گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۴۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۲۶: خط ۲۶:
و در آخر، رشتۀ كلام بدين جا منتهى مى شود كه دو تا مَثَل بياورد. يكى براى كفار، و يكى براى مؤمنان.
و در آخر، رشتۀ كلام بدين جا منتهى مى شود كه دو تا مَثَل بياورد. يكى براى كفار، و يكى براى مؤمنان.


خداى تعالى، بعد از آن كه در آيه «إن تَتُوبَا إلَى اللّه فَقَد صَغَت قُلُوبُكُمَا وَ إن تَظَاهَرَا عَلَيهِ...»، متعرض حال آن دو زن گرديد،
خداى تعالى، بعد از آن كه در آيه «إن تَتُوبَا إلَى اللّه فَقَد صَغَت قُلُوبُكُمَا وَ إن تَظَاهَرَا عَلَيهِ...»، متعرض حال آن دو زن گرديد، كلام خود را بين دو طرف ايمان و كفر به دوران انداخت. در یک آیه، خطاب به
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۵۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۵۸ </center>
كلام خود را بين دو طرف ايمان و كفر به دوران انداخت. در يك آيه، خطاب به مؤمنان كرد و فرمود: «يَا أيّهَا الّذِينَ آمَنُوا قُوا أنفُسَكُم وَ أهلِيكُم...»، و يكى را خطاب به كفار كرد و فرمود: «يَا أيّهَا الّذِينَ كَفَرُوا لَا تَعتَذِرُوا...». دوباره خطاب را به مؤمنان كرد و فرمود: «يَا أيّهَا الّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا...»، و بار ديگر خطاب را از مؤمنان برگردانيده، متوجه رسول گرامى خود نمود و فرمود: «يَا أيّهَا النّبِىُّ جَاهِدِ الكُفّارَ...»، و باز خطاب را متوقف نموده، مثالى براى كفار زد و فرمود: «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلّذِينَ كَفَرُوا...»، و مثالى براى مؤمنان زد و فرمود: «وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلّذِينَ آمَنُوا...».
مؤمنان كرد و فرمود: «يَا أيّهَا الّذِينَ آمَنُوا قُوا أنفُسَكُم وَ أهلِيكُم...»، و يكى را خطاب به كفار كرد و فرمود: «يَا أيّهَا الّذِينَ كَفَرُوا لَا تَعتَذِرُوا...». دوباره خطاب را به مؤمنان كرد و فرمود: «يَا أيّهَا الّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا...»، و بار ديگر خطاب را از مؤمنان برگردانيده، متوجه رسول گرامى خود نمود و فرمود: «يَا أيّهَا النّبِىُّ جَاهِدِ الكُفّارَ...»، و باز خطاب را متوقف نموده، مثالى براى كفار زد و فرمود: «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلّذِينَ كَفَرُوا...»، و مثالى براى مؤمنان زد و فرمود: «وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلّذِينَ آمَنُوا...».


<span id='link375'><span>
<span id='link375'><span>
==اشاره به اين كه همه همسران پيامبر«ص»، نيكوكار و مأجور نبوده اند ==
==اشاره به اين كه همه همسران پيامبر«ص»، نيكوكار و مأجور نبوده اند ==
«'''عَسى رَبُّهُ إِن طلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَجاً خَيراً مِّنكُنَّ ...'''»:
«'''عَسى رَبُّهُ إِن طلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَجاً خَيراً مِّنكُنَّ ...'''»:
خط ۴۰: خط ۴۱:
و نيز مى فرمايد: «يَا نِسَاءَ النّبِىّ مَن يَأتِ مِنكُنّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيّنَةٍ يُضَاعَف لَهَا العَذَابُ ضِعفَينِ وَ كَانَ ذَلِكَ عَلىَ اللّه يَسِيراً وَ مَن يَقنُت مِنكُنّ لله وَ رَسُولِهِ وَ تَعمَل صَالِحاً نُؤتِهَا أجرَهَا مَرّتَينِ وَ أعتَدنَا لَهَا رِزقاً كَرِيماً». از اين آيه و مخصوصا از كلمۀ «مِنكُنّ» نيز بر مى آيد كه همسران رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، از نظر هدايت و ضلالت و خوبى و بدى، دو جور بودند، و همه يكسان نبودند.
و نيز مى فرمايد: «يَا نِسَاءَ النّبِىّ مَن يَأتِ مِنكُنّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيّنَةٍ يُضَاعَف لَهَا العَذَابُ ضِعفَينِ وَ كَانَ ذَلِكَ عَلىَ اللّه يَسِيراً وَ مَن يَقنُت مِنكُنّ لله وَ رَسُولِهِ وَ تَعمَل صَالِحاً نُؤتِهَا أجرَهَا مَرّتَينِ وَ أعتَدنَا لَهَا رِزقاً كَرِيماً». از اين آيه و مخصوصا از كلمۀ «مِنكُنّ» نيز بر مى آيد كه همسران رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، از نظر هدايت و ضلالت و خوبى و بدى، دو جور بودند، و همه يكسان نبودند.


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۵۹ </center>
و به همين جهت بود كه دنبال اظهار بى نيازى، خدا اظهار اميد كرد که اگر آن جناب طلاقتان دهد، خدای
و به همين جهت بود كه دنبال اظهار بى نيازى، خدا اظهار اميد كرد که اگر آن جناب طلاقتان دهد، خدای
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۵۹ </center>
تعالى، زنانى بهتر از شما به او روزى كند. زنانى كه مسلمان، مؤمن، عابد، توبه كار، قانت و سائح (روزه گير) باشند، زنانى بيوه يا دوشيزگانى بكر.
تعالى، زنانى بهتر از شما به او روزى كند. زنانى كه مسلمان، مؤمن، عابد، توبه كار، قانت و سائح (روزه گير) باشند، زنانى بيوه يا دوشيزگانى بكر.


==بیان این که: ملاك برترى زنان پیامبر«ص»، توبه و اطاعت است==
==ملاك برترى زنان پیامبر«ص»، توبه و اطاعت است==


پس هر زنى كه با رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» ازدواج مى كرد، و متصف به مجموع اين صفات بوده، بهتر از آن دو زن بوده. و اين بهترى نبود، مگر به خاطر اين كه داراى قنوت و توبه بودند. و يا داراى قنوت به تنهايى بوده و در ساير صفات با ساير زنان اشتراك داشتند. و «قنوت»، عبارت است از ملازمت به اطاعت و خضوع.
پس هر زنى كه با رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» ازدواج مى كرد، و متصف به مجموع اين صفات بوده، بهتر از آن دو زن بوده. و اين بهترى نبود، مگر به خاطر اين كه داراى قنوت و توبه بودند. و يا داراى قنوت به تنهايى بوده و در ساير صفات با ساير زنان اشتراك داشتند. و «قنوت»، عبارت است از ملازمت به اطاعت و خضوع.
خط ۵۶: خط ۵۷:
«'''يَا أَيّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا قُوا أَنفُسكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاس وَ الحِْجَارَةُ ...'''»:
«'''يَا أَيّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا قُوا أَنفُسكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاس وَ الحِْجَارَةُ ...'''»:


كلمه «قُوا» جمع امر حاضر، از مصدر «وِقَايَه» است. و «وِقَايه»، به معناى حفظ كردن چيزى است از هر خطرى كه به آن صدمه بزند، و برايش مضر باشد. و كلمۀ «وَقُود» - به فتحه واو - اسم هر چيزى است كه با آن آتش را بگيرانند. چه آتش هيزم و چه مانند آن. و مراد از كلمۀ «نار»، آتش است. و اگر انسان هاى معذّب در آتش دوزخ را، آتشگيرانه دوزخ خوانده، بدين جهت است كه شعله گرفتن مردم در آتش دوزخ به دست خود آنان است. همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «ثُمّ فِى النّارِ يُسجَرُون». در نتيجه، جمله مورد بحث يكى از ادلۀ تجسّم اعمال است، همچنان كه ظاهر آيه بعدى هم كه مى فرمايد: «يَا أيّهَا الّذِينَ كَفَرُوا لَا تَعتَذِرُوا...»، همين معنا است. براى اين كه در آخرش مى فرمايد: تنها و تنها اعمال خودتان را به شما به عنوان جزا مى دهند. و اما كلمۀ «حجاره» را بعضى تفسير كرده اند به بت ها.
كلمه «قُوا» جمع امر حاضر، از مصدر «وِقَايَه» است. و «وِقَايه»، به معناى حفظ كردن چيزى است از هر خطرى كه به آن صدمه بزند، و برايش مضر باشد. و كلمۀ «وَقُود» - به فتحه واو - اسم هر چيزى است كه با آن آتش را بگيرانند. چه آتش هيزم و چه مانند آن. و مراد از كلمۀ «نار»، آتش است. و اگر انسان هاى معذّب در آتش دوزخ را، آتشگيرانه دوزخ خوانده، بدين جهت است كه شعله گرفتن مردم در آتش دوزخ به دست خود آنان است. همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «ثُمّ فِى النّارِ يُسجَرُون».  
 
در نتيجه، جمله مورد بحث يكى از ادلۀ تجسّم اعمال است، همچنان كه ظاهر آيه بعدى هم كه مى فرمايد: «يَا أيّهَا الّذِينَ كَفَرُوا لَا تَعتَذِرُوا...»، همين معنا است. براى اين كه در آخرش مى فرمايد: تنها و تنها اعمال خودتان را به شما به عنوان جزا مى دهند. و اما كلمۀ «حجاره» را بعضى تفسير كرده اند به بت ها.


==توصيف فرشتگان غلاظ و شداد جهنّم، كه از فرمان خدا، سرپیچی نمی کنند==
==توصيف فرشتگان غلاظ و شداد جهنّم، كه از فرمان خدا، سرپیچی نمی کنند==
خط ۶۴: خط ۶۷:
كلمه «غِلاظ» جمع «غليظ» است، و غليظ ضد رقيق است. و مناسب تر با مقام اين است كه منظور از «فرشته غليظ» و «فرشتگان غلاظ»، فرشتگانى باشد كه خشونت عمل دارند. (چون فرشتگان، مثل ما آدميان قلب مادى ندارند، تا متصف به خشونت و رقّت شوند). در آيه اى هم كه بعدا مى آيد، غلظت را عبارت از غلظت در عمل دانسته، فرموده: «جَاهِدِ الكُفّارَ وَ المُنَافِقِينَ وَ اغلُظ عَلَيهِم». كلمه «شِدَاد» هم، جمع شديد است، كه به معناى پهلوان و قهرمان و نيرومند در تصميم و عمل است.
كلمه «غِلاظ» جمع «غليظ» است، و غليظ ضد رقيق است. و مناسب تر با مقام اين است كه منظور از «فرشته غليظ» و «فرشتگان غلاظ»، فرشتگانى باشد كه خشونت عمل دارند. (چون فرشتگان، مثل ما آدميان قلب مادى ندارند، تا متصف به خشونت و رقّت شوند). در آيه اى هم كه بعدا مى آيد، غلظت را عبارت از غلظت در عمل دانسته، فرموده: «جَاهِدِ الكُفّارَ وَ المُنَافِقِينَ وَ اغلُظ عَلَيهِم». كلمه «شِدَاد» هم، جمع شديد است، كه به معناى پهلوان و قهرمان و نيرومند در تصميم و عمل است.


و جمله «'''لا يعصون اللّه ما امرهم و يفعلون ما يومرون '''» به منزله تفسيرى است براى جمله «'''غلاظ شداد'''»، مى فرمايد: منظور از غلاظ و شداد اين است كه فرشتگان نامبرده ملازم آن ماءموريتى هستند كه خداى تعالى به آنان داده ، و غير از خدا و اوامرش هيچ عامل ديگرى از قبيل رقت و ترحم و امثال آن در آنان اثر نمى گذارد، و خدا را با مخالفت و يا رد، عصيان نمى كنند، هرچه را ماءمور باشند مو به مو اجرا مى كنند، بدون اينكه چيزى از خود آنان فوت شود، و يا به خاطر ضعف و خستگى از ماءموريت كم كنند، (نتيجه عذابى كه آنان به انسان ها مى دهند عذابى است كه اگر انسانى آن را انجام مى داد، مى گفتيم فلانى شكنجه گرى غلاظ و شديد،
و جملۀ «لَا يَعصُونَ اللّهَ مَا أمَرَهُم وَ يَفعَلُونَ مَا يُؤمَرُون»، به منزله تفسيرى است براى جمله «غِلاظٌ شِدَادٌ». مى فرمايد: منظور از غلاظ و شداد اين است كه فرشتگان نامبرده، ملازم آن مأموريتى هستند كه خداى تعالى به آنان داده، و غير از خدا و اوامرش، هيچ عامل ديگرى از قبيل رقت و ترحم و امثال آن، در آنان اثر نمى گذارد، و خدا را با مخالفت و يا رد، عصيان نمى كنند. هرچه را مأمور باشند، مو به مو اجرا مى كنند، بدون اين كه چيزى از خود آنان فوت شود، و يا به خاطر ضعف و خستگى از مأموريت كم كنند. (نتيجه عذابى كه آنان به انسان ها مى دهند، عذابى است كه اگر انسانى آن را انجام مى داد، مى گفتيم فلانى شكنجه گرى غلاظ و شديد، و مردى بى رحم و بى شفقت است. و خلاصه اين كه:) وقتی عمل چنین عملی بود، می توان صاحب عمل را غلیظ و شدید خواند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۶۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۶۱ </center>
و مردى بى رحم و بى شفقت است ، و خلاصه اينكه ) وقتى عمل چنين عملى بود، مى توان صاحب عمل را غليظ و شديد خواند.
<span id='link378'><span>
<span id='link378'><span>
==توضيحى راجع به مكلف بودن ملائكه ==
==توضيحى راجع به مكلف بودن ملائكه ==
و با اين بيان روشن مى شود كه جمله «'''لا يعصون اللّه ما امرهم '''» ناظر به اين است كه اين فرشتگان ملتزم به تكليف خويشند، و جمله «'''يفعلون '''» ناظر به اين است كه عمل را طبق دستور انجام مى دهند، پس شما خواننده عزيز مانند بعضى از مفسرين خيال نكنيد كه جمله دومى تكرار جمله اول است ، خير، جمله اول راجع به دست نكشيدن از كار است ، و جمله دوم راجع به اين است كه كار را مو به مو طبق دستور خدا انجام مى دهند.
و با اين بيان روشن مى شود كه: جملۀ «لا يَعصُونَ اللّهَ مَا أمَرَهُم» ناظر به اين است كه اين فرشتگان ملتزم به تكليف خويش اند. و جملۀ «يَفعَلُونَ» ناظر به اين است كه عمل را طبق دستور انجام مى دهند. پس شما خواننده عزيز، مانند بعضى از مفسران، خيال نكنيد كه جمله دومى تكرار جمله اول است. خير، جمله اول راجع به دست نكشيدن از كار است، و جمله دوم، راجع به اين است كه كار را مو به مو، طبق دستور خدا انجام مى دهند.


فخر رازى در تفسير كبير خود در ذيل آيه شريفه مورد بحث گفته : در اين آيه اشاره اى است به اينكه ملائكه در آخرت مكلف به تكاليف مى شوند (همانطور كه ما انسان ها در دنيا مكلف هستيم ) آنها در آخرت مورد تكاليف و اوامر و نواهى مى گردند، و عصيان ملائكه به همين است كه با امر و نهى خدا مخالفت كنند
فخر رازى، در تفسير كبير خود، در ذيل آيه شريفه مورد بحث گفته: در اين آيه، اشاره اى است به اين كه ملائكه در آخرت، مكلّف به تكاليف مى شوند. (همان طور كه ما انسان ها در دنيا مكلّف هستيم). آن ها در آخرت، مورد تكاليف و اوامر و نواهى مى گردند، و عصيان ملائكه به همين است كه با امر و نهى خدا مخالفت كنند.


ولى اين حرف درست نيست ، چون در آيه چنين اشاره اى وجود ندارد آيه شريفه تنها مى خواهد بفرمايد: ملائكه محض اطاعتند، و در آنها معصيت نيست ، و به اطلاقش شامل دنيا و آخرت هر دو مى شود، پس ملائكه نه در دنيا عصيان دارند و نه در آخرت ، پس هيچ وجهى ندارد كه رازى تكليف ملائكه را مختص به آخرت بداند.
ولى اين حرف درست نيست. چون در آيه چنين اشاره اى وجود ندارد. آيه شريفه، تنها مى خواهد بفرمايد: ملائكه محض اطاعت اند، و در آن ها معصيت نيست، و به اطلاقش شامل دنيا و آخرت هر دو مى شود. پس ملائكه، نه در دنيا عصيان دارند و نه در آخرت. پس هيچ وجهى ندارد كه «رازى»، تكليف ملائكه را مختص به آخرت بداند.


و نيز تكليف ملائكه از سنخ تكليف معهود در مجتمع بشرى ما نيست ، چون در بين ما انسان هاى اجتماعى تكليف عبارت از اين است كه تكليف كننده اراده خود را متعلق به فعل مكلف كند، و اين تعلق امرى است اعتبارى ، كه دنبالش پاى ثواب و عقاب به ميان مى آيد، يعنى اگر مكلف موجودى داراى اختيار باشد، و به اختيار خود اراده تكليف كننده را انجام بدهد، مستحق پاداش مى شود، و اگر ندهد سزاوار عقاب مى گردد، و در چنين ظرفى يعنى ظرف اجتماع ، ونسبت به چنين تعلقى يعنى تعلق اعتبارى البته ، هم فرض اطاعت هست و هم فرض معصيت ، هم ممكن است مكلف فعل مورد اراده تكليف كننده را بياورد و هم ممكن است نياورد.
و نيز تكليف ملائكه از سنخ تكليف معهود در مجتمع بشرى ما نيست. چون در بين ما انسان هاى اجتماعى، تكليف عبارت از اين است كه: تكليف كننده، ارادۀ خود را متعلق به فعل مكلف كند، و اين تعلق امرى است اعتبارى، كه دنبالش پاى ثواب و عقاب به ميان مى آيد. يعنى اگر مكلف موجودى داراى اختيار باشد، و به اختيار خود، ارادۀ تكليف كننده را انجام بدهد، مستحق پاداش مى شود، و اگر ندهد سزاوار عقاب مى گردد. و در چنين ظرفى يعنى ظرف اجتماع، و نسبت به چنين تعلقى، يعنى تعلق اعتبارى - البته هم فرض اطاعت هست و هم فرض معصيت - هم ممكن است مكلف، فعلِ مورد اراده تكليف كننده را بياورد و هم ممكن است نياورد.


اما در غير ظرف اجتماع مثلا در بين ملائكه كه زندگيشان اجتماعى نيست ، و اعتبار در آن راه ندارد، تا فرض اطاعت و معصيت هر دو در آن راه داشته باشد، تكليف هم معناى ديگرى دارد، آرى ملائكه خلقى از مخلوقات خدايند، داراى ذواتى طاهره و نوريه ، كه اراده نمى كنند مگر آنچه خدا اراده كرده باشد،
اما در غير ظرف اجتماع، مثلا در بين ملائكه كه زندگی شان اجتماعى نيست، و اعتبار در آن راه ندارد، تا فرض اطاعت و معصيت هر دو در آن راه داشته باشد، تكليف هم معناى ديگرى دارد. آرى ملائكه خلقى از مخلوقات خدايند. داراى ذواتى طاهره و نوريه، كه اراده نمى كنند مگر آنچه خدا اراده كرده باشد، و انجام نمى دهند، مگر آنچه او مأمورشان كرده باشد. همچنان که فرمود:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۶۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۶۲ </center>
و انجام نمى دهند مگر آنچه او ماءمورشان كرده باشد، همچنان كه فرمود: «'''بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون '''»، و به همين جهت عالم فرشتگان جزا و پاداشى نيست ، نه ثوابى و نه عقابى ، و در حقيقت ملائكه مكلف به تكاليف تكوينى اند، نه امر و نهى هاى تشريعى ، و تكاليف تكوينيشان هم به خاطر اختلافى كه در درجات آنان هست مختلف است ، همچنان كه در جاى ديگر قرآن آمده : «'''و ما منا الا له مقام معلوم '''»، و نيز از خود ملائكه نقل كرده كه مى گويند: «'''و ما نتنزل الا بامر ربك له ما بين ايدينا و ما خلفنا'''».
«بَل عِبَادٌ مُكرَمُونَ لا يَسبِقُونَهُ بِالقَولِ وَ هُم بِأمرهِ يَعمَلُونَ». و به همين جهت در عالَم فرشتگان جزا و پاداشى نيست. نه ثوابى و نه عقابى. و در حقيقت، ملائكه مكلف به تكاليف تكوينى اند، نه امر و نهى هاى تشريعى. و تكاليف تكوينی شان هم، به خاطر اختلافى كه در درجات آنان هست، مختلف است. همچنان كه در جاى ديگر قرآن آمده: «وَ مَا مِنّا إلّا لَهُ مَقَامٌ مَعلُومٌ». و نيز از خود ملائكه نقل كرده كه مى گويند: «وَ مَا نَتَنَزّلُ إلّا بِأمرِ رَبّكَ لَهُ مَا بَينَ أيدِينَا وَ مَا خَلفَنَا'''».


و آيه شريفه مورد بحث بعد از آيات قبلى جنبه تعميم بعد از تخصيص را دارد، چون خداى تعالى نخست با بيانى خصوصى همسران رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را ادب مى آموزد، و در آخر، خطاب را متوجه عموم مؤ منين مى كند، كه خود و اهل بيت خود را ادب كنيد، و از آتشى كه آتش گيرانه اش خود دوزخيانند حفظ نماييد، و مى فهماند كه همين اعمال بد خود شما است ، و در آن جهان بر مى گردد، و آتشى شده به جان خودتان مى افتد، آتشى كه به هيچ وجه خلاصى و مفرى از آن نيست .
و آيه شريفه مورد بحث، بعد از آيات قبلى جنبه تعميم بعد از تخصيص را دارد. چون خداى تعالى، نخست با بيانى خصوصى، همسران رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را ادب مى آموزد، و در آخر، خطاب را متوجه عموم مؤمنان مى كند كه: خود و اهل بيت خود را ادب كنيد، و از آتشى كه آتشگيرانه اش، خود دوزخيان اند، حفظ نماييد. و مى فهماند كه همين اعمال بدِ خودِ شماست، و در آن جهان بر مى گردد و آتشى شده، به جان خودتان مى افتد. آتشى كه به هيچ وجه خلاصى و مفرّى از آن نيست.
<span id='link379'><span>
<span id='link379'><span>
==در قيامت جزا عبارت است از خود عمل و عذر خواهى در آن روز بلا اثر است ==
يَأَيهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّمَا تجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ


اين آيه شريفه خطابى است عمومى به همه كفار، خطابى است كه بعد از رسيدن كفار به آتش دوزخ (و زبان به عذرخواهى گشودن ، كه اگر كفر ورزيديم ، و يا گناه كرديم عذرمان اين بود و اين بود) به ايشان مى شود كه امروز سخن عذر خواهى به ميان نياوريد، چون روز قيامت روز جزا است و بس . علاوه بر اين ، جزايى كه به شما داده شد عين اعمالى است كه كرده بوديد، خود اعمال زشت شما است كه امروز حقيقتش برايتان به صورت جلوه كرده است ، و چون عامل آن اعمال خود شمابوديد، عامل بودنتان قابل تغيير نيست ، و با عذرخواهى نمى توانيد عامل بودن خود را انكار كنيد، چون واقعيت ، قابل تغيير نيست ، و كلمه عذاب كه از ناحيه خدا عليه شما محقق شده باطل نمى شود. اين معنايى است كه از ظاهر خطاب در آيه استفاده مى شود.
==در قيامت، جزا، خودِ عمل است و عذرخواهى در آن روز، فایده ای ندارد ==
«'''يَا أَيّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ'''»:
 
اين آيه شريفه، خطابى است عمومى به همه كفار. خطابى است كه بعد از رسيدن كفار به آتش دوزخ (و زبان به عذرخواهى گشودن، كه اگر كفر ورزيديم و يا گناه كرديم، عذرمان اين بود و اين بود)، به ايشان مى شود كه: امروز، سخن عذرخواهى به ميان نياوريد. چون روز قيامت، روز جزا است و بس. علاوه بر اين، جزايى كه به شما داده شد، عين اعمالى است كه كرده بوديد. خود اعمال زشت شماست كه امروز حقيقتش برايتان به این صورت جلوه كرده است، و چون عامل آن اعمال خود شما بوديد، عامل بودنتان قابل تغيير نيست، و با عذرخواهى نمى توانيد عامل بودن خود را انكار كنيد. چون واقعيت، قابل تغيير نيست. و كلمۀ «عذاب» كه از ناحيه خدا عليه شما محقق شده، باطل نمى شود. اين معنايى است كه از ظاهر خطاب در آيه استفاده مى شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۶۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۶۳ </center>
ولى بعضى گفته اند: عذرخواهى كفار بعد از داخل شدن در آتش است ، و عذرخواهى خود نوعى توبه است ، و بعد از داخل شدن در آتش ، ديگر توبه قبول نمى شود، و در معناى جمله «'''انما تجزون ...'''» گفته اند: معنايش اين است كه در مقابل اعمالى كه كرده ايد آن جزايى را به شما مى دهند كه حكم ت لازمش مى داند.
ولى بعضى گفته اند: عذرخواهى كفار بعد از داخل شدن در آتش است، و عذرخواهى، خود نوعى توبه است، و بعد از داخل شدن در آتش، ديگر توبه قبول نمى شود. و در معناى جملۀ «إنّمَا تُجزَونَ...» گفته اند: معنايش اين است كه در مقابل اعمالى كه كرده ايد، آن جزايى را به شما مى دهند كه حكمت لازمش مى داند.
 
و در اينكه آيه مورد بحث دنباله آيات سابق قرار گرفت ، و در آن خطابى قهرآميز و تهديدى جدى شد، اشاره اى هم به اين حقيقت هست كه نافرمانى خداى تعالى و رسول او چه بسا كار آدمى را به كفر بكشاند.


يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا تُوبُوا إِلى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سيِّئَاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكمْ جَنَّتٍ ...
و در اين كه آيه مورد بحث دنباله آيات سابق قرار گرفت، و در آن خطابى قهرآميز و تهديدى جدى شد، اشاره اى هم به اين حقيقت هست كه نافرمانى خداى تعالى و رسول او، چه بسا كار آدمى را به كفر بكشاند.


معناى «'''توبه نصوح '''» كه خداوند به آن امر فرموده است
==معناى «توبۀ نصوح»، كه خداوند به آن امر فرموده است==
«'''يَا أَيّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا تُوبُوا إِلى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سيِّئَاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ...'''»:


كلمه «'''نصوح '''» از ماده نصح است كه به معناى جستجو از بهترين عمل و بهترين گفتارى است كه صاحبش را بهتر و بيشتر سود ببخشد، و اين كلمه معنايى ديگر نيز دارد، و آن عبارت است از اخلاص ، وقتى مى گويى : «'''نصحت له الود'''» معنايش اين است كه من دوستى را با او به حد خلوص رساندم ، و اين معنايى است كه راغب براى اين كلمه كرده . و بنابر گفته وى ، توبه نصوح مى تواند عبارت باشد از توبه اى كه صاحبش را از برگشتن به طرف گناه باز بدارد، و يا توبه اى كه بنده را براى رجوع از گناه خالص سازد، و در نتيجه ، ديگر به آن عملى كه از آن توبه كرده بر نگردد.
كلمه «نَصُوح»، از مادۀ نُصح است كه به معناى جستجو از بهترين عمل و بهترين گفتارى است كه صاحبش را بهتر و بيشتر سود ببخشد. و اين كلمه معنايى ديگر نيز دارد و آن، عبارت است از: اخلاص. وقتى مى گويى: «نَصَحتُ لَهُ الوُدّ»، معنايش اين است كه من دوستى را با او به حدّ خلوص رساندم. و اين معنايى است كه «راغب»، براى اين كلمه كرده. و بنابر گفتۀ وى، توبه نصوح مى تواند عبارت باشد از توبه اى كه صاحبش را از برگشتن به طرف گناه باز بدارد. و يا توبه اى كه بنده را براى رجوع از گناه خالص سازد. و در نتيجه، ديگر به آن عملى كه از آن توبه كرده، بر نگردد.


بعد از آنكه مؤ منين را امر فرمود كه خود و اهل بيت خود را از آتش حفظ كنند، در اين آيه براى نوبت دوم - البته به طور عمومى - به همه مؤ منين مى فرمايد: توبه كنند، و سپس با تعبير عسى اين اميد را كه خدا گناهانشان را بپوشاند، و آنان را داخل بهشتهايى كند كه نهرها از زير آن روان است ، متفرع بر آن فرمان كرده است .
بعد از آنكه مؤمنان را امر فرمود كه خود و اهل بيت خود را از آتش حفظ كنند، در اين آيه براى نوبت دوم - البته به طور عمومى - به همه مؤمنان مى فرمايد: توبه كنند، و سپس با تعبير «عَسَى»، اين اميد را كه خدا گناهانشان را بپوشاند، و آنان را داخل بهشت هايى كند كه نهرها از زير آن روان است، متفرع بر آن فرمان كرده است.


«'''يوم لا تخزى اللّه النبى و الذين امنوا معه '''» - راغب مى گويد: وقتى درباره كسى گفته مى شود: «'''خزى الرجل '''»، كه دچار انكسار شده باشد، يا انكسار از ناحيه خودش و يا از ناحيه ديگران ، انكسارى كه از ناحيه خود شخص به او دست مى دهد، همان حياى مفرط و برون از حد اعتدال است ، كه مصدرش «'''خزايت '''» مى آيد، و انكسارى كه از نا حيه ديگران به او مى رسد، كه نوعى خوار شمردن هم ناميده مى شود، مصدرش «'''خزى '''» است و اما «'''اخزاء'''» هم از «'''خزايت '''» مى آيد و هم از «'''خزى '''»، آنگاه مى گويد: نظير اين مطلب كه درباره كلمه «'''خزى '''» گفتيم ،
«'''يَومَ لَا یُخزِى اللّهُ النّبِىّ وَ الّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ '''» - راغب مى گويد: وقتى درباره كسى گفته مى شود: «خزى الرّجُلُ» كه دچار انكسار شده باشد. يا انكسار از ناحيه خودش و يا از ناحيه ديگران. انكسارى كه از ناحيۀ خود شخص به او دست مى دهد، همان حياى مفرط و برون از حد اعتدال است، كه مصدرش «خزايت» مى آيد. و انكسارى كه از نا حيه ديگران به او مى رسد، كه نوعى خوار شمردن هم ناميده مى شود، مصدرش «خزى» است. و اما «إخزاء»، هم از «خزايت» مى آيد و هم از «خزى». آنگاه مى گويد: نظير اين مطلب كه درباره كلمۀ «خزى» گفتيم،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۶۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۶۴ </center>
در دو كلمه «'''ذل '''» و «'''هان '''» مى آيد، ذلت و هوانى كه خود آدمى در نفس خود ايجاد مى كند، و فضيلتى پسنديده است ، مصدرش ‍ «'''هون '''» - به فتحه ها -، و «'''ذل '''» - به فتحه ذال - است ، و ذلت و هوانى كه از ناحيه غير به انسان مى رسد، و يكى از رذائل اخلاقى است ، مصدرش «'''هون '''» - به ضمه هاء - و «'''ذل '''» - به ضمه ذال - است .
در دو كلمه «ذل» و «هان» مى آيد. ذلت و هوانى كه خود آدمى در نفس خود ايجاد مى كند و فضيلتى پسنديده است، مصدرش «هَون» - به فتحه ها - و «ذَل» - به فتحه ذال - است؛ و ذلت و هوانى كه از ناحيه غير به انسان مى رسد و يكى از رذائل اخلاقى است، مصدرش «هُون» - به ضمه هاء - و «ذُل» - به ضمه ذال - است.


دو احتمال در معناى جمله :«'''يوم لا يخزى الله النبى و الذين آمنوا معه ....'''»
بنابراين، كلمۀ «يَوم» در آيه شريفه، ظرف است براى مطالب قبل. و معناى آيه اين است كه: به سوى خدا توبه كنيد كه اميد است خداى تعالى، گناهان شما را بپوشاند و داخل بهشتتان كند، در روزى كه خداوند شخصيت پيغمبر و مؤمنان را نمى شكند. يعنى ايشان را از كرامت محروم نمى سازد، و وعده هاى جميلى كه به آنان داده بود، خُلف نمى كند.
بنابراين ، كلمه
«'''يوم '''» در آيه شريفه ظرف است براى مطالب قبل . و معناى آيه اين است كه به سوى خدا توبه كنيد كه اميد است خداى تعالى گناهان شما را بپوشاند و داخل بهشتتان كند، در روزى كه خداوند شخصيت پيغمبر و مؤ منين را نمى شكند، يعنى ايشان را از كرامت محروم نمى سازد، و وعده هاى جميلى كه به آنان داده بود خلف نمى كند.


«'''النبى و الذين امنوا معه '''» - در اين آيه مطلب مقيد شده به مؤمنين كه با پيامبرند، و اعتبار معيت و با پيامبر بودن براى اين است كه بفهماند صرف ايمان آوردن در دنيا كافى نيست ، بايد لوازم ايمان راهم داشته باشند، و آن اين است كه ملازم با پيامبر باشند، و او را به تمام معناى كلمه اطاعت كنند، و مخالفت و بگو مگو با وى نداشته باشند.
«'''النّبِىَّ وَ الّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ '''» - در اين آيه، مطلب مقيّد شده به مؤمنان كه با پيامبرند، و اعتبار معيت و با پيامبر بودن، براى اين است كه بفهماند صِرف ايمان آوردن در دنيا كافى نيست. بايد لوازم ايمان را هم داشته باشند و آن، اين است كه ملازم با پيامبر باشند، و او را به تمام معناى كلمه، اطاعت كنند و با وی مخالفت و بگو مگو، نداشته باشند.


احتمال هم دارد كه جمله «'''الذين امنوا'''» مبتدا باشد، و كلمه «'''معه '''» خبر آن ، و جمله «'''نورهم يسعى ...'''» خبر دومش ، و جمله «'''يقولون ...'''»، خبر سومش باشد، و معناى آيه چنين باشد: روزى كه خدا پيامبر خود را خوار نمى كند، و روزى كه «'''الذين امنوا - ايمان آورندگان '''» با اويند، و از او جدا نمى شوند، و آن جناب هم از ايشان جدا نمى شود. واحتمال ، احتمال خوبى است ، و لازمه اش اين است كه از خاصيت سه گانه عدم خزى ، سعى نور، و درخواست اتمام آن ، اولى مخصوص پيامبر، و دومى و سومى مخصوص مؤ منين با او باشد، مؤ يد اين احتمال آيه سوره حديد است كه مساءله به راه افتادن نور در پيش پاى طرف راست را خاص مؤ منين مى دانست ، و مى فرمود: «'''يوم ترى المؤ منين و المومنات يسعى نورهم بين ايديهم و بايمانهم ...'''».
احتمال هم دارد كه جملۀ «الّذِينَ آمَنُوا»، مبتدا باشد و كلمۀ «مَعَهُ» خبر آن، و جملۀ «نُورُهُم يَسعَى...»، خبر دومش، و جملۀ «يَقُولُونَ...» خبر سومش باشد. و معناى آيه چنين باشد: روزى كه خدا پيامبر خود را خوار نمى كند، و روزى كه «الّذِينَ آمَنُوا - ايمان آورندگان» با اويند، و از او جدا نمى شوند، و آن جناب هم از ايشان جدا نمى شود. و این احتمال، احتمال خوبى است، و لازمه اش اين است كه از خاصيت سه گانه عدم خزى، سعى نور، و درخواست اتمام آن، اوّلى مخصوص پيامبر، و دوّمى و سوّمى، مخصوص مؤمنان با او باشد. مؤيّد اين احتمال، آيه سوره حديد است كه مسأله به راه افتادن نور در پيش پاى طرف راست را، خاصّ مؤمنان مى دانست و مى فرمود: «يَومَ تَرَى المُؤمِنِينَ وَ المُؤمِنَاتِ يَسعَى نُورُهُم بَينَ أيدِيهِم وَ بِأيمَانِهِم...».


احتمال هم دارد كه كلمه «'''معه '''» متعلق باشد به جمله «'''امنوا و جمله نورهم يسعى ...'''»، اولين خبر و آن ديگرى دومين خبر براى «'''الذين '''» باشد، كه بنابر اين ، معنا چنين مى شود: روزى كه خدا پيامبرش را خوار نمى كند، و كسانى كه به او ايمان آوردند، و در نتيجه با او هستند، اولا نورشان در جلو و در دست راستشان در حركت است ، و ثانيا مى گويند پروردگارا نور ما را كامل كن .
احتمال هم دارد كه كلمۀ «مَعَهُ»، متعلق باشد به جمله «آمَنُوا» و جمله «نُورُهُم يَسعَى...»، اولين خبر و آن ديگرى، دومين خبر براى «الّذِينَ» باشد، كه بنابراين، معنا چنين مى شود: روزى كه خدا پيامبرش را خوار نمى كند، و كسانى كه به او ايمان آوردند، و در نتيجه با او هستند، اولا نورشان در جلو و در دست راستشان در حركت است، و ثانيا مى گويند: پروردگارا! نور ما را كامل كن.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۶۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۶۵ </center>
«'''نورهم يسعى بين ايديهم و بايمانهم '''» - عين اين مضمون در آيه شريفه «'''يوم ترى المؤمنين و المومنات يسعى نورهم بين ايديهم و بايمانهم '''» بود، و ما در آنجا مقدارى پيرامونش بحث كرديم ، در اينجا تنها اين را اضافه مى كنيم كه احتمال دارد نورى كه در پيش روى آنان به حركت در مى آيد نور ايمان باشد، و نور دست راستشان نور عمل باشد.
«'''نُورُهُم يَسعَى بَينَ أيدِيهِم وَ بِأيمَانِهِم'''» - عين اين مضمون در آيه شريفه «يَومَ تَرَى المُؤمِنِينَ وَ المُؤمِنَاتِ يَسعَى نُورُهُم بَينَ أيدِيهِم وَ بِأيمَانِهِم» بود، و ما در آن جا، مقدارى پيرامونش بحث كرديم. در اين جا، تنها اين را اضافه مى كنيم كه احتمال دارد نورى كه در پيش روى آنان به حركت در مى آيد، «نور ايمان» باشد، و نور دست راستشان، «نور عمل» باشد.


مقصود از دعاى مؤمنين در قيامت : «'''ربنا اتمم لنا نورنا...''
«'''يَقُولُونَ رَبّنَا أتمِم لَنَا نُورَنَا وَ اغفِر لَنَا إنّكَ عَلَى كُلّ شَئٍ قَدِير'''» - از سياق بر مى آيد مغفرتى كه مؤمنان درخواست مى كنند سبب تماميت نور و يا حداقل ملازم با تماميت نور باشد، در نتيجه آيه شريفه مى رساند كه مؤمنان در آن روز، نور خدا را ناقص مى بينند، و چون نور آن روز، ايمان و عمل صالح امروز است، معلوم مى شود نقصى در درجات ايمان و عمل خود مى بينند. و يا مى بينند كه آثار گناهان در نامۀ اعمالشان جاى عبوديت را گرفته، و در آن نقاط عمل صالحى نوشته نشده، و آمرزش گناهان كه درخواست دوم ايشان است، تنها باعث آن مى شود كه گناهى در نامه نماند، ولى جاى خالى آن گناهان را چيزى پُر نمى كند. لذا درخواست مى كنند خدا نورشان را تمام كند. آن نقاط خالى را هم پُر كند. و آيه شريفه: «وَ الّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ أولئكَ هُمُ الصّدِّيقُونَ وَ الشُّهَداء عِندَ رَبّهِم لَهُم أجرُهُم وَ نوُرُهُم» هم، به اين معنا اشاره دارد.
<span id='link383'><span>


«'''يقولون ربنا اتمم لنا نورنا و اغفر لنا انك على كل شى ء قدير'''» - از سياق بر مى آيد مغفرتى كه مؤ منين درخواست مى كنند سبب تماميت نور و يا حداقل ملازم با تماميت نور باشد، در نتيجه آيه شريفه مى رساند كه مؤمنين در آن روز نور خدا را ناقص مى بينند، و چون نور آن روز ايمان و عمل صالح امروز است ، معلوم مى شود نقصى در درجات ايمان و عمل خود مى بينند، و يا مى بينند كه آثار گناهان در نامه اعمالشان جاى عبوديت را گرفته ، و در آن نقاط عمل صالحى نوشته نشده ، و آمرزش ‍ گناهان كه درخواست دوم ايشان است ، تنها باعث آن مى شود كه گناهى در نامه نماند، ولى جاى خالى آن گناهان را چيزى پر نمى كند، لذا در خواست مى كنند، خدا نورشان را تمام كند، آن نقاط خالى را هم پر كند، و آيه شريفه «'''و الذين امنوا باللّه و رسله اولئك هم الصديقون و الشهداء عند ربهما جرهم و نورهم '''» هم به اين معنا اشاره دارد.
==مراد از امر به جهاد با منافقان، به پيامبر اكرم«ص» ==
<span id='link383'><span>
«'''يَا أَيّهَا النَّبىُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ اغْلُظ عَلَيهِمْ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْس الْمَصِيرُ'''»:


==مراد از امر به جهاد با منافقين به پيامبر اكرم (ص ) ==
مراد از «جهاد با كفار و منافقان»، بذل جهد و كوشش در اصلاح امر از ناحيه اين دو طايفه است. و خلاصه منظور اين است كه با تلاش پىگير خود، جلو شرّ و فسادى كه اين دو طايفه براى دعوت دارند بگيرد. و معلوم است كه اين جلوگيرى در ناحيه كفّار به اين است كه حق را براى آنان بيان نموده، رسالت خود را به ايشان برساند. اگر ايمان آوردند كه هيچ، و اگر نياوردند با ايشان جنگ كند. و در ناحيه منافقان به اين است كه از آنان دلجويى كند و تأليف قلوب نمايد، تا به تدريج، دل هايشان به سوى ايمان گرايش يابد. و اگر همچنان به نفاق خود ادامه دادند، جنگ با منافقان (كه شايد ظاهر آيه شريفه هم همين باشد)، سنت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بر آن جارى نشده، و آن جناب در تمام عمر با هيچ منافقى نجنگيده. ناگزير بايد كلمۀ «جَاهِد» را به همان معنايى كه كرديم، بگيريم.
يَأَيهَا النَّبىُّ جَهِدِ الْكفَّارَ وَ الْمُنَفِقِينَ وَ اغْلُظ عَلَيهِمْ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْس الْمَصِيرُ


مراد از «'''جهاد با كفار و منافقين '''» بذل جهد و كوشش در اصلاح امر از ناحيه اين دو طايفه است ، و خلاصه منظور اين است كه با تلاش ‍ پى گير خود جلو شر و فسادى كه اين دو طايفه براى دعوت دارند بگيرد، و معلوم است كه اين جلوگيرى در ناحيه كفار به اين است كه حق را براى آنان بيان نموده ، رسالت خود را به ايشان برساند، اگر ايمان آوردند كه هيچ ، و اگر نياوردند باايشان جنگ كند. و در ناحيه منافقين به اين است كه از آنان دلجويى كند و تاءليف قلوب نمايد، تا به تدريج دلهايشان به سوى ايمان گرايش يابد. و اگر همچنان به نفاق خود ادامه دادند، جنگ با منافقان (كه شايد ظاهر آيه شريفه هم همين باشد)، سنت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بر آن جارى نشده ، و آن جناب در تمام عمر با هيچ منافقى نجنگيده ،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۶۶ </center>
ناگزير بايد كلمه «'''جاهد'''» را به همان معنايى كه كرديم بگيريم .


بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از جهاد، سخت گيرى با آنان در اقامه حدود است ، چون بيشتر كسانى كه در عهد رسول خدا(ص ) حد مى خوردند، همين منافقين بودند. ولى خواننده عزيز خودش به نادرستى اين سخن واقف است .
بعضى از مفسران گفته اند: منظور از جهاد، سختگيرى با آنان در اقامۀ حدود است. چون بيشتر كسانى كه در عهد رسول خدا«ص» حد مى خوردند، همين منافقان بودند. ولى خواننده عزيز، خودش به نادرستى اين سخن واقف است.
<span id='link384'><span>
 
==بحث روایی: (رواياتى پیرامون آيات نخست سوره تحريم)==


بحث روايتى
قمى در تفسير خود، به سندى كه به ابن السيّار دارد، از او، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در تفسير آيه: «يَا أيّهَا النّبِىّ لِمَ تُحَرّمَ مَا أحَلّ اللّهُ لَكَ تَبتَغِى مَرضَاتِ أزوَاجِكَ» فرموده است: عايشه و حفصه، روزى كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» در خانۀ «ماريه قبطيه» بودند، به گوش نشستند، و بعدا به آن جناب اعتراض كردند كه چرا به خانه ماريه رفتى. حضرت سوگند خورد كه: واللّه ديگر نزديك او نمى شوم. خداى تعالى در اين آيه، آن جناب را عتاب كرد كه چرا حلال خدا را بر خود حرام كردى، كفّارۀ قسم را بده، و همچنان به همسرت سر بزن.
<span id='link384'><span>
 
==رواياتى در ذيل آيات نخست سوره تحريم و شاءن نزول آن آيات ==
و در كافى، به سند خود، از زراره، از امام باقر «عليه السلام» روايت كرده كه گفت: من از آن جناب از مردى پرسيدم كه به همسرش گفته: «تو بر من حرامى».


قمى در تفسير خود به سندى كه به ابن السيار دارد، از او از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در تفسير آيه «'''يا ايها النبى لم تحرم ما احل اللّه لك تبتغى مرضات ازواجك '''» فرموده است : عايشه و حفصه روزى كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در خانه ماريه قبطيه بودند به گوش نشستند، و بعدا به آن جناب اعتراض كردند كه چرا به خانه ماريه رفتى ، حضرت سوگند خورد كه و اللّه ديگر نزديك او نمى شوم ، خداى تعالى در اين آيه آن جناب را عتاب كرد كه چرا حلال خدا را بر خود حرام كردى ، كفاره قسم را بده ، و همچنان به همسرت سر بزن .
حضرت فرمود: اگر من حاكم مبسوط اليد بودم، توى سرش مى زدم و مى گفتم: خدا او را بر تو حلال كرده، به چه اجازه اى بر خود حرامش مى كنى؟ بله اين مرد سخنى كه گفته هيچ اثرى ندارد، و زنش همچنان زن اوست. تنها دروغى به زبان خود رانده، و به حلال خدا گفته كه تو بر من حرامى، و گرنه با اين كلام نه طلاقى واقع شده و نه كفاره اى لازم مى شود.


و در كافى به سند خود از زراره از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : من از آن جناب از مردى پرسيدم كه به همسرش گفته : تو بر من حرامى ، حضرت فرمود: اگر من حاكم مبسوط اليد بودم توى سرش ‍ مى زدم و مى گفتم خدا او رابر تو حلال كرده ، به چه اجازه اى بر خود حرامش مى كنى ؟ بله اين مرد سخنى كه گفته هيچ اثرى ندارد، و زنش ‍ همچنان زن او است ، تنها دروغى به زبان خود رانده ، و به حلال خدا گفته كه تو بر من حرامى ، و گرنه با اين كلام نه طلاقى واقع شده و نه كفاره اى لازم مى شود.
عرضه داشتم: پس آيه شريفه: «يَا أيّهَا الّنبِىّ لِمَ تُحَرّمَ مَا أحَلّ اللّهُ لَكَ» چه مى گويد؟ اين آيه، كفاره را واجب كرده است؟ فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، ماريه را در عين اين كه همسرش بود، بر خود حرام كرد، و سوگند خورد كه به او نزديك نشود، و كفاره اى كه بر آن جناب واجب شد، كفارۀ سوگند بود، نه كفارۀ تحريم.
عرضه داشتم : پس آيه شريفه «'''يا ايها النبى لم تحرم ما احل اللّه لك '''»، چه مى گويد؟ اين آيه كفاره را واجب كرده است ؟ فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله وسلم ) ماريه را در عين اينكه همسرش ‍ بود بر خود حرام كرد، و سوگند خورد كه به او نزديك نشود، و كفاره اى كه بر آن جناب واجب شد كفاره سوگند بود، نه كفاره تحريم .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۶۷ </center>
و در الدر المنثور است كه ابن منذر و ابن ابى حاتم و طبرانى و ابن مردويه ، به سندى صحيح از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) هر وقت به خانه همسرش سوده مى رفت ، در آنجا شربتى از عسل مى نوشيد، روزى از منزل سوده در آمد و به خانه عايشه رفت ، عايشه گفت : من از تو بويى مى شنوم ، از آنجا به خانه حفصه رفت ، او هم گفت من از تو بويى مى شنوم . حضرت فرمود: به گمانم بوى شربتى باشد كه من در خانه سوده نوشيدم ، و و اللّه ديگر نمى نوشم ، خداى تعالى اين آيه را فرستاد كه «'''يا ايها النبى لم تحرم ما احل اللّه لك ...'''».
و در الدر المنثور است كه: ابن منذر و ابن ابى حاتم و طبرانى و ابن مردويه، به سندى صحيح، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، هر وقت به خانه همسرش سوده مى رفت، در آن جا شربتى از عسل مى نوشيد. روزى از منزل سوده در آمد و به خانۀ عايشه رفت. عايشه گفت: من از تو بويى مى شنوم. از آن جا به خانۀ حفصه رفت. او هم گفت: من از تو بويى مى شنوم. حضرت فرمود: به گمانم بوى شربتى باشد كه من در خانۀ «سوده» نوشيدم، و واللّه ديگر نمى نوشم. خداى تعالى، اين آيه را فرستاد كه: «يَا أيّهَا النّبِىّ لِمَ تُحَرّمَ مَا أحَلّ اللّهُ لَكَ...».
 
مؤلف: اين حديث، به طرق مختلف و الفاظى مختلف نقل شده، ليكن به روشنى با آيات مورد بحث كه همه در يك سياق قرار دارند، تطبيق نمى شود.


مؤ لف : اين حديث به طرق مختلف و الفاظى مختلف نقل شده ، ليكن به روشنى با آيات مورد بحث كه همه در يك سياق قرار دارند تطبيق نمى شود.
و نيز در آن كتاب است كه ابن سعد و ابن مردويه، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: عايشه و حفصه، خيلى به هم علاقمند بودند و با هم مى جوشيدند. روزى حفصه به خانۀ پدرش عُمَر رفت، و با پدر گرم گفتگو شد. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» وقتى خانه را از حفصه خالى ديد، فرستاد كنيزش بيايد، و با كنيزش در خانه حفصه بود. و اتفاقا آن روز، روزى بود كه بايد رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، به خانه عايشه مى رفت. عايشه آن جناب را با كنيزش در خانه حفصه يافت. منتظر شد تا بيرون بيايد، و سخت دچار غيرت شده بود. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، كنيزش را بيرون كرد، و حفصه وارد خانه شد و گفت: من فهميدم كه چه كسى با تو بود. به خدا سوگند تو با من بدى مى كنى.  


و نيز در آن كتاب است كه ابن سعد و ابن مردويه ، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : عايشه و حفصه خيلى به هم علاقمند بودند و با هم مى جوشيدند، روزى حفصه به خانه پدرش عمر رفت ، و با پدر گرم گفتگو شد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) وقتى خانه را از حفصه خالى ديد، فرستاد كنيزش بيايد، و با كنيزش در خانه حفصه بود، و اتفاقا آن روز روزى بود كه بايد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به خانه عايشه مى رفت ، عايشه آن جناب را با كنيزش در خانه حفصه يافت ، منتظر شد تا بيرون بيايد، و سخت دچار غيرت شده بود، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) كنيزش را بيرون كرد، و حفصه وارد خانه شد و گفت : من فهميدم كه چه كسى با تو بود، به خدا سوگند تو با من بدى مى كنى . رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود. به خدا سوگند راضيت مى كنم ، و من نزد تو سرى مى سپارم آن را حفظ كن . پرسيد آن سر چيست ؟ فرمود: آن اين است كه به خاطر رضايت تو اين كنيزم بر من حرام باشد و تو شاهد آن باش . حفصه چون اين را شنيد نزد عايشه رفت و سر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را نزد او فاش ساخت ، و مژده اش داد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله وسلم ) كنيز خود را بر خود حرام كرد، همين كه حفصه اين عمل خلاف را انجام داد، خداى تعالى پيامبر گراميش را بر آن واقف ساخت ، و در آخر فرمود: «'''يا ايها النبى لم تحرم ما احل اللّه لك .'''»
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: به خدا سوگند راضی ات مى كنم، و من نزد تو سرّى مى سپارم، آن را حفظ كن. پرسيد: آن سرّ چيست؟ فرمود: آن اين است كه به خاطر رضايت تو، اين كنيزم بر من حرام باشد و تو شاهد آن باش. حفصه چون اين را شنيد، نزد عايشه رفت و سرّ رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را نزد او فاش ساخت، و مژده اش داد كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، كنيز خود را بر خود حرام كرد. همين كه حفصه اين عمل خلاف را انجام داد، خداى تعالى، پيامبر گرامی اش را بر آن واقف ساخت، و در آخر فرمود: «يَا أيّهَا النّبِىّ لِمَ تُحَرّمَ مَا أحَلّ اللّهُ لَكَ'''».


مؤ لف : اين روايت هم آنطور كه بايد به روشنى با آيات مورد بحث و مخصوصا با جمله «'''عرف بعضه و اعرض عن بعض '''» نمى سازد، زيرا ظاهر عبارت اين است كه خداى تعالى بعضى از خلافكاريهاى آن دو زن را بيان كرد، و همه را بيان نكرد، و ظاهر عبارت
مؤلف: اين روايت هم، آن طور كه بايد به روشنى با آيات مورد بحث و مخصوصا با جملۀ «عَرّفَ بَعضَهُ وَ أعرَضَ عَن بَعضٍ» نمى سازد. زيرا ظاهر عبارت اين است كه خداى تعالى، بعضى از خلافكاری هاى آن دو زن را بيان كرد، و همه را بيان نكرد، و ظاهر عبارت «يَا أيّهَا النّبِىّ» اين است كه همۀ آن اسرار را
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۶۸ </center>
«'''يا ايها النبى '''» اين است كه همه آن اسرار را براى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فاش ساخت ، و به آن جناب عتاب كرد كه چرا چيزى را كه پروردگارت برايت حلال كرده بر خود حرام مى كنى .
براى رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فاش ساخت، و به آن جناب عتاب كرد كه: چرا چيزى را كه پروردگارت برايت حلال كرده، بر خود حرام مى كنى.


و نيز در آن كتاب كه طبرانى و ابن مردويه ، از ابن عباس روايت كرده اند كه در تفسير آيه «'''و اذ اسر النبى الى بعض ازواجه حديثا'''» گفته : حفصه در خانه خودش به درون اطاق رفت و ديد كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در حجره او با ماريه كنيزش عمل زناشويى انجام مى دهد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به حفصه فرمود: جريان را به عايشه خبر مده تا من به تو بشارتى بدهم ، و آن بشارت اين است كه پدرت بعد از من و بعد از ابو بكر زمامدار مسلمانان مى شود.
و نيز در آن كتاب است كه طبرانى و ابن مردويه، از ابن عباس روايت كرده اند كه در تفسير آيه «وَ إذ أسَرّ النّبِىُّ إلَى بَعضِ أزوَاجِهِ حَدِيثاً» گفته: حفصه در خانه خودش به درون اطاق رفت و ديد كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» در حجرۀ او، با ماريه كنيزش عمل زناشويى انجام مى دهد. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» به حفصه فرمود: جريان را به عايشه خبر مده تا من به تو بشارتى بدهم، و آن بشارت اين است كه پدرت بعد از من و بعد از ابوبكر، زمامدار مسلمانان مى شود.


حفصه بلافاصله خبر را به عايشه رسانيد، عايشه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) پرسيد: چه كسى به تو خبر داد كه پدر من و پدر حفصه بعد از تو زمامدار مى شوند؟ فرمود: خداى عليم و خبير، عايشه گفت : من ديگر به روى تو نظر نمى كنم تا ماريه را بر خود حرام كنى ، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) هم او را بر خود حرام كرد، و اينجا بود كه آيه شريفه «'''يا ايها النبى لم تحرم ...'''» نازل گرديد.
حفصه، بلافاصله خبر را به عايشه رسانيد. عايشه از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» پرسيد: چه كسى به تو خبر داد كه پدر من و پدر حفصه بعد از تو زمامدار مى شوند؟ فرمود: خداى عليم و خبير. عايشه گفت: من ديگر به روى تو نظر نمى كنم تا ماريه را بر خود حرام كنى. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» هم، او را بر خود حرام كرد. و اين جا بود كه آيه شريفه «يَا أيّهَا النّبِىّ لِمَ تُحَرّمَ...» نازل گرديد.




۱۳٬۷۸۶

ویرایش