گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۴: خط ۱۴:
«'''فَإِنَّهُ يَسلُك مِن بَينِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصداً ... عَدَدَا'''»:
«'''فَإِنَّهُ يَسلُك مِن بَينِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصداً ... عَدَدَا'''»:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۸۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۸۴ </center>
ضمير «فَإنّهُ» به خداى تعالى، و ضمير «يَدَيه» و «خَلفِهِ» به رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بر مى گردد. و كلمه «رَصَد» به معناى مراقب و نگهبان است. اين كلمه و كلمه راصد، هم بر واحد اطلاق مى شود و هم، بر جماعت. و كلمه «رَصَد» در اصل مصدر است، و مراد از «ماَ بَينَ يَدَيه»، پيشِ روى رسول، و مردمى است كه به سوى آنان فرستاده شده. و مراد از «خَلفِهِ» بين او و بين مصدر وحى، يعنى خداى سبحان است، و منشأ اين تعبير امتداد و مسافت موهومى است كه انسان از شنيدن كلمه «رسالت» در ذهن خود تصور مى كند. وقتى مى گوييم مثلا فرمانده فلان مأمور را به سوى لشكريان فرستاد تا پيامش را به آنان برساند، فورا در ذهن مسافتى تصور مى شود كه فرستنده در ابتداى آن و لشكر در انتهاى آن قرار دارد، و مأمور در بين راه است، لشكر در پيش روى او و فرمانده در پشت سرش قرار گرفته.
ضمير «فَإنّهُ» به خداى تعالى، و ضمير «يَدَيه» و «خَلفِهِ» به رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بر مى گردد. و كلمه «رَصَد» به معناى مراقب و نگهبان است. اين كلمه و كلمه راصد، هم بر واحد اطلاق مى شود و هم، بر جماعت.  
 
و كلمه «رَصَد» در اصل مصدر است، و مراد از «ماَ بَينَ يَدَيه»، پيشِ روى رسول، و مردمى است كه به سوى آنان فرستاده شده. و مراد از «خَلفِهِ» بين او و بين مصدر وحى، يعنى خداى سبحان است، و منشأ اين تعبير امتداد و مسافت موهومى است كه انسان از شنيدن كلمه «رسالت» در ذهن خود تصور مى كند. وقتى مى گوييم مثلا فرمانده فلان مأمور را به سوى لشكريان فرستاد تا پيامش را به آنان برساند، فورا در ذهن مسافتى تصور مى شود كه فرستنده در ابتداى آن و لشكر در انتهاى آن قرار دارد، و مأمور در بين راه است، لشكر در پيش روى او و فرمانده در پشت سرش قرار گرفته.


==وجوه مختلف درباره معناى آيه: «فَإنّهُ يَسلُكُ مِن بَين يَدَيه وَ مِن خَلفِهِ رَصَداً...»==
==وجوه مختلف درباره معناى آيه: «فَإنّهُ يَسلُكُ مِن بَين يَدَيه وَ مِن خَلفِهِ رَصَداً...»==
خط ۳۳: خط ۳۵:
بعضى هم گفته اند: ضمير در «لِيَعلَمَ» به رسول، و دو ضمير در «قَد أبلَغُوا» و در «رَبّهِم» به ملائكه نگهبان بر مى گردد. و معناى آيه اين است كه: ملائكه خدا وحى او را همچنان نگهبانى مى كنند تا رسول بداند كه ملائكه، رسالت هاى خدا يعنى وحى خدا را همان طور كه صادر شده، به او رسانده اند، و دلش مطمئن شود كه وحى خدا از دستبرد شيطان ها سالم مانده، چون لازمه ابلاغ ملائكه، بلوغ وحى است.
بعضى هم گفته اند: ضمير در «لِيَعلَمَ» به رسول، و دو ضمير در «قَد أبلَغُوا» و در «رَبّهِم» به ملائكه نگهبان بر مى گردد. و معناى آيه اين است كه: ملائكه خدا وحى او را همچنان نگهبانى مى كنند تا رسول بداند كه ملائكه، رسالت هاى خدا يعنى وحى خدا را همان طور كه صادر شده، به او رسانده اند، و دلش مطمئن شود كه وحى خدا از دستبرد شيطان ها سالم مانده، چون لازمه ابلاغ ملائكه، بلوغ وحى است.


هرچند ذكر كلمه «رَسُول» قبل از كلمه «لِيَعلَمَ» مؤيد اين احتمال است، و اشكالى كه به وجه قبلى وارد بود كه قبلا كلمه جبرئيل ذكر نشده، به اين وجه وارد نيست، الا اينكه ظاهر سياق اين احتمال را بعيد مى سازد. چون از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از رسالات، رسالاتى است كه رسول آن را حمل مى كند تا به مردم برساند. نه آنچه كه فرشته وحى حمل مى كند تا به رسول برساند. پس ضمير در «رَبّهِم» به رسولان بر مى گردد، نه به ملائكه. علاوه براين، آيه شريفه اشاره به ملائكه دارد، و آنان را در تحت عنوان رصد ذكر كرده، و معلوم است كه عنوان «رصد»، غيرِ عنوان رسالت است. شأن «رصد» نگهبانى و حفظ است، نه رسالت.
هرچند ذكر كلمه «رَسُول» قبل از كلمه «لِيَعلَمَ» مؤيد اين احتمال است، و اشكالى كه به وجه قبلى وارد بود كه قبلا كلمه جبرئيل ذكر نشده، به اين وجه وارد نيست، الا اينكه ظاهر سياق اين احتمال را بعيد مى سازد. چون از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از رسالات، رسالاتى است كه رسول آن را حمل مى كند تا به مردم برساند. نه آنچه كه فرشته وحى حمل مى كند تا به رسول برساند. پس ضمير در «رَبّهِم» به رسولان بر مى گردد، نه به ملائكه.  
 
علاوه براين، آيه شريفه اشاره به ملائكه دارد، و آنان را در تحت عنوان رصد ذكر كرده، و معلوم است كه عنوان «رصد»، غيرِ عنوان رسالت است. شأن «رصد» نگهبانى و حفظ است، نه رسالت.


بعضى ديگر گفته اند: معناى جمله اين است كه: تا محمّد «صلوات اللّه عليه» بداند كه رسولان قبل از وى، رسالات پروردگارشان را ابلاغ كردند.
بعضى ديگر گفته اند: معناى جمله اين است كه: تا محمّد «صلوات اللّه عليه» بداند كه رسولان قبل از وى، رسالات پروردگارشان را ابلاغ كردند.
خط ۳۹: خط ۴۳:
و اين، وجه سخيفى است كه هيچ دليلى بر آن نيست. و از آن سخيف تر اين است كه بعضى گفته اند: معناى جمله اين است كه: تكذيب گرانِ رسولان بدانند كه رسولان، رسالات پروردگار خود را به ايشان ابلاغ كردند.
و اين، وجه سخيفى است كه هيچ دليلى بر آن نيست. و از آن سخيف تر اين است كه بعضى گفته اند: معناى جمله اين است كه: تكذيب گرانِ رسولان بدانند كه رسولان، رسالات پروردگار خود را به ايشان ابلاغ كردند.


و در جمله «وَ أحَاطَ بِمَا لَدَيهِم»، ضمير جمع بنابر وجهى كه ما اختيار كرديم، به رسولان بر مى گردد، و ظاهرا اين جمله، متمم معناى حراست سابق الذكر است. پس جمله «مِن بَين يَدَيهِ» به نگهبانان بين رسول و مردم، و جمله «َو مِن خَلفِهِ» به نگهبانان بين رسول و خدا اشاره مى كند. و جمله «وَ أحَاطَ بِمَا لَدَيهِم» به اين كه خداى تعالى احاطه علمى به دل و نفس رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» دارد، اشاره مى كند. در نتيجه، آيه شريفه مى فهماند كه وحى خدا - از مصدر وحى گرفته تا نفس رسول و از رسول گرفته تا مردم - از هر گونه تغيير و تبديلى ايمن است.
و در جمله «وَ أحَاطَ بِمَا لَدَيهِم»، ضمير جمع بنابر وجهى كه ما اختيار كرديم، به رسولان بر مى گردد، و ظاهرا اين جمله، متمم معناى حراست سابق الذكر است. پس جمله «مِن بَين يَدَيهِ» به نگهبانان بين رسول و مردم، و جمله «َو مِن خَلفِهِ» به نگهبانان بين رسول و خدا اشاره مى كند.  
 
و جمله «وَ أحَاطَ بِمَا لَدَيهِم» به اين كه خداى تعالى احاطه علمى به دل و نفس رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» دارد، اشاره مى كند. در نتيجه، آيه شريفه مى فهماند كه وحى خدا - از مصدر وحى گرفته تا نفس رسول و از رسول گرفته تا مردم - از هر گونه تغيير و تبديلى ايمن است.


ممكن هم هست مراد از جمله مورد بحث، تنها نفس رسول نباشد، بلكه هم آن را شامل باشد و هم مسير وحى را، و هم همه امورى را كه به نحوى با رسول و رسالت تعلق و ارتباط دارد. همچنان كه جمله بعدى كه مى فرمايد: «وَ أحصى كُلّ شَئ عَدَداً»، در صدد اين است كه عموميت علم خدا به اشيا را افاده كند. البته علم به عدد اشيا و تميز آن ها از يكديگر.
ممكن هم هست مراد از جمله مورد بحث، تنها نفس رسول نباشد، بلكه هم آن را شامل باشد و هم مسير وحى را، و هم همه امورى را كه به نحوى با رسول و رسالت تعلق و ارتباط دارد. همچنان كه جمله بعدى كه مى فرمايد: «وَ أحصى كُلّ شَئ عَدَداً»، در صدد اين است كه عموميت علم خدا به اشيا را افاده كند. البته علم به عدد اشيا و تميز آن ها از يكديگر.
خط ۵۵: خط ۶۱:
و همچنين در مورد «امام» به آن معنايى كه قرآن كلمۀ امام را در آن استعمال مى كند، چون خداى تعالى امام را به صفت صبر و يقين توصيف كرده، مثلا مى فرمايد: «وَ جَعَلنَا مِنهُم أئمةً يَهدُونَ بِأمرِنَا لَمّا صَبَرُوا وَ كَانُوا بِآيَاتِنا يُوقِنُون»، و نيز امامان را چنين توصيف كرده كه: پرده و حجاب، از پيشِ رويشان برداشته شده. مثلا فرموده: «وَ كَذَلكَ نُرِىَ إبرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السّماوَاتِ وَ الأرضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ المُوقِنِين». و نيز فرموده: «كَلّا لَو تَعلَمُونَ عِلمَ اليَقِين لَتَرَوُنّ الجَحِيم». و ما در بعضى از مباحث سابق، در اين باره سخن گفتيم.
و همچنين در مورد «امام» به آن معنايى كه قرآن كلمۀ امام را در آن استعمال مى كند، چون خداى تعالى امام را به صفت صبر و يقين توصيف كرده، مثلا مى فرمايد: «وَ جَعَلنَا مِنهُم أئمةً يَهدُونَ بِأمرِنَا لَمّا صَبَرُوا وَ كَانُوا بِآيَاتِنا يُوقِنُون»، و نيز امامان را چنين توصيف كرده كه: پرده و حجاب، از پيشِ رويشان برداشته شده. مثلا فرموده: «وَ كَذَلكَ نُرِىَ إبرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السّماوَاتِ وَ الأرضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ المُوقِنِين». و نيز فرموده: «كَلّا لَو تَعلَمُونَ عِلمَ اليَقِين لَتَرَوُنّ الجَحِيم». و ما در بعضى از مباحث سابق، در اين باره سخن گفتيم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۸۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۸۸ </center>
و اما ملائكه آنچه از وحى آسمان كه قبل از نزولش حمل مى كنند، و همچنين آنچه از عالم ملكوت مشاهده مى كنند، نسبت به خود آنان شهود است، نه غيب. هرچند كه براى ما غيب مى باشد. پس نمى توان ملائكه را مشمول استثنا دانست. علاوه بر اين، جمله «فَلا يُظهِرُ عَلى غَيبِهِ أحداً»، تنها شامل اهل دنيا مى شود كه در روى زمين زندگى مى كنند. و اگر بنا باشد از سكنۀ زمين تجاوز كنيم تا شامل ملائكه هم باشد، بايد مُردگان را هم - كه امور آخرت را كه به نص قرآن، «غيب اين عالَم» است، مشاهده مى كنند - مشمول استثنا بدانيم، و حال آن كه قطعا مشمول نيستند. براى اين كه اگر مُردگان هم مشمول باشند، ديگر حتى يك نفر هم در تحت عموم «فَلا يُظهِرُ عَلى غَيبِهِ أحداً» باقى نمى ماند. چون هر انسان زمينى روزى از دنيا مى رود و غيب عالَم را مى بيند، و در روز قيامت كه «يَومٌ مَجمُوعٌ لَهُ النّاس»، و نيز «ذَلكَ يَومٌ مَشهُود» در باره اش فرموده، تمامى مردم يك جا مبعوث مى شوند، و غيب عالَم براى همه مشهود مى گردد. پس همان طور كه اموات مشمول استثنا نيستند، به خاطر اين كه عالَم اموات غير اين عالَم است، همچنين ملائكه هم مشمول نيستند، براى اين كه عالَمشان، غير اين عالَم است.
و اما ملائكه آنچه از وحى آسمان كه قبل از نزولش حمل مى كنند، و همچنين آنچه از عالم ملكوت مشاهده مى كنند، نسبت به خود آنان شهود است، نه غيب. هرچند كه براى ما غيب مى باشد. پس نمى توان ملائكه را مشمول استثنا دانست. علاوه بر اين، جمله «فَلا يُظهِرُ عَلى غَيبِهِ أحداً»، تنها شامل اهل دنيا مى شود كه در روى زمين زندگى مى كنند. و اگر بنا باشد از سكنۀ زمين تجاوز كنيم تا شامل ملائكه هم باشد، بايد مُردگان را هم - كه امور آخرت را كه به نص قرآن، «غيب اين عالَم» است، مشاهده مى كنند - مشمول استثنا بدانيم، و حال آن كه قطعا مشمول نيستند. براى اين كه اگر مُردگان هم مشمول باشند، ديگر حتى يك نفر هم در تحت عموم «فَلا يُظهِرُ عَلى غَيبِهِ أحداً» باقى نمى ماند.  
 
چون هر انسان زمينى روزى از دنيا مى رود و غيب عالَم را مى بيند، و در روز قيامت كه «يَومٌ مَجمُوعٌ لَهُ النّاس»، و نيز «ذَلكَ يَومٌ مَشهُود» در باره اش فرموده، تمامى مردم يك جا مبعوث مى شوند، و غيب عالَم براى همه مشهود مى گردد. پس همان طور كه اموات مشمول استثنا نيستند، به خاطر اين كه عالَم اموات غير اين عالَم است، همچنين ملائكه هم مشمول نيستند، براى اين كه عالَمشان، غير اين عالَم است.
<span id='link59'><span>
<span id='link59'><span>


خط ۶۳: خط ۷۱:
اما مصونيت آن از حين صدور تا وقتى كه به رسول برسد، اگر هيچ دليلى به جز جملۀ «مِن خَلفِهِ» بر آن نباشد، همين جمله كافى است. البته اين در صورتى است كه ضمير در آن، به رسول برگردد. و اما بنابر آن احتمال كه مرجع ضمير «غيب» باشد، دليل بر مدعاى ما مجموع دو جملۀ «مِن بَين يَدَيهِ وَ مِن خَلفِهِ» خواهد بود، وليكن در سابق كه اين احتمال را نقل كرديم، گفتيم اين احتمال ضعيف است.
اما مصونيت آن از حين صدور تا وقتى كه به رسول برسد، اگر هيچ دليلى به جز جملۀ «مِن خَلفِهِ» بر آن نباشد، همين جمله كافى است. البته اين در صورتى است كه ضمير در آن، به رسول برگردد. و اما بنابر آن احتمال كه مرجع ضمير «غيب» باشد، دليل بر مدعاى ما مجموع دو جملۀ «مِن بَين يَدَيهِ وَ مِن خَلفِهِ» خواهد بود، وليكن در سابق كه اين احتمال را نقل كرديم، گفتيم اين احتمال ضعيف است.


و اما مصونيت وحى در آن حال كه رسول آن را از فرشته وحى دريافت مى كند، دليلش جملۀ «لِيَعلَمَ أن قَد أبلَغُوا رِسَالاتِ رَبّهِم» است، كه از آن مى فهميم رسول طورى وحى الهى را دريافت مى كند كه در گرفتنش، اشتباه رُخ نمى دهد و ذهنش آن را فراموش نمى كند و شيطان در دل او دست نمى اندازد. در نتيجه، وحى خدا دچار تغيير و تبديل نمى گردد. و نيز در رساندن وحى به مردم نيز اين مصونيت هست، و شيطان در اين مرحله هم، كارى نمى تواند بكند. جمله مذكور بر همه اين مصونيت ها دلالت دارد. چون مى فرمايد: غرض از گماردن «رصد» اين است كه بداند انبيا رسالات پروردگار خود را رساندند. يعنى اين ابلاغ در خارج محقق شد و لازمۀ آن، مصونيت وحى در همه مراحل و رسيدن آن به مردم است. و اگر رسول در جهات سه گانۀ بالا (گرفتن و حفظ كردن و رساندن) مصونيت نداشته باشد،
و اما مصونيت وحى در آن حال كه رسول آن را از فرشته وحى دريافت مى كند، دليلش جملۀ «لِيَعلَمَ أن قَد أبلَغُوا رِسَالاتِ رَبّهِم» است، كه از آن مى فهميم رسول طورى وحى الهى را دريافت مى كند كه در گرفتنش، اشتباه رُخ نمى دهد و ذهنش آن را فراموش نمى كند و شيطان در دل او دست نمى اندازد.  
 
در نتيجه، وحى خدا دچار تغيير و تبديل نمى گردد. و نيز در رساندن وحى به مردم نيز اين مصونيت هست، و شيطان در اين مرحله هم، كارى نمى تواند بكند. جمله مذكور بر همه اين مصونيت ها دلالت دارد. چون مى فرمايد: غرض از گماردن «رصد» اين است كه بداند انبيا رسالات پروردگار خود را رساندند. يعنى اين ابلاغ در خارج محقق شد و لازمۀ آن، مصونيت وحى در همه مراحل و رسيدن آن به مردم است. و اگر رسول در جهات سه گانۀ بالا (گرفتن و حفظ كردن و رساندن) مصونيت نداشته باشد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۸۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۸۹ </center>
غرض خداى تعالى حاصل نمى شود. و اين كاملا روشن است. و چون خداى تعالى براى حاصل شدن اين غرض، غير از مسأله سلوك رصد، طريقۀ ديگرى ذكر نكرده، مى فهميم كه وحى، آن زمان هم كه به دست رسول رسيده، به وسيله ملائكه حراست مى شود. همان طور كه در طريق رسيدنش به رسول به وسيله آنان حراست مى شد. و جمله «وَ أحَاطَ بِمَا لَدَيهِم» اين دلالت ها را تأييد مى كند.
غرض خداى تعالى حاصل نمى شود. و اين كاملا روشن است. و چون خداى تعالى براى حاصل شدن اين غرض، غير از مسأله سلوك رصد، طريقۀ ديگرى ذكر نكرده، مى فهميم كه وحى، آن زمان هم كه به دست رسول رسيده، به وسيله ملائكه حراست مى شود. همان طور كه در طريق رسيدنش به رسول به وسيله آنان حراست مى شد. و جمله «وَ أحَاطَ بِمَا لَدَيهِم» اين دلالت ها را تأييد مى كند.
خط ۸۶: خط ۹۶:
و در كافى، به سند خود، از حمّاد بن عيسى، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در حديثى گفت: و سجده كرد امام صادق «عليه السلام» بر هشت استخوان. يعنى دو كفِ دست، و دو سرِ زانو، و دو انگشتِ ابهام پا، و پيشانى و بينى، و آنگاه فرمود: هفت موضع آن واجب است، و آن ها همان مواضعى است كه خداى تعالى، در كتابش آورده و فرموده: «وَ أنّ المَسَاجِدَ لله فَلا تَدعُوا مَعَ اللّه أحداً»، و آن عبارت است از: پيشانى و دو كفِ دست و دو سرِ زانو و دو ابهام پا، و اما نهادن بىنى بر خاك مستحب است.
و در كافى، به سند خود، از حمّاد بن عيسى، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در حديثى گفت: و سجده كرد امام صادق «عليه السلام» بر هشت استخوان. يعنى دو كفِ دست، و دو سرِ زانو، و دو انگشتِ ابهام پا، و پيشانى و بينى، و آنگاه فرمود: هفت موضع آن واجب است، و آن ها همان مواضعى است كه خداى تعالى، در كتابش آورده و فرموده: «وَ أنّ المَسَاجِدَ لله فَلا تَدعُوا مَعَ اللّه أحداً»، و آن عبارت است از: پيشانى و دو كفِ دست و دو سرِ زانو و دو ابهام پا، و اما نهادن بىنى بر خاك مستحب است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۹۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۹۱ </center>
و از كتاب خرائج و جرائح، از محمد بن فضل هاشمى، از حضرت رضا «عليه السلام» روايت شده كه آن جناب نظر كرد به ابن هذاب، و سپس فرمود: اگر به تو خبر دهم كه در همين روزها، يكى از ارحامت كشته مى شود، آيا تصديقم مى كنى؟ گفت: نه، براى اين كه كسى به جز خداى تعالى، غيب نمى داند. فرمود: مگر اين خداى تعالى نيست كه مى فرمايد: «عَالِمُ الغَيبِ فَلا يُظهِرُ عَلى غَيبِهِ أحداً إلّا مَنِ ارتَضى مِن رَسُولٍ». پس رسول اللّه «صلى اللّه عليه و آله و سلم» كه مرضىِّ نزد خدا است، غيب مى داند. ما هم ورثۀ همان رسولى هستيم كه خدا او را به هر مقدار از غيب خود خواسته، آگاه كرده. پس ما هم مى دانيم آنچه شده و آنچه كه تا روز قيامت خواهد شد.
و از كتاب خرائج و جرائح، از محمد بن فضل هاشمى، از حضرت رضا «عليه السلام» روايت شده كه آن جناب نظر كرد به ابن هذاب، و سپس فرمود: اگر به تو خبر دهم كه در همين روزها، يكى از ارحامت كشته مى شود، آيا تصديقم مى كنى؟ گفت: نه، براى اين كه كسى به جز خداى تعالى، غيب نمى داند.  
 
فرمود: مگر اين خداى تعالى نيست كه مى فرمايد: «عَالِمُ الغَيبِ فَلا يُظهِرُ عَلى غَيبِهِ أحداً إلّا مَنِ ارتَضى مِن رَسُولٍ». پس رسول اللّه «صلى اللّه عليه و آله و سلم» كه مرضىِّ نزد خدا است، غيب مى داند. ما هم ورثۀ همان رسولى هستيم كه خدا او را به هر مقدار از غيب خود خواسته، آگاه كرده. پس ما هم مى دانيم آنچه شده و آنچه كه تا روز قيامت خواهد شد.


مولف: روايات در اين باب از حدّ شمار بيرون است، و مدلول آن ها اين است كه: رسول اللّه «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، علم غيب را از راه وحى از خداى تعالى گرفته، و امامان «عليهم السلام» از آن جناب به ارث گرفته اند.
مولف: روايات در اين باب از حدّ شمار بيرون است، و مدلول آن ها اين است كه: رسول اللّه «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، علم غيب را از راه وحى از خداى تعالى گرفته، و امامان «عليهم السلام» از آن جناب به ارث گرفته اند.
خط ۱۹۱: خط ۲۰۳:


==مفاد خطاب «يا أيّها المزّمّل»==
==مفاد خطاب «يا أيّها المزّمّل»==
«'''يَا أَيّهَا الْمُزَّمِّلُ'''»:
«'''يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ'''»:


كلمه «مُزّمّل» - با تشديد زاء و تشديد ميم - در اصل «مُتزمّل» بوده، اسم فاعل از باب تفعّل (تزمّل) است، و معنايش لفافه به خود پيچيده است. كسى كه جامه يا چيزى به خود مى پيچد، تا بخوابد يا مثلا سرما را دفع كند، آن را «مُزّمّل» مى گويند. و از ظاهر اين جمله بر مى آيد، در آن ساعتى كه اين سوره نازل مى شده، آن جناب جامه اى را به خود پيچيده بوده، از اين جهت به «مُزّمل» مورد خطاب قرار گرفته.
كلمه «مُزّمّل» - با تشديد زاء و تشديد ميم - در اصل «مُتزمّل» بوده، اسم فاعل از باب تفعّل (تزمّل) است، و معنايش لفافه به خود پيچيده است. كسى كه جامه يا چيزى به خود مى پيچد، تا بخوابد يا مثلا سرما را دفع كند، آن را «مُزّمّل» مى گويند. و از ظاهر اين جمله بر مى آيد، در آن ساعتى كه اين سوره نازل مى شده، آن جناب جامه اى را به خود پيچيده بوده، از اين جهت به «مُزّمل» مورد خطاب قرار گرفته.


اين را بدان جهت گفتيم كه كسانى خيال نكنند اين خطاب جنبه توبيخ و يا تحسين دارد. بله ممكن است از سياق آيات استفاده شود كه گويا آن جناب، در مقابل دعوتش مورد استهزا و اذيت قرار گرفته، و براى خاطر خدا اندوهناك شده، و براى دفع غم و اندوه خود، جامه اى به خود پيچيده، تا لحظه اى استراحت كند. در اين هنگام، خطاب شده كه: اى جامه به خود پيچيده! بر خيز، نماز شب بخوان و در برابر آنچه به تو مى گويند صبر كن! همان طور كه به عموم مسلمانان سفارش كرده: براى مقاوم شدن در برابر ناملايمات، از صبر و نماز كمك بخواهند: «إستَعِينُوا بِالصّبرِ وَ الصّلوة». با اين دستور به آن جناب فهمانده كه بايد خود را در مقابل اندوه هاى بزرگتر و مصائب تلخ، به وسيله نماز و صبر مقاوم سازد، نه به وسيله پيچيدن جامه و خوابيدن.
اين را بدان جهت گفتيم كه كسانى خيال نكنند اين خطاب جنبه توبيخ و يا تحسين دارد. بله ممكن است از سياق آيات استفاده شود كه گويا آن جناب، در مقابل دعوتش مورد استهزا و اذيت قرار گرفته، و براى خاطر خدا اندوهناك شده، و براى دفع غم و اندوه خود، جامه اى به خود پيچيده، تا لحظه اى استراحت كند.  
 
در اين هنگام، خطاب شده كه: اى جامه به خود پيچيده! بر خيز، نماز شب بخوان و در برابر آنچه به تو مى گويند صبر كن! همان طور كه به عموم مسلمانان سفارش كرده: براى مقاوم شدن در برابر ناملايمات، از صبر و نماز كمك بخواهند: «إستَعِينُوا بِالصّبرِ وَ الصّلوة». با اين دستور به آن جناب فهمانده كه بايد خود را در مقابل اندوه هاى بزرگتر و مصائب تلخ، به وسيله نماز و صبر مقاوم سازد، نه به وسيله پيچيدن جامه و خوابيدن.


بعضى آيه را چنين معنا كرده اند: اى كسى كه با مشقت و دشوارى نبوت مُتزمّل شده اى، يعنى متحمل دشواری هاى اين مقام گشته اى. وليكن از جهت لفظ، هيچ دليلى در آيه بر اين معنا نيست.
بعضى آيه را چنين معنا كرده اند: اى كسى كه با مشقت و دشوارى نبوت مُتزمّل شده اى، يعنى متحمل دشواری هاى اين مقام گشته اى. وليكن از جهت لفظ، هيچ دليلى در آيه بر اين معنا نيست.
۱۳٬۷۸۶

ویرایش