گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
خط ۴۷: خط ۴۷:
پس از آنچه در باره سه آيه اخير گذشت، چهار نكته به دست آمد:
پس از آنچه در باره سه آيه اخير گذشت، چهار نكته به دست آمد:


*اول اين كه: علم به غيب، بالأصاله و مستقلا خاص خداى تعالى است، به آن معنايى كه توضيح داديم. پس خداى تعالى به ذات خودش عالم به غيب است، و ديگران اگر علمى به غيب داشته باشند، به تعليم او دارند. با اين نكته كه از آيه استفاده كرديم، روشن مى شود كه هرجا خداى تعالى از انبيا حكايت كرده كه منكر علم غيب خود شده اند، منظور اين بوده كه بفهمانند ما رسولان، بالاصاله و مستقلا، علم به غيب نداريم. نه اين كه با وحى خدا هم، داناى به غيب نمى شويم. مانند آن جا كه فرموده: «قُل لا أقُولُ لَكُم عِندِى خَزَائِنُ اللّه وَ لا أعلَمُ الغَيبَ». و آن جا كه فرموده: «وَ لَو كُنتُ أعلَمُ الغَيبَ لَاستَكثَرتُ مِنَ الخَير». و آن جا كه فرموده: «قُل مَا كُنتُ بِدعاً مِنَ الرُّسُل وَ مَا أدرِى مَا يُفعَلُ بِى وَ لا بِكُم إن أتّبِعُ إلّا مَا يُوحى إلىّ».
#اول اين كه: علم به غيب، بالأصاله و مستقلا خاص خداى تعالى است، به آن معنايى كه توضيح داديم. پس خداى تعالى به ذات خودش عالم به غيب است، و ديگران اگر علمى به غيب داشته باشند، به تعليم او دارند. با اين نكته كه از آيه استفاده كرديم، روشن مى شود كه هرجا خداى تعالى از انبيا حكايت كرده كه منكر علم غيب خود شده اند، منظور اين بوده كه بفهمانند ما رسولان، بالاصاله و مستقلا، علم به غيب نداريم. نه اين كه با وحى خدا هم، داناى به غيب نمى شويم. مانند آن جا كه فرموده: «قُل لا أقُولُ لَكُم عِندِى خَزَائِنُ اللّه وَ لا أعلَمُ الغَيبَ». و آن جا كه فرموده: «وَ لَو كُنتُ أعلَمُ الغَيبَ لَاستَكثَرتُ مِنَ الخَير». و آن جا كه فرموده: «قُل مَا كُنتُ بِدعاً مِنَ الرُّسُل وَ مَا أدرِى مَا يُفعَلُ بِى وَ لا بِكُم إن أتّبِعُ إلّا مَا يُوحى إلىّ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۸۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۸۷ </center>
دوم اين كه: بعد از آن كه عموميت جمله «فَلا يُظهِرَ عَلى غَيبِهِ أحداً» به وسيله جمله «إلّا مَن ارتَضى مِن رَسُول» شكسته شد، به صورت عام مخصص در آمده كه مى تواند باز هم تخصيص بخورد. همچنان كه در مورد بحث درباره انبيا تخصيص خورده. چون آيات قرآنى دلالت دارد بر اين كه بر آن حضرت وحى مى شود. مثلا فرموده: «إنّا أوحَينَا إلَيكَ كَمَا أوحَينَا إلى نُوحٍ وَ النّبِييّن مِن بَعدِهِ»، و نيز دلالت دارد بر اين كه وحى يكى از مصاديق غيب است. بنابراين، يك پيغمبر دسترسى به غيب دارد، همچنان كه رسول دارد. البته اين در صورتى است كه مراد از رسول در جملۀ «إلّا مَنِ ارتَضى مِن رَسُول» مقامى مقابل مقام نبوت باشد. و اما اگر منظور مطلق كسانى باشد كه از ناحيه خدا به سوى خلق گسيل مى شوند، «نبى» هم از همان كسان است. همچنان كه آيه زير بر اين معنا شهادت مى دهد: «وَ مَا أرسَلنَا مِن قَبلِكَ مِن رَسُولٍ وَ لا نَبِىّ...»، چون نبى را هم ارسال شده مى داند، و آيه «وَ مَا أرسَلنَا فِى قَريَةٍ مِن نَبِىّ». پس «نبى» هم مانند «رسول»، جزو استثنا شدگان از عموم نفى است، بدون اين كه عموم مذكور، نيازمند به تخصيص جديدى بشود.
دوم اين كه: بعد از آن كه عموميت جمله «فَلا يُظهِرَ عَلى غَيبِهِ أحداً» به وسيله جمله «إلّا مَن ارتَضى مِن رَسُول» شكسته شد، به صورت عام مخصص در آمده كه مى تواند باز هم تخصيص بخورد. همچنان كه در مورد بحث درباره انبيا تخصيص خورده. چون آيات قرآنى دلالت دارد بر اين كه بر آن حضرت وحى مى شود. مثلا فرموده: «إنّا أوحَينَا إلَيكَ كَمَا أوحَينَا إلى نُوحٍ وَ النّبِييّن مِن بَعدِهِ»، و نيز دلالت دارد بر اين كه وحى يكى از مصاديق غيب است. بنابراين، يك پيغمبر دسترسى به غيب دارد، همچنان كه رسول دارد. البته اين در صورتى است كه مراد از رسول در جملۀ «إلّا مَنِ ارتَضى مِن رَسُول» مقامى مقابل مقام نبوت باشد. و اما اگر منظور مطلق كسانى باشد كه از ناحيه خدا به سوى خلق گسيل مى شوند، «نبى» هم از همان كسان است. همچنان كه آيه زير بر اين معنا شهادت مى دهد: «وَ مَا أرسَلنَا مِن قَبلِكَ مِن رَسُولٍ وَ لا نَبِىّ...»، چون نبى را هم ارسال شده مى داند، و آيه «وَ مَا أرسَلنَا فِى قَريَةٍ مِن نَبِىّ». پس «نبى» هم مانند «رسول»، جزو استثنا شدگان از عموم نفى است، بدون اين كه عموم مذكور، نيازمند به تخصيص جديدى بشود.
۱۳٬۷۸۶

ویرایش