گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۶}}
__TOC__
__TOC__


خط ۶: خط ۸:
وَ فِرْعَوْنَ ذِى الاَوْتَادِ
وَ فِرْعَوْنَ ذِى الاَوْتَادِ
منظور از اين فرعون ، فرعون زمان موسى (عليه السلام ) است ، و اگر او را «'''ذى الاوتاد'''» خوانده براى اين بوده كه - بنابر آنچه در روايات آمده - هرگاه مى خواسته كسى را شكنجه كند، روى زمين مى خوابانده ، و با چهار ميخ چهار دست و پايش را به زمين ميخكوب مى كرده ، و چه بسا روى چوب مى خوابانده ، و او را ميخكوب مى كرده ، مؤ يد اين روايات ، رفتارى است كه قرآن از فرعون نسبت به ساحرانى حكايت نموده كه به موسى ايمان آوردند كه به ايشان گفت : «'''و لا صلبنكم فى جذوع النخل '''»، معلوم مى شود هر كس را مى خواستند دار بزنند دو دست و دو پايش را بر چوبه صليب ميخكوب مى كردند.
منظور از اين فرعون ، فرعون زمان موسى (عليه السلام ) است ، و اگر او را «'''ذى الاوتاد'''» خوانده براى اين بوده كه - بنابر آنچه در روايات آمده - هرگاه مى خواسته كسى را شكنجه كند، روى زمين مى خوابانده ، و با چهار ميخ چهار دست و پايش را به زمين ميخكوب مى كرده ، و چه بسا روى چوب مى خوابانده ، و او را ميخكوب مى كرده ، مؤ يد اين روايات ، رفتارى است كه قرآن از فرعون نسبت به ساحرانى حكايت نموده كه به موسى ايمان آوردند كه به ايشان گفت : «'''و لا صلبنكم فى جذوع النخل '''»، معلوم مى شود هر كس را مى خواستند دار بزنند دو دست و دو پايش را بر چوبه صليب ميخكوب مى كردند.
الَّذِينَ طغَوْا فى الْبِلَدِ فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ
الَّذِينَ طغَوْا فى الْبِلَدِ فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ
اين دو آيه صفت نامبردگان از عاد و ثمود و فرعون است ، مى فرمايد اينها اقوام و اشخاصى بودند كه در بلاد طغيان نموده ، فساد را در آنها گسترده كردند.
اين دو آيه صفت نامبردگان از عاد و ثمود و فرعون است ، مى فرمايد اينها اقوام و اشخاصى بودند كه در بلاد طغيان نموده ، فساد را در آنها گسترده كردند.
فَصب عَلَيْهِمْ رَبُّك سوْط عَذَابٍ
فَصب عَلَيْهِمْ رَبُّك سوْط عَذَابٍ
كلمه «'''صب '''» در مورد آب ، به معناى ريختن آن است ، و اما در مورد شلاق عذاب ، كنايه است از عذاب پشت سر هم و شديد، و نكره آوردن كلمه «'''عذاب '''» به منظور بزرگ جلوه دادن آن است ،.
كلمه «'''صب '''» در مورد آب ، به معناى ريختن آن است ، و اما در مورد شلاق عذاب ، كنايه است از عذاب پشت سر هم و شديد، و نكره آوردن كلمه «'''عذاب '''» به منظور بزرگ جلوه دادن آن است ،.
و معناى آيه اين است كه : پروردگارت به خاطر طغيان و گسترش دادن فساد، عذاب شديدى بر اين طاغيان نازل كرد، عذابى پشت سر هم و غير قابل وصف .
و معناى آيه اين است كه : پروردگارت به خاطر طغيان و گسترش دادن فساد، عذاب شديدى بر اين طاغيان نازل كرد، عذابى پشت سر هم و غير قابل وصف .
إِنَّ رَبَّك لَبِالْمِرْصادِ
إِنَّ رَبَّك لَبِالْمِرْصادِ
كلمه «'''مرصاد'''» به معناى آن محلى است كه در آنجا به كمين بنشينند و منتظر رسيدن شكار و يا دشمن باشند، و بر مرصاد بودن خداى تعالى با اينكه او منزه است از نشستن در مكان ، كنايه اى است تمثيلى ، كه مى خواهد بفهماند خداى تعالى مراقب اعمال بندگانش است ، همانطور كه انسان در كمين نشسته مراقب حركات و سكنات دشمن خويش است ، و منتظر است تا او را دستگير كند و يا به قتل برساند، و خود او هيچ خبر ندارد از اينكه دشمنش در صدد دستگيرى و يا كشتن او است ، خداى سبحان هم مراقب اعمال بندگان خويش است ، همينكه طغيان كردند و فساد را گسترش دادند ايشان را به شديدترين وجهى عذاب مى كند.
كلمه «'''مرصاد'''» به معناى آن محلى است كه در آنجا به كمين بنشينند و منتظر رسيدن شكار و يا دشمن باشند، و بر مرصاد بودن خداى تعالى با اينكه او منزه است از نشستن در مكان ، كنايه اى است تمثيلى ، كه مى خواهد بفهماند خداى تعالى مراقب اعمال بندگانش است ، همانطور كه انسان در كمين نشسته مراقب حركات و سكنات دشمن خويش است ، و منتظر است تا او را دستگير كند و يا به قتل برساند، و خود او هيچ خبر ندارد از اينكه دشمنش در صدد دستگيرى و يا كشتن او است ، خداى سبحان هم مراقب اعمال بندگان خويش است ، همينكه طغيان كردند و فساد را گسترش دادند ايشان را به شديدترين وجهى عذاب مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۲ </center>
خط ۱۷: خط ۱۹:
<span id='link323'><span>
<span id='link323'><span>
==حكايت زبان حال نوع آدمى كه آزمايش خدا با اكرام و نعمت دادن را به حساب ممتاز بودنخود از ديگران مى گذارد ==
==حكايت زبان حال نوع آدمى كه آزمايش خدا با اكرام و نعمت دادن را به حساب ممتاز بودنخود از ديگران مى گذارد ==
فَأَمَّا الانسنُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبى أَكْرَمَنِ
فَأَمَّا الانسنُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبى أَكْرَمَنِ
اين آيه به دليل اينكه حرف «'''فاء'''» در آغاز آن آمده نتيجه گيرى از آيات قبل است ، و در آن حال آدمى را در صورتى كه نعمتش زياد شود و صورتى كه از نعمت محروم باشد بيان مى كند، گويا فرموده : گفتيم انسان زير نظر خداى تعالى است ، و خداى تعالى در كمين او است تا ببيند به صلاح مى گرايد و يا به فساد، و او را مى آزمايد، و در بوته امتحان قرارش ‍ مى دهد، يا با دادن نعمت ، و يا با محروم كردنش از آن ، اين از نظر واقع امر و اما انسان اين واقعيت را آن طور كه بايد در نظر نمى گيرد، او وقتى مورد انعام خداى تعالى قرار مى گيرد خيال مى كند نزد خدا احترام و كرامتى داشته ، كه اين نعمت را به او داده ، پس او هر كارى دلش بخواهد مى تواند بكند، در نتيجه طغيان مى كند و فساد را گسترش مى دهد، و اگر مورد انعام قرارش ندهد و زندگيش را تنگ بگيرد، او خيال مى كند كه خداى تعالى با او دشمنى دارد و به وى اهانت مى كند، در نتيجه به كفر و جزع مى پردازد.
اين آيه به دليل اينكه حرف «'''فاء'''» در آغاز آن آمده نتيجه گيرى از آيات قبل است ، و در آن حال آدمى را در صورتى كه نعمتش زياد شود و صورتى كه از نعمت محروم باشد بيان مى كند، گويا فرموده : گفتيم انسان زير نظر خداى تعالى است ، و خداى تعالى در كمين او است تا ببيند به صلاح مى گرايد و يا به فساد، و او را مى آزمايد، و در بوته امتحان قرارش ‍ مى دهد، يا با دادن نعمت ، و يا با محروم كردنش از آن ، اين از نظر واقع امر و اما انسان اين واقعيت را آن طور كه بايد در نظر نمى گيرد، او وقتى مورد انعام خداى تعالى قرار مى گيرد خيال مى كند نزد خدا احترام و كرامتى داشته ، كه اين نعمت را به او داده ، پس او هر كارى دلش بخواهد مى تواند بكند، در نتيجه طغيان مى كند و فساد را گسترش مى دهد، و اگر مورد انعام قرارش ندهد و زندگيش را تنگ بگيرد، او خيال مى كند كه خداى تعالى با او دشمنى دارد و به وى اهانت مى كند، در نتيجه به كفر و جزع مى پردازد.
پس مراد از جمله «'''فاما الانسان '''» اين است كه : نوع انسان بحسب طبع اولى اينطور است ، نه اينكه فرد فرد همه انسانها اينطورند، بنابر اين ، الف و لام «'''الانسان '''» براى جنس است ، نه براى استغراق .
پس مراد از جمله «'''فاما الانسان '''» اين است كه : نوع انسان بحسب طبع اولى اينطور است ، نه اينكه فرد فرد همه انسانها اينطورند، بنابر اين ، الف و لام «'''الانسان '''» براى جنس است ، نه براى استغراق .
خط ۲۹: خط ۳۱:
<span id='link324'><span>
<span id='link324'><span>
==و آزمايش خدا با فقر و تنگدستى را اهانت و خوارى از ناحيه خدا مى پندارد ==
==و آزمايش خدا با فقر و تنگدستى را اهانت و خوارى از ناحيه خدا مى پندارد ==
وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبى أَهَنَنِ
وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبى أَهَنَنِ
يعنى وقتى خداى تعالى او را مورد آزمايش قرار مى دهد و به اين منظور رزقش را تنگ مى گيرد، مى گويد پروردگار من مرا خوار كرد، و به هيچم نگرفت .
يعنى وقتى خداى تعالى او را مورد آزمايش قرار مى دهد و به اين منظور رزقش را تنگ مى گيرد، مى گويد پروردگار من مرا خوار كرد، و به هيچم نگرفت .
از مجموع دو آيه ، سه نكته استفاده مى شود:
از مجموع دو آيه ، سه نكته استفاده مى شود:
خط ۳۸: خط ۴۰:
َكلا بَل لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ وَ لا تحَضونَ عَلى طعَامِ الْمِسكِينِ
َكلا بَل لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ وَ لا تحَضونَ عَلى طعَامِ الْمِسكِينِ
اصل «'''تحاضون '''» «'''تتحاضون '''» است ، كه به معناى تحريك و تشويق كردن يكديگر است ، مى فرمايد: شما نه يتيم را احترام مى كنيد، و نه يكديگر را بدادن صدقه بر مساكين تهى دست سفارش و تشويق مى كنيد، و منشا اين رفتارتان مال دوستى است ، كه در دو آيه بعد مى فرمايد: «'''و تحبون المال حبا جما'''».
اصل «'''تحاضون '''» «'''تتحاضون '''» است ، كه به معناى تحريك و تشويق كردن يكديگر است ، مى فرمايد: شما نه يتيم را احترام مى كنيد، و نه يكديگر را بدادن صدقه بر مساكين تهى دست سفارش و تشويق مى كنيد، و منشا اين رفتارتان مال دوستى است ، كه در دو آيه بعد مى فرمايد: «'''و تحبون المال حبا جما'''».
وَ تَأْكلُونَ الترَاث أَكلاً لَّمًّا
وَ تَأْكلُونَ الترَاث أَكلاً لَّمًّا
كلمه «'''لم '''» - با تشديد ميم - به معناى اين است كه : انسان سهم خودش و ديگران را به خود اختصاص دهد، و خلاصه هر چه به دستش ‍ بيايد بخورد، چه پاك و مال حلال باشد و چه خبيث ، و آيه مورد بحث جمله «'''بل لا تكرمون اليتيم '''» را تفسير مى كند، مى فرمايد دليل آن اين است كه مال يتيم هم اگر به دستتان برسد مى خوريد.
كلمه «'''لم '''» - با تشديد ميم - به معناى اين است كه : انسان سهم خودش و ديگران را به خود اختصاص دهد، و خلاصه هر چه به دستش ‍ بيايد بخورد، چه پاك و مال حلال باشد و چه خبيث ، و آيه مورد بحث جمله «'''بل لا تكرمون اليتيم '''» را تفسير مى كند، مى فرمايد دليل آن اين است كه مال يتيم هم اگر به دستتان برسد مى خوريد.
وَ تحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا
وَ تحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا
كلمه «'''جم '''» - با تشديد جيم - به معناى بسيار و بزرگ از هر چيز است ، و اين جمله آيه قبلى را كه مى فرمود: «'''و لا تحاضون ...'''» تفسير مى كند، مى فرمايد علت آن اين است كه مال را به مقدار بسيار زياد دوست مى داريد.
كلمه «'''جم '''» - با تشديد جيم - به معناى بسيار و بزرگ از هر چيز است ، و اين جمله آيه قبلى را كه مى فرمود: «'''و لا تحاضون ...'''» تفسير مى كند، مى فرمايد علت آن اين است كه مال را به مقدار بسيار زياد دوست مى داريد.
َكلا إِذَا دُكَّتِ الاَرْض دَكًّا دَكًّا
َكلا إِذَا دُكَّتِ الاَرْض دَكًّا دَكًّا
كلمه «'''دك '''» با تشديد كاف به معناى دق و كوبيدن سخت است ، و مراد از ظرف «'''اذا - زمانى كه '''» حضور روز قيامت است .
كلمه «'''دك '''» با تشديد كاف به معناى دق و كوبيدن سخت است ، و مراد از ظرف «'''اذا - زمانى كه '''» حضور روز قيامت است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۵ </center>
خط ۴۸: خط ۵۰:
<span id='link325'><span>
<span id='link325'><span>
==مراد از آمدن پروردگار در قيامت (و جاء ربّك و الملك ...) ==
==مراد از آمدن پروردگار در قيامت (و جاء ربّك و الملك ...) ==
وَ جَاءَ رَبُّك وَ الْمَلَك صفًّا صفًّا
وَ جَاءَ رَبُّك وَ الْمَلَك صفًّا صفًّا
در اين جمله نسبت آمدن به خداى تعالى داده ، و اين تعبير از متشابهات است كه آيه «'''ليس كمثله شى ء'''»، و آياتى كه خواص قيامت را ذكر مى كند، و مثلا مى فرمايد آن روز همه سبب ها از كار مى افتد، و همه حجابها كنار مى رود، و بر همه مكشوف مى شود كه خدا حق مبين است ، اين متشابه را تفسير مى كند، و تشابه آن را بر طرف مى سازند.
در اين جمله نسبت آمدن به خداى تعالى داده ، و اين تعبير از متشابهات است كه آيه «'''ليس كمثله شى ء'''»، و آياتى كه خواص قيامت را ذكر مى كند، و مثلا مى فرمايد آن روز همه سبب ها از كار مى افتد، و همه حجابها كنار مى رود، و بر همه مكشوف مى شود كه خدا حق مبين است ، اين متشابه را تفسير مى كند، و تشابه آن را بر طرف مى سازند.
رواياتى هم كه مى گويد منظور از آمدن خدا آمدن امر خدا است و قرآن هم مى فرمايد: «'''و الامر يومئذ لله '''» همه در مقام رفع اين تشابه است .
رواياتى هم كه مى گويد منظور از آمدن خدا آمدن امر خدا است و قرآن هم مى فرمايد: «'''و الامر يومئذ لله '''» همه در مقام رفع اين تشابه است .
خط ۵۴: خط ۵۶:
چنين به دست مى آيد كه منظور از آمدن خدا در آيه سوره بقره آمدن امر خدا است ، كه در آيه سوره نحل آمده . پس معلوم شد در آيه مورد بحث مضافى حذف شده ، و تقدير آيه «'''جاء امر ربك '''» است ، و يا نسبت آمدن به خدا دادن در آيه شريفه از باب مجاز عقلى است ، و اما بحث درباره آمدن ملائكه و اينكه آمدنشان صف به صف است ، نظير بحثى است كه در سابق گذشت .
چنين به دست مى آيد كه منظور از آمدن خدا در آيه سوره بقره آمدن امر خدا است ، كه در آيه سوره نحل آمده . پس معلوم شد در آيه مورد بحث مضافى حذف شده ، و تقدير آيه «'''جاء امر ربك '''» است ، و يا نسبت آمدن به خدا دادن در آيه شريفه از باب مجاز عقلى است ، و اما بحث درباره آمدن ملائكه و اينكه آمدنشان صف به صف است ، نظير بحثى است كه در سابق گذشت .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۶ </center>
وَ جِاى ءَ يَوْمَئذِ بجَهَنَّمَ ...
وَ جِاى ءَ يَوْمَئذِ بجَهَنَّمَ ...
بعيد نيست كه مراد از «'''آوردن جهنم '''»، پرده بردارى از روى آن باشد، همچنان كه در آيه زير همين تعبير آمده فرموده : «'''و برزت الجحيم لمن يرى '''» و نيز آيه زير كه مى فرمايد: «'''و برزت الجحيم للغاوين '''» و آيه زير كه مى فرمايد: «'''لقد كنت فى غفله من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد'''».
بعيد نيست كه مراد از «'''آوردن جهنم '''»، پرده بردارى از روى آن باشد، همچنان كه در آيه زير همين تعبير آمده فرموده : «'''و برزت الجحيم لمن يرى '''» و نيز آيه زير كه مى فرمايد: «'''و برزت الجحيم للغاوين '''» و آيه زير كه مى فرمايد: «'''لقد كنت فى غفله من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد'''».
متذكّر شدن و «'''يا ليتنى '''» گفتن انسان در قيامت
متذكّر شدن و «'''يا ليتنى '''» گفتن انسان در قيامت
«'''يومئذ يتذكر الانسان '''» - يعنى در آن روز انسان به روشن ترين وجه متذكر مى شود، كه آنچه در دنيا به او دادند چه خيرش و چه شرش همه از باب امتحان بوده و او در كار خود كوتاهى كرده اين آن معنايى است كه سياق آيه مى دهد.
«'''يومئذ يتذكر الانسان '''» - يعنى در آن روز انسان به روشن ترين وجه متذكر مى شود، كه آنچه در دنيا به او دادند چه خيرش و چه شرش همه از باب امتحان بوده و او در كار خود كوتاهى كرده اين آن معنايى است كه سياق آيه مى دهد.
«'''و انى له الذكرى '''» - يعنى از كجا مى تواند متذكر شود، و اين كنايه است از اينكه تذكرش در آن روز هيچ سودى به حالش ندارد، چون وقتى تذكر سودمند است كه بتواند به وسيله توبه با عمل صالح آنچه را فوت شده جبران كند، و روز جزا جاى توبه و عمل نيست .
«'''و انى له الذكرى '''» - يعنى از كجا مى تواند متذكر شود، و اين كنايه است از اينكه تذكرش در آن روز هيچ سودى به حالش ندارد، چون وقتى تذكر سودمند است كه بتواند به وسيله توبه با عمل صالح آنچه را فوت شده جبران كند، و روز جزا جاى توبه و عمل نيست .
يَقُولُ يَلَيْتَنى قَدَّمْت لحَِيَاتى
يَقُولُ يَلَيْتَنى قَدَّمْت لحَِيَاتى
يعنى اى كاش در دنيا براى اين زندگيم كه زندگى آخرت است توشه اى فرستاده بودم ، ممكن هم هست معنايش اين باشد كه اى كاش در دنيا براى اين زندگيم كه حقيقت زندگى است توشه اى فرستاده بودم ، چون قرآن كريم زندگى دنيا را لهو و بازى يعنى سرگرمى بيهوده خوانده و فرموده : «'''و ان الدار الاخره لهى الحيوان لو كانوا يعلمون '''».
يعنى اى كاش در دنيا براى اين زندگيم كه زندگى آخرت است توشه اى فرستاده بودم ، ممكن هم هست معنايش اين باشد كه اى كاش در دنيا براى اين زندگيم كه حقيقت زندگى است توشه اى فرستاده بودم ، چون قرآن كريم زندگى دنيا را لهو و بازى يعنى سرگرمى بيهوده خوانده و فرموده : «'''و ان الدار الاخره لهى الحيوان لو كانوا يعلمون '''».
و مراد از تقديم در جمله «'''قدمت '''» از پيش فرستادن عمل صالح است براى زندگى آخرت ، و مضمون آيه آرزويى است كه انسان در هنگام رسيدن به قيامت و متذكر شدن از ديدن حقايق آن از خود سر مى دهد، و به راى العين مى بيند كه تلاشش در دنيا سودى به حالش ‍ نمى دهد.
و مراد از تقديم در جمله «'''قدمت '''» از پيش فرستادن عمل صالح است براى زندگى آخرت ، و مضمون آيه آرزويى است كه انسان در هنگام رسيدن به قيامت و متذكر شدن از ديدن حقايق آن از خود سر مى دهد، و به راى العين مى بيند كه تلاشش در دنيا سودى به حالش ‍ نمى دهد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۷ </center>
فَيَوْمَئذٍ لا يُعَذِّب عَذَابَهُ أَحَدٌ وَ لا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ
فَيَوْمَئذٍ لا يُعَذِّب عَذَابَهُ أَحَدٌ وَ لا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ
ضمير در «'''عذابه '''» و در «'''وثاقه '''» به خداى تعالى بر مى گردد، و معناى آيه اين است كه در امروز عذاب خدا آنچنان سخت است كه احدى از خلق كسى را آنطور عذاب نكرده ، و در بند كردنش آنچنان سخت است كه احدى از خلق كسى را آنطور در بند نكرده ، و اين تعبير كنايه است از شدت در تهديد.
ضمير در «'''عذابه '''» و در «'''وثاقه '''» به خداى تعالى بر مى گردد، و معناى آيه اين است كه در امروز عذاب خدا آنچنان سخت است كه احدى از خلق كسى را آنطور عذاب نكرده ، و در بند كردنش آنچنان سخت است كه احدى از خلق كسى را آنطور در بند نكرده ، و اين تعبير كنايه است از شدت در تهديد.
بعضى از قاريان دو كلمه «'''لا يعذب '''» و «'''لا يوثق '''» را به فتحه ذال و فتحه ثاء قرائت كرده اند و آن دو را صيغه مجهول دانسته اند كه بنابر اين قرائت دو ضمير در «'''عذابه '''» و «'''وثاقه '''» به انسان بر مى گردد و معناى آيه چنين مى شود هيچ كس در امروز عذاب اين انسان و گرفتارى او را ندارد.
بعضى از قاريان دو كلمه «'''لا يعذب '''» و «'''لا يوثق '''» را به فتحه ذال و فتحه ثاء قرائت كرده اند و آن دو را صيغه مجهول دانسته اند كه بنابر اين قرائت دو ضمير در «'''عذابه '''» و «'''وثاقه '''» به انسان بر مى گردد و معناى آيه چنين مى شود هيچ كس در امروز عذاب اين انسان و گرفتارى او را ندارد.
«'''نفس مطمئنة '''» نفسى است كه با ايمان به پروردگار و ياد او سكونت يافته ، به مقامرضا رسيده است و...
«'''نفس مطمئنة '''» نفسى است كه با ايمان به پروردگار و ياد او سكونت يافته ، به مقامرضا رسيده است و...
يَأَيَّتهَا النَّفْس الْمُطمَئنَّةُ
يَأَيَّتهَا النَّفْس الْمُطمَئنَّةُ
آنچه از سياق آيه يعنى مقابل قرار گرفتن اين نفس با اوصافى كه براى آن ذكر شده با انس انى كه قبل از اين آيه مورد سخن بود و اوصافش از جمله دلبستگى اش به دنيا و طغيان و فساد و كفرانش و سوء عاقبتش ذكر مى شد استفاده مى شود اين است كه نفس مطمئنه ، نفسى است كه با علاقمندى و ياد پروردگارش سكونت يافته بدانچه او راضى است رضايت مى دهد و در نتيجه خود را بنده اى مى بيند كه مالك هيچ خير و شرى و نفع و ضررى براى خود نيست و نيز دنيا را يك زندگى مجازى و داشتن و نداشتن و نفع و ضرر آن را امتحانى الهى مى داند و در نتيجه اگر غرق در نعمت دنيايى شود، به طغيان و گسترش دادن به فساد و به علو و استكبار، وادار نمى شود، و اگر دچار فقر و فقدان گردد اين تهى دستى و ناملايمات او را به كفر و ترك شكر وا نمى دارد، بلكه همچنان در عبوديت پاى برجا است و از صراط مستقيم منحرف نمى شود، نه به افراط و نه به تفريط.
آنچه از سياق آيه يعنى مقابل قرار گرفتن اين نفس با اوصافى كه براى آن ذكر شده با انس انى كه قبل از اين آيه مورد سخن بود و اوصافش از جمله دلبستگى اش به دنيا و طغيان و فساد و كفرانش و سوء عاقبتش ذكر مى شد استفاده مى شود اين است كه نفس مطمئنه ، نفسى است كه با علاقمندى و ياد پروردگارش سكونت يافته بدانچه او راضى است رضايت مى دهد و در نتيجه خود را بنده اى مى بيند كه مالك هيچ خير و شرى و نفع و ضررى براى خود نيست و نيز دنيا را يك زندگى مجازى و داشتن و نداشتن و نفع و ضرر آن را امتحانى الهى مى داند و در نتيجه اگر غرق در نعمت دنيايى شود، به طغيان و گسترش دادن به فساد و به علو و استكبار، وادار نمى شود، و اگر دچار فقر و فقدان گردد اين تهى دستى و ناملايمات او را به كفر و ترك شكر وا نمى دارد، بلكه همچنان در عبوديت پاى برجا است و از صراط مستقيم منحرف نمى شود، نه به افراط و نه به تفريط.
ارْجِعِى إِلى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً
ارْجِعِى إِلى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً
بعضى پنداشته اند كه اين خطاب بعد از حسابرسى نفوس مطمئنه به ايشان مى شود. و ليكن به نظر ما ظرف اين خطاب از اول تا به آخر روز قيامت است ، يعنى از همان لحظه اى كه نفوس مطمئنه زنده مى شوند، تا لحظه اى كه داخل بهشت مى شوند بلكه از لحظه اى كه مرگشان مى رسد مورد اين خطاب هستند تا وقتى كه به جنت الخلد در مى آيند.
بعضى پنداشته اند كه اين خطاب بعد از حسابرسى نفوس مطمئنه به ايشان مى شود. و ليكن به نظر ما ظرف اين خطاب از اول تا به آخر روز قيامت است ، يعنى از همان لحظه اى كه نفوس مطمئنه زنده مى شوند، تا لحظه اى كه داخل بهشت مى شوند بلكه از لحظه اى كه مرگشان مى رسد مورد اين خطاب هستند تا وقتى كه به جنت الخلد در مى آيند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۸ </center>
و اگر نفوس مطمئنه را به وصف «'''راضيه '''» و «'''مرضيه '''» توصيف كرده ، براى آن است كه اطمينان و سكونت يافتن دل به پروردگار مستلزم آن است كه از او راضى هم باشد، و هر قضا و قدرى كه او برايش پيش ‍ مى آورد كمترين چون و چرايى نكند، حال چه آن قضا و قدر تكوينى باشد، و چه حكمى باشد كه او تشريع كرده باشد، پس هيچ سانحه به خشم آورنده اى او را به خشم نمى آورد، و هيچ معصيتى دل او را منحرف نمى كند، و وقتى بنده خدا از خدا راضى باشد، قهرا خداى تعالى هم از او راضى خواهد بود، چون هيچ عاملى به جز خروج بنده از زى بندگى خدا را به خشم نمى آورد، و بنده خدا وقتى ملازم طريق عبوديت باشد مستوجب رضاى خدا خواهد بود، و به همين جهت دنبال جمله راضيه جمله مرضيه را آورد.
و اگر نفوس مطمئنه را به وصف «'''راضيه '''» و «'''مرضيه '''» توصيف كرده ، براى آن است كه اطمينان و سكونت يافتن دل به پروردگار مستلزم آن است كه از او راضى هم باشد، و هر قضا و قدرى كه او برايش پيش ‍ مى آورد كمترين چون و چرايى نكند، حال چه آن قضا و قدر تكوينى باشد، و چه حكمى باشد كه او تشريع كرده باشد، پس هيچ سانحه به خشم آورنده اى او را به خشم نمى آورد، و هيچ معصيتى دل او را منحرف نمى كند، و وقتى بنده خدا از خدا راضى باشد، قهرا خداى تعالى هم از او راضى خواهد بود، چون هيچ عاملى به جز خروج بنده از زى بندگى خدا را به خشم نمى آورد، و بنده خدا وقتى ملازم طريق عبوديت باشد مستوجب رضاى خدا خواهد بود، و به همين جهت دنبال جمله راضيه جمله مرضيه را آورد.
فَادْخُلى فى عِبَدِى وَ ادْخُلى جَنَّتى
فَادْخُلى فى عِبَدِى وَ ادْخُلى جَنَّتى
اين آيه به دليل اينكه حرف «'''فاء'''» در اولش در آمده نتيجه گيرى از جمله «'''ارجعى الى ربك '''» است ، مى فرمايد: چون راضى و مرضى به سوى پروردگارت بر مى گردى پس در زمره بندگانم در آى و در بهشتم داخل شو، و اين فرمان دلالت دارد بر اينكه صاحب نفس مطمئنه در زمره بندگان خدا است ، و حائز مقام عبوديت است .
اين آيه به دليل اينكه حرف «'''فاء'''» در اولش در آمده نتيجه گيرى از جمله «'''ارجعى الى ربك '''» است ، مى فرمايد: چون راضى و مرضى به سوى پروردگارت بر مى گردى پس در زمره بندگانم در آى و در بهشتم داخل شو، و اين فرمان دلالت دارد بر اينكه صاحب نفس مطمئنه در زمره بندگان خدا است ، و حائز مقام عبوديت است .
و بايد هم همينطور باشد، چون وقتى كسى مطمئن به پروردگار خود شد، و از ادعاى استقلال منقطع گرديد، و بدانچه از ناحيه پروردگارش ‍ مى رسد به دليل اينكه حق است راضى شد، قهرا ذات و صفات و افعال خود را ملك طلق پروردگارش مى داند، پس در آنچه او مقدر مى كند و قضايى كه او مى راند و امر و نهيى كه او مى كند هيچ خواستى از خود نشان نمى دهد، مگر آنچه را كه پروردگارش خواسته باشد، و اين همان ظهور عبوديت تامه در بنده است ، پس اينكه فرمود: «'''فادخلى فى عبادى '''» در حقيقت امضاى عبوديت وى است و جمله «'''و ادخلى جنتى '''» منزلگاه او را معين مى كند، و منظور از اينكه كلمه «'''جنت '''» را بر ضمير تكلم اضافه كرد و فرمود: داخل جنت من شو اين بوده است كه او را به تشريف خاصى مشرف كند، و در كلام خداى تعالى هيچ جا غير اين آيه جنت را به خود نسبت نداده است .
و بايد هم همينطور باشد، چون وقتى كسى مطمئن به پروردگار خود شد، و از ادعاى استقلال منقطع گرديد، و بدانچه از ناحيه پروردگارش ‍ مى رسد به دليل اينكه حق است راضى شد، قهرا ذات و صفات و افعال خود را ملك طلق پروردگارش مى داند، پس در آنچه او مقدر مى كند و قضايى كه او مى راند و امر و نهيى كه او مى كند هيچ خواستى از خود نشان نمى دهد، مگر آنچه را كه پروردگارش خواسته باشد، و اين همان ظهور عبوديت تامه در بنده است ، پس اينكه فرمود: «'''فادخلى فى عبادى '''» در حقيقت امضاى عبوديت وى است و جمله «'''و ادخلى جنتى '''» منزلگاه او را معين مى كند، و منظور از اينكه كلمه «'''جنت '''» را بر ضمير تكلم اضافه كرد و فرمود: داخل جنت من شو اين بوده است كه او را به تشريف خاصى مشرف كند، و در كلام خداى تعالى هيچ جا غير اين آيه جنت را به خود نسبت نداده است .
خط ۱۰۸: خط ۱۱۰:
==آيات ۱ - ۲۰، سوره بلد ==
==آيات ۱ - ۲۰، سوره بلد ==
سوره بلد مكى است و بيست آيه دارد
سوره بلد مكى است و بيست آيه دارد
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
لا أُقْسِمُ بهَذَا الْبَلَدِ(۱)
لا أُقْسِمُ بهَذَا الْبَلَدِ(۱)
وَ أَنت حِلُّ بهَذَا الْبَلَدِ(۲)
وَ أَنت حِلُّ بهَذَا الْبَلَدِ(۲)
وَ وَالِدٍ وَ مَا وَلَدَ(۳)
وَ وَالِدٍ وَ مَا وَلَدَ(۳)
لَقَدْ خَلَقْنَا الانسنَ فى كَبَدٍ(۴)
لَقَدْ خَلَقْنَا الانسنَ فى كَبَدٍ(۴)
أَ يحْسب أَن لَّن يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ(۵)
أَ يحْسب أَن لَّن يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ(۵)
يَقُولُ أَهْلَكْت مَالاً لُّبَداً(۶)
يَقُولُ أَهْلَكْت مَالاً لُّبَداً(۶)
أَ يحْسب أَن لَّمْ يَرَهُ أَحَدٌ(۷)
أَ يحْسب أَن لَّمْ يَرَهُ أَحَدٌ(۷)
أَ لَمْ نجْعَل لَّهُ عَيْنَينِ(۸)
أَ لَمْ نجْعَل لَّهُ عَيْنَينِ(۸)
وَ لِساناً وَ شفَتَينِ(۹)
وَ لِساناً وَ شفَتَينِ(۹)
وَ هَدَيْنَهُ النَّجْدَيْنِ(۱۰)
وَ هَدَيْنَهُ النَّجْدَيْنِ(۱۰)
فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ(۱۱)
فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ(۱۱)
وَ مَا أَدْرَاك مَا الْعَقَبَةُ(۱۲)
وَ مَا أَدْرَاك مَا الْعَقَبَةُ(۱۲)
خط ۱۲۵: خط ۱۲۷:
يَتِيماً ذَا مَقْرَبَةٍ(۱۵)
يَتِيماً ذَا مَقْرَبَةٍ(۱۵)
أَوْ مِسكِيناً ذَا مَترَبَةٍ(۱۶)
أَوْ مِسكِيناً ذَا مَترَبَةٍ(۱۶)
ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ تَوَاصوْا بِالصبرِ وَ تَوَاصوْا بِالْمَرْحَمَةِ(۱۷)
ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ تَوَاصوْا بِالصبرِ وَ تَوَاصوْا بِالْمَرْحَمَةِ(۱۷)
أُولَئك أَصحَب المَْيْمَنَةِ(۱۸)
أُولَئك أَصحَب المَْيْمَنَةِ(۱۸)
وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِئَايَتِنَا هُمْ أَصحَب الْمَشئَمَةِ(۱۹)
وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِئَايَتِنَا هُمْ أَصحَب الْمَشئَمَةِ(۱۹)
عَلَيهِمْ نَارٌ مُّؤْصدَةُ(۲۰)
عَلَيهِمْ نَارٌ مُّؤْصدَةُ(۲۰)
ترجمه آيات  
ترجمه آيات  
به نام خداى رحمان و رحيم
به نام خداى رحمان و رحيم
خط ۱۶۳: خط ۱۶۵:
لا أُقْسِمُ بهَذَا الْبَلَدِ
لا أُقْسِمُ بهَذَا الْبَلَدِ
مفسرين گفته اند منظور از «'''هذا البلد'''» مكه است ، مؤ يد اين احتمال سياق سوره است كه گفتيم سياق سوره هاى مكى را دارد، و نيز آيه بعدى يعنى آيه «'''و والد و ما ولد'''» آن را تاءييد مى كند، البته بنا بر اينكه منظور از «'''والد'''»، ابراهيم (عليه السلام ) باشد، كه بيانش ‍ مى آيد.
مفسرين گفته اند منظور از «'''هذا البلد'''» مكه است ، مؤ يد اين احتمال سياق سوره است كه گفتيم سياق سوره هاى مكى را دارد، و نيز آيه بعدى يعنى آيه «'''و والد و ما ولد'''» آن را تاءييد مى كند، البته بنا بر اينكه منظور از «'''والد'''»، ابراهيم (عليه السلام ) باشد، كه بيانش ‍ مى آيد.
وَ أَنت حِلُّ بهَذَا الْبَلَدِ
وَ أَنت حِلُّ بهَذَا الْبَلَدِ
اين جمله حال است از كلمه «'''بلد'''» در آيه قبل ، و با اينكه مى توانست به آوردن ضمير آن اكتفا نموده ، بفرمايد: «'''لا اقسم بهذا البلد و انت حل بها'''» چنين نكرد، و دوباره خود كلمه بلد را ذكر كرد، براى اين بود كه به عظمت شاءن آن ، و اعتنايى كه به امر آن دارد اشاره كرده باشد، چون بلد مذكور با ساير بلاد فرق دارد، اين بلد حرام است ، و كلمه «'''حل '''» مانند كلمه «'''حلول '''» به معناى اقامت و استقرار در مكان است ، و مصدر در اينجا به معناى اسم فاعل (حلول كننده ) است .
اين جمله حال است از كلمه «'''بلد'''» در آيه قبل ، و با اينكه مى توانست به آوردن ضمير آن اكتفا نموده ، بفرمايد: «'''لا اقسم بهذا البلد و انت حل بها'''» چنين نكرد، و دوباره خود كلمه بلد را ذكر كرد، براى اين بود كه به عظمت شاءن آن ، و اعتنايى كه به امر آن دارد اشاره كرده باشد، چون بلد مذكور با ساير بلاد فرق دارد، اين بلد حرام است ، و كلمه «'''حل '''» مانند كلمه «'''حلول '''» به معناى اقامت و استقرار در مكان است ، و مصدر در اينجا به معناى اسم فاعل (حلول كننده ) است .
و معناى دو آيه اين است كه (هر چند قسم لازم ندارد ولى ) سوگند مى خورم به اين شهر، شهرى كه تو در آن اقامت دارى ، و اين تعبير توجه مى دهد به اينكه مكه به خاطر اقامت آن جناب در آن و تولدش در آن شرافت يافته .
و معناى دو آيه اين است كه (هر چند قسم لازم ندارد ولى ) سوگند مى خورم به اين شهر، شهرى كه تو در آن اقامت دارى ، و اين تعبير توجه مى دهد به اينكه مكه به خاطر اقامت آن جناب در آن و تولدش در آن شرافت يافته .


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۶}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش