گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۴۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۴۰: خط ۲۴۰:


==آيات ۱ - ۱۱  سوره قارعه ==
==آيات ۱ - ۱۱  سوره قارعه ==
سوره «قارعه»، مكّى است و يازده آيه دارد.
* سوره «قارعه»، مكّى است و يازده آيه دارد.


بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *
الْقَارِعَةُ(۱)
الْقَارِعَةُ(۱)
مَا الْقَارِعَةُ(۲)
مَا الْقَارِعَةُ(۲)
وَ مَا أَدْرَاك مَا الْقَارِعَةُ(۳)
وَ مَا أَدْرَاك مَا الْقَارِعَةُ(۳)
يَوْمَ يَكُونُ النَّاس كالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ(۴)
 
يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ(۴)
 
وَ تَكُونُ الْجِبَالُ كالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ(۵)
وَ تَكُونُ الْجِبَالُ كالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ(۵)
فَأَمَّا مَن ثَقُلَت مَوَازِينُهُ(۶)
فَأَمَّا مَن ثَقُلَت مَوَازِينُهُ(۶)
فَهُوَ فى عِيشةٍ رَّاضِيَةٍ(۷)
فَهُوَ فى عِيشةٍ رَّاضِيَةٍ(۷)
وَ أَمَّا مَنْ خَفَّت مَوَازِينُهُ(۸)
وَ أَمَّا مَنْ خَفَّت مَوَازِينُهُ(۸)
فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ(۹)
فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ(۹)
وَ مَا أَدْرَاك مَا هِيَهْ(۱۰)
وَ مَا أَدْرَاك مَا هِيَهْ(۱۰)
نَارٌ حَامِيَةُ(۱۱)
نَارٌ حَامِيَةُ(۱۱)


خط ۲۸۸: خط ۲۹۹:
«'''الْقَارِعَةُ مَا الْقَارِعَةُ'''»:
«'''الْقَارِعَةُ مَا الْقَارِعَةُ'''»:


اين جمله، مبتدا و خبر است، و كلمۀ «'''قارعه'''»، از مادۀ «'''قرع'''» است كه به معناى زدن بسيار سختى است كه احتياج دارد زننده به جايى اعتماد كند؛ و اين كلمه در عرف قرآن، از اسماى قيامت است. بعضى گفته اند: بدين مناسبت، قيامت را «قارعه» ناميده كه دل ها را با فزع شديدش و دشمنان خدا را با عذابش مى كوبد.
اين جمله، مبتدا و خبر است، و كلمۀ «قارعه»، از مادۀ «قَرع» است كه به معناى زدن بسيار سختى است كه احتياج دارد زننده به جايى اعتماد كند؛ و اين كلمه در عرف قرآن، از اسماى قيامت است. بعضى گفته اند: بدين مناسبت، قيامت را «قارعه» ناميده كه دل ها را با فزع شديدش و دشمنان خدا را با عذابش مى كوبد.


و سؤال از حقيقت «قارعه» در جملۀ «'''ما القارعة: قارعه چيست'''» - با اين كه معلوم است كه چيست - به منظور بزرگ نشان دادن امر قيامت است؛ و اين كه بيست و هشت حرف الفباى گوينده، و دو سوراخ گوش ‍ شنونده، نمى تواند به كُنه قيامت پى ببرد. و به طور كلّى، عالَم مادّه، گنجايش حتى معرفى آن را ندارد. و به منظور تأكيد اين بزرگداشت، مجددا جمله را به تعبيرى ديگر تكرار كرد و فرمود: «'''و ما أدريك ما القارعة'''».
و سؤال از حقيقت «قارعه» در جملۀ «مَا القَارِعَةُ: قارعه چيست» - با اين كه معلوم است كه چيست - به منظور بزرگ نشان دادن امر قيامت است؛ و اين كه بيست و هشت حرف الفباى گوينده، و دو سوراخ گوش ‍ شنونده، نمى تواند به كُنه قيامت پى ببرد. و به طور كلّى، عالَم مادّه، گنجايش حتى معرفى آن را ندارد. و به منظور تأكيد اين بزرگداشت، مجددا جمله را به تعبيرى ديگر تكرار كرد و فرمود: «'''و ما أدريك ما القارعة'''».


«'''يَوْمَ يَكُونُ النَّاس كالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ'''»:
«'''يَوْمَ يَكُونُ النَّاس كالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ'''»:


كلمۀ «'''يوم'''»، ظرفى است متعلق به مقدّرى، از قبيل «'''به ياد آر'''»، «'''مى كوبد'''» «'''مى آيد'''»، و از اين قبيل. و خلاصه معناى آن اين است كه: «'''به ياد آر روزى را که '''»؛ و يا «'''مى كوبد در روزى كه'''»؛ و يا «'''مى آيد روزى كه'''». و كلمۀ «'''فراش'''» - به طورى كه از فراء نقل شده - به معناى ملخى است كه زمين را فرش كند. يعنى روى گُردۀ هم سوار شده باشند. پس «فراش» به معناى غوغاى ملخ است.
كلمۀ «يَوم»، ظرفى است متعلق به مقدّرى، از قبيل «به ياد آر»، «مى كوبد» «مى آيد»، و از اين قبيل. و خلاصه معناى آن اين است كه:  


بعضى از مفسّران در اين كه چرا مردم روز قيامت را به فراش تشبيه كرد؟ گفته اند: براى اين است كه: فراش، وقتى جست و خيز مى كند، نقطۀ معلومى را در نظر نمى گيرد، مانند مرغان؛ و به طرف معينى نمى پرد، بلكه بدون جهت، پرواز مى كند. مردم نيز، در روز قيامت چنين حالتى دارند. وقتى از قبورشان سر بر مى آورند، آن چنان ترس و فزع از همه جهات، احاطه شان مى كند كه بى اختيار و بى هدف، به راه مى افتند، و در جستجوى منزل ها - كه يا سعادت است و يا شقاوت - سر گردانند.
«به ياد آر روزى را که»؛ و يا «مى كوبد در روزى كه»؛ و يا «مى آيد روزى كه».
 
و كلمۀ «فِرَاش» - به طورى كه از فراء نقل شده - به معناى ملخى است كه زمين را فرش كند. يعنى روى گُردۀ هم سوار شده باشند. پس «فراش» به معناى غوغاى ملخ است.
 
بعضى از مفسّران در اين كه چرا مردم روز قيامت را به فراش تشبيه كرد؟ گفته اند: براى اين است كه: فراش، وقتى جست و خيز مى كند، نقطۀ معلومى را در نظر نمى گيرد، مانند مرغان؛ و به طرف معينى نمى پرد، بلكه بدون جهت، پرواز مى كند.  
 
مردم نيز، در روز قيامت چنين حالتى دارند. وقتى از قبورشان سر بر مى آورند، آن چنان ترس و فزع از همه جهات، احاطه شان مى كند كه بى اختيار و بى هدف، به راه مى افتند، و در جستجوى منزل ها - كه يا سعادت است و يا شقاوت - سر گردانند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۹۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۹۶ </center>
و كلمۀ «'''مبثوث'''»، از مادۀ «'''بث'''» است كه به معناى تفرقه است. و «'''فراش مبثوث'''»، يعنى ملخ ‌هاى متفرق.
و كلمۀ «مَبثُوث»، از مادۀ «بثّ» است كه به معناى تفرقه است. و «فِرَاش مَبثُوث»، يعنى ملخ ‌هاى متفرق.


«'''وَ تَكُونُ الْجِبَالُ كالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ'''»:
«'''وَ تَكُونُ الْجِبَالُ كالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ'''»:


كلمۀ «'''عهن'''» به معناى پشمى است كه رنگ هاى مختلف داشته باشد. و كلمۀ «'''منفوش '''» از مصدر «'''نفش '''» است، كه به معناى شيت كردن پشم است، يا با دست و يا با كمانچه حلاجى، و يا با چيز ديگر. پس «'''عِهن منفوش'''»، به معناى پشم شيث شده اى است كه داراى رنگ هاى مختلف باشد. و اين تشبيه، اشاره دارد به اين كه در آن روز، كوه ها - كه رنگ هاى مختلف دارند - با زلزله قيامت متلاشى، و چون پشم حلاجى شده مى گردند.
كلمۀ «عِهن»، به معناى پشمى است كه رنگ هاى مختلف داشته باشد. و كلمۀ «مَنفُوش» از مصدر «نفش» است، كه به معناى شيت كردن پشم است، يا با دست و يا با كمانچه حلاجى، و يا با چيز ديگر.  
 
پس «عِهن مَنفُوش»، به معناى پشم شيث شده اى است كه داراى رنگ هاى مختلف باشد. و اين تشبيه، اشاره دارد به اين كه در آن روز، كوه ها - كه رنگ هاى مختلف دارند - با زلزله قيامت متلاشى، و چون پشم حلاجى شده مى گردند.


«'''فَأَمَّا مَن ثَقُلَت مَوَازِينُهُ فَهُوَ فى عِيشةٍ رَّاضِيَةٍ'''»:
«'''فَأَمَّا مَن ثَقُلَت مَوَازِينُهُ فَهُوَ فى عِيشةٍ رَّاضِيَةٍ'''»:
خط ۳۰۸: خط ۳۲۷:
اين آيه، اشاره دارد به اين كه: اعمال هم، مانند هر چيزى براى خود، وزن و ارزشى دارد؛ و اين كه بعضى اعمال در ترازوى عمل سنج، سنگين است و آن، عملى است كه نزد خداى تعالى، قدر و منزلتى داشته باشد. مانند ايمان به خدا و انواع اطاعت ها، و بعضى ديگر اين طور نيستند. مانند كفر و انواع نافرمانی ها و گناهان، كه البته اثر هر يك از اين دو نوع، مختلف است. يكى سعادت را دنبال دارد و آن، اعمالى است كه در ترازو سنگين باشد؛ و ديگرى شقاوت را. و ما در تفسير سوره هاى قبلى، در معناى «ميزان» سخن گفتيم و بحث كرديم.
اين آيه، اشاره دارد به اين كه: اعمال هم، مانند هر چيزى براى خود، وزن و ارزشى دارد؛ و اين كه بعضى اعمال در ترازوى عمل سنج، سنگين است و آن، عملى است كه نزد خداى تعالى، قدر و منزلتى داشته باشد. مانند ايمان به خدا و انواع اطاعت ها، و بعضى ديگر اين طور نيستند. مانند كفر و انواع نافرمانی ها و گناهان، كه البته اثر هر يك از اين دو نوع، مختلف است. يكى سعادت را دنبال دارد و آن، اعمالى است كه در ترازو سنگين باشد؛ و ديگرى شقاوت را. و ما در تفسير سوره هاى قبلى، در معناى «ميزان» سخن گفتيم و بحث كرديم.


«'''فهو فى عيشة راضية'''»:
«'''فَهُوَ فِى عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ'''»:


كلمۀ «'''عِيشه'''» - به كسر عين - نظير كلمۀ «'''جِلسه '''» - به كسر جيم - از مصاديق بناى «'''فِعله '''» است، كه نوعيت را مى رساند. مثلا «جِلسه» به معناى نوعى نشستن است، و «عِيشه» به معناى نوعى زندگى كردن است. مانند: «'''عِيشة راضية'''»، يك زندگى خوش. و اگر راضيه و خوشى را به خود عيش نسبت داد، با اين كه صاحب عيش راضى و خشنود است، يا از باب مجاز عقلى است، و يا كلمۀ «'''راضيه'''»، به معناى «'''ذات رضى'''» و تقديرش: «'''فى عيشة ذات رضى'''» است. يعنى در عيشى رضايت بخش.
كلمۀ «عِيشه» - به كسر عين - نظير كلمۀ «جِلسه» - به كسر جيم - از مصاديق بناى «فِعله» است، كه نوعيت را مى رساند. مثلا «جِلسه» به معناى نوعى نشستن است، و «عِيشه» به معناى نوعى زندگى كردن است. مانند: «عِيشَةً رَاضِيَة»، يك زندگى خوش. و اگر راضيه و خوشى را به خود عيش نسبت داد، با اين كه صاحب عيش راضى و خشنود است، يا از باب مجاز عقلى است، و يا كلمۀ «رَاضِيَه»، به معناى «ذات رضى» و تقديرش: «فِى عِيشَةٍ ذَاتِ رِضَى» است. يعنى در عيشى رضايت بخش.




۱۳٬۶۷۸

ویرایش