گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۴۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:




جملۀ «'''و عملوا الصّالحات'''»، بر عمل به همه اعمال صالح دلالت دارد واز آن استفاده مى شود كه: مؤمنان گنهكار نيز در خسران اند.
جملۀ «و عملوا الصّالحات»، بر عمل به همه اعمال صالح دلالت دارد واز آن استفاده مى شود كه: مؤمنان گنهكار نيز در خسران اند.


و ظاهر جملۀ «'''و عملوا الصالحات'''» اين است كه: به همۀ اعمال صالح متصف باشد. پس اين جمله استثنائيه، شامل فاسقان - كه بعضى از صالحات را انجام مى دهند، و نسبت به بعضى ديگر، فسق مى ورزند - نمى شود، و لازمۀ اين، آن است كه: منظور از «خسران»، اعم از خسران به تمام معنا باشد. يعنى شامل خسران از بعضى جهات هم بشود.  
و ظاهر جملۀ «و عملوا الصالحات» اين است كه: به همۀ اعمال صالح متصف باشد. پس اين جمله استثنائيه، شامل فاسقان - كه بعضى از صالحات را انجام مى دهند، و نسبت به بعضى ديگر، فسق مى ورزند - نمى شود، و لازمۀ اين، آن است كه: منظور از «خسران»، اعم از خسران به تمام معنا باشد. يعنى شامل خسران از بعضى جهات هم بشود.  


و بنابراين، دو طايفه خاسرند: يكى آن هايى كه از جميع جهات خاسرند، نظير كفار معاند حق و مخلّد در عذاب. دوم: آن هايى كه در بعضى جهات خاسرند، مانند: مؤمنانى كه مرتكب فسق مى شوند و مخلّد در آتش ‍ نيستند. چند صباحى عذاب مى بينند، بعد عذابشان پايان مى پذيرد و مشمول شفاعت و نظير آن مى شوند.
و بنابراين، دو طايفه خاسرند: يكى آن هايى كه از جميع جهات خاسرند، نظير كفار معاند حق و مخلّد در عذاب. دوم: آن هايى كه در بعضى جهات خاسرند، مانند: مؤمنانى كه مرتكب فسق مى شوند و مخلّد در آتش ‍ نيستند. چند صباحى عذاب مى بينند، بعد عذابشان پايان مى پذيرد و مشمول شفاعت و نظير آن مى شوند.
خط ۱۲: خط ۱۲:
«'''وَ تَوَاصوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصوْا بِالصبرِ'''»:
«'''وَ تَوَاصوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصوْا بِالصبرِ'''»:


كلمۀ «'''تواصى'''»، به معناى سفارش كردن اين به آن و آن به اين است. و «'''تواصى به حق'''»، اين است كه: يكديگر را به حق سفارش كنند. سفارش كنند به اين كه از حق پيروى نموده و در راه حق استقامت و مداومت كنند. پس «دين حق»، چيزى به جز پيروى اعتقادى و عملى از حق، و تواصى بر حق نيست، و تواصى بر حق، عنوانى است وسيع تر از عنوان امر به معروف و نهى از منكر.
كلمۀ «تواصى»، به معناى سفارش كردن اين به آن و آن به اين است. و «تواصى به حق»، اين است كه: يكديگر را به حق سفارش كنند. سفارش كنند به اين كه از حق پيروى نموده و در راه حق استقامت و مداومت كنند. پس «دين حق»، چيزى به جز پيروى اعتقادى و عملى از حق، و تواصى بر حق نيست، و تواصى بر حق، عنوانى است وسيع تر از عنوان امر به معروف و نهى از منكر.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۱۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۱۲ </center>
چون امر به معروف و نهى از منكر، شامل اعتقاديات و مطلق ترغيب و تشويق بر عمل صالح نمى شود، ولى تواصى بر حق، هم شامل امر به معروف مى شود و هم شامل عناوين مذكور.
چون امر به معروف و نهى از منكر، شامل اعتقاديات و مطلق ترغيب و تشويق بر عمل صالح نمى شود، ولى تواصى بر حق، هم شامل امر به معروف مى شود و هم شامل عناوين مذكور.


در اينجا سؤالى به نظر مى رسد، و آن اين است كه: تواصى به حق، خود يكى از اعمال صالح است، و با اين كه قبلا عنوان كلّى «'''و عملوا الصالحات '''» را ذكر كرده بود، چه نكته اى باعث شد كه خصوص ‍ تواصى به حق را نام ببرد؟
در اين جا سؤالى به نظر مى رسد، و آن اين است كه: تواصى به حق، خود يكى از اعمال صالح است، و با اين كه قبلا عنوان كلّى «وَ عَمِلُوا الصَّالِحَات» را ذكر كرده بود، چه نكته اى باعث شد كه خصوص ‍ تواصى به حق را نام ببرد؟


جوابش اين است كه: اين از قبيل ذكر خاص بعد از عام است، كه در مواردى به كار مى رود كه گوينده، نسبت به خاص عنايت بيشترى داشته باشد، و شاهد بر اين كه خداى تعالى، از ميان همه اعمال صالح به «تواصى به حق» عنايت بيشتر داشته، و بدين منظور خصوص آن را بعد از عموم اعمال صالح ذكر نموده، اين است كه: همين «تواصى» را در مورد صبر تكرار كرد، و با اين كه مى توانست بفرمايد: «'''و تواصوا بالحق و الصبر'''»؛ فرمود: «'''و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصبر'''».
جوابش اين است كه: اين از قبيل ذكر خاص بعد از عام است، كه در مواردى به كار مى رود كه گوينده، نسبت به خاص عنايت بيشترى داشته باشد، و شاهد بر اين كه خداى تعالى، از ميان همه اعمال صالح به «تواصى به حق» عنايت بيشتر داشته، و بدين منظور خصوص آن را بعد از عموم اعمال صالح ذكر نموده، اين است كه: همين «تواصى» را در مورد صبر تكرار كرد، و با اين كه مى توانست بفرمايد: «وَ تَوَاصَوا بِالحَقّ وَ الصَّبر»؛ فرمود: «وَ تَوَاصَوا بِالحَقّ وَ تَوَاصَوا بِالصَّبر».


و بنابر همۀ آنچه گفته شد، ذكر تواصى به «حق» و به «صبر»، بعد از ذكر اتصافشان به ايمان و عمل صالح، براى اين بوده كه اشاره كند به حيات دل هاى مؤمنان، و پذيرا گشتن سينه هاشان براى تسليم خدا شدن. پس مؤمنان اهتمامى خاص و اعتنايى تامّ به ظهور سلطنت حق و گسترده شدن آن بر همه مردم دارند، و مى خواهند همه جا، حق پيروى شود، و پيروى آن دائمى گردد، و خداى تعالى در باره آنان فرموده: «'''أفمن شرح اللّه صدره للإسلام فهو على نور من ربّه فويلٌ للقاسية قلوبهم من ذكر اللّه أولئك فى ضلال مبين'''».
و بنابر همۀ آنچه گفته شد، ذكر تواصى به «حق» و به «صبر»، بعد از ذكر اتصافشان به ايمان و عمل صالح، براى اين بوده كه اشاره كند به حيات دل هاى مؤمنان، و پذيرا گشتن سينه هاشان براى تسليم خدا شدن.  
 
پس مؤمنان اهتمامى خاص و اعتنايى تامّ به ظهور سلطنت حق و گسترده شدن آن بر همه مردم دارند، و مى خواهند همه جا، حق پيروى شود، و پيروى آن دائمى گردد، و خداى تعالى در باره آنان فرموده: «أفَمَن شَرَحَ اللّهُ صَدرَهُ لِلإسلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِن رَبِّهِ فَوَيلٌ لِلقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم من ذِكرِ اللّه أَولَئِكَ فِى ضَلَالٍ مُبِين».


در آيه مورد بحث، صبر را مطلق آورده، و بيان نكرده كه صبر در چه مواردى محبوب است، و نتيجه اين اطلاق آن است كه: مراد از «صبر»، اعم از صبر بر اطاعت خدا و صبر از معصيت و صبر در برخورد با مصائبى است كه به قضا و قدر خدا، به آدمى مى رسد.
در آيه مورد بحث، صبر را مطلق آورده، و بيان نكرده كه صبر در چه مواردى محبوب است، و نتيجه اين اطلاق آن است كه: مراد از «صبر»، اعم از صبر بر اطاعت خدا و صبر از معصيت و صبر در برخورد با مصائبى است كه به قضا و قدر خدا، به آدمى مى رسد.


* «'''بحث روایى'''»:
<span id='link427'><span>
<span id='link427'><span>
==چند روايت در ذيل آيات سوره عصر ==
==بحث روایتی ==
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۱۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۱۳ </center>
در تفسير قمى، به سند خود، از عبد الرحمان بن كثير، از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده كه در تفسير آيه «'''إلّا الّذين آمنوا...'''» فرمود: در اين جمله، خداى تعالى اهل صفوت از خلق خود را استثناء كرده.
در تفسير قمى، به سند خود، از عبد الرحمان بن كثير، از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده كه در تفسير آيه «إلّا الّذِينَ آمَنُوا...» فرمود: در اين جمله، خداى تعالى اهل صفوت از خلق خود را استثناء كرده.


مؤلّف: و در ذيل روايت، «ايمان» را بر ايمان به ولايت على «عليه السلام» و تواصى به حق را، بر توصيه ذريّات و نسل هاى خود، به «ولايت على» تطبيق نموده است.
مؤلّف: و در ذيل روايت، «ايمان» را بر ايمان به ولايت على «عليه السلام» و تواصى به حق را، بر توصيه ذريّات و نسل هاى خود، به «ولايت على» تطبيق نموده است.


و در الدرّ المنثور است كه: ابن مردويه، از ابن عبّاس روايت كرده كه در تفسير آيه «'''و العصر إنّ الإنسان لفى خسر'''» گفته: منظور از اين «انسان»، ابو جهل بن هشام است. و در تفسير آيه «'''إلّا الّذين آمنوا و عملوا الصالحات'''» گفته: منظور، على و سلمان است.
و در الدرّ المنثور است كه: ابن مردويه، از ابن عبّاس روايت كرده كه در تفسير آيه «وَ العَصر إنّ الإنسَانَ لَفِى خُسر» گفته: منظور از اين «انسان»، ابوجهل بن هشام است. و در تفسير آيه «إلّا الّذين آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَات» گفته: منظور، على و سلمان است.
 
<center> '''* * * ''' </center>
<center> '''* * * ''' </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۱۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۱۴ </center>
<span id='link428'><span>
<span id='link428'><span>
خط ۲۴۹: خط ۲۵۲:
<span id='link435'><span>
<span id='link435'><span>


==داستان هلاکت اصحاب فيل ==
==بحث روایتی: (داستان هلاکت اصحاب فيل) ==
* در مجمع البيان مى گويد:
در مجمع البيان مى گويد:


تمامى راويان اخبار اتفاق دارند در اين كه پادشاه يمن - كه قصد ويران كردن كعبه را داشته - شخصى بوده به نام «ابرهه بن صباح اشرم». و بعضى از ايشان گفته اند: كنيۀ او «أبويكسوم» بود. و از واقدى نقل شده كه گفته: همين شخص، جدّ نجاشى، پادشاه يمن در عهد رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» بوده است.
تمامى راويان اخبار اتفاق دارند در اين كه پادشاه يمن - كه قصد ويران كردن كعبه را داشته - شخصى بوده به نام «ابرهه بن صباح اشرم». و بعضى از ايشان گفته اند: كنيۀ او «أبويكسوم» بود. و از واقدى نقل شده كه گفته: همين شخص، جدّ نجاشى، پادشاه يمن در عهد رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» بوده است.
خط ۲۵۶: خط ۲۵۹:
سپس همچنان داستان استيلاى ابرهه بر يمن را نقل مى كند، تا آن جا كه مى گويد: او در يمن كعبه اى بنا كرد و در آن، گنبدهايى از طلا نهاد، و اهل مملكت خود را فرمان داد تا آن خانه را، همچون مراسم حج زيارت نموده، پيرامون آن طواف كنند.  
سپس همچنان داستان استيلاى ابرهه بر يمن را نقل مى كند، تا آن جا كه مى گويد: او در يمن كعبه اى بنا كرد و در آن، گنبدهايى از طلا نهاد، و اهل مملكت خود را فرمان داد تا آن خانه را، همچون مراسم حج زيارت نموده، پيرامون آن طواف كنند.  


و در اين بين، مردى از بنى كنانه از قبيلۀ خود به يمن آمد و در آن جا، به اين كعبۀ «قلّابى» بر خورد. پس در همان جا  نشست تا قضاى حاجت كند و اتفاقا، خود ابرهه از آن جا گذشت، و آن نجاست را ديد. پرسيد: چه كسى به چنين عملى جرأت كرده؟ به نصرانيّتم سوگند، كه آن خانه را ويران خواهم كرد، تا كسى به حج و زيارت آن جا نرود. آنگاه دستور داد تا فيل بياورند و در بين مردم اعلام كنند كه آمادۀ حركت باشند. مردم و مخصوصا پيروانش از اهل يمن بيرون شدند و اكثر پيروانش از «عك» و «اشعرون» و «خثعم» بودند.
و در اين بين، مردى از بنى كنانه از قبيلۀ خود به يمن آمد و در آن جا، به اين كعبۀ «قلّابى» بر خورد. پس در همان جا  نشست تا قضاى حاجت كند و اتفاقا، خود ابرهه از آن جا گذشت، و آن نجاست را ديد.  
 
پرسيد: چه كسى به چنين عملى جرأت كرده؟ به نصرانيّتم سوگند، كه آن خانه را ويران خواهم كرد، تا كسى به حج و زيارت آن جا نرود. آنگاه دستور داد تا فيل بياورند و در بين مردم اعلام كنند كه آمادۀ حركت باشند. مردم و مخصوصا پيروانش از اهل يمن بيرون شدند و اكثر پيروانش از «عك» و «اشعرون» و «خثعم» بودند.


مى گويد: سپس كمى راه پيمود و در بين راه، مردى را به سوى «بنى سليم» فرستاد تا مردم را دعوت كند تا به جاى خانۀ كعبه، خانه اى را كه او بنا كرده، زيارت كنند. از آن طرف، مردى از حمس از «بنى كنانه» به او برخورد و به قتلش رسانيد و اين باعث شد كه كينۀ ابرهه بيشتر شده، و سريع تر روانه مكّه شود.
مى گويد: سپس كمى راه پيمود و در بين راه، مردى را به سوى «بنى سليم» فرستاد تا مردم را دعوت كند تا به جاى خانۀ كعبه، خانه اى را كه او بنا كرده، زيارت كنند. از آن طرف، مردى از حمس از «بنى كنانه» به او برخورد و به قتلش رسانيد و اين باعث شد كه كينۀ ابرهه بيشتر شده، و سريع تر روانه مكّه شود.


و چون به طائف رسيد، از اهل طائف خواست تا مردى را براى راهنمايى با او روانه سازند. اهل طائف، مردى از هذيل به نام «نفيل» را با وى روانه كردند. نفيل با لشكر ابرهه به راه افتاد و به راهنمايى آنان پرداخت، تا به مغمس رسيده، در آن جا اطراق كردند. و مغمس، محلى در شش ميلى (سه فرسخى) مكّه است. در آن جا، مقدّمات لشكر (كه آشپزخانه و آذوقه و علوفه و ساير مايحتاج لشكر را حمل مى كند) را به مكّه فرستادند. مردم قريش، دسته دسته به بلندی هاى كوه ها بالا آمدند، و چون لشكر ابرهه را ديدند، گفتند: ما هرگز تاب مقاومت با اينان را نداريم. در نتيجه، غير از عبدالمطلب بن هاشم و شيبه بن عثمان بن عبد الدار، كسى در مكّه باقى نماند.
و چون به طائف رسيد، از اهل طائف خواست تا مردى را براى راهنمايى با او روانه سازند. اهل طائف، مردى از هذيل به نام «نفيل» را با وى روانه كردند. نفيل با لشكر ابرهه به راه افتاد و به راهنمايى آنان پرداخت، تا به مغمس رسيده، در آن جا اطراق كردند. و مغمس، محلى در شش ميلى (سه فرسخى) مكّه است. در آن جا، مقدّمات لشكر (كه آشپزخانه و آذوقه و علوفه و ساير مايحتاج لشكر را حمل مى كند) را به مكّه فرستادند.  
 
مردم قريش، دسته دسته به بلندی هاى كوه ها بالا آمدند، و چون لشكر ابرهه را ديدند، گفتند: ما هرگز تاب مقاومت با اينان را نداريم. در نتيجه، غير از عبدالمطلب بن هاشم و شيبه بن عثمان بن عبد الدار، كسى در مكّه باقى نماند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۲۳ </center>
عبدالمطلب همچنان در كار سقايت خود پايدارى نمود و شيبه نيز، در كار پرده دارى كعبه پايدارى كرد. در اين موقعيت حساس، عبدالمطلب دست به دو طرف درب كعبه نهاد، و عرضه داشت:
عبدالمطلب همچنان در كار سقايت خود پايدارى نمود و شيبه نيز، در كار پرده دارى كعبه پايدارى كرد. در اين موقعيت حساس، عبدالمطلب دست به دو طرف درب كعبه نهاد، و عرضه داشت:
خط ۲۸۶: خط ۲۹۳:
ابويكسوم كه بعضى از آن سنگ ها بر بدنش خورده بود، از جا پريد كه بگريزد. به هر سرزمينى كه مى رسيد، يك تكّه از گوشت بدنش مى افتاد؛ تا بالاخره، خود را به يمن رساند. وقتى به يمن رسيد، ديگر چيزى از او و لشكرش باقى نمانده بود. و همين كه وارد يمن شد، سينه و شكمش باد كرد و منفجر شد و به هلاكت رسيد، و احدى از «اشعری ها» و احدى از «خثعم» به يمن نرسيد...
ابويكسوم كه بعضى از آن سنگ ها بر بدنش خورده بود، از جا پريد كه بگريزد. به هر سرزمينى كه مى رسيد، يك تكّه از گوشت بدنش مى افتاد؛ تا بالاخره، خود را به يمن رساند. وقتى به يمن رسيد، ديگر چيزى از او و لشكرش باقى نمانده بود. و همين كه وارد يمن شد، سينه و شكمش باد كرد و منفجر شد و به هلاكت رسيد، و احدى از «اشعری ها» و احدى از «خثعم» به يمن نرسيد...


* مؤلّف: در روايات اين داستان، اختلاف شديدى در بارۀ خصوصيات آن هست. اگر كسى بخواهد، بايد به تواريخ و سيره هاى مطوّل مراجعه نمايد.
مؤلّف: در روايات اين داستان، اختلاف شديدى در بارۀ خصوصيات آن هست. اگر كسى بخواهد، بايد به تواريخ و سيره هاى مطوّل مراجعه نمايد.
 
<center>''' * * * ''' </center>
<center>''' * * * ''' </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۲۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۲۵ </center>
خط ۲۹۴: خط ۳۰۲:


==آيات ۱ - ۵  سوره قريش ==
==آيات ۱ - ۵  سوره قريش ==
سوره «قريش»، مكّى است و پنج آيه دارد.
* سوره «قريش»، مكّى است و پنج آيه دارد.


بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *


لايلَافِ قُرَيْشٍ(۱)
لايلَافِ قُرَيْشٍ(۱)
إِیلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشتَاءِ وَ الصيْفِ(۲)
إِیلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشتَاءِ وَ الصيْفِ(۲)
فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ(۳)
فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ(۳)
الَّذِى أَطعَمَهُم مِّن جُوعٍ (۴)
الَّذِى أَطعَمَهُم مِّن جُوعٍ (۴)
وَ ءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ(۴)
وَ ءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ(۴)


  <center> «'''ترجمه آیات'''»  </center>
  <center> «'''ترجمه آیات'''»  </center>


به نام خداوندى كه رحمت عامش شامل همه و رحمت خاصش از آن مؤمنين است.
به نام خداوندى كه رحمت عامش شامل همه و رحمت خاصش از آن مؤمنين است.
 
(خدا با اصحاب فيل چنين كرد) براى آن كه قريش با هم اُنس و الفت گيرند.(۱)
(خدا با اصحاب فيل چنين كرد) براى آن كه قريش با هم اُنس و الفت گيرند.(۱)


۱۳٬۷۶۹

ویرایش