گمنام

تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۴۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۴۵ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۴۷}}
__TOC__
__TOC__


خط ۷: خط ۹:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۵۷۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۵۷۱ </center>
پس معلوم شد كه اين دو آيه اختلافى در مضمون ندارند. و در عين حال آيه اولى يعنى آيه : «'''اتقوا اللّه حق تقاته '''» نمى خواهد عين آن مطلبى را خاطر نشان سازد كه آيه دومى در مقام افاده آنست . آيه اولى دعوت به اصل مقصد دارد. و آيه دومى كيفيت پيمودن راه اين مقصد را بيان مى كند.
پس معلوم شد كه اين دو آيه اختلافى در مضمون ندارند. و در عين حال آيه اولى يعنى آيه : «'''اتقوا اللّه حق تقاته '''» نمى خواهد عين آن مطلبى را خاطر نشان سازد كه آيه دومى در مقام افاده آنست . آيه اولى دعوت به اصل مقصد دارد. و آيه دومى كيفيت پيمودن راه اين مقصد را بيان مى كند.
وَ لا تمُوتُنَّ إِلا وَ أَنتُم مُّسلِمُونَ
وَ لا تمُوتُنَّ إِلا وَ أَنتُم مُّسلِمُونَ
مساءله موت يكى از امور تكوينى است كه از حيطه اختيار ما بيرون است و به همين جهت اگر امر و نهى به آن تعلق گيرد، مثلا به ما دستور بدهند كه اينطور بميريد، و يا آنطور نميريد. قطعا امر و نهى تكليفى نخواهد بود، بلكه امر و نهى تكوينى است ، مانند امر به مردن در آيه : «'''فقال لهم اللّه موتوا...'''» و امر به زنده شدن در آيه : «'''ان يقول له كن فيكون ...'''».
مساءله موت يكى از امور تكوينى است كه از حيطه اختيار ما بيرون است و به همين جهت اگر امر و نهى به آن تعلق گيرد، مثلا به ما دستور بدهند كه اينطور بميريد، و يا آنطور نميريد. قطعا امر و نهى تكليفى نخواهد بود، بلكه امر و نهى تكوينى است ، مانند امر به مردن در آيه : «'''فقال لهم اللّه موتوا...'''» و امر به زنده شدن در آيه : «'''ان يقول له كن فيكون ...'''».
ليكن گاهى مى شود كه يك امر غير اختيارى را به امرى اختيارى اضافه و تركيب مى كنند و آنگاه اين تركيب يافته را امرى اختيارى قرار داده ، نسبت اختيار به آن مى دهند، تا بشود مورد امر و نهى اعتباريش قرار دهند، و مثلا بفرمايند: فلا تكونن من الممترين و يا: «'''و لا تكن مع الكافرين '''» و يا: «'''كونوا مع الصادقين '''» و امثال اينها، با اينكه ممترى و دو دل نبودن ، و همچنين با كافران نبودن ، و با صادقان بودن ، امرى صد در صد اختيارى نيست ، چون اصل بودن و نبودن ، لازمه تكوينى انسان است و در تحت اختيار خود آدمى نيست . ولى همين امر غير اختيارى را وقتى مربوط و وابسته به امرى اختيارى از قبيل دو دلى و كفر و ملازمت صدق كنند، آن وقت امرى اختيارى مى شود. و امر و نهى مولوى به آن تعلق مى گيرد.
ليكن گاهى مى شود كه يك امر غير اختيارى را به امرى اختيارى اضافه و تركيب مى كنند و آنگاه اين تركيب يافته را امرى اختيارى قرار داده ، نسبت اختيار به آن مى دهند، تا بشود مورد امر و نهى اعتباريش قرار دهند، و مثلا بفرمايند: فلا تكونن من الممترين و يا: «'''و لا تكن مع الكافرين '''» و يا: «'''كونوا مع الصادقين '''» و امثال اينها، با اينكه ممترى و دو دل نبودن ، و همچنين با كافران نبودن ، و با صادقان بودن ، امرى صد در صد اختيارى نيست ، چون اصل بودن و نبودن ، لازمه تكوينى انسان است و در تحت اختيار خود آدمى نيست . ولى همين امر غير اختيارى را وقتى مربوط و وابسته به امرى اختيارى از قبيل دو دلى و كفر و ملازمت صدق كنند، آن وقت امرى اختيارى مى شود. و امر و نهى مولوى به آن تعلق مى گيرد.
و كوتاه سخن اينكه : نهى از مردن بدون اسلام بخاطر اين صحيح شده كه امرى اختيارى شده ، و برگشت نهائيش به كنايه است از اينكه همواره و در همه حالات ملتزم به اسلام باش تا قهرا هر وقت مرگت رسيد. در يكى از حالات اسلامت باشد. و در حال اسلام مرده باشى .
و كوتاه سخن اينكه : نهى از مردن بدون اسلام بخاطر اين صحيح شده كه امرى اختيارى شده ، و برگشت نهائيش به كنايه است از اينكه همواره و در همه حالات ملتزم به اسلام باش تا قهرا هر وقت مرگت رسيد. در يكى از حالات اسلامت باشد. و در حال اسلام مرده باشى .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۵۷۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۵۷۲ </center>
وَ اعْتَصِمُوا بحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا
وَ اعْتَصِمُوا بحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا
خداى تعالى در آيات قبل يعنى آيه : «'''و كيف تكفرون و انتم تتلى عليكم آيات اللّه و فيكم رسوله و من يعتصم باللّه ...'''» فرموده بود كه تمسك به آيات خدا و رسول او (و يا تمسك به كتاب و سنت ) تمسك به خدا است و شخص متمسك و معتصم در امان است ، و هدايتش ‍ ضمانت شده است . كسى كه دست به دامن رسول شود، دست به دامن كتاب شده است چون همين كتاب است كه در آن آمده : «'''و ما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا...'''».
خداى تعالى در آيات قبل يعنى آيه : «'''و كيف تكفرون و انتم تتلى عليكم آيات اللّه و فيكم رسوله و من يعتصم باللّه ...'''» فرموده بود كه تمسك به آيات خدا و رسول او (و يا تمسك به كتاب و سنت ) تمسك به خدا است و شخص متمسك و معتصم در امان است ، و هدايتش ‍ ضمانت شده است . كسى كه دست به دامن رسول شود، دست به دامن كتاب شده است چون همين كتاب است كه در آن آمده : «'''و ما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا...'''».
مراد از اعتصام همگانى به «'''حبل اللّه '''» در «'''واعتصموابحبل اللّه جميعا...'''»
مراد از اعتصام همگانى به «'''حبل اللّه '''» در «'''واعتصموابحبل اللّه جميعا...'''»
خط ۱۸: خط ۲۰:
و قرآن كريم ، هر چند كه جز به حق تقوا و اسلام ثابت دعوت نمى كند، ليكن غرض اين آيه غير از آن غرضى است كه آيه قبلى يعنى : «'''اتقوا اللّه حق تقاته ...'''» داشت ، آن آيه متعرض حكم تك تك افراد بود كه مراقب باشند حق تقوا را به دست آورده ، جز با اسلام نمى رند. ولى اين آيه متعرض حكم جماعت مجتمع است . دليلش اين است كه مى فرمايد: «'''جميعا'''» و نيز مى فرمايد: «'''و لا تفرقوا'''».
و قرآن كريم ، هر چند كه جز به حق تقوا و اسلام ثابت دعوت نمى كند، ليكن غرض اين آيه غير از آن غرضى است كه آيه قبلى يعنى : «'''اتقوا اللّه حق تقاته ...'''» داشت ، آن آيه متعرض حكم تك تك افراد بود كه مراقب باشند حق تقوا را به دست آورده ، جز با اسلام نمى رند. ولى اين آيه متعرض حكم جماعت مجتمع است . دليلش اين است كه مى فرمايد: «'''جميعا'''» و نيز مى فرمايد: «'''و لا تفرقوا'''».
پس اين دو آيه همانطور كه فرد را بر تمسك به كتاب وسنت سفارش ‍ مى كنند به مجتمع اسلامى نيز دستور مى دهند كه به كتاب و سنت معتصم شوند.
پس اين دو آيه همانطور كه فرد را بر تمسك به كتاب وسنت سفارش ‍ مى كنند به مجتمع اسلامى نيز دستور مى دهند كه به كتاب و سنت معتصم شوند.
وَ اذْكُرُوا نِعْمَت اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّف بَينَ قُلُوبِكُمْ فَأَصبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً
وَ اذْكُرُوا نِعْمَت اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّف بَينَ قُلُوبِكُمْ فَأَصبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً
جمله «'''اذ كنتم '''» بيان است براى كلمه «'''نعمته '''» و جمله بعدى كه مى فرمايد: «'''و كنتم على شفا حفرة من النار فانقذكم منها'''» عطف است به همين جمله .
جمله «'''اذ كنتم '''» بيان است براى كلمه «'''نعمته '''» و جمله بعدى كه مى فرمايد: «'''و كنتم على شفا حفرة من النار فانقذكم منها'''» عطف است به همين جمله .
<span id='link409'><span>
<span id='link409'><span>
خط ۴۳: خط ۴۵:
و اگر در جمله : فاصبحتم بنعمته اخوانا...)) دوباره كلمه «'''نعمت '''» را ذكر كرد، براى اين بود كه به امتنانى اشاره كرده باشد كه جمله : «'''اذكروا نعمه اللّه عليكم ...'''» بر آن دلالت داشت و مراد از نعمت همان الفتى است كه نام برد پس مراد به اخوتى هم كه اين نعمت آن را محقق ساخته نيز همان تالف قلوب است . پس اخوت در اينجا حقيقتى ادعائى است نه واقعى ، چون برادرى واقعى عبارت است از شركت دو نفر يا بيشتر در پدر و مادر واحد. (و يا پدر و احد يا مادر واحد).
و اگر در جمله : فاصبحتم بنعمته اخوانا...)) دوباره كلمه «'''نعمت '''» را ذكر كرد، براى اين بود كه به امتنانى اشاره كرده باشد كه جمله : «'''اذكروا نعمه اللّه عليكم ...'''» بر آن دلالت داشت و مراد از نعمت همان الفتى است كه نام برد پس مراد به اخوتى هم كه اين نعمت آن را محقق ساخته نيز همان تالف قلوب است . پس اخوت در اينجا حقيقتى ادعائى است نه واقعى ، چون برادرى واقعى عبارت است از شركت دو نفر يا بيشتر در پدر و مادر واحد. (و يا پدر و احد يا مادر واحد).
و نيز ممكن است اشاره باشد به اخوتى كه در آيه : «'''انما المومنون اخوة '''» كه حقيقتى است اعتبارى ، زيرا در اين آيه ، خداى تعالى برادرى را در ميان مؤ منين تشريع كرده و آثار و حقوق مهمى بر آن مترتب كرده است .
و نيز ممكن است اشاره باشد به اخوتى كه در آيه : «'''انما المومنون اخوة '''» كه حقيقتى است اعتبارى ، زيرا در اين آيه ، خداى تعالى برادرى را در ميان مؤ منين تشريع كرده و آثار و حقوق مهمى بر آن مترتب كرده است .
وَ كُنتُمْ عَلى شفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنهَا ...
وَ كُنتُمْ عَلى شفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنهَا ...
شفاى «'''حفره '''»، به معناى لبه آن است ، البته لبه اى كه هركس قدم بر آن بگذارد، مشرف بر سقوط در آن شود. و مراد از كلمه «'''من النار'''» يا آتش آخرت است و يا آتش جنگ . اگر منظور آتش آخرت باشد، در اين صورت منظور از شفاى حفره آن اين خواهد بود كه شما كافر بوديد، و بين شما و افتادن در آتش دوزخ ، بيش از يك قدم فاصله نبود و آن يك قدم همان مردن شما بود كه از سياهى چشم آدمى به سفيدى آن به آدمى نزديك تر است و خداى تعالى شما را با ايمان آوردنتان نجات داد.
شفاى «'''حفره '''»، به معناى لبه آن است ، البته لبه اى كه هركس قدم بر آن بگذارد، مشرف بر سقوط در آن شود. و مراد از كلمه «'''من النار'''» يا آتش آخرت است و يا آتش جنگ . اگر منظور آتش آخرت باشد، در اين صورت منظور از شفاى حفره آن اين خواهد بود كه شما كافر بوديد، و بين شما و افتادن در آتش دوزخ ، بيش از يك قدم فاصله نبود و آن يك قدم همان مردن شما بود كه از سياهى چشم آدمى به سفيدى آن به آدمى نزديك تر است و خداى تعالى شما را با ايمان آوردنتان نجات داد.
و اگر مراد از آن «'''آتش '''» جنگ باشد، منظور اين خواهد بود كه حال آنان را در مجتمع فاسدشان بيان نموده ، بفرمايد شما قبل از ايمان آوردنتان در لبه آتش جنگهائى قرار داشتيد كه هر لحظه ممكن بود برپا گردد.
و اگر مراد از آن «'''آتش '''» جنگ باشد، منظور اين خواهد بود كه حال آنان را در مجتمع فاسدشان بيان نموده ، بفرمايد شما قبل از ايمان آوردنتان در لبه آتش جنگهائى قرار داشتيد كه هر لحظه ممكن بود برپا گردد.
خط ۵۵: خط ۵۷:
آنگاه آنان را به خصوصيتى كه در اين بيان هست ، تنبه داده ، مى فرمايد: «'''كذلك يبين اللّه لكم آياته لعلكم تهتدون '''».
آنگاه آنان را به خصوصيتى كه در اين بيان هست ، تنبه داده ، مى فرمايد: «'''كذلك يبين اللّه لكم آياته لعلكم تهتدون '''».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۵۷۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۵۷۷ </center>
وَ لْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلى الخَْيرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالمَْعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ...
وَ لْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلى الخَْيرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالمَْعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ...
تجربه قطعى دلالت مى كند بر اينكه معلوماتى كه انسان در زندگيش ‍ براى خود تهيه مى كند و معلوم است كه از ميان معلومات ذخيره نمى كند مگر آنچه را كه برايش سودمند باشد، از هر طريقى كه باشد و به هر نحوى كه ذخيره كرده باشد، وقتى متوجه آن معلومات نباشد و با عمل به آن معلومات و تمرين عملى دائمى به ياد آنها نباشد، به تدريج از يادش مى رود و به بوته فراموشى سپرده مى شود. و در اين هم شكى نداريم كه عمل در همه شؤ ون داير مدار علم است هر زمان كه علم قوى باشد عمل قوت مى گيرد. و هر زمان علم ضعيف باشد عمل هم ضعيف مى گردد. هر زمان كه علم يك علم صالحى باشد، عمل هم صالح مى شود، و هر زمان كه علم فاسد باشد عمل هم فاسد مى گردد. خداى تعالى هم حال علم و عمل را در آيه زير، به زمين و روئيدنى هاى آن مثل زده و فرموده : «'''و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه و الذى خبث لا يخرج الا نكدا...'''» و نيز شكى نداريم در اينكه علم و عمل ، اثرى متقابل در يكديگر دارند. قوى ترين داعى به عمل علم است و وقتى عمل واقع شد و اثرش به چشم ديده شد، بهترين معلمى است كه همان علم را به آدمى مى آموزد.
تجربه قطعى دلالت مى كند بر اينكه معلوماتى كه انسان در زندگيش ‍ براى خود تهيه مى كند و معلوم است كه از ميان معلومات ذخيره نمى كند مگر آنچه را كه برايش سودمند باشد، از هر طريقى كه باشد و به هر نحوى كه ذخيره كرده باشد، وقتى متوجه آن معلومات نباشد و با عمل به آن معلومات و تمرين عملى دائمى به ياد آنها نباشد، به تدريج از يادش مى رود و به بوته فراموشى سپرده مى شود. و در اين هم شكى نداريم كه عمل در همه شؤ ون داير مدار علم است هر زمان كه علم قوى باشد عمل قوت مى گيرد. و هر زمان علم ضعيف باشد عمل هم ضعيف مى گردد. هر زمان كه علم يك علم صالحى باشد، عمل هم صالح مى شود، و هر زمان كه علم فاسد باشد عمل هم فاسد مى گردد. خداى تعالى هم حال علم و عمل را در آيه زير، به زمين و روئيدنى هاى آن مثل زده و فرموده : «'''و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه و الذى خبث لا يخرج الا نكدا...'''» و نيز شكى نداريم در اينكه علم و عمل ، اثرى متقابل در يكديگر دارند. قوى ترين داعى به عمل علم است و وقتى عمل واقع شد و اثرش به چشم ديده شد، بهترين معلمى است كه همان علم را به آدمى مى آموزد.
و همه اينها كه گفته شد، انگيره شده است در اينكه مجتمع صالحى كه علمى نافع و عملى صالح دارد، علم و تمدن خود را با تمام نيرو حفظ كند. و افراد آن مجتمع ، اگر فردى را ببينند كه از آن علم تخلف كرد، او را به سوى آن علم برگردانند، و شخص منحرف از طريق خير و معروف را به حال خود واگذار نكنند، و نگذارند آن فرد در پرتگاه منكر سقوط نموده ، در مهلكه شر و فساد بيفتد، بلكه هر يك از افراد آن مجتمع به شخص منحرف برخورد نمايد، او را از انحراف نهى كند.
و همه اينها كه گفته شد، انگيره شده است در اينكه مجتمع صالحى كه علمى نافع و عملى صالح دارد، علم و تمدن خود را با تمام نيرو حفظ كند. و افراد آن مجتمع ، اگر فردى را ببينند كه از آن علم تخلف كرد، او را به سوى آن علم برگردانند، و شخص منحرف از طريق خير و معروف را به حال خود واگذار نكنند، و نگذارند آن فرد در پرتگاه منكر سقوط نموده ، در مهلكه شر و فساد بيفتد، بلكه هر يك از افراد آن مجتمع به شخص منحرف برخورد نمايد، او را از انحراف نهى كند.
خط ۷۶: خط ۷۸:
<span id='link414'><span>
<span id='link414'><span>
==نهى از تفرقه و اختلاف در آراء و عقايد ==
==نهى از تفرقه و اختلاف در آراء و عقايد ==
وَ لا تَكُونُوا كالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَت ...
وَ لا تَكُونُوا كالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَت ...
بعيد نيست كه جمله «'''من بعد ما جاءهم البينات '''» متعلق باشد فقط به جمله : «'''و اختلفوا'''» و در اين صورت مراد از «'''اختلاف '''»، تفرق از حيث اعتقاد و مراد از «'''تفرق '''» اختلاف و تشتت از حيث بدنها است . و اگر تفرق را جلوتر از اختلاف ذكر فرمود، براى اين بود كه تفرقه و جدائى بدنها از يكديگر، مقدمه جدائى عقايد است ، چون وقتى يك قوم به هم نزديك و مجتمع و مربوط باشند، عقايدشان به يكديگر متصل و در آخر از راه تماس و تاءثير متقابل متحد مى شود. و اختلاف عقيدتى در بينشان رخنه نمى كند. بر عكس وقتى افراد از يكديگر جدا و بريده باشند، همين اختلاف و جدائى بدنها باعث اختلاف مشربها و مسلكها مى شود و به تدريج هر چند نفرى داراى افكار و آرائى مستقل و جداى از افكار و آراى ديگران مى شوند و تفرقه و جدائى باطنى هم پيدا نموده شق عصاى وحدتشان مى شود. پس كانه خداى تعالى خواسته است بفرمايد: «'''شما مسلمانان مثل آن امتها نباشيد كه در آغاز بدنهايشان از يكديگر جدا شد و از جماعت خارج شدند و در آخر اين جدائى از اجتماع ، سبب شد كه آراء و عقائدشان هم مختلف گردد'''».
بعيد نيست كه جمله «'''من بعد ما جاءهم البينات '''» متعلق باشد فقط به جمله : «'''و اختلفوا'''» و در اين صورت مراد از «'''اختلاف '''»، تفرق از حيث اعتقاد و مراد از «'''تفرق '''» اختلاف و تشتت از حيث بدنها است . و اگر تفرق را جلوتر از اختلاف ذكر فرمود، براى اين بود كه تفرقه و جدائى بدنها از يكديگر، مقدمه جدائى عقايد است ، چون وقتى يك قوم به هم نزديك و مجتمع و مربوط باشند، عقايدشان به يكديگر متصل و در آخر از راه تماس و تاءثير متقابل متحد مى شود. و اختلاف عقيدتى در بينشان رخنه نمى كند. بر عكس وقتى افراد از يكديگر جدا و بريده باشند، همين اختلاف و جدائى بدنها باعث اختلاف مشربها و مسلكها مى شود و به تدريج هر چند نفرى داراى افكار و آرائى مستقل و جداى از افكار و آراى ديگران مى شوند و تفرقه و جدائى باطنى هم پيدا نموده شق عصاى وحدتشان مى شود. پس كانه خداى تعالى خواسته است بفرمايد: «'''شما مسلمانان مثل آن امتها نباشيد كه در آغاز بدنهايشان از يكديگر جدا شد و از جماعت خارج شدند و در آخر اين جدائى از اجتماع ، سبب شد كه آراء و عقائدشان هم مختلف گردد'''».
و مى بينيم كه خداى تعالى اين اختلاف را در مواردى از كلامش به بغى نسبت داده مثلا فرموده : «'''و ما اختلفوا فيه الا من بعد ما جاءتهم البينات بغيا بينهم '''» با اينكه مساءله ظهور اختلاف در آراء و عقائد، امرى ضرورى است و جلوگيرى افراد از آن ممكن نيست ،
و مى بينيم كه خداى تعالى اين اختلاف را در مواردى از كلامش به بغى نسبت داده مثلا فرموده : «'''و ما اختلفوا فيه الا من بعد ما جاءتهم البينات بغيا بينهم '''» با اينكه مساءله ظهور اختلاف در آراء و عقائد، امرى ضرورى است و جلوگيرى افراد از آن ممكن نيست ،
خط ۹۴: خط ۹۶:
(در اينجا بد نيست تذكر دهم كه استاد علامه اعلى اللّه مقامه را عادت چنين بود كه هر وقت سخن از ناملايمات و گرفتاريهاى مسلمين به ميان مى آمد، اين كلمه را تكرار مى فرمود: «'''و اللّه المستعان '''» - «'''مترجم '''»).
(در اينجا بد نيست تذكر دهم كه استاد علامه اعلى اللّه مقامه را عادت چنين بود كه هر وقت سخن از ناملايمات و گرفتاريهاى مسلمين به ميان مى آمد، اين كلمه را تكرار مى فرمود: «'''و اللّه المستعان '''» - «'''مترجم '''»).
و اميدوارم خداى تعالى توفيق دهد در تفسير سوره برائت ان شاء اللّه اين بحث را بطور كامل دنبال كنيم .
و اميدوارم خداى تعالى توفيق دهد در تفسير سوره برائت ان شاء اللّه اين بحث را بطور كامل دنبال كنيم .
يَوْمَ تَبْيَض وُجُوهٌ وَ تَسوَدُّ وُجُوهٌ ... هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ
يَوْمَ تَبْيَض وُجُوهٌ وَ تَسوَدُّ وُجُوهٌ ... هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ
از آنجائى كه مقام آيات مورد بحث ، مقام كفران نعمت بود، و كفران به نعمت هم نظير خيانت ، باعث خست و فرومايگى انفعال و شرمندگى مى شود. لذا خداى تعالى در اين مقام از ميان انواع عذاب هاى آخرت ، عذابى را ذكر كرد كه با حالت شرمندگى مناسبت دارد و حال شرمندگان را ممثل مى سازد، و آن عبارت است از سيه روئى كه در دنيا هم مردم دنيا اين تعبير را در مورد شرمندگان و امثال آنان دارند. همچنانكه جمله : «'''فاما الذين اسودت وجوههم اكفرتم بعد ايمانكم ...'''» به خوبى بر اين معنا دلالت دارد.
از آنجائى كه مقام آيات مورد بحث ، مقام كفران نعمت بود، و كفران به نعمت هم نظير خيانت ، باعث خست و فرومايگى انفعال و شرمندگى مى شود. لذا خداى تعالى در اين مقام از ميان انواع عذاب هاى آخرت ، عذابى را ذكر كرد كه با حالت شرمندگى مناسبت دارد و حال شرمندگان را ممثل مى سازد، و آن عبارت است از سيه روئى كه در دنيا هم مردم دنيا اين تعبير را در مورد شرمندگان و امثال آنان دارند. همچنانكه جمله : «'''فاما الذين اسودت وجوههم اكفرتم بعد ايمانكم ...'''» به خوبى بر اين معنا دلالت دارد.
و همچنين از ميان همه ثوابهاى اخروى - كه مى تواند ثواب شاكران اين نعمت باشد - مى توان ثوابى را نام برد كه با شكرگزارى تناسب داشت ، و آن رو سفيدى است كه در محاورات دنيائى نيز دلالت بر خشنودى و پسند دارد.
و همچنين از ميان همه ثوابهاى اخروى - كه مى تواند ثواب شاكران اين نعمت باشد - مى توان ثوابى را نام برد كه با شكرگزارى تناسب داشت ، و آن رو سفيدى است كه در محاورات دنيائى نيز دلالت بر خشنودى و پسند دارد.


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۴۵ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۴۷}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش