گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۵۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۵۵: خط ۵۵:


==آيات ۱ - ۶ سوره ناس ==
==آيات ۱ - ۶ سوره ناس ==
سوره ناس، مدنى است و شش آيه دارد:
* سوره ناس، مدنى است و شش آيه دارد:


بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *  
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *  
قُلْ أَعُوذُ بِرَب النَّاسِ(۱)
 
قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ النَّاسِ(۱)
 
مَلِكِ النَّاسِ(۲)
مَلِكِ النَّاسِ(۲)
إِلَهِ النَّاسِ(۳)
إِلَهِ النَّاسِ(۳)
مِن شرِّ الْوَسوَاسِ الخَْنَّاسِ(۴)
مِن شرِّ الْوَسوَاسِ الخَْنَّاسِ(۴)
الَّذِى يُوَسوِس فى صدُورِ النَّاسِ(۵)
 
الَّذِى يُوَسوِسُ فى صُدُورِ النَّاسِ(۵)
 
مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ(۶)
مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ(۶)


خط ۸۵: خط ۹۱:
در اين سوره، به رسول گرامى خود دستور مى دهد كه: از شرّ وسواس خنّاس، به خدا پناه ببرد، و به طورى كه از روايات وارده در شأن نزول آن استفاده مى شود، اين سوره در مدينه نازل شده، بلكه از آن روايات بر مى آيد كه اين سوره و سوره قبلی اش، هر دو با هم نازل شده اند.
در اين سوره، به رسول گرامى خود دستور مى دهد كه: از شرّ وسواس خنّاس، به خدا پناه ببرد، و به طورى كه از روايات وارده در شأن نزول آن استفاده مى شود، اين سوره در مدينه نازل شده، بلكه از آن روايات بر مى آيد كه اين سوره و سوره قبلی اش، هر دو با هم نازل شده اند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۸۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۸۷ </center>
شرحى در مورد اين كه خداى تعالى از سه جهت «'''ربّ الناس '''»، «'''ملك النّاس '''» و «'''إله النّاس '''» بودن ملجأ و معاذ است:
 
==شرحى در اين كه خداى تعالى، «ربّ الناس»، «ملك النّاس» و «إله النّاس» است==


* «'''قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ النَّاسِ * مَلِكِ النَّاسِ * إِلَهِ النَّاسِ'''»:
* «'''قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ النَّاسِ * مَلِكِ النَّاسِ * إِلَهِ النَّاسِ'''»:
خط ۹۷: خط ۱۰۴:
در اين ميان، سبب سوّمى است و آن عبارت است از: الهى كه معبود واقعى باشد. چون لازمۀ معبوديّت إله - و مخصوصا اگر الهى واحد و بى شريك باشد - اين است كه بندۀ خود را براى خود خالص سازد. يعنى جز او كسى را نخواند و در هيچ يك از حوائجش، جز به او مراجعه ننمايد. جز آنچه او اراده مى كند، اراده نكند و جز آنچه او مى خواهد، عمل نكند.
در اين ميان، سبب سوّمى است و آن عبارت است از: الهى كه معبود واقعى باشد. چون لازمۀ معبوديّت إله - و مخصوصا اگر الهى واحد و بى شريك باشد - اين است كه بندۀ خود را براى خود خالص سازد. يعنى جز او كسى را نخواند و در هيچ يك از حوائجش، جز به او مراجعه ننمايد. جز آنچه او اراده مى كند، اراده نكند و جز آنچه او مى خواهد، عمل نكند.


و خداى سبحان، ربّ مردم، و مَلِك آنان، و إله ايشان است؛ همچنان كه در كلام خويش، اين سه صفت خود را جمع كرده فرموده: «'''ذلكم الله ربّكم له الملك لا إله إلّا هو فأنّى تصرفون '''». و در آيه زير، به علّت ربوبيّت و الوهيّت خود اشاره نموده، مى فرمايد: «'''ربّ المشرق و المغرب لا إله إلا هو فاتّخذه وكيلا'''».
و خداى سبحان، ربّ مردم، و مَلِك آنان، و إله ايشان است؛ همچنان كه در كلام خويش، اين سه صفت خود را جمع كرده فرموده: «ذَلِكُمُ اللهُ رَبُّكُم لَهُ المُلكُ لَا إلَه إلّا هُوَ فَأَنّى تُصرَفُون». و در آيه زير، به علّت ربوبيّت و الوهيّت خود اشاره نموده، مى فرمايد: «رَبُّ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ لَا إلَه إلّا هُوَ فَاتَّخِذهُ وَكِيلاً».


و در اين آيه اى كه از نظرت مى گذرد، به علّت مالكيّت خود اشاره کرده، مى فرمايد: «'''له ملك السموات و الأرض و إلى الله ترجع الأمور'''». پس اگر قرار است آدمى در هنگام هجوم خطرهايى كه او را تهديد مى كند، به ربّى پناهنده شود،
و در اين آيه اى كه از نظرت مى گذرد، به علّت مالكيّت خود اشاره کرده، مى فرمايد: «لَهُ مُلكُ السَّماوَاتِ وَ الأرضِ وَ إلَى اللهِ تُرجَعُ الأمُور». پس اگر قرار است آدمى در هنگام هجوم خطرهايى كه او را تهديد مى كند، به ربّى پناهنده شود، «الله تعالى»، تنها ربّ آدمى است و به جز او، ربّى نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۸۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۸۸ </center>
«الله تعالى»، تنها ربّ آدمى است و به جز او، ربّى نيست. و نيز: اگر قرار است آدمى در چنين مواقعى به پادشاهى نيرومند پناه ببرد، «الله» سبحانه، پادشاه حقيقى عالَم است. چون مُلك از آنِ اوست و حكم هم، حكم اوست. و اگر قرار است بدين جهت به معبودى پناه ببرد، «الله تعالى» معبودى واقعى است و به جز او، اگر معبودى باشد، قلّابى و ادّعايى است.


بنابراين، جمله: «'''قل أعوذ بربّ النّاس'''»، دستورى است به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلّم»، به اين كه: به خدا پناه ببرد؛ از اين جهت كه خداى تعالى، ربّ همۀ انسان هاست و آن جناب هم، يكى از ايشان است. و نيز خداى تعالى مَلِك و إله همه انسان هاست و آن جناب هم، يكى از ايشان است.
و نيز: اگر قرار است آدمى در چنين مواقعى به پادشاهى نيرومند پناه ببرد، «الله» سبحانه، پادشاه حقيقى عالَم است. چون مُلك از آنِ اوست و حكم هم، حكم اوست. و اگر قرار است بدين جهت به معبودى پناه ببرد، «الله تعالى» معبودى واقعى است و به جز او، اگر معبودى باشد، قلّابى و ادّعايى است.
 
بنابراين، جمله: «قُل أعُوذُ بِرَبّ النّاس»، دستورى است به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلّم»، به اين كه: به خدا پناه ببرد؛ از اين جهت كه خداى تعالى، ربّ همۀ انسان هاست و آن جناب هم، يكى از ايشان است. و نيز خداى تعالى مَلِك و إله همه انسان هاست و آن جناب هم، يكى از ايشان است.


* از آنچه گذشت، روشن شد كه:
* از آنچه گذشت، روشن شد كه:
اولا: چرا در ميان همه صفات خداى تعالى، خصوص سه صفت: «'''ربوبيّت '''» و «'''مالكيّت '''» و «'''الوهيّت '''» را نام برد؟ و نيز چرا اين سه صفت را به اين ترتيب ذكر كرد: اوّل ربوبيّت، بعد مالكيّت، و در آخر الوهيّت؟  
 
اولا: چرا در ميان همه صفات خداى تعالى، خصوص سه صفت: «ربوبيّت» و «مالكيّت» و «الوهيّت» را نام برد؟ و نيز چرا اين سه صفت را به اين ترتيب ذكر كرد: اوّل ربوبيّت، بعد مالكيّت، و در آخر الوهيّت؟  


و گفتيم: ربوبيّت، نزديك ترين صفات خدا به انسان است و ولايت در آن اخصّ است. زيرا عنايتى كه خداى تعالى در تربيت او دارد، بيش از ساير مخلوقات است. افزون بر اين، اصولا ولايت، امرى خصوصى است. مانند پدر كه فرزند را تحت پر و بال ولايت خود تربيت مى كند؛ و ملك دورتر از ربوبيّت و ولايت آن است، همچنان كه در مثل فرزندى كه پدر دارد، كارى به پادشاه ندارد.  
و گفتيم: ربوبيّت، نزديك ترين صفات خدا به انسان است و ولايت در آن اخصّ است. زيرا عنايتى كه خداى تعالى در تربيت او دارد، بيش از ساير مخلوقات است. افزون بر اين، اصولا ولايت، امرى خصوصى است. مانند پدر كه فرزند را تحت پر و بال ولايت خود تربيت مى كند؛ و ملك دورتر از ربوبيّت و ولايت آن است، همچنان كه در مثل فرزندى كه پدر دارد، كارى به پادشاه ندارد.  


بله اگر بى سرپرست شد، به ادارۀ آن پادشاه مراجعه مى كند. تازه باز دستش به خود شاه نمى رسد، و ولايت هم در اين مرحله عمومى تر است. همچنان كه مى بينيم پادشاه تمام ملت را زير پر و بال خود مى گيرد، و إله مرحله اى است كه در آن بنده عابد، ديگر در حوائجش به معبود مراجعه نمى كند، و كارى به ولايت خاص و عام او ندارد، چون عبادت ناشى از اخلاص درونى است، نه طبيعت مادى. به همين جهت، در سوره مورد بحث نخست از ربوبيّت خداى سبحان و سپس از سلطنتش سخن مى گويد و در آخر، عالى ترين رابطه بين انسان و خدا يعنى رابطه بندگى را به ياد مى آورد، مى فرمايد: «'''قل أعوذ بربّ النّاس ملك النّاس إله النّاس '''».
بله اگر بى سرپرست شد، به ادارۀ آن پادشاه مراجعه مى كند. تازه باز دستش به خود شاه نمى رسد، و ولايت هم در اين مرحله عمومى تر است. همچنان كه مى بينيم پادشاه تمام ملت را زير پر و بال خود مى گيرد، و إله مرحله اى است كه در آن بنده عابد، ديگر در حوائجش به معبود مراجعه نمى كند، و كارى به ولايت خاص و عام او ندارد، چون عبادت ناشى از اخلاص درونى است، نه طبيعت مادى.  
 
به همين جهت، در سوره مورد بحث نخست از ربوبيّت خداى سبحان و سپس از سلطنتش سخن مى گويد و در آخر، عالى ترين رابطه بين انسان و خدا يعنى رابطه بندگى را به ياد مى آورد، مى فرمايد: «قُل أعُوذُ بِرَبّ النّاسِ * مَلِكِ النّاس * إله النّاس».


و ثانيا: روشن گرديد كه چرا جمله هاى: «'''ربّ النّاس '''» «'''ملك النّاس '''»، «'''إله النّاس '''» را متصل و بدون واو عاطفه آورد. خواست تا بفهماند هر يك از دو صفت الوهيّت و سلطنت، سببى مستقل در دفع شرّ است. پس خداى تعالى، سبب مستقل دفع شرّ است، بدين جهت كه ربّ است. و نيز سبب مستقل است، بدين جهت كه مَلِك است. و نيز سبب مستقل است، بدين جهت كه إله است. پس او از هر جهت كه اراده شود، سبب مستقل است، و نظير اين وجه در دو جملۀ «'''الله أحد، الله الصمد'''» گذشت.
و ثانيا: روشن گرديد كه چرا جمله هاى: «ربّ النّاس»، «مَلِكِ النّاس»، «إله النّاس» را متصل و بدون «واو» عاطفه آورد. خواست تا بفهماند هر يك از دو صفت الوهيّت و سلطنت، سببى مستقل در دفع شرّ است.  
 
پس خداى تعالى، سبب مستقل دفع شرّ است، بدين جهت كه ربّ است. و نيز سبب مستقل است، بدين جهت كه مَلِك است. و نيز سبب مستقل است، بدين جهت كه إله است. پس او از هر جهت كه اراده شود، سبب مستقل است، و نظير اين وجه در دو جملۀ «الله أحد * اللهُ الصَّمد» گذشت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۸۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۸۹ </center>
و نيز با اين بيان روشن گرديد كه: چرا «'''كلمۀ ناس'''» سه بار تكرار شد، با اين كه مى توانست بفرمايد: «'''قل أعوذ برب النّاس و إلههم و مَلِكهم'''». چون خواست تا به اين وسيله اشاره كند به اين كه: اين سه صفت، هر يك به تنهايى ممكن است پناه پناهنده قرار گيرد، بدون اين كه پناهنده احتياج داشته باشد به اين كه آن دو جمله ديگر را - كه مشتمل بر دو صفت ديگر است - به زبان آورد. همچنان كه در صريح قرآن فرموده: خداى تعالى اسمائى حسنى دارد، به هر يك بخواهيد، مى توانيد او را بخوانيد.  
و نيز با اين بيان روشن گرديد كه: چرا كلمۀ «ناس» سه بار تكرار شد، با اين كه مى توانست بفرمايد: «قُل أعُوذُ بِرَبِّ النَّاس وَ إلَهِهِم وَ مَلِكهم». چون خواست تا به اين وسيله اشاره كند به اين كه: اين سه صفت، هر يك به تنهايى ممكن است پناه پناهنده قرار گيرد، بدون اين كه پناهنده احتياج داشته باشد به اين كه آن دو جمله ديگر را - كه مشتمل بر دو صفت ديگر است - به زبان آورد. همچنان كه در صريح قرآن فرموده: خداى تعالى اسمائى حسنى دارد، به هر يك بخواهيد، مى توانيد او را بخوانيد.  


اين بود توجيهات ما در باره آيات اين سوره؛ ولى مفسّرين در توجيه هر يك از سؤال هاى بالا وجوهى ذكر كرده اند كه دردى را دوا نمى كند.
اين بود توجيهات ما در باره آيات اين سوره؛ ولى مفسّران، در توجيه هر يك از سؤال هاى بالا وجوهى ذكر كرده اند، كه دردى را دوا نمى كند.


«'''مراد از «وسواس خنّاس» و اين كه فرمود: «من الجنّة و النّاس'''»:
==مراد از «وسواس خنّاس» و اين كه فرمود: «مِنَ الجِنَّةِ وَ النّاس»==


* «'''مِن شرِّ الْوَسوَاسِ الخَْنَّاسِ'''»:
«'''مِن شرِّ الْوَسوَاسِ الخَْنَّاسِ'''»:


در مجمع البيان آمده كه: كلمۀ «'''وسواس '''» به معناى حديث نفس است، به نحوى كه گويى صدايى آهسته است كه به گوش مى رسد. و بنا به گفتۀ وى، كلمۀ «'''وسواس '''» مانند كلمه «'''وسوسه '''»، مصدر خواهد بود، و ديگران آن را مصدرى سماعى و بر خلاف قاعده دانسته اند. چون قاعده اقتضا مى كرد «'''واو'''» اول اين كلمه به كسره خوانده شود، همچنان كه حرف اوّل مصدر ساير افعال چهار حرفى به كسره خوانده مى شود. مثلا مى گويند: «'''دحرج، يدحرج، دحراجا و زلزل، يزلزل، زلزالا'''».  
در مجمع البيان آمده كه: كلمۀ «وسواس»، به معناى حديث نفس است، به نحوى كه گويى صدايى آهسته است كه به گوش مى رسد. و بنا به گفتۀ وى، كلمۀ «وسواس» مانند كلمه «وسوسه»، مصدر خواهد بود، و ديگران آن را مصدرى سماعى و بر خلاف قاعده دانسته اند. چون قاعده اقتضا مى كرد «واو» اول اين كلمه به كسره خوانده شود، همچنان كه حرف اوّل مصدر ساير افعال چهار حرفى به كسره خوانده مى شود. مثلا مى گويند: «دَحرَجَ، يُدَحرِجُ، دِحرَاجاً و زَلزَلَ، يُزَلزِلُ، زِلزَالاً».
 
به هر حال، ظاهر اين آيه - همان طور كه ديگران نيز استظهار كرده اند - اين است كه: مراد از اين مصدر معناى وصفى است، كه مانند جملۀ «زَيدٌ عَدلٌ: زيد عدالت است»، به منظور مبالغه به صيغه مصدر تعبير شده است.


به هر حال، ظاهر اين آيه - همان طور كه ديگران نيز استظهار كرده اند - اين است كه: مراد از اين مصدر معناى وصفى است، كه مانند جملۀ «'''زيد عدل: زيد عدالت است'''»، به منظور مبالغه به صيغه مصدر تعبير شده است.
و از بعضى نقل شده كه اصلا كلمه مورد بحث را صفت دانسته اند، نه مصدر.
و از بعضى نقل شده كه اصلا كلمه مورد بحث را صفت دانسته اند، نه مصدر.


و كلمۀ «'''خنّاس'''»، صيغه مبالغه از مصدر «'''خنوس '''» است كه به معناى اختفاى بعد از ظهور است.
و كلمۀ «خنّاس»، صيغه مبالغه از مصدر «خنوس» است، كه به معناى اختفاى بعد از ظهور است.
 
بعضى گفته اند: شيطان را از اين جهت «خنّاس» خوانده كه به طور مداوم، آدمى را وسوسه مى كند، و به محضى كه انسان به ياد خدا مى افتد، پنهان مى شود و عقب مى رود. باز همين كه انسان از ياد خدا غافل مى شود، جلو مى آيد و به وسوسه مى پردازد.
بعضى گفته اند: شيطان را از اين جهت «خنّاس» خوانده كه به طور مداوم، آدمى را وسوسه مى كند، و به محضى كه انسان به ياد خدا مى افتد، پنهان مى شود و عقب مى رود. باز همين كه انسان از ياد خدا غافل مى شود، جلو مى آيد و به وسوسه مى پردازد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۹۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۹۰ </center>
* «'''الَّذِى يُوَسوِس فى صدُورِ النَّاسِ'''»:
«'''الَّذِى يُوَسوِسُ فى صُدُورِ النَّاسِ'''»:


اين جمله، صفت «'''وسواس خنّاس '''» است، و مراد از «'''صدور ناس'''»، محلّ وسوسه شيطان است. چون شعور و ادراك آدمى به حسب استعمال شايع، به قلب آدمى نسبت داده مى شود كه در قفسه سينه قرار دارد، و قرآن هم در اين باب فرموده: «'''و لكن تعمى القلوب الّتى فى الصدور'''».
اين جمله، صفت «وسواس خنّاس» است، و مراد از «صدور ناس»، محلّ وسوسه شيطان است. چون شعور و ادراك آدمى به حسب استعمال شايع، به قلب آدمى نسبت داده مى شود كه در قفسه سينه قرار دارد، و قرآن هم در اين باب فرموده: «وَلَكِن تَعمَى القُلُوبُ الّتِى فِى الصُّدُور».


* «'''مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ'''»:
«'''مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ'''»:


اين جمله، بيان «'''وسواس خنّاس'''» است و در آن، به اين معنا اشاره شده كه: بعضى از مردم كسانى هستند كه از شدّت انحراف، خود شيطانى شده و در زمره شيطان ها قرار گرفته اند، همچنان كه قرآن در جاى ديگر نيز فرموده: «'''شياطين الإنس و الجنّ '''».
اين جمله، بيان «وسواس خنّاس» است و در آن، به اين معنا اشاره شده كه: بعضى از مردم كسانى هستند كه از شدّت انحراف، خود شيطانى شده و در زمره شيطان ها قرار گرفته اند، همچنان كه قرآن در جاى ديگر نيز فرموده: «شَيَاطِينِ الإنسِ وِ الجِنّ».


و اما اين كه بعضى گفته اند كه كلمۀ «'''ناس '''»، هم بر جماعتى از انسان ها اطلاق مى شود و هم بر جماعتى از جنّ، و جمله «'''من الجنّة و النّاس '''» بيانگر اين معناى اعم است، سخنى است بى دليل كه نبايد بدان اعتنا نمود.
و اما اين كه بعضى گفته اند كه كلمۀ «ناس»، هم بر جماعتى از انسان ها اطلاق مى شود و هم بر جماعتى از جنّ، و جمله «مِنَ الجِنَّةِ وَ النَّاس»، بيانگر اين معناى اعم است، سخنى است بى دليل كه نبايد بدان اعتنا نمود.


همچنين به اين سخن كه بعضى گفته اند كه: كلمه «'''و النّاس'''»، عطف است بر كلمه «'''وسواس'''»، و معناى عبارت اين است كه: پناه مى برم به خدا از شرّ وسواس خنّاس كه از طائفه جنّ هستند، و از شرّ مردم. چون اين معنايى است كه همه مى دانند، از فهم به دور است.
همچنين به اين سخن كه بعضى گفته اند كه: كلمه «وَ النَّاس»، عطف است بر كلمه «وسواس»، و معناى عبارت اين است كه: پناه مى برم به خدا از شرّ وسواس خنّاس كه از طائفه جنّ هستند، و از شرّ مردم. چون اين معنايى است كه همه مى دانند، از فهم به دور است.


<center> «'''بحث روایی'''» </center>
<center> «'''بحث روایی'''» </center>


«'''رواياتى درباره شأن نزول و مراد از «وسواس» و وساوس و تسويلات آن'''»:
در مجمع البيان است كه ابوخديجه، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: جبرئيل نزد رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلّم» آمد، در حالى كه آن جناب بيمار بود. پس آن جناب را با دو سوره «قُل أعُوذُ» و سوره «قُل هُوَ اللهُ أحَد» افسون نموده، سپس گفت: «بسم الله ارقيك و الله يشفيك مِن كُلّ دَاءٍ يُؤذِيكَ خُذهَا فَلتَهنيك: من تو را به نام خدا افسون مى كنم، و خدا تو را از هر دردى كه آزارت دهد، شفا مى دهد. بگير اين را كه گوارايت باد».


در مجمع البيان است كه ابو خديجه، از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: جبرئيل نزد رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلّم) آمد، در حالى كه آن جناب بيمار بود. پس آن جناب را با دو سوره «'''قل أعوذ'''» و سوره «'''قل هو الله أحد'''» افسون نموده، سپس گفت: «'''بسم الله ارقيك و الله يشفيك من كلّ داء يؤذيك خذها فلتهنيك: من تو را به نام خدا افسون مى كنم، و خدا تو را از هر دردى كه آزارت دهد، شفا مى دهد. بگير اين را كه گوارايت باد'''».
پس رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» گفت: «بِسمِ اللهِ الرَّحمان الرَّحِيم * قُل أعُوذُ بِرَبّ النَّاس...».
 
پس رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم قل أعوذ بربّ الناس ...
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۹۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۹۱ </center>
مؤلّف: بعضى از رواياتى كه در شأن نزول اين سوره وارد شده، در بحث روايتى گذشته، گذشت.
مؤلّف: بعضى از رواياتى كه در شأن نزول اين سوره وارد شده، در بحث روايتى گذشته، گذشت.
و باز، در مجمع البيان است كه از انس بن مالك روايت شده كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلّم» فرمود: شيطان پوزۀ خود را بر قلب هر انسانى خواهد گذاشت. اگر انسان به ياد خدا بيفتد، او مى گريزد و دور مى شود، و اما اگر خدا را از ياد ببرد، دلش را مى خورد. اين است معناى وسواس خنّاس.
و باز، در مجمع البيان است كه از انس بن مالك روايت شده كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلّم» فرمود: شيطان پوزۀ خود را بر قلب هر انسانى خواهد گذاشت. اگر انسان به ياد خدا بيفتد، او مى گريزد و دور مى شود، و اما اگر خدا را از ياد ببرد، دلش را مى خورد. اين است معناى وسواس خنّاس.


و در همان كتاب آمده كه عيّاشى به سند خود از ابان بن تغلب، از جعفر بن محمد (عليهماالسلام) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلّم» فرموده: هيچ مؤمنى نيست مگر آن كه براى قلبش در سينه اش دو گوش هست. از يك گوش فرشته بر او مى خواند و مى دمد و از گوش ديگرش، وسواس خنّاس بر او مى خواند. خداى تعالى به وسيلۀ فرشته او را تأييد مى كند؛ و اين همان است كه فرموده: «'''و أيّدهم بروح منه: ايشان را به روحى از ناحيه خود تأييد مى كند'''».
و در همان كتاب آمده كه عيّاشى، به سند خود از ابان بن تغلب، از جعفر بن محمد «عليهما السلام» روايت كرده كه فرمود:  
 
رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلّم» فرموده: هيچ مؤمنى نيست مگر آن كه براى قلبش در سينه اش دو گوش هست. از يك گوش فرشته بر او مى خواند و مى دمد و از گوش ديگرش، وسواس خنّاس بر او مى خواند. خداى تعالى به وسيلۀ فرشته او را تأييد مى كند؛ و اين همان است كه فرموده: «وَ أيَّدَهُم بِرُوحٍ مِنهُ: ايشان را به روحى از ناحيه خود تأييد مى كند».
 
و در امالى صدوق، به سند خود، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: وقتى آيه: «وَ الَّذِين إذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أو ظَلَمُوا أنفُسَهُم ذَكَرُوا اللهَ فَاستَغفرُوا لِذُنُوبِهِم» نازل شد، ابليس بر بالاى كوهى در مكّه رفت كه آن را كوه «ثوير» مى نامند؛ و به بلندترين آوازش عفريت هاى خود را صدا زد. همه نزدش جمع شدند.
 
پرسيدند: اى بزرگ ما! مگر چه شده كه ما را نزد خود خواندى؟


و در امالى صدوق، به سند خود از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: وقتى آيه: «'''و الّذين إذا فعلوا فاحشة أو ظلموا أنفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم'''»، نازل شد، ابليس بر بالاى كوهى در مكّه رفت كه آن را كوه «ثوير» مى نامند؛ و به بلندترين آوازش عفريت هاى خود را صدا زد. همه نزدش جمع شدند. پرسيدند: اى بزرگ ما! مگر چه شده كه ما را نزد خود خواندى؟ گفت: اين آيه نازل شده، كداميك از شماست كه اثر آن را خنثى سازد؟ عفريتى از شيطان ها برخاست و گفت: من از اين راه آن را خنثى مى كنم. شيطان گفت: نه، اين كار از تو بر نمى آيد. عفريتى ديگر برخاست و مثل همان سخن را گفت، و مثل آن پاسخ را شنيد.
گفت: اين آيه نازل شده، كداميك از شماست كه اثر آن را خنثى سازد؟ عفريتى از شيطان ها برخاست و گفت: من از اين راه آن را خنثى مى كنم. شيطان گفت: نه، اين كار از تو بر نمى آيد. عفريتى ديگر برخاست و مثل همان سخن را گفت، و مثل آن پاسخ را شنيد.


وسواس خنّاس گفت: اين كار را به من واگذار. پرسيد: از چه راهى آن را خنثى خواهى كرد؟ گفت: به آنان وعده مى دهم، آرزومندشان مى كنم تا مرتكب خطا و گناه شوند. وقتى در گناه واقع شدند، استغفار را از يادشان مى برم. شيطان گفت: آرى تو، به درد اين كار مى خورى، و او را موكّل بر اين مأموريت كرد، تا روز قيامت.
وسواس خنّاس گفت: اين كار را به من واگذار. پرسيد: از چه راهى آن را خنثى خواهى كرد؟ گفت: به آنان وعده مى دهم، آرزومندشان مى كنم تا مرتكب خطا و گناه شوند. وقتى در گناه واقع شدند، استغفار را از يادشان مى برم. شيطان گفت: آرى تو، به درد اين كار مى خورى، و او را موكّل بر اين مأموريت كرد، تا روز قيامت.
۱۳٬۷۱۹

ویرایش