قرآن كريم بر مى‏آيد همه افراد نوع انسان به اين دو تن منتهى مى‏شوند هم چنان كه از آيات زير همين معنا بر مى‏آيد كه:" خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ، ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها".


" يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ" «3»، و آيه زير كه حكايت گفتار ابليس است:" لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا".
" يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ"  
، و آيه زير كه حكايت گفتار ابليس است:" لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا".
و اما احتمالى كه بعضى از مفسرين در معناى" نفس واحده" و" زوجها" داده‏اند، ذيلا از نظر خوانندگان مى‏گذرد كه البته به هيچ وجه درست نيست، آنان گفته‏اند كه: مراد از" نفس واحدة" و" زوج او" در آيه شريفه مطلق ذكور و اناث نسل بشر است كه كل بشر از مجموع پدر و مادر متولد مى‏شود، در نتيجه معناى آيه چنين مى‏شود كه مثلا آيه فرموده است كه هر يك نفر از شما نوع بشر، از يك پدر و مادر و يا به عبارت ديگر: از دو فرد بشر خلق شده‏ايد، بدون اينكه در اين معنا فرقى ميان شما باشد، بنا به گفته اين مفسر آيه شريفه همان را مى‏خواهد افاده كند كه آيه:" يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ" آن را افاده مى‏كند، و مى‏فرمايد: هان اى مردم ما شما را از يك نر و يك ماده آفريديم، و شما را تيره تيره و قبيله قبيله نموديم تا يكديگر را بشناسيد، و از ميان همه شما، آنكه با تقواتر است نزد خدا، گرامى‏تر است، و خلاصه مفادش اين است كه شما افراد بشر، از اين جهت كه هر يك متولد از پدرى و مادرى هستيد هيچ فرقى نداريد.
و اما احتمالى كه بعضى از مفسرين در معناى" نفس واحده" و" زوجها" داده‏اند، ذيلا از نظر خوانندگان مى‏گذرد كه البته به هيچ وجه درست نيست، آنان گفته‏اند كه: مراد از" نفس واحدة" و" زوج او" در آيه شريفه مطلق ذكور و اناث نسل بشر است كه كل بشر از مجموع پدر و مادر متولد مى‏شود، در نتيجه معناى آيه چنين مى‏شود كه مثلا آيه فرموده است كه هر يك نفر از شما نوع بشر، از يك پدر و مادر و يا به عبارت ديگر: از دو فرد بشر خلق شده‏ايد، بدون اينكه در اين معنا فرقى ميان شما باشد، بنا به گفته اين مفسر آيه شريفه همان را مى‏خواهد افاده كند كه آيه:" يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ" آن را افاده مى‏كند، و مى‏فرمايد: هان اى مردم ما شما را از يك نر و يك ماده آفريديم، و شما را تيره تيره و قبيله قبيله نموديم تا يكديگر را بشناسيد، و از ميان همه شما، آنكه با تقواتر است نزد خدا، گرامى‏تر است، و خلاصه مفادش اين است كه شما افراد بشر، از اين جهت كه هر يك متولد از پدرى و مادرى هستيد هيچ فرقى نداريد.
و وجه نادرستى اين احتمال روشن است، براى اينكه: اين مفسر غفلت كرده از اينكه‏
و وجه نادرستى اين احتمال روشن است، براى اينكه: اين مفسر غفلت كرده از اينكه
                         ترجمه تفسير الميزان، ج‏4، ص: 215
                         ترجمه تفسير الميزان، ج‏4، ص: 215
بين دو آيه، يعنى آيه سوره حجرات و آيه سوره نسا فرق واضحى است زيرا، آيه سوره حجرات در مقام بيان اين جهت است كه افراد انسان از نظر" حقيقت انسانيت" يكسانند، و هيچ فرقى در اين جهت ندارند كه هر يك آنان از پدرى و مادرى از جنس بشر، متولد شده‏اند، پس ديگر جا ندارد يكى بر ديگرى تكبر ورزد و خود را از ديگران بهتر بشمارد، مگر به يك ملاك كه آن هم تقوا است.
بين دو آيه، يعنى آيه سوره حجرات و آيه سوره نسا فرق واضحى است زيرا، آيه سوره حجرات در مقام بيان اين جهت است كه افراد انسان از نظر" حقيقت انسانيت" يكسانند، و هيچ فرقى در اين جهت ندارند كه هر يك آنان از پدرى و مادرى از جنس بشر، متولد شده‏اند، پس ديگر جا ندارد يكى بر ديگرى تكبر ورزد و خود را از ديگران بهتر بشمارد، مگر به يك ملاك كه آن هم تقوا است.
و اما آيه سوره نسا كه مورد بحث ما است در مقام ديگرى است، اين آيه مى‏خواهد بيان كند كه افراد انسان از حيث" حقيقت و جنس" يك واقعيتند، و با همه كثرتى كه دارند همه از يك ريشه منشعب شده‏اند، مخصوصا از جمله:" وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً ..." اين معنا به روشنى استفاده مى‏شود، به طورى كه ملاحظه مى‏كنيد چنين معنايى با اين احتمال كه مراد از" نفس واحدة" و" زوج او" تمامى نر و ماده‏هاى بشرى باشد نمى‏سازد، گذشته از اين دليل، آن معنا با غرضى كه سوره نسا آن را تعقيب مى‏كند كه بيانش گذشت، سازگارى ندارد.
و اما آيه سوره نسا كه مورد بحث ما است در مقام ديگرى است، اين آيه مى‏خواهد بيان كند كه افراد انسان از حيث" حقيقت و جنس" يك واقعيتند، و با همه كثرتى كه دارند همه از يك ريشه منشعب شده‏اند، مخصوصا از جمله:" وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً ..." اين معنا به روشنى استفاده مى‏شود، به طورى كه ملاحظه مى‏كنيد چنين معنايى با اين احتمال كه مراد از" نفس واحدة" و" زوج او" تمامى نر و ماده‏هاى بشرى باشد نمى‏سازد، گذشته از اين دليل، آن معنا با غرضى كه سوره نسا آن را تعقيب مى‏كند كه بيانش گذشت، سازگارى ندارد.
و اما كلمه زوج در جمله:" وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها" بنا به گفته راغب به معناى همسر است، يعنى اين كلمه در مورد هر دو قرين كه يكى نر و ديگرى ماده باشد، استعمال مى‏شود يعنى هم به نر زوج مى‏گويند و هم به ماده، و همچنين در غير حيوانات، يعنى در هر دو چيزى كه جفت داشته باشد به كار مى‏رود، مانند چكمه و دمپايى كه به هر لنگه آن گفته مى‏شود:
و اما كلمه زوج در جمله:" وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها" بنا به گفته راغب به معناى همسر است، يعنى اين كلمه در مورد هر دو قرين كه يكى نر و ديگرى ماده باشد، استعمال مى‏شود يعنى هم به نر زوج مى‏گويند و هم به ماده، و همچنين در غير حيوانات، يعنى در هر دو چيزى كه جفت داشته باشد به كار مى‏رود، مانند چكمه و دمپايى كه به هر لنگه آن گفته مى‏شود:
اين زوج آن ديگرى است و نيز به هر چيزى كه شبيه و نزديك به ديگرى و يا ضد ديگرى است زوج گفته مى‏شود، آن گاه راغب در ادامه سخنانش مى‏گويد: زوجه واژه نامطلوبى است، (يعنى در لغت صحيح به زن نيز زوج گفته مى‏شود نه زوجه).
اين زوج آن ديگرى است و نيز به هر چيزى كه شبيه و نزديك به ديگرى و يا ضد ديگرى است زوج گفته مى‏شود، آن گاه راغب در ادامه سخنانش مى‏گويد: زوجه واژه نامطلوبى است، (يعنى در لغت صحيح به زن نيز زوج گفته مى‏شود نه زوجه).
خط ۵۱: خط ۵۷:
" فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً، وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ" و نظير اين آيات آيه زير است:" وَ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ".
" فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً، وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ" و نظير اين آيات آيه زير است:" وَ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ".
پس اينكه در بعضى از تفسيرها آمده كه مراد از آيه مورد بحث اين است كه همسر آدم از بدن خود درست شده صحيح نيست، هر چند كه در روايات آمده كه از دنده آدم خلق شده، ليكن از خود آيه استفاده نمى‏شود، و در آيه، چيزى كه بر آن دلالت كند وجود ندارد.
پس اينكه در بعضى از تفسيرها آمده كه مراد از آيه مورد بحث اين است كه همسر آدم از بدن خود درست شده صحيح نيست، هر چند كه در روايات آمده كه از دنده آدم خلق شده، ليكن از خود آيه استفاده نمى‏شود، و در آيه، چيزى كه بر آن دلالت كند وجود ندارد.
" وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً" كلمه:" بث" به معناى جدا سازى بوسيله پاشيدن و امثال آن است، و در جاى ديگر قرآن آمده:" فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا" يعنى كوه‏ها به صورت ذراتى متفرق در مى‏آيند، و از همين باب است كه شكوه از اندوه را هم" بث" مى‏گويند، چون شكوه در حقيقت اندوه تراكم يافته در دل را مى‏پراكند، و به همين جهت است كه گاهى كلمه" بث" را در خود اندوه استعمال مى‏كنند كه در اين صورت مصدر را در اسم مفعول استعمال كرده‏اند، چون اندوه مبثوثى است كه انسان آن را بالطبع بث داده و منتشر مى‏كند، در آيه شريفه:" قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ" در همين معنا استعمال شده، معنايش اين است كه:" من غم و اندوهم را تنها براى خدا مى‏پراكنم".
" وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً" كلمه:" بث" به معناى جدا سازى بوسيله پاشيدن و امثال آن است، و در جاى ديگر قرآن آمده:" فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا" يعنى كوه‏ها به صورت ذراتى متفرق در مى‏آيند، و از همين باب است كه شكوه از اندوه را هم" بث" مى‏گويند، چون شكوه در حقيقت اندوه تراكم يافته در دل را مى‏پراكند، و به همين جهت است كه گاهى كلمه" بث" را در خود اندوه استعمال مى‏كنند كه در اين صورت مصدر را در اسم مفعول استعمال كرده‏اند، چون اندوه مبثوثى است كه انسان آن را بالطبع بث داده و منتشر مى‏كند، در آيه شريفه:" قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ" در همين معنا استعمال شده، معنايش اين است كه:" من غم و اندوهم را تنها براى خدا مى‏پراكنم".
و از آيه شريفه بر مى‏آيد كه نسل موجود از انسان، تنها منتهى به آدم و همسرش مى‏شود و جز اين دو نفر، هيچ كس ديگرى در انتشار اين نسل دخالت نداشته است، (نه حورى بهشتى، و نه فردى از افراد جن و نه غير آن دو)، و گرنه مى‏فرمود:" و بث منهما و من غيرهما". با پذيرفتن اين معنا دو مطلب به عنوان نتيجه بر آن متفرع مى‏شود.
و از آيه شريفه بر مى‏آيد كه نسل موجود از انسان، تنها منتهى به آدم و همسرش مى‏شود و جز اين دو نفر، هيچ كس ديگرى در انتشار اين نسل دخالت نداشته است، (نه حورى بهشتى، و نه فردى از افراد جن و نه غير آن دو)، و گرنه مى‏فرمود:" و بث منهما و من غيرهما". با پذيرفتن اين معنا دو مطلب به عنوان نتيجه بر آن متفرع مى‏شود.
[1- كل بشر از آدم و حوا نشات گرفته‏اند 2 ازدواج فرزندان بلا فصل آدم بين برادران و خواهران بوده‏]
 
[1- كل بشر از آدم و حوا نشات گرفته‏اند 2 ازدواج فرزندان بلا فصل آدم بين برادران و خواهران بوده‏]
اول اينكه: منظور از جمله:" رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً" كل بشر است، و افرادى است كه يا بدون واسطه (چون هابيل و قابيل و غيره) و يا با واسطه (چون ديگر افراد بشر تا هنگام بپا شدن‏
اول اينكه: منظور از جمله:" رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً" كل بشر است، و افرادى است كه يا بدون واسطه (چون هابيل و قابيل و غيره) و يا با واسطه (چون ديگر افراد بشر تا هنگام بپا شدن‏


خط ۶۰: خط ۶۸:
قيامت) از اين دو فرد (يعنى آدم و حوا) منشعب شده‏اند، پس كانه فرموده است:" و بثكم منهما ايها الناس" .
قيامت) از اين دو فرد (يعنى آدم و حوا) منشعب شده‏اند، پس كانه فرموده است:" و بثكم منهما ايها الناس" .
مطلب دوم اين است كه: ازدواج در طبقه اولى، بعد از خلقت آدم و حوا يعنى در فرزندان بلا فصل آدم و همسرش بين برادران و خواهران بوده و دختران آدم با پسران او ازدواج كرده‏اند، چون آن روز در تمام دنيا، نسل بشر منحصر در همين فرزندان بلا فصل آدم بوده، (در آن روز غير از آنان، نه دخترانى يافت مى‏شده است كه تا همسر پسران آدم شوند، و نه پسرى بود كه همسر دخترانش گردند)، بنا بر اين هيچ اشكالى هم ندارد (اگر چه در عصر ما خبرى تعجب آور است و ليكن) از آنجايى كه مساله يك مساله تشريعى است و تشريع هم تنها و تنها كار خداى تعالى است، و لذا او مى‏تواند يك عمل را در روزى حلال و روزى ديگر حرام كند:
مطلب دوم اين است كه: ازدواج در طبقه اولى، بعد از خلقت آدم و حوا يعنى در فرزندان بلا فصل آدم و همسرش بين برادران و خواهران بوده و دختران آدم با پسران او ازدواج كرده‏اند، چون آن روز در تمام دنيا، نسل بشر منحصر در همين فرزندان بلا فصل آدم بوده، (در آن روز غير از آنان، نه دخترانى يافت مى‏شده است كه تا همسر پسران آدم شوند، و نه پسرى بود كه همسر دخترانش گردند)، بنا بر اين هيچ اشكالى هم ندارد (اگر چه در عصر ما خبرى تعجب آور است و ليكن) از آنجايى كه مساله يك مساله تشريعى است و تشريع هم تنها و تنها كار خداى تعالى است، و لذا او مى‏تواند يك عمل را در روزى حلال و روزى ديگر حرام كند:
" وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ" «2»" إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ" «3»." وَ لا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً" «4»" وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولى‏ وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ" «5».
" وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ" «2»" إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ"." وَ لا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً" وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولى‏ وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ".
" وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ" منظور از" تسائل" به خدا اين است كه مردم با سوگند به خداى تعالى، از يكديگر چيزى درخواست كنند، اين به او بگويد تو را به خدا سوگند مى‏دهم كه فلان كار را بكنى، و او نيز به اين چنين چيزى را بگويد، و تسائل به خداى تعالى كنايه است از اينكه خداى سبحان در نظر آنان محترم و عظيم بوده، و او را دوست مى‏داشتند، چون آدمى به كسى و چيزى سوگند مى‏دهد كه او را عظيم بداند و محبوب بدارد.
" وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ" منظور از" تسائل" به خدا اين است كه مردم با سوگند به خداى تعالى، از يكديگر چيزى درخواست كنند، اين به او بگويد تو را به خدا سوگند مى‏دهم كه فلان كار را بكنى، و او نيز به اين چنين چيزى را بگويد، و تسائل به خداى تعالى كنايه است از اينكه خداى سبحان در نظر آنان محترم و عظيم بوده، و او را دوست مى‏داشتند، چون آدمى به كسى و چيزى سوگند مى‏دهد كه او را عظيم بداند و محبوب بدارد.
و اما اينكه فرمود:" و الارحام"، از ظاهرش بر مى‏آيد كه عطف باشد بر لفظ جلاله (اللَّه) و معناى آن چنين باشد:" از خدايى كه يكديگر را به احترام او قسم مى‏دهيد بترسيد و از ارحام نيز بترسيد" و چه بسا چنين باشد كه بعضى از مفسرين گفته‏اند كه عطف است بر محل و باطن ضمير" به" كه حالت نصبى دارد مثل: مررت بزيد و عمرا، و مؤيد اين احتمال اين است كه در قرائت حمزه كلمه" ارحام" به صداى زير خوانده شده تا عطف باشد بر ضمير متصل‏
و اما اينكه فرمود:" و الارحام"، از ظاهرش بر مى‏آيد كه عطف باشد بر لفظ جلاله (اللَّه) و معناى آن چنين باشد:" از خدايى كه يكديگر را به احترام او قسم مى‏دهيد بترسيد و از ارحام نيز بترسيد" و چه بسا چنين باشد كه بعضى از مفسرين گفته‏اند كه عطف است بر محل و باطن ضمير" به" كه حالت نصبى دارد مثل: مررت بزيد و عمرا، و مؤيد اين احتمال اين است كه در قرائت حمزه كلمه" ارحام" به صداى زير خوانده شده تا عطف باشد بر ضمير متصل‏
خط ۶۹: خط ۷۷:
در نتيجه معناى آيه شريفه چنين مى‏شود:" از خدايى كه شما يكديگر را به او و به رحم خود سوگند مى‏دهيد (و مى‏گوئيد تو را به خدا و به رحم سوگند مى‏دهم) بترسيد، و پروا كنيد".
در نتيجه معناى آيه شريفه چنين مى‏شود:" از خدايى كه شما يكديگر را به او و به رحم خود سوگند مى‏دهيد (و مى‏گوئيد تو را به خدا و به رحم سوگند مى‏دهم) بترسيد، و پروا كنيد".
اين بود خلاصه آنچه مفسرين در اين باره گفته‏اند، ليكن سياق آيات و نيز روال قرآن در بياناتش با اين گفتار سازگار نيست. توضيح اينكه اگر كلمه" ارحام" را صله‏اى مستقل براى موصول" الذى" بگيريم تقدير كلام چنين مى‏شود:" و اتقوا اللَّه الذى تسائلون بالارحام- بترسيد از خدايى كه يكديگر را به رحم‏ها سوگند مى‏دهيد" و معلوم است كه اين عبارت ناتمام است، چون صله نامبرده خالى از ضمير است و اين جايز نيست.
اين بود خلاصه آنچه مفسرين در اين باره گفته‏اند، ليكن سياق آيات و نيز روال قرآن در بياناتش با اين گفتار سازگار نيست. توضيح اينكه اگر كلمه" ارحام" را صله‏اى مستقل براى موصول" الذى" بگيريم تقدير كلام چنين مى‏شود:" و اتقوا اللَّه الذى تسائلون بالارحام- بترسيد از خدايى كه يكديگر را به رحم‏ها سوگند مى‏دهيد" و معلوم است كه اين عبارت ناتمام است، چون صله نامبرده خالى از ضمير است و اين جايز نيست.
(بله اگر از اين صله ضميرى به موصول بر مى‏گشت مثلا مى‏گفتيم:" و اتقوا اللَّه الذى جعل بينكم و بين ارحامكم مودة فتساءلون بهم" آن وقت مى‏توانستيم كلمه" و الارحام" را صله مستقلى بگيريم" مترجم").
(بله اگر از اين صله ضميرى به موصول بر مى‏گشت مثلا مى‏گفتيم:" و اتقوا اللَّه الذى جعل بينكم و بين ارحامكم مودة فتساءلون بهم" آن وقت مى‏توانستيم كلمه" و الارحام" را صله مستقلى بگيريم" مترجم").
و اگر چنانچه مجموع كلمه" و الارحام" و جمله" تسائلون به" را يك صله بگيريم براى موصول (الذى) در اين صورت مفاد آيه با ادب قرآن كريم نسبت به خداى تعالى سازگارى ندارد، چون در مساله عظمت و عزت، خدا و ارحام را مساوى و برابر گرفته‏ايم.
و اگر چنانچه مجموع كلمه" و الارحام" و جمله" تسائلون به" را يك صله بگيريم براى موصول (الذى) در اين صورت مفاد آيه با ادب قرآن كريم نسبت به خداى تعالى سازگارى ندارد، چون در مساله عظمت و عزت، خدا و ارحام را مساوى و برابر گرفته‏ايم.
(پس معناى درست همان است كه ما كرديم و گفتيم تقدير كلام" و اتقوا الارحام" است، و معناى آيه اين است كه: پاس حرمت خدايى را كه يكديگر را به او سوگند مى‏دهيد بداريد، و پاس حرمت ارحام را هم نگه داريد" مترجم").
 
(پس معناى درست همان است كه ما كرديم و گفتيم تقدير كلام" و اتقوا الارحام" است، و معناى آيه اين است كه: پاس حرمت خدايى را كه يكديگر را به او سوگند مى‏دهيد بداريد، و پاس حرمت ارحام را هم نگه داريد" مترجم").
اگر كسى بگويد كه: نسبت تقوا به ارحام دادن صحيح نيست و نمى‏شود گفت:" از ارحام بترسيد"، در پاسخ مى‏گوئيم هيچ عيبى ندارد، چرا كه ارحام و حرمت آن نيز به صنع و خلقت خداى تعالى منتهى مى‏شود و اين تنها آيه مورد بحث نيست كه در آن تقوا را به غير خداى تعالى نسبت داده بلكه در موارد ديگر نيز اين عمل را انجام داده است مثلا در آيه:" وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ".
اگر كسى بگويد كه: نسبت تقوا به ارحام دادن صحيح نيست و نمى‏شود گفت:" از ارحام بترسيد"، در پاسخ مى‏گوئيم هيچ عيبى ندارد، چرا كه ارحام و حرمت آن نيز به صنع و خلقت خداى تعالى منتهى مى‏شود و اين تنها آيه مورد بحث نيست كه در آن تقوا را به غير خداى تعالى نسبت داده بلكه در موارد ديگر نيز اين عمل را انجام داده است مثلا در آيه:" وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ".


خط ۸۲: خط ۹۱:
با اين بيان روشن شد كه بدين جهت كلمه" و اتقوا" را در يك آيه دو بار ذكر كرد و امر به تقوا را در جمله دوم تكرار نمود كه هر چند مضمون جمله دوم تكرار مضمون جمله اول بود، ليكن از آنجايى كه معناى زايدى را در برداشت (و آن فهماندن اهميت امر ارحام بود) لذا جمله" و اتقوا" را تكرار نمود.
با اين بيان روشن شد كه بدين جهت كلمه" و اتقوا" را در يك آيه دو بار ذكر كرد و امر به تقوا را در جمله دوم تكرار نمود كه هر چند مضمون جمله دوم تكرار مضمون جمله اول بود، ليكن از آنجايى كه معناى زايدى را در برداشت (و آن فهماندن اهميت امر ارحام بود) لذا جمله" و اتقوا" را تكرار نمود.


[وجه اطلاق" رحم" بر خويشاوندان‏]
[وجه اطلاق" رحم" بر خويشاوندان‏]


كلمه" ارحام" جمع كلمه" رحم" است، و رحم در اصل به معناى محل نشو و نماى جنين در شكم مادران مى‏باشد همان عضو داخلى كه خداى عز و جل در باطن زنان قرار داده تا نطفه در آن تربيت شده و فرزندى تمام عيار گردد، اين معناى اصلى كلمه رحم است ولى بعدها به عنوان استعاره و به علاقه ظرف و مظروف در معناى قرابت و خويشاوندى استعمال شد، چون خويشاوندان همه در اينكه از يك رحم خارج شده‏اند مشتركند پس كلمه" رحم" به معناى نزديك و ارحام به معناى نزديكان انسان است، و قرآن شريف در امر رحم نهايت درجه اهتمام‏
كلمه" ارحام" جمع كلمه" رحم" است، و رحم در اصل به معناى محل نشو و نماى جنين در شكم مادران مى‏باشد همان عضو داخلى كه خداى عز و جل در باطن زنان قرار داده تا نطفه در آن تربيت شده و فرزندى تمام عيار گردد، اين معناى اصلى كلمه رحم است ولى بعدها به عنوان استعاره و به علاقه ظرف و مظروف در معناى قرابت و خويشاوندى استعمال شد، چون خويشاوندان همه در اينكه از يك رحم خارج شده‏اند مشتركند پس كلمه" رحم" به معناى نزديك و ارحام به معناى نزديكان انسان است، و قرآن شريف در امر رحم نهايت درجه اهتمام‏
خط ۸۸: خط ۹۷:
                         ترجمه تفسير الميزان، ج‏4، ص: 220
                         ترجمه تفسير الميزان، ج‏4، ص: 220


را بكار برده، همانطور كه امر قوم و امت را مورد اهتمام و عنايت قرار داده، چون رحم عبارت است از مجتمع خانوادگى و كوچك، اما قوم و امت مجتمعى است بزرگ، و لذا قرآن كريم اين توجه و عنايت را به امر مجتمع بزرگ كرده و آن را حقيقتى صاحب اثر و داراى خواص دانسته و فرمود:" وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً" «1».
را بكار برده، همانطور كه امر قوم و امت را مورد اهتمام و عنايت قرار داده، چون رحم عبارت است از مجتمع خانوادگى و كوچك، اما قوم و امت مجتمعى است بزرگ، و لذا قرآن كريم اين توجه و عنايت را به امر مجتمع بزرگ كرده و آن را حقيقتى صاحب اثر و داراى خواص دانسته و فرمود:" وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً".
و نيز فرموده:" وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا" «2».
و نيز فرموده:" وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا.
و نيز فرموده:" وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ" «3».
و نيز فرموده:" وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ" .
و فرموده:" فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ، وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ" «4».
و فرموده:" فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ، وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ".
و فرموده:" وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ" «5» و آياتى ديگر كه به نحوى براى اجتماع اثرى اثبات مى‏كند.
و فرموده:" وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ" و آياتى ديگر كه به نحوى براى اجتماع اثرى اثبات مى‏كند.
۱۳٬۷۸۱

ویرایش