تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۵

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



و در آيه : «و لهديناهم صراطا مستقيما»، كه راجع بهدايت خدا يعنى رساندن بمطلوب و هدف است ، آنرا بدون حرف (الى ) متعدى بدو مفعول كرده است ، بخلاف آيه : «و انك لتهدى الى صراط مستقيم »، كه راجع بهدايت رسولخدا (ص ) است ، كلمه هدايت را با حرف (الى ) متعدى بدو مفعول كرده است . پس معلوم ميشود هدايت هر جا كه بمعناى رساندن بمطلوب و هدف باشد بخودى خود به هر دو مفعول متعدى ميشود، و هر جا كه بمعناى نشان دادن راه و دلالت بدان باشد، با حرف (الى ) بدو مفعول متعدى ميشود.

جواب از اشكالى كه به صاحب صحاح كرده اند

اين اشكالى بود كه بصاحب صحاح كردند، و لكن اشكالشان وارد نيست ، چون در آيه (۵۶ - قصص ) كه هدايت را از رسولخدا (ص ) نفى مى كرد، نفى در آن مربوط به حقيقت هدايت است ، كه قائم بذات خدايتعالى است ، ميخواهد بفرمايد مالك حقيقى ، خدايتعالى است ، نه اينكه تو اصلا دخالتى در آن ندارى ، و بعبارتى ساده تر، آيه نامبرده در مقام نفى كما ل است ، نه نفى حقيقت ، علاوه بر اينكه خود قرآن كريم آن آيه را در صورتيكه معنايش آن باشد كه اشكال كنندگان پنداشته اند، نقض نموده ، از مؤ من آل فرعون حكايت مى كند كه گفت : (يا قوم اتبعون اهدكم سبيل الرشاد، اى مردم مرا پيروى كنيد، تا شما را برشاد برسانم ).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۶

پس حق مطلب اين است كه معناى هدايت در آنجا كه با حرف (الى ) مفعول دوم را بگيرد، و آنجا كه بخودى خود بگيرد، متفاوت نميشود، و بطور كلى اين كلمه چه بمعناى دلالت باشد، و چه بمعناى رساندن بهدف ، در گرفتن مفعول دوم محتاج به حرف (الى ) هست ، چيزيكه هست اگر مى بينيم گاهى بدون اين حرف مفعول دوم را گرفته ، احتمال ميدهيم از باب عبارت متداول (دخلت الدار) باشد، كه در واقع (دخلت فى الدار داخل در خانه شدم ) ميباشد.

چكيده سخن در معنى هدايت

و كوتاه سخن آنكه : هدايت عبارتست از دلالت و نشان دادن هدف ، بوسيله نشان دادن راه ، و اين خود يك نحو رساندن بهدف است ، و كار خدا است ، چيزيكه هست خدايتعالى سنتش بر اين جريان يافته كه امور را از مجراى اسباب به جريان اندازد، و در مسئله هدايت هم وسيله اى فراهم مى كند، تا مطلوب و هدف براى هر كه او بخواهد روشن گشته ، و بنده اش در مسير زندگى به هدف نهائى خود برسد. و اين معنا را خداى سبحان بيان نموده ، فرموده : «فمن يرد اللّه ان يهديه ، يشرح صدره للاسلام »، (خداوند هر كه را بخواهد هدايت كند، سينه او را براى اسلام پذيرانموده ، و ظرفيت ميدهد)، و نيز فرموده : (ثم تلين جلودهم و قلوبهم الى ذكر اللّه ، ذلك هدى اللّه يهدى به من يشاء، سپس پوست بدن و دلهايشان بسوى ياد خدا نرم ميشود و ميل مى كند، اين هدايت خدا است ، كه هر كه را بخواهد از آن موهبت برخوردار ميسازد). و اگر در آيه اخير، لينت و نرم شدن با حرف (الى ) متعدى شده ، از اين جهت بوده كه كلمه نامبرده بمعناى ميل ، اطمينان ، و امثال آن را متضمن است ، و اينگونه كلمات هميشه با حرف (الى ) متعدى ميشوند، و در حقيقت لينت نامبرده عبارتست از صفتى كه خدا در قلب بنده اش پديد مى آورد، كه بخاطر آن صفت و حالت ياد خدا را مى پذيرد، و بدان ميل نموده ، اطمينان و آرامش مى يابد، و همانطور كه سبيل ها مختلفند، هدايت نيز باختلاف آنها مختلف ميشود، چون هدايت بسوى آن سبيل ها است ، پس براى هر سبيلى هدايتى است ، قبل از آن ، و مختص بآن . آيه شريفه : (و الذين جاهدوا فينا، لنهدينهم سبلنا، و ان اللّه لمع المحسنين ، و كسانيكه در ما جهاد مى كنند، ما ايشانرا حتما به راه هاى خود هدايت مى كنيم ، و بدرستى خدا با نيكوكاران است )، نيز باين اختلاف اشاره مى كند چون فرق است بين اينكه بنده خدا در راه خدا جهاد كند، و بين اينكه در خدا جهاد كند، در اولى شخص مجاهد سلامت سبيل ، و از ميان برداشتن موانع آنرا ميخواهد، بخلاف مجاهد در دومى ، كه او خود خدا را ميخواهد، و رضاى او را مى طلبد، و خدا هم هدايت بسوى سبيل را برايش ادامه ميدهد، البته سبيلى كه او لياقت و استعدادش را داشته باشد، و همچنين از آن سبيل به سبيلى ديگر، تا آنجا كه وى را مختص بذات خود جلت عظمته كند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۷

آيا طلب هدايت توسط نماز گزار تحصيل حاصل نيست ؟

چهارم اينكه : صراط مستقيم از آنجائيكه امرى است كه در تمامى سبيل هاى مختلف محفوظ ميباشد، لذا صحيح است كه يك انسان هدايت شده ، باز هم بسوى آن هدايت شود، خدايتعالى او را از صراط بسوى صراط هدايت كند، باين معنا كه سبيلى كه قبلا بسوى آن هدايتش كرده بوده ، با هدايت بيشترى تكميل نموده به سبيلى كه ما فوق سبيل قبلى است هدايت فرمايد، پس اگر مى بينيم كه در آيات مورد بحث كه حكايت زبان حال بندگان هدايت شده خدا است ، از زبان ايشان حكايت مى كند، كه همه روزه ميگويند: (ما را بسوى صراط مستقيم هدايت فرما)، نبايد تعجب كنيم ، و يا اشكال كنيم كه چنين افرادى هدايت شده اند، ديگر چه معنا دارد از خدا طلب هدايت كنند؟ و اين در حقيقت تحصيل حاصل است ، و تحصيل حاصل محال است ، و چيزيكه محال است ، سئوال بدان تعلق نميگيرد، و در خواست كردنى نيست . زيرا جوابش از مطلب بالا معلوم شد، چون گفتيم صراط در ضمن همه سبيل ها هست و گفتيم سبيل ها بسيار، و داراى مراتبى بسيارند، چون چنين است بنده خدا از خدا ميخواهد: كه او را از صراطى (يعنى سبيلى ) بصراطى ديگر كه ما فوق آنست هدايت كند، و نيز از آن بمافوق ديگر. و نيز نبايد اشكال كنيم باينكه اصلا درخواست هدايت بسوى صراط مستقيم ، از مسلمانى كه دينش كامل ترين اديان ، و صراطش مستقيم ترين صراطها است ، صحيح نيست ، و معناى بدى ميدهد، چون مى رساند كه وى خود را در صراط مستقيم ندانسته ، و درخواست دينى كامل تر مى كند. چون هر چند كه دين و شريعت اسلام كاملترين اديان سابق است ، ولى كاملتر بودن شريعت مطلبى است ، و كاملتر بودن يك متشرع از متشرعى ديگر مطلبى است ديگر، درخواست يك مسلمان و دارنده كاملترين اديان ، هدايت بسوى صراط مستقيم را، معنايش آن نيست كه شما فهميديد بلكه معنايش اين است كه خدايا مرا به مسلمان تر از خودم برسان ، و خلاصه ايمان و عمل باحكام اسلام را كامل تر از اين ايمان كه فعلا دارم بگردان ، و مرا بمرتبه بالاترى از ايمان و عمل صالح برسان .

يك مثال ساده براى روشن شدن مطلب

يك مثل ساده مطلب را روشن ميسازد، و آن اين است كه هر چند كه دين اسلام از دين نوح و موسى و عيسى (عليهماالسلام ) كاملتر است ، ولى آيا يك فرد مسلمان معمولى ، از نظر كمالات معنوى ، به پايه نوح موسى و عيسى (عليهماالسلام ) مى رسد؟ قطعا ميدانيم كه نميرسد، و اين نيست ، مگر بخاطر اينكه حكم شرايع و عمل بآنها غير حكم ولايتى است كه از تمكن در آن شرايع و تخلق بآن اخلاق حاصل ميشود، آرى دارنده مقام توحيد كامل و خالص ، هر چند از اهل شريعت هاى گذشته باشد، كامل تر و برتر است از كسيكه بآن مرتبه از توحيد و اخلاص نرسيده ، و حيات معرفت در روح و جانش جايگزين نگشته ، و نور هدايت الهيه در قلبش راه نيافته است ، هر چند كه او از اهل شريعت محمديه (ص )، يعنى كامل ترين و وسيع ترين شريعت ها باشد، پس صحيح است چنين فردى از خدا در خواست هدايت بصراط مستقيم ، يعنى براهى كه كملين از شرايع گذشته داشتند، بنمايد، هر چند كه شريعت خود او كاملتر از شريعت آنان است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۸

پاسخ عجيب برخى مفرسين و اشكال وارد بر آنان

در اينجا به پاسخ عجيبى بر ميخوريم ، كه بعضى از مفسرين محقق و دانشمند از اشكال بالا داده اند، پاسخى كه مقام دانش وى با آن هيچ سازگارى ندارد، وى گفته : بطور كلى دين خدا در همه ادوار بشريت يكى بوده ، و آنهم اسلام است ، و معارف اصولى آن كه توحيد و نبوت و معاد باشد، و پاره اى فروعى كه متفرع بر آن اصول است ، باز در همه شرايع يكى بوده ، تنها مزيتى كه شريعت محمديه (ص ) بر شرايع سابق خود دارد، اين است كه احكام فرعيه آن وسيع تر، و شامل شئون بيشترى از زندگى انسانها است ، پس در اسلام بر حفظ مصالح بندگان عنايت بيشترى شده ، و از سوى ديگر در اين دين ، براى اثبات معارفش بيك طريق از طرق استدلال اكتفاء نشده ، بلكه به همه انحاء استدلال ، از قبيل حكمت ، و موعظه حسنه ، و جدال احسن ، تمسك شده است ، پس هم وظائف يك مسلمان امروز سنگين تر از يك مسلمان عهد مسيح عليه السلام است ، و هم معارف دينش بيشتر و وسيع تر است و در نتيجه در برابر هر يك از تكاليفش ، و هر يك از معارفش ، يك نقطه انحراف دارد،و قهرا به هدايت بيشترى نيازمند است ، از اين رو از خدا درخواست مى كند، كه در سر دو راهى هاى بسيارى كه دارد، به راه مستقيمش هدايت كند. و هر چند كه دين خدا يكى ، و معارف كلى و اصولى در همه آنها يكسان است ، و لكن از آنجائيكه گذشتگان از بشريت قبل از ما، راه خدا را پيمودند، و در اين راه بر ما سبقت داشتند، لذا خدايتعالى بما دستور داده تا در كار آنان نظر كنيم ، و ببينيم چگونه در سر دو راهى هاى خود، خود را حفظ كردند، و از خداى خود استمداد نمودند، ما نيز عبرت بگيريم ، و از خداى خود استمداد كنيم . اشكالى كه باين پاسخ وارد است ، اين است كه : اساس ، آن اصولى است كه مفسرين سابق در مسلك تفسير زير بناى كار خود كرده بودند، اصولى كه مخالف با قواعد و اصول صحيح تفسير است ، و يكى از آن اصول ناصحيح اين است : مى پنداشتند حقيقت و واقعيت معارف اصولى دين يكى است ، مثلا واقعيت ايمان بخدا، در نوح (عليه السلام )، و در يك فرد از امت او يكى است ، و نيز ترس از خدا در آندو يك حقيقت است ، و شدت و ضعفى در كار نيست ، و سخاوت ، و شجاعت ، و علم ، و تقوى ، و صبر، و حلم ، و ساير كمالات معنوى در پيامبر اسلام و يك فرد عادى از امتش ‍ يك چيز است ، و چنان نيست ، كه در رسولخدا (ص ) مرتبه عاليتر آنها، و در آن فرد مرتبه دانى آنها باشد، و تنها تفاوتى كه يك پيغمبر با يك فرد امتش ، و يا با يك پيغمبر ديگر دارد، اين است كه خدا او را بزرگتر اعتبار كرده ، و رعيتش را كوچكتر شمرده ، بدون اينكه اين جعل و قرارداد خدا متكى بر تكوين و واقعيت خارجى باشد، عينا نظير جعلى كه در ميان خود ما مردم است ، يكى را پادشاه ، و بقيه را رعيت او اعتبار مى كنيم ، بدون اينكه از حيث وجود انسانى تفاوتى با يكدگر داشته باشند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۹

و اين اصل ، منشاء و ريشه اى ديگر دارد، كه خود زائيده آنست ، و آن اين است كه براى ماده ، اصالت قائل بودند، و از آنچه ماوراء ماده است ، يا بكلى نفى اصالت نموده ، يا درباره اصالت آن توقف مى كردند، تنها از ماوراء ماده ، خدا را، آنهم بخاطر دليل ، استثناء مى كردند. و عامل اين انحراف فكرى يكى از دو چيز بود، يا بخاطر اعتماديكه بعلوم مادى داشتند، مى پنداشتند كه حس براى ما كافى است ، و احتياجى بماوراء محسوسات نداريم ، و يا (العياذ باللّه ) قرآن را لايق آن نمى دانستند كه پيرامون آياتش تدبر و مو شكافى كنند، و مى گفتند فهم عامى در درك معانى آن كافى است . اين بحث دنباله اى طولانى دارد كه انشاءاللّه تعالى در بحث هاى علمى آتيه از نظر خواننده خواهد گذشت .

مزيت اصحاب صراط مستقسيم بر سايرين به علم است

نكته پنجم - اينكه مزيت اصحاب صراط مستقيم بر سايرين ، و همچنين مزيت صراط آنان بر سبيل سايرين ، تنها بعلم است ، نه عمل ، آنان بمقام پروردگارشان علمى دارند كه ديگران ندارند، و گر نه در سابق هم گفتيم ، كه در سبيل هاى پائين تر صراط مستقيم ، اعمال صالح كامل ، و بدون نقص نيز هست ، پس وقتى برترى اصحاب صراط مستقيم به عمل نبود، باقى نمى ماند مگر علم ، و اما اينكه آن علم چه علمى و چگونه علمى است ؟ انشاء اللّه در ذيل آيه : «انزل من السماء ماء فسالت اودية بقدرها» درباره اش بحث خواهيم كرد. در اينجا تنها مى گوئيم آيه : «يرفع اللّه الذين آمنوا منكم ، و الذين اوتوا العلم درجات »، (خدا كسانى از شما را كه ايمان دارند، و كسانى كه علم داده شده اند، بدرجاتى بلند مى كند) و همچنين آيه : «اليه يصعد الكلم الطيب ، و العمل الصالح يرفعه »، (كلمه طيب خودش بسوى خدا بالا مى رود و عمل صالح آنرا بالا مى برد) باين مزيت اشعار دارد، چون مى رساند آنچه خودش بسوى خدا بالا مى رود، كلمه طيب و علم است ، و اما عمل صالح ، اثرش كمك در بالا رفتن علم است ، و بزودى در تفسير آيه نامبرده تتمه مطالب خواهد آمد انشاءاللّه .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۰

بحث روايتى (شامل رواياتى در ذيل آيات گذشته )

اقسام عبادت

در كتاب كافى از امام صادق (عليه السلام ) روايت آمده ، كه در معناى عبادت فرموده اند: عبادت سه جور است ، مردمى هستند كه خدا را از ترس عبادت مى كنند، عبادت آنان عبادت بردگان ناتوان است ، و منشاءش زبونى بردگى است ، مردمى ديگر خداى تبارك و تعالى را بطلب ثوابش عبادت مى كنند، عبادت آنان عبادت اجيران است و منشاء آن علاقه باجرت است ، مردمى ديگر خداى عز و جل را بخاطر محبتى كه باو دارند عبادت مى كنند، عبادت آنان عبادت آزادگان ، و بهترين عبادت است . و در نهج البلاغه آمده كه مردمى خدا را بدان جهت عبادت مى كنند كه بثوابش رغبت دارند، عبادت آنان عبادت تجارت پيشگان است ، و خود نوعى تجارت است ، قومى ديگر خدا را از ترس ، بندگى مى كنند، كه عبادتشان عبادت بردگان است ، قومى سوم هستند كه خدا را از در شكر عبادت مى كنند، كه عبادت آنان عبادت آزادگان است . و در كتاب علل ، و نيز كتاب مجالس ، و كتاب خصال ، از امام صادق (عليه السلام ) آمده : كه فرمودند مردم ، خدا را سه جور عبادت مى كنند، طبقه اى او را بخاطر رغبتى كه بثوابش دارند عبادت مى كنند، كه عبادت آنان عبادت حريصان است ، و منشاء آن طمع است ، و جمعى ديگر او را از ترس آتش عبادت مى كنند، كه عبادت آنان عبادت بردگان ، و منشاءش زبونى و ترس است ، و لكن من خداى عزوجل را از اين جهت عبادت مى كنم ، كه دوستش دارم ، و اين عبادت بزرگواران است ، كه خدا درباره شان فرموده : «و هم من فزع يومئذ آمنون » (و ايشان در امروز از فزع ايمنند)، و نيز فرموده : «قل ان كنتم تحبون اللّه فاتبعونى ، يحببكم اللّه »، (بگو: اگر خدا را دوست ميداريد پس پيروى من كنيد تا خدا هم دوستتان بدارد)، پس هر كس خداى عز و جل را دوست بدارد، خدا هم او را دوست ميدارد، و هر كس خدا دوستش بدارد، از ايمنان خواهد بود، و اين مقامى است مكنون ، و پوشيده ، كه جز پاكان با آن تماس پيدا نمى كنند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۱

مدلول عبادت آزادگان در هر سه روايت مذكوره به يك معنا است

  1. مؤ لف : از بيانيكه در گذشته گذشت ، معناى اين سه روايت روشن ميشود، و اگر عبادت احرار و آزاد مردان را گاهى به شكر، و گاهى ديگر به حب ، توصيف كردند، از اين جهت است كه برگشت هر دو بيكى است ، چون شكر عبارت است از اينكه نعمت ولى نعمت را در جايش مصرف كنى ، و شكر عبادت باين است كه از روى محبت انجام شود، و تنها براى خود خدا صورت بگيرد، نه منافع شخصى ، و يا دفع ضرر شخصى ، بلكه خدا را عبادت كنى ، بدان جهت كه خدا است ، يعنى بذات خود جامع تمامى صفات جمال و جلال است ، و او چون جميل بالذات است ، ذاتا محبوب است ، يعنى خودش دوست داشتنى است ، نه اينكه چون ثواب ميدهد، و يا عقاب را بر ميدارد؟ مگر محبت جز ميل بجمال و مجذوب شدن در برابر آن چيز ديگرى است ؟.

پس برگشت اينكه بگوئيم : خدا معبود است ، چون خدا است ، و يا چون جميل و محبوب است ، و يا چون ولى نعمت است ، و شكرش واجب است ، همه بيك معنا است . و از طرق عامه از امام صادق عليه السلام روايت شده كه در تفسير آيه (اياك نعبد) الخ ، فرموده : يعنى ، ما از تو غير تو را نميخواهيم ، و عبادتت در عوض چيزى نمى كنيم ، آنطور كه جاهلان به خيال خود تو را عبادت مى كنند، در حالى كه در دل بياد همه چيز هستند جز تو.

  1. مؤ لف : اين روايت به نكته اى اشاره مى كند، كه قبلا از آيات مورد بحث استفاده كرديم ، كه معناى عبادت ، حضور و اخلاص است ، چون عبادت بمنظور ثواب ، و يا دفع عذاب ، با خلوص و حضور منافات دارد.

معنى «اهدنا الصراط المستقيم » و پاسخ ضمنى به شبهه تحصيل حاصل و در كتاب تحف العقول ، از امام صادق عليه السلام روايتى آمده ، كه در ضمن آن فرمود: هر كس معتقد باشد كه خدا بصفت عبادت ميشود، نه به ادراك ، اعتقاد خود را بخدائى حوالت داده كه غايب است ، و كسيكه معتقد باشد كه پروردگار متعال به صفت موصوفش عبادت ميشود، توحيد را باطل كرده ، چون صفت ، غير موصوف است ، و كسيكه معتقد باشد كه موصوف ، منسوب به صفت عبادت ميشود، خداى كبير را كوچك و صغير شمرده است ، پس مردم ، خدا را آنطور كه هست نميتوانند اندازه گيرى كنند. و در كتاب معانى ، از امام صادق عليه السلام روايت آورده ، كه در معناى جمله : (اهدنا الصراط المستقيم فرموده : خدايا ما را بلزوم طريقى ارشاد فرما، كه به محبت تو، و به بهشتت منتهى ميشود، و از اينكه پيروى هواهاى خود كنيم ، و در نتيجه هلاك گرديم ، جلو مى گيرد، و نيز نمى گذارد آراء خود را اخذ كنيم ، و در نتيجه نابود شويم .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۲

و نيز در معانى از على عليه السلام روايت آورده ، كه در باره آيه نامبرده فرمود: يعنى خدايا! توفيق خودت را كه ما تاكنون بوسيله آن تو را اطاعت كرديم ، درباره ما ادامه بده ، تا در روزگار آينده مان نيز همچنان تو را اطاعت كنيم .

  1. مؤ لف : اين دو روايت دو وجه مختلف در پاسخ از شبهه تحصيل حاصل را بيان مى كند، شبهه اين بود كه شخص ‍ نمازگزار، راه مستقيم را يافته ، كه نماز مى گزارد، ديگر معنا ندارد در نماز خود از خدا هدايت بسوى راه مستقيم را درخواست كند. روايت اولى پاسخ ميدهد باينكه : مراتب هدايت در مصداقهاى آن مختلف است ، و نمازگزار همه روزه از خدا ميخواهد از هر مرتبه اى كه هست بمرتبه بالاتر هدايت شود، و روايت دومى پاسخ ميدهد: كه هر چند مراتب آن در مصاديق مختلف است ، ولكن از نظر مفهوم يك حقيقت است ، و نمازگزار نظرى باختلاف مراتب آن ندارد، بلكه تنها نظرش اين است كه اين موهبت را از من سلب مكن ، و همچنان آنرا ادامه بده .

مراد از «الذين انعمت عليهم » و نيز در معانى از على عليه السلام روايت آورده كه فرمود: صراط مستقيم در دنيا آن راهى است كه كوتاه تر از غلو، و بلندتر از تقصير، و در مثل فارسى نه شور شود، و نه بى نمك باشد، بلكه راه ميانه باشد، و در آخرت عبارتست از طريق مؤ منين بسوى بهشت . باز در معانى از على عليه السلام روايت آورده ، كه در معناى جمله (صراط الذين ) الخ ، فرمود: يعنى بگوئيد: خدايا ما را به صراط كسانى هدايت فرما، كه بر آنان اين انعام فرمودى كه موفق بدينت و اطاعتت نمودى ، نه اين انعام كه مال و سلامتى شان دادى ، چون بسا ميشود كسانى به نعمت مال و سلامتى متنعم هستند، ولى كافر و يا فاسقند. آنگاه اضافه فرمود: كه ايشان آن كسانيند كه خدا درباره آنها فرموده : «و من يطع اللّه و الرسول ، فاولئك مع الذين انعم اللّه عليهم ، من النبيين ، و الصديقين ، و الشهداء، و الصالحين ، و حسن اولئك رفيقا،».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۳

روايتى از رسول خدا (ص ) درباره سوره حمد و فضيلت آن

و در كتاب عيون از حضرت رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش از امير المؤ منين عليه السلام روايت آورده كه فرمود: از رسولخدا (ص ) شنيدم مى فرمود: خدايتعالى فرموده : فاتحه الكتاب را بين خودم و بنده ام تقسيم كردم ، نصفش از من ، و نصفش از بنده من است ، و بنده ام هر چه بخواهد باو ميدهم ، چون او ميگويد: بسم اللّه الرحمن الرحيم خداى عزوجلش ميگويد: بنده ام كار خود را با نام من آغاز كرد، و بر من است اينكه امور او را در آن كار تتميم كنم ، و در احوالش بركت بگذارم ، و چون او ميگويد: الحمد لله رب العالمين پروردگار متعالش ميگويد: بنده من مرا حمد گفت ، و اقرار كرد: كه نعمت هائيكه در اختيار دارد، از ناحيه من است ، و بلاهائيكه به وى نرسيده ، باز بلطف و تفضل من است ، و من شما فرشتگان را گواه مى گيرم ، كه نعمت هاى دنيائى و آخرتى او را زياده نموده ، بلاهاى آخرت را از او دور كنم ، همانطور كه بلاهاى دنيا را از او دور كردم . و چون او ميگويد:الرحمن الرحيم خداى جل جلالش ميگويد: بنده ام شهادت داد: كه من رحمان و رحيم هستم ، من نيز شما را شاهد مى گيرم ، كه بهره او را از نعمت و رحمت خود فراوان ساخته ، نصيبش را از عطاء خودم جزيل و بسيار مى كنم ، و چون او ميگويد: مالك يوم الدين خداى تعالايش ميگويد: شما شاهد باشيد، همانطور كه بنده ام اعتراف كرد باينكه من مالك روز جزا هستم ، در آنروز كه روز حساب است ، حساب او را آسان مى كنم ، و حسنات او را قبول نموده ، از گناهانش صرفنظر مى كنم . و چون او ميگويد:اياك نعبد خداى عزوجلش مى فرمايد: بنده ام راست گفت ، و براستى مرا عبادت كرد، و بهمين جهت شما را گواه مى گيرم ، در برابر عبادتش پاداشى دهم ، كه هر كس كه در عبادت ، راه مخالف او را رفته بحال او رشك برد. و چون او ميگويد: و اياك نستعين خداى تعالايش ميگويد: بنده ام از من استعانت جست ، و بسوى من پناهنده گشت ، من نيز شما را شاهد مى گيرم ، كه او را در امورش اعانت كنم ، و در شدائدش بدادش برسم ، و در روز گرفتاريهايش دست او را بگيرم . و چون او ميگويد: اهدنا الصراط المستقيم تا آخر سوره ، خداى عز و جلش ميگويد: همه اينها و آنچه غير اينها درخواست كند بر آورده است ، من همه خواسته هايش را استجابت كردم ، و آنچه آرزو دارد برآوردم ، و از آنچه مى ترسد ايمنى بخشيدم .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۴

بيان ويژگى سوره حمد و مقايسه آن با آنچه مسيحيان در نماز مى خوانند

  1. مؤ لف : قريب باين مضمون را مرحوم صدوق در كتاب علل خود از حضرت رضا عليه السلام روايت كرده ، و اين روايت همانطور كه ملاحظه مى فرمائيد، سوره فاتحه الكتاب را در نماز تفسير مى كند، پس اين خود مؤ يد گفته قبلى ما است ، كه گفتيم : اين سوره كلام خداى سبحان است ، اما به نيابت از طرف بنده اش ، و زبان حال بنده اش در مقام عبادت ، و اظهار عبوديت است ، كه چگونه خدا را ثناء ميگويد، و چگونه اظهار بندگى مى كند، و بنابراين سوره اصلا براى عبادت درست شده ، و در قرآن هيچ سوره اى نظير آن ديده نميشود، منظورم از اين حرف چند نكته است . اول اينكه سوره مورد بحث از اول تا بآخرش كلام خدا است ، اما در مقام نيابت از بنده اش ، و اينكه بنده اش وقتى روى دل متوجه بسوى او ميسازد، و خود را در مقام عبوديت قرار ميدهد، چه ميگويد. و دوم اينكه اين سوره بدو قسمت تقسيم شده ، نصفى از آن براى خدا، و نصفى ديگر براى بنده خدا است .

نكته سوم اينكه اين سوره مشتمل بر تمامى معارف قرآنى است ، و با همه كوتاهيش بتمامى معارف قرآنى اشعار دارد، چون قرآن كريم با آن وسعت عجيبى كه در معارف اصوليش ، و نيز در فروعات متفرعه بر آن اصول هست ، از اخلاقش ‍ گرفته تا احكام ، و احكامش از عبادات گرفته تا سياسات ، و اجتماعيات ، و وعده ها، و وعيدها، و داستانها، و عبرت هايش ، همه و همه بياناتش به چند اصل بر مى گردد، و از آن چند ريشه جوانه مى زند، اول توحيد، دوم نبوت ، و سوم معاد، و فروعات آن ، و چهارم هدايت بندگان بسوى آنچه مايه صلاح دنيا و آخرتشان است ، و اين سوره با همه اختصار و كوتاهيش ، مشتمل بر اين چند اصل ميباشد، و با كوتاه ترين لفظ، و روشن ترين بيان ، بآنها اشاره نموده است .

مقايسه سوره حمد با آنچه مسيحيان در نماز مى خوانند

حال براى اينكه بعظمت اين سوره پى ببرى ، ميتوانى معارف مورد بحث در اين سوره را كه خدايتعالى آنرا جزو نماز مسلمانان قرار داده ، با آنچه كه مسيحيان در نماز خود ميگويند، و انجيل متى (۶: - ۹ - ۱۳) آنرا حكايت مى كند، مقايسه كنى ، آنوقت مى فهمى كه سوره حمد چيست . در انجيل نامبرده كه بعربى ترجمه شده ، چنين ميخوانيم (پدر ما آن كسى است كه در آسمانها است ، نام تو متقدس باد، و فرمانت نافذ، و مشيتت در زمين مجرى ، همانطور كه در آسمان مجرى است ، نان ما كفاف ما است ، امروز ما را بده ، و ديگر هيچ ، و گناه ما بيامرز، همانطور كه ما گناهكاران بخويشتن را مى بخشيم ، (يعنى از ما ياد بگير)، و ما را در بوته تجربه و امتحان قرار مده ، بلكه در عوض از شر شرير نجات ده . خوب ، در اين معانى كه الفاظ اين جملات آنها را افاده مى كند دقت بفرما، كه چه چيرهائى را بعنوان معارف الهى و آسمانى به بشر مى آموزد، و چگونه ادب بندگى در آن رعايت شده ، اولا بنمازگزار مى آموزد، كه بگويد: پدر ما (يعنى خدايتعالى ) در آسمانها است ، (در حاليكه قرآن خدا را منزه از مكان ميداند) و ثانيا درباره پدرش دعاى خير كند، كه اميدوارم نامت متقدس باشد، (البته فراموش نشود كه متقدس باشد، نه مقدس ، و خلاصه قداست قلابى هم داشته باشد كافى است ) و نيز اميدوارم كه فرمانت در زمين مجرى ، (و تيغت برا) باشد، همانطور كه در آسمان هست ، حال چه كسى ميخواهد دعاى اين بنده را درباره خدايش مستجاب كند؟ نميدانيم ، آنهم دعائيكه بشعارهاى احزاب سياسى شبيه تر است ، تا بدعاى واقعى .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۵

و ثالثا از خدا و يا بگو پدرش درخواست كند: كه تنها نان امروزش را بدهد، و در مقابل بخشش و مغفرتى كه او نسبت به گنهكاران خود مى كند، وى نيز نسبت باو با مغفرت خود تلافى نمايد، و همانطور كه او در مقابل جفاكاران از حق خود اغماض مى كند، خدا هم از حق خود نسبت باو اغماض كند، حالا اين نمازگزار مسيحى چه حقى از خودش دارد، كه از خود او باشد، و خدا باو نداده باشد؟ نميدانيم . و رابعا از پدر بخواهد كه او را امتحان نكند، بلكه از شر شرير نجات دهد، و حال آنكه اين درخواست درخواست امرى است محال ، و نشدنى ، براى اينكه اينجا دار امتحان و استكمال است ، و اصلا نجات از شرير بدون ابتلاء و امتحان معنا ندارد.

سخن عجيب گوستاولوبون

از همه اينها بيشتر وقتى تعجب مى كنى ، كه نوشته قسيس فاضل گوستاولوبون را در كتاب تاريخ تمدن اسلامش ببينى ، كه ميگويد اسلام در معارف دينى چيزى بيشتر از ساير اديان نياورده ، چون همه اديان بشر را بسوى توحيد، و تزكيه نفس ، و تخلق باخلاق فاضله ، و نيز به عمل صالح دعوت مى كردند، اسلام نيز همين ها را گفته ، چيزيكه برترى يك دين را بر دين ديگر اثبات مى كند باين است كه ببينيم كدام يك از اديان ثمره بيشترى در اجتماعات بشرى داشته ، (و لابد منظورش اين است كه ثمره دين مسيحيت در تعليم و تربيت بيشتر از اسلام است ) و از اين نيز عجيب تر آنكه بعضى از مسلمان نماها نيز اين گفتار وى را نشخوار كرده ، و پيرامون آن داد سخن داده است .

بحث روايتى ديگر

چند روايت درباره مراد از «صراط مستقيم » در كتاب فقيه و در تفسير عياشى از امام صادق عليه السلام روايت آورده اند، كه فرمود: صراط مستقيم ، اميرالمؤ منين عليه السلام است . و در كتاب معانى از امام صادق عليه السلام روايت آورده ، كه فرمود: صراط مستقيم ، طريق بسوى معرفت خدا است ، و اين دو صراط است ، يكى صراط در دنيا، و يكى در آخرت ، اما صراط در دنيا عبارتست از امامى كه اطاعتش بر خلق واجب شده ، و اما صراط در آخرت ، پلى است كه بر روى جهنم زده شده ، هر كس در دنيا از صراط دنيا بدرستى رد شود، يعنى امام خود را بشناسد، و او را اطاعت كند، در آخرت نيز از پل آخرت بآسانى مى گذرد، و كسيكه در دنيا امام خود را نشناسد، در آخرت هم قدمش بر پل آخرت مى لغزد، و بدرون جهنم سقوط مى كند.

→ صفحه قبل صفحه بعد ←