۱۳٬۷۸۶
ویرایش
(۸ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۲۰: | خط ۱۲۰: | ||
<span id='link190'><span> | <span id='link190'><span> | ||
== | ==چرا دل های مؤمنان را قساوت گرفته و در برابر «ذكر خدا»، خاشع نمى شود == | ||
أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا أَن تخْشعَ قُلُوبهُمْ لِذِكرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الحَْقِّ ... | «'''أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا أَن تخْشعَ قُلُوبهُمْ لِذِكرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الحَْقِّ ...'''»: | ||
بعضى گفته اند: مراد از ذكر خدا و آن حقى كه نازل | كلمه «يَأنِ»، در اصل «يأنى» (مضارع أنَى) بوده، به خاطر حرف «لَم» - كه كارش جزم دادن است - حرف «ياء» از آن افتاده، و اين ماده به معناى رسيدن وقت هر چيز است. و «خشوع قلب»، آن تأثيرى است كه قلب آدمى در قبال مشاهده عظمت و كبريايى عظيمى به خود مى گيرد. و منظور از «ذكر خدا»، هر چيزى است كه خدا را به ياد آدمى بيندازد. و منظور از «مَا نَزَلَ مِنَ الحَقّ»، قرآن است، كه از ناحيه خداى تعالى نازل شد، و كلمۀ «مِنَ الحَقّ» براى بيان آن نازل شده است. | ||
و آيه شريفه مى خواهد بفرمايد: شأن ياد خدا چنين شأنى است، كه هرگاه نزد مؤمن به ميان آيد، بلادرنگ دنبالش خشوعى در دل مؤمن مى آيد، همچنان كه حق نازل از ناحيه خدا هم، چنين شأنى دارد، كه در دل كسانى كه به خدا و رسولان او ايمان دارند، ايجاد خشوع مى كند. | |||
بعضى گفته اند: مراد از ذكر خدا و آن حقى كه نازل شده، قرآن است، و بنابه گفته وى، بردن نام قرآن با وصف حق بودنش و ذكر خدا بودنش، اشاره به این است كه هر يك از اين دو وصف قرآن، كافى است كه مؤمن را به خشوع وادارد. پس قرآن بدين جهت كه ذكر خداست، مقتضى خشوع است، همچنان كه بدين جهت كه حق است و از ناحيه خدا نازل شده، مقتضى خشوع است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۸۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۸۴ </center> | ||
و در اين آيه | و در اين آيه شريفه، عتابى است به مؤمنان به خاطر قساوتى كه دل هايشان را گرفته، و در مقابل ذكر خدا خاشع نمى شود. حقى هم كه از ناحيه او نازل شده، آن را نرم نمى كند، و در آخر، حال ايشان را به حال اهل كتاب تشبيه مى كند، كه كتاب خدا بر آنان نازل شد، و در اثر آرزوهاى طولانى، دل هايشان دچار قساوت گرديد. | ||
«''' | |||
راغب مى گويد: فرق بين | «'''وَ لَا يَكُونُوا كَالّذِينَ أُوتُوا الكِتَابَ مِن قَبلُ فَطَالَ عَلَيهِمُ الأمَدُ فَقَسَت قُلُوبُهُم '''» - اين قسمت از آيه، عطف است بر جملۀ «أن تَخشَعَ...»، و معناى آيه اين است كه: آيا وقت آن نرسيده كه «تَخشَعَ قُلُوبُهُم» دل هايشان خاشع شود، «وَ لَا يَكُونُوا» و مانند اهل كتاب نباشند... و كلمۀ «أمَد»، به معناى زمان است. | ||
خداى تعالى با اين كلام | |||
اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ | راغب مى گويد: فرق بين «زمان» و «أمَد»، اين است كه «زمان» عام است، ولى «أمد» به معناى زمان خاصى است. «أمد» عبارت است از لحظه اى كه عمر و مهلت چيزى به سر مى رسد، ولى «زمان»، به معناى از آغاز تا انجام عمر آن است. و لذا بعضى گفته اند: كه دو كلمه «مدى» و «أمد»، معنايى نزديك به هم دارند. | ||
در اين كه دنبال آن عتاب كه به | |||
ممكن هم هست اين جمله را | خداى تعالى با اين كلام خود، به اين حقيقت اشاره نموده كه دل هاى مسلمانان، مانند دل هاى اهل كتاب، دچار قساوت شده، و قلب قاسى از آن جا كه در مقابل حق خشوع و تأثّر و انعطاف ندارد، از زىّ عبوديت خارج است، و در نتيجه، از مناهى الهى متأثّر نمى شود، و با بى باكى مرتكب گناه و فسق مى شود، و به همين مناسبت در آيه شريفه، در رديف جملۀ «فَقَسَت قُلُوبُهُم»، جملۀ «وَ كَثِيرٌ مِنهُم فَاسِقُون» را آورد. | ||
«'''اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْىِ الاَرْض بَعْدَ مَوْتهَا ...'''»: | |||
در اين كه دنبال آن عتاب كه به مؤمنان كرد و بر قساوت قلب ملامتشان نمود، اين تمثيل را آورده كه خدا زمين مُرده را زنده مى كند، تقويتى است از حس اميد مؤمنان و ترغيبى است به خشوع. | |||
ممكن هم هست اين جمله را تتمۀ همان عتاب سابق گرفت و گفت: اين جمله مى خواهد مؤمنان را متوجه كند به اين که خداى تعالى، اين دين را به حال خود وا نمى گذارد، كه مردم هر عكس العملى نشان دادند، خداى تعالى عكس العملى نشان ندهد، بلكه همواره مراقب آن است. اگر ببيند جمعى از مؤمنان دچار قساوت قلب شده اند، و ديگر در برابر اوامر او خاشع و تسليم نيستند، دل هايى زنده و خاشع پديد مى آورد تا او را آن طور كه خودش مى خواهد، بپرستند | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۸۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۸۵ </center> | ||
(و در برابر اوامرش خاشع | (و در برابر اوامرش خاشع باشند. آرى، اين همان خدايى است زمين مُرده را زنده مى كند، براى او آوردن دل هايى زنده كارى ندارد). | ||
در | |||
و باز به همين مناسبت كه قبلا چنين آيه اى نازل شده | در نتيجه، آيه شريفه در معناى آيه زير مى باشد: «هَا أنتُم هَؤُلَاءِ تُدعَونَ لِتُنفِقُوا فِى سَبِيلِ اللّه فَمِنكُم مَن يَبخَل وَ مَن يَبخَل فَإنّمَا يَبخَلُ عَن نَفسِهِ وَ اللهُ الغَنِىّ وَ أنتُمُ الفُقَرَاءُ وَ إن تَتَوَلّوا يَستَبدِل قَوماً غَيرَكُم ثُمّ لَا يَكُونُوا أمثَالَكُم». | ||
إِنَّ الْمُصدِّقِينَ وَ | |||
اين آيه | و باز به همين مناسبت كه قبلا چنين آيه اى نازل شده بود، در ذيل آيه فرمود: «قَد بَيّنَا لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلّكُم تَعقِلُونَ - ما آيات را برايتان بيان كرديم، تا شايد تعقل كنيد». | ||
پس معناى آيه چنين است : آن كسانى كه صدقه مى دهند و به خدا قرضى نيكو مى پردازند، خداوند آنچه را كه داده | |||
وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ | «'''إِنَّ الْمُصدِّقِينَ وَ الْمُصدِّقَاتِ وَ أَقْرَضوا اللَّهَ قَرْضاً حَسناً يُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ'''»: | ||
در اين آيه شريفه نفرمود: | |||
اين آيه شريفه، داستان «أجر كريم» و «مضاعف» را دوباره خاطر نشان كرد، تا به اين وسيله نيز ترغيب در انفاق در راه خدا كرده باشد. در سابق، انفاقگران را قرض دهندگان به خدا مى خواند و در اين آيه، صدقه دهندگان را نيز (قرض دهندگان به خدا) خوانده. و اصل دو كلمۀ «مُصَدّقِين» و «مُصَدّقَات» - كه هم حرف صاد در آن ها تشديد دارد، و هم حرف دال - در اصل، «متصدّقين» و «متصدّقات» و از باب تفعّل هستند، و بر حسب يك قاعده صرفى، حرف «تاء» مبدل به «صاد» شده. و جملۀ «وَ أقرَضُوا اللّه»، عطف است بر مدخول الف و لام در «المُصدّقين»، و اين كه گفتيم مدخول الف و لام براى اين بود كه الف و لامى كه بر سرِ اسم فاعل در مى آيد، معناى «الّذى» را مى دهد. | |||
پس معناى آيه چنين است: آن كسانى كه صدقه مى دهند و به خدا قرضى نيكو مى پردازند، خداوند آنچه را كه داده اند، چند برابر نموده، اجرى كريم هم دارند. | |||
«'''وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولَئك هُمُ الصدِّيقُونَ وَ الشُهَدَاءُ عِندَ رَبهِمْ ...'''»: | |||
در اين آيه شريفه نفرمود: «آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ»، همان طور كه در اول سوره مى فرمود: «آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أنفَقُوا»، و همان طور كه در آخر سوره مى فرمايد: «يَا أيّهَا الّذِينَ آمَنُوا اتّقُوا اللّهَ وَ آمِنَوا بِرَسُولِهِ»، بلكه كلمه «رسول» را جمع آورده، فرمود: «وَ رُسُلِهِ»، و اين به خاطر آن بود | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۸۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۸۶ </center> | ||
كه قبل از آيه مورد | كه قبل از آيه مورد بحث، پاى اهل كتاب هم به ميان آمده بود و مى فرمود: «وَ لَا تَكُونُوا كَالّذِينَ أوتُوا الكِتَابَ مِن قَبلُ»، ناگزير به سياق سابق كه سياقى عمومى بود، هم مسلمين مورد گفتگو بودند و هم اهل كتاب برگشته، در آيه مورد بحث فرمود: «آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ»، و در آيات بعد از آن نيز، همه جا سخن از رسولان مى گويد. (يك جا مى فرمايد: «أعِدّت لِلّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ»، و جاى ديگر يعنى در اولين آيه فصل بعدى) مى فرمايد: «لَقُد أرسَلنَا رُسُلَنَا بِالبِيّنَاتِ» و «مَن يَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ»، و اما دو آيه اول و آخر سوره كه كلمه «رسول» را مفرد آورده، بدين جهت بوده كه خطاب در آن دو، به خصوص مؤمنان اين امت بود. | ||
<span id='link191'><span> | <span id='link191'><span> | ||
و مراد از ايمان به خدا و پيامبران | و مراد از ايمان به خدا و پيامبران خدا، ايمان خالص است كه طبيعتا جداى از اطاعت و پيروى نيست، همان طور كه در آيه «آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ» نيز اشاره كرديم. و مراد از جملۀ «أولئِكَ هُمُ الصّدّيقُونَ وَ الشّهَدَاءُ» این است كه مؤمنان را به «صديقين» و «شهداء» ملحق سازد و بفرمايد: اينان نيز به آنان مى پيوندند، به قرينه اين كه فرمود: «عِندَ رَبّهِم». يعنى اينان نزد پروردگارشان صديق و شهيدند. و نيز فرمود: «لَهُم أجرُهُم وَ نُورُهُم». يعنى اينان نيز اجر و نور آنان را دارند. | ||
و ظاهرا مراد از | |||
در | پس معلوم مى شود هرچند در ظاهر آيه، مؤمنان را «صدّيق» و «شهيد» خواند، ولى به قرينه دو جمله مذكور، مى فهميم كه منظور اين است كه ملحق به صديقان و شهداء هستند، و با ايشان معامله آنان را مى كنند، و نور و اجرى كه به آنان مى دهند، به اينان نيز مى دهند. | ||
و ظاهرا مراد از «صدّيقين» و «شهدا»، همان هايى باشند كه در آيه شريفه: «وَ مَن يُطِعِ اللهَ وَ الرّسُولَ فَأولئِكَ مَعَ الّذِينَ أنعَمَ اللّهُ عَلَيهِم مِنَ النّبِيّينَ وَ الصّدّيقِينَ وَ الشّهَدَاءِ وَ الصّالِحِينَ وَ حَسُنَ أولئِكَ رَفِيقاً» ذكر شده اند، و ما در تفسير آن گفتيم: | |||
مراد از «صدّيقين»، كسانى هستند كه ملكۀ «صدق» در گفتار و كردارشان سرايت كرده، در نتيجه آنچه مى گويند، انجام هم مى دهند، و آنچه مى كنند، مى گويند. و «شهدا»، عبارتند از كسانى كه گواهان اعمال مردم در روز قيامت اند، نه كشته شدگان در راه خدا. | |||
در نتيجه، مى فهميم كسانى که ايمان به خدا و رسولان خدا دارند، به صدّيقان و شهدا مى پيوندند، و نزد خدا منزلتى چون منزلت آنان به ايشان مى دهند، و به حكم خدا (نه اين كه خودشان از نظر مقام با آنان برابر باشند، بلكه به حكم خدا) پاداش و نورى نظير پاداش و نور آنان خواهند داشت. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۸۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۸۷ </center> | ||
«''' | «'''لَهُم أجرُهُم وَ نُورُهُم '''» - ضمير در «لَهُم» به مؤمنان، و دو ضمير «أجرُهُم» و «نُورُهُم»، به صديقين و شهدا بر مى گردد، و معناى جمله اين است: «براى مؤمنان است اجر و نورى از نوع اجر و نور صديقين و شهداء». و همين معنا منظور كسى است كه آيه را معنا كرده به اين كه مؤمنان اجر و نورى دارند، نظير اجر و نور آنان. | ||
و چه بسا گفته باشند كه : آيه شريفه مى خواهد اين معنا را بيان كند كه | |||
و چه بسا بعضى ديگر گفته باشند: | و چه بسا گفته باشند كه: آيه شريفه مى خواهد اين معنا را بيان كند كه مؤمنان، همان صدّيقين و شهداى حقيقى هستند، نه اين ملحق به آنان باشند، و معامله آنان را با ايشان بكنند. پس مؤمنان، خود صدّيقين و شهدايند، و اجر و نور خودشان را دارند، ولى بعيد نيست بگوييم سياق با اين معنا مساعدت ندارد. | ||
«''' | |||
خداى سبحان در آيه مورد | و چه بسا بعضى ديگر گفته باشند: كلمۀ «شهدا» عطف بر كلمۀ «صدّيقون» نيست، بلكه مطلبى نو را مى فهماند. مبتدايى است كه يك خبرش جمله «عِندَ اللّه» و خبر ديگرش «لَهُم أجرُهُم» است. پس در جملۀ «وَ الّذِينَ أمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ أولئِكَ هُمُ الصّدّيقُونَ»، مطلب تمام مى شود، و مطلبى از نو از كلمۀ «شهدا» آغاز كرده مى فرمايد: «وَ الشّهَدَاءُ عِندَ رَبّهِم لَهُم أجرُهُم وَ نُورُهُم - شهدا نزد پروردگارشان هستند...»، همان طور كه در جاى ديگر فرموده: «بَل أحيَاءٌ عِندَ رَبّهِم»، و در نتيجه منظور از «شهدا»، همان كشتگان در راه خدا خواهند بود، و آنگاه كلام را با جملۀ «لَهُم أجرُهُم وَ نُورُهُم» تمام كرده است. | ||
«'''وَ الّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذّبُوا بِآيَاتِنَا أولئِكَ أصحَابُ الجَحِيم '''» - يعنى: و آن هايى كه كفر ورزيدند و آيات ما را تكذيب كردند، اصحاب دوزخ مى باشند، و منظور از «اصحاب دوزخ» بودن، اين است كه از آن جدا نخواهند شد، و دائما در آن هستند. | |||
خداى سبحان در آيه مورد بحث، متعرض حال دو طايفه از مردم شده. يكى آنان كه ملحق به صديقين و شهدا هستند. يعنى برجستگان از مردم، و به طور قطع اهل نجات اند. و يكى ديگر، كفارى كه آيات او را تكذيب كرده، و به طور قطع اهل هلاكت اند و آنان، عبارتند از: شرار مردم كه به هيچ وجه به راه خدا نمى آيند. باقى مى ماند طايفه سومى كه نه نجاتشان قطعى است و نه هلاكتشان، و آن طايفه عبارتند از: مردمى كه ايمان دارند، و در عين حال مرتكب گناهانى هم مى شوند، كه البته اينان هم در بين خود طبقاتى هستند و درجۀ گناهكارى و تمردشان از اطاعت خدا و رسول او مختلف است. و اين كه دو طايفه را نام برد و وضع آنان را بيان كرد، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۸۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۸۸ </center> | ||
و طايفه سوم را نام نبرد، | و طايفه سوم را نام نبرد، دأب قرآن و رسم آن است، كه در بسيارى از مواردى كه متعرض بيان حال مردم در قيامت مى شود، طبقه سوم را نام نمى برد و بيان نمى كند، كه اين طبقه چه وضعى دارند. | ||
چون مى خواهد اين طايفه را در ميان خوف و | |||
و به همين | چون مى خواهد اين طايفه را در ميان خوف و رجا نگه دارد، و خوف و رجاى آنان را تحريك كند، تا به اين وسيله، تشويق و تحريك شوند به اطاعت از خدا و رسول و به دست آوردن سعادت خود، و اجتناب بورزند از تمرد، و در نتيجه از هلاكت. | ||
و به همين جهت، دنبال آيه مورد بحث به مذمت زندگى دنيا پرداخته، دنيايى كه عده اى را وادار كرد از انفاق در راه خدا امتناع بورزند، و بعد از مذمت دنيا دعوتشان كرده به اين كه به سوى مغفرت و جنت سبقت گيرند. و سپس اشاره كرده به اين كه آنچه مصيبت بر سرشان مى آيد، چه مصيبت هاى مالى و چه جانى، همه در كتابى از سابق نوشته شده، و قضايش رانده شده بود. پس جا دارد كه هيچگاه از فقر نترسند، و ترس از فقر، ايشان را از انفاق در راه خدا باز ندارد، و به بخل و امساك واندارد، و نيز از مرگ و كشته شدن در راه خدا نهراسند، و ترس از آن، ايشان را به تخلف از جنگ و تقاعد ورزيدن از پيكار واندارد. | |||
ویرایش