گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۶ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۸}}
__TOC__
__TOC__




چند وجه درباره مرجع ضمير در «'''والنّهار اذا جلّها'''»
چند وجه درباره مرجع ضمير در «'''والنّهار اذا جلّها'''»
وَ النهَارِ إِذَا جَلَّاهَا
وَ النهَارِ إِذَا جَلَّاهَا
كلمه «'''جلى '''» از مصدر تجليه است ، كه به معناى اظهار و بر ملا كردن است ، و ضمير مونث «'''ها'''» به ارض بر مى گردد (البته كلمه ارض قبلا ذكر نشده بود، ولى از فحواى كلام معلوم است كه روز زمين را ظاهر و آشكار مى كند).
كلمه «'''جلى '''» از مصدر تجليه است ، كه به معناى اظهار و بر ملا كردن است ، و ضمير مونث «'''ها'''» به ارض بر مى گردد (البته كلمه ارض قبلا ذكر نشده بود، ولى از فحواى كلام معلوم است كه روز زمين را ظاهر و آشكار مى كند).
ولى بعضى از مفسرين گفته اند: ضمير فاعل در «'''جلى '''» به كلمه «'''نهار'''» و ضمير مفعول «'''ها'''» به كلمه «'''شمس '''» برمى گردد، و معنايش اين است كه : سوگند مى خورم به روز كه خورشيد را نمايان مى كند، چون با بر آمدن روز خورشيد نمايان مى شود. ولى اين سخن با آيه قبل نمى سازد، چون در آيه قبل مى فرمود: خورشيد روز را روشن مى كند، و واقع هم همين است ، نه اينكه روز خورشيد را روشن كند.
ولى بعضى از مفسرين گفته اند: ضمير فاعل در «'''جلى '''» به كلمه «'''نهار'''» و ضمير مفعول «'''ها'''» به كلمه «'''شمس '''» برمى گردد، و معنايش اين است كه : سوگند مى خورم به روز كه خورشيد را نمايان مى كند، چون با بر آمدن روز خورشيد نمايان مى شود. ولى اين سخن با آيه قبل نمى سازد، چون در آيه قبل مى فرمود: خورشيد روز را روشن مى كند، و واقع هم همين است ، نه اينكه روز خورشيد را روشن كند.
خط ۹: خط ۱۱:
بعضى ديگر گفته اند: به ظلمت بر مى گردد.
بعضى ديگر گفته اند: به ظلمت بر مى گردد.
بعضى ديگر گفته اند: فاعل فعل «'''جلى '''» خداى سبحان و ضمير «'''ها'''»به كلمه «'''شمس '''» بر مى گردد، و معنايش اين است كه : سوگند مى خورم به روز، آن هنگامى كه خدا خورشيد را ظاهر مى سازد، و ليكن همه اين وجوه بعيد است .
بعضى ديگر گفته اند: فاعل فعل «'''جلى '''» خداى سبحان و ضمير «'''ها'''»به كلمه «'''شمس '''» بر مى گردد، و معنايش اين است كه : سوگند مى خورم به روز، آن هنگامى كه خدا خورشيد را ظاهر مى سازد، و ليكن همه اين وجوه بعيد است .
وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشاهَا
وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشاهَا
يعنى به شب سوگند در آن هنگام كه زمين را فرا مى گيرد، پس ضمير «'''ها'''» به ارض بر مى گردد، همچنان كه در «'''جليها'''» نيز گفتيم به آن بر مى گردد.
يعنى به شب سوگند در آن هنگام كه زمين را فرا مى گيرد، پس ضمير «'''ها'''» به ارض بر مى گردد، همچنان كه در «'''جليها'''» نيز گفتيم به آن بر مى گردد.
و بعضى گفته اند به كلمه «'''شمس '''» بر مى گردد، و معنايش اين است كه : «'''به شب سوگند كه بر خورشيد احاطه مى يابد'''»، و اين معنا بعيد است ، چون شب به خورشيد احاطه ندارد، بلكه زمين و موجودات روى آن را فرا مى گيرد.
و بعضى گفته اند به كلمه «'''شمس '''» بر مى گردد، و معنايش اين است كه : «'''به شب سوگند كه بر خورشيد احاطه مى يابد'''»، و اين معنا بعيد است ، چون شب به خورشيد احاطه ندارد، بلكه زمين و موجودات روى آن را فرا مى گيرد.
خط ۱۹: خط ۲۱:
كلمه «'''طحو'''» كه مصدر فعل «'''طحى '''» است به معناى گستردن است ، و كلمه «'''ما'''» در جمله «'''و ما بنيها'''»، و در جمله «'''و ما طحيها'''» موصوله است ، و فاعل «'''بنيها'''» و «'''طحيها'''» خداى سبحان است ، و اگر از حضرتش تعبير به ما - چيزى كه كرد با اينكه بايد تعبير به «'''من - كسى كه '''» كرده باشد، براى اين بود كه نكته اى مهم تر را افاده كند، و آن بزرگ جلوه دادن و شگفتى انگيختن است و معنايش ‍ اين است كه سوگند مى خورم به آسمان و آن چيز قوى عجيبى كه آن را بنا كرده و سوگند مى خورم به زمين و آن چيز نيرومند و شگفت آور كه آن را گسترده .
كلمه «'''طحو'''» كه مصدر فعل «'''طحى '''» است به معناى گستردن است ، و كلمه «'''ما'''» در جمله «'''و ما بنيها'''»، و در جمله «'''و ما طحيها'''» موصوله است ، و فاعل «'''بنيها'''» و «'''طحيها'''» خداى سبحان است ، و اگر از حضرتش تعبير به ما - چيزى كه كرد با اينكه بايد تعبير به «'''من - كسى كه '''» كرده باشد، براى اين بود كه نكته اى مهم تر را افاده كند، و آن بزرگ جلوه دادن و شگفتى انگيختن است و معنايش ‍ اين است كه سوگند مى خورم به آسمان و آن چيز قوى عجيبى كه آن را بنا كرده و سوگند مى خورم به زمين و آن چيز نيرومند و شگفت آور كه آن را گسترده .
ولى بعضى از مفسرين كلمه «'''ما'''» را مصدريه گرفته ، آيه را چنين معنا كرده اند. سوگند به آسمان و بناى آن ، و سوگند به زمين و گستردگيش . ليكن سياق آيات - با در نظر گرفتن اينكه آيه «'''و نفس و ما سويها فالهمها'''» در آن قرار دارد - با اين نظريه سازگار نيست .
ولى بعضى از مفسرين كلمه «'''ما'''» را مصدريه گرفته ، آيه را چنين معنا كرده اند. سوگند به آسمان و بناى آن ، و سوگند به زمين و گستردگيش . ليكن سياق آيات - با در نظر گرفتن اينكه آيه «'''و نفس و ما سويها فالهمها'''» در آن قرار دارد - با اين نظريه سازگار نيست .
وَ نَفْسٍ وَ مَا سوَّاهَا
وَ نَفْسٍ وَ مَا سوَّاهَا
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۹۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۹۹ </center>
يعنى سوگند مى خورم به نفس ، و آن چيز نيرومند و دانا و حكيمى كه آن را اين چنين مرتب خلق كرد و اعضايش را منظم و قوايش را تعديل كرد، و اگر كلمه «'''نفس '''» را نكره آورد به نظر بعضى براى اين بود كه به نفس ‍ شخص معينى نظر نداشت ، و به قول بعضى ديگر براى بزرگ جلوه دادن آن بود، ولى به نظر ما بعيد نيست براى اين بوده باشد كه اشاره كند به اينكه آنقدر اين خلقت اهميت دارد كه قابل تعريف و توصيف نيست ، و اينكه اين خلقت را خبرى هست .
يعنى سوگند مى خورم به نفس ، و آن چيز نيرومند و دانا و حكيمى كه آن را اين چنين مرتب خلق كرد و اعضايش را منظم و قوايش را تعديل كرد، و اگر كلمه «'''نفس '''» را نكره آورد به نظر بعضى براى اين بود كه به نفس ‍ شخص معينى نظر نداشت ، و به قول بعضى ديگر براى بزرگ جلوه دادن آن بود، ولى به نظر ما بعيد نيست براى اين بوده باشد كه اشاره كند به اينكه آنقدر اين خلقت اهميت دارد كه قابل تعريف و توصيف نيست ، و اينكه اين خلقت را خبرى هست .
خط ۳۳: خط ۳۵:
<span id='link347'><span>
<span id='link347'><span>
==زكّيها و قد خاب من دسّيها ==
==زكّيها و قد خاب من دسّيها ==
قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَ قَدْ خَاب مَن دَساهَا
قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَ قَدْ خَاب مَن دَساهَا
كلمه «'''فلاح '''» كه مصدر ثلاثى مجرد «'''افلح '''» است ، و «'''افلح '''» ماضى از باب افعال آن است ، به معناى ظفر يافتن به مطلوب و رسيدن به هدف است ، بر خلاف «'''خيبت '''» كه به معناى ظفر نيافتن و نرسيدن به هدف است ، و كلمه «'''زكاة '''» كه مصدر ثلاثى مجرد «'''زكى '''» است و فعل «'''زكى '''» ماضى از باب تفعيل آن است ، به معناى روييدن و رشد گياه است به رشدى صالح و پر بركت و ثمر بخش ، و كلمه «'''تزكيه '''» كه مصدر باب تفعيل آن است به معناى روياندن آن است به همان روش و كلمه «'''دسى '''» از ماده «'''دس '''» بوده است چيزى كه هست يكى از دو سين آن قلب به ياء شده ،
كلمه «'''فلاح '''» كه مصدر ثلاثى مجرد «'''افلح '''» است ، و «'''افلح '''» ماضى از باب افعال آن است ، به معناى ظفر يافتن به مطلوب و رسيدن به هدف است ، بر خلاف «'''خيبت '''» كه به معناى ظفر نيافتن و نرسيدن به هدف است ، و كلمه «'''زكاة '''» كه مصدر ثلاثى مجرد «'''زكى '''» است و فعل «'''زكى '''» ماضى از باب تفعيل آن است ، به معناى روييدن و رشد گياه است به رشدى صالح و پر بركت و ثمر بخش ، و كلمه «'''تزكيه '''» كه مصدر باب تفعيل آن است به معناى روياندن آن است به همان روش و كلمه «'''دسى '''» از ماده «'''دس '''» بوده است چيزى كه هست يكى از دو سين آن قلب به ياء شده ،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۰۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۰۱ </center>
خط ۴۰: خط ۴۲:
و تعبير از اصلاح نفس و افساد آن به تزكيه و تدسى مبتنى بر نكته اى است كه آيه «'''فالهمها فجورها و تقويها'''» بر آن دلالت دارد، و آن اين است كه : كمال نفس انسانى در اين است كه به حسب فطرت تشخيص ‍ دهنده فجور از تقوى باشد، و خلاصه آيه شريفه مى فهماند كه دين ، يعنى تسليم خدا شدن در آنچه از ما مى خواهد كه فطرى نفس خود ما است ، پس آراستن نفس به تقوا، تزكيه نفس و تربيت آن به تربيتى صالح است ، كه مايه زيادتر شدن آن ، و بقاى آن است همچنان كه در جاى ديگر به اين نكته تصريح نموده مى فرمايد: «'''و تزودوا فان خير الزاد التقوى و اتقون يا اولى الالباب '''» و وضع نفس در فسق و فجور بر خلاف وضعى است كه در صورت تقوا دارد.
و تعبير از اصلاح نفس و افساد آن به تزكيه و تدسى مبتنى بر نكته اى است كه آيه «'''فالهمها فجورها و تقويها'''» بر آن دلالت دارد، و آن اين است كه : كمال نفس انسانى در اين است كه به حسب فطرت تشخيص ‍ دهنده فجور از تقوى باشد، و خلاصه آيه شريفه مى فهماند كه دين ، يعنى تسليم خدا شدن در آنچه از ما مى خواهد كه فطرى نفس خود ما است ، پس آراستن نفس به تقوا، تزكيه نفس و تربيت آن به تربيتى صالح است ، كه مايه زيادتر شدن آن ، و بقاى آن است همچنان كه در جاى ديگر به اين نكته تصريح نموده مى فرمايد: «'''و تزودوا فان خير الزاد التقوى و اتقون يا اولى الالباب '''» و وضع نفس در فسق و فجور بر خلاف وضعى است كه در صورت تقوا دارد.
طغيان قوم ثمود و پى كردن ناقه صالح (عليه السّلام )، نمونه اى از ((و خاب من دسّيه ا)
طغيان قوم ثمود و پى كردن ناقه صالح (عليه السّلام )، نمونه اى از ((و خاب من دسّيه ا)
كَذَّبَت ثَمُودُ بِطغْوَاهَا
كَذَّبَت ثَمُودُ بِطغْوَاهَا
كلمه «'''طغوى '''» مانند كلمه «'''طغيان '''» مصدر است و حرف «'''باء'''» كه بر سر آن در آمده باى سببيت است ، و آيه شريفه و آيات بعدش تا آخر سوره جنبه استشهاد دارد، و مى خواهد براى آيه «'''قد افلح من زكيها...'''» نمونه اى ذكر كند.
كلمه «'''طغوى '''» مانند كلمه «'''طغيان '''» مصدر است و حرف «'''باء'''» كه بر سر آن در آمده باى سببيت است ، و آيه شريفه و آيات بعدش تا آخر سوره جنبه استشهاد دارد، و مى خواهد براى آيه «'''قد افلح من زكيها...'''» نمونه اى ذكر كند.
إِذِ انبَعَث أَشقَاهَا
إِذِ انبَعَث أَشقَاهَا
كلمه «'''اذ'''» ظرف است براى جمله «'''كذبت '''»، و يا براى جمله «'''بطغويها'''»، و مراد از «'''اشقاى ثمود'''» آن كسى است كه ناقه را پى كرد، و به طورى كه در روايات آمده نامش قدار بن سالف بوده ، كه مردم ثمود او را به اين كار واداشتند، چون در آيات بعدى همه ضميرها را ضمير جمع آورده ، و همه مردم ثمود را مذمت مى كند.
كلمه «'''اذ'''» ظرف است براى جمله «'''كذبت '''»، و يا براى جمله «'''بطغويها'''»، و مراد از «'''اشقاى ثمود'''» آن كسى است كه ناقه را پى كرد، و به طورى كه در روايات آمده نامش قدار بن سالف بوده ، كه مردم ثمود او را به اين كار واداشتند، چون در آيات بعدى همه ضميرها را ضمير جمع آورده ، و همه مردم ثمود را مذمت مى كند.
فَقَالَ لهَُمْ رَسولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَ سقْيَهَا
فَقَالَ لهَُمْ رَسولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَ سقْيَهَا
مراد از «'''رسول الله '''» حضرت صالح پيغمبر است ، كه پيامبر قوم ثمود بود، و كلمه «'''ناقه '''» در جمله «'''ناقة الله '''» با فعلى از قبيل «'''احذركم '''» به صداى بالا قرائت شده ، تا مفعول آن باشد، و كلمه «'''سقيها'''» عطف بر ناقه است .
مراد از «'''رسول الله '''» حضرت صالح پيغمبر است ، كه پيامبر قوم ثمود بود، و كلمه «'''ناقه '''» در جمله «'''ناقة الله '''» با فعلى از قبيل «'''احذركم '''» به صداى بالا قرائت شده ، تا مفعول آن باشد، و كلمه «'''سقيها'''» عطف بر ناقه است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۰۲ </center>
و معناى آيه اين است كه : صالح پيغمبر با رسالتى از ناحيه خدا به ايشان گفت : از ناقه خدا و نيز از آبشخور آن پروا كنيد و متعرض او نشويد، نه به قتلش اقدام كنيد و نه نوبت آب او را از او بگيريد، و خداى تعالى داستان اين ناقه را در سوره هود و سوره هاى ديگر به طور مفصل آورده .
و معناى آيه اين است كه : صالح پيغمبر با رسالتى از ناحيه خدا به ايشان گفت : از ناقه خدا و نيز از آبشخور آن پروا كنيد و متعرض او نشويد، نه به قتلش اقدام كنيد و نه نوبت آب او را از او بگيريد، و خداى تعالى داستان اين ناقه را در سوره هود و سوره هاى ديگر به طور مفصل آورده .
فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسوَّاهَا
فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسوَّاهَا
كلمه «'''عقر'''» به معناى ريشه كن كردن چيزى است كه به سر بريدن شتر و مطلق كشتن نيز اطلاق مى شود، و كلمه دمدمه به معناى خراب كردن بنا بر روى كسى است ، وقتى مى گويند: «'''دمدم عليه القبر'''»، معنايش اين است كه خاك قبر را بر سرش فرو ريخت ، و منظور از اين عبارت اين است كه عذاب الهى به خاطر گناهانى كه كردند همه آنان را فرا گرفت ، و نسلشان را قطع و آثارشان را محو و نابود كرد.
كلمه «'''عقر'''» به معناى ريشه كن كردن چيزى است كه به سر بريدن شتر و مطلق كشتن نيز اطلاق مى شود، و كلمه دمدمه به معناى خراب كردن بنا بر روى كسى است ، وقتى مى گويند: «'''دمدم عليه القبر'''»، معنايش اين است كه خاك قبر را بر سرش فرو ريخت ، و منظور از اين عبارت اين است كه عذاب الهى به خاطر گناهانى كه كردند همه آنان را فرا گرفت ، و نسلشان را قطع و آثارشان را محو و نابود كرد.
و در جمله «'''فسويها'''» ظاهرا ضمير به ثمود بر مى گردد و مونث بودنش به اعتبار قبيله بودن اين قوم است ، و قبيله مونث است . و معناى جمله اين است كه خداى تعالى اين قبيله را با خاك يكسان كرد، ممكن هم هست ضمير مذكور به كلمه «'''ارض '''» كه از مفاد استفاده مى شود بر گردد، و تسويه ارض به معناى تسطيح آن و از بين بردن پستى و بلنديهاى آن است .
و در جمله «'''فسويها'''» ظاهرا ضمير به ثمود بر مى گردد و مونث بودنش به اعتبار قبيله بودن اين قوم است ، و قبيله مونث است . و معناى جمله اين است كه خداى تعالى اين قبيله را با خاك يكسان كرد، ممكن هم هست ضمير مذكور به كلمه «'''ارض '''» كه از مفاد استفاده مى شود بر گردد، و تسويه ارض به معناى تسطيح آن و از بين بردن پستى و بلنديهاى آن است .
خط ۷۷: خط ۷۹:
==آيات ۱ - ۲۱، سوره ليل ==
==آيات ۱ - ۲۱، سوره ليل ==
سوره ليل مكى است و بيست و آيه دارد
سوره ليل مكى است و بيست و آيه دارد
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشى (۱)
وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشى (۱)
وَ النهَارِ إِذَا تجَلى (۲)
وَ النهَارِ إِذَا تجَلى (۲)
وَ مَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الاُنثى (۳)
وَ مَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الاُنثى (۳)
إِنَّ سعْيَكمْ لَشتى (۴)
إِنَّ سعْيَكمْ لَشتى (۴)
فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقَى (۵)
فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقَى (۵)
وَ صدَّقَ بِالحُْسنى (۶)
وَ صدَّقَ بِالحُْسنى (۶)
فَسنُيَسرُهُ لِلْيُسرَى (۷)
فَسنُيَسرُهُ لِلْيُسرَى (۷)
وَ أَمَّا مَن بخِلَ وَ استَغْنى (۸)
وَ أَمَّا مَن بخِلَ وَ استَغْنى (۸)
وَ كَذَّب بِالحُْسنى (۹)
وَ كَذَّب بِالحُْسنى (۹)
فَسنُيَسرُهُ لِلْعُسرَى (۱۰)
فَسنُيَسرُهُ لِلْعُسرَى (۱۰)
وَ مَا يُغْنى عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى (۱۱)
وَ مَا يُغْنى عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى (۱۱)
إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى (۱۲)
إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى (۱۲)
وَ إِنَّ لَنَا لَلاَخِرَةَ وَ الاُولى (۱۳)
وَ إِنَّ لَنَا لَلاَخِرَةَ وَ الاُولى (۱۳)
فَأَنذَرْتُكمْ نَاراً تَلَظى (۱۴)
فَأَنذَرْتُكمْ نَاراً تَلَظى (۱۴)
لا يَصلَاهَا إِلا الاَشقَى (۱۵)
لا يَصلَاهَا إِلا الاَشقَى (۱۵)
الَّذِى كَذَّب وَ تَوَلى (۱۶)
الَّذِى كَذَّب وَ تَوَلى (۱۶)
وَ سيُجَنَّبهَا الاَتْقَى (۱۷)
وَ سيُجَنَّبهَا الاَتْقَى (۱۷)
الَّذِى يُؤْتى مَالَهُ يَتزَكى (۱۸)
الَّذِى يُؤْتى مَالَهُ يَتزَكى (۱۸)
وَ مَا لاَحَدٍ عِندَهُ مِن نِّعْمَةٍ تجْزَى (۱۹)
وَ مَا لاَحَدٍ عِندَهُ مِن نِّعْمَةٍ تجْزَى (۱۹)
إِلا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الاَعْلى (۲۰)
إِلا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الاَعْلى (۲۰)
وَ لَسوْف يَرْضى (۲۱)
وَ لَسوْف يَرْضى (۲۱)
ترجمه آيات  
ترجمه آيات  
خط ۱۲۵: خط ۱۲۷:
بيان آيات  
بيان آيات  
غرض اين سوره تهديد و انذار است ، و اين هدف را از اين راه دنبال مى كند كه به انسانها بفهماند مساعى و تلاشهايشان يك جور نيست ، بعضى از مردمند كه انفاق مى كنند، و از خدا پروا دارند، و وعده حسناى خدا را تصديق مى كنند، و خداى تعالى هم در مقابل ، حياتى جاودانه و سراسر سعادت در اختيارشان مى گذارد، و بعضى ديگرند كه بخل مى ورزند، و به خيال خود مى خواهند بى نياز شوند، و وعده حسناى خدايى را تكذيب مى كنند، و خداى تعالى هم آنان را به سوى عاقبت شر راه مى برد، و در اين سوره اهتمام و عنايت خاصى به مساءله انفاق مالى شده است ، و اين سوره از نظر زمينه آياتش هم مى تواند مكى باشد، و هم مدنى .
غرض اين سوره تهديد و انذار است ، و اين هدف را از اين راه دنبال مى كند كه به انسانها بفهماند مساعى و تلاشهايشان يك جور نيست ، بعضى از مردمند كه انفاق مى كنند، و از خدا پروا دارند، و وعده حسناى خدا را تصديق مى كنند، و خداى تعالى هم در مقابل ، حياتى جاودانه و سراسر سعادت در اختيارشان مى گذارد، و بعضى ديگرند كه بخل مى ورزند، و به خيال خود مى خواهند بى نياز شوند، و وعده حسناى خدايى را تكذيب مى كنند، و خداى تعالى هم آنان را به سوى عاقبت شر راه مى برد، و در اين سوره اهتمام و عنايت خاصى به مساءله انفاق مالى شده است ، و اين سوره از نظر زمينه آياتش هم مى تواند مكى باشد، و هم مدنى .
وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشى
وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشى
در اين آيه به شب هنگامى كه روز را فرا مى گيرد سوگند ياد شده ، و فراگيرى شب نسبت به روز در جاى ديگر نيز آمده ، فرموده : «'''يغشى الليل النهار'''» و احتمال هم دارد كه
در اين آيه به شب هنگامى كه روز را فرا مى گيرد سوگند ياد شده ، و فراگيرى شب نسبت به روز در جاى ديگر نيز آمده ، فرموده : «'''يغشى الليل النهار'''» و احتمال هم دارد كه
مراد فراگيرى زمين و يا فراگيرى و پوشاندن قرص خورشيد باشد.
مراد فراگيرى زمين و يا فراگيرى و پوشاندن قرص خورشيد باشد.
خط ۱۳۱: خط ۱۳۳:
وَ النهَارِ إِذَا تجَلى
وَ النهَارِ إِذَا تجَلى
اين آيه عطف است به كلمه «'''الليل '''»، و كلمه «'''تجلى '''» به معناى ظهور و پيدا شدن چيزى است بعد از خفاء و ناپيدائيش ، و اگر «'''صفت '''» «'''ليل '''» را به صيغه مضارع و صفت نهار را به صيغه ماضى آورد براى همان نكته اى بود كه در آغاز سوره قبلى بيان كرديم .
اين آيه عطف است به كلمه «'''الليل '''»، و كلمه «'''تجلى '''» به معناى ظهور و پيدا شدن چيزى است بعد از خفاء و ناپيدائيش ، و اگر «'''صفت '''» «'''ليل '''» را به صيغه مضارع و صفت نهار را به صيغه ماضى آورد براى همان نكته اى بود كه در آغاز سوره قبلى بيان كرديم .
وَ مَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الاُنثى
وَ مَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الاُنثى
اين آيه نيز مانند آيه قبلى عطف است بر كلمه «'''ليل '''»، و كلمه «'''ما'''» در آن موصوله است ، و منظور از آن خداى سبحان است و اگر از خداى تعالى تعبير كرد «'''به ما - چيزى كه '''»، با اينكه بايد تعبير كرده بود «'''من - كسى كه '''»، براى آن بود كه ابهام گويى در اينجا كه به عظمت اشعار دارد رعايتش لازم تر بود تا رعايت معناى لغوى .
اين آيه نيز مانند آيه قبلى عطف است بر كلمه «'''ليل '''»، و كلمه «'''ما'''» در آن موصوله است ، و منظور از آن خداى سبحان است و اگر از خداى تعالى تعبير كرد «'''به ما - چيزى كه '''»، با اينكه بايد تعبير كرده بود «'''من - كسى كه '''»، براى آن بود كه ابهام گويى در اينجا كه به عظمت اشعار دارد رعايتش لازم تر بود تا رعايت معناى لغوى .
و معناى آيه اين است كه سوگند مى خورم به شب ، وقتى همه جا را فرا مى گيرد، و به روز وقتى كه همه پنهان ها را آشكار مى سازد، و به چيزى كه نر و ماده را با اينكه از يك نوعند مختلف آفريد.
و معناى آيه اين است كه سوگند مى خورم به شب ، وقتى همه جا را فرا مى گيرد، و به روز وقتى كه همه پنهان ها را آشكار مى سازد، و به چيزى كه نر و ماده را با اينكه از يك نوعند مختلف آفريد.
خط ۱۳۸: خط ۱۴۰:
ولى بعضى گفته اند: خصوص نر و ماده از انسان است .
ولى بعضى گفته اند: خصوص نر و ماده از انسان است .
و بعضى ديگر گفته اند مراد خصوص آدم و حوا است . ولى از همه وجوه بهتر همان وجه اول است .
و بعضى ديگر گفته اند مراد خصوص آدم و حوا است . ولى از همه وجوه بهتر همان وجه اول است .
إِنَّ سعْيَكمْ لَشتى
إِنَّ سعْيَكمْ لَشتى
كلمه «'''سعى '''» به معناى راه رفتن به سرعت است ، و مراد از آن عملى است كه با كمال اهتمام انجام شود، و اين كلمه هر چند مفرد است ولى معناى جمع را مى دهد، و كلمه «'''شتى '''» جمع كلمه «'''شتيت - متفرق '''» است ، مانند كلمه «'''مرضى '''» كه جمع «'''مريض '''» است .
كلمه «'''سعى '''» به معناى راه رفتن به سرعت است ، و مراد از آن عملى است كه با كمال اهتمام انجام شود، و اين كلمه هر چند مفرد است ولى معناى جمع را مى دهد، و كلمه «'''شتى '''» جمع كلمه «'''شتيت - متفرق '''» است ، مانند كلمه «'''مرضى '''» كه جمع «'''مريض '''» است .
و جمله مورد بحث جواب سوگندهاى سه گانه است ،
و جمله مورد بحث جواب سوگندهاى سه گانه است ،
خط ۱۴۴: خط ۱۴۶:
و معنايش اين است كه : من
و معنايش اين است كه : من
سوگند مى خورم به اين واقعيات متفرق كه هم در خلقت و هم در اثر متفرقند، به اينكه مساعى شما نيز هم از نظر نفس عمل ، و هم از نظر اثر مختلفند، بعضى عنوان اعطاء و تقوى و تصديق را دارد، و اثرش هم خاص به خودش است ، و بعضى ها عنوان بخل و استغناء و تكذيب دارد و اثرش هم مخصوص خودش است .
سوگند مى خورم به اين واقعيات متفرق كه هم در خلقت و هم در اثر متفرقند، به اينكه مساعى شما نيز هم از نظر نفس عمل ، و هم از نظر اثر مختلفند، بعضى عنوان اعطاء و تقوى و تصديق را دارد، و اثرش هم خاص به خودش است ، و بعضى ها عنوان بخل و استغناء و تكذيب دارد و اثرش هم مخصوص خودش است .
فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقَى وَ صدَّقَ بِالحُْسنى
فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقَى وَ صدَّقَ بِالحُْسنى
و مراد از «'''اعطاء'''» انفاق مال در راه رضاى خداست ، به دليل اينكه در مقابلش بخل را آورده ، كه ظهور در امساك از انفاق مال دارد، و نيز به دليل اينكه دنبالش مى فرمايد: «'''و ما يغنى عنه ماله اذا تردى '''»
و مراد از «'''اعطاء'''» انفاق مال در راه رضاى خداست ، به دليل اينكه در مقابلش بخل را آورده ، كه ظهور در امساك از انفاق مال دارد، و نيز به دليل اينكه دنبالش مى فرمايد: «'''و ما يغنى عنه ماله اذا تردى '''»
و جمله «'''و اتقى '''» به منزله تفسيرى است براى اعطاء، و مى فهماند كه مراد از اعطاء، اعطاى بر سبيل تقواى دينى است .
و جمله «'''و اتقى '''» به منزله تفسيرى است براى اعطاء، و مى فهماند كه مراد از اعطاء، اعطاى بر سبيل تقواى دينى است .
خط ۱۵۴: خط ۱۵۶:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۵۱۰ </center>
درباره بخل ورزنده مكذّب فرمود: «'''فسينسّره للعسرى '''»
درباره بخل ورزنده مكذّب فرمود: «'''فسينسّره للعسرى '''»
وَ أَمَّا مَن بخِلَ وَ استَغْنى وَ كَذَّب بِالحُْسنى فَسنُيَسرُهُ لِلْعُسرَى وَ مَا يُغْنى عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى
وَ أَمَّا مَن بخِلَ وَ استَغْنى وَ كَذَّب بِالحُْسنى فَسنُيَسرُهُ لِلْعُسرَى وَ مَا يُغْنى عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى
كلمه «'''بخل '''» در مقابل كلمه «'''اعطاء - دادن '''» به معناى ندادن است ، و كلمه «'''استغناء'''» به معناى طلب غنى و ثروت از راه ندادن و جمع كردن است و مراد از «'''تكذيب به حسنى '''»، كفر وعده حسنى و ثواب خدا است ، كه انبيا آن را به بشر رسانده اند، و معلوم است كه كفر به آن وعده ، كفر به اصل قيامت است .
كلمه «'''بخل '''» در مقابل كلمه «'''اعطاء - دادن '''» به معناى ندادن است ، و كلمه «'''استغناء'''» به معناى طلب غنى و ثروت از راه ندادن و جمع كردن است و مراد از «'''تكذيب به حسنى '''»، كفر وعده حسنى و ثواب خدا است ، كه انبيا آن را به بشر رسانده اند، و معلوم است كه كفر به آن وعده ، كفر به اصل قيامت است .
و مراد از «'''تيسير للعسرى '''» خذلان و ندادن توفيق اعمال صالح است ، به اين گونه كه اعمال صالح را در نظرش سنگين كند، و سينه اش را براى ايمان به خدا گشاده نسازد، و يا او را آماده عذاب كند.
و مراد از «'''تيسير للعسرى '''» خذلان و ندادن توفيق اعمال صالح است ، به اين گونه كه اعمال صالح را در نظرش سنگين كند، و سينه اش را براى ايمان به خدا گشاده نسازد، و يا او را آماده عذاب كند.
و كلمه «'''تردى '''» كه مصدر فعل ماضى «'''تردى '''» است ، به معناى سقوط از مكانى بلند است ، كه بر هلاكت هم اطلاق مى شود، پس مراد از «'''تردى '''» در اينجا اين است كه چنين كسى وقتى در حفره قبر و يا در جهنم و يا در ورطه هلاكت سقوط مى كند مالش به چه دردش ‍ مى خورد؟
و كلمه «'''تردى '''» كه مصدر فعل ماضى «'''تردى '''» است ، به معناى سقوط از مكانى بلند است ، كه بر هلاكت هم اطلاق مى شود، پس مراد از «'''تردى '''» در اينجا اين است كه چنين كسى وقتى در حفره قبر و يا در جهنم و يا در ورطه هلاكت سقوط مى كند مالش به چه دردش ‍ مى خورد؟
و كلمه «'''ما'''»، هم مى تواند استفهامى باشد، و هم نافيه ، اگر استفهامى باشد كه معنايش همان بود كه گفتيم ، و اگر نافيه باشد معنايش ‍ اين مى شود كه چنين كسى در هنگامى كه به ورطه هلاكت مى افتد مالش ‍ به دردش نمى خورد.
و كلمه «'''ما'''»، هم مى تواند استفهامى باشد، و هم نافيه ، اگر استفهامى باشد كه معنايش همان بود كه گفتيم ، و اگر نافيه باشد معنايش ‍ اين مى شود كه چنين كسى در هنگامى كه به ورطه هلاكت مى افتد مالش ‍ به دردش نمى خورد.
إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى وَ إِنَّ لَنَا لَلاَخِرَةَ وَ الاُولى
إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى وَ إِنَّ لَنَا لَلاَخِرَةَ وَ الاُولى
اين دو آيه مطالب قبل يعنى تيسير براى «'''يسرى '''» و «'''عسرى '''» را تعليل مى كند، ممكن هم هست بگوييم از همان مطالب قبل با كوتاه ترين بيان خبر مى دهد، و حاصلش اين است كه ما اين تيسير را مى كنيم ، و يا اين بيان را مى آوريم ، براى اينكه هدايت كرده باشيم ، چون هدايت خلق به عهده ما است و هيچ مانعى ما را در اين هدايت مزاحمت نمى كند، و مانع نمى شود.
اين دو آيه مطالب قبل يعنى تيسير براى «'''يسرى '''» و «'''عسرى '''» را تعليل مى كند، ممكن هم هست بگوييم از همان مطالب قبل با كوتاه ترين بيان خبر مى دهد، و حاصلش اين است كه ما اين تيسير را مى كنيم ، و يا اين بيان را مى آوريم ، براى اينكه هدايت كرده باشيم ، چون هدايت خلق به عهده ما است و هيچ مانعى ما را در اين هدايت مزاحمت نمى كند، و مانع نمى شود.


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۶ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۸}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش