۱۳٬۶۷۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲۴۰: | خط ۲۴۰: | ||
==آيات ۱ - ۱۱ سوره قارعه == | ==آيات ۱ - ۱۱ سوره قارعه == | ||
سوره «قارعه»، مكّى است و يازده آيه دارد. | * سوره «قارعه»، مكّى است و يازده آيه دارد. | ||
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * | بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * | ||
الْقَارِعَةُ(۱) | الْقَارِعَةُ(۱) | ||
مَا الْقَارِعَةُ(۲) | مَا الْقَارِعَةُ(۲) | ||
وَ مَا أَدْرَاك مَا الْقَارِعَةُ(۳) | وَ مَا أَدْرَاك مَا الْقَارِعَةُ(۳) | ||
يَوْمَ يَكُونُ | |||
يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ(۴) | |||
وَ تَكُونُ الْجِبَالُ كالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ(۵) | وَ تَكُونُ الْجِبَالُ كالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ(۵) | ||
فَأَمَّا مَن ثَقُلَت مَوَازِينُهُ(۶) | فَأَمَّا مَن ثَقُلَت مَوَازِينُهُ(۶) | ||
فَهُوَ فى عِيشةٍ رَّاضِيَةٍ(۷) | فَهُوَ فى عِيشةٍ رَّاضِيَةٍ(۷) | ||
وَ أَمَّا مَنْ خَفَّت مَوَازِينُهُ(۸) | وَ أَمَّا مَنْ خَفَّت مَوَازِينُهُ(۸) | ||
فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ(۹) | فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ(۹) | ||
وَ مَا أَدْرَاك مَا هِيَهْ(۱۰) | وَ مَا أَدْرَاك مَا هِيَهْ(۱۰) | ||
نَارٌ حَامِيَةُ(۱۱) | نَارٌ حَامِيَةُ(۱۱) | ||
خط ۲۸۸: | خط ۲۹۹: | ||
«'''الْقَارِعَةُ مَا الْقَارِعَةُ'''»: | «'''الْقَارِعَةُ مَا الْقَارِعَةُ'''»: | ||
اين جمله، مبتدا و خبر است، و كلمۀ | اين جمله، مبتدا و خبر است، و كلمۀ «قارعه»، از مادۀ «قَرع» است كه به معناى زدن بسيار سختى است كه احتياج دارد زننده به جايى اعتماد كند؛ و اين كلمه در عرف قرآن، از اسماى قيامت است. بعضى گفته اند: بدين مناسبت، قيامت را «قارعه» ناميده كه دل ها را با فزع شديدش و دشمنان خدا را با عذابش مى كوبد. | ||
و سؤال از حقيقت «قارعه» در جملۀ | و سؤال از حقيقت «قارعه» در جملۀ «مَا القَارِعَةُ: قارعه چيست» - با اين كه معلوم است كه چيست - به منظور بزرگ نشان دادن امر قيامت است؛ و اين كه بيست و هشت حرف الفباى گوينده، و دو سوراخ گوش شنونده، نمى تواند به كُنه قيامت پى ببرد. و به طور كلّى، عالَم مادّه، گنجايش حتى معرفى آن را ندارد. و به منظور تأكيد اين بزرگداشت، مجددا جمله را به تعبيرى ديگر تكرار كرد و فرمود: «'''و ما أدريك ما القارعة'''». | ||
«'''يَوْمَ يَكُونُ النَّاس كالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ'''»: | «'''يَوْمَ يَكُونُ النَّاس كالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ'''»: | ||
كلمۀ | كلمۀ «يَوم»، ظرفى است متعلق به مقدّرى، از قبيل «به ياد آر»، «مى كوبد» «مى آيد»، و از اين قبيل. و خلاصه معناى آن اين است كه: | ||
بعضى از مفسّران در اين كه چرا مردم روز قيامت را به فراش تشبيه كرد؟ گفته اند: براى اين است كه: فراش، وقتى جست و خيز مى كند، نقطۀ معلومى را در نظر نمى گيرد، مانند مرغان؛ و به طرف معينى نمى پرد، بلكه بدون جهت، پرواز مى كند. مردم نيز، در روز قيامت چنين حالتى دارند. وقتى از قبورشان سر بر مى آورند، آن چنان ترس و فزع از همه جهات، احاطه شان مى كند كه بى اختيار و بى هدف، به راه مى افتند، و در جستجوى منزل ها - كه يا سعادت است و يا شقاوت - سر گردانند. | «به ياد آر روزى را که»؛ و يا «مى كوبد در روزى كه»؛ و يا «مى آيد روزى كه». | ||
و كلمۀ «فِرَاش» - به طورى كه از فراء نقل شده - به معناى ملخى است كه زمين را فرش كند. يعنى روى گُردۀ هم سوار شده باشند. پس «فراش» به معناى غوغاى ملخ است. | |||
بعضى از مفسّران در اين كه چرا مردم روز قيامت را به فراش تشبيه كرد؟ گفته اند: براى اين است كه: فراش، وقتى جست و خيز مى كند، نقطۀ معلومى را در نظر نمى گيرد، مانند مرغان؛ و به طرف معينى نمى پرد، بلكه بدون جهت، پرواز مى كند. | |||
مردم نيز، در روز قيامت چنين حالتى دارند. وقتى از قبورشان سر بر مى آورند، آن چنان ترس و فزع از همه جهات، احاطه شان مى كند كه بى اختيار و بى هدف، به راه مى افتند، و در جستجوى منزل ها - كه يا سعادت است و يا شقاوت - سر گردانند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۹۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۹۶ </center> | ||
و كلمۀ | و كلمۀ «مَبثُوث»، از مادۀ «بثّ» است كه به معناى تفرقه است. و «فِرَاش مَبثُوث»، يعنى ملخ هاى متفرق. | ||
«'''وَ تَكُونُ الْجِبَالُ كالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ'''»: | «'''وَ تَكُونُ الْجِبَالُ كالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ'''»: | ||
كلمۀ | كلمۀ «عِهن»، به معناى پشمى است كه رنگ هاى مختلف داشته باشد. و كلمۀ «مَنفُوش» از مصدر «نفش» است، كه به معناى شيت كردن پشم است، يا با دست و يا با كمانچه حلاجى، و يا با چيز ديگر. | ||
پس «عِهن مَنفُوش»، به معناى پشم شيث شده اى است كه داراى رنگ هاى مختلف باشد. و اين تشبيه، اشاره دارد به اين كه در آن روز، كوه ها - كه رنگ هاى مختلف دارند - با زلزله قيامت متلاشى، و چون پشم حلاجى شده مى گردند. | |||
«'''فَأَمَّا مَن ثَقُلَت مَوَازِينُهُ فَهُوَ فى عِيشةٍ رَّاضِيَةٍ'''»: | «'''فَأَمَّا مَن ثَقُلَت مَوَازِينُهُ فَهُوَ فى عِيشةٍ رَّاضِيَةٍ'''»: | ||
خط ۳۰۸: | خط ۳۲۷: | ||
اين آيه، اشاره دارد به اين كه: اعمال هم، مانند هر چيزى براى خود، وزن و ارزشى دارد؛ و اين كه بعضى اعمال در ترازوى عمل سنج، سنگين است و آن، عملى است كه نزد خداى تعالى، قدر و منزلتى داشته باشد. مانند ايمان به خدا و انواع اطاعت ها، و بعضى ديگر اين طور نيستند. مانند كفر و انواع نافرمانی ها و گناهان، كه البته اثر هر يك از اين دو نوع، مختلف است. يكى سعادت را دنبال دارد و آن، اعمالى است كه در ترازو سنگين باشد؛ و ديگرى شقاوت را. و ما در تفسير سوره هاى قبلى، در معناى «ميزان» سخن گفتيم و بحث كرديم. | اين آيه، اشاره دارد به اين كه: اعمال هم، مانند هر چيزى براى خود، وزن و ارزشى دارد؛ و اين كه بعضى اعمال در ترازوى عمل سنج، سنگين است و آن، عملى است كه نزد خداى تعالى، قدر و منزلتى داشته باشد. مانند ايمان به خدا و انواع اطاعت ها، و بعضى ديگر اين طور نيستند. مانند كفر و انواع نافرمانی ها و گناهان، كه البته اثر هر يك از اين دو نوع، مختلف است. يكى سعادت را دنبال دارد و آن، اعمالى است كه در ترازو سنگين باشد؛ و ديگرى شقاوت را. و ما در تفسير سوره هاى قبلى، در معناى «ميزان» سخن گفتيم و بحث كرديم. | ||
«''' | «'''فَهُوَ فِى عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ'''»: | ||
كلمۀ | كلمۀ «عِيشه» - به كسر عين - نظير كلمۀ «جِلسه» - به كسر جيم - از مصاديق بناى «فِعله» است، كه نوعيت را مى رساند. مثلا «جِلسه» به معناى نوعى نشستن است، و «عِيشه» به معناى نوعى زندگى كردن است. مانند: «عِيشَةً رَاضِيَة»، يك زندگى خوش. و اگر راضيه و خوشى را به خود عيش نسبت داد، با اين كه صاحب عيش راضى و خشنود است، يا از باب مجاز عقلى است، و يا كلمۀ «رَاضِيَه»، به معناى «ذات رضى» و تقديرش: «فِى عِيشَةٍ ذَاتِ رِضَى» است. يعنى در عيشى رضايت بخش. | ||
ویرایش