گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۲۱ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۰: خط ۱۰:


توضيح: اصطلاح «'''جرى '''» يعنى تطبيق كلى بر مصداق بارز
توضيح: اصطلاح «'''جرى '''» يعنى تطبيق كلى بر مصداق بارز
مؤلّف: و در اين معانى روايات ديگرى نيز هست، و اين روايات از باب جرى، يعنى تطبيق كلى بر مصداق بارز و روشن آن است. مى خواهند بفرمايند كه مصداق بارز صراط مستقيم، محبّت آن حضرات است.
مؤلّف: و در اين معانى روايات ديگرى نيز هست، و اين روايات از باب جرى، يعنى تطبيق كلى بر مصداق بارز و روشن آن است. مى خواهند بفرمايند كه مصداق بارز صراط مستقيم، محبّت آن حضرات است.
اين را هم بايد دانست كه: كلمه جرى (تطبيق كلى بر مصداق)، كه ما در اين كتاب از آن بسيار نام مى بريم، اصطلاحى است كه از كلمات ائمه اهل بيت (عليهم السلام) گرفته ايم.
اين را هم بايد دانست كه: كلمه جرى (تطبيق كلى بر مصداق)، كه ما در اين كتاب از آن بسيار نام مى بريم، اصطلاحى است كه از كلمات ائمه اهل بيت (عليهم السلام) گرفته ايم.
خط ۲۵: خط ۲۶:
و روايات در تطبيق آيات قرآنى بر ائمه اهل بيت (عليهم السلام)، و يا تطبيق بعضى از آن ها بر دشمنان ائمه (عليهم السلام)، و خلاصه روايات «جرى» بسيار زياد است، كه در ابواب مختلف وارد شده، و اى بسا عدّه آن ها به صدها روايت برسد. و ما فعلا در اين جا نمى خواهيم همه آن ها را ذكر كنيم، بلكه هر يك از آن ها را در بحث هاى روايتى آن ها ذكر مى كنيم و در اين جا، تنها خواستيم معناى كلمه «جرى» را گفته، خاطرنشان سازيم كه: ما اين اصطلاح را از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) گرفته ايم، و حتّى در بحث هاى روايتى نيز، بيشتر آن ها را متروك گذاشته، نقل نمى كنيم، مگر آن مقدارى را كه ارتباطى با بحث، و يا غرض از آن داشته باشد. (دقت فرمائيد).
و روايات در تطبيق آيات قرآنى بر ائمه اهل بيت (عليهم السلام)، و يا تطبيق بعضى از آن ها بر دشمنان ائمه (عليهم السلام)، و خلاصه روايات «جرى» بسيار زياد است، كه در ابواب مختلف وارد شده، و اى بسا عدّه آن ها به صدها روايت برسد. و ما فعلا در اين جا نمى خواهيم همه آن ها را ذكر كنيم، بلكه هر يك از آن ها را در بحث هاى روايتى آن ها ذكر مى كنيم و در اين جا، تنها خواستيم معناى كلمه «جرى» را گفته، خاطرنشان سازيم كه: ما اين اصطلاح را از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) گرفته ايم، و حتّى در بحث هاى روايتى نيز، بيشتر آن ها را متروك گذاشته، نقل نمى كنيم، مگر آن مقدارى را كه ارتباطى با بحث، و يا غرض از آن داشته باشد. (دقت فرمائيد).


سوره بقره
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۸ </center>
سوره بقره مشتمل بر دويست و هشتاد و شش آيه
 
<span id='link82'><span>
<span id='link82'><span>


==آيات ۱ - ۵ ==
<center> «''' سوره بقره '''» </center>
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
 
==آيات ۱ - ۵ سوره بقره==
* سوره «بقره»، دویست و هشتاد و شش آیه دارد.
 
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *
 
الم (۱)
الم (۱)
ذَلِك الْكتَب لا رَيْب فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ(۲)
 
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصلَوةَ وَ ممَّا رَزَقْنَهُمْ يُنفِقُونَ(۳)
ذَلِك الْكتَاب لا رَيْب فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ(۲)
 
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصلَوةَ وَ ممَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ(۳)
 
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَا أُنزِلَ إِلَيْك وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِك وَ بِالاَخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ(۴)
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَا أُنزِلَ إِلَيْك وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِك وَ بِالاَخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ(۴)
أُولَئك عَلى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُولَئك هُمُ الْمُفْلِحُونَ(۵)
أُولَئك عَلى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُولَئك هُمُ الْمُفْلِحُونَ(۵)


ترجمه آيات
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center>
 
به نام خدایى آغاز مى كنم كه بر همه موجودات رحمتى عمومى و بر نيكان از بندگانش رحمتى خاص ‍ دارد. الف - لام - ميم (۱)
به نام خدایى آغاز مى كنم كه بر همه موجودات رحمتى عمومى و بر نيكان از بندگانش رحمتى خاص ‍ دارد. الف - لام - ميم. (۱)
اين كتاب كه در آن هيچ نقطه ابهامى نيست، راهنماى كسانى است كه تقواى فطرى خود را دارند(۲)
 
آن ها كه به عالَم غيب ايمان دارند و با نماز كه بهترين مظهر عبوديت است، خدا را عبادت و با زكات كه بهترين خدمت به نوع است، وظائف اجتماعى خود را انجام می دهند(۳)
اين كتاب كه در آن هيچ نقطه ابهامى نيست، راهنماى كسانى است كه تقواى فطرى خود را دارند. (۲)
 
آن ها كه به عالَم غيب ايمان دارند و با نماز كه بهترين مظهر عبوديت است، خدا را عبادت و با زكات كه بهترين خدمت به نوع است، وظائف اجتماعى خود را انجام می دهند.(۳)
 
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۹ </center>
و همان هایى كه با آنچه بر تو نازل شده و بدانچه قبل از تو نازل شده ايمان، و به آخرت يقين دارند(۴)
و همان هایى كه با آنچه بر تو نازل شده و بدانچه قبل از تو نازل شده ايمان، و به آخرت يقين دارند. (۴)
چنين كسان بر طريق هدايتى از پروردگار خويش و هم ايشان تنها رستگارانند(۵)
چنين كسان بر طريق هدايتى از پروردگار خويش و هم ايشان تنها رستگارانند. (۵)


بيان آيات
<center> «'''بیان آیات'''» </center>


از آن جایی كه اين سوره بتدريج و به طور متفرق نازل شده، نمى توان غرض واحدى كه مورد نظر همه آياتش باشد، در آن يافت. تنها مى توان گفت كه: قسمت عمده آن، از يك غرض واحد و چشمگير خبر مى دهد و آن عبارت است از: بيان اين حقيقت كه عبادت حقيقى خداى سبحان به اين است كه بنده او، به تمامى كتاب هایی كه او به منظور هدايت وى و به وسيله انبيائش نازل كرده، ايمان داشته باشد و ميان اين وحى و آن وحى، اين كتاب و آن كتاب، اين رسول و آن رسول، فرقى نگذارد.
از آن جایی كه اين سوره بتدريج و به طور متفرق نازل شده، نمى توان غرض واحدى كه مورد نظر همه آياتش باشد، در آن يافت. تنها مى توان گفت كه: قسمت عمده آن، از يك غرض واحد و چشمگير خبر مى دهد و آن عبارت است از: بيان اين حقيقت كه عبادت حقيقى خداى سبحان به اين است كه بنده او، به تمامى كتاب هایی كه او به منظور هدايت وى و به وسيله انبيائش نازل كرده، ايمان داشته باشد و ميان اين وحى و آن وحى، اين كتاب و آن كتاب، اين رسول و آن رسول، فرقى نگذارد.


در اين سوره علاوه بر بيان حقيقت نامبرده، كفّار و منافقين تخطئه، و اهل كتاب ملامت شده اند، كه چرا ميان اديان آسمانى و رسولان الهى فرق گذاشتند و در هر فرازى، به مناسبت عدّه اى از احكام، از قبيل برگشتن قبله از بيت المقدس ‍ به سوى كعبه، و احكام حج، وارث، و روزه و غير آن را بيان نموده، به فرازى ديگر پرداخته است.
در اين سوره، افزون بر بيان حقيقت نامبرده، كفّار و منافقين تخطئه، و اهل كتاب ملامت شده اند، كه چرا ميان اديان آسمانى و رسولان الهى فرق گذاشتند و در هر فرازى، به مناسبت عدّه اى از احكام، از قبيل برگشتن قبله از بيت المقدس ‍ به سوى كعبه، و احكام حج، وارث، و روزه و غير آن را بيان نموده، به فرازى ديگر پرداخته است.


الف - لام - ميم. گفتار پيرامون حروف بريده ای كه در اول بعضى از سوره هاى قرآن آمده، إن شاء اللّه در ابتداى سوره شورى، از نظر خواننده خواهد گذشت. و همچنين گفتار در معناى هدايت بودن و كتاب بودن قرآن مى آيد.  
الف - لام - ميم. گفتار پيرامون حروف بريده ای كه در اول بعضى از سوره هاى قرآن آمده، إن شاء اللّه در ابتداى سوره شورى، از نظر خواننده خواهد گذشت. و همچنين گفتار در معناى هدايت بودن و كتاب بودن قرآن مى آيد.  
خط ۵۷: خط ۶۹:


دليل اين مدّعا اين است: خدای تعالى دنبال اين كلمه، يعنى كلمه «متّقين»، وقتى اوصاف آن را بيان مى كند، از ميانه طبقات مؤمنين - با آن همه اختلاف كه در طبقات آنان است - طبقه معيّنى را مورد نظر قرار نمی دهد، و طورى متّقين را توصيف نمی كند كه شامل طبقه معيّنى شود.
دليل اين مدّعا اين است: خدای تعالى دنبال اين كلمه، يعنى كلمه «متّقين»، وقتى اوصاف آن را بيان مى كند، از ميانه طبقات مؤمنين - با آن همه اختلاف كه در طبقات آنان است - طبقه معيّنى را مورد نظر قرار نمی دهد، و طورى متّقين را توصيف نمی كند كه شامل طبقه معيّنى شود.
و در اين آيات نوزده گانه كه حال مؤمنين و كفّار و منافقين را بيان مى كند، از اوصاف معرّف تقوا، تنها پنج صفت را ذكر مى كند و آن عبارت است از: ايمان به غيب، و اقامه نماز، و انفاق از آنچه خداى سبحان روزى كرده، و ايمان به آنچه بر انبياء خود نازل فرموده، و به تحصيل يقين به آخرت، و دارندگان اين پنج صفت را به اين خصوصيت توصيف كرده كه: چنين كسانى بر طريق هدايت الهى و داراى آن هستند.
و در اين آيات نوزده گانه كه حال مؤمنين و كفّار و منافقين را بيان مى كند، از اوصاف معرّف تقوا، تنها پنج صفت را ذكر مى كند و آن عبارت است از: ايمان به غيب، و اقامه نماز، و انفاق از آنچه خداى سبحان روزى كرده، و ايمان به آنچه بر انبياء خود نازل فرموده، و به تحصيل يقين به آخرت، و دارندگان اين پنج صفت را به اين خصوصيت توصيف كرده كه: چنين كسانى بر طريق هدايت الهى و داراى آن هستند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : .۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : .۷ </center>
خط ۶۹: خط ۸۲:
<span id='link85'><span>
<span id='link85'><span>


==هدايت اول متقين از سلامت فطرت و هدايت دوم از ناحيه قرآن و فرع بر هدايت اول است ==
و كوتاه سخن آن كه: متّقين ميان دو هدايت واقع اند، همچنان كه كفّار و منافقين ميان دو ضلالت قرار گرفته اند، و هر سه طبقه از دو خصيصه خود، يكى را يعنى اولى را خودشان داشته اند، و دومى را خداوند به عنوان جزا، بر اوليشان اضافه كرده است.
و كوتاه سخن آن كه: متّقين ميان دو هدايت واقع اند، همچنان كه كفّار و منافقين ميان دو ضلالت قرار گرفته اند، و هر سه طبقه از دو خصيصه خود، يكى را يعنى اولى را خودشان داشته اند، و دومى را خداوند به عنوان جزا، بر اوليشان اضافه كرده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۷۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۷۱ </center>
خط ۱۰۵: خط ۱۱۷:
<span id='link88'><span>
<span id='link88'><span>


==معنى ايمان ==
==معنى ايمان و مراتب آن ==
«'''يؤمنون '''»: ايمان، عبارت است از جايگير شدن اعتقاد در قلب. و اين كلمه، از ماده (ء - م - ن ) اشتقاق يافته، كأنّه شخص با ايمان، به كسى كه به درستى و راستى و پاكى وى اعتقاد پيدا كرده، امنيت مى دهد. يعنى آنچنان دلگرمى و اطمينان مى دهد كه هرگز در اعتقاد خودش دچار شك و ترديد نمى شود، چون آفت اعتقاد و ضدّ آن، شك و ترديد است.
«'''يؤمنون '''»: ايمان، عبارت است از جايگير شدن اعتقاد در قلب. و اين كلمه، از ماده (ء - م - ن) اشتقاق يافته، كأنّه شخص با ايمان، به كسى كه به درستى و راستى و پاكى وى اعتقاد پيدا كرده، امنيت مى دهد. يعنى آنچنان دلگرمى و اطمينان مى دهد كه هرگز در اعتقاد خودش دچار شك و ترديد نمى شود، چون آفت اعتقاد و ضدّ آن، شك و ترديد است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۷۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۷۳ </center>
<span id='link89'><span>
<span id='link89'><span>


==اشاره به مراتب ايمان ==
و ايمان همان طور كه قبلا هم گفتيم، معنایى است داراى مراتبى بسيار. چون اذعان و اعتقاد، گاهى به خود چيزى پيدا می شود و تنها اثر وجود آن چيز بر آن اعتقاد مترتب می شود، و گاهى از اين شديدتر است؛ به طوری كه به پاره اى لوازم آن نيز متعلق مى گردد و گاهى از اين نيز شديدتر می شود و به همۀ لوازم آن متعلّق می شود.  
و ايمان همان طور كه قبلا هم گفتيم، معنایى است داراى مراتبى بسيار. چون اذعان و اعتقاد، گاهى به خود چيزى پيدا می شود و تنها اثر وجود آن چيز بر آن اعتقاد مترتب می شود، و گاهى از اين شديدتر است؛ به طوری كه به پاره اى لوازم آن نيز متعلق مى گردد و گاهى از اين نيز شديدتر می شود و به همۀ لوازم آن متعلّق می شود.  


و از همين جا نتيجه مى گيريم كه: مؤمنين هم در اعتقادشان به غيب و به خداى حاضر و ناظر، و به روز جزاى او، در يك طبقه نيستند، بلكه طبقات مختلفى دارند.
و از همين جا نتيجه مى گيريم كه: مؤمنان هم در اعتقادشان به غيب و به خداى حاضر و ناظر، و به روز جزاى او، در يك طبقه نيستند، بلكه طبقات مختلفى دارند.
<span id='link90'><span>
<span id='link90'><span>


خط ۱۲۱: خط ۱۳۲:
پس مراد از «ايمان به غيب» در مقابل ايمان به وحى و ايمان به آخرت، عبارت است از: ايمان به خداى تعالى. و در نتيجه، در اين چند آيه به ايمان به همه اصول سه گانه دين اشاره شده است، و قرآن كريم همواره اصرار و تأكيد دارد بر اين كه بندگان خدا، نظر خود را منحصر در محسوسات و ماديات نكنند، و ايشان را تحريك مى كند به اين كه: از عقل سليم و لبّ خالص ‍ پيروى كنند.
پس مراد از «ايمان به غيب» در مقابل ايمان به وحى و ايمان به آخرت، عبارت است از: ايمان به خداى تعالى. و در نتيجه، در اين چند آيه به ايمان به همه اصول سه گانه دين اشاره شده است، و قرآن كريم همواره اصرار و تأكيد دارد بر اين كه بندگان خدا، نظر خود را منحصر در محسوسات و ماديات نكنند، و ايشان را تحريك مى كند به اين كه: از عقل سليم و لبّ خالص ‍ پيروى كنند.


وجه تعبير به «'''ايقان '''» در «'''و بالآخرة هم يوقنون'''»
«و بالاخرة هم يوقنون ...»: قبلا اعتقاد راسخ به توحيد و نبوت را به كلمه «ايمان» تعبير آورد، و در اين جمله اعتقاد راسخ به خصوص به آخرت را به «ايقان» تعبير كرده. و اين، بدان جهت است كه به لازمۀ يقين - كه عبارت است از فراموش نكردن آخرت - نيز اشاره كرده باشد. چون بسيار می شود انسان نسبت به چيزى ايمان دارد و هيچ شكى در آن ندارد؛ اما پاره اى از لوازم آن را فراموش مى كند. و در نتيجه عملى منافى با ايمانش انجام می دهد، به خلاف يقين كه ديگر با فراموشى نمی سازد. و ممكن نيست انسان، عالم و مؤمن به روز حساب باشد و همواره آن روز را در خاطر داشته و به ياد آن باشد، به ياد روزى باشد كه در آن روز، به حساب كوچك و بزرگ اعمالش مى رسند؛ و در عين حال پاره اى گناهان را مرتكب شود. چنين كسى نه تنها مرتكب گناه نمی شود، بلكه از ترس، به قرقگاه هاى خدا نزديك هم نمى گردد.
«و بالاخرة هم يوقنون ...»: قبلا اعتقاد راسخ به توحيد و نبوت را به كلمه «ايمان» تعبير آورد، و در اين جمله اعتقاد راسخ به خصوص به آخرت را به «ايقان» تعبير كرده. و اين، بدان جهت است كه به لازمۀ يقين - كه عبارت است از فراموش نكردن آخرت - نيز اشاره كرده باشد. چون بسيار می شود انسان نسبت به چيزى ايمان دارد و هيچ شكى در آن ندارد؛ اما پاره اى از لوازم آن را فراموش مى كند. و در نتيجه عملى منافى با ايمانش انجام می دهد، به خلاف يقين كه ديگر با فراموشى نمی سازد. و ممكن نيست انسان، عالم و مؤمن به روز حساب باشد و همواره آن روز را در خاطر داشته و به ياد آن باشد، به ياد روزى باشد كه در آن روز، به حساب كوچك و بزرگ اعمالش مى رسند؛ و در عين حال پاره اى گناهان را مرتكب شود. چنين كسى نه تنها مرتكب گناه نمی شود، بلكه از ترس، به قرقگاه هاى خدا نزديك هم نمى گردد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۷۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۷۴ </center>
خط ۱۲۹: خط ۱۳۹:
<span id='link92'><span>
<span id='link92'><span>


==بحث روايتى (شامل دو روايت درباره غيب و انفاق در آيه كريمه) ==
==بحث روايتى ==
در كتاب معانى الاخبار، از امام صادق عليه السلام روايت آمده، كه در ذيل آيه: «الّذين يؤمنون بالغيب» فرموده: يعنى (كسی كه  به قيام قائم عليه السلام ایمان داشته باشد، و آن را حق بداند).
در كتاب معانى الاخبار، از امام صادق عليه السلام روايت آمده، كه در ذيل آيه: «الّذين يؤمنون بالغيب» فرموده: يعنى (كسی كه  به قيام قائم عليه السلام ایمان داشته باشد، و آن را حق بداند).
مؤلّف: اين معنا در غير اين روايت نيز آمده، ولى اين روايات همه از باب تطبيق كلى بر مصداق بارز آن است.
مؤلّف: اين معنا در غير اين روايت نيز آمده، ولى اين روايات همه از باب تطبيق كلى بر مصداق بارز آن است.
خط ۱۳۹: خط ۱۴۹:
<span id='link93'><span>
<span id='link93'><span>


==بحث فلسفى (پيرامون اعتماد به غير ادراكات حسى و پاسخ به دانشمندان حس گرا) ==
==بحث فلسفى ==
در اين بحث پيرامون اين معنا گفتگو داريم كه: آيا جائز است انسان بر غير از ادراك هاى حسى، يعنى بر مبانى عقلى اعتماد كند، يا نه؟ و اين مسئله خود يكى از مسائلى است كه معركۀ آراء دانشمندان غربى اخير قرار گرفته، و روى آن از دو طرف حرف ها زده اند. البته همان طور كه گفتيم، متأخّرين از دانشمندان غرب روى آن ايستادگى كرده اند، و گرنه بيشتر قدماء و حكماى اسلام، فرقى ميان ادراكات حسى و عقلى نگذاشته، هر دو را مثل هم جائز دانسته اند؛ بلكه گفته اند كه: برهان علمى شأنش اجلّ از آن است كه پيرامون محسوسات اقامه شود. اصلا محسوسات را بدان جهت كه محسوسند، شامل نمی شود.
در اين بحث پيرامون اين معنا گفتگو داريم كه: آيا جائز است انسان بر غير از ادراك هاى حسى، يعنى بر مبانى عقلى اعتماد كند، يا نه؟ و اين مسئله خود يكى از مسائلى است كه معركۀ آراء دانشمندان غربى اخير قرار گرفته، و روى آن از دو طرف حرف ها زده اند. البته همان طور كه گفتيم، متأخّرين از دانشمندان غرب روى آن ايستادگى كرده اند، و گرنه بيشتر قدماء و حكماى اسلام، فرقى ميان ادراكات حسى و عقلى نگذاشته، هر دو را مثل هم جائز دانسته اند؛ بلكه گفته اند كه: برهان علمى شأنش اجلّ از آن است كه پيرامون محسوسات اقامه شود. اصلا محسوسات را بدان جهت كه محسوس اند، شامل نمی شود.


در مقابل، بيشتر دانشمندان غرب و مخصوصا طبيعى دان هاى آنان، بر آن شده اند كه اعتماد بر غير حس صحيح نيست، به اين دليل كه مطالب عقلى محض، غالبا غلط از آب در مى آيد، و براهين آن به خطا مى انجامد، و معيارى كه خطاى آن را از صوابش جدا كند، در دست نيست. چون معيار بايد حس باشد، كه دست حس و تجربه هم به دامن كلّيات عقلى نمى رسد، و چون سر و كار حس تنها با جزئيات است، و وقتى اين معيار به آن براهين راه نداشت تا خطاى آن ها را از صوابش جدا كند؛ ديگر به چه جرأت می توان به آن براهين اعتماد كرد؟!
در مقابل، بيشتر دانشمندان غرب و مخصوصا طبيعى دان هاى آنان، بر آن شده اند كه اعتماد بر غير حس صحيح نيست، به اين دليل كه مطالب عقلى محض، غالبا غلط از آب در مى آيد، و براهين آن به خطا مى انجامد، و معيارى كه خطاى آن را از صوابش جدا كند، در دست نيست. چون معيار بايد حس باشد، كه دست حس و تجربه هم به دامن كلّيات عقلى نمى رسد، و چون سر و كار حس تنها با جزئيات است، و وقتى اين معيار به آن براهين راه نداشت تا خطاى آن ها را از صوابش جدا كند؛ ديگر به چه جرأت می توان به آن براهين اعتماد كرد؟!
خط ۱۵۹: خط ۱۶۹:
<span id='link95'><span>
<span id='link95'><span>


==با ترك عقليات دستيابى به ادراكى كلى و فكرى نظرى و بحثى عملى ممكن نيست ==
پنجم اين كه: حس، جز امور جزئى را كه هر لحظه در تغيير و تبديل است درك نمى كند، در حالی كه علوم حتى علوم حسى و تجربى، آنچه به دست می دهند، كليّات است، و اصلا جز براى به دست آوردن نتایج كلّى به كار نمى روند، و اين نتایج محسوس و مجرّب نيستند.
پنجم اينكه حس ، جز امور جزئى را كه هر لحظه در تغيير و تبديل است درك نمى كند، در حاليكه علوم حتى علوم حسى و تجربى ، آنچه بدست ميدهند، كليات است ، و اصلا جز براى بدست آوردن نتائج كلى بكار نمى روند، و اين نتائج محسوس و مجرب نيستند، مثلا علم تشريح از بدن انسان ، تنها اين معنا را درك مى كند، كه مثلا قلب و كبد دارد، و در اثر تكرار از اين مشاهده ، و ديدن اعضاى چند انسان ، يا كم و يا زياد، همين دركهاى جزئى تكرار ميشود، و اما حكم كلى هرگز نتيجه نميدهد، يعنى اگر بنا باشد در اعتماد و اتكاء تنها بآنچه از حس و تجربه استفاده ميشود اكتفاء كنيم ، و اعتماد به عقليات را بكلى ترك كنيم ، ديگر ممكن نيست بادراكى كلى ، و فكرى نظرى ، و بحثى علمى ، دست يابيم ، پس همانطور كه در مسائل حسى كه سر و كار تنها با حس است ، ممكن است و بلكه لازم است كه به حس ‍ اعتماد نموده ، و درك آنرا پذيرفت ، همچنين در مسائلى كه سر و كار با قوه عقل ، و نيروى فكر است ، بايد بدرك آن اعتماد نموده ، و آنرا پذيرفت .
 
مثلا علم تشريح از بدن انسان، تنها اين معنا را درك مى كند كه مثلا قلب و كبد دارد، و در اثر تكرار از اين مشاهده و ديدن اعضاى چند انسان، يا كم و يا زياد، همين درك هاى جزئى تكرار می شود، و اما حكم كلّى هرگز نتيجه نمی دهد. يعنى اگر بنا باشد در اعتماد و اتّكاء تنها به آنچه از حس و تجربه استفاده می شود، اكتفا كنيم، و اعتماد به عقليّات را به كلّى ترك كنيم، ديگر ممكن نيست به ادراكى كلّى، و فكرى نظرى، و بحثى علمى، دست يابيم. پس همان طور كه در مسائل حسى - كه سر و كار تنها با حس است - ممكن است و بلكه لازم است كه به حس ‍ اعتماد نموده و درك آن را پذيرفت؛ همچنين در مسائلى كه سر و كار با قوّۀ عقل و نيروى فكر است، بايد به درك آن اعتماد نموده، و آن را پذيرفت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۷۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۷۷ </center>
و مرادمان از عقل آن مبدئى است كه اين تصديقهاى كلى ، و احكام عمومى بدان منتهى ميشود، و جاى هيچ ترديد نيست ، كه با انسان چنين نيروئى هست ، يعنى نيروئى بنام عقل دارد،كه ميتواند مبدء صدور احكام كلى باشد، با اين حال چطور تصور دارد، كه قلم صنع و تكوين چيزى را در آدمى قرار دهد، كه كارش همه جا و همواره خطا باشد؟ و يا حداقل در آن وظيفه اى كه صنع و تكوين برايش تعيين كرده امكان خطا داشته باشد؟ مگر غير اين است كه تكوين وقتى موجودى از موجودات را بوظيفه اى و كارى اختصاص ميدهد، كه قبلا رابطه اى خارجى ميان آن موجود و آن فعل برقرار كرده باشد، و در موجود مورد بحث يعنى عقل ، وقتى صنع و تكوين آنرا در انسانها بوديعت مى گذارد، تا حق را از باطل تميز دهد، كه قبلا خود صنع ميان عقل و تميز بين حق و باطل رابطه اى خارجى برقرار كرده باشد، و چطور ممكن است رابطه اى ميان موجودى (عقل ) و معدومى (خطا) برقرار كند؟ پس نه تنها عقل هميشه خطا نمى رود، بلكه اصلا ميان عقل و خطا رابطه اى نيست .
و مرادمان از «عقل» آن مبدئى است كه اين تصديق هاى كلّى، و احكام عمومى بدان منتهى می شود، و جاى هيچ ترديد نيست كه با انسان چنين نيرویى هست. يعنى نيرویى به نام عقل دارد كه می تواند مبدء صدور احكام كلّى باشد. با اين حال چطور تصور دارد، كه قلم صنع و تكوين چيزى را در آدمى قرار دهد، كه كارش همه جا و همواره خطا باشد؟ و يا حداقل در آن وظيفه اى كه صنع و تكوين برايش تعيين كرده، امكان خطا داشته باشد؟ مگر غير اين است كه تكوين وقتى موجودى از موجودات را به وظيفه اى و كارى اختصاص می دهد كه قبلا رابطه اى خارجى ميان آن موجود و آن فعل برقرار كرده باشد، و در موجود مورد بحث يعنى عقل، وقتى صنع و تكوين آن را در انسان ها به وديعت مى گذارد، تا حق را از باطل تميز دهد، كه قبلا خود صنع ميان عقل و تميز بين حق و باطل رابطه اى خارجى برقرار كرده باشد، و چطور ممكن است رابطه اى ميان موجودى (عقل) و معدومى (خطا) برقرار كند؟ پس نه تنها عقل هميشه خطا نمى رود، بلكه اصلا ميان عقل و خطا رابطه اى نيست.
و اما اينكه مى بينيم گاهى عقل و يا حواس ما در درك مسائل عقلى و يا حسى بخطا مى روند، اين نه بخاطر اين است كه ميان عقل و حواس ما با خطا رابطه اى است ، بلكه علت ديگرى دارد، كه بايد براى بدست آوردن آن بجائى ديگر مراجعه كرد، چون اينجا جاى بيان آن نيست (و راهنما خدا است ).
 
و امّا اين كه مى بينيم گاهى عقل و يا حواس ما در درك مسائل عقلى و يا حسى به خطا مى روند، اين نه به خاطر اين است كه ميان عقل و حواس ما با خطا رابطه اى است، بلكه علت ديگرى دارد، كه بايد براى به دست آوردن آن به جایى ديگر مراجعه كرد. چون اين جا، جاى بيان آن نيست (و راهنما خدا است ).
<span id='link96'><span>
<span id='link96'><span>
==بحث فلسفى ديگر (در اثبات وجود علم و رد بر سوفسطائيان و شاكان ) ==
 
انسان ساده اى كه هنوز باصطلاح پشت و روى دست را نشناخته اين معنا را در خود مى يابد، كه از هر چيز عين خارجى آنرا درك ميكند بدون اينكه توجه داشته باشد باينكه علم واسطه ميان او و آن موجود است ، و اين سادگى را همواره دارد تا آنكه در موردى دچار شك و ترديد، و يا ظن - كه پائين تر از علم ، و بالاتر از شك است - بگردد، آنوقت متوجه ميشود كه تاكنون در مسير زندگى و معاش دنيويش هر چه را مى فهميده و درك ميكرده بوسيله علم بوده ، و علم بين او و مدركاتش واسطه بوده ، و از اين به بعد هم بايد سعى كند با چراغ علم قدم بردارد، مخصوصا وقتى مى بيند كه گاهى در فهم و دركش دچار اشتباه مى شود، اين توجهش بيشتر مى شود، چون فكر مى كند در عالم خارج و بيرون از ذهن كه هيچ خطا و غلطى وجود ندارد - چون گفتيم خطا و غلط يعنى چيزى كه در خارج نيست - اينجاست كه يقين مى كند در وجودش حقيقتى هست بنام علم ، (يعنى ادراكى ذهنى ، كه مانع از ورود نقيض خود در ذهن است ) و اين واقعيتى است كه ذهن ساده يك انسان آنرا در مى يابد.
==بحث فلسفى ديگر (در اثبات وجود علم و رد بر سوفسطائيان و شاكّان) ==
وقت ى مسئله را در زير قعر انبيق علمى هم وارسى مى كنيم بعد از بحث هاى طولانى و جستجوهاى پى گير، باز بهمان نتيجه مى رسيم كه ذهن ساده ما بآن برخورده بود.
انسان ساده اى كه هنوز به اصطلاح پشت و روى دست را نشناخته، اين معنا را در خود مى يابد، كه از هر چيز عين خارجى آن را درك می كند؛ بدون اين كه توجه داشته باشد به اين كه علم واسطه ميان او و آن موجود است، و اين سادگى را همواره دارد تا آن كه در موردى دچار شك و ترديد، و يا ظن - كه پائين تر از علم و بالاتر از شك است - بگردد. آن وقت متوجه می شود كه تاكنون در مسير زندگى و معاش دنيويش هرچه را مى فهميده و درك می كرده، به وسيله علم بوده، و علم بين او و مدركاتش واسطه بوده، و از اين به بعد هم بايد سعى كند با چراغ علم قدم بردارد.
 
مخصوصا وقتى مى بيند كه گاهى در فهم و دركش دچار اشتباه مى شود، اين توجهش بيشتر مى شود. چون فكر مى كند در عالم خارج و بيرون از ذهن كه هيچ خطا و غلطى وجود ندارد - چون گفتيم خطا و غلط يعنى چيزى كه در خارج نيست - اين جاست كه يقين مى كند در وجودش حقيقتى هست به نام علم، (يعنى ادراكى ذهنى، كه مانع از ورود نقيض خود در ذهن است) و اين واقعيتى است كه ذهن ساده يك انسان آن را در مى يابد.
وقتى مسئله را در زير قعر انبيق علمى هم وارسى مى كنيم، بعد از بحث هاى طولانى و جستجوهاى پیگير، باز به همان نتيجه مى رسيم كه ذهن ساده ما به آن برخورده بود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۷۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۷۸ </center>
زيرا وقتى ادراكهاى خود را در زير قعر انبيق قرار مى دهيم ، و آنرا تجزيه و تحليل مى كنيم ، مى بينيم كه همه آنها به دو مسئله منتهى مى شوند، كه ديگر ابتدائى تر از آنها هيچ مسئله اى نيست ، و آن دو مسئله ابتدائى و بديهى اين است كه ۱ - (هست و نيست در يك مورد با هم جمع نمى شوند)، ۲ - (هست و نيست از يك مورد سلب نميشوند)، ساده تر آنكه ممكن نيست موجودى هم باشد و هم نباشد، و نه باشد و نه نباشد.
زيرا وقتى ادراك هاى خود را در زير قعر انبيق قرار مى دهيم، و آن را تجزيه و تحليل مى كنيم، مى بينيم كه همه آن ها به دو مسئله منتهى مى شوند، كه ديگر ابتدایى تر از آن ها هيچ مسئله اى نيست؛ و آن دو مسئله ابتدایى و بديهى اين است كه:
دليل اين مطلب آنست كه هيچ مسئله بديهى و يا علمى نيست ، مگر آنكه در تماميتش محتاج باين دو قضيه بديهى و اولى است ، حتى اگر فرض كنيم كه در اين دو مسئله شك داريم ، باز در همين شك خود محتاج باين دو قضيه هستيم ، چون ممكن نيست هم شك داشته باشيم و هم در عين حال شك نداشته باشيم ، و وقتى بداهت اين دو قضيه ثابت شد، هزاران مسئله تصديقى و علمى كه ما محتاج به اثبات آنيم ثابت ميشود، مسائلى كه آدمى در نظريه هاى علميش ، و در اعمالش محتاج بدانها است . آرى هيچ موقفى علمى و هيچ واقعه اى علمى پيش نميايد، مگر آنكه تكيه گاه آدمى در آن موقف علم است ، حتى آدمى شك خود را هم با علم تشخيص ميدهد، و همچنين ظن خود، و يا جهل خود را، يكجا يقين دارد كه علم دارد، جائى ديگر يقين دارد كه شك دارد، و جائى ديگر يقين دارد كه ظن دارد و جاى چهارم يقين دارد كه نادان است .
تا بجائى رسيد دانش من كه بدانم همى كه نادانم مترجم
۱ - «هست و نيست در يك مورد با هم جمع نمى شوند».
پس احتياج انسان در تمامى مواقف زندگيش بعلم ، بدان حد است كه حتى در تشخيص علم و شك و ظن و جهلش نيز محتاج بعلم است .
 
۲ - «هست و نيست از يك مورد سلب نمی شوند».
ساده تر آن كه: ممكن نيست موجودى هم باشد و هم نباشد، و نه باشد و نه نباشد.
 
دليل اين مطلب آن است كه هيچ مسئله بديهى و يا علمى نيست، مگر آن كه در تماميتش محتاج به اين دو قضيه بديهى و اوّلى است. حتى اگر فرض كنيم كه در اين دو مسئله شك داريم، باز در همين شك خود محتاج به اين دو قضيه هستيم. چون ممكن نيست هم شك داشته باشيم و هم در عين حال شك نداشته باشيم. و وقتى بداهت اين دو قضيه ثابت شد، هزاران مسئله تصديقى و علمى كه ما محتاج به اثبات آنيم، ثابت می شود. مسائلى كه آدمى در نظريه هاى علميش و در اعمالش بدانها محتاج است.  
 
آرى هيچ موقفى علمى و هيچ واقعه اى علمى پيش نمی آيد، مگر آن كه تكيه گاه آدمى در آن موقف علم است. حتى آدمى شك خود را هم با علم تشخيص می دهد، و همچنين ظنّ خود، و يا جهل خود را. يك جا يقين دارد كه علم دارد، جایى ديگر يقين دارد كه شك دارد، و جایى ديگر يقين دارد كه ظنّ دارد و جاى چهارم يقين دارد كه نادان است.
تا به جایى رسيد دانش من كه بدانم همى كه نادانم مترجم
پس احتياج انسان در تمامى مواقف زندگيش به علم، بدان حد است كه حتى در تشخيص علم و شك و ظن و جهلش نيز، محتاج به علم است.


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۵ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۷}}
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۵ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۷}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۱۳٬۷۸۶

ویرایش