گمنام

تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۱۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جزبدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۵: خط ۵:


<span id='link100'><span>
<span id='link100'><span>
==تقرير يك اشكال : لذائذ دنيوى براى بقاى انسان و حفظنسل او است ، در آخرت كه دار بقاءاست ،چه حاجتى اين گونه لذائذ هست ==
==اگر لذایذ دنيوى براى بقاى انسان و حفظ نسل اوست، چه حاجتى به اين گونه لذائذ در آخرت داریم؟ ==
يكى از لطيف ترين نكاتى كه از دو آيه مورد بحث ، يعنى آيه : «'''ذلك متاع الحيوة الدنيا، و اللّه عنده حسن المآب '''»، و آيه : «'''قل ءانبئكم بخير من ذلكم ...'''»، و آياتى كه شبيه به اينها است ، نظير آيه : «'''قل من حرم زينه اللّه التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق ؟ قل هى للذين آمنوا فى الحيوة الدنيا، خالصه يوم القيمه كذلك نفصل الايات لقوم يعلمون '''» استفاده مى شود، پاسخ از اشكالى است كه بسيارى از دانشمندان بر ظاهر آيات راجع به توصيف نعمت هاى بهشت وارد دانسته اند.
يكى از لطيف ترين نكاتى كه از دو آيه مورد بحث، يعنى آيه: «ذلك متاع الحيوة الدنيا، و اللّه عنده حسن المآب». و آيه: «قل ءانبئكم بخير من ذلكم...»، و آياتى كه شبيه به اين ها است. نظير آيه: «قل من حرم زينة اللّه التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق؟ قل هى للذين آمنوا فى الحيوة الدنيا، خالصه يوم القيامة كذلك نفصل الآيات لقوم يعلمون» استفاده مى شود، پاسخ از اشكالى است كه بسيارى از دانشمندان بر ظاهر آيات راجع به توصيف نعمت هاى بهشت وارد دانسته اند.
و آن اشكال اين است كه : (تمامى لذائذ دنيوى براى بقا و حفظ نسل است ، و آخرت كه دار بقا است ، چه حاجت به اين گونه لذائذ دارد)؟ توضيح اينكه اگر در احوال وجود موجودات محسوس در اين عالم دقت كنيم ، هيچ شكى براى ما نمى ماند، در اينكه افعالى كه از اين موجودات سر مى زند، همه ناشى و فرع بر قوا و ادواتى است كه هر موجودى مجهز به آن است ، و بحث از اهداف و غايات هستى هم اين معنا را تاءييد مى كند، و به ثبوت مى رساند كه هيچ چيز در عالم به طور اتفاق و يا گزاف و يا عبث خلق نشده است .
 
و آن اشكال اين است كه: (تمامى لذائذ دنيوى براى بقا و حفظ نسل است، و آخرت كه دار بقا است، چه حاجت به اين گونه لذایذ دارد)؟  
 
توضيح اين كه: اگر در احوال وجود موجودات محسوس در اين عالم دقت كنيم ، هيچ شكى براى ما نمى ماند، در اينكه افعالى كه از اين موجودات سر مى زند، همه ناشى و فرع بر قوا و ادواتى است كه هر موجودى مجهز به آن است ، و بحث از اهداف و غايات هستى هم اين معنا را تاءييد مى كند، و به ثبوت مى رساند كه هيچ چيز در عالم به طور اتفاق و يا گزاف و يا عبث خلق نشده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۱۶۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۱۶۹ </center>
يكى از موجودات اين عالم ، انسان است كه مى بينيم از سر تا پايش ‍ دستگاههائى دقيق و جهازى حيرت انگيز از دقت است ، با يك جهازش مساءله تغذيه او تامين مى شود، كه همه مى دانيم غذا خوردن آدمى بيهوده نيست ، بلكه براى پر كردن خلاى است كه در اثر تحليل بدن پديد مى آيد، ناگزير غذا مى خورد، تا باقى بماند.
يكى از موجودات اين عالم ، انسان است كه مى بينيم از سر تا پايش ‍ دستگاههائى دقيق و جهازى حيرت انگيز از دقت است ، با يك جهازش مساءله تغذيه او تامين مى شود، كه همه مى دانيم غذا خوردن آدمى بيهوده نيست ، بلكه براى پر كردن خلاى است كه در اثر تحليل بدن پديد مى آيد، ناگزير غذا مى خورد، تا باقى بماند.
يكى ديگر از آن جهازات ، جهاز تناسل است ، در مردان به شكلى و در زنان به شكلى ديگر، و هر يك قوائى فعاله دارند، قوائى كه هر يك مترتب بر ديگرى است ، و اين دو جنس مخالف با كشش و كوشش به يكديگر مى رسند. تا نوع بشر باقى بماند، در نباتات و حيوانات هم مساءله نظير وضعى است كه انسانها دارند.
يكى ديگر از آن جهازات ، جهاز تناسل است ، در مردان به شكلى و در زنان به شكلى ديگر، و هر يك قوائى فعاله دارند، قوائى كه هر يك مترتب بر ديگرى است ، و اين دو جنس مخالف با كشش و كوشش به يكديگر مى رسند. تا نوع بشر باقى بماند، در نباتات و حيوانات هم مساءله نظير وضعى است كه انسانها دارند.
از سوى ديگر مى بينيم عالم خلقت براى اينكه موجودات را به راهى كه مى خواهد بيندازد و آنها را مسخر خود كند، و مخصوصا در تسخير جانداران يعنى حيوان و انسان ، لذائذى در افعال آنها و قواى فعاله آنها قرار داده ، تا به خاطر رسيدن به آن لذائذ او را به سوى عمل روانه كند، و او خودش نمى داند چرا اين قدر براى خوردن و عمل زناشوئى مى دود، خيال مى كند هدف لذت بردن او است ، در حالى كه با اين لذت و اين گول زنك ، او را كوك كرده اند، تا خلقت به هدف خود كه بقاى شخص و نوع انسان است برسد.
از سوى ديگر مى بينيم عالم خلقت براى اينكه موجودات را به راهى كه مى خواهد بيندازد و آنها را مسخر خود كند، و مخصوصا در تسخير جانداران يعنى حيوان و انسان ، لذائذى در افعال آنها و قواى فعاله آنها قرار داده ، تا به خاطر رسيدن به آن لذائذ او را به سوى عمل روانه كند، و او خودش نمى داند چرا اين قدر براى خوردن و عمل زناشوئى مى دود، خيال مى كند هدف لذت بردن او است ، در حالى كه با اين لذت و اين گول زنك ، او را كوك كرده اند، تا خلقت به هدف خود كه بقاى شخص و نوع انسان است برسد.
و مسلما اگر خلقت انسان و غذا و شهوت جنسى اين رابطه يعنى لذت گيرى را در آدمى ننهاده بود هيچ انسانى به دنبال آن نمى رفت ، نه براى تحصيل غذا اين همه تلاش مى كرد، و نه براى عمل جنسى آن همه مشقات را مى پذيرفت ، و هر چه مثلا به او مى گفتند اگر غذا نخورى باقى نمى مانى ، و اگر جماع نكنى جنس بشر باقى نمى ماند، زير بار نمى رفت ، و در نتيجه غرض خلقت باطل مى شد، و ليكن خداى تعالى لذت غذا، و لذت جماع را در او به وديعت نهاد، تا آرامش خود را در به دست آوردن آن دو بداند، و تا غذا و شهوت جنسى را به دست نياورد آرام نگيرد، و براى به دست آوردنش هر مشقت و مصيبت و بلائى را به جان بخرد، و نه تنها به جان بخرد، بلكه در جمع آورى مال و ساير شهوات به ديگران فخر هم بفروشد و خلاصه او به مشتى گول زنك دلخوش باشد، و نظام خلقت به هدف خود برسد.
و مسلما اگر خلقت انسان و غذا و شهوت جنسى اين رابطه يعنى لذت گيرى را در آدمى ننهاده بود هيچ انسانى به دنبال آن نمى رفت ، نه براى تحصيل غذا اين همه تلاش مى كرد، و نه براى عمل جنسى آن همه مشقات را مى پذيرفت ، و هر چه مثلا به او مى گفتند اگر غذا نخورى باقى نمى مانى ، و اگر جماع نكنى جنس بشر باقى نمى ماند، زير بار نمى رفت ، و در نتيجه غرض خلقت باطل مى شد، و ليكن خداى تعالى لذت غذا، و لذت جماع را در او به وديعت نهاد، تا آرامش خود را در به دست آوردن آن دو بداند، و تا غذا و شهوت جنسى را به دست نياورد آرام نگيرد، و براى به دست آوردنش هر مشقت و مصيبت و بلائى را به جان بخرد، و نه تنها به جان بخرد، بلكه در جمع آورى مال و ساير شهوات به ديگران فخر هم بفروشد و خلاصه او به مشتى گول زنك دلخوش باشد، و نظام خلقت به هدف خود برسد.
پس معلوم شد كه منظور خداى تعالى از اين تدبير غير از اين نبوده ، كه فرد و نسل بشر باقى بماند، فرد، با غذا خوردنش ، و نسل ، با جماع كردنش . اين غرض خلقت ، و اما براى خود انسان باقى نمى ماند مگر خيال .
 
خوب ، وقتى معلوم شد كه اين لذائذ دنيوى مقصود اصلى در خلقت نيست ، بلكه براى غرضى محدود و زماندار است ، اشكال بالا متوجه مى شود كه در قيامت وجود اين لذائذ چه معنا دارد، با اينكه بقاى آن زندگى نه بستگى به خوردن دارد، و نه به جماع .
پس معلوم شد كه منظور خداى تعالى از اين تدبير غير از اين نبوده ، كه فرد و نسل بشر باقى بماند، فرد، با غذا خوردنش ، و نسل ، با جماع كردنش . اين غرض خلقت ، و اما براى خود انسان باقى نمى ماند مگر خيال.
 
خوب ، وقتى معلوم شد كه اين لذائذ دنيوى مقصود اصلى در خلقت نيست ، بلكه براى غرضى محدود و زماندار است ، اشكال بالا متوجه مى شود كه در قيامت وجود اين لذائذ چه معنا دارد، با اينكه بقاى آن زندگى نه بستگى به خوردن دارد، و نه به جماع.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۱۷۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۱۷۰ </center>
باز تكرار مى كنيم كه لذت خوردن و نوشيدن و همه لذائذ مربوط به تغذى براى حفظ بدن از آفت تحليل رفتن و از فساد تركيب آن يعنى مردن است ، و لذت جماع و همه لذائذ مربوط به آن كه امورى بسيار است براى توليد مثل و حفظ نوع از فنا و اضمحلال مى باشد.
باز تكرار مى كنيم كه لذت خوردن و نوشيدن و همه لذائذ مربوط به تغذى براى حفظ بدن از آفت تحليل رفتن و از فساد تركيب آن يعنى مردن است ، و لذت جماع و همه لذائذ مربوط به آن كه امورى بسيار است براى توليد مثل و حفظ نوع از فنا و اضمحلال مى باشد.
پس اگر براى انسان وجودى فرض كنيم كه عدم و فنا در دنبالش نيست ، و حياتى فرض كنيم كه از هر شر و مكروهى مامون است ، ديگر چه فايده اى مى توان در وجود قواى بدنى يك انسان آخرتى تصور كرد؟ و چه ثمره اى در داشتن جهاز هاضمه ، و تنفس ، و تناسل ، و مثانه ، طحال ، و كبد و امثال آن مى تواند باشد؟ با اينكه گفتيم همه اين جهازها براى بقا تا زمانى محدود است ، نه براى بقاى جاودانى و ابدى .
 
پس اگر براى انسان وجودى فرض كنيم كه عدم و فنا در دنبالش نيست ، و حياتى فرض كنيم كه از هر شر و مكروهى مامون است ، ديگر چه فايده اى مى توان در وجود قواى بدنى يك انسان آخرتى تصور كرد؟ و چه ثمره اى در داشتن جهاز هاضمه ، و تنفس ، و تناسل ، و مثانه ، طحال ، و كبد و امثال آن مى تواند باشد؟ با اينكه گفتيم همه اين جهازها براى بقا تا زمانى محدود است ، نه براى بقاى جاودانى و ابدى.
<span id='link101'><span>
<span id='link101'><span>
==جواب به اشكال فوق ==
==جواب به اشكال فوق ==
و اما جواب از اين اشكال اين است كه (خداى سبحان آنچه از لذائذ دنيا و نعمت هاى مربوط به آن لذائذ را خلق كرده كه انسانها را مجذوب خود كند، و در نتيجه به سوى زندگى در دنيا و متعلقات آن كشيده شوند، همچنان كه در كلام مجيدش فرمود«''': انا جعلنا ما على الارض زينه لها'''».
و اما جواب از اين اشكال اين است كه (خداى سبحان آنچه از لذائذ دنيا و نعمت هاى مربوط به آن لذائذ را خلق كرده كه انسانها را مجذوب خود كند، و در نتيجه به سوى زندگى در دنيا و متعلقات آن كشيده شوند، همچنان كه در كلام مجيدش فرمود«''': انا جعلنا ما على الارض زينه لها'''».
۱۳٬۷۵۳

ویرایش