گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲ بخش۴۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۲ بخش۴۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۲ بخش۴۹}}
__TOC__
__TOC__


خط ۴: خط ۶:
و از همين آيه بر مى آيد كه قبول شدن اعمال ، احتياج به نيتى خالص ‍ وقصدى به وجه الله دارد. شيعه و سنى هم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده اند كه فرمود: «'''انما الاعمال بالنيات - معيار در ارزش اعمال تنها نيت ها هستند'''».
و از همين آيه بر مى آيد كه قبول شدن اعمال ، احتياج به نيتى خالص ‍ وقصدى به وجه الله دارد. شيعه و سنى هم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده اند كه فرمود: «'''انما الاعمال بالنيات - معيار در ارزش اعمال تنها نيت ها هستند'''».
معناى «'''ابتغاء مرضات الله '''» و وجوهى كه در معناى «'''تثبيت نفس '''» ذكر شده و بيان وجه صحيح در معناى آن
معناى «'''ابتغاء مرضات الله '''» و وجوهى كه در معناى «'''تثبيت نفس '''» ذكر شده و بيان وجه صحيح در معناى آن
وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَلَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِيتاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ
وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَلَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِيتاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ
كلمه : «'''ابتغاء مرضات '''» به معناى طلب رضايت است ، كه برگشتش ‍ به تعبير اراده وجه الله است براى اينكه وجه هر چيزى عبارت است از جهت و سمتى كه روبروى تو است ، و وجه خداى تعالى نسبت به بنده اى كه دستوراتى به وى مى دهد، و چيرهائى از او مى خواهد عبارت است از رضايت او از عمل وى ، و خشنوديش از امتثال او، چون آمر و دستور دهنده ، نخست با امر خود روبروى مامور قرار مى گيرد، و آنگاه كه اوامر او را بجا آورد با خشنودى و رضايت از او استقبال مى كند.
كلمه : «'''ابتغاء مرضات '''» به معناى طلب رضايت است ، كه برگشتش ‍ به تعبير اراده وجه الله است براى اينكه وجه هر چيزى عبارت است از جهت و سمتى كه روبروى تو است ، و وجه خداى تعالى نسبت به بنده اى كه دستوراتى به وى مى دهد، و چيرهائى از او مى خواهد عبارت است از رضايت او از عمل وى ، و خشنوديش از امتثال او، چون آمر و دستور دهنده ، نخست با امر خود روبروى مامور قرار مى گيرد، و آنگاه كه اوامر او را بجا آورد با خشنودى و رضايت از او استقبال مى كند.
پس مرضات خدا از بنده مكلفى كه به تكليف عمل كرده همان وجه و روى خدا به طرف او است ، در نتيجه ابتغاى مرضات او و يا ساده ترش ‍ به دست آوردن خشنودى او در حقيقت خواستن وجه او است .
پس مرضات خدا از بنده مكلفى كه به تكليف عمل كرده همان وجه و روى خدا به طرف او است ، در نتيجه ابتغاى مرضات او و يا ساده ترش ‍ به دست آوردن خشنودى او در حقيقت خواستن وجه او است .
خط ۱۳: خط ۱۵:
پس روشن شد كه مراد از «'''ابتغاء مرضات الله '''» اين است كه انفاق گر منظورش و قصدش خودنمائى و يا هر قصدى ديگر (كه نيت را غير خالص مى كند) نبوده باشد، و منظور از «'''تثبيتا من انفسهم '''» اين است كه آدمى زمام نفس را در دست داشته باشد، تا بتواند نيت خالصى را كه داشته نگه بدارد، و اين تثبيت هم از ناحيه نفس است ، و هم واقع بر نفس ، ساده تر بگويم نفس هم فاعل تثبيت است ، و هم مفعول آن ، پس ‍ كلمه «'''تثبيتا'''» از نظر تركيب ، نحوى تميز است ، و حرف «'''من '''» نشويه (ابتدائيه ) است ، و «'''انفسهم '''» در معنا فاعل تثبيت است ، و آن نفسى كه مفعول قرار گرفته در تقدير است ، و تقدير كلام «'''تثبيتا من انفسهم لانفسهم - نفسشان زمام نفس را در دست بگيرد'''» ممكن هم هست كه كلمه «'''تثبيتا'''» را مفعول مطلق براى فعلى بگيريم كه از ماده خودش باشد، آن وقت تقدير چنين مى شود «'''يثبتون انفسهم لانفسهم تثبيتا'''».
پس روشن شد كه مراد از «'''ابتغاء مرضات الله '''» اين است كه انفاق گر منظورش و قصدش خودنمائى و يا هر قصدى ديگر (كه نيت را غير خالص مى كند) نبوده باشد، و منظور از «'''تثبيتا من انفسهم '''» اين است كه آدمى زمام نفس را در دست داشته باشد، تا بتواند نيت خالصى را كه داشته نگه بدارد، و اين تثبيت هم از ناحيه نفس است ، و هم واقع بر نفس ، ساده تر بگويم نفس هم فاعل تثبيت است ، و هم مفعول آن ، پس ‍ كلمه «'''تثبيتا'''» از نظر تركيب ، نحوى تميز است ، و حرف «'''من '''» نشويه (ابتدائيه ) است ، و «'''انفسهم '''» در معنا فاعل تثبيت است ، و آن نفسى كه مفعول قرار گرفته در تقدير است ، و تقدير كلام «'''تثبيتا من انفسهم لانفسهم - نفسشان زمام نفس را در دست بگيرد'''» ممكن هم هست كه كلمه «'''تثبيتا'''» را مفعول مطلق براى فعلى بگيريم كه از ماده خودش باشد، آن وقت تقدير چنين مى شود «'''يثبتون انفسهم لانفسهم تثبيتا'''».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۶۰۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۶۰۱ </center>
كَمَثَلِ جَنَّةِ بِرَبْوَةٍ أَصابَهَا وَابِلٌ...
كَمَثَلِ جَنَّةِ بِرَبْوَةٍ أَصابَهَا وَابِلٌ...
<span id='link518'><span>
<span id='link518'><span>
==تشبيه و تمثيل انفاق خالص و انفاق تواءم با من و اذى ==
==تشبيه و تمثيل انفاق خالص و انفاق تواءم با من و اذى ==
خط ۱۹: خط ۲۱:
و غرض از اين مثل اين است كه بفهماند انفاقى كه صرفا لوجه الله و بخاطر خدا است هرگز بى اثر نمى ماند، و بطور قطع روزى حسن اثرش ‍ نمودار مى شود، براى اينكه مورد عنايت الهيه است ، و از آنجا كه جنبه خدائى دارد و متصل به خدا است (مانند خود خدا) باقى و محفوظ است ، هر چند كه اين عنايت بر حسب اختلاف درجات خلوص ‍ مختلف مى شود، و در نتيجه وزن و ارزش اعمال هم به همان جهت مختلف مى گردد، همچنانكه باغى كه در زمين حاصل خيز ايجاد شده ، وقتى باران مى آيد بلادرنگ خوردنى هايش را به وجهى بهتر تحويل مى دهد، هر چند كه اين تحويل دادنش و اين خوردنيهايش بخاطر اختلاف باران (كه يكى مطر است و ديگرى طل )، از نظر خوبى درجاتى پيدا مى كند.
و غرض از اين مثل اين است كه بفهماند انفاقى كه صرفا لوجه الله و بخاطر خدا است هرگز بى اثر نمى ماند، و بطور قطع روزى حسن اثرش ‍ نمودار مى شود، براى اينكه مورد عنايت الهيه است ، و از آنجا كه جنبه خدائى دارد و متصل به خدا است (مانند خود خدا) باقى و محفوظ است ، هر چند كه اين عنايت بر حسب اختلاف درجات خلوص ‍ مختلف مى شود، و در نتيجه وزن و ارزش اعمال هم به همان جهت مختلف مى گردد، همچنانكه باغى كه در زمين حاصل خيز ايجاد شده ، وقتى باران مى آيد بلادرنگ خوردنى هايش را به وجهى بهتر تحويل مى دهد، هر چند كه اين تحويل دادنش و اين خوردنيهايش بخاطر اختلاف باران (كه يكى مطر است و ديگرى طل )، از نظر خوبى درجاتى پيدا مى كند.
و بخاطر وجود همين اختلاف بود كه اين دنباله را به گفتار خود اضافه نمود، كه «'''و الله بما تعملون بصير'''» يعنى خدا به آنچه مى كنيد بينا است ، و مساله پاداش دادن به اعمال برايش مشتبه و درهم و برهم نمى شود، ثواب اين را با آن ديگر و ثواب ديگرى را به اين نمى دهد.
و بخاطر وجود همين اختلاف بود كه اين دنباله را به گفتار خود اضافه نمود، كه «'''و الله بما تعملون بصير'''» يعنى خدا به آنچه مى كنيد بينا است ، و مساله پاداش دادن به اعمال برايش مشتبه و درهم و برهم نمى شود، ثواب اين را با آن ديگر و ثواب ديگرى را به اين نمى دهد.
أَ يَوَدُّ أَحَدُكمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَ أَعْنَابٍ ...
أَ يَوَدُّ أَحَدُكمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَ أَعْنَابٍ ...
كلمه «'''ود'''» كه مصدر «'''يود'''» است به معناى حب و دوست داشتن است ، البته حب تواءم با آرزو، و كلمه «'''جنت '''» به معناى درختانى بسيار و درهم رفته است ، كه در فارسى و عربى آنرا بستان گويند، و اگر بستان را جنت خوانده اند به اين مناسبت بوده است كه اين كلمه در اصل به معناى پوشاندن است ، و چنين درختانى زمين را از نور خورشيد مى پوشانند (همچنانكه به سپر نيز جنه (به ضم جيم ) گفته مى شود زيرا سپر نيز بدن يك سرباز را از آلت جنگى دشمن مى پوشاند)، و به اين جهت صحيح است گفته شود: «'''نهرها از زير آن جارى است '''»، و اگر كلمه نامبرده به معناى زمينى بود كه درخت داشته باشد، اين عبارت صحيح نبود، چون نهر باغ از زير زمين باغ جارى نيست ، در نتيجه خلاف مقصود را مى رسانيد، و به همين جهت خداى تعالى در آيه قبلى كه انفاق را به جنتى در ربوه (زمين آباد) مثل مى زد در جاى ديگر درباره ربوه فرمود:«'''ذات قرار و معين '''» فرمود: «'''آب معين در آن زمين است '''» و نفرمود «'''در زير آن جارى است '''»،
كلمه «'''ود'''» كه مصدر «'''يود'''» است به معناى حب و دوست داشتن است ، البته حب تواءم با آرزو، و كلمه «'''جنت '''» به معناى درختانى بسيار و درهم رفته است ، كه در فارسى و عربى آنرا بستان گويند، و اگر بستان را جنت خوانده اند به اين مناسبت بوده است كه اين كلمه در اصل به معناى پوشاندن است ، و چنين درختانى زمين را از نور خورشيد مى پوشانند (همچنانكه به سپر نيز جنه (به ضم جيم ) گفته مى شود زيرا سپر نيز بدن يك سرباز را از آلت جنگى دشمن مى پوشاند)، و به اين جهت صحيح است گفته شود: «'''نهرها از زير آن جارى است '''»، و اگر كلمه نامبرده به معناى زمينى بود كه درخت داشته باشد، اين عبارت صحيح نبود، چون نهر باغ از زير زمين باغ جارى نيست ، در نتيجه خلاف مقصود را مى رسانيد، و به همين جهت خداى تعالى در آيه قبلى كه انفاق را به جنتى در ربوه (زمين آباد) مثل مى زد در جاى ديگر درباره ربوه فرمود:«'''ذات قرار و معين '''» فرمود: «'''آب معين در آن زمين است '''» و نفرمود «'''در زير آن جارى است '''»،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۶۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۶۰۲ </center>
خط ۲۹: خط ۳۱:
زيرا نه مى تواند نيروى جوانى خود را باز گرداند، و دوباره چنان باغى به عمل بياورد، و نه كودكان خردسالش چنين نيروئى دارند، و نه بعد از آتش گرفتن باغ اميد برگشتن سبزى و خرمى آن را مى تواند داشته باشد.
زيرا نه مى تواند نيروى جوانى خود را باز گرداند، و دوباره چنان باغى به عمل بياورد، و نه كودكان خردسالش چنين نيروئى دارند، و نه بعد از آتش گرفتن باغ اميد برگشتن سبزى و خرمى آن را مى تواند داشته باشد.
اين مثلى است كه خداى تعالى آن را براى كسانى زده كه مال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، ولى با منت نهادن و اذيت كردن پاداش عمل خود را ضايع مى نمايند و ديگر راهى به بازگرداندن آن عمل باطل شده به عمل صحيح را ندارند، و انطباق مثل با ممثل بسيار روشن است ، براى اينكه اينگونه رفتارها كه اعمال آدمى را باطل مى سازد بى جهت و بى منشا نيست ، كسانى اينطور اجر خود را ضايع مى كنند كه در دل دچار بيمارى هاى اخلاقى از قبيل «'''مال دوستى '''»، «'''جاه دوستى '''»، «'''تكبر'''» «'''عجب '''»، «'''خودپسندى '''»، «'''بخل شديد'''» و... هستند، بيمارى هائى كه نمى گذارد آدمى مالك نفس خود باشد، و مجالى براى تفكر و سنجش عمل خويش و تشخيص عمل نافع و مضر را بدهد، و اگر مجال مى داد و آدمى تفكر مى كرد هرگز به چنين اشتباه و خبطى مرتكب نمى شد.
اين مثلى است كه خداى تعالى آن را براى كسانى زده كه مال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، ولى با منت نهادن و اذيت كردن پاداش عمل خود را ضايع مى نمايند و ديگر راهى به بازگرداندن آن عمل باطل شده به عمل صحيح را ندارند، و انطباق مثل با ممثل بسيار روشن است ، براى اينكه اينگونه رفتارها كه اعمال آدمى را باطل مى سازد بى جهت و بى منشا نيست ، كسانى اينطور اجر خود را ضايع مى كنند كه در دل دچار بيمارى هاى اخلاقى از قبيل «'''مال دوستى '''»، «'''جاه دوستى '''»، «'''تكبر'''» «'''عجب '''»، «'''خودپسندى '''»، «'''بخل شديد'''» و... هستند، بيمارى هائى كه نمى گذارد آدمى مالك نفس خود باشد، و مجالى براى تفكر و سنجش عمل خويش و تشخيص عمل نافع و مضر را بدهد، و اگر مجال مى داد و آدمى تفكر مى كرد هرگز به چنين اشتباه و خبطى مرتكب نمى شد.
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا أَنفِقُوا مِن طيِّبَتِ مَا كسبْتُمْ
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا أَنفِقُوا مِن طيِّبَتِ مَا كسبْتُمْ
كلمه «'''تيمم '''» هم به معناى «'''قصد'''» است ، و هم معناى «'''اقدام عمدى '''»، و كلمه «'''خبيث '''» ضد كلمه «'''طيب '''» را معنا مى دهد، آن به معناى ناپاك ، و اين به معناى پاك است ، و كلمه «'''منه '''» متعلق به كلمه خبيث است ، و جمله : «'''تنفقون '''»، حالى است از فاعل «'''تيمموا'''»، و جمله : «'''لستم باخذيه '''» حالى است از فاعل «'''تنفقون '''» و عاملش همان فعل است ، و جمله : «'''ان تغمضوا فيه '''» به خاطر كلمه «'''ان '''» مبدل به مصدر مى شود، و لام بطوريكه گفته شده در تقدير است ، و تقدير كلام «'''الا لاغماضكم فيه '''» است ، ممكن هم هست حرف «'''باء'''» را در تقدير گرفت و گفت : تقدير كلام «'''الا بمصاحبه الاغماض '''» است .
كلمه «'''تيمم '''» هم به معناى «'''قصد'''» است ، و هم معناى «'''اقدام عمدى '''»، و كلمه «'''خبيث '''» ضد كلمه «'''طيب '''» را معنا مى دهد، آن به معناى ناپاك ، و اين به معناى پاك است ، و كلمه «'''منه '''» متعلق به كلمه خبيث است ، و جمله : «'''تنفقون '''»، حالى است از فاعل «'''تيمموا'''»، و جمله : «'''لستم باخذيه '''» حالى است از فاعل «'''تنفقون '''» و عاملش همان فعل است ، و جمله : «'''ان تغمضوا فيه '''» به خاطر كلمه «'''ان '''» مبدل به مصدر مى شود، و لام بطوريكه گفته شده در تقدير است ، و تقدير كلام «'''الا لاغماضكم فيه '''» است ، ممكن هم هست حرف «'''باء'''» را در تقدير گرفت و گفت : تقدير كلام «'''الا بمصاحبه الاغماض '''» است .
<span id='link519'><span>
<span id='link519'><span>
خط ۷۳: خط ۷۵:
جهت دوم اين بود كه بفهماند حكمت به خودى خود منشا خير بسيار است ، هر كس آن را داشته باشد «'''خيرى بسيار'''» دارد، و اين خير بسيار از اين جهت نيست كه حكمت منسوب به خدا است ، و خدا آن را عطا كرده ، چون صرف انتساب آن به خدا باعث خير كثير نمى شود، همچنانكه خدا مال را مى دهد ولى دادن خدا باعث نمى شود كه مال ، همه جا مايه سعادت باشد، چون به قارون هم مال داد، و فرمود: «'''و آتيناه من الكنوز ما ان مفاتحه لتنوء بالعصبه اولى القوة '''» تا آخر آيات اين داستان .
جهت دوم اين بود كه بفهماند حكمت به خودى خود منشا خير بسيار است ، هر كس آن را داشته باشد «'''خيرى بسيار'''» دارد، و اين خير بسيار از اين جهت نيست كه حكمت منسوب به خدا است ، و خدا آن را عطا كرده ، چون صرف انتساب آن به خدا باعث خير كثير نمى شود، همچنانكه خدا مال را مى دهد ولى دادن خدا باعث نمى شود كه مال ، همه جا مايه سعادت باشد، چون به قارون هم مال داد، و فرمود: «'''و آتيناه من الكنوز ما ان مفاتحه لتنوء بالعصبه اولى القوة '''» تا آخر آيات اين داستان .
نكته ديگر اينكه فرمود: «'''حكمت خير كثير است '''» با اينكه جا داشت به خاطر ارتفاع شاءن و نفاست امر آن بطور مطلق فرموده باشد «'''حكمت خير است '''» و اين به آن جهت بود كه بفهماند خير بودن حكمت هم منوط به عنايت خدا و توفيق او است ، و مساله سعادت منوط به عاقبت و خاتمه امر است ، در مثل فارسى هم مى گويند «'''شاهنامه آخرش خوش است '''»، چون ممكن است خدا حكمت را به كسى بدهد، ولى در آخر كار منحرف شود، و عاقبتش شر گردد.
نكته ديگر اينكه فرمود: «'''حكمت خير كثير است '''» با اينكه جا داشت به خاطر ارتفاع شاءن و نفاست امر آن بطور مطلق فرموده باشد «'''حكمت خير است '''» و اين به آن جهت بود كه بفهماند خير بودن حكمت هم منوط به عنايت خدا و توفيق او است ، و مساله سعادت منوط به عاقبت و خاتمه امر است ، در مثل فارسى هم مى گويند «'''شاهنامه آخرش خوش است '''»، چون ممكن است خدا حكمت را به كسى بدهد، ولى در آخر كار منحرف شود، و عاقبتش شر گردد.
وَ مَا يَذَّكرُ إِلا أُولُوا الاَلْبَبِ
وَ مَا يَذَّكرُ إِلا أُولُوا الاَلْبَبِ
كلمه «'''الباب '''» جمع «'''لب '''» است ، «'''ولب '''» در انسان ها به معناى عقل است ، چون عقل در آدمى مانند مغز گردو است نسبت به پوست آن ،
كلمه «'''الباب '''» جمع «'''لب '''» است ، «'''ولب '''» در انسان ها به معناى عقل است ، چون عقل در آدمى مانند مغز گردو است نسبت به پوست آن ،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۶۰۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۶۰۸ </center>
و لذا در قرآن «'''لب '''» به همين معنا استعمال شده ، و گويا كلمه عقل به آن معنائى كه امروز معروف شده يكى از اسماء مستحدثه است ، كه از راه غلبه استعمال اين معنا رابه خود گرفته ، و بهمين جهت كلمه عقل هيچ در قرآن نيامده ، و تنها افعال مشتق شده از آن در قرآن استعمال شده است ، مانند «'''يعقلون '''».
و لذا در قرآن «'''لب '''» به همين معنا استعمال شده ، و گويا كلمه عقل به آن معنائى كه امروز معروف شده يكى از اسماء مستحدثه است ، كه از راه غلبه استعمال اين معنا رابه خود گرفته ، و بهمين جهت كلمه عقل هيچ در قرآن نيامده ، و تنها افعال مشتق شده از آن در قرآن استعمال شده است ، مانند «'''يعقلون '''».
كلمه «'''تذكر'''» كه مصدر «'''يذكر'''» است به معناى منتقل شدن از نتيجه به مقدمات نتيجه ، و يا منتقل شدن از مقدمات به نتيجه است ، و آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه به دست آوردن حكمت متوقف بر تذكراست ، و تذكر هم متوقف بر عقل است ، پس كسى كه عقل ندارد حكمت ندارد، و مادر گذشته آنجا كه سخن در ادراكهائى كه در قرآن آمده داشتيم ، درباره عقل چيرهائى گفتيم .
كلمه «'''تذكر'''» كه مصدر «'''يذكر'''» است به معناى منتقل شدن از نتيجه به مقدمات نتيجه ، و يا منتقل شدن از مقدمات به نتيجه است ، و آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه به دست آوردن حكمت متوقف بر تذكراست ، و تذكر هم متوقف بر عقل است ، پس كسى كه عقل ندارد حكمت ندارد، و مادر گذشته آنجا كه سخن در ادراكهائى كه در قرآن آمده داشتيم ، درباره عقل چيرهائى گفتيم .
وَ مَا أَنفَقْتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم مِّن نَّذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ
وَ مَا أَنفَقْتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم مِّن نَّذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ
يعنى آنچه شما از مال خدا و به دعوت او انفاق مى كنيد و يا چيرهائى انفاق مى كنيد كه خدا بر شما واجب نكرده بلكه خودتان به وسيله نذر بر خود واجب كرده ايد و در راه خدا مى دهيد خدا به آن آگاه است و هر كس ‍ را كه اطاعتش كند پاداش مى دهد و كسى كه ستم كند مؤ اخذه مى فرمايد: پس در جمله : «'''فان الله يعلمه '''»، اشاره اى هم به تهديد هست كه جمله : «'''و ما للظالمين من انصار'''» آن را تاءكيد مى كند.
يعنى آنچه شما از مال خدا و به دعوت او انفاق مى كنيد و يا چيرهائى انفاق مى كنيد كه خدا بر شما واجب نكرده بلكه خودتان به وسيله نذر بر خود واجب كرده ايد و در راه خدا مى دهيد خدا به آن آگاه است و هر كس ‍ را كه اطاعتش كند پاداش مى دهد و كسى كه ستم كند مؤ اخذه مى فرمايد: پس در جمله : «'''فان الله يعلمه '''»، اشاره اى هم به تهديد هست كه جمله : «'''و ما للظالمين من انصار'''» آن را تاءكيد مى كند.
=== چند نكته كه جمله ===
=== چند نكته كه جمله ===
خط ۹۱: خط ۹۳:
نكته چهارم اينكه : امتناع ورزيدن از اصل انفاق بر فقرا، در صورتى كه فقرائى باشند و احتياج به كمك داشته باشند از گناهان كبيره مهلك تر است ، و خداى تعالى بعضى از اقسام اين خوددارى را شرك به خدا و كفر به آخرت خوانده است ، مانند امتناع از دادن زكات ، و فرموده : «'''و ويل للمشركين ، الذين لايوتون الزكوة ، و هم بالاخرة هم كافرون '''». دليل بر اينكه منظور از اين مشركين مسلمانانى هستند كه زكات نمى دادند، و يا به عبارت ديگر صدقه نمى دادند، اين است كه سوره مدثر در مكه نازل شده ، و زكات به معناى اسلاميش در مكه و در هنگام نزول اين سوره واجب نشده بود.
نكته چهارم اينكه : امتناع ورزيدن از اصل انفاق بر فقرا، در صورتى كه فقرائى باشند و احتياج به كمك داشته باشند از گناهان كبيره مهلك تر است ، و خداى تعالى بعضى از اقسام اين خوددارى را شرك به خدا و كفر به آخرت خوانده است ، مانند امتناع از دادن زكات ، و فرموده : «'''و ويل للمشركين ، الذين لايوتون الزكوة ، و هم بالاخرة هم كافرون '''». دليل بر اينكه منظور از اين مشركين مسلمانانى هستند كه زكات نمى دادند، و يا به عبارت ديگر صدقه نمى دادند، اين است كه سوره مدثر در مكه نازل شده ، و زكات به معناى اسلاميش در مكه و در هنگام نزول اين سوره واجب نشده بود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۶۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۶۱۰ </center>
إِن تُبْدُوا الصدَقَتِ فَنِعِمَّا هِىَ...
إِن تُبْدُوا الصدَقَتِ فَنِعِمَّا هِىَ...
كلمه «'''ابداء'''» كه مصدر «'''تبدوا'''» است ، به معناى اظهار است ، و كلمه صدقات جمع صدقه است ، و چون قيدى در آن نيامده به معناى مطلق انفاقهائى است كه در راه خدا بشود (چه واجب و چه مستحب ) و چه بسا بعضى گفته باشند كه اصل در معناى اين كلمه «'''انفاق مستحب '''» است .
كلمه «'''ابداء'''» كه مصدر «'''تبدوا'''» است ، به معناى اظهار است ، و كلمه صدقات جمع صدقه است ، و چون قيدى در آن نيامده به معناى مطلق انفاقهائى است كه در راه خدا بشود (چه واجب و چه مستحب ) و چه بسا بعضى گفته باشند كه اصل در معناى اين كلمه «'''انفاق مستحب '''» است .
<span id='link527'><span>
<span id='link527'><span>
خط ۹۹: خط ۱۰۱:
و چون بناى دين بر اخلاص است ، بنابر اين عمل هر قدر به اخلاص ‍ نزديك تر باشد به فضيلت نيز نزديكتر است ، و بهمين جهت خداى سبحان صدقه سرى را بر صدقه علنى ترجيح داده و مى فرمايد: «'''و ان تخفوها و توتوها الفقراء فهو خير لكم '''»، چون كلمه «'''خير'''» به معناى بهتر است ، و خدا به اعمال بندگانش با خبر است ، و در تشخيص ‍ عمل خير از غير آن اشتباه نمى كند، «'''و الله بما تعملون خبير'''».
و چون بناى دين بر اخلاص است ، بنابر اين عمل هر قدر به اخلاص ‍ نزديك تر باشد به فضيلت نيز نزديكتر است ، و بهمين جهت خداى سبحان صدقه سرى را بر صدقه علنى ترجيح داده و مى فرمايد: «'''و ان تخفوها و توتوها الفقراء فهو خير لكم '''»، چون كلمه «'''خير'''» به معناى بهتر است ، و خدا به اعمال بندگانش با خبر است ، و در تشخيص ‍ عمل خير از غير آن اشتباه نمى كند، «'''و الله بما تعملون خبير'''».


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۲ بخش۴۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۲ بخش۴۹}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش