گمنام

تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۲۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۲۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۲۶}}
__TOC__
__TOC__




وَ أُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فى بُيُوتِكمْ ...
وَ أُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فى بُيُوتِكمْ ...
اين جمله اخبار به غيبى است كه مختص به خدا و رسولانى است كه خداى تعالى آگهى بدان را به وسيله وحى به آنان داده و اين خود معجره اى ديگر است و اخبار به غيبى است كه صريح در تحقق است ، يعنى هركس آن را بشنود شكى در معجزه بودنش نمى كند، براى  
اين جمله اخبار به غيبى است كه مختص به خدا و رسولانى است كه خداى تعالى آگهى بدان را به وسيله وحى به آنان داده و اين خود معجره اى ديگر است و اخبار به غيبى است كه صريح در تحقق است ، يعنى هركس آن را بشنود شكى در معجزه بودنش نمى كند، براى  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۳۱۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۳۱۴ </center>
خط ۸: خط ۱۰:
و اگر اين يك معجزه را مقيد به اذن خدا نكرد، با اينكه مى دانيم هيچ معجره اى (بلكه هيچ عملى ) بدون اذن خدا تحقق نمى يابد، همچنانكه فرمود: «'''و ما كان لرسول ان ياتى بايه الا باذن اللّه '''»، براى اين بوده كه از اين معجره كرده بود به خبر دادن . و خبر دادن ، غير از خلق نمودن و زنده كردن است كه حقيقتا فعل خدا است و اگر به عيسى منسوب شود با اذن او خواهد بود. و خبر دادن فعل خداى تعالى و لايق به ساحت قدس ‍ او نيست ، بدين جهت فقط اين معجزه را مقيد به اذن خدا نكرد.
و اگر اين يك معجزه را مقيد به اذن خدا نكرد، با اينكه مى دانيم هيچ معجره اى (بلكه هيچ عملى ) بدون اذن خدا تحقق نمى يابد، همچنانكه فرمود: «'''و ما كان لرسول ان ياتى بايه الا باذن اللّه '''»، براى اين بوده كه از اين معجره كرده بود به خبر دادن . و خبر دادن ، غير از خلق نمودن و زنده كردن است كه حقيقتا فعل خدا است و اگر به عيسى منسوب شود با اذن او خواهد بود. و خبر دادن فعل خداى تعالى و لايق به ساحت قدس ‍ او نيست ، بدين جهت فقط اين معجزه را مقيد به اذن خدا نكرد.
علاوه بر اينكه مساءله خلق و احياء اين تفاوت را هم با اخبار به غيب دارد كه در دو معجزه اولى خطر گمراه شدن مردم بيشتر است ، مردم وقتى ببينند كسى مرده را زنده مى كند و بدون شكافتن قبر با بيل و كلنگ از قبر در مى آورد و يا از گل مرغى درست مى كند و آن را زنده مى كند و پرواز مى دهد، با مختصر وسوسه و مغلطه اى به ذهنشان مى رسد كه اين شخص خدا است ، به خلاف از غيب خبر دادن كه در نظر مردم ساده ، امرى مبتذل و پيش پا افتاده است و آن را براى هركسى كه رياضت بكشد و براى هر كاهن و شعبده بازى ممكن مى داند، لذا لازم بود در آن دو معجزه اول اذن خدا را قيد كند تا بيننده در مورد آن جناب ، قائل به الوهيت نشود. و در سومى يعنى اخبار به غيب ، لزومى نداشت و همچنين در شفا دادن اكمه و ابرص كه در اين سه معجزه كافى بود كه تنها بفهماند اين اعمال شعبده بازان نيست ، بلكه آيتى است از ناحيه خداى تعالى ، آن هم در برابرمردمى كه ادعاى ايمان مى كنند و به همين جهت در آخر كلامش فرمود: «'''ان فى ذلك لاية لكم ان كنتم مؤ منين '''»، يعنى اگر شما در ادعايتان (كه ايمان داريم ) راست بگوئيد اين معجزات براى شما كافى است .
علاوه بر اينكه مساءله خلق و احياء اين تفاوت را هم با اخبار به غيب دارد كه در دو معجزه اولى خطر گمراه شدن مردم بيشتر است ، مردم وقتى ببينند كسى مرده را زنده مى كند و بدون شكافتن قبر با بيل و كلنگ از قبر در مى آورد و يا از گل مرغى درست مى كند و آن را زنده مى كند و پرواز مى دهد، با مختصر وسوسه و مغلطه اى به ذهنشان مى رسد كه اين شخص خدا است ، به خلاف از غيب خبر دادن كه در نظر مردم ساده ، امرى مبتذل و پيش پا افتاده است و آن را براى هركسى كه رياضت بكشد و براى هر كاهن و شعبده بازى ممكن مى داند، لذا لازم بود در آن دو معجزه اول اذن خدا را قيد كند تا بيننده در مورد آن جناب ، قائل به الوهيت نشود. و در سومى يعنى اخبار به غيب ، لزومى نداشت و همچنين در شفا دادن اكمه و ابرص كه در اين سه معجزه كافى بود كه تنها بفهماند اين اعمال شعبده بازان نيست ، بلكه آيتى است از ناحيه خداى تعالى ، آن هم در برابرمردمى كه ادعاى ايمان مى كنند و به همين جهت در آخر كلامش فرمود: «'''ان فى ذلك لاية لكم ان كنتم مؤ منين '''»، يعنى اگر شما در ادعايتان (كه ايمان داريم ) راست بگوئيد اين معجزات براى شما كافى است .
وَ مُصدِّقاً لِّمَا بَينَ يَدَى مِنَ التَّوْرَاةِ وَ لاُحِلَّ لَكم بَعْض الَّذِى حُرِّمَ عَلَيْكمْ
وَ مُصدِّقاً لِّمَا بَينَ يَدَى مِنَ التَّوْرَاةِ وَ لاُحِلَّ لَكم بَعْض الَّذِى حُرِّمَ عَلَيْكمْ
اين آيه شريفه عطف است به جمله : «'''و رسولا الى بنى اسرائيل '''»، خواهيد پرسيد: جمله معطوف عليه يعنى «'''رسولا...'''» در سياقى قرار گرفته كه عيسى (عليه السلام ) در آن غايب فرض شده و مى فرمايد: «'''خدا به او كتاب و حكمت و تورات و انجيل آموخته در حالى كه او را به سوى بنى اسرائيل گسيل داشته '''» و جمله معطوف يعنى «'''و مصدقا...'''» در سياقى است كه خود عيسى متكلم است ، مى گويد: من چنين و چنانم بااين حال چگونه ممكن است اين دو سياق به هم عطف شود؟
اين آيه شريفه عطف است به جمله : «'''و رسولا الى بنى اسرائيل '''»، خواهيد پرسيد: جمله معطوف عليه يعنى «'''رسولا...'''» در سياقى قرار گرفته كه عيسى (عليه السلام ) در آن غايب فرض شده و مى فرمايد: «'''خدا به او كتاب و حكمت و تورات و انجيل آموخته در حالى كه او را به سوى بنى اسرائيل گسيل داشته '''» و جمله معطوف يعنى «'''و مصدقا...'''» در سياقى است كه خود عيسى متكلم است ، مى گويد: من چنين و چنانم بااين حال چگونه ممكن است اين دو سياق به هم عطف شود؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۳۱۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۳۱۵ </center>
خط ۱۵: خط ۱۷:
سؤ ال ديگرى كه ممكن است در اينجا به ذهن خواننده برسد اين است كه آيه مورد بحث صريحا مى گويد: عيسى (عليه السلام ) تورات را تصديق داشته ، معلوم مى شود تورات تا زمان آن جناب تحريف نشده بود، (با اينكه تقريبا شش قرن قبل از ميلاد، بنى اسرائيل و توراتش به دست بخت نصر منقرض شد، و به گفته تاريخ خود يهود يك قرن قبل از ميلاد نيز مورد حمله «'''طوطوز'''» وزير اسپيانوس قرار گرفت و در اين دو حادثه اثرى از تورات نماند و آنچه فعلا در دست است يادداشت هائى است كه افراد از تورات به خاطر داشته و نوشته اند «'''مترجم '''»).
سؤ ال ديگرى كه ممكن است در اينجا به ذهن خواننده برسد اين است كه آيه مورد بحث صريحا مى گويد: عيسى (عليه السلام ) تورات را تصديق داشته ، معلوم مى شود تورات تا زمان آن جناب تحريف نشده بود، (با اينكه تقريبا شش قرن قبل از ميلاد، بنى اسرائيل و توراتش به دست بخت نصر منقرض شد، و به گفته تاريخ خود يهود يك قرن قبل از ميلاد نيز مورد حمله «'''طوطوز'''» وزير اسپيانوس قرار گرفت و در اين دو حادثه اثرى از تورات نماند و آنچه فعلا در دست است يادداشت هائى است كه افراد از تورات به خاطر داشته و نوشته اند «'''مترجم '''»).
در پاسخ مى گوئيم : آيه مورد بحث آن توراتى را مى گويد كه در دو آيه قبل در خطاب به مريم مى فرمود: به عيسى تعليم مى دهد، نه آن توراتى كه در عصر بعثت آن جناب در بين يهوديان بوده ، پس آيه مورد بحث هيچ دلالتى ندارد بر اينكه عيسى (عليه السلام ) تورات متداول در بين مردم آن روز را قبول داشته و تا آن روز تورات تحريف نشده ، تا با جريان بخت نصر و طوطوز منافات داشته باشد، همچنانكه آياتى كه مى گويد: پيامبر اسلام تورات و انجيل را قبول دارد، منظورش تورات و انجيل متداول در عصر نزول قرآن نيست ، بلكه تورات و انجيلى است كه وحى به آن جناب تعليم داده .
در پاسخ مى گوئيم : آيه مورد بحث آن توراتى را مى گويد كه در دو آيه قبل در خطاب به مريم مى فرمود: به عيسى تعليم مى دهد، نه آن توراتى كه در عصر بعثت آن جناب در بين يهوديان بوده ، پس آيه مورد بحث هيچ دلالتى ندارد بر اينكه عيسى (عليه السلام ) تورات متداول در بين مردم آن روز را قبول داشته و تا آن روز تورات تحريف نشده ، تا با جريان بخت نصر و طوطوز منافات داشته باشد، همچنانكه آياتى كه مى گويد: پيامبر اسلام تورات و انجيل را قبول دارد، منظورش تورات و انجيل متداول در عصر نزول قرآن نيست ، بلكه تورات و انجيلى است كه وحى به آن جناب تعليم داده .
وَ لاُحِلَّ لَكم بَعْض الَّذِى حُرِّمَ عَلَيْكمْ
وَ لاُحِلَّ لَكم بَعْض الَّذِى حُرِّمَ عَلَيْكمْ
اين جمله مى رساند كه خداى تعالى بعضى از طيبات را بر بنى اسرائيل تحريم كرده بود و عيسى بن مريم آن را دوباره حلال كرده است ، آيه زير هم اين معنا را صريحا مى رساند: «'''فبظلم من الذين هادواحرمنا عليهم طيبات احلت لهم ...'''».
اين جمله مى رساند كه خداى تعالى بعضى از طيبات را بر بنى اسرائيل تحريم كرده بود و عيسى بن مريم آن را دوباره حلال كرده است ، آيه زير هم اين معنا را صريحا مى رساند: «'''فبظلم من الذين هادواحرمنا عليهم طيبات احلت لهم ...'''».
و گفتار در آيه ، خالى از يك دلالت نيست و آن دلالت بر اين است كه عيسى (عليه السلام ) همه احكام تورات را امضا كرده ، مگر چند حكمى را كه خداى تعالى به دست وى نسخ نموده و آن چند حكم عبارت بوده از احكامى كه بر يهود شاق و گران مى آمده است . و لذا  
و گفتار در آيه ، خالى از يك دلالت نيست و آن دلالت بر اين است كه عيسى (عليه السلام ) همه احكام تورات را امضا كرده ، مگر چند حكمى را كه خداى تعالى به دست وى نسخ نموده و آن چند حكم عبارت بوده از احكامى كه بر يهود شاق و گران مى آمده است . و لذا  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۳۱۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۳۱۶ </center>
بعضى گفته اند: انجيل كتاب شريعت و احكام نيست ، چون حكمى در آن نيامده و جمله : «'''و لاحل ...'''» عطف است بر جمله «'''باية من ربكم '''» و لام در لاحل لام نتيجه است و آيه را چنين معنا مى دهد: من آيتى از ناحيه پروردگارتان آورده ام و آن فلان و فلان و فلان است و نيز آورده ام تا در نتيجه بعضى از چيزهائى كه بر شما حرام شده و يا بعضى از محرماتى كه رعايتش بر شما واجب گشته نسخ كنم .
بعضى گفته اند: انجيل كتاب شريعت و احكام نيست ، چون حكمى در آن نيامده و جمله : «'''و لاحل ...'''» عطف است بر جمله «'''باية من ربكم '''» و لام در لاحل لام نتيجه است و آيه را چنين معنا مى دهد: من آيتى از ناحيه پروردگارتان آورده ام و آن فلان و فلان و فلان است و نيز آورده ام تا در نتيجه بعضى از چيزهائى كه بر شما حرام شده و يا بعضى از محرماتى كه رعايتش بر شما واجب گشته نسخ كنم .
وَ جِئْتُكم بِئَايَةٍ مِّن رَّبِّكمْ...
وَ جِئْتُكم بِئَايَةٍ مِّن رَّبِّكمْ...
از ظاهر عبارت بر مى آيد كه مى خواهد بيان كند جمله : «'''فاتقوا اللّه و اطيعون '''» فرع بر آوردن معجزه است ، نه بر حلال كردن محرمات ، خلاصه لزوم تقوا و اطاعت عيسى (عليه السلام ) به خاطر آوردن معجزه است ، نه به خاطر اينكه محرماتى را براى شما حلال كرده و شايد منظور آن كسى هم كه گفته : اگر جمله : «'''و جئتكم بايه ...'''» را دوباره تكرار كرد، براى اين بود كه مطالب بعد را از مطالب قبل جدا كند، پس جمله : «'''فاتقوا اللّه و اطيعون '''» ربطى به مطالب قبل از «'''جئتكم بايه ...'''» ندارد تا متفرع بر تحليل محرمات باشد، نه ، بلكه بريده از آن است و متفرع بر خود «'''جئتكم ...'''» همين معنا بوده است و گرنه اگر منظور مفسر نام برده ، اين نباشد صرف جداسازى ، جزء مزاياى گفتار و نكات ادبى شمرده نمى شود.
از ظاهر عبارت بر مى آيد كه مى خواهد بيان كند جمله : «'''فاتقوا اللّه و اطيعون '''» فرع بر آوردن معجزه است ، نه بر حلال كردن محرمات ، خلاصه لزوم تقوا و اطاعت عيسى (عليه السلام ) به خاطر آوردن معجزه است ، نه به خاطر اينكه محرماتى را براى شما حلال كرده و شايد منظور آن كسى هم كه گفته : اگر جمله : «'''و جئتكم بايه ...'''» را دوباره تكرار كرد، براى اين بود كه مطالب بعد را از مطالب قبل جدا كند، پس جمله : «'''فاتقوا اللّه و اطيعون '''» ربطى به مطالب قبل از «'''جئتكم بايه ...'''» ندارد تا متفرع بر تحليل محرمات باشد، نه ، بلكه بريده از آن است و متفرع بر خود «'''جئتكم ...'''» همين معنا بوده است و گرنه اگر منظور مفسر نام برده ، اين نباشد صرف جداسازى ، جزء مزاياى گفتار و نكات ادبى شمرده نمى شود.
إِنَّ اللَّهَ رَبى وَ رَبُّكمْ فَاعْبُدُوهُ...
إِنَّ اللَّهَ رَبى وَ رَبُّكمْ فَاعْبُدُوهُ...
در اين جمله عذر و بهانه آن كسى را كه به الوهيت عيسى (عليه السلام ) معتقد شده باطل مى كند، چون عيسى (عليه السلام ) به هوشيارى خود دريافته بود و يا به وسيله وحى آگاه شده بود كه بعضى به خاطر ديدن آن معجزات چنين اعتقادى را پيدا خواهند كرد، و در سابق هم گفتيم كه به خاطر همين پيشگيرى بود كه جمله هاى : «'''فيكون طيرا'''» و «'''و احيى الموتى '''» را مقيد كرد به قيد «'''باذن اللّه '''».
در اين جمله عذر و بهانه آن كسى را كه به الوهيت عيسى (عليه السلام ) معتقد شده باطل مى كند، چون عيسى (عليه السلام ) به هوشيارى خود دريافته بود و يا به وسيله وحى آگاه شده بود كه بعضى به خاطر ديدن آن معجزات چنين اعتقادى را پيدا خواهند كرد، و در سابق هم گفتيم كه به خاطر همين پيشگيرى بود كه جمله هاى : «'''فيكون طيرا'''» و «'''و احيى الموتى '''» را مقيد كرد به قيد «'''باذن اللّه '''».
گفتيم يا به هوشيارى خود دريافته بود و يا به وحى الهى ، ولى از آيه ديگر مى فهميم كه به وحى الهى بوده و آن آيه زير است كه مى فرمايد: «'''ما قلت لهم الا ما امرتنى به ، ان اعبدوا اللّه ربى و ربكم '''».
گفتيم يا به هوشيارى خود دريافته بود و يا به وحى الهى ، ولى از آيه ديگر مى فهميم كه به وحى الهى بوده و آن آيه زير است كه مى فرمايد: «'''ما قلت لهم الا ما امرتنى به ، ان اعبدوا اللّه ربى و ربكم '''».
فَلَمَّا أَحَس عِيسى مِنهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنصارِى إِلى اللَّهِ
فَلَمَّا أَحَس عِيسى مِنهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنصارِى إِلى اللَّهِ
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۳۱۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۳۱۷ </center>
از آنجائى كه زمينه آيات مورد بحث صرفا، حكايت بشارتى بود كه به مريم دادند و در دادن اين بشارت كافى بود نكات برجسته اى از سرگذشت زندگى آن جناب يعنى عيسى (عليه السلام ) از روزى كه مريم به وى حامله مى شود تا روزى كه به رسالت و دعوت مى پردازد را خاطرنشان كند و به مريم اطلاع دهد كه قرار است خداوند چنين فرزندى به تو بدهد و به همين جهت در اين زمينه غير اين مقدار را ذكر نكرد، تنها در آيه مورد بحث به عنوان نتيجه گيرى از مطالب قبل مساءله انتخاب حواريون و توطئه مردم عليه وى و مكر خداى تعالى عليه مردم و نجات عيسى از آنان را و در آخر به آسمان بردنش را آورد تا تتمه آن داستانها باشد اما ساير جزئياتى كه از سرگذشت آن جناب در ساير سوره هاى قرآنى از قبيل سوره نساء و مائده و انبياء و زخرف و صف آمده بود را ذكر ننمود.
از آنجائى كه زمينه آيات مورد بحث صرفا، حكايت بشارتى بود كه به مريم دادند و در دادن اين بشارت كافى بود نكات برجسته اى از سرگذشت زندگى آن جناب يعنى عيسى (عليه السلام ) از روزى كه مريم به وى حامله مى شود تا روزى كه به رسالت و دعوت مى پردازد را خاطرنشان كند و به مريم اطلاع دهد كه قرار است خداوند چنين فرزندى به تو بدهد و به همين جهت در اين زمينه غير اين مقدار را ذكر نكرد، تنها در آيه مورد بحث به عنوان نتيجه گيرى از مطالب قبل مساءله انتخاب حواريون و توطئه مردم عليه وى و مكر خداى تعالى عليه مردم و نجات عيسى از آنان را و در آخر به آسمان بردنش را آورد تا تتمه آن داستانها باشد اما ساير جزئياتى كه از سرگذشت آن جناب در ساير سوره هاى قرآنى از قبيل سوره نساء و مائده و انبياء و زخرف و صف آمده بود را ذكر ننمود.
خط ۴۱: خط ۴۳:
پس يارى خدا، رفتن به سوى خدا است و رفتن به سوى او همان يارى دين او است .
پس يارى خدا، رفتن به سوى خدا است و رفتن به سوى او همان يارى دين او است .
و اما اينكه بعضى از مفسرين احتمال داده اند كه حرف «'''الى '''» در اينجا به معناى «'''مع با'''» بوده كه معناى جمله چنين باشد: «'''با خدا چه كس ديگر هست كه يار من باشد'''»، سخنى است كه هيچ دليلى بر آن ندارد و ادب قرآن هم با آن مساعدت نمى كند، براى اينكه اين از ادب قرآن به دور است كه خدا را يك فرد عادى و بشرى قلمداد كند كه ابراهيم (عليه السلام ) را يارى مى كند و ابراهيم (عليه السلام ) به دنبال پيدا كردن يار دوم براى خود باشد، ادب عيسى هم با اين تعبير نمى سازد، ادبى كه از آيات قرآنى - هر جا كه وصف آن جناب را بيان مى كند - كاملا به چشم مى خورد، علاوه بر اينكه جواب حواريين هم با اين احتمال نمى سازد، چرا كه اگر اين احتمال درست بود آنها هم بايد جواب مى دادند: كه : «'''نحن انصارك مع اللّه مائيم ياور تو با خدا'''»، ولى اينطور نگفتند: بلكه گفتند: «'''ما ياوران خدائيم '''» (خواننده در اينجا بيشتر دقت كند).
و اما اينكه بعضى از مفسرين احتمال داده اند كه حرف «'''الى '''» در اينجا به معناى «'''مع با'''» بوده كه معناى جمله چنين باشد: «'''با خدا چه كس ديگر هست كه يار من باشد'''»، سخنى است كه هيچ دليلى بر آن ندارد و ادب قرآن هم با آن مساعدت نمى كند، براى اينكه اين از ادب قرآن به دور است كه خدا را يك فرد عادى و بشرى قلمداد كند كه ابراهيم (عليه السلام ) را يارى مى كند و ابراهيم (عليه السلام ) به دنبال پيدا كردن يار دوم براى خود باشد، ادب عيسى هم با اين تعبير نمى سازد، ادبى كه از آيات قرآنى - هر جا كه وصف آن جناب را بيان مى كند - كاملا به چشم مى خورد، علاوه بر اينكه جواب حواريين هم با اين احتمال نمى سازد، چرا كه اگر اين احتمال درست بود آنها هم بايد جواب مى دادند: كه : «'''نحن انصارك مع اللّه مائيم ياور تو با خدا'''»، ولى اينطور نگفتند: بلكه گفتند: «'''ما ياوران خدائيم '''» (خواننده در اينجا بيشتر دقت كند).
قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نحْنُ أَنصارُ اللَّهِ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ اشهَدْ بِأَنَّا مُسلِمُونَ
قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نحْنُ أَنصارُ اللَّهِ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ اشهَدْ بِأَنَّا مُسلِمُونَ
كلمه «'''حوارى '''» به معناى كسى است كه از ميان همه مردم به آدمى اختصاص داشته باشد، مى گويند: اصل آن «'''حور'''» است كه به معناى سفيدى خيلى زياد است (و كانه حوارى فلان شخص كسى است كه مانند اسب پيشانى سفيد داراى نشان است و مردم او را به عنوان دوست و ياور وى مى شناسند).
كلمه «'''حوارى '''» به معناى كسى است كه از ميان همه مردم به آدمى اختصاص داشته باشد، مى گويند: اصل آن «'''حور'''» است كه به معناى سفيدى خيلى زياد است (و كانه حوارى فلان شخص كسى است كه مانند اسب پيشانى سفيد داراى نشان است و مردم او را به عنوان دوست و ياور وى مى شناسند).
ولى در قرآن كريم جز در مورد خواص اصحاب عيسى (عليه السلام )، استعمال نشده است .
ولى در قرآن كريم جز در مورد خواص اصحاب عيسى (عليه السلام )، استعمال نشده است .
خط ۶۴: خط ۶۶:
در نتيجه با اين عبارت فهماند كه به تمامى احكام و دستورات كه عيسى (عليه السلام ) آورده و به همه كتاب و حكمت و تورات و انجيلى كه خداى تعالى به وى تعليم داده ، ايمان آورده اند، و رسول را در آنها پيروى مى كنند. و اين بطورى كه ملاحظه مى فرمائيد اول درجه ايمان نيست بلكه از مصاديق اعلى درجه ايمان است .
در نتيجه با اين عبارت فهماند كه به تمامى احكام و دستورات كه عيسى (عليه السلام ) آورده و به همه كتاب و حكمت و تورات و انجيلى كه خداى تعالى به وى تعليم داده ، ايمان آورده اند، و رسول را در آنها پيروى مى كنند. و اين بطورى كه ملاحظه مى فرمائيد اول درجه ايمان نيست بلكه از مصاديق اعلى درجه ايمان است .
و در اين گفتار به صرف عرضه حال خود به پروردگارشان قناعت نكرده و عيسى (عليه السلام ) را بر اسلام و پيروى خود شاهد گرفتند، با اينكه مى توانستند بگويند: «'''آمنا باللّه و انا مسلمون '''»، به اين مقدار اكتفا ننموده ، گفتند: «'''ربنا آمنا بما انزلت و اتبعنا الرسول ...'''»، پس كانه گفته اند: پروردگارا حال ما چنين حالى است و رسولت هم شاهد بر آن است .
و در اين گفتار به صرف عرضه حال خود به پروردگارشان قناعت نكرده و عيسى (عليه السلام ) را بر اسلام و پيروى خود شاهد گرفتند، با اينكه مى توانستند بگويند: «'''آمنا باللّه و انا مسلمون '''»، به اين مقدار اكتفا ننموده ، گفتند: «'''ربنا آمنا بما انزلت و اتبعنا الرسول ...'''»، پس كانه گفته اند: پروردگارا حال ما چنين حالى است و رسولت هم شاهد بر آن است .
رَبَّنَا ءَامَنَّا بِمَا أَنزَلْت وَ اتَّبَعْنَا الرَّسولَ فَاكتُبْنَا مَعَ الشهِدِينَ
رَبَّنَا ءَامَنَّا بِمَا أَنزَلْت وَ اتَّبَعْنَا الرَّسولَ فَاكتُبْنَا مَعَ الشهِدِينَ
اين آيه حكايت گفتار حواريين است و جاداشت بفرمايد: «'''قالوا ربنا...'''»، ولى كلمه «'''قالوا'''» را از ظاهر كلام حذف كرد تا متن واقعه را نقل كند و اين خود يكى از اسلوبهاى كلامى قرآن كريم است كه بيانش ‍ در سابق گذشت .
اين آيه حكايت گفتار حواريين است و جاداشت بفرمايد: «'''قالوا ربنا...'''»، ولى كلمه «'''قالوا'''» را از ظاهر كلام حذف كرد تا متن واقعه را نقل كند و اين خود يكى از اسلوبهاى كلامى قرآن كريم است كه بيانش ‍ در سابق گذشت .
حواريين از پروردگار خود خواسته اند كه ايشان را جزء شاهدان بنويسد و اين تقاضاى خود را با حرف «'''فا'''» بر ايمان و اسلام خود تفريع كردند و هر دو را يعنى هم ايمان و هم اسلام را اساس تقاضاى خود قرار دادند، خواست ند بطور ضمنى اين شهادت را داده باشند كه عيسى (عليه السلام ) هم وحى خداى را به ايشان رسانيد و هم خودش به آن عمل كرد، براى اينكه وقتى ايمان آوردنشان صادق است كه رسول رسالت خود را به درستى تبليغ كرده ، هم به زبان آن را بيان كرده باشد و هم به عمل ، هم معالم دين را به مردم رسانده باشد و هم خودش به آنها عمل كرده باشد، پس اگر شهادت مى دهند بر اينكه عيسى (عليه السلام ) تبليغ رسالت خود كرده ، معنايش اين است كه ما معارف دين را به وسيله تعليم آن جناب آموخته ايم و با عمل آن جناب و پيروى ما از عمل او به آن معارف عمل هم كرده ايم و اگر رسول از آنچه مردم را بدان مى خواند تخطى و تعدى كرده باشد، مردم نمى توانند شهادت دهند به اينكه بدانچه خدا نازل كرده ، ايمان آورده و رساننده آن را پيروى كرده اند.  
حواريين از پروردگار خود خواسته اند كه ايشان را جزء شاهدان بنويسد و اين تقاضاى خود را با حرف «'''فا'''» بر ايمان و اسلام خود تفريع كردند و هر دو را يعنى هم ايمان و هم اسلام را اساس تقاضاى خود قرار دادند، خواست ند بطور ضمنى اين شهادت را داده باشند كه عيسى (عليه السلام ) هم وحى خداى را به ايشان رسانيد و هم خودش به آن عمل كرد، براى اينكه وقتى ايمان آوردنشان صادق است كه رسول رسالت خود را به درستى تبليغ كرده ، هم به زبان آن را بيان كرده باشد و هم به عمل ، هم معالم دين را به مردم رسانده باشد و هم خودش به آنها عمل كرده باشد، پس اگر شهادت مى دهند بر اينكه عيسى (عليه السلام ) تبليغ رسالت خود كرده ، معنايش اين است كه ما معارف دين را به وسيله تعليم آن جناب آموخته ايم و با عمل آن جناب و پيروى ما از عمل او به آن معارف عمل هم كرده ايم و اگر رسول از آنچه مردم را بدان مى خواند تخطى و تعدى كرده باشد، مردم نمى توانند شهادت دهند به اينكه بدانچه خدا نازل كرده ، ايمان آورده و رساننده آن را پيروى كرده اند.  
خط ۷۰: خط ۷۲:
و ظاهرا اين شهادت همان حقيقتى است كه آيه شريفه : «'''فلنسئلن الذين ارسل اليهم و لنسئلن المرسلين '''»، به آن اشاره كرده كه همان شهادت بر تبليغ است و اما آيه شريفه : «'''و اذا سمعوا ما انزل الى الرسول ترى اعينهم تفيض من الدمع مما عرفوا من الحق ، يقولون ربنا آمنا فاكتبنا مع الشاهدين '''»، مربوط به شهادت بر حقانيت رسالت رسول است نه شهادت بر اينكه رسول رسالت خود را تبليغ كرده (و خدا داناتر است ).
و ظاهرا اين شهادت همان حقيقتى است كه آيه شريفه : «'''فلنسئلن الذين ارسل اليهم و لنسئلن المرسلين '''»، به آن اشاره كرده كه همان شهادت بر تبليغ است و اما آيه شريفه : «'''و اذا سمعوا ما انزل الى الرسول ترى اعينهم تفيض من الدمع مما عرفوا من الحق ، يقولون ربنا آمنا فاكتبنا مع الشاهدين '''»، مربوط به شهادت بر حقانيت رسالت رسول است نه شهادت بر اينكه رسول رسالت خود را تبليغ كرده (و خدا داناتر است ).
و چه بسا بشود از اينجاى سخنشان ، بعد از استشهاد رسول بر اسلام خود، كه گفتند: «'''فاكتبنا مع الشاهدين '''» استفاده كرد: درخواستشان اين بوده كه خداى تعالى ايشان را جزء گواهان و شهداى اعمال قرار دهد و ما درباره گواهان اعمال در ذيل آيه : «'''ربنا و اجعلنا مسلمين لك و من ذريتنا امه مسلمه لك ، و ارنا مناسكنا'''» كه حكايت دعاى ابراهيم و اسماعيل (عليهماالسلام ) است بحث مفصلى ايراد نموديم ، خواننده عزيز به تفسير آن آيه مراجعه كند.
و چه بسا بشود از اينجاى سخنشان ، بعد از استشهاد رسول بر اسلام خود، كه گفتند: «'''فاكتبنا مع الشاهدين '''» استفاده كرد: درخواستشان اين بوده كه خداى تعالى ايشان را جزء گواهان و شهداى اعمال قرار دهد و ما درباره گواهان اعمال در ذيل آيه : «'''ربنا و اجعلنا مسلمين لك و من ذريتنا امه مسلمه لك ، و ارنا مناسكنا'''» كه حكايت دعاى ابراهيم و اسماعيل (عليهماالسلام ) است بحث مفصلى ايراد نموديم ، خواننده عزيز به تفسير آن آيه مراجعه كند.
وَ مَكرُوا وَ مَكرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيرُ الْمَكِرِينَ
وَ مَكرُوا وَ مَكرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيرُ الْمَكِرِينَ
منظور از «'''مكر كنندگان '''» بنى اسرائيل هستند كه عليه عيسى (عليه السلام ) توطئه كردند، توطئه اى كه جمله «'''فلما احس عيسى منهم الكفر...'''» به آن اشاره دارد و ما در ذيل آيه : «'''و ما يضل به الا الفاسقين '''»، در معناى مكرى كه به خدا نسبت داده شده بحث كرديم .  
منظور از «'''مكر كنندگان '''» بنى اسرائيل هستند كه عليه عيسى (عليه السلام ) توطئه كردند، توطئه اى كه جمله «'''فلما احس عيسى منهم الكفر...'''» به آن اشاره دارد و ما در ذيل آيه : «'''و ما يضل به الا الفاسقين '''»، در معناى مكرى كه به خدا نسبت داده شده بحث كرديم .  
اذ قال اللّه يا عيسى انى متوفيك ))
اذ قال اللّه يا عيسى انى متوفيك ))
خط ۸۵: خط ۸۷:
علاوه بر اينكه قرآن كريم آنجا كه ادعاى يهود مبنى بر اينكه عيسى را كشتند را رد مى كند نيز مويد اين گفتار ما است چون در آنجا مى فرمايد: «'''و قولهم انا قتلنا المسيح عيسى ابن مريم رسول اللّه ، و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبه لهم و ان الذين اختلفوا فيه لفى شك منه ما لهم به من علم الا اتباع الظن و ما قتلوه ، يقينا، بل رفعه اللّه اليه ، و كان اللّه عزيزا حكيما، و ان من اهل الكتاب الا ليومنن به قبل موته و يوم القيمه يكون عليهم شهيدا'''»، چون يهود ادعا مى كرد كه مسيح عيسى بن مريم (عليهماالسلام ) را كشتند و همچنين نصارا نيز بطورى كه از انجيل ها استفاده مى شود اينطور معتقدند كه «'''يهوديان آن جناب را دار زدند و كشتند، ولى چيزى كه هست اينكه : بعد از كشته شدنش خداى تعالى او را از قبرش بيرون آورد و به آسمان برد'''» و حال آنكه آياتى كه ملاحظه كرديد داستان كشتن و به دار آويختن را به كلى تكذيب مى كند.
علاوه بر اينكه قرآن كريم آنجا كه ادعاى يهود مبنى بر اينكه عيسى را كشتند را رد مى كند نيز مويد اين گفتار ما است چون در آنجا مى فرمايد: «'''و قولهم انا قتلنا المسيح عيسى ابن مريم رسول اللّه ، و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبه لهم و ان الذين اختلفوا فيه لفى شك منه ما لهم به من علم الا اتباع الظن و ما قتلوه ، يقينا، بل رفعه اللّه اليه ، و كان اللّه عزيزا حكيما، و ان من اهل الكتاب الا ليومنن به قبل موته و يوم القيمه يكون عليهم شهيدا'''»، چون يهود ادعا مى كرد كه مسيح عيسى بن مريم (عليهماالسلام ) را كشتند و همچنين نصارا نيز بطورى كه از انجيل ها استفاده مى شود اينطور معتقدند كه «'''يهوديان آن جناب را دار زدند و كشتند، ولى چيزى كه هست اينكه : بعد از كشته شدنش خداى تعالى او را از قبرش بيرون آورد و به آسمان برد'''» و حال آنكه آياتى كه ملاحظه كرديد داستان كشتن و به دار آويختن را به كلى تكذيب مى كند.
و آنچه از ظاهر آيه : «'''و ان من اهل الكتاب ...'''» بدست مى آيد اين است كه : ((عيسى (عليه السلام ) نزد خدا زنده است و نخواهد مرد تا آنكه همه اهل كتاب به وى ايمان بياورند)). و بنابراين پس توفى آن جناب در آيه مورد بحث به معناى گرفتن عيسى (عليه السلام ) از دست يهود خواهد بود، اما در عين حال آيه شريفه صريح در اين معنا نيست ، و تنها ظهورى در آن وجود دارد كه انشاء اللّه در تتمه اين بحث در آخر سوره نساء از نظر خوانندگان خواهد گذشت .
و آنچه از ظاهر آيه : «'''و ان من اهل الكتاب ...'''» بدست مى آيد اين است كه : ((عيسى (عليه السلام ) نزد خدا زنده است و نخواهد مرد تا آنكه همه اهل كتاب به وى ايمان بياورند)). و بنابراين پس توفى آن جناب در آيه مورد بحث به معناى گرفتن عيسى (عليه السلام ) از دست يهود خواهد بود، اما در عين حال آيه شريفه صريح در اين معنا نيست ، و تنها ظهورى در آن وجود دارد كه انشاء اللّه در تتمه اين بحث در آخر سوره نساء از نظر خوانندگان خواهد گذشت .
وَ رَافِعُك إِلىَّ وَ مُطهِّرُك مِنَ الَّذِينَ كفَرُوا
وَ رَافِعُك إِلىَّ وَ مُطهِّرُك مِنَ الَّذِينَ كفَرُوا
كلمه «'''رفع '''» به معناى بلند كردن و برداشتن است ، بر خلاف كلمه «'''وضع '''» كه در معناى نهادن به كار مى رود. و طهارت ، كه «'''مطهر'''» اسم فاعل از باب تفعيل آن است ، به معناى پاكى است ، بر خلاف قذارت كه در معناى ناپاكى استعمال مى گردد. و ما قبلا گفتارى در معناى طاهر داشته باشيم .
كلمه «'''رفع '''» به معناى بلند كردن و برداشتن است ، بر خلاف كلمه «'''وضع '''» كه در معناى نهادن به كار مى رود. و طهارت ، كه «'''مطهر'''» اسم فاعل از باب تفعيل آن است ، به معناى پاكى است ، بر خلاف قذارت كه در معناى ناپاكى استعمال مى گردد. و ما قبلا گفتارى در معناى طاهر داشته باشيم .


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۲۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۲۶}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش