گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۲۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۸۷: خط ۸۷:
<span id='link173'><span>
<span id='link173'><span>


<center> «'''بحث روایی'''» </center>
==بحث رایتی: (رواياتى در بيان برخى آيات گذشته) ==
 
==رواياتى در بيان برخى آيات گذشته ==
در بعضى از روايات آمده كه منظور از «نبأ عظيم»، على «عليه السلام» است. ولى اين از باب بطن قرآن است، نه تفسير لفظ آيه.
در بعضى از روايات آمده كه منظور از «نبأ عظيم»، على «عليه السلام» است. ولى اين از باب بطن قرآن است، نه تفسير لفظ آيه.


خط ۱۰۶: خط ۱۰۴:
و تفسير عياشى، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: كلمه «يَعصِرُونَ» در آيه «عَامٌ فِيه يُغاثُ النّاسُ وَ فِيه يَعصِرُون» با ياء، به معناى «يمطرون» است. يعنى باران به ايشان مى بارد، آنگاه به عنوان استشهاد فرمود مگر نشنيده اى كه در سوره نبأ فرموده: «وَ أنزَلنَا مِنَ المُعصِراتِ مَاءً ثَجّاجاً».
و تفسير عياشى، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: كلمه «يَعصِرُونَ» در آيه «عَامٌ فِيه يُغاثُ النّاسُ وَ فِيه يَعصِرُون» با ياء، به معناى «يمطرون» است. يعنى باران به ايشان مى بارد، آنگاه به عنوان استشهاد فرمود مگر نشنيده اى كه در سوره نبأ فرموده: «وَ أنزَلنَا مِنَ المُعصِراتِ مَاءً ثَجّاجاً».


مؤلف: مراد اين است كه كلمه «يَعصِرُون»، بايد با ضمۀ «ياء» و به صيغۀ مجهول خوانده شود، چون معنايش اين است كه مردم در آن سال «يُمطَرُون = باران داده مى شوند»، به شهادت اين كه در سوره نبأ، اسم فاعل همين فعل به كار رفته، ابرها را «مُعصِرات»، و مردم را «مُعصَر= باران داده شده» خوانده است. پس «سَحابٌ مُعصِر» - با كسره صاد - به معناى ابر مُمطر است. و عياشى مثل اين حديث را از على بن معمّر، از پدرش، از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده. و قمى در تفسير خود، نظير آن را از اميرالمؤمنين «عليه السلام» روايت كرده است.
مؤلف: مراد اين است كه كلمه «يَعصِرُون»، بايد با ضمۀ «ياء» و به صيغۀ مجهول خوانده شود، چون معنايش اين است كه مردم در آن سال «يُمطَرُون = باران داده مى شوند»، به شهادت اين كه در سوره نبأ، اسم فاعل همين فعل به كار رفته، ابرها را «مُعصِرات»، و مردم را «مُعصَر= باران داده شده» خوانده است.
 
پس «سَحابٌ مُعصِر» - با كسره صاد - به معناى ابر مُمطر است. و عياشى مثل اين حديث را از على بن معمّر، از پدرش، از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده. و قمى در تفسير خود، نظير آن را از اميرالمؤمنين «عليه السلام» روايت كرده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۶ </center>
<span id='link174'><span>
<span id='link174'><span>
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
==آيات ۱۷ - ۴۰  سوره نبأ ==
==آيات ۱۷ - ۴۰  سوره نبأ ==
إِنَّ يَوْمَ الْفَصلِ كانَ مِيقَاتاً(۱۷)
إِنَّ يَوْمَ الْفَصلِ كانَ مِيقَاتاً(۱۷)
يَوْمَ يُنفَخُ فى الصورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً(۱۸)
 
يَوْمَ يُنفَخُ فى الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً(۱۸)
 
وَ فُتِحَتِ السمَاءُ فَكانَت أَبْوَاباً(۱۹)
وَ فُتِحَتِ السمَاءُ فَكانَت أَبْوَاباً(۱۹)
وَ سيرَتِ الجِْبَالُ فَكانَت سرَاباً(۲۰)
 
وَ سُيِّرَتِ الجِْبَالُ فَكانَت سرَاباً(۲۰)
 
إِنَّ جَهَنَّمَ كانَت مِرْصاداً(۲۱)
إِنَّ جَهَنَّمَ كانَت مِرْصاداً(۲۱)
لِّلطاغِينَ مَئَاباً(۲۲)
لِّلطاغِينَ مَئَاباً(۲۲)
لَّابِثِينَ فِيهَا أَحْقَاباً(۲۳)
لَّابِثِينَ فِيهَا أَحْقَاباً(۲۳)
لا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرْداً وَ لا شرَاباً(۲۴)
لا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرْداً وَ لا شرَاباً(۲۴)
إِلا حَمِيماً وَ غَساقاً(۲۵)
إِلا حَمِيماً وَ غَساقاً(۲۵)
جَزَاءً وِفَاقاً(۲۶)
جَزَاءً وِفَاقاً(۲۶)
إِنهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً(۲۷)
 
إِنّهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً(۲۷)
 
وَ كَذَّبُوا بِئَايَاتِنَا كِذَّاباً(۲۸)
وَ كَذَّبُوا بِئَايَاتِنَا كِذَّاباً(۲۸)
وَ كلَّ شىْءٍ أَحْصيْنَاهُ كتَباً(۲۹)
 
وَ كُلَّ شىْءٍ أَحْصيْنَاهُ كتَاباً(۲۹)
 
فَذُوقُوا فَلَن نَّزِيدَكُمْ إِلا عَذَاباً(۳۰)
فَذُوقُوا فَلَن نَّزِيدَكُمْ إِلا عَذَاباً(۳۰)
إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازاً(۳۱)
إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازاً(۳۱)
حَدَائقَ وَ أَعْنَاباً(۳۲)
حَدَائقَ وَ أَعْنَاباً(۳۲)
وَ كَوَاعِب أَتْرَاباً(۳۳)
وَ كَوَاعِب أَتْرَاباً(۳۳)
وَ كَأْساً دِهَاقاً(۳۴)
وَ كَأْساً دِهَاقاً(۳۴)
لا يَسمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَ لا كِذَّاباً(۳۵)
لا يَسمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَ لا كِذَّاباً(۳۵)
جَزَاءً مِّن رَّبِّك عَطاءً حِساباً(۳۶)
جَزَاءً مِّن رَّبِّك عَطاءً حِساباً(۳۶)
رَّب السمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا بَيْنهُمَا الرَّحْمَنِ لا يمْلِكُونَ مِنْهُ خِطاباً(۳۷)
 
رَبِّ السمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا بَيْنهُمَا الرَّحْمَنِ لا يمْلِكُونَ مِنْهُ خِطاباً(۳۷)
 
يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَائكَةُ صفًّا لا يَتَكلَّمُونَ إِلا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ قَالَ صوَاباً(۳۸)
يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَائكَةُ صفًّا لا يَتَكلَّمُونَ إِلا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ قَالَ صوَاباً(۳۸)
ذَلِك الْيَوْمُ الحَْقُّ فَمَن شاءَ اتخَذَ إِلى رَبِّهِ مَئَاباً(۳۹)
 
ذَلِك الْيَوْمُ الحَْقُّ فَمَن شاءَ اتّخَذَ إِلى رَبِّهِ مَئَاباً(۳۹)
 
إِنَّا أَنذَرْنَاكُمْ عَذَاباً قَرِيباً يَوْمَ يَنظرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَت يَدَاهُ وَ يَقُولُ الْكافِرُ يَا لَيْتَنى كُنت تُرَابَا(۴۰)
إِنَّا أَنذَرْنَاكُمْ عَذَاباً قَرِيباً يَوْمَ يَنظرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَت يَدَاهُ وَ يَقُولُ الْكافِرُ يَا لَيْتَنى كُنت تُرَابَا(۴۰)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۷ </center>
خط ۱۹۷: خط ۲۲۰:
<span id='link175'><span>
<span id='link175'><span>


==اوصاف قيامت، نبأ عظيمى كه واقع خواهد شد ==
==از اوصاف قيامت: وقوع نبأ عظيم==
از اين آيه شريفه شروع شده است به توصيف آن نبأ عظيمى كه خبر از وقوع آن در آينده داده و فرمود: «كَلّا سَيَعلَمُون» آنگاه براى اثبات مطلب چنين استدلال نمود كه «ألم نجعل الارض مهادا... - مگر ما نبوديم كه زمين را بستر و گهواره كرديم ...» و آن را يَومُ الفصل خواند تا بفهماند در آن روز، بين مردم فصل قضا مى شود و هر طايفه اى، بدانچه با عمل خود مستحق آن شده، مى رسد.  
از اين آيه شريفه شروع شده است به توصيف آن نبأ عظيمى كه خبر از وقوع آن در آينده داده و فرمود: «كَلّا سَيَعلَمُون» آنگاه براى اثبات مطلب چنين استدلال نمود كه «ألم نجعل الارض مهادا... - مگر ما نبوديم كه زمين را بستر و گهواره كرديم ...» و آن را يَومُ الفصل خواند تا بفهماند در آن روز، بين مردم فصل قضا مى شود و هر طايفه اى، بدانچه با عمل خود مستحق آن شده، مى رسد.  


خط ۲۲۱: خط ۲۴۴:
<span id='link176'><span>
<span id='link176'><span>


==توضيحى پيرامون به راه انداخته شدن كوه ها و سراب شدن شان ==
==توضيحى پيرامون دگرگونی كوه ها و سراب شدن آن ها ==
توضيح اين كه: به راه انداختن كوه ها و متلاشى كردنشان، بالاخره طبعا به اين جا منتهى مى شود كه شكل كوهى خود را از دست داده، اجزايش متفرق شود. همچنان كه در چند جا از كلام مجيدش، وقتى سخن از زلزله قيامت دارد و آثار آن را بيان مى كند، از كوه ها هم خبر داده، مى فرمايد: «وَ تَسيرُ الجِبال سَيراً»، و نيز مى فرمايد: «وَ حُمِلَت الأرضُ وَ الجِبَالُ فَدُكّتا دَكّة وَاحِدَة»، و نيز مى فرمايد: «وَ كَانَت الجِبالُ كَثِيباً مَهيلاً»، و نيز مى فرمايد: «وَ تَكُونُ الجِبالُ كَالعِهن المَنفُوش»، و نيز مى فرمايد: «وَ بُسّتِ الجِبالُ بَسّاً»، و نيز فرموده: «وَ إذَا الجِبَالُ نُسِفَت».
توضيح اين كه: به راه انداختن كوه ها و متلاشى كردنشان، بالاخره طبعا به اين جا منتهى مى شود كه شكل كوهى خود را از دست داده، اجزايش متفرق شود. همچنان كه در چند جا از كلام مجيدش، وقتى سخن از زلزله قيامت دارد و آثار آن را بيان مى كند، از كوه ها هم خبر داده، مى فرمايد: «وَ تَسيرُ الجِبال سَيراً».
 
و نيز مى فرمايد: «وَ حُمِلَت الأرضُ وَ الجِبَالُ فَدُكّتا دَكّة وَاحِدَة».
 
و نيز مى فرمايد: «وَ كَانَت الجِبالُ كَثِيباً مَهيلاً».
 
و نيز مى فرمايد: «وَ تَكُونُ الجِبالُ كَالعِهن المَنفُوش».
 
و نيز مى فرمايد: «وَ بُسّتِ الجِبالُ بَسّاً»، و نيز فرموده: «وَ إذَا الجِبَالُ نُسِفَت».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۷۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۷۰ </center>
پس به راه انداختن كوه ها و خُرد كردن آن ها، بالاخره منتهى مى شود به پراكنده شدن و پاره پاره شدن آن ها و به صورت تپه هاى پراكنده در آمدنشان و در نتيجه، چون پشم حلاجى شده ساختن شان. و اما سراب شدنشان به چه معنا است؟ و چه نسبتى با به راه انداختن آن دارد؟ به طور مسلّم، سراب به آن معنا كه به نظر آبى درخشنده برسد، نسبتى با به راه انداختن كوه ها ندارد.
پس به راه انداختن كوه ها و خُرد كردن آن ها، بالاخره منتهى مى شود به پراكنده شدن و پاره پاره شدن آن ها و به صورت تپه هاى پراكنده در آمدنشان و در نتيجه، چون پشم حلاجى شده ساختن شان. و اما سراب شدنشان به چه معنا است؟ و چه نسبتى با به راه انداختن آن دارد؟ به طور مسلّم، سراب به آن معنا كه به نظر آبى درخشنده برسد، نسبتى با به راه انداختن كوه ها ندارد.


بله، اين را مى توان گفت كه: وقتى كوه ها به راه افتادند و در آخر، حقيقتشان باطل شد و ديگر چيزى به صورت جبال باقى نماند، در حقيقت آن «جِبَال رَاسِيات» - كه حقايقى داراى جرمى بس بزرگ و نيرومند بود، و هيچ چيز آن را تكان نمى داد - با به حركت در آمدن و باطل شدن، سرابى مى شود خالى از حقيقت. پس به اين اعتبار مى توان گفت: «وَ سُيّرَت الجِبَالُ فَكَانَت سَرَاباً» و نظير اين بيان در كلام خداى تعالى آمده، آن جا كه در باره اقوام هلاك شده مى فرمايد: «فَجَعلنَاهُم أحَادِيثَ»، و يا مى فرمايد: «فَأتبَعنَا بَعضَهُم بَعضاً وَ جَعَلنَاهُم أحَادِيثَ»، و يا در باره بت ها مى فرمايد: «إن هِىَ إلّا أسماء سَمّيتُمُوهاَ أنتُم وَ آبَاؤُكُم».
بله، اين را مى توان گفت كه: وقتى كوه ها به راه افتادند و در آخر، حقيقتشان باطل شد و ديگر چيزى به صورت جبال باقى نماند، در حقيقت آن «جِبَال رَاسِيات» - كه حقايقى داراى جرمى بس بزرگ و نيرومند بود، و هيچ چيز آن را تكان نمى داد - با به حركت در آمدن و باطل شدن، سرابى مى شود خالى از حقيقت.  
 
پس به اين اعتبار مى توان گفت: «وَ سُيّرَت الجِبَالُ فَكَانَت سَرَاباً» و نظير اين بيان در كلام خداى تعالى آمده، آن جا كه در باره اقوام هلاك شده مى فرمايد: «فَجَعلنَاهُم أحَادِيثَ»، و يا مى فرمايد: «فَأتبَعنَا بَعضَهُم بَعضاً وَ جَعَلنَاهُم أحَادِيثَ»، و يا در باره بت ها مى فرمايد: «إن هِىَ إلّا أسماء سَمّيتُمُوهاَ أنتُم وَ آبَاؤُكُم».


پس آيه شريفه، به وجهى نظير آيه زير است كه مى فرمايد: «وَ تَرَى الجِبالَ تَحسَبُها جَامِدة وَ هِىَ تَمُرُّ مَرّ السّحَاب»، كه اگر بگوييم درباره صفت زلزله قيامت است، شباهتى با آيه مورد بحث خواهد داشت.
پس آيه شريفه، به وجهى نظير آيه زير است كه مى فرمايد: «وَ تَرَى الجِبالَ تَحسَبُها جَامِدة وَ هِىَ تَمُرُّ مَرّ السّحَاب»، كه اگر بگوييم درباره صفت زلزله قيامت است، شباهتى با آيه مورد بحث خواهد داشت.
خط ۲۶۳: خط ۲۹۶:
<span id='link178'><span>
<span id='link178'><span>


==مطابقت جزا با اعمالى كه ثبت و ضبط شده اند ==
==مطابقت جزا با اعمال ثبت شده آدمیان ==
«'''جَزَاءً وِفَاقاً ... كتَاباً'''»:
«'''جَزَاءً وِفَاقاً ... كتَاباً'''»:


كلمه «وِفَاقاً» مصدرى است به معناى اسم فاعل. و معناى آيه اين است كه: ايشان جزا داده مى شوند، جزايى موافق با اعمالى كه كردند. ممكن هم هست مضافى در تقدير گرفته بگوييم: تقدير آيه «جَزَاءً ذَاوِفاق» است. يعنى جزايى داراى وفاق. و يا بگوييم اطلاق «وفاق» بر جزا، از باب مبالغه است. مثل اين كه وقتى مى خواهيم در عدالت زيد مبالغه كنيم، مى گوييم: «زِيدٌ عَدلٌ» است.
كلمه «وِفَاقاً» مصدرى است به معناى اسم فاعل. و معناى آيه اين است كه: ايشان جزا داده مى شوند، جزايى موافق با اعمالى كه كردند. ممكن هم هست مضافى در تقدير گرفته بگوييم: تقدير آيه «جَزَاءً ذَاوِفاق» است. يعنى جزايى داراى وفاق. و يا بگوييم اطلاق «وفاق» بر جزا، از باب مبالغه است. مثل اين كه وقتى مى خواهيم در عدالت زيد مبالغه كنيم، مى گوييم: «زِيدٌ عَدلٌ» است.


«'''إنّهُم كَانُوا لا يَرجُونَ حِسَاباً وَ كَذِبُوا بِآيَاتِنا كِذّاباً'''»:  
«'''إنّهُم كَانُوا لا يَرجُونَ حِسَاباً وَ كَذّبُوا بِآيَاتِنا كِذّاباً'''»:  


كلمه «كِذّابا» مفعول مطلق است براى «كَذّبُوا». در نتيجه معناى آيه «وَ كَذّبُوا بِآياتنا تَكذِيباً عَجِيباً» مى شود،
كلمه «كِذّابا» مفعول مطلق است براى «كَذّبُوا». در نتيجه معناى آيه «وَ كَذّبُوا بِآياتنا تَكذِيباً عَجِيباً» مى شود،
۱۳٬۷۵۱

ویرایش