تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۵

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۰۶ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۸

آيات ۱۹ - ۳۲، سوره نجم

أَ فَرَءَيْتُمُ اللَّت وَ الْعُزَّى (۱۹) وَ مَنَوةَ الثَّالِثَةَ الاُخْرَى (۲۰) أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الاُنثى (۲۱) تِلْك إِذاً قِسمَةٌ ضِيزَى (۲۲) إِنْ هِىَ إِلا أَسمَاءٌ سمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُكم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بهَا مِن سلْطنٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلا الظنَّ وَ مَا تَهْوَى الاَنفُس وَ لَقَدْ جَاءَهُم مِّن رَّبهِمُ الهُْدَى (۲۳) أَمْ لِلانسنِ مَا تَمَنى (۲۴) فَللَّهِ الاَخِرَةُ وَ الاُولى (۲۵)

  • وَ كم مِّن مَّلَكٍ فى السمَوَتِ لا تُغْنى شفَعَتهُمْ شيْئاً إِلا مِن بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن يَشاءُ وَ يَرْضى (۲۶)

إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ لَيُسمُّونَ المَْلَئكَةَ تَسمِيَةَ الاُنثى (۲۷) وَ مَا لهَُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلا الظنَّ وَ إِنَّ الظنَّ لا يُغْنى مِنَ الحَْقِّ شيْئاً(۲۸) فَأَعْرِض عَن مَّن تَوَلى عَن ذِكْرِنَا وَ لَمْ يُرِدْ إِلا الْحَيَوةَ الدُّنْيَا(۲۹) ذَلِك مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّك هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضلَّ عَن سبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى (۳۰) وَ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ لِيَجْزِى الَّذِينَ أَسئُوا بِمَا عَمِلُوا وَ يجْزِى الَّذِينَ أَحْسنُوا بِالحُْسنى (۳۱) الَّذِينَ يجْتَنِبُونَ كَبَئرَ الاثْمِ وَ الْفَوَحِش إِلا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّك وَسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكمْ إِذْ أَنشأَكم مِّنَ الاَرْضِ وَ إِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فى بُطونِ أُمَّهَتِكُمْ فَلا تُزَكُّوا أَنفُسكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى (۳۲)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۹

ترجمه آيات و با اين كه دعوت او حق و نبوتش صدق است آيا هنوز هم معتقديد كه لات و عزى (۱۹) و سومى يعنى منات (به گمان شما دختران خدايند)(۲۰). آيا پسران مال شما و براى خدا دختران است ؟(۲۱). چه تقسيم جائرانه و غير عادلانه اى (۲۲). اين بت ها هيچ حقيقتى به جز اين ندارند كه نام هايى از طرف شما و پدران تان بر آنها نهاده شده ، و خداى تعالى هيچ مدركى بر الوهيت آنها نازل نكرده ، اى پيامبر اينان به جز خيال و پندارى دلخواه را پيروى نمى كنند. با اين كه از ناحيه پروردگارشان هدايت برايشان آمده (۲۳). راستى انسان ها چنين قدرتى دارند كه هر چه را آرزو كنند به صرف آرزو مالك شوند؟ (۲۴). نه ، دنيا و آخرت تنها ملك خدا است (۲۵). و چه بسيار فرشته در آسمان كه شفاعتشان هيچ دردى را دوا نمى كند، مگر بعد از آنكه خدا اذن دهد، و براى هر كس كه بخواهد و بپسندد اجازه دهد (۲۶). كسانى كه به آخرت ايمان نمى آورند براى ملائكه نامهاى زنان مى گذارند و آنان را زن مى پندارند (۲۷). با اين كه هيچ دليلى علمى بر گفته خود ندارند، و جز خيال و گمان دنبال نمى كنند، در حالى كه خيال و گمان هيچ دردى را دوا ننموده ، در تشخيص حق جاى علم را نمى گيرد (۲۸). پس تو اى پيامبر از هر كسى كه از ياد ما روگردان است و جز زندگى دنيا نمى خواهد روى بگردان (۲۹) علمشان تا همينجا كارگر است ، و تحقيقا پروردگار تو بهتر مى داند كه چه كسى از راه او گمراه شده ، و چه كسى راه يافته است (۳۰). و براى خدا است آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين هست (آن وقت چگونه ممكن است حال اين دو طايفه را نداند، و اين كه گفتيم از آنان روى بگردان براى اين بود كه ) تا خدا آنهايى را كه با اعمال خود بدى كردند، و آنهايى را كه با نيكى هاى خود نيكى نمودند، جزا بدهد (۳۱). و اما كسانى كه از گناهان كبيره و خيلى زشت پروا كرده اند، و گناهانى كوچك مرتكب شده اند، پروردگار تو مغفرتى وسيع دارد، او به وضع شما آگاه است ، چه آن زمانى كه شما را از زمين پديد مى آورد، و چه آن زمانى كه در شكم مادران تان چنين بوديد، پس بيهوده خويشتن رانستاءييد كه او بهتر مى داند چه كسى با تقوا است (۳۲). بيان آيات اين آيات قسمتى از آيات فصل دوم سوره است ، كه گفتيم در سه فصل خلاصه مى شود،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۰

خداى تعالى در اين آيات به مساءله بت ها و بت پرستى ها پرداخته شديدترين وجه ريشه اين ادعا را مى زند كه بت ها به زودى ايشان را شفاعت مى كنند، و در اين آيات اشاره اى هم به مساءله معاد كه از مطالب فصل سوم سوره است دارد.

احتجاج عليه بت پرستى و اعتقاد به اينكه ملائكه دختران خدا و شفعايند

أَ فَرَءَيْتُمُ اللَّت وَ الْعُزَّى وَ مَنَوةَ الثَّالِثَةَ الاُخْرَى بعد از آنكه در آيات قبلى راستگويى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را مسجل كرد، و ثابت نمود كه سخنان او حقايقى است آسمانى كه به وى وحى مى شود، و از آن حقانيت نبوتش را نتيجه گرفت ، نبوتى كه بر اساس توحيد و نفى شركاء پى ريزى شده به عنوان تفريع و نتيجه گيريم ساله بت ها پرداخت «لات » و «عزى » و «منات » كه بت هاى مشركين بودند، و مشركين آنها را تمثالى از ملائكه مى پنداشتند، و ادعا مى كردند ملائكه به طور كلى از جنس زنانند، و بعضى از مشركين بعضى از بت ها را تمثال ملائكه بعضى ديگر را تمثالى از انسان ها مى دانستند، چون بت پرستان قائل به الوهيت و ربوبيت خود بت ها بودند، بلكه ارباب آنها را كه همان ملائكه باشد مستقل در الوهيت و ربوبيت و انوثيت و شفاعت مى دانستند، آيات مورد بحث اشاره به حقايقى ديگر كه منتج معاد و جزاى اعمال است دارد. و كلمات «لات » و «عزى » و «منات » نام سه بت است كه معبود عرب جاهليت بودند، و در اين كه اين سه بت چه شكلهايى داشتند و در كجا منصوب بودند و هر يك معبود كدام طايفه از عرب بود و در اين كه چه چيز باعث شد كه آن بتها مورد پرستش قرار گيرند؟ اقوال علماء مختلف و متناقض است ، به طورى كه به هيچ يك از آن اقوال نمى توان اعتماد كرد، تنها چيزى كه درباره اين بت ها اتفاق كلمه هست همينهايى است كه ما آورديم . و معناى آيه اين است كه : وقتى مطلب بدين قرار بود كه گفتيم ، يعنى دعوت پيامبر حق ، و گفتارش كه همه وحى و رسالت و از ناحيه خداى سبحان است صدق بود، پس ، از لات و عزى و منات كه سومى آن دو بت است و از ساير بتها به من خبر دهيد، همان بت هايى كه آنها را صنم ها و تمثالهاى ملائكه مى خوانيد، ملائكه اى كه مى گوييد دختران خدايند. أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الاُنثى تِلْك إِذاً قِسمَةٌ ضِيزَى (آيا راستى پسران از شما و دختران از خدايند، در اين صورت چه تقسيمى ظالمانه داريد) استفهام در آيه انكارى و آميخته با استهزاء است ، و «قسمه ضيزى » به معناى قسمت جائرانه و غير عادلانه است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۱

و معناى آيه اين است كه : وقتى مطلب از اين قرار باشد، و ارباب اين بت ها يعنى ملائكه دختران خدا باشند، با اين كه خود شما دختر را براى خود نمى پسنديد و جز به پسر رضايت نمى دهيد، آيا اين قسمت درست پسران مال شما و دختران مال خدا باشد؟ چه قسمتى جائرانه و غير عادلانه (البته فراموش نشود كه گفتيم اساس اين استفهام استهزاء است ، و گرنه خدا نه پسر دارد و نه دختر).

مشركين هيچ دليلى بر الوهيت آلئه خود ندارد

إِنْ هِىَ إِلا أَسمَاءٌ سمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُكم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بهَا مِن سلْطنٍ ... ضمير «هى » به بت هاى مذكور يعنى لات و عزى و منات برمى گردد، و يا آنها از اين جهت كه اصنامند، (تا شامل همه بت ها شود) و ضمير در «سميتموها» به اسماء بر مى گردد، و «تسميه اسماء» به معناى اسم قرار دادن آنها است ، و منظور از «سلطان »، برهان و دليل است . و معنى آيه اين است كه : اين اصنام كه شما الهه خود گرفته ايد چيزى به جز مشتى اسماء نيستند، كه شما و پدران تان آن سنگ و چوب ها را به آن اسماء نامگذارى كرده ايد، و ماوراى اين اسماء مصاديق و مسميات واقعى كه خداى تعالى برهانى بر اله بودن و ربوبيت آنها نازل كرده باشد ندارند. و حاصل آيه اين است كه : مى خواهد گفتار مشركين را به اين دليل مدركى بر الوهيت آلهه خود ندارند رد كند. و كلمه «ما» در جمله «ان يتبعون الا الظن و ما تهوى الانفس » موصول است ، و ضميرى كه بايد از جمله به آن برگردد حذف شده ، تقديرش «و ما تهواه الانفس ‍ - و آنچه نفسها هوسش را مى كنند» است . ولى بعضى از مفسرين گفته اند: ما مصدريه است ، كه جمله بعد را به صورت مصدر در مى آورد،و تقدير كلام : «ان يتبعون الا الظن و هوى الانفس - پيروى نمى كنند مگر پندار و خواسته نفس را مى باشد»، و كلمه «هوى » به معناى خواهش هاى شهوانى نفس است و جمله مورد بحث هم در مقام مذمت مشركين است كه باطل را پيروى مى كنند، و هم مطالب قبل است مى فرمود: برهانى بر عقايد خود ندارند. و جمله «و لقد جاءهم من ربهم الهدى » هم كه جمله اى است حاليه ، آن مطالب را تاءكيد مى كند، و معنايش اين است كه : اين مشركين در امر خدايان خود به جز باطل متابعتى ندارند تنها پيرو باطل و هواهاى شهوى نفس هستند، آرى اينها را پيروى مى كنند در حالى كه از ناحيه خداپروردگارشان است

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۲

هدايتى به سويشان آمد و آن عبارت بود از دعوت حقه پيامبر و يا قرآنى به سوى حق هدايت مى كند. در اين آيه التفاتى از خطاب قبلى به كار رفته تا به اين نكته اشاره كرده باشد كه مردمى كه چنين هستند كوتاه فهم تر از آنند كه مخاطب به اين كلام قرار گيرند، علاوه بر اين استعداد آن را ندارند كه در كلامى برهانى مخاطب قرار گيرند، و كسانى كه پيروان ظن و هوى هستند چه مى فهمند كه برهان چيست .

انسان به صرف آرزو مالك آرزويش نمى شود!

أَمْ لِلانسنِ مَا تَمَنى كلمه «ام » منقطعه است ، و استفهام در جمله انكارى است ، و سياق گفتار سياق نفى اين معنا است كه انسان مالك آرزوهايش باشد، مى فرمايد صرف اين كه انسان آرزويى در سر بپروراند مالك آن آرزو نمى شود، تا مشركين هم به صرف اين كه آرزوى شفاعت ملائكه را داشته باشند مالك شفاعت آنها بشوند ملائكه اى كه به گمان آنها ارباب اصنام و دختران خدا هستند. و يا به صرف اين كه آرزوى الوهيت آلهه خود كنند به آرزوهايشان برسند. البته در اين كلام اشاره اى هم به اين نكته هست كه مشركين به جز اين آرزو هيچ دليل قابل قبولى بر الوهيت آلهه خود و شفاعت آنها ندارند، و با آرزو هم كسى مالك چيزى نمى شود. فَللَّهِ الاَخِرَةُ وَ الاُولى حرف فاء كه بر سر جمله آمده جمله را فرع جمله سابقش مى كند و آن را علت همان معلول مى سازد تا بفهماند بين دو جمله ارتباط مستقيم هست . و اين جمله علّت مضمون جمله قبل است ، و مى فهماند كه انسان به صرف آرزو مالك آرزويش نمى شود، به خاطر اين كه دنيا و آخرت تنها و تنها از آن خداى سبحان است ، و او هيچ شريكى در ملك خود ندارد تا آرزوهاى خام شما هم يكى از آن شركاء باشد. وَ كم مِّن مَّلَكٍ فى السمَوَتِ لا تُغْنى شفَعَتهُمْ شيْئاً إِلا مِن بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن يَشاءُ وَ يَرْضى فرق ميان «اذن » و «رضا» اين است كه رضا امرى است باطنى ، و عبارت است از حالت ملايمت نفس راضى ، با آنچه از آن راضى است ، ولى اذن امر ظاهرى است و اعلام صاحب اذن است ، صاحب اذن مى خواهد اعلام كند از قبل من هيچ مانعى نيست كه تو فلان كار را بكنى ، و اين ، هم با داشتن رضاى باطنى مى سازد و هم با نبودن آن ، ولى رضا بدون اذن نمى سازد، حال چه رضاى بالقوه و چه بالفعل .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۳

شفاعت ملائكه مشروط به اذن و رضاى خداى سبحان است

و اين آيه در صدد اين است كه بفرمايد: ملائكه از ناحيه خود مالك هيچ شفاعتى نيستند، به طورى كه در شفاعت كردن بى نياز از خداى سبحان باشند، آن طور كه بت پرستان معتقدند، چون تمامى امور به دست خداست ، پس اگر هم شفاعتى براى فرشته اى باشد، بعد از آن است كه خدا به شفاعتش راضى باشد و اذنش داده باشد. و بنابر اين مراد از جمله «لمن يشاء» ملائكه است ، و معناى آيه اين است كه : چه بسيار از فرشته در آسمان ها هستند كه شفاعتشان هيچ اثرى ندارد، مگر بعد از آنكه خدا به هر يك از ايشان كه بخواهد و راضى باشد اجازه شفاعت داده باشد. ولى بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از جمله مذكور انسان است ، و معناى آيه اين است كه : ملائكه شفاعت نمى كنند مگر انسانى را كه خدا خواسته باشد شفاعت شود، و به آن راضى باشد چگونه راضى مى شود و اجازه شفاعت به ملائكه مى دهد درباره كسانى كه به وى كفر مى ورزند و غير او را مى پرستند؟ و به هر حال از اين آيه اين معنا به طور مسلم بر مى آيد كه براى ملائكه شفاعتى قائل است ، چيزى كه هست شفاعت ملائكه را مقيد به اذن و رضايت خداى سبحان كرده است . إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ لَيُسمُّونَ المَْلَئكَةَ تَسمِيَةَ الاُنثى اين آيه عقيده مشركين را بر اين كه ملائكه از جنس زنانند رد مى كند، همان طور كه در آيه قبلى اعتقاد به شفاعت ملائكه به طور مطلق را رد مى كرد، و مراد از «تسميه مشركين ملائكه را تسميه انثى » همين است مى گفتند: ملائكه دختران خدايند، پس مراد از كلمه انثى جنس ‍ زن است كه اعم از يكى و بيشتر است . بعضى از مفسرين گفته اند: كلمه «ملائكه » در معناى استغراق مفرد است ، در نتيجه تقدير كلام «ليسمون كل واحد من الملائكة تسمية الانثى » است ، مشركين تك تك ملائكه را به نام زن نامگذارى مى كنند، يعنى آنها را دختر مى نامند، پس اين كلام بر وزن اين جمله است كه مى گوييم : «كسانا الاميرحلة - امير به ما خلعت پوشانيد» يعنى به يك يك ما پوشانيد. بعضى از مفسرين گفته اند: اين كه نامگذارى مشركين را وابسته نداشتن ايمان به آخرت دانسته و فرموده : آنهايى كه ايمان به آخرت ندارند چنين نامگذاريها دارند، خود اشاره اى است به شناعت و زشتى اين عمل ، وكه چنين عملى مستتبع عقوبت است ،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۴

و كسى مرتكب آن نمى شود مگر آن كه از بيخ و بن ايمانى به آخرت و عقوبت در آن نداشته باشد. مقصود از اينكه فرمود مشركين بدانچه مى گويند علم ندارند و جز «ظن » را پيروىنمى كنند... وَ مَا لهَُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلا الظنَّ وَ إِنَّ الظنَّ لا يُغْنى مِنَ الحَْقِّ شيْئاً كلمه «علم » به معناى تصديقى است صد در صد كه مانع از تصديق به ضدش باشد، به خلاف كلمه «ظن » كه به معناى تصديق مثلا شصت درصد است ، چهل درصد احتمال خلاف آن نيز هست ، كه اين چهل درصد و يا كمتر را وهم مى گويند (و اما احتمالى كه با احتمال مخالفش پنجاه ، پنجاه باشد شك و ترديد است )، و اعتقاد به زن بودن فرشتگان همان طور كه براى مشركين معلوم و تصديقى صد درصد نيست ، همچنين مظنون و شصت درصد هم نيست ، زيرا ده درصد اضافى دليل مى خواهد، كه نداشتند، ولى از آنجايى كه اين اعتقاد موافق با هواى نفسشان بوده همين هواى نفس آن را در دلهايشان رسوخ داده ، و زينت داده بود و همين باعث شد كه متوجه خلاف آن نشوند و هر قدر احتمال خلاف آن به ايشان گوشزد شود از آن اعراض كنند و به همان چيزى كه دوست مى داشتند بچسبند، و به همين جهت قرآن كريم آن را ظن ناميده و گرنه (اگر به واقع مطلب بنگرى اعتقاد شرك اصلا اعتقاد نيست ، نه تنها علم و احتمال صد درصد نيست ، و نه تنها مظنه و احتمال شصت درصد و بالاتر نيست ، و نه تنها احتمال مساوى يعنى شك نيست ، و نه تنها احتمال مرجوح يعنى و هم و چهل درصد و پائين تر نيست ، بلكه فقط و فقط) تصورى است بدون تصديق . با اين بيان درستى گفتار آن مفسر كه گفته : ظن در اين آيه و در آيه سابق مى فرمود: «ان يتبعون الا الظن و ما تهوى الانفس » به معناى توهم نه اعتقاد راجح ، روشن مى شود. و گفتار خود را به آنچه از كلام راغب به دست مى آيد تاءييد كرده است ، چون راغب گفته : بسيار مى شود كه كلمه «ظن » بر توهم هم اطلاق مى شود. «ان الظن لا يغنى من الحق شيئا» - كلمه «حق » به معنى واقعيت هر چيز است ، و همه مى دانيم كه واقعيت هر چيزى جز به علم يعنى اعتقاد مانع از نقيض ، و يا به عبارت ديگر احتمال صد درصد درك نمى شود، و غير علم كه يا ظن است و يا شك و يا وهم ، واقعيت چيزى را نشان نمى دهد، پس هيچ مجوزى نيست كه انسان در درك حقايق به آن اعتماد كند، خداى تعالى هم فرموده : «و لا تقف ما ليس لك به علم ». و اما اين كه در احكام عملى دينى به مظنه عمل مى كنيم ، از اين جهت كه در خصوص اين مورد دليلى از ناحيه شارع رسيده ،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۵

كه اطلاق آيه شريفه را مقيد كرده ، از خصوص اين يك مورد گذشته در هيچ يك از امور اعتقادى نمى توانيم ظن را پيروى كنيم ، چون اطلاق آيه در آن باره محفوظ است . بعضى از مفسرين گفته اند: اين كه در آيه مورد بحث به جاى اكتفاء به ضمير، اسم ظاهر را آورده ، و با اين كه مى توانست بفرمايد: «امه لا يغنى من الحق شيئا» دوباره كلمه «ظن » را آورده براى اين بود كه جمله مذكور به عنوان مثلى آورده شود. فَأَعْرِض عَن مَّن تَوَلى عَن ذِكْرِنَا وَ لَمْ يُرِدْ إِلا الْحَيَوةَ الدُّنْيَا اين جمله بخاطر حرف فاء كه بر سر دارد، تفريع و نتيجه گيرى از پيروى مشركين از ظن و از هواى نفس مى باشد، پس اين كه دستور مى دهد از آنان اعراض كن نتيجه همانست كه مشركين تابع و پيرو حق و علم نبوده اند، و اگر نفرمود: «فاعرض عنهم - از ايشان اعراض كن »، و بجاى آن فرمود: «فاعرض عن من تولى عن ذكرنا - از كسى كه از ذكر ما رويگردان اعراض كن » براى اين بوده كه بفهماند علت اين دستور چيست ، پس گويا فرموده : اين مشركين علم را رها كرده دنبال ظن را گرفته اند، و تابع هواى نفس خويشند و اگر چنينند براى اين است كه از ذكر ما رويگردان هستند، و تنها هم شاءن زندگى دنيا است و بس ، بنابر اين ، بهره شان از علم منحصر مسائل مادى دنيوى است ، و چون چنين است تو نيز از آنان اعراض كن ، براى كه ايشان گمراهند. و مراد از ذكر در اين آيه ، يا قرآن است كه پيروان حق را به سوى حق صريح هدايت نموده و با حجت هاى قاطع و براهين روشن كه جاى ترديد در آنها نيست به سوى سعادت خانه آخرت كه وراى دنيا است ارشاد مى نمايد. و يا مراد از آن ياد خدا است كه در مقابل غفلت از او به كار مى رود، و از كسى كه از چنين ذكرى رويگردان است نيز بايد اعراض كرد، براى اين كه ياد خدا به نحوى كه لايق به ذات متعاليه او باشد، يعنى ياد خدا به اسماء و صفات خدا، بشر را به سوى حقايقى علمى درباره مبداء و معاد هدايت مى كند، هدايتى علمى كه باز جاى ترديد باقى نمى گذارد. ذَلِك مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّك هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضلَّ عَن سبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى اشاره با كلمه ذلك به امر دنيا است كه هر چند كلمه امر دنيا در آيه سابق نيامده بود،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۶

بلكه كلمه «حيوة الدنيا» آمده بود، ولى امر دنيا از آن آيه استفاده مى شد، و تعبير به اينكه «اين است مقدار رسايى علم آنان » تعبيرى است استعاره اى ، گويا علم به سوى معلوم مى رود تا به آن برسد، و علم مشركين در مسير خود به دنيا مى رسد، و همانجا از حركت باز مى ماند، و ديگر از آنجا به طرف آخرت نمى رود، و لازمه اين توقف علم ، آن است كه تنها دنيا هدف نهايى اراده و طلب آنان باشد، و توسن هم شان تا همانجا پيش برود، و ديگر دل بغير دنيا نبندند، و جز به سوى آن روى نياورند. «ان ربك هو اعلم ...» - اين جمله مضمون جمله قبلى را تاءكيد مى كند، و شهادتى است از خداى تعالى بر صحت آن . وَ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ لِيَجْزِى الَّذِينَ أَسئُوا بِمَا عَمِلُوا وَ يجْزِى الَّذِينَ أَحْسنُوا بِالحُْسنى

وجه تفريع جزاء بد كاران و نكوكاران بر مالكيت خداى سبحان

ممكن است بگوييم : صدر آيه شريفه حال باشد از جمله «اعلم » كه در آيه قبلى بود، و كلمه «واو» در ابتداى آن واو حاليه و معنا چنين باشد: «به درستى پروردگار تو اعلم و داناتر به حال دو طايفه ضالين و مهتدين است ، در حالى داناتر است كه مالك همه چيرهايى است كه در آسمان و زمين است ، ديگر چگونه ممكن است اعلم به حال آن دو طايفه نباشد، با اين كه مالك ايشان است ». و بنابر اين احتمال ، ظاهر چنين به نظر مى رسد كه : جمله «ليجزى ...» متعلق جمله سابق باشد كه مى فرمود: «فاعرض عن من تولى ...» آن وقت معناى مجموع دو جمله چنين مى شود كه از ايشان اعراض كن و امرشان را به خدا واگذارنما تا جزايى چنين و چنانشان داده و تو را و نيكوكاران را چنين و چنان پاداش دهد. ممكن هم هست بگوييم جمله «و لله ما فى السموات ...» كلامى استينافى باشد و بخواهد بفهماند دستورى كه به تو داديم كه از ايشان اعراض كن ، براى اين نبود كه ما دست از ايشان برداشته ايم و رهايشان كرده ايم ، بلكه براى اين بود كه خواستيم هر طايفه را در برابر عملش جزا دهيم ، اگر عملش بد بوده جزاى بد، و اگر خوب بوده جزاى خوب دهيم . و اگر با اين مى توانست بفرمايد: «و له ما فى السموات ...» به جاى ضمير دوباره اسم جلاله «اللّه » را آورد، براى اين بود كه از كمال عظمت خداى سبحان خبر داده باشد. «ولله ما فى السموات و ما فى الارض » - اين جمله به مالكيت خداى تعالى نسبت به تمامى عالم اشاره مى كند، و معنايش اين است كه : هستى تمامى موجودات قائم به خداى تعالى است ، چون خدا خالق و پديد آورنده آنها است ، پس ملكيت ناشى از خلقت او خود علاوه بر اين ،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۷

منشاء تدبير هم هست . بنابر اين جمله مورد بحث بر خلقت و تدبير دلالت دارد، گويا فرموده : خلقت و تدبير عالم از خداست . جمله «ليجزى ...» هم كه لامش لام غايت است متعلق به همين مطلب است ، و معنايش اين است كه خلقت و تدبير عالم از آن خداست ، غايت و نتيجه اش هم اين است كه كسانى را كه بد مى كنند جزا دهد...، و مراد از جزا همان شؤ ون و خصوصيات قيامت است ، كه قرآن كريم از آن خبر داده ، و مراد از اساثه و احسان ، معصيت و طاعت است و تقدير جمله ما عمل وا جمله جزاء ما عملوا است ، ممكن هم هست خود ما «عملوا» باشد، و معنا چنين باشد كه جزاى اعمالشان را خود همان اعمال را مى دهد، و مراد از حسنى هم همينطور، يعنى (يا) مثوبت حسنى است (و يا خود حسنى ). و معناى آيه اين است كه : تا خدا كسانى را كه معصيت كرده اند معصيتشان ، و يا به جزاى معصيتشان كيفر دهد، و كسانى را كه اطاعت كردند مثوبتى حسنى (و يا به خود حسنى ) پاداش دهد، مفسرين در اين آيه احتمالات ديگرى داده اند كه احتمال ما از همه بهتر به ذهن مى رسد و روشن تر است . الَّذِينَ يجْتَنِبُونَ كَبَئرَ الاثْمِ وَ الْفَوَحِش إِلا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّك وَسِعُ الْمَغْفِرَةِ ... كلمه اثم به معناى گناه است ، و اصل آن - به طورى كه راغب گفته -معناى عملى بوده كه دير به نتيجه و ثواب برسد. و منظور از كبائر الاثم ، گناهان كبيره است كه به طورى كه در روايات ثواب الاعمال از عباد بن كثير النوا از امام ابى جعفر (عليه السلام ) آمده ، عبارت از هر گناهى است كه قرآن مرتكبش راتهديد به آتش دوزخ كرده باشد. و در تفسير آيه شريفه «ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم ...» بحثى پيرامون آن كرده ايم . و كلمه فواحش به معناى گناهانى است كه خيلى شنيع و رسوا باشد، از آن جمله خداى تعالى زنا و لواط را دانسته ، ولى بعيد نيست از ظاهر آيه برآيد كه در اينجا فواحش و كبائر يكى باشد. مقصود از استثناى «الا اللمم » در آيه : «الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش الااللمم ...» و اما درباره معناى كلمه «لمم » اختلاف كرده اند:

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۸

بعضى گفته اند: منظور از آن گناهان صغيره است . و اگر منظور اين باشد بايد گفت : استثناء در آيه منقطع و نظير استثناى «همه پسرانم آمدند مگر پسر همسايه » است . بعضى گفته اند: «لمم » عبارت از اين است كه كسى تصميم بر گناه بگيرد ولى انجام ندهد. كه در اين صورت نيز استثناء منقطع خواهد بود. بعضى گفته اند: لمم ، گناهى است كه گهگاه ارتكاب شود، و مرتكب آن عادت بر آن نكرده باشد. كه در اين صورت لمم هم شامل گناهان كبيره مى شود و هم صغيره ، و مضمون آيه با مضمون آيه شريفه «والذين اذا فعلو افاحشه او ظلموا انفسكم ذكروا اللّه فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا اللّه و لم يصروا على ما فعلوا و هم يعلمون » كه در وصف متقين و محسنين است منطبق مى شود، و مضمون همان را مى گويد، چون اين آيه مى فرمايد: متقين و نيكوكاران كسانى هستند كه اگر عمل زشتى مى كنند، و يا به خود ستمى روا مى دارند، بسيار به ياد خدا مى افتند، و براى گناهان خود طلب مغفرت مى كنند، چون مى دانند غير از خدا كسى نيست كه گناهان را بيامرزد، و كسانى هستند كه هرگز بر آنچه كرده اند عالما عامدا اصرار نورزيده اند. و در روايات اهل بيت (عليهم السلام ) به معناى سوم تفسير شده ، مثلا در اصول كافى از ابن عمار از امام صادق (عليه السلام ) روايت آمده كه فرمود: لمم اين است كه كسى بر گناهى تصميم بگيرد و بعد استغفار كند. و نيز به سند خود از محمد بن مسلم از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: لمم اين است كه انسان گاهى گناهى را مرتكب شود، و ديگر تا مدتى پيرامون آن نگردد، و باز بار ديگر مرتكبش شود. و باز به سند خود از ابن عمار از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده فرمود: لمام آن بنده اى است كه پشت سر هم گناه مى كند، اما طبعش ‍ خواهان آن نيست (در هيچ يك از اين سه روايت كلمه لمم به گناه صغيره معنا نشده ).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۹

و آيه شريفه مطلب آيه قبلى را كه مى فرمود: «الذين احسنوا» تفسير مى كند و مى فرمايد: همينها هستند كه از گناهان كبيره اجتناب دارند و از فواحش دورى مى كنند، و در عين حال ممكن هم هست از ايشان سر بزند. و جمله «ان ربك واسع المغفرة » ايشان را تطميع مى كند تا به اميد آمرزش خدا توبه كنند. «هو اعلم بكم اذ انشاكم من الارض » - راغب مى گويد: ماده «نشاء» و «نشاءة » به معناى احداث چيزى و تربيت آن است . پس ‍ بنابر اين ، اين كه فرمود: او شما را از زمين انشاء كرد، معنايش اين است كه : او بود كه شما را در آغاز خلقتتان حالهاى گوناگون متحول كرد، از مواد عنصرى زمينتان بگرفت و در آخر به صورت نطفه تان در آورده ، در داخل رحم ها وارد كرد. «واذ انتم اجنة فى بطون امهاتكم » - كلمه «اجنة » جمع «جنين » است ، و اين جمله عطف است بر جمله قبلى ، چون بر سر هر دو كلمه اذ آمده ، و معنايش اين است كه او داناتر به شما است ، آن زمان كه چه و چه بوديد و اين زمان كه شما جنين هايى در رحم مادران تان هستيد، او مى داند حقيقت شما چيست ، و چه حال و وضعى داريد، و چه اسرارى در نهانتان هست ، و مال كارتان به كجا مى انجامد. و جمله «فلا تزكوا انفسكم » تفريع بر همان علم خداست ، مى فرمايد: وقتى كه خداى تعالى شما را بهتر از هر كس مى شناسد، و از آغاز خلقتتان و سرانجام آن باخبر است ، پس ديگر بيهوده خود را به پاكى نستاءييد، و او بهتر مى داند پاك و با تقوا كيست .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۷۰

آيات ۳۳ - ۶۲، سوره نجم

أَ فَرَءَيْت الَّذِى تَوَلى (۳۳) وَ أَعْطى قَلِيلاً وَ أَكْدَى (۳۴) أَ عِندَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرَى (۳۵) أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فى صحُفِ مُوسى (۳۶) وَ إِبْرَهِيمَ الَّذِى وَفى (۳۷) أَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى (۳۸) وَ أَن لَّيْس لِلانسنِ إِلا مَا سعَى (۳۹) وَ أَنَّ سعْيَهُ سوْف يُرَى (۴۰) ثمَّ يجْزَاهُ الْجَزَاءَ الاَوْفى (۴۱) وَ أَنَّ إِلى رَبِّك الْمُنتهَى (۴۲) وَ أَنَّهُ هُوَ أَضحَك وَ أَبْكَى (۴۳) وَ أَنَّهُ هُوَ أَمَات وَ أَحْيَا(۴۴) وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَينِ الذَّكَرَ وَ الاُنثى (۴۵) مِن نُّطفَةٍ إِذَا تُمْنى (۴۶) وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشأَةَ الاُخْرَى (۴۷) وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى (۴۸) وَ أَنَّهُ هُوَ رَب الشعْرَى (۴۹) وَ أَنَّهُ أَهْلَك عَاداً الاُولى (۵۰) وَ ثَمُودَا فَمَا أَبْقَى (۵۱) وَ قَوْمَ نُوحٍ مِّن قَبْلُ إِنهُمْ كانُوا هُمْ أَظلَمَ وَ أَطغَى (۵۲) وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوَى (۵۳) فَغَشاهَا مَا غَشى (۵۴) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّك تَتَمَارَى (۵۵) هَذَا نَذِيرٌ مِّنَ النُّذُرِ الاُولى (۵۶) أَزِفَتِ الاَزِفَةُ(۵۷) لَيْس لَهَا مِن دُونِ اللَّهِ كاشِفَةٌ(۵۸) أَ فَمِنْ هَذَا الحَْدِيثِ تَعْجَبُونَ(۵۹) وَ تَضحَكُونَ وَ لا تَبْكُونَ(۶۰) وَ أَنتُمْ سمِدُونَ(۶۱) فَاسجُدُوا للَّهِ وَ اعْبُدُوا (۶۲) ترجمه آيات آيا آن كس را كه از انفاق روى گردان شد مشاهده كردى ؟ (۳۳). مختصرى انفاق كرد و (به خاطر گفتار رفيقش كه گفت ترك انفاق كردى گناهت به گردن من ) ترك انفاق نمود (۳۴)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۷۱

آيا او علم غيب دارد و مى داند (كه رفيقش گناهش را گردن مى گيرد) (۳۵). يا از آن سفارش ها كه در تورات درباره دادن حق شده باخبر نشده ؟ (۳۶). و در صحف ابراهيمى كه حق را به حد تمام ادا كرد (۳۷). و نمى داند كه هيچ گنهكارى گناه ديگرى را تحمل نمى كند، و به گردن نمى گيرد؟ (۳۸). و اين كه انسان به جز كار و تلاشش سرمايه اى ندارد؟ (۳۹). و اين كه نزد وى سعى خود را خواهد ديد؟ (۴۰). و سپس جزاى آن به كاملترين وجهش داده مى شود (۴۱). و اين كه انتهاى سيرشان به سوى پروردگار تو است (۴۲). و اين كه او است كه اسباب خنديدن و گريستن را فراهم كرده (۴۳). و اين كه او است كه مى ميراند و زنده مى كند (۴۴). و اين كه او است كه جفت نر و ماده را آفريده (۴۵). از نطفه اى كه در رحم ريخته مى شود (۴۶). و اين كه بر خداست كه نشاءه آخرت را پديد آورد (۴۷). و اين كه خود او است كه با اموال منقول و غير منقول بندگان خود را بى نياز مى كند (۴۸). و اين كه او رب كوكب شعرى است كه بعضى آن را رب خود مى پندارند (۴۹). و اين كه او نسل پيشين عاد را هلاك كرد (۵۰). و ثمود را كه حتى يك نفر از ايشان باقى نگذاشت (۵۱). و قوم نوح را كه قبل از آنان ، و ستمكارتر و ياغى تر از آنان بودند (۵۲). و شهرهاى قوم لوط را كه زير و رو كرد و از عذاب آنچه متوجه آنان ساخت (۵۳). ازهر سو احاطه شان كرد (۵۴). پس ديگر در كدام يك از نعمت هاى پروردگارت مى توانى ترديد كنى (۵۵ ). اين پيامبر، بيم رسانى است از سنخ بيم رسانان گذشته (۵۶). قيامت نزديك شد (۵۷). و براى آن به غير از خدا پرده بردارى نيست (۵۸). آيا از اين مطالب تعجب مى كنيد؟ (۵۹). و مى خنديد و گريه نمى كنيد؟ (۶۰). و همچنان سرگرم بازى خود هستيد؟ (۶۱). پس براى خدا سجده كنيد و به عبادت او بپردازيد (۶۲).