۱۳٬۸۰۰
ویرایش
(۲۰ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴: | خط ۴: | ||
==مقصود از تأخیر انداختن اجل غیر مسمّی، به اجل معیّن== | |||
«'''وَ يُؤَخِّرْكُمْ إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاءَ لا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ'''»: | «'''وَ يُؤَخِّرْكُمْ إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاءَ لا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ'''»: | ||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
ليكن خواننده عزيز توجه دارد به اين كه اين نظريه، با بشارتى كه جمله «يَغفِر لَكُم مِن ذُنُوبِكُم» متضمن آن است، نمى سازد. | ليكن خواننده عزيز توجه دارد به اين كه اين نظريه، با بشارتى كه جمله «يَغفِر لَكُم مِن ذُنُوبِكُم» متضمن آن است، نمى سازد. | ||
و جمله «لَو كُنتُم تَعلَمُون» مربوط به اوّل كلام است، و معنايش اين است كه: «لَو كُنتُم تَعلَمُونَ إنّ لله أجَلَين، وَ إنّ أجَلَهُ إذَا جَاءَ لا يُؤخّرُ استَجَبتُم دَعوَتِى وَ عَبَدتُمُ اللّه وَ اتّقَيتُمُوهُ وَ أطَعتُمُونِى» = | و جمله «لَو كُنتُم تَعلَمُون» مربوط به اوّل كلام است، و معنايش اين است كه: «لَو كُنتُم تَعلَمُونَ إنّ لله أجَلَين، وَ إنّ أجَلَهُ إذَا جَاءَ لا يُؤخّرُ استَجَبتُم دَعوَتِى وَ عَبَدتُمُ اللّه وَ اتّقَيتُمُوهُ وَ أطَعتُمُونِى» = «اگر علم مى داشتيد به اين كه خدا دو اجل دارد، و اجل او وقتى فرا برسد، تأخير انداخته نمى شود، آن وقت دعوت مرا اجابت مى كرديد، يعنى خدا را مى پرستىديد و از او پروا مى داشتيد و مرا اطاعت مى كرديد». بنابراين، مفعول جمله «تَعلَمُونَ» حذف شده، چون سابقه كلام به آن دلالت مى كرده. | ||
بعضى از مفسران گفته اند: جمله «تَعلَمُونَ» نازل به منزلۀ فعل لازم، و جواب «لَو» است، | بعضى از مفسران گفته اند: جمله «تَعلَمُونَ» نازل به منزلۀ فعل لازم، و جواب «لَو» است، | ||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
كه يا مربوط به اول گفتار است و معنايش اين است كه: «لَو كُنتُم مِن أهلِ العِلمِ لَاستَجَبتُم دَعوَتِى وَ آمَنتُم: اگر از اهل علم بوديد، دعوت مرا اجابت مى كرديد و ايمان مى آورديد»؛ و يا مربوط به آخر كلام است و معنايش اين است كه: «لَو كُنتُم مِن أهلِ العِلمِ لَعَلِمتُم أنّ لله أجلين، وَ أنّ أجَلَهُ إذَا جَاءَ لا يُؤخّرُ وَ استَجَبتُم دَعوَتِى... = اگر از اهل علم بوديد، مى دانستيد كه خدا دو اجل دارد، و وقتى اجلش برسد، تأخير نمى افتد، آن وقت دعوتم را مى پذيرفتيد...». | كه يا مربوط به اول گفتار است و معنايش اين است كه: «لَو كُنتُم مِن أهلِ العِلمِ لَاستَجَبتُم دَعوَتِى وَ آمَنتُم: اگر از اهل علم بوديد، دعوت مرا اجابت مى كرديد و ايمان مى آورديد»؛ و يا مربوط به آخر كلام است و معنايش اين است كه: «لَو كُنتُم مِن أهلِ العِلمِ لَعَلِمتُم أنّ لله أجلين، وَ أنّ أجَلَهُ إذَا جَاءَ لا يُؤخّرُ وَ استَجَبتُم دَعوَتِى... = اگر از اهل علم بوديد، مى دانستيد كه خدا دو اجل دارد، و وقتى اجلش برسد، تأخير نمى افتد، آن وقت دعوتم را مى پذيرفتيد...». | ||
<span id='link29'><span> | <span id='link29'><span> | ||
==شكايت نوح «ع» از قومش به خداى متعال == | ==شكايت نوح «ع» از قومش به خداى متعال == | ||
«'''قَالَ رَبّ إِنّى دَعَوْتُ قَوْمِى لَيْلاً وَ نَهَاراً * فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَاءِى إِلّا فِرَاراً'''»: | «'''قَالَ رَبّ إِنّى دَعَوْتُ قَوْمِى لَيْلاً وَ نَهَاراً * فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَاءِى إِلّا فِرَاراً'''»: | ||
خط ۵۶: | خط ۵۷: | ||
<span id='link30'><span> | <span id='link30'><span> | ||
==اثر استغفار از گناهان در رفع | ==اثر استغفار از گناهان در رفع بلاها و گشودن باب نعمت ها == | ||
«'''يُرْسِلِ السّمَاءَ | «'''يُرْسِلِ السّمَاءَ عَلَيْكُم مِدْرَاراً'''»: | ||
كلمۀ «يُرسِل» به خاطر اين كه جواب امر «استغفار كنيد» است، به جزم خوانده مى شود. و مراد از كلمه «سَماء»، ابر آسمان است. و كلمه «مِدرَاراً»، به معناى كثير الدرور است. يعنى بسيار ريزنده. و معناى آيه اين است كه: اگر از خدا طلب مغفرت كنيد، ابر بسيار ريزنده و بارنده را به سويتان مى فرستد. | كلمۀ «يُرسِل» به خاطر اين كه جواب امر «استغفار كنيد» است، به جزم خوانده مى شود. و مراد از كلمه «سَماء»، ابر آسمان است. و كلمه «مِدرَاراً»، به معناى كثير الدرور است. يعنى بسيار ريزنده. و معناى آيه اين است كه: اگر از خدا طلب مغفرت كنيد، ابر بسيار ريزنده و بارنده را به سويتان مى فرستد. | ||
خط ۷۷: | خط ۷۸: | ||
==معناى آيه: «مَا لَكُم لا تَرجُونَ للّه وَقَاراً»== | ==معناى آيه: «مَا لَكُم لا تَرجُونَ للّه وَقَاراً»== | ||
«'''مَّا | «'''مَّا لَكُمْ لا تَرْجُونَ للَّهِ وَقَاراً'''»: | ||
كلمه «وَقار» - همان طور كه در مجمع البيان هم آمده - به معناى عظمت است، و اسمى از توقير (تعظيم) است. و كلمه «رَجاء» در مقابل خوف است، كه اولى به معناى اميد و مظنّۀ رسيدن به چيزى است كه باعث مسرّت است و دومى، مظنّۀ رسيدن به چيزى است كه مايه اندوه باشد. و منظور از كلمه «رَجاء» در آيه مورد بحث - به طورى كه گفته اند - تنها مظنّه نيست، بلكه مطلق اعتقاد است. | كلمه «وَقار» - همان طور كه در مجمع البيان هم آمده - به معناى عظمت است، و اسمى از توقير (تعظيم) است. و كلمه «رَجاء» در مقابل خوف است، كه اولى به معناى اميد و مظنّۀ رسيدن به چيزى است كه باعث مسرّت است و دومى، مظنّۀ رسيدن به چيزى است كه مايه اندوه باشد. و منظور از كلمه «رَجاء» در آيه مورد بحث - به طورى كه گفته اند - تنها مظنّه نيست، بلكه مطلق اعتقاد است. | ||
خط ۸۸: | خط ۸۹: | ||
<span id='link32'><span> | <span id='link32'><span> | ||
== | ==اثبات «وقار» و «ثبوت» ربوبيّت، برای خداى تعالى == | ||
و آيه شريفه يعنى آيه «مَا لَكُم لا تَرجُونَ لله وَقَاراً»، و آيات بعدش تا هفت آيه، تمام زمينه اثبات وقار و ثبوت در ربوبيت براى خداى تعالى، و نفى پندارهاى بى پايه مشركان است. مى خواهد وجوب عبادت ملائكه و جن را، و استناد تدبير عالَم به آنان را رد كند، و با اين بيان روشن سازد كه مى توان توجه عبادى به خداى تعالى كرد. | و آيه شريفه يعنى آيه «مَا لَكُم لا تَرجُونَ لله وَقَاراً»، و آيات بعدش تا هفت آيه، تمام زمينه اثبات وقار و ثبوت در ربوبيت براى خداى تعالى، و نفى پندارهاى بى پايه مشركان است. مى خواهد وجوب عبادت ملائكه و جن را، و استناد تدبير عالَم به آنان را رد كند، و با اين بيان روشن سازد كه مى توان توجه عبادى به خداى تعالى كرد. | ||
و حاصل | و حاصل حجّت آيه اين است كه: چه چيز شما را وادار كرد به اين كه ربوبيت خداى تعالى را نفى، و به تبع آن الوهيت و معبوديت او را نفى، و از وقار او مأيوس شويد؟ با اين كه شما خود مى دانيد كه او شما و اين عالَم را كه شما در آن زندگى مى كنيد، خلق كرده و طورى خلق فرموده كه هرگز از اين نظام كه در آن جارى است، منفك نمى شود، و تدبير عالَم - كه شما آن را به ارباب نسبت مى دهيد - هم، جز همين تطورات پديد آمده در اجزا نيست. تدبير عبارت است از همين تطورات، و از اين نظامى كه در عالَم جارى است، و آن نيز مستند به خود خداست. پس تدبير عالَم، همان خلقت عالم است، و خالق بودن خدا عبارت است از اين كه او مالك و مدبّر عالَم باشد. پس ربّ عالَم نيز، خود او است، و جز او، هيچ ربّى نيست. پس بايد تنها او را معبود و اله گرفت. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۸ </center> | ||
با اين بيان، صحت توجيه به سوى خدا و عبادت او نيز روشن مى گردد. چون ما خدا را اگر نمى بينيم، با صفات كريمه اش مى شناسيم، و مى دانيم كه او خالق، رازق، رحيم و... مى باشد. پس بايد در عبادت متوجه او شويم، كه به اين صفاتش مى شناسيم. | با اين بيان، صحت توجيه به سوى خدا و عبادت او نيز روشن مى گردد. چون ما خدا را اگر نمى بينيم، با صفات كريمه اش مى شناسيم، و مى دانيم كه او خالق، رازق، رحيم و... مى باشد. پس بايد در عبادت متوجه او شويم، كه به اين صفاتش مى شناسيم. | ||
خط ۱۱۷: | خط ۱۱۸: | ||
<span id='link34'><span> | <span id='link34'><span> | ||
==مراد از اين كه فرمود: «شما را چون | ==مراد از اين كه فرمود: «شما را چون گیاه، از زمين رويانيد» == | ||
«'''وَ اللَّهُ أَنبَتَكُم | «'''وَ اللَّهُ أَنبَتَكُم مِنَ الاَرْضِ نَبَاتاً'''»: | ||
يعنى خدا شما را از زمين رويانيد، روياندن نبات. چون خلقت انسان بالاخره منتهى مى شود به عناصر زمينى، و خلاصه همين عناصر زمين است كه به طور خاصى تركيب مى شود، و به صورت مواد غذايى در مى آيد، و پدران و مادران آن را مى خورند، و در مزاجشان نطفه مى شود، و پس از نقل از پشت پدران به رحم مادران، و رشد در رحم - كه آن هم، به وسيلۀ همين مواد غذايى است - به صورت يك انسان در مى آيد و متولد مى شود. حقيقت نبات هم همين است. پس جمله مورد بحث در مقام بيان يك حقيقت است، نه اين كه بخواهد تشبيه و استعاره اى را به كار ببرد. | يعنى خدا شما را از زمين رويانيد، روياندن نبات. چون خلقت انسان بالاخره منتهى مى شود به عناصر زمينى، و خلاصه همين عناصر زمين است كه به طور خاصى تركيب مى شود، و به صورت مواد غذايى در مى آيد، و پدران و مادران آن را مى خورند، و در مزاجشان نطفه مى شود، و پس از نقل از پشت پدران به رحم مادران، و رشد در رحم - كه آن هم، به وسيلۀ همين مواد غذايى است - به صورت يك انسان در مى آيد و متولد مى شود. حقيقت نبات هم همين است. پس جمله مورد بحث در مقام بيان يك حقيقت است، نه اين كه بخواهد تشبيه و استعاره اى را به كار ببرد. | ||
خط ۱۲۴: | خط ۱۲۵: | ||
«'''ثمَّ يُعِيدُكمْ فِيهَا وَ يُخْرِجُكُمْ إِخْرَاجاً'''»: | «'''ثمَّ يُعِيدُكمْ فِيهَا وَ يُخْرِجُكُمْ إِخْرَاجاً'''»: | ||
منظور از «برگرداندن به زمين» اين است كه شما را مى ميراند، و در قبر مى كند. و منظور از «اخراج» اين است كه روز قيامت براى جزا از قبر | منظور از «برگرداندن به زمين» اين است كه شما را مى ميراند، و در قبر مى كند. و منظور از «اخراج» اين است كه روز قيامت براى جزا از قبر بیرونتان مى آورد. پس آيه مورد بحث با آيه قبلی اش، مجموعا همان را مى خواهند افاده كنند كه آيه زير در مقام افاده آن است: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۰ </center> | ||
و در اين كه فرمود: «وَ يُخرِجُكُم» و نفرمود: «ثُمّ يُخرِجُكُم»، اشاره است به اين كه اعاده شما به زمين و بيرون آوردنتان، در حقيقت يك عمل است، و اعاده، جنبۀ مقدمه را براى اخراج دارد. و انسان در دو حال اعاده و اخراج در يك عالَم است، آن هم عالَم حق است، همچنان كه در دنيا در عالَم غرور بود. | و در اين كه فرمود: «وَ يُخرِجُكُم» و نفرمود: «ثُمّ يُخرِجُكُم»، اشاره است به اين كه اعاده شما به زمين و بيرون آوردنتان، در حقيقت يك عمل است، و اعاده، جنبۀ مقدمه را براى اخراج دارد. و انسان در دو حال اعاده و اخراج در يك عالَم است، آن هم عالَم حق است، همچنان كه در دنيا در عالَم غرور بود. | ||
خط ۱۳۷: | خط ۱۳۸: | ||
<span id='link35'><span> | <span id='link35'><span> | ||
==شكوه | ==شكوه حضرت نوح «ع»، از نافرمانى قوم خود و پیروی آنان از توانگران عیاش== | ||
قَالَ نُوحٌ | «'''قَالَ نُوحٌ رَبِّ إنّهُمْ عَصَوْنى وَ اتَّبَعُوا مَن لَّمْ يَزِدْهُ مَالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلا خَساراً'''»: | ||
در | در اين جا، نوح «عليه السلام» به شكايتى كه قبلا از قوم خود مى كرد، برگشته. قبلا به طور تفصيل گفته بود كه: من چگونه قومم را دعوت كردم و به آنان چه مطالبى گفتم. گاهى به بانگ بلند، گاهى آهسته، (تا آخر آيات)؛ و قبل از اين تفصيل، به طور اجمال هم شكايت كرده و گفته بود كه: «رَبّ إنّى دَعَوتُ قَومِى لَيلاً وَ نَهاراً فَلَم يَزِدهمُ دُعَائِى إلّا فِراراً». | ||
پس | پس اين كه دوباره به طور اجمال شكوه كرد، خواسته است بفهماند: بزرگان قومش و توانگران عياش، مردم را عليه او مى شورانند، و بر مخالفت و آزار او تحريك مى كنند. و معناى اين كه گفت: «مَن لَم يَزِدهُ مَالُهُ وَ وَلَدُهُ إلّا خَساراً»، و در آن، «مال» و «وَلَد» را مايه خسران شمرد - با اين كه قبلا آن دو را از نعمت ها شمرده بود - اين است كه آن مال و وَلَدى كه از نعمت توست و واجب است شكرش به جا آورده شود، در اين گونه، افراد جز زيادتر شدن كفر ثمره اى نبخشيد و به همين جهت، مستوجب خسران از رحمت تو شدند. | ||
وَ مَكَرُوا مَكْراً | «'''وَ مَكَرُوا مَكْراً كُبَّاراً'''»: | ||
كلمه | كلمه «كُبّار»، اسم مبالغه از كبر است. يعنى مكر كردند، مكرى بسيار بزرگ. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۱ </center> | ||
وَ قَالُوا لا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا | «'''وَ قَالُوا لا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُوَاعاً وَ لا يَغُوث وَ يَعُوقَ وَ نَسراً'''»: | ||
سفارش همان بزرگان قوم به مردم | سفارش همان بزرگان قوم به مردم است، كه خدايان خود را از دست ندهيد، و به خاطر نوح، دست از عبادت آن ها بر نداريد. | ||
و اسامى نامبرده در | و اسامى نامبرده در آيه، يعنى: «وَدّ» و «سُواع» و «يَغُوث» و «يَعُوق» و «نَسر»، نام پنج بت از بت هاى آنان است كه از ساير بت ها، مورد احترام بيشترى بوده، و به پرستش آن ها اهتمام بيشتر مى ورزيدند. و به همين جهت، بعد از سفارش به تمسك به همۀ آلهه، نام خصوص اين پنج بت را بردند. و بعيد نيست اين كه اول نام «وَدّ» را بردند و بعدا «سُوَاع» و «يَغُوث» را با «لا» ى تأكيد نفى ذكر كردند، بدين جهت بوده كه «وَدّ»، نزد آنان از ساير نامبرده ها مهمتر بوده - و خدا داناتر است. | ||
وَ قَدْ أَضلُّوا كَثِيراً وَ لا تَزِدِ | «'''وَ قَدْ أَضلُّوا كَثِيراً وَ لا تَزِدِ الظالِمِينَ إلّا ضلَالاً'''»: | ||
ضمير در | ضمير در «أضَلّوا» به همان رؤسا بر مى گردد، كه قوم از آنان پيروى مى كردند. و همين معنا اين احتمال را تأييد مى كند كه در جمله «وَ مَكَرُوا» و جمله «وَ قَالُوا لا تَذَرُنّ آلِهَتَكُم» نيز، ضمير به آنان بر مى گردد. ولى بعضى از مفسران گفته اند: ضمير مذكور به «اصنام» - كه مايه گمراهى مردم بودند - بر مى گردد، ليكن اين احتمال خالى از بُعد نيست. | ||
و جمله | و جمله «وَ لا تَزِدِ الظّالِمِينَ إلّا ضَلالاً»، نفرين نوح «عليه السلام» به آنان است. از خدا مى خواهد گمراهی شان را بيشتر كند. البته اين گمراهى ابتدايى نيست، بلكه مجازاتى است. پس آن جناب در اين نفرين خود، از خدا مى خواهد كفار را به جرم كفر و فسقشان مجازات كند. البته اين، غير آن نفرينى است كه در آيات بعد كرده و از خدا هلاكتشان را خواسته. | ||
==بحث روایی: (روایاتی در بارۀ برخی از آیات سوره نوح)== | |||
در نهج البلاغه آمده كه: خداى سبحان، استغفار را باعث فراوانى رزق و مايه رحمت به خلق قرار داده و فرموده: «استَغفِرُوا رَبّكُم إنّهُ كَانَ غَفّاراً * يُرسِلِ السَّمَاءَ عَلَيكُم مِدرَاراً وَ يُمدِدكُم بِأموَالٍ وَ بَنِين». | |||
در نهج البلاغه آمده كه : خداى | |||
خداى رحمت كند مردى را كه توبه خود را جلو اندازد، و از خطاى خود طلب عفو كند، و به اصلاح روز مرگش بپردازد. | خداى رحمت كند مردى را كه توبه خود را جلو اندازد، و از خطاى خود طلب عفو كند، و به اصلاح روز مرگش بپردازد. | ||
مؤلف: روايات در استفاده اين نكته از آيات شريفه كه استغفار سبب وسعت روزى و امداد به مال و فرزندان است، بسيار زياد است. | مؤلف: روايات در استفاده اين نكته از آيات شريفه كه استغفار سبب وسعت روزى و امداد به مال و فرزندان است، بسيار زياد است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۲ </center> | ||
و در خصال از على | و در خصال از على «عليه السلام» روايت آورده كه در ضمن حديثى فرمود: استغفار بسيار كن تا رزق را به سوى خود جلب كنى. | ||
و در تفسير | و در تفسير قمى، در روايت ابى الجارود، از امام باقر «عليه السلام» آمده كه در معناى جمله: «لا تَرجُونَ لله وَقَاراً» فرموده: يعنى براى خدا، عظمتى كه از آن بترسيد، معتقد نيستيد. | ||
مؤلف: اين | مؤلف: اين معنا، از طرق اهل سنت، از ابن عباس هم نقل شده. | ||
و نيز در تفسير | و نيز در تفسير قمى، در روايت ابى الجارود، از امام باقر «عليه السلام» آمده است كه درباره «سَبعَ سَمَاوَات طِبَاقاً» فرمود: بعضى از آن ها فوق بعضى ديگر است. | ||
و در همان كتاب است كه در معناى آيه | و در همان كتاب است كه در معناى آيه «رَبّ إنّهُم عَصَونِى وَ اتّبَعُوا مَن لَم يَزِدهُ مَالُهُ وَ وَلَدُهُ إلّا خَساراً» فرموده: منظور تبعيت از اغنياء است. | ||
و در الدر المنثور است كه | و در الدر المنثور است كه بخارى، ابن منذر، و ابن مردويه، همگى از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: همان اصنام و اوثان كه در قوم نوح، خدا بودند، در عرب هم معبود شدند. | ||
اما بت | اما بت «وَدّ»، متعلق بود به كلب در دومة الجندل، و اما «سُواع» از آنِ هُذَيل، و «يَغُوث» از آنِ مراد و سپس از شاخه اى از بنى غطيف، كه در سباء مى زيستند، بود. و اما «يَعُوق» از آنِ همدان، و «نسر»، از آنِ حِميَر، شاخۀ آل ذى الكلاع بود. | ||
و اين اسماء قبلا اسامى مردانى صالح از قوم نوح بوده | و اين اسماء قبلا اسامى مردانى صالح از قوم نوح بوده. وقتى آن ها از دنيا رفتند، شيطان به بازماندگانشان وحى كرد كه در مجلسى كه ايشان جلسه داشتند، مجسمه هايى نصب كنيد و نام ايشان را بر سرِ آن مجسمه ها بگذاريد. مردم هم اين كار را كردند، ولى آن مجسمه ها را نمى پرستيدند، تا آن نسل منقرض شد، و نسل بعدى روى كار آمد. و چون علم نسل قبلى را نداشتند، مجسمه ها مورد پرستش قرار گرفتند. | ||
مؤلف: شايد منظور آن جناب از | مؤلف: شايد منظور آن جناب از اين كه فرمود: «در عرب هم معبود شدند»، اين باشد كه بت هاى عرب، همنام بت هاى ايشان بوده، و يا اسامى و اوصاف آن ها را داشته، نه اين كه عين آن بت ها از قوم نوح به عرب منتقل شده باشد، چون اين معنا بسيار بعيد است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۳ </center> | ||
و عين اين | و عين اين قصه، در كتاب علل الشرايع، به سند صاحب كتاب، از امام صادق «عليه السلام» نيز روايت شده. | ||
و در روضه | و در روضه كافى، به سند خود، از مُفضّل، از امام صادق «عليه السلام» روايت شده كه در ضمن حديثى فرمود: پس نوح كشتى خود را در مسجد كوفه به دست خود ساخت، و چوب آن را از محلى دور مى آورد تا اين كه از كار ساختن كشتى فارغ گشت. | ||
مفضّل گفت: امام «عليه السلام» متوجه طرف دست چپ خود شد، و به محل سكناى «داريين»، كه محل خانه ابن حكيم بود، كه همان فرات امروز باشد و فرمود: اى مفضّل! اين جا بود كه مجسمه ها و بت هاى قوم نوح، يعنى «يَغُوث» و «يَعُوق» و «نَسر» نصب گرديده بود. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۴ </center> | ||
<span id='link37'><span> | <span id='link37'><span> | ||
==آيات ۲۵ - ۲۸ سوره نوح == | ==آيات ۲۵ - ۲۸ سوره نوح == | ||
مِّمَّا | مِّمَّا خَطِيئَاتهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً فَلَمْ يجِدُوا لهَُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَنصاراً(۲۵) | ||
وَ قَالَ نُوحٌ | |||
وَ قَالَ نُوحٌ رَبّ لا تَذَرْ عَلى الأرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً(۲۶) | |||
إِنَّك إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَك وَ لا يَلِدُوا إِلا فَاجِراً كفَّاراً(۲۷) | إِنَّك إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَك وَ لا يَلِدُوا إِلا فَاجِراً كفَّاراً(۲۷) | ||
رَبّ اغْفِرْ لى وَ لِوَالِدَىّ وَ لِمَن دَخَلَ بَيْتىَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ لا تَزِدِ الظالِمِينَ إِلا تَبَارَا(۲۸) | |||
<center> «'''ترجمه آيات'''» </center> | <center> «'''ترجمه آيات'''» </center> | ||
و آن قوم از كثرت كفر و | و آن قوم از كثرت كفر و گناه، عاقبت غرق شدند و به آتش دوزخ در افتادند و جز خدا، براى خود هيچ يار و ياورى نيافتند (۲۵). | ||
و نوح عرض كرد پروردگارا (اينك كه قوم از كفر و عناد دست نمى كشند) تو هم اين كافران را هلاك كن و از | |||
(آنگاه به درگاه خدا دعا كرد كه ) بار الها! مرا و پدر و مادر من و هر كه با ايمان به خانه (يا | و نوح عرض كرد: پروردگارا! (اينك كه قوم از كفر و عناد دست نمى كشند)، تو هم اين كافران را هلاك كن و از آن ها دَيّارى بر روى زمين باقى مگذار (۲۶). | ||
كه اگر از آن ها هر كه را باقى گذارى، بندگان پاك با ايمانت را گمراه مى كنند و فرزندى هم، جز بدكار و كافر از آنان به ظهور نمى رسد (۲۷). | |||
(آنگاه به درگاه خدا دعا كرد كه) بار الها! مرا و پدر و مادر من و هر كه با ايمان به خانه (يا به كشتى) من داخل شود و همه مردان و زنان با ايمان عالَم را ببخش و بيامرز و ستمكاران را، جز بر هلاك و عذابشان ميفزاى (۲۵) | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۵ </center> | ||
<center> «'''بیان آيات'''» </center> | <center> «'''بیان آيات'''» </center> | ||
اين | اين آيات، داستان هلاكت قوم نوح، و تتمه نفرين آن جناب عليه ايشان را حكايت مى كند. | ||
==دلالت جمله | ==دلالت جمله «أُغرِقُوا فَأُدخِلُوا نَاراً» بر وجود عالَم برزخ== | ||
«'''مِمَّا خَطِيئَاتهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً ...'''»: | |||
كلمه | كلمه «مِن» در «مِمّا» در عين اين كه ابتدايى است و ابتداى هدف را مى رساند، به حسب مورد، تعليل را هم افاده مى كند. و كلمه «مَا» زايده است، كه تنها براى تأكيد و پُر اهميت بودن سخن آمده. و كلمه «خَطِيئات» به معناى معاصى و ذنوب است. و اگر كلمه «نار» را نكره آورده، به منظور بزرگ جلوه دادن آن بوده. | ||
و معناى آيه اين است كه : قوم | و معناى آيه اين است كه: قوم نوح، به خاطر معاصى و ذنوبشان به وسيله طوفان غرق شده و داخل آتشى شدند، كه با هيچ مقياسى نمى توان عذابشان را اندازه گيرى كرد. و در آيه، نظم لطيفى به كار رفته، و آن، اين است كه ميان غرق شدن به وسيلۀ آب و سوختن به وسيله آتش، جمع كرده. | ||
و مراد | و مراد از «آتش» در آيه شريفه، آتش برزخ است، كه مجرمان بعد از مُردن و قبل از قيامت، در آن معذب مى شوند، نه آتش آخرت. و اين آيه، خود يكى از ادّلۀ برزخ است. چون مى دانيم كه آيه شريفه نمى خواهد بفرمايد: «قوم نوح غرق شدند، و به زودى، در قيامت داخل آتش مى شوند» تا منظور از آتش، آتش قيامت باشد. و اين كه بعضى احتمال داده اند مراد از آتش، آتش آخرت باشد، درست نيست، و نبايد به آن اعتنا كرد. | ||
«''' | |||
«'''فَلَم يَجِدُوا لَهُم مِن دُونِ اللّه أنصَاراً'''» - يعنى جز خدا كسى را نيافتند كه در غرق نشدن ياری شان كند، و عذاب را از ايشان بگرداند. و اين جمله، تعريضى است به اصنام و آلهۀ آنان. | |||
<span id='link39'><span> | <span id='link39'><span> | ||
==بيان تتمه نفرين نوح «ع» عليه قوم خود == | ==بيان تتمه نفرين نوح «ع» عليه قوم خود == | ||
وَ قَالَ نُوحٌ | «'''وَ قَالَ نُوحٌ رَبّ لا تَذَرْ عَلى الاَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً'''»: | ||
كلمه | كلمه «دَيّار»، به معناى كسى است كه براى منزل گرفتن پياده شده باشد، و اين آيه تتمۀ نفرين نوح «عليه السلام» بر آنان است. و جمله «مِمّا خَطِيئاتِهِم أُغرِقُوا...»، جمله معترضه اى بود كه بين دو فقره از نفرين آن جناب فاصله شده، تا اشاره كند به اين كه هلاكتشان به خاطر آن خطاهایی بوده که | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۶ </center> | ||
نوح «عليه السلام» شمرده. و نيز براى اين بوده كه زمينه را براى نفرين بعدى خود و درخواست هلاكت عليه آنان فراهم سازد، و روشن شود كه غرق شدن قوم، استجابت نفرين آن جناب بود، و اين عذاب تا آخرين نفرشان را هلاك كرد. | |||
إِنَّك إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَك وَ لا يَلِدُوا | «'''إِنَّك إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَك وَ لا يَلِدُوا إلّا فَاجِراً كفَّاراً'''»: | ||
اين آيه درخواست هلاكت تا آخرين نفر آنان را تعليل مى كند، و حاصلش اين است كه : اگر درخواست كردم كه همه آنان را هلاك | اين آيه درخواست هلاكت تا آخرين نفر آنان را تعليل مى كند، و حاصلش اين است كه: اگر درخواست كردم كه همه آنان را هلاك كنى، براى اين بود كه هيچ فايده اى در بقاى آنان نيست. نه براى مؤمنان و نه براى فرزندان خودشان. اما براى مؤمنان فايده ندارد، براى اين كه اگر زنده بمانند، آن چند نفر مؤمن را هم گمراه مى كنند. و اما براى فرزندان خود فايده ندارد، دليلش اين است كه اينان فرزند صالح نمى آورند. اگر بياورند، فرزندانى فاجر و كافر مى آورند (و فجور به معناى فسق بسيار شنيع است، و كَفّار - به فتحه كاف - صيغه مبالغه از كفر است). | ||
و نوح | و نوح «عليه السلام» اين معنا را كه كفار در آينده، جز فاجر و كفار نمى زايند را، از راه وحى فهميده بود. همچنان كه در تفسير آيات راجع به اين داستان در سوره «هود» گذشت. | ||
«'''رَبّ اغْفِرْ لى وَ لِوَلِدَى وَ لِمَن دَخَلَ بَيْتىَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ...'''»: | |||
منظور از | منظور از «مَن دَخَلَ بَيتِى»، مؤمنان از قوم اوست، و منظور از جمله «وَ لِلمُؤمِنينَ وَ المُؤمِنات»، تمامى زن ها و مردهاى مؤمن تا روز قيامت است. | ||
«''' | «'''وَ لا تَزِدِ الظّالِمينَ إلّا تَبَارا'''» - كلمه «تَبار» به معناى هلاكت است، و ظاهرا مراد از «تبار»، آن هلاكتى است كه در آخرت باعث عذاب آخرت شود، و چنين هلاكتى، همان ضلالت است، و در دنيا باعث نابودى گردد، و آن غرق شدن بود، كه هر دو عذاب قبلا در نفرينش آمده بود. و اين نفرين، آخرين كلامى است كه قرآن كريم از آن جناب نقل كرده. | ||
ویرایش