گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۶: خط ۶:
<span id='link58'><span>
<span id='link58'><span>
==چند روايت راجع به بهره مند شدن از اعمال ديگران ==
==چند روايت راجع به بهره مند شدن از اعمال ديگران ==
و در كافى به سند خود از اسحاق بن عمار از امام ابوابراهيم موسى بن جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : از آن جناب از شخصى پرسيدم كه حج و عمره اش را يا بعضى از طوافهايش را به نيت بعضى از افراد خاندانش انجام مى دهد، در حالى كه آن فرد از او غايب است و در شهرى ديگر قرار دارد، مى گويد: اين را هم پرسيدم كه : در اين فرض آيا از ثواب عمل خودش چيزى كم مى شود يا نه ؟ فرمود: اين عمل هم به حساب خود او نوشته مى شود و هم به حساب آن فرد، علاوه بر اين ثوابى هم به عنوان صله رحم به او مى دهند. پرسيدم : در صورتى كه آن فرد از دنيا رفته بود، آيا اين ثواب به حساب او ملحق مى شود؟ فرمود: آرى حتى اگر مشمول غضب خدا باشد به خاطر اين عملى كه تو به نيت وى انجام داده اى مشمول مغفرت خدا مى گردد، و اگر در مضيقه باشد به خاطر اين عمل گشايش مييابد، پرسيدم : آيا آن فرد در آنجايى كه هست متوجه مى شود كه اين ثوابى كه به نامه عمل او ملحق شد از ناحيه چه كسى است ؟ فرمود: آرى . پرسيدم : اگر آن فرد ناصبى يعنى دشمن على (عليه السلام ) باشد اين عمل سودى به حالش دارد يا خير؟ فرمود: بلى ، باعث تخفيف او مى شود.
و در كافى، به سند خود، از اسحاق بن عمار، از امام ابوابراهيم موسى بن جعفر «عليه السلام» روايت كرده كه گفت: از آن جناب، از شخصى پرسيدم كه حج و عمره اش را يا بعضى از طواف هايش را به نيت بعضى از افراد خاندانش انجام مى دهد، در حالى كه آن فرد از او غايب است و در شهرى ديگر قرار دارد. مى گويد: اين را هم پرسيدم كه: در اين فرض، آيا از ثواب عمل خودش چيزى كم مى شود يا نه؟
مؤ لف : مورد روايت هديه دادن ثواب عمل است ، نه عملى كه به نيابت از طرف ميت انجام مى شود.
 
و در همان كتاب به سند خود از عبداللّه بن سنان از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله وسلم ) فرمود: خداى عزوجل به آن فرشته اى كه مؤ كل بر هر مؤ من است دستور مى دهد اگر آن مؤ من مريض شود آنچه در حال سلامتى انجام مى داد و فعلا به خاطر بيمارى از آن عمل خير بازمانده برايش بنويس ، براى اين كه اين منم كه او را در پناه و وثاق خود قرار داده ام .
فرمود: اين عمل، هم به حساب خود او نوشته مى شود و هم به حساب آن فرد. علاوه بر اين، ثوابى هم به عنوان صله رحم به او مى دهند.  
و در خصال از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: انسان بعد از مردنش ديگر هيچ اجر و ثوابى دنبالش نمى آيد، مگر از چند راه : يكى كه در زندگيش صدقه اى پايدار تاسيس كرده باشد كه تا روز قيامت ثواب آن عايد وى مى شود. دوم صدقه اى كه به صورت وقفت در آورده باشد ديگر ورثه اش آن را به ارث نبرند.
 
پرسيدم: در صورتى كه آن فرد از دنيا رفته بود، آيا اين ثواب به حساب او ملحق مى شود؟ فرمود: آرى حتى اگر مشمول غضب خدا باشد، به خاطر اين عملى كه تو به نيت وى انجام داده اى، مشمول مغفرت خدا مى گردد، و اگر در مضيقه باشد، به خاطر اين عمل گشايش می يابد.
 
پرسيدم : آيا آن فرد در آن جايى كه هست، متوجه مى شود كه اين ثوابى كه به نامۀ عمل او ملحق شد، از ناحيه چه كسى است؟ فرمود: آرى.  
 
پرسيدم : اگر آن فرد ناصبى، يعنى دشمن على «عليه السلام» باشد، اين عمل سودى به حالش دارد يا خير؟ فرمود: بلى، باعث تخفيف او مى شود.
 
مؤلف: مورد روايت هديه دادن ثواب عمل است، نه عملى كه به نيابت از طرف ميت انجام مى شود.
 
و در همان كتاب، به سند خود، از عبداللّه بن سنان، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود: خداى عزّوجلّ به آن فرشته اى كه موكّل بر هر مؤمن است، دستور مى دهد اگر آن مؤمن مريض شود، آنچه در حال سلامتى انجام مى داد و فعلا به خاطر بيمارى از آن عمل خير بازمانده، برايش بنويس. براى اين كه اين منم كه او را در پناه و وثاق خود قرار داده ام.
 
و در خصال، از امام صادق «عليه السلام» روايت آورده كه فرمود: انسان بعد از مُردنش، ديگر هيچ اجر و ثوابى دنبالش نمى آيد، مگر از چند راه:  
 
يكى كه در زندگی اش، صدقه اى پايدار تأسيس كرده باشد كه تا روز قيامت ثواب آن عايد وى مى شود.  
 
دوم صدقه اى كه به صورت وقف در آورده باشد که ديگر ورثه اش آن را به ارث نبرند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۸۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۸۵ </center>
سوم سنت هدايتى كه باب كرده باشد و بعد از مرگش مردم به آن سنت عمل كنند و راه درست را بروند. و چهارم فرزند صالحى كه بعد از مردن خود او براى پدر استغفار كند.
سوم سنت هدايتى كه باب كرده باشد و بعد از مرگش، مردم به آن سنت عمل كنند و راه درست را بروند.  
مؤ لف : اين سه روايت - كه البته در اين معنا روايات بسيار زياد ديگرى نيز از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) هست - در حقيقت ، سعى در آيه شريفه «'''و ان ليس للانسان الا ما سعى '''» را توسعه مى دهد، كه قبلا هم به آن اشاره كرديم .
 
و چهارم فرزند صالحى، كه بعد از مُردن خود او، براى پدر استغفار كند.
 
مؤلف: اين سه روايت - كه البته در اين معنا روايات بسيار زياد ديگرى نيز از ائمّه اهل بيت «عليهم السلام» هست - در حقيقت، سعى در آيه شريفه «وَ أن لَيسَ لِلإنسَانِ إلّا مَا سَعَى» را توسعه مى دهد، كه قبلا هم به آن اشاره كرديم.
<span id='link59'><span>
<span id='link59'><span>
==رواياتى درباره انديشه كردن درباره خدا، درذيل آيه : «'''==
 
و ان الى ربك المنتهى '''»
==رواياتى درباره انديشه كردن درباره خدا ==
و در اصول كافى به سند خود از سليمان بن خالد روايت كرده كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) فرمود: خداى تعالى مى فرمايد: «'''و ان الى ربك المنتهى '''»، پس بايد از اين كلام اين نتيجه را هم گرفت كه وقتى رشته بگومگوها خداى تعالى كشيده شد، ديگر بايد دم فرو بست ، و در آن وادى قدم نگذاشت .
و در اصول كافى، به سند خود، از سليمان بن خالد روايت كرده كه گفت: امام صادق «عليه السلام» فرمود: خداى تعالى مى فرمايد: «وَ أنّ إلَى رَبّكَ المُنتَهى»، پس بايد از اين كلام، اين نتيجه را هم گرفت كه وقتى رشتۀ بگومگوها به خداى تعالى كشيده شد، ديگر بايد دم فرو بست، و در آن وادى قدم نگذاشت.
مؤ لف : اين استفاده اى كه امام از آيه مذكور كرده ، در حقيقت توسعه اى است كه در معناى انتهاء داده است .
 
و نيز در همان كتاب به سند خود از ابى عبيده حذاء روايت كرده كه گفت : امام ابو جعفر (عليه السلام ) به من فرمود: اى زياد زنهار از خصومتها بپرهيز، كه خصومت آدمى را به مرض شك مبتلا مى كند، و عمل انسان را حبط و بى اثر مى سازد، و صاحبش را هلاك مى كند، و اى بسا يك كلمه از زبان او در آيد، كه به جرم آن ديگر آمرزيده نشود، آرى در گذشته نيز مردمى بودند كه علم آن وظايفى كه داشتند رها كردند، و به طلب علمى برخاستند كه ربطى به وظائفشان نداشت ، و در نتيجه بگومگوهايشان به خدا منتهى شد، و در آن مساءله دچار حيرت شدند، به طورى كه اگر يكى از آنها را از جلو صدا مى زدند او به عقب سر خود بر مى گشت كه ببيند كيست صدايش مى زند، و يا از عقب سر صدايش مى زدند، او به شخصى كه پيش رويش بود پاسخ مى داد، و نيز مى گويد: در روايتى ديگر فرمود: در زمين سرگردان شدند و در الدر المنثور است كه : ابوالشيخ از ابوذر روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: در خلقت (كه آثار صنع خدا است هر چه مى خواهيد) تفكر بكنيد، ولى در خود خدا تفكر مكنيد، هلاك مى شويد.
مؤلف: اين استفاده اى كه امام از آيه مذكور كرده، در حقيقت توسعه اى است كه در معناى «انتهاء» داده است.
 
و نيز، در همان كتاب، به سند خود، از ابى عبيده حذّاء روايت كرده كه گفت: امام ابوجعفر «عليه السلام» به من فرمود:  
 
اى زياد! زنهار از خصومت ها بپرهيز، كه خصومت آدمى را به مرض شك مبتلا مى كند و عمل انسان را حبط و بى اثر مى سازد، و صاحبش را هلاك مى كند، و اى بسا يك كلمه از زبان او در آيد، كه به جرم آن ديگر آمرزيده نشود. آرى، در گذشته نيز مردمى بودند كه علم آن وظايفى كه داشتند رها كردند، و به طلب علمى برخاستند كه ربطى به وظائفشان نداشت و در نتيجه، بگومگوهايشان به خدا منتهى شد، و در آن مسأله دچار حيرت شدند، به طورى كه اگر يكى از آن ها را از جلو صدا مى زدند، او به عقب سرِ خود بر مى گشت كه ببيند كيست صدايش مى زند. و يا از عقب سر صدايش مى زدند، او به شخصى كه پيش رويش بود پاسخ مى داد.
 
و نيز مى گويد: در روايتى ديگر فرمود: در زمين سرگردان شدند.
 
و در الدر المنثور است كه: ابوالشيخ، از ابوذر روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: در خلقت (كه آثار صنع خدا است، هرچه مى خواهيد) تفكر بكنيد، ولى در خود خدا تفكر مكنيد، که هلاك مى شويد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۸۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۸۶ </center>
مؤ لف : و در نهى از تفكر در خداى تعالى روايات بسيارى ديگر هست كه هم در جوامع حديث شيعه آمده و هم در جوامع حديث اهل سنت ، و البته بايد دانست كه اين نهى ارشادى است ، و متوجه خصوص كسانى است كه راه ورود به مسائل عقلى و عميق را بلد نيستند و استعداد آن را ندارند، در نتيجه فرو رفتن در آن مسائل در حقيقت ، خويشتن را در معرض هلاكت افكندن است ، آن هم هلاكت دائم .
مؤلف: و در نهى از تفكر در خداى تعالى، روايات بسيارى ديگر هست، كه هم در جوامع حديث شيعه آمده و هم در جوامع حديث اهل سنت. و البته بايد دانست كه اين نهى ارشادى است، و متوجه خصوص كسانى است كه راه ورود به مسائل عقلى و عميق را بلد نيستند و استعداد آن را ندارند. در نتيجه، فرو رفتن در آن مسائل در حقيقت، خويشتن را در معرض هلاكت افكندن است، آن هم هلاكت دائم.
چند روايت در ذيل آيات : «'''و انه هو اضحك و ابكى '''»، «'''و انه هو اغنى واقنى '''» و...
 
و در تفسير قمى در ذيل آيه «'''و انه هو اضحك و ابكى '''» مى گويد: امام فرمود: يعنى آسمان را با باريدن به گريه واداشته و زمين را با شكفتن به خنده در آورده است .
و در تفسير قمى، در ذيل آيه «وَ أنّهُ هُوَ أضحَكَ وَ أبكَى'» مى گويد: امام فرمود: يعنى آسمان را با باريدن به گريه واداشته و زمين را با شكفتن به خنده در آورده است.
مؤ لف : اين طرز استفاده كردن از آيه توسعه دادن در معناى گرياندن و خنداندن است .
 
و در معانى الاخبار به سند خود از سكونى از جعفر بن محمد از پدران بزرگوارش (عليه السلام ) روايت آورده كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در معناى آيه «'''و انه هو اغنى و اقنى '''» فرمود: يعنى هر انسانى را در خود اغناء و بى نياز كرد و او را به كسبى كه در دست دارد اقناء و راضى ساخت ، به طورى كه به كسب و كارش هر قدر هم پست باشد علاقه مند است .
مؤلف: اين طرز استفاده كردن از آيه، توسعه دادن در معناى گرياندن و خنداندن است.
و در تفسير قمى در ذيل آيه «'''و انه هو رب الشعرى '''» از امام نقل كرده فرموده : منظور از شعرى ستاره اى است كه قريش و قومى از عرب آن را مى پرستيدند، ستاره اى است كه در آخر شب طلوع مى كند.
 
مؤ لف : اين كه فرمود: در آخر شب طلوع مى كند تعريف آن ستاره از نظر زمان صدور اين حديث است كه لابد در تابستان بوده و گرنه اين ستاره در تمامى سال و در تمام بيست و چهار ساعت شبانه روز در جاى خود قرار دارد.
و در معانى الاخبار، به سند خود، از سكونى، از جعفر بن محمد، از پدران بزرگوارش «عليهم السلام» روايت آورده كه اميرالمؤمنين «عليه السلام»، در معناى آيه «وَ أنّهُ هُوَ أغنَى وَ أقنَى» فرمود: يعنى هر انسانى را در خود اغناء و بى نياز كرد و او را به كسبى كه در دست دارد، اقناء و راضى ساخت، به طورى كه به كسب و كارش، هر قدر هم پست باشد، علاقه مند است.
و نيز در آن كتاب در ذيل آيه «'''ازفت الازفه '''» فرموده : يعنى قيامت نزديك شد.
 
و در مجمع البيان در ذيل آيه «'''افمن هذا الحديث تعجبون '''» مى گويد: منظور از اين حديث همان خبرهايى است كه قبلا داده بود.
و در تفسير قمى، در ذيل آيه «وَ أنّهُ هُوَ رَبُّ الشّعرَى»، از امام نقل كرده که فرموده: منظور از «شعرى»، ستاره اى است كه قريش و قومى از عرب آن را مى پرستيدند. ستاره اى است كه در آخر شب طلوع مى كند.
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده كه گفت : وقتى آيه شريفه «'''افمن هذا الحديث تعجبون و تضحكون و لا تبكون '''» نازل شد، ديگر كسى آن جناب را خندان نديد تا از دنيا رفت .
مؤلف: اين كه فرمود: در آخر شب طلوع مى كند، تعريف آن ستاره از نظر زمان صدور اين حديث است، كه لابد در تابستان بوده، و گرنه اين ستاره در تمامى سال و در تمام بيست و چهار ساعت شبانه روز، در جاى خود قرار دارد.
سوره قمر
 
و نيز، در آن كتاب، در ذيل آيه «أزِفَتِ الآزِفَةُ» فرموده: يعنى قيامت نزديك شد.
 
و در مجمع البيان، در ذيل آيه «أفَمِن هَذَا الحَدِيثِ تَعجَبُونَ» مى گويد: منظور از اين حديث، همان خبرهايى است كه قبلا داده بود.
 
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه، از ابن عباس روايت كرده كه گفت: وقتى آيه شريفه «أفَمِن هَذَا الحَدِيث تَعجَبُونَ وَ تَضحَكُونَ وَ لَا تَبكُون» نازل شد، ديگر كسى آن جناب را خندان نديد تا از دنيا رفت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۸۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۸۷ </center>
<span id='link61'><span>
<span id='link61'><span>
<center> «'''سوره قمر'''» </center>
==آيات ۱ - ۸  سوره قمر ==
==آيات ۱ - ۸  سوره قمر ==
* سورۀ «قمر»، مكّى است و پنجاه و پنج آيه دارد.
* سورۀ «قمر»، مكّى است و پنجاه و پنج آيه دارد.
خط ۱۷۰: خط ۲۰۴:
<span id='link66'><span>
<span id='link66'><span>


==تشبيه كردن مردم در بيرون شدن از قبر را به ملخ ‌هاى منتشر ==
==تشبيه كردن مردم در خروج از قبر را، به ملخ ‌هاى پراکنده ==
«'''خُشّعاً أَبْصارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الاَجْدَاثِ كَأَنّهُمْ جَرَادٌ مُّنتَشِرٌ'''»:
«'''خُشّعاً أَبْصارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الاَجْدَاثِ كَأَنّهُمْ جَرَادٌ مُّنتَشِرٌ'''»:


خط ۲۲۳: خط ۲۵۷:
کرده اند، و محدّثين هر دو طايفه آن ها را پذيرفته اند، كه در بحث روايتى گذشته، چند روايت از آن ها را نقل كرديم.
کرده اند، و محدّثين هر دو طايفه آن ها را پذيرفته اند، كه در بحث روايتى گذشته، چند روايت از آن ها را نقل كرديم.


پس هم كتاب بر وقوع چنين معجزه اى دلالت دارد و هم سنت. و اما اين که يك كرۀ آسمانى دو نيم شود، چنين چيزى فى نفسه ممكن است و عقل، دليلى بر محال بودن آن ندارد. از سوى ديگر، معجزه هم امرى خارق العاده، و وقوع حوادث خارق العاده نيز ممكن است، عقل دليلى بر محال بودن آن ندارد. و ما در جلد اول اين كتاب، به طور مفصل در اين باره بحث نموده، هم امكان معجزه را اثبات كرديم و هم وقوع آن را. و يكى از روشن ترين شواهد بر وقوع شقّ القمر، قرآن كريم است. پس بايد آن را بپذيريم، هرچند كه از ضروريات دين نباشد.
پس هم كتاب بر وقوع چنين معجزه اى دلالت دارد و هم سنت. و اما اين که يك كرۀ آسمانى دو نيم شود، چنين چيزى فى نفسه ممكن است و عقل، دليلى بر محال بودن آن ندارد.  
 
از سوى ديگر، معجزه هم امرى خارق العاده، و وقوع حوادث خارق العاده نيز ممكن است، عقل دليلى بر محال بودن آن ندارد. و ما در جلد اول اين كتاب، به طور مفصل در اين باره بحث نموده، هم امكان معجزه را اثبات كرديم و هم وقوع آن را. و يكى از روشن ترين شواهد بر وقوع شقّ القمر، قرآن كريم است. پس بايد آن را بپذيريم، هرچند كه از ضروريات دين نباشد.




۱۳٬۷۸۶

ویرایش