گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۵: خط ۵:


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۱ </center>
وجه توصيف فرعون به «'''ذى الاوتاد'''»
* وجه توصيف فرعون به «ذى الأوتاد»
وَ فِرْعَوْنَ ذِى الاَوْتَادِ
 
منظور از اين فرعون ، فرعون زمان موسى (عليه السلام ) است ، و اگر او را «'''ذى الاوتاد'''» خوانده براى اين بوده كه - بنابر آنچه در روايات آمده - هرگاه مى خواسته كسى را شكنجه كند، روى زمين مى خوابانده ، و با چهار ميخ چهار دست و پايش را به زمين ميخكوب مى كرده ، و چه بسا روى چوب مى خوابانده ، و او را ميخكوب مى كرده ، مؤ يد اين روايات ، رفتارى است كه قرآن از فرعون نسبت به ساحرانى حكايت نموده كه به موسى ايمان آوردند كه به ايشان گفت : «'''و لا صلبنكم فى جذوع النخل '''»، معلوم مى شود هر كس را مى خواستند دار بزنند دو دست و دو پايش را بر چوبه صليب ميخكوب مى كردند.
«'''وَ فِرْعَوْنَ ذِى الاَوْتَادِ'''»:
الَّذِينَ طغَوْا فى الْبِلَدِ فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ
 
اين دو آيه صفت نامبردگان از عاد و ثمود و فرعون است ، مى فرمايد اينها اقوام و اشخاصى بودند كه در بلاد طغيان نموده ، فساد را در آنها گسترده كردند.
منظور از اين فرعون، فرعون زمان موسى «عليه السلام» است، و اگر او را «ذى الأوتاد» خوانده، براى اين بوده كه - بنابر آنچه در روايات آمده - هرگاه مى خواسته كسى را شكنجه كند، روى زمين مى خوابانده و با چهار ميخ، چهار دست و پايش را به زمين ميخكوب مى كرده، و چه بسا روى چوب مى خوابانده و او را ميخكوب مى كرده. مؤيّد اين روايات، رفتارى است كه قرآن از فرعون، نسبت به ساحرانى حكايت نموده كه به موسى ايمان آوردند، كه به ايشان گفت: «وَ لأصَلّبنّكُم فى جُذُوع النّخل». معلوم مى شود هر كس را مى خواستند دار بزنند، دو دست و دو پايش را بر چوبۀ صليب ميخكوب مى كردند.
فَصب عَلَيْهِمْ رَبُّك سوْط عَذَابٍ
 
كلمه «'''صب '''» در مورد آب ، به معناى ريختن آن است ، و اما در مورد شلاق عذاب ، كنايه است از عذاب پشت سر هم و شديد، و نكره آوردن كلمه «'''عذاب '''» به منظور بزرگ جلوه دادن آن است ،.
«'''الَّذِينَ طغَوْا فى الْبِلَادِ فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ'''»:
و معناى آيه اين است كه : پروردگارت به خاطر طغيان و گسترش دادن فساد، عذاب شديدى بر اين طاغيان نازل كرد، عذابى پشت سر هم و غير قابل وصف .
 
إِنَّ رَبَّك لَبِالْمِرْصادِ
اين دو آيه، صفت نامبردگان از «عاد» و «ثمود» و «فرعون» است. مى فرمايد: اين ها، اقوام و اشخاصى بودند كه در بلاد طغيان نموده، فساد را در آن ها گسترده كردند.
كلمه «'''مرصاد'''» به معناى آن محلى است كه در آنجا به كمين بنشينند و منتظر رسيدن شكار و يا دشمن باشند، و بر مرصاد بودن خداى تعالى با اينكه او منزه است از نشستن در مكان ، كنايه اى است تمثيلى ، كه مى خواهد بفهماند خداى تعالى مراقب اعمال بندگانش است ، همانطور كه انسان در كمين نشسته مراقب حركات و سكنات دشمن خويش است ، و منتظر است تا او را دستگير كند و يا به قتل برساند، و خود او هيچ خبر ندارد از اينكه دشمنش در صدد دستگيرى و يا كشتن او است ، خداى سبحان هم مراقب اعمال بندگان خويش است ، همينكه طغيان كردند و فساد را گسترش دادند ايشان را به شديدترين وجهى عذاب مى كند.
 
«'''فَصب عَلَيْهِمْ رَبُّك سوْط عَذَابٍ'''»:
 
كلمۀ «صَب» در مورد آب، به معناى ريختن آن است، و اما در مورد شلاق عذاب، كنايه است از عذاب پشت سر هم و شديد. و نكره آوردن كلمۀ «عَذاب»، به منظور بزرگ جلوه دادن آن است.
 
و معناى آيه اين است كه: پروردگارت، به خاطر طغيان و گسترش دادن فساد، عذاب شديدى بر اين طاغيان نازل كرد. عذابى پشت سر هم و غير قابل وصف.
 
«'''إِنَّ رَبَّك لَبِالْمِرْصادِ'''»:
 
كلمۀ «مرصاد»، به معناى آن محلّى است كه در آن جا به كمين بنشينند و منتظر رسيدن شكار و يا دشمن باشند؛ و بر مرصاد بودن خداى تعالى - با اين كه او منزّه است از نشستن در مكان - كنايه اى است تمثيلى، كه مى خواهد بفهماند خداى تعالى، مراقب اعمال بندگانش است، همان طور كه انسان در كمين نشسته، مراقب حركات و سكنات دشمن خويش است، و منتظر است تا او را دستگير كند و يا به قتل برساند و خود او، هيچ خبر ندارد از اين كه دشمنش در صدد دستگيرى و يا كشتن اوست. خداى سبحان هم، مراقب اعمال بندگان خويش است. همين كه طغيان كردند و فساد را گسترش دادند، ايشان را به شديدترين وجهى عذاب مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۲ </center>
در آيه مورد بحث داستان عذاب كردن طاغيان و فساد انگيزان امت هاى گذشته را تعليل مى كند و مى فهماند كه اگر آنان را عذاب كرد به خاطر اين است كه او رب است ، و سنت او بر همين معنا جارى است ، و كلمه «'''رب '''» را به كاف خطاب اضافه نموده فرمود: «'''پروردگار تو ايشان را عذاب كرد'''» پس عذابش منحصر در امت هاى گذشته نيست ، بلكه در امت تو نيز جريان دارد.
در آيه مورد بحث، داستان عذاب كردن طاغيان و فسادانگيزان امّت هاى گذشته را تعليل مى كند و مى فهماند كه: اگر آنان را عذاب كرد، به خاطر اين است كه او «ربّ»است ، و سنت او بر همين معنا جارى است. و كلمۀ «رَبّ» را به «كاف» خطاب اضافه نموده، فرمود: «پروردگار تو، ايشان را عذاب كرد». پس عذابش منحصر در امت هاى گذشته نيست، بلكه در امت تو نيز جريان دارد.
<span id='link323'><span>
<span id='link323'><span>
==حكايت زبان حال نوع آدمى كه آزمايش خدا با اكرام و نعمت دادن را به حساب ممتاز بودنخود از ديگران مى گذارد ==
==حكايت زبان حال نوع آدمى، كه آزمايش خدا با إكرام و نعمت دادن را به حساب ممتاز بودن خود از ديگران مى گذارد ==
فَأَمَّا الانسنُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبى أَكْرَمَنِ
«'''فَأَمَّا الإنسانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّى أَكْرَمَنِ'''»:
اين آيه به دليل اينكه حرف «'''فاء'''» در آغاز آن آمده نتيجه گيرى از آيات قبل است ، و در آن حال آدمى را در صورتى كه نعمتش زياد شود و صورتى كه از نعمت محروم باشد بيان مى كند، گويا فرموده : گفتيم انسان زير نظر خداى تعالى است ، و خداى تعالى در كمين او است تا ببيند به صلاح مى گرايد و يا به فساد، و او را مى آزمايد، و در بوته امتحان قرارش ‍ مى دهد، يا با دادن نعمت ، و يا با محروم كردنش از آن ، اين از نظر واقع امر و اما انسان اين واقعيت را آن طور كه بايد در نظر نمى گيرد، او وقتى مورد انعام خداى تعالى قرار مى گيرد خيال مى كند نزد خدا احترام و كرامتى داشته ، كه اين نعمت را به او داده ، پس او هر كارى دلش بخواهد مى تواند بكند، در نتيجه طغيان مى كند و فساد را گسترش مى دهد، و اگر مورد انعام قرارش ندهد و زندگيش را تنگ بگيرد، او خيال مى كند كه خداى تعالى با او دشمنى دارد و به وى اهانت مى كند، در نتيجه به كفر و جزع مى پردازد.
 
پس مراد از جمله «'''فاما الانسان '''» اين است كه : نوع انسان بحسب طبع اولى اينطور است ، نه اينكه فرد فرد همه انسانها اينطورند، بنابر اين ، الف و لام «'''الانسان '''» براى جنس است ، نه براى استغراق .
اين آيه، به دليل اين كه حرف «فاء» در آغاز آن آمده، نتيجه گيرى از آيات قبل است، و در آن، حال آدمى را در صورتى كه نعمتش زياد شود و صورتى كه از نعمت محروم باشد، بيان مى كند. گويا فرموده: گفتيم انسان زير نظر خداى تعالى است و خداى تعالى، در كمين اوست تا ببيند به صلاح مى گرايد و يا به فساد. و او را مى آزمايد و در بوتۀ امتحان قرارش ‍ مى دهد، يا با دادن نعمت و يا با محروم كردنش از آن. اين از نظر واقع امر؛ و اما انسان - اين واقعيت را آن طور كه بايد در نظر نمى گيرد - او وقتى مورد انعام خداى تعالى قرار مى گيرد، خيال مى كند نزد خدا احترام و كرامتى داشته، كه اين نعمت را به او داده. پس او هر كارى دلش بخواهد، مى تواند بكند و در نتيجه، طغيان مى كند و فساد را گسترش مى دهد. و اگر مورد انعام قرارش ندهد و زندگيش را تنگ بگيرد، او خيال مى كند كه خداى تعالى با او دشمنى دارد و به وى اهانت مى كند. در نتيجه، به كفر و جزع مى پردازد.
«'''اذا ما ابتليه ربه '''» - يعنى وقتى او را مورد امتحان قرار دهد، و عامل در كلمه «'''اذا'''» حذف شده ، تقديرش «'''كائنا اذا ما ابتليه ...'''» است .
 
بعضى گفته اند: عامل در آن كلمه «'''فيقول '''» است ، كه بعد از كلمه «'''اذا'''»آمده و تقديرش :«'''فاما الانسان فيقول ربى اكرمن اذا ما ابتليه ربه '''»است ، يعنى انسان مى گويد: پروردگارم احترامم كرده ، و اين را وقتى مى گويد كه خدا مورد امتحانش قرار داده باشد.
پس مراد از جملۀ «فأمّا الإنسان» اين است كه: نوع انسان، به حسب طبع اوّلى، اين طور است. نه اين كه فرد فرد همۀ انسان ها اين طورند. بنابراين، الف و لام «الإنسان» براى جنس است، نه براى استغراق.
 
«'''إذَا مَا ابتليه رَبُّه'''»: يعنى وقتى او را مورد امتحان قرار دهد. و عامل در كلمۀ «إذَا» حذف شده، تقديرش «كائنا إذَا مَا ابتَليه...» است.
 
بعضى گفته اند: عامل در آن، كلمۀ «فَيقُولُ» است، كه بعد از كلمۀ «إذَا»آمده و تقديرش :«فأمّا الإنسان فيقول رَبّى أكرمن إذَا مَا ابتليه رَبُّه'''»است. يعنى انسان مى گويد: پروردگارم احترامم كرده، و اين را وقتى مى گويد كه خدا مورد امتحانش قرار داده باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۳ </center>
و جمله «'''فاكرمه و نعمه '''» تفسير كلمه «'''ابتلاء'''» است ، و مراد از اكرام و تنعيم ، اكرام و تنعيم صورى است ، و به عبارت ديگر مراد اكام و تنعيم حدوثى است ، نه بقايى ، و مى خواهد بفرمايد خداى تعالى او را اكرام كرده و نعمت داده تا شكرش را بجاى آرند و بندگيش كنند، و ليكن انسان همان را مايه درد سر خود كرد و در راهى مصرف كرد كه مستحق عذاب گرديد.
و جملۀ «فأكرمه و نعّمَهُ»، تفسير كلمۀ «ابتلاء» است، و مراد از اكرام و تنعيم، اكرام و تنعيم صورى است. و به عبارت ديگر، مراد إكرام و تنعيم حدوثى است، نه بقايى. و مى خواهد بفرمايد: خداى تعالى او را اكرام كرده و نعمت داده، تا شكرش را به جاى آرند و بندگی اش كنند، وليكن انسان، همان را مايه دردسر خود كرد و در راهى مصرف كرد كه مستحق عذاب گرديد.
«'''فيقول ربى اكرمن '''» - يعنى مى گويد خداى تعالى مرا مورد كرامت و نعمتى از خود قرار داد، به دليل اين كه به من نعمتهايى داده كه به ديگران نداده ، و يا به عبارتى خيال مى كند كه اين قدرت و دارايى كه به او داده اند هم اكرام و تنعيم حدوثى است و هم بقايى ، و به همين جهت به خود اجازه مى دهد هر كارى كه خواست بكند، چون وقتى انسان پنداشت بقاى نعمت و قدرتش تضمين شده ، هر كارى بخواهد مى كند.
 
در اينجا سؤ الى است و آن اينكه اين جمله كه مورد بحث ما است حكايت زبان حال انسان است ، و از ديدگاه يك انسان طبيعى خبر مى دهد، و از اينكه مى گويد: «'''رب من مرا اكرام كرده '''» و خداى تعالى را رب خود معرفى مى كند، بر مى آيد كه گوينده اين سخن ، خدا و ربوبيتش را قبول دارد، با اينكه وثنى مذهبان كه منكر ربوبيت صانعند معتقد به چنين چيزى نيستند؟
«'''فيقول ربى اكرمن '''»: يعنى مى گويد: خداى تعالى مرا مورد كرامت و نعمتى از خود قرار داد. به دليل اين كه به من نعمت هايى داده كه به ديگران نداده و يا به عبارتى، خيال مى كند كه اين قدرت و دارايى كه به او داده اند، هم إكرام و تنعيم حدوثى است و هم بقايى، و به همين جهت به خود اجازه مى دهد، هر كارى كه خواست بكند. چون وقتى انسان پنداشت بقاى نعمت و قدرتش تضمين شده، هر كارى بخواهد مى كند.
پاسخ اين سؤ ال اين است كه : همانطور كه در سؤ ال آمده بود سخن مذكور زبان حال فطرت است ، و وثنى مذهبان هم به حسب فطرتشان اعتراف به اين معنا دارند، هر چند كه به زبان نمى گويند و از اقرار بدان استنكاف مى ورزند، علاوه بر اين قرآن كريم خواسته است رعايت مقابله با جمله «'''اذا ما ابتليه ربه '''» را كرده باشد.
 
در اين جا، سؤالى است و آن اين كه: اين جمله - كه مورد بحث ماست - حكايت زبان حال انسان است، و از ديدگاه يك انسان طبيعى خبر مى دهد، و از اين كه مى گويد: «ربّ من، مرا إكرام كرده» و خداى تعالى را ربّ خود معرفى مى كند، بر مى آيد كه گويندۀ اين سخن، خدا و ربوبيتش را قبول دارد، با اين كه وثنى مذهبان - كه منكر ربوبيت صانع اند - معتقد به چنين چيزى نيستند؟
 
پاسخ اين سؤال، اين است كه: همان طور كه در سؤال آمده بود، سخن مذكور، زبان حالِ فطرت است، و وثنى مذهبان هم، به حَسَب فطرتشان، به اين معنا اعتراف دارند، هرچند كه به زبان نمى گويند و از اقرار بدان، استنكاف مى ورزند. افزون بر اين، قرآن كريم خواسته است رعايت مقابله با جملۀ «إذَا ما ابتليه رَبُّه» را كرده باشد.
<span id='link324'><span>
<span id='link324'><span>
==و آزمايش خدا با فقر و تنگدستى را اهانت و خوارى از ناحيه خدا مى پندارد ==
==حکایت انسانی که آزمايش خدا، با فقر و تنگدستی را اهانت و خوارى مى پندارد ==
وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبى أَهَنَنِ
«'''وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبّى أَهَانَنِ'''»:
يعنى وقتى خداى تعالى او را مورد آزمايش قرار مى دهد و به اين منظور رزقش را تنگ مى گيرد، مى گويد پروردگار من مرا خوار كرد، و به هيچم نگرفت .
 
از مجموع دو آيه ، سه نكته استفاده مى شود:
يعنى: وقتى خداى تعالى او را مورد آزمايش قرار مى دهد و به اين منظور رزقش را تنگ مى گيرد، مى گويد: پروردگار من، مرا خوار كرد و به هيچم نگرفت.
اول اينكه : از تكرار كلمه ابتلاء، هم در نعمت و هم در محروم كردن استفاده مى شود كه هم نعمت دادن خدا امتحان است ، و هم نعمت ندادنش ، همچنان كه آيه زير هم همين معنا را تذكر داده مى فرمايد: «'''و نبلوكم بالشر و الخير فتنه '''»، پس اين آيه انسان را در طرز تفكرش ‍ تخطئه مى كند.
 
از مجموع دو آيه، سه نكته استفاده مى شود:
 
اول اين كه: از تكرار كلمۀ ابتلاء، هم در نعمت و هم در محروم كردن استفاده مى شود؛ كه هم نعمت دادن خدا امتحان است و هم نعمت ندادنش. همچنان كه آيه زير هم، همين معنا را تذكر داده، مى فرمايد: «وَ نَبلُوكَم بالشرّ و الخير فتنة». پس اين آيه، انسان را در طرز تفكرش ‍ تخطئه مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۴ </center>
دوم اينكه : نعمت دادن خدا را بدان جهت كه نعمت او فضل و رحمت است اكرام و احترام خدا نسبت به انسان است ، (چون با نعمت دنيا است كه مى توان بهترين آخرت را تحصيل كرد)، و معلوم است كه اين نعمت تا زمانى احترام از ناحيه خدا است كه خود انسان آن را وسيله عذاب دوزخ قرار ندهد.
دوم اين كه: نعمت دادن خدا را بدان جهت كه نعمت او فضل و رحمت است، إكرام و احترام خدا نسبت به انسان است. (چون با نعمت دنياست كه مى توان بهترين آخرت را تحصيل كرد)، و معلوم است كه اين نعمت تا زمانى احترام از ناحيه خداست كه خود انسان، آن را وسيله عذاب دوزخ قرار ندهد.
سوم اينكه : اين دو آيه با هم مى فهمانند كه انسان سعادت در زندگى را عبارت مى داند از تنعم در دنيا و داشتن نعمت هاى فراوان ، و ملاك داشتن كرامت در درگاه الهى را همين داشتن نعمت فراوان مى داند، و بر عكس ملاك نداشتن قدر و منزلت در درگاه خدا را نداشتن پول و ثروت مى پندارد، در حالى كه نه اولى ملاك احترام است و نه دومى ملاك نداشتن حرمت است ، بلكه ملاك در داشتن قدر و منزلت نزد خدا تقرب به خداى تعالى از راه ايمان و عمل صالح است ، حال چه اينكه آدمى دارا باشد و چه فقير، پس داشتن و نداشتن مال هر دو امتحان است ، مفسرين در معناى اين دو آيه وجوهى ديگر ذكر كرده اند كه چون فايده اى نداشت متعرضش نشديم .
 
َكلا بَل لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ وَ لا تحَضونَ عَلى طعَامِ الْمِسكِينِ
سوم اين كه: اين دو آيه، با هم مى فهمانند كه انسان سعادت در زندگى را عبارت مى داند از تنعم در دنيا و داشتن نعمت هاى فراوان. و ملاك داشتن كرامت در درگاه الهى را، همين داشتن نعمت فراوان مى داند. و بر عكس، ملاك نداشتن قدر و منزلت در درگاه خدا را، نداشتن پول و ثروت مى پندارد. در حالى كه نه اوّلى ملاك احترام است و نه دوّمى ملاك نداشتن حرمت است، بلكه ملاك در داشتن قدر و منزلت نزد خدا، تقرّب به خداى تعالى از راه ايمان و عمل صالح است. حال چه اين كه آدمى، دارا باشد و چه فقير. پس داشتن و نداشتن مال هر دو امتحان است. مفسّران در معناى اين دو آيه، وجوهى ديگر ذكر كرده اند كه چون فايده اى نداشت، متعرضش نشديم.
اصل «'''تحاضون '''» «'''تتحاضون '''» است ، كه به معناى تحريك و تشويق كردن يكديگر است ، مى فرمايد: شما نه يتيم را احترام مى كنيد، و نه يكديگر را بدادن صدقه بر مساكين تهى دست سفارش و تشويق مى كنيد، و منشا اين رفتارتان مال دوستى است ، كه در دو آيه بعد مى فرمايد: «'''و تحبون المال حبا جما'''».
 
وَ تَأْكلُونَ الترَاث أَكلاً لَّمًّا
َ«'''كلّا بَل لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ وَ لا تحَاضّونَ عَلى طعَامِ الْمِسكِينِ'''»:
كلمه «'''لم '''» - با تشديد ميم - به معناى اين است كه : انسان سهم خودش و ديگران را به خود اختصاص دهد، و خلاصه هر چه به دستش ‍ بيايد بخورد، چه پاك و مال حلال باشد و چه خبيث ، و آيه مورد بحث جمله «'''بل لا تكرمون اليتيم '''» را تفسير مى كند، مى فرمايد دليل آن اين است كه مال يتيم هم اگر به دستتان برسد مى خوريد.
 
وَ تحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا
اصل «تحاضّون»، «تتحاضّون» است، كه به معناى تحريك و تشويق كردن يكديگر است. مى فرمايد: شما نه يتيم را احترام مى كنيد، و نه يكديگر را به دادن صدقه بر مساكين تهىدست سفارش و تشويق مى كنيد، و منشأ اين رفتارتان، مال دوستى است، كه در دو آيه بعد مى فرمايد: «وَ تُحبّونَ المالَ حُبّا جَمّا».
كلمه «'''جم '''» - با تشديد جيم - به معناى بسيار و بزرگ از هر چيز است ، و اين جمله آيه قبلى را كه مى فرمود: «'''و لا تحاضون ...'''» تفسير مى كند، مى فرمايد علت آن اين است كه مال را به مقدار بسيار زياد دوست مى داريد.
 
َكلا إِذَا دُكَّتِ الاَرْض دَكًّا دَكًّا
«'''وَ تَأْكلُونَ الترَاث أَكلاً لَّمًّا'''»:
كلمه «'''دك '''» با تشديد كاف به معناى دق و كوبيدن سخت است ، و مراد از ظرف «'''اذا - زمانى كه '''» حضور روز قيامت است .
 
كلمۀ «لمّ» - با تشديد ميم - به معناى اين است كه: انسان، سهم خودش و ديگران را به خود اختصاص دهد. و خلاصه هرچه به دستش ‍ بيايد، بخورد. چه پاك و مال حلال باشد و چه خبيث. و آيه مورد بحث، جملۀ «بل لا تكرمون اليتيم» را تفسير مى كند. مى فرمايد: دليل آن، اين است كه مال يتيم هم اگر به دستتان برسد، مى خوريد.
 
«'''وَ تحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا'''»:
 
كلمۀ «جمّ» - با تشديد جيم - به معناى بسيار و بزرگ از هر چيز است. و اين جمله، آيه قبلى را كه مى فرمود: «و لا تحاضُّونَ...» تفسير مى كند. مى فرمايد: علت آن، اين است كه مال را به مقدار بسيار زياد، دوست مى داريد.
 
َ«'''كَلّا إِذَا دُكَّتِ الأرْض دَكًّا دَكًّا'''»:
 
كلمۀ «دكّ»، با تشديد «كاف» به معناى دق و كوبيدن سخت است، و مراد از ظرف «إذا = زمانى كه» حضور روز قيامت است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۵ </center>
در اين جمله براى بار دوم كلمه «'''كلا'''» را مى آورد، و براى بار دوم پندار آدميان در حال دارايى و ندارى را رد مى كند، و جمله «'''اذا دكت الارض ...'''» در مقام تعليل رد مذكور است ، و حاصل معنا چنين است كه آنطور كه انسانها به حسب طبع مى پندارند نيست ، به علت اينكه به زودى در وقتى كه قيامت بپا شود متوجه مى شوند كه زندگى دنيا و آنچه در آن از فقر و غنا و امثال آن بود مقصود بالذات نبود، و او آن را مقصود بالذات و يا ساده تر بگويم هدف پنداشت ، و چون دنيا را هدف پنداشت چيزى براى آخرتش نفرستاد، آن وقت آرزو مى كند اى كاش «'''قدمت لحياتى '''» براى زندگى واقعيم چيزى از پيش فرستاده بودم ، با اينكه آرزو، نه خيرى به او مى رساند، و نه عذابى را از او رفع مى كند.
در اين جمله براى بار دوم كلمه «'''كلا'''» را مى آورد، و براى بار دوم پندار آدميان در حال دارايى و ندارى را رد مى كند، و جمله «'''اذا دكت الارض ...'''» در مقام تعليل رد مذكور است ، و حاصل معنا چنين است كه آنطور كه انسانها به حسب طبع مى پندارند نيست ، به علت اينكه به زودى در وقتى كه قيامت بپا شود متوجه مى شوند كه زندگى دنيا و آنچه در آن از فقر و غنا و امثال آن بود مقصود بالذات نبود، و او آن را مقصود بالذات و يا ساده تر بگويم هدف پنداشت ، و چون دنيا را هدف پنداشت چيزى براى آخرتش نفرستاد، آن وقت آرزو مى كند اى كاش «'''قدمت لحياتى '''» براى زندگى واقعيم چيزى از پيش فرستاده بودم ، با اينكه آرزو، نه خيرى به او مى رساند، و نه عذابى را از او رفع مى كند.
۱۳٬۷۶۶

ویرایش