گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۸ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۱۰}}
__TOC__
__TOC__


خط ۹: خط ۱۱:
<span id='link77'><span>
<span id='link77'><span>
==آيات ۵۱ - ۵۳ سوره شورى ==
==آيات ۵۱ - ۵۳ سوره شورى ==
وَ مَا كانَ لِبَشرٍ أَن يُكلِّمَهُ اللَّهُ إِلا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاى حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسولاً فَيُوحِىَ بِإِذْنِهِ مَا يَشاءُ إِنَّهُ عَلىُّ حَكيمٌ(۵۱)
وَ مَا كانَ لِبَشرٍ أَن يُكلِّمَهُ اللَّهُ إِلا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاى حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسولاً فَيُوحِىَ بِإِذْنِهِ مَا يَشاءُ إِنَّهُ عَلىُّ حَكيمٌ(۵۱)
وَ كَذَلِك أَوْحَيْنَا إِلَيْك رُوحاً مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنت تَدْرِى مَا الْكِتَب وَ لا الايمَنُ وَ لَكِن جَعَلْنَهُ نُوراً نهْدِى بِهِ مَن نَّشاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّك لَتهْدِى إِلى صِرَطٍ مُّستَقِيمٍ(۵۲)
وَ كَذَلِك أَوْحَيْنَا إِلَيْك رُوحاً مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنت تَدْرِى مَا الْكِتَب وَ لا الايمَنُ وَ لَكِن جَعَلْنَهُ نُوراً نهْدِى بِهِ مَن نَّشاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّك لَتهْدِى إِلى صِرَطٍ مُّستَقِيمٍ(۵۲)
صِرَطِ اللَّهِ الَّذِى لَهُ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ أَلا إِلى اللَّهِ تَصِيرُ الاُمُورُ(۵۳)
صِرَطِ اللَّهِ الَّذِى لَهُ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ أَلا إِلى اللَّهِ تَصِيرُ الاُمُورُ(۵۳)
ترجمه آيات  
ترجمه آيات  
و هيچ بشرى را نشايد كه خدا با او تكلم كند، مگر به طريق وحى ، و يا از وراء حجاب ، و يا آنكه رسولى بفرستد پس به اذن خود هر چه مى خواهد به او وحى كند كه خدا بلند مرتبه فرزانه است (۵۱).
و هيچ بشرى را نشايد كه خدا با او تكلم كند، مگر به طريق وحى ، و يا از وراء حجاب ، و يا آنكه رسولى بفرستد پس به اذن خود هر چه مى خواهد به او وحى كند كه خدا بلند مرتبه فرزانه است (۵۱).
خط ۱۹: خط ۲۱:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۰۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۰۷ </center>
اين آيات آخرين فصلى است كه خداى سبحان در اين سوره در باره وحى و تعريف آن بيان نموده ، و در اين فصل وحى و سخن گفتن خدا با بندگانش را به سه قسمت تقسيم مى كند: يا به وسيله وحى ، يا از پس پرده و حجاب ، و يا به وسيله ارسال رسول كه به اذن خود هر چه بخواهد به آن رسول وحى مى كند. آنگاه مى فرمايد: پيامهاى خود را به اين طريق بر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) وحى مى كند، و آنچه از ناحيه خداى تعالى به آن جناب وحى شده قبل از وحى در نفس آن جناب سابقه نداشته ، يعنى آن جناب به هيچ يك از معارفى كه به وى وحى شده قبلا آگاهى نداشت و اين وحى است كه نورى است الهى ، و خداى تعالى هر يك از بندگان خود را بخواهد به اين هدايت اختصاص مى دهد، و او را مورد وحى خود قرار مى دهد، و به دنبالش هر يك از بندگان را بخواهد به وسيله پيامبرش و به اذن خود هدايت مى فرمايد.
اين آيات آخرين فصلى است كه خداى سبحان در اين سوره در باره وحى و تعريف آن بيان نموده ، و در اين فصل وحى و سخن گفتن خدا با بندگانش را به سه قسمت تقسيم مى كند: يا به وسيله وحى ، يا از پس پرده و حجاب ، و يا به وسيله ارسال رسول كه به اذن خود هر چه بخواهد به آن رسول وحى مى كند. آنگاه مى فرمايد: پيامهاى خود را به اين طريق بر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) وحى مى كند، و آنچه از ناحيه خداى تعالى به آن جناب وحى شده قبل از وحى در نفس آن جناب سابقه نداشته ، يعنى آن جناب به هيچ يك از معارفى كه به وى وحى شده قبلا آگاهى نداشت و اين وحى است كه نورى است الهى ، و خداى تعالى هر يك از بندگان خود را بخواهد به اين هدايت اختصاص مى دهد، و او را مورد وحى خود قرار مى دهد، و به دنبالش هر يك از بندگان را بخواهد به وسيله پيامبرش و به اذن خود هدايت مى فرمايد.
وَ مَا كانَ لِبَشرٍ أَن يُكلِّمَهُ اللَّهُ إِلا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاى حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسولاً فَيُوحِىَ بِإِذْنِهِ مَا يَشاءُ ...
وَ مَا كانَ لِبَشرٍ أَن يُكلِّمَهُ اللَّهُ إِلا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاى حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسولاً فَيُوحِىَ بِإِذْنِهِ مَا يَشاءُ ...
در سابق در جلد دوم اين كتاب پيرامون معناى سخن گفتن خدا بحث كرديم ، و در آنجا گفتيم كه اطلاق لفظ كلام خدا بر قرآن كريم كه فعل خاصى از خدا است ، اطلاق حقيقى يا مجازى است ، و اين اطلاق به هر جور كه باشد در قرآن كريم آمده ، از آن جمله فرموده : ((يا موسى انى اصطفيتك على الناس برسالاتى و بكلامى (( و نيز فرموده : ((و كلم اللّه موسى تكليما(( و وحيى هم كه انبياء (عليهم السلام ) از خداى تعالى مى گيرند، از مصاديق كلام است .
در سابق در جلد دوم اين كتاب پيرامون معناى سخن گفتن خدا بحث كرديم ، و در آنجا گفتيم كه اطلاق لفظ كلام خدا بر قرآن كريم كه فعل خاصى از خدا است ، اطلاق حقيقى يا مجازى است ، و اين اطلاق به هر جور كه باشد در قرآن كريم آمده ، از آن جمله فرموده : ((يا موسى انى اصطفيتك على الناس برسالاتى و بكلامى (( و نيز فرموده : ((و كلم اللّه موسى تكليما(( و وحيى هم كه انبياء (عليهم السلام ) از خداى تعالى مى گيرند، از مصاديق كلام است .
و بنابراين ، ديگر جهت ندارد كه استثناء ((الا وحيا(( را استثنايى منقطع بگيريم ، چون وحى و دو قسم بعد از آن يعنى تكلم از وراء حجاب و ارسال رسول ، هر سه از مصاديق تكلم خداست - البته مصداق اعم از حقيقى و مجازى - پس هر سه نوع تكلمى كه در اين آيه ذكر شده ، يعنى وحى و تكلم از وراء حجاب و ارسال رسول ، نوعى از تكلم با بشر است .
و بنابراين ، ديگر جهت ندارد كه استثناء ((الا وحيا(( را استثنايى منقطع بگيريم ، چون وحى و دو قسم بعد از آن يعنى تكلم از وراء حجاب و ارسال رسول ، هر سه از مصاديق تكلم خداست - البته مصداق اعم از حقيقى و مجازى - پس هر سه نوع تكلمى كه در اين آيه ذكر شده ، يعنى وحى و تكلم از وراء حجاب و ارسال رسول ، نوعى از تكلم با بشر است .
خط ۴۳: خط ۴۵:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۱۰ </center>
توضيح آيه : ((و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا...(( و بيان مراد از ((روح (( و وحىآن
توضيح آيه : ((و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا...(( و بيان مراد از ((روح (( و وحىآن
وَ كَذَلِك أَوْحَيْنَا إِلَيْك رُوحاً مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنت تَدْرِى مَا الْكِتَب وَ لا الايمَنُ ....
وَ كَذَلِك أَوْحَيْنَا إِلَيْك رُوحاً مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنت تَدْرِى مَا الْكِتَب وَ لا الايمَنُ ....
از ظاهر سياق برمى آيد كه كلمه ((كذلك (( اشاره باشد به آنچه در آيه قبلى بود كه وحى را به سه قسمت تقسيم مى نمود. روايات بسيارى هم اين ظهور را تاءييد مى كنند، چون در آن روايات آمده كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) همانطور كه با وساطت جبرئيل - كه قسم سوم از وحى است - وحى الهى را مى گرفت ، همچنين گاهى در خواب - كه از مصاديق قسم دوم است - آن را دريافت مى كرد، و گاهى هم بدون واسطه آن را تلقى مى فرمود كه همان قسم اول است .
از ظاهر سياق برمى آيد كه كلمه ((كذلك (( اشاره باشد به آنچه در آيه قبلى بود كه وحى را به سه قسمت تقسيم مى نمود. روايات بسيارى هم اين ظهور را تاءييد مى كنند، چون در آن روايات آمده كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) همانطور كه با وساطت جبرئيل - كه قسم سوم از وحى است - وحى الهى را مى گرفت ، همچنين گاهى در خواب - كه از مصاديق قسم دوم است - آن را دريافت مى كرد، و گاهى هم بدون واسطه آن را تلقى مى فرمود كه همان قسم اول است .
ولى بعضى از مفسرين گفته اند: كلمه مذكور اشاره به مطلق وحيى است كه بر انبياء نازل مى شده . البته اگر مراد از روح جبرئيل امين ، و يا ((روح (( امرى باشد - كه بيانش مى آيد - بايد همين معنا را قبول كرد.
ولى بعضى از مفسرين گفته اند: كلمه مذكور اشاره به مطلق وحيى است كه بر انبياء نازل مى شده . البته اگر مراد از روح جبرئيل امين ، و يا ((روح (( امرى باشد - كه بيانش مى آيد - بايد همين معنا را قبول كرد.
خط ۷۵: خط ۷۷:
<span id='link86'><span>
<span id='link86'><span>
==بيان اينكه صراط خدايى كه مالك آسمان ها و زمين است مستقيم و منتهى به سعادت مىباشد ==
==بيان اينكه صراط خدايى كه مالك آسمان ها و زمين است مستقيم و منتهى به سعادت مىباشد ==
صِرَطِ اللَّهِ الَّذِى لَهُ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ ...
صِرَطِ اللَّهِ الَّذِى لَهُ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ ...
اين آيه شريفه صراط مستقيم را كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) مردم را به سويش دعوت مى كند، بيان مى نمايد، و در آن خدا را به ((كسى كه آنچه در آسمانها و زمين است از آن او است (( توصيف مى كند تا بفهماند دليل استقامت صراط خدا چيست ، چون وقتى ملك هر چيزى از آن خداى تعالى باشد، قهرا مالك غايتى هم كه هر چيز به سوى آن غايت سير مى كند و سعادتى كه به سويش متوجه است نيز مى باشد. پس در نتيجه غايت و سعادت هر موجودى همان چيزى است كه خداى تعالى براى آن معين كرده ، و راه به سوى آن سعادت و طريقى كه بايد سلوك كنند تا به سعادت خود برسند همان طريقى است كه خدا تشريع و بيان نموده ، و احدى غير از خدا مالك هيچ چيز نيست تا براى مملوك خود غايتى معين و نهايتى مقرر نمايد. و يا براى رسيدن مملوكش به سعادت خاص خود راهى براى او تشريع كند. پس سعادتى كه خداى سبحان به سوى آن دعوت مى كند، سعادت حقيقى انسانها است ، و راهى هم كه او بشر را به پيمودن آن دعوت نموده تا به سعادتشان منتهى كند، راه حقيقى و صراط مستقيم است .
اين آيه شريفه صراط مستقيم را كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) مردم را به سويش دعوت مى كند، بيان مى نمايد، و در آن خدا را به ((كسى كه آنچه در آسمانها و زمين است از آن او است (( توصيف مى كند تا بفهماند دليل استقامت صراط خدا چيست ، چون وقتى ملك هر چيزى از آن خداى تعالى باشد، قهرا مالك غايتى هم كه هر چيز به سوى آن غايت سير مى كند و سعادتى كه به سويش متوجه است نيز مى باشد. پس در نتيجه غايت و سعادت هر موجودى همان چيزى است كه خداى تعالى براى آن معين كرده ، و راه به سوى آن سعادت و طريقى كه بايد سلوك كنند تا به سعادت خود برسند همان طريقى است كه خدا تشريع و بيان نموده ، و احدى غير از خدا مالك هيچ چيز نيست تا براى مملوك خود غايتى معين و نهايتى مقرر نمايد. و يا براى رسيدن مملوكش به سعادت خاص خود راهى براى او تشريع كند. پس سعادتى كه خداى سبحان به سوى آن دعوت مى كند، سعادت حقيقى انسانها است ، و راهى هم كه او بشر را به پيمودن آن دعوت نموده تا به سعادتشان منتهى كند، راه حقيقى و صراط مستقيم است .
<span id='link87'><span>
<span id='link87'><span>
خط ۹۳: خط ۹۵:
و شيخ در امالى به سند خود از ابى عمير، از هشام بن سالم ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه گفت : يكى از اصحاب ما به آن جناب عرضه داشت : اصلحك اللّه ، رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) گاهى در حال طبيعى مى فرمود: جبرئيل چنين گفت ، و يا مى فرمود: اين جبرئيل است كه مرا دستور مى دهد چنين كنم ، و گاهى هم براى گرفتن وحى بى هوش مى شد، چرا چنين بود؟ امام صادق (عليه السلام ) در پاسخش فرمود: هر وقت مستقيما و بدون وساطت جبرئيل به آن جناب وحى مى شد، آن حالت به آن جناب دست مى داد، به خاطر اينكه گرفتن وحى از خداى تعالى سنگين و دشوار بود. و هر وقت جبرئيل بين خداى تعالى و آن جناب واسطه مى شد آن حالت دست نمى داد، و در حال طبيعى مى فرمود: جبرئيل به من چنين گفت . و يا مى فرمود: اين جبرئيل است كه چنين مى گويد.
و شيخ در امالى به سند خود از ابى عمير، از هشام بن سالم ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه گفت : يكى از اصحاب ما به آن جناب عرضه داشت : اصلحك اللّه ، رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) گاهى در حال طبيعى مى فرمود: جبرئيل چنين گفت ، و يا مى فرمود: اين جبرئيل است كه مرا دستور مى دهد چنين كنم ، و گاهى هم براى گرفتن وحى بى هوش مى شد، چرا چنين بود؟ امام صادق (عليه السلام ) در پاسخش فرمود: هر وقت مستقيما و بدون وساطت جبرئيل به آن جناب وحى مى شد، آن حالت به آن جناب دست مى داد، به خاطر اينكه گرفتن وحى از خداى تعالى سنگين و دشوار بود. و هر وقت جبرئيل بين خداى تعالى و آن جناب واسطه مى شد آن حالت دست نمى داد، و در حال طبيعى مى فرمود: جبرئيل به من چنين گفت . و يا مى فرمود: اين جبرئيل است كه چنين مى گويد.


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۸ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۱۰}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش