گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۱۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۵: خط ۱۵:
در جمله «ثُمّ نُتبِعُهُم»، كلمۀ «نُتبِعُ» را به رفع مى خوانيم، بنابر اين كه استينافى و از نو باشد، چون عطف به كلمۀ «نُهلِكُ» نيست، وگرنه آن نيز مجزوم مى شد. و معناى آيه اين است كه: ما تكذيب گران را كه در امّت هاى اولين بودند، هلاك كرديم، و سپس ما امّت هاى ديگر را به دنبال آنان هلاك مى كنيم.
در جمله «ثُمّ نُتبِعُهُم»، كلمۀ «نُتبِعُ» را به رفع مى خوانيم، بنابر اين كه استينافى و از نو باشد، چون عطف به كلمۀ «نُهلِكُ» نيست، وگرنه آن نيز مجزوم مى شد. و معناى آيه اين است كه: ما تكذيب گران را كه در امّت هاى اولين بودند، هلاك كرديم، و سپس ما امّت هاى ديگر را به دنبال آنان هلاك مى كنيم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۴۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۴۶ </center>
و جملۀ «كَذلِكَ نَفعَلُ بِالمُجرِمِين» به منزله تعليل براى مطالب قبل است، و لذا بدون فصل «واو» آمده و عطف به ماقبل نشده. گويا گوينده اى پرسيده: آخر چرا هلاك شدند؟ در پاسخ فرموده: براى اين كه سنت ما با مجرمان همين است. و اين آيات - به طورى كه ملاحظه مى كنيد - انذار است، و مى خواهد لحن بيان را به همان اصلى كه محور آيات اين سوره است، يعنى جمله «وَيلٌ يَومَئِذٍ لِلمُكَذّبِين» برگرداند، و در عين حال حجتى است بر يگانگى خدا در ربوبيت، چون هلاك كردن انسان هاى مُجرم، خود تصرفى در عالَم انسانى و تدبيرى براى آن است، و چون غير از خدا هلاك كننده اى نيست، و خود مشركان هم به اين اعتراف دارند، پس ربّ هم تنها اوست و غير او، ربّ و معبودى نيست.
و جملۀ «كَذلِكَ نَفعَلُ بِالمُجرِمِين» به منزله تعليل براى مطالب قبل است، و لذا بدون فصل «واو» آمده و عطف به ماقبل نشده. گويا گوينده اى پرسيده: آخر چرا هلاك شدند؟ در پاسخ فرموده: براى اين كه سنت ما با مجرمان همين است.  


علاوه بر اشارات ياد شده بر وجود يَومُ الفصل هم دلالت دارد، چون اهلاك قومى به خاطر جرائمى كه داشته اند، وقتى تصور دارد كه قبلا تكليف كرده باشد، و تكليف هم وقتى مى تواند متوجه قومى بشود كه مجازاتى هم در كار باشد. اطاعت كاران را پاداش و گنهكاران را كيفر دهند. پس معلوم مى شود كه در اين ميان يَومُ الفصلى هست، و در آن افراد مطيع پاداش، و عاصيان كيفر داده مى شوند. و پاداش و كيفر آن روز، از جنس پاداش و كيفر دنيا نيست، چون پاداش و كيفر دنيوى نمى تواند همه اولين و آخرين را شامل شود. پس در اين ميان، روزى هست كه هر انسانى در برابر هر كارى كه كرده، جزا داده مى شود و اين، همان «روز فصل» و روز «مَجمُوعٌ لَهُ النّاس» است.
و اين آيات - به طورى كه ملاحظه مى كنيد - انذار است، و مى خواهد لحن بيان را به همان اصلى كه محور آيات اين سوره است، يعنى جمله «وَيلٌ يَومَئِذٍ لِلمُكَذّبِين» برگرداند، و در عين حال حجتى است بر يگانگى خدا در ربوبيت، چون هلاك كردن انسان هاى مُجرم، خود تصرفى در عالَم انسانى و تدبيرى براى آن است، و چون غير از خدا هلاك كننده اى نيست، و خود مشركان هم به اين اعتراف دارند، پس ربّ هم تنها اوست و غير او، ربّ و معبودى نيست.
 
علاوه بر اشارات ياد شده بر وجود يَومُ الفصل هم دلالت دارد، چون اهلاك قومى به خاطر جرائمى كه داشته اند، وقتى تصور دارد كه قبلا تكليف كرده باشد، و تكليف هم وقتى مى تواند متوجه قومى بشود كه مجازاتى هم در كار باشد. اطاعت كاران را پاداش و گنهكاران را كيفر دهند.  
 
پس معلوم مى شود كه در اين ميان يَومُ الفصلى هست، و در آن افراد مطيع پاداش، و عاصيان كيفر داده مى شوند. و پاداش و كيفر آن روز، از جنس پاداش و كيفر دنيا نيست، چون پاداش و كيفر دنيوى نمى تواند همه اولين و آخرين را شامل شود. پس در اين ميان، روزى هست كه هر انسانى در برابر هر كارى كه كرده، جزا داده مى شود و اين، همان «روز فصل» و روز «مَجمُوعٌ لَهُ النّاس» است.


«'''أَ لَمْ نَخْلُقكم مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ ... فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ'''»:
«'''أَ لَمْ نَخْلُقكم مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ ... فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ'''»:
خط ۲۵: خط ۲۹:
و فعل «فَقَدرنَا» از باب «قدر» به معناى اندازه گيرى است، و حرف «فَاء» براى تفريع قدر بر خلق است، و معنايش اين است كه: ما شما را خلق كرديم و حوادثى كه بعدها بر سرتان مى آيد و اوصاف و احوالى كه در آينده به خود مى گيريد، همه را معين و تقدير كرديم. خلاصه هم خلقتان كرديم، و هم حوادثى كه در طول زندگى برايتان پيش مى آيد، معين كرديم. يكى عمرش طولانى و ديگرى كوتاه شد. يكى قيافه اش زيبا و ديگرى زشت شد. يكى سالم و ديگرى مريض شد، و همچنين از نظر رزق و چيزهاى ديگر.
و فعل «فَقَدرنَا» از باب «قدر» به معناى اندازه گيرى است، و حرف «فَاء» براى تفريع قدر بر خلق است، و معنايش اين است كه: ما شما را خلق كرديم و حوادثى كه بعدها بر سرتان مى آيد و اوصاف و احوالى كه در آينده به خود مى گيريد، همه را معين و تقدير كرديم. خلاصه هم خلقتان كرديم، و هم حوادثى كه در طول زندگى برايتان پيش مى آيد، معين كرديم. يكى عمرش طولانى و ديگرى كوتاه شد. يكى قيافه اش زيبا و ديگرى زشت شد. يكى سالم و ديگرى مريض شد، و همچنين از نظر رزق و چيزهاى ديگر.


بعضى احتمال داده اند كه: جملۀ «قَدَرنَا» از قدرت در مقابل عجز گرفته شده باشد،
بعضى احتمال داده اند كه: جملۀ «قَدَرنَا» از قدرت در مقابل عجز گرفته شده باشد، و مراد اين باشد كه ما بر همه اين ها تواناييم، ولى وجه قبلى وجيه تر است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۴۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۴۷ </center>
و مراد اين باشد كه ما بر همه اين ها تواناييم، ولى وجه قبلى وجيه تر است.


و معناى آيه اين است كه: ما شما را از آبى پست و ناچيز كه همان نطفه باشد آفريده ايم، و آن آب را در قرارگاهى محفوظ كه همان رحم مادران باشد، جاى داديم، و تا مدتى معلوم كه همان مدت حمل باشد، در آن جا نگه داشتيم. پس ما همه اين حوادث و صفات و احوال را كه با هستى شما ارتباط دارند، تقدير كرديم؛ و چه خوب مقدرى هستيم ما.
و معناى آيه اين است كه: ما شما را از آبى پست و ناچيز كه همان نطفه باشد آفريده ايم، و آن آب را در قرارگاهى محفوظ كه همان رحم مادران باشد، جاى داديم، و تا مدتى معلوم كه همان مدت حمل باشد، در آن جا نگه داشتيم. پس ما همه اين حوادث و صفات و احوال را كه با هستى شما ارتباط دارند، تقدير كرديم؛ و چه خوب مقدرى هستيم ما.
خط ۷۱: خط ۷۴:
«'''هَذَا يَوْمُ الْفَصلِ جَمَعْنَاكمْ وَ الاَوَّلِينَ * فَإِن كانَ لَكمْ كَيْدٌ فَكِيدُونِ'''»:
«'''هَذَا يَوْمُ الْفَصلِ جَمَعْنَاكمْ وَ الاَوَّلِينَ * فَإِن كانَ لَكمْ كَيْدٌ فَكِيدُونِ'''»:


روز قيامت را از اين جهت «يَومُ الفصل» خوانده كه خداى تعالى در آن روز جدا سازى مى كند، و ميان اهل حق و اهل باطل، با داورى خود جدايى مى اندازد. همچنان كه فرمود: «إنّ رَبّكَ هُوَ يَفصِلُ بَينَهُم يَومَ القِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَختَلِفُون»، و نيز فرموده: «إنّ رَبّكَ يَقضِى بَينَهُم يَومَ القِيامَة فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَختَلفِوُن» كه در يكى تعبير به «فصل»، و در ديگرى تعبير به «قضا» كرده است.
روز قيامت را از اين جهت «يَومُ الفصل» خوانده كه خداى تعالى در آن روز جدا سازى مى كند، و ميان اهل حق و اهل باطل، با داورى خود جدايى مى اندازد. همچنان كه فرمود: «إنّ رَبّكَ هُوَ يَفصِلُ بَينَهُم يَومَ القِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَختَلِفُون».
 
و نيز فرموده: «إنّ رَبّكَ يَقضِى بَينَهُم يَومَ القِيامَة فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَختَلفِوُن» كه در يكى تعبير به «فصل»، و در ديگرى تعبير به «قضا» كرده است.


و خطاب «كُم - شما را» در جمله «جَمَعنَاكُم وَ الأوّلِينَ» به تكذيب گران اين امّت است، بدان جهت كه جزء آخرين هستند، و به همين جهت در مقابل «اوّلين» قرارشان داد. و در جاى ديگر به نحو جامع فرموده: امروز، روزى است كه همه مردم در آن جمع مى شوند، «ذَلِكَ يَومٌ مَجمُوعٌ لَهُ النِاس»، و در جاى ديگر فرموده: «وَ حَشَرنَاهُم فَلَم نُغَادِر مِنهُم أحَداً».
و خطاب «كُم - شما را» در جمله «جَمَعنَاكُم وَ الأوّلِينَ» به تكذيب گران اين امّت است، بدان جهت كه جزء آخرين هستند، و به همين جهت در مقابل «اوّلين» قرارشان داد. و در جاى ديگر به نحو جامع فرموده: امروز، روزى است كه همه مردم در آن جمع مى شوند، «ذَلِكَ يَومٌ مَجمُوعٌ لَهُ النِاس»، و در جاى ديگر فرموده: «وَ حَشَرنَاهُم فَلَم نُغَادِر مِنهُم أحَداً».
خط ۱۰۱: خط ۱۰۶:
و جمله «إنّكُم مُجرِمُون»، علت مطالب ماقبل را بيان مى كند، كه در آن امر مى كرد به اين كه بخوريد و تمتع ببريد كه از آن سودى نخواهيد برد. براى اين كه شما با تكذيب «يَومُ الفصل»، و تكذيب كيفر تكذيب گران، مجرم شديد و جزاى مجرم، خواه ناخواه، آتش است.
و جمله «إنّكُم مُجرِمُون»، علت مطالب ماقبل را بيان مى كند، كه در آن امر مى كرد به اين كه بخوريد و تمتع ببريد كه از آن سودى نخواهيد برد. براى اين كه شما با تكذيب «يَومُ الفصل»، و تكذيب كيفر تكذيب گران، مجرم شديد و جزاى مجرم، خواه ناخواه، آتش است.


==مقصود از ركوع در آيه: «و إذَا قِيلَ لَهُم اركَعُوا لا يَركَعُون»==
==مقصود از ركوع در آيه: «و إذَا قِيلَ لَهُمُ اركَعُوا لا يَركَعُون»==
وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لا يَرْكَعُونَ
«'''وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لا يَرْكَعُونَ'''»:


مراد از «'''ركوع '''» - به طورى كه ديگران هم گفته اند - نماز خواندن است ، و شايد به اعتبار آن باشد كه نماز مشتمل بر ركوع است .
مراد از «ركوع» - به طورى كه ديگران هم گفته اند - نماز خواندن است، و شايد به اعتبار آن باشد كه نماز مشتمل بر ركوع است.


بعضى هم گفته اند: مراد از ركوعى كه در اين آيه به آن امر فرموده ، مطلق خشوع و خضوع و تواضع براى خداى تعالى است ، به اين كه دعوتش را بپذيرند، و كلامش را قبول نموده ، دينش را پيروى نمايند، و خلاصه بندگيش كنند.
بعضى هم گفته اند: مراد از ركوعى كه در اين آيه به آن امر فرموده، مطلق خشوع و خضوع و تواضع براى خداى تعالى است؛ به اين كه دعوتش را بپذيرند، و كلامش را قبول نموده، دينش را پيروى نمايند، و خلاصه بندگی اش كنند.


بعضى ديگر گفته اند: مراد از اين ركوع همان سجده اى است كه در قيامت ماءمور بدان مى شوند، ولى نمى توانند انجام دهند، كه قرآن در باره اش فرموده : «'''و يدعون الى السجود فلا يستطيعون '''»، ليكن اين دو وجه خالى از بعد نيست .
بعضى ديگر گفته اند: مراد از اين ركوع، همان سجده اى است كه در قيامت بدان مأمور مى شوند، ولى نمى توانند انجام دهند، كه قرآن در باره اش فرموده: «وَ يُدعَونَ إلَى السّجُودِ فَلا يَستَطِيعُون»، ليكن اين دو وجه خالى از بُعد نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۵۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۵۲ </center>
و اما اينكه وجه اتصال اين آيه به ما قبلش چيست ؟ به نظر ما وجهش اين است كه زمينه گفتار در سابق زمينه تهديد تكذيب گران روز فصل بود، و در اين مقام بود كه آثار سوء اين تكذيبشان را بيان كند، در آيه مورد بحث هم همين مطلب را تمام نموده ، مى فرمايد اينان خدا را وقتى كه ايشان را به عبادت خود مى خواند عبادت نمى كنند، چون منكر روز جزايند، و با انكار روز جزا عبادت معنا ندارد، پس آيه مورد بحث به اين بيان متصل به ما قبل است ، و در عين حال زمينه اى است براى آيه بعد كه مى فرمايد: «'''فباى حديث بعده يومنون '''».
و اما اين كه وجه اتصال اين آيه به ماقبلش چيست؟ به نظر ما وجهش اين است كه زمينه گفتار در سابق، زمينه تهديد تكذيب گران روز فصل بود، و در اين مقام بود كه آثار سوء اين تكذيبشان را بيان كند. در آيه مورد بحث هم، همين مطلب را تمام نموده، مى فرمايد: اينان، خدا را وقتى كه ايشان را به عبادت خود مى خواند، عبادت نمى كنند. چون منكر روز جزايند و با انكار روز جزا، عبادت معنا ندارد. پس آيه مورد بحث به اين بيان، متصل به ماقبل است و در عين حال، زمينه اى است براى آيه بعد كه مى فرمايد: «فَبِأىّ حَدِيثٍ بَعدَهُ يُؤمِنُون».


بعضى به زمخشرى نسبت داده اند كه گفته است : اين آيه متصل به كلمه «'''للمكذبين '''» است ، كه در آيه قبل بود، گويا فرموده : ويل براى كسانى كه تكذيب كردند، و كسانى كه وقتى به ايشان گفته مى شود ركوع كنيد ركوع نمى كنند.
بعضى به زمخشرى نسبت داده اند كه گفته است: اين آيه، متصل به كلمه «لِلمُكَذّبِين» است، كه در آيه قبل بود. گويا فرموده: ويل براى كسانى كه تكذيب كردند، و كسانى كه وقتى به ايشان گفته مى شود ركوع كنيد، ركوع نمى كنند.


در اين آيه التفاتى به كار رفته ، قبلا منكرين معاد مورد خطاب بودند، به ايشان مى فرمود: «'''بخوريد...'''» و در اينجا غايب به حساب آمده اند، مى فرمايد: «'''وقتى به ايشان گفته مى شود...'''» و وجه اين التفات روگردانى از ايشان است ، چون بعد از آنكه در جمله «'''كلوا و تمتعوا'''» ايشان را به خودشان واگذاشت ، كه هر چه مى خواهند بكنند، ديگر معنا ندارد باز خطاب را متوجهشان كند.
در اين آيه التفاتى به كار رفته، قبلا منكران معاد مورد خطاب بودند، به ايشان مى فرمود: «بخوريد...»، و در اين جا «غايب» به حساب آمده اند، مى فرمايد: «وقتى به ايشان گفته مى شود...»؛ و وجه اين التفات، روگردانى از ايشان است. چون بعد از آن كه در جمله «كُلُوا وَ تَمَتّعُوا»، ايشان را به خودشان واگذاشت كه هرچه مى خواهند بكنند، ديگر معنا ندارد باز خطاب را متوجهشان كند.


فَبِأَى حَدِيثِ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ
«'''فَبِأَىّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ'''»:


يعنى وقتى به قرآن كه معجزه و آيتى است الهى ايمان نمى آورند، و وقتى اين قرآن با كمال روشنى و با برهان قاطع برايشان بيان مى كند كه معبودى جز خدا ندارند، و خدا شريكى ندارد، و در پيش رويشان يوم الفصلى چنين و چنان دارند، توجهى بدان نمى كنند، ديگر بعد از اين قرآن به چه سخنى ايمان مى آورند.
يعنى وقتى به قرآن كه معجزه و آيتى است الهى ايمان نمى آورند، و وقتى اين قرآن با كمال روشنى و با برهان قاطع برايشان بيان مى كند كه معبودى جز خدا ندارند و خدا شريكى ندارد، و در پيش رويشان «يَومُ الفصلى» چنين و چنان دارند، توجهى بدان نمى كنند؛ ديگر بعد از اين قرآن به چه سخنى ايمان مى آورند.


اين جمله رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را ماءيوس مى كند از اينكه به خدا و رسولش ايمان بياورند، و به منزله هشدارى است به اينكه ديگر ايشان را به ايمان دعوت مكن ، و اينكه گفتيم «'''بخورند و تمتع ببرند'''» سخن به جايى بود، ديگر ايمان آور نيستند، و هيچ فايده اى در دعوت كردن آنان نيست ، جز همين مقدار كه حجت بر آنان تمام شود.
اين جمله رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را مأيوس مى كند از اين كه به خدا و رسولش ايمان بياورند، و به منزله هشدارى است به اين كه ديگر ايشان را به ايمان دعوت مكن. و اين كه گفتيم: «بخورند و تمتع ببرند»، سخن به جايى بود. ديگر ايمان آور نيستند و هيچ فايده اى در دعوت كردن آنان نيست، جز همين مقدار كه حجت بر آنان تمام شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۵۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۵۳ </center>
<span id='link165'><span>
<span id='link165'><span>
==چند روايت در ذيل برخى آيات گذشته==
<center> «'''بحث روایی'''» </center>


در تفسير قمى در ذيل آيه «'''الم نخلقكم من ماء مهين '''» آمده يعنى آبى گنديده و «'''فجعلناه فى قرار مكين '''»، يعنى در رحم و «'''الى قدر معلوم '''» يعنى تا منتهاى اجل .
==بحث روایتی: (چند روايت در ذيل برخى آيات گذشته)==
 
در تفسير قمى، در ذيل آيه «ألَم نَخلُقكُم مِن مَاءٍ مَهِين» آمده: يعنى آبى گنديده، و «فَجَعَلنَاهُ فِى قَرَارٍ مَكِين»، يعنى در رحم؛ و «إلى قَدَرٍ مَعلُومٍ» يعنى تا منتهاى اجل.


مؤلف: و در اصول كافى در روايتى از ابى الحسن ماضى (عليه السلام ) آمده كه آيه «'''الم نهلك الاولين'''» را بر تكذيب گرانى تطبيق فرموده كه در خصوص اطاعت از اوصياى پيغمبر او را تكذيب كردند و جمله «'''ثم نتبعهم الاخرين '''» را بر كسانى تطبيق فرموده كه نسبت به آل محمد جفا كردند.
مؤلّف: و در اصول كافى، در روايتى از ابى الحسن ماضى «عليه السلام» آمده كه آيه «ألَم نُهلِكِ الأوّلِينَ» را بر تكذيب گرانى تطبيق فرموده كه در خصوص اطاعت از اوصياى پيغمبر او را تكذيب كردند؛ و جمله «ثُمّ نُتبِعُهُمُ الآخَرِين» را بر كسانى تطبيق فرموده كه نسبت به آل محمّد جفا كردند.


و اين حديث علاوه بر اضطرابى كه در متن آن هست صرف تطبيق مصداق بر آيه است ، نه تفسير آن .
و اين حديث، علاوه بر اضطرابى كه در متن آن هست، صرف تطبيق مصداق بر آيه است، نه تفسير آن.
و نيز در آن كتاب آمده كه در معناى آيه «'''الم نجعل الارض كفاتا احياء و امواتا'''» فرموده «'''كفات'''» به معناى مساكن است . آنگاه اضافه كرده كه امير المؤ منين (عليه السلام ) در مراجعتش از صفين به قبرها نظر انداخت ، و آنگاه فرمود: اينجا كفات اموات است ، يعنى منزلگاه ايشان است و سپس نظر انداخت به خانه هاى كوفه و فرمود: اينها كفات زندگان است ، آنگاه اين آيه را تلاوت كرد: «'''الم نجعل الارض كفاتا احياء و امواتا'''».
و نيز در آن كتاب آمده كه در معناى آيه «ألَم نَجعَلِ الأرضَ كِفَاتاً * أحيَاءً وَ أموَاتاً» فرموده: «كِفَات»، به معناى مساكن است.  


مؤلف: و در كتاب معانى الاخبار به سند خود از حماد از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه آن جناب نظرى به مقابر انداخت ، و سخنانى كه در حديث قبل آمده بود به زبان آورد.
آنگاه اضافه كرده كه اميرالمؤمنين «عليه السلام» در مراجعتش از صفين به قبرها نظر انداخت، و آنگاه فرمود: اين جا، كفات اموات است. يعنى منزلگاه ايشان است و سپس نظر انداخت به خانه هاى كوفه و فرمود: اين ها، كفات زندگان است. آنگاه اين آيه را تلاوت كرد: «ألَم نَجعَلِ الأرضَ كِفَاتاً * أحيَاءً وَ أموَاتاً».


و در همان كتاب در تفسير جمله و جعلنا فيها رواسى شامخات آمده كه منظور كوههاى مرتفع است .
مؤلف: و در كتاب معانى الاخبار، به سند خود، از حمّاد، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه آن جناب نظرى به مقابر انداخت و سخنانى كه در حديث قبل آمده بود، به زبان آورد.


و نيز در همان كتاب در معناى جمله «'''ذى ثلث شعب '''» آمده كه : در آن ، سه شعبه از آتش است، و در معناى «'''انها ترمى بشرر كالقصر'''» فرموده شراره هايى از آتش كه به بزرگى قصرها و كوهها است .
و در همان كتاب، در تفسير جملۀ «وَ جَعَلنَا فِيهَا رَوَاسِىَ شَامِخَاتٍ» آمده كه: منظور كوه هاى مرتفع است.


و نيز در همان كتاب در تفسير «'''ان المتقين فى ظلال و عيون '''» آمده كه فرمود: در سايه هايى از نور كه روشن تر از نور خورشيد است .
و نيز در همان كتاب، در معناى جمله «ذِى ثَلاثِ شُعَبٍ» آمده كه: در آن، سه شعبه از آتش است، و در معناى «إنّهَا تَرمِى بِشَرَرٍ كَالقَصر» فرموده: شراره هايى از آتش كه به بزرگى قصرها و كوه ها است.


و در مجمع البيان در ذيل آيه «'''و اذا قيل لهم اركعوا لا يركعون '''» مى گويد: مقاتل گفته اين آيه در باره قبيله ثقيف نازل شد، كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به ايشان دستور داد نماز بخوانند، و آنها گفتند «'''لا ننحنى '''» يعنى ما هرگز قامت خم نمى كنيم . البته در روايت به جاى كلمه «'''لا ننحنى '''» «'''لا نحنى '''» آمده .
و نيز در همان كتاب، در تفسير «إنّ المُتقِينَ فِى ظِلالٍ وَ عُيُون» آمده كه فرمود: در سايه هايى از نور كه روشن تر از نور خورشيد است.
 
و در مجمع البيان، در ذيل آيه «وَ إذَا قِيلَ لَهُمُ اركَعُوا لا يَركَعُون» مى گويد: مقاتل گفته اين آيه در باره قبيلۀ ثقيف نازل شد، كه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» به ايشان دستور داد نماز بخوانند، و آن ها گفتند: «لا ننحنى»، يعنى: ما هرگز قامت خم نمى كنيم. البته در روايت، به جاى كلمۀ «لا ننحنى»، «لا نحنى» آمده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۵۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۵۴ </center>
آنگاه گفتند قامت خم كردن ننگى است بر ما، پس رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: دينى هم كه ركوع و سجود نداشته باشد چيزى ندارد.
آنگاه گفتند: قامت خم كردن ننگى است بر ما. پس رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» فرمود: دينى هم كه ركوع و سجود نداشته باشد، چيزى ندارد.
 
مؤلّف: در انطباق اين قصه - كه حتما بايد بعد از هجرت و وجوب نماز واقع شده باشد - با آيه مورد بحث خفائى هست، و آن طور كه بايد روشن نيست. و در تفسير قمى، در باره آيه قبلى آمده كه وقتى به ايشان گفته مى شود: امام را دوست بداريد و ولايتش را بپذيريد، نمى پذيرند.
 
مؤلّف: اين روايت هم، از باب تطبيق كلى بر مصداق است، نه از باب تفسير.


مؤلف: در انطباق اين قصه - كه حتما بايد بعد از هجرت و وجوب نماز واقع شده باشد - با آيه مورد بحث خفائى هست ، و آنطور كه بايد روشن نيست . و در تفسير قمى در باره آيه قبلى آمده كه وقتى به ايشان گفته مى شود: امام را دوست بداريد و ولايتش را بپذيريد، نمى پذيرند.
<center> ''' * * * ''' </center>


مؤلف: اين روايت هم از باب تطبيق كلى بر مصداق است ، نه از باب تفسير.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۵۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۵۵ </center>
<span id='link166'><span>
<span id='link166'><span>
خط ۱۵۷: خط ۱۶۷:


بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *
عَمَّ يَتَساءَلُونَ(۱)
عَمَّ يَتَساءَلُونَ(۱)
عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ(۲)
عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ(۲)
الَّذِى هُمْ فِيهِ مخْتَلِفُونَ(۳)
الَّذِى هُمْ فِيهِ مخْتَلِفُونَ(۳)
َكلا سيَعْلَمُونَ(۴)
 
ثُمََّ كلا سيَعْلَمُونَ(۵)
كَلا سيَعْلَمُونَ(۴)
 
ثُمََّ كَلا سيَعْلَمُونَ(۵)
 
أَ لَمْ نجْعَلِ الاَرْض مِهَاداً(۶)
أَ لَمْ نجْعَلِ الاَرْض مِهَاداً(۶)
وَ الجِْبَالَ أَوْتَاداً(۷)
وَ الجِْبَالَ أَوْتَاداً(۷)
وَ خَلَقْنَاكمْ أَزْوَاجاً(۸)
 
وَ جَعَلْنَا نَوْمَكمْ سبَاتاً(۹)
وَ خَلَقْنَاكُمْ أَزْوَاجاً(۸)
 
وَ جَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتاً(۹)
 
وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِبَاساً(۱۰)
وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِبَاساً(۱۰)
وَ جَعَلْنَا النهَارَ مَعَاشاً(۱۱)
 
وَ بَنَيْنَا فَوْقَكُمْ سبْعاً شِدَاداً(۱۲)
وَ جَعَلْنَا النّهَارَ مَعَاشاً(۱۱)
 
وَ بَنَيْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِدَاداً(۱۲)
 
وَ جَعَلْنَا سِرَاجاً وَهَّاجاً(۱۳)
وَ جَعَلْنَا سِرَاجاً وَهَّاجاً(۱۳)
وَ أَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثجَّاجاً(۱۴)
وَ أَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثجَّاجاً(۱۴)
لِّنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَبَاتاً(۱۵)
لِّنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَبَاتاً(۱۵)
وَ جَنَّاتٍ أَلْفَافاً(۱۶)
وَ جَنَّاتٍ أَلْفَافاً(۱۶)


خط ۲۵۹: خط ۲۸۵:
َ«'''كَلّا سَيَعْلَمُونَ * ثُمََّ كَلّا سَيَعْلَمُونَ'''»:
َ«'''كَلّا سَيَعْلَمُونَ * ثُمََّ كَلّا سَيَعْلَمُونَ'''»:


اين جمله، جلو ايشان را از تساؤل از قيامت مى گيرد. تساؤلى كه گفتيم منشأ آن مختلف بوده. و معناى آيه اين است كه: بايد از اين پرس و جوی ها دست بردارند، براى اين كه حقيقت امر به زودى برايشان كشف مى شود، و اين خبر - قيامت - واقع مى شود. آن وقت آنچه امروز نمى دانند، خواهند دانست. و در اين تعبير، تهديدى هم هست. همان تهديدى كه در آيه: «وَ سَیَعلَمُ الّذِينَ ظَلَمُوا أىّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُون»، به چشم مى خورد، و جملۀ «ثُمّ كَلّا سَيَعلَمُون»، تأكيد همان ردع و تهديد سابق است، و لحن تهديد خود، قرينه است بر اين كه پرس و جوى كنندگان، مشركان بوده اند، كه منكر معاد و جزايند. نه مؤمنان، و نه مشركان و مؤمنان جميعا.
اين جمله، جلو ايشان را از تساؤل از قيامت مى گيرد. تساؤلى كه گفتيم منشأ آن مختلف بوده. و معناى آيه اين است كه: بايد از اين پرس و جوی ها دست بردارند، براى اين كه حقيقت امر به زودى برايشان كشف مى شود، و اين خبر - قيامت - واقع مى شود. آن وقت آنچه امروز نمى دانند، خواهند دانست.  
 
و در اين تعبير، تهديدى هم هست. همان تهديدى كه در آيه: «وَ سَیَعلَمُ الّذِينَ ظَلَمُوا أىّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُون»، به چشم مى خورد، و جملۀ «ثُمّ كَلّا سَيَعلَمُون»، تأكيد همان ردع و تهديد سابق است، و لحن تهديد خود، قرينه است بر اين كه پرس و جوى كنندگان، مشركان بوده اند، كه منكر معاد و جزايند. نه مؤمنان، و نه مشركان و مؤمنان جميعا.




۱۳٬۷۴۳

ویرایش