گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۴۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۷۱: خط ۱۷۱:
«'''قُتِلَ الخَْرَّاصونَ الَّذِينَ هُمْ فى غَمْرَةٍ ساهُونَ يَسئَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ'''»:
«'''قُتِلَ الخَْرَّاصونَ الَّذِينَ هُمْ فى غَمْرَةٍ ساهُونَ يَسئَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ'''»:


اصل كلمه ((خرص (( عبارت است از سخنى كه با گمان و تخمين و بدون علم زده شود، و چون چنين سخنى در خطر اين هست كه دروغ در آن رخنه كرده باشد، لذا كذاب دروغپرداز را هم ((خراص (( گفته اند. و اما اينكه منظور از خراصان چه كسانى هستند، از هر احتمالى به ذهن نزديك تر اين احتمال است كه بگوييم مراد همان كسانى هستند كه بدون علم و بدون دليل علمى در باره بعث و جزاء داورى مى كردند، و در آن از روى مظنه و تخمين شك و ترديد نموده ، منكر آن مى شدند.
اصل كلمه «خرص» عبارت است از سخنى كه با گمان و تخمين و بدون علم زده شود، و چون چنين سخنى در خطر اين هست كه دروغ در آن رخنه كرده باشد، لذا كذاب دروغپرداز را هم «خرّاص» گفته اند. و اما اين كه منظور از «خرّاصان» چه كسانى هستند، از هر احتمالى به ذهن نزديك تر، اين احتمال است كه بگوييم: مراد همان كسانى هستند كه بدون علم و بدون دليل علمى در باره بعث و جزاء داورى مى كردند، و در آن، از روى مظنّه و تخمين، شك و ترديد نموده، منكر آن مى شدند.


و جمله ((قتل الخراصون (( نفرينى است بر آنان كه كشته شوند. و اين كنايه اى است از نوعى طرد و محروم كردن كسى از رستگارى . و آن مفسرى هم كه كلمه ((قتل (( را به معناى ((لعن (( گرفته برگشت سخنش به همين معنا است.
و جمله «قُتِلَ الخَرّاصُون»، نفرينى است بر آنان كه كشته شوند. و اين كنايه اى است از نوعى طرد و محروم كردن كسى از رستگارى. و آن مفسّرى هم كه كلمه «قتل» را به معناى «لعن» گرفته، برگشت سخنش به همين معنا است.


«'''الذين هم فى غمره ساهون'''» - كلمه ((غمره (( به طورى كه راغب مى گويد: آب بسيار زيادى است كه بستر خود را پوشانده باشد، يعنى ته آب پيدا نباشد. و اين كلمه مثلى شده است براى جهاتى كه صاحبش را پوشانده باشد. و مراد از سهو - به طورى كه گفته اند - مطلق غفلت است.
«'''الّذِينَ هُم فِى غَمرَةٍ سَاهُون'''» - كلمه «غمره» - به طورى كه راغب مى گويد - آب بسيار زيادى است كه بستر خود را پوشانده باشد. يعنى ته آب پيدا نباشد. و اين كلمه، مَثَلى شده است براى جهاتى كه صاحبش را پوشانده باشد. و مراد از سهو - به طورى كه گفته اند - مطلق غفلت است.


و معناى آيه با در نظر داشتن اينكه در وصف خراصون است ، اين است كه : اين خراصان در جهالتى عميق قرار دارند، آنچنان جهل بر آنان احاطه دارد كه از حقيقت آنچه به ايشان خبر مى دهند غافلند.
و معناى آيه با در نظر داشتن اين كه در وصف «خرّاصون» است، اين است كه : اين خرّاصان، در جهالتى عميق قرار دارند. آن چنان جهل بر آنان احاطه دارد كه از حقيقت آنچه به ايشان خبر مى دهند، غافل اند.


«'''يسئلون ايان يوم الدين'''» - ضمير جمع در جمله ((يسالون : مى پرسند(( به همان خراصان برمى گردد. آنها بودند كه به عنوان استهزاء عجله مى كردند كه بايد بگويى روز جزاء چه وقت است ، همچنان كه در جاى ديگر از ايشان حكايت كرده كه پرسيدند (متى هذا الوعد ان كنتم صادقين (.
«'''يَسئَلُونَ أيّانَ يَومُ الدّينِ'''» - ضمير جمع در جمله «يَسئَلُونَ: مى پرسند»، به همان خرّاصان بر مى گردد. آن ها بودند كه به عنوان استهزاء عجله مى كردند كه بايد بگويى روز جزاء چه وقت است، همچنان كه در جاى ديگر، از ايشان حكايت كرده كه پرسيدند: «مَتى هَذَا الوَعدُ إن كُنتُم صَادِقِينَ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۵۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۵۲ </center>
توضيحى در مورد جمله : ((ايّان يوم الدين (( كه سؤال ((خراصون (( از زمان روز قيامت است
==معنای سخن خرّاصان، از پرسش: «إيّانَ يَومُ الدّين»==


كلمه ((ايان (( وضع شده براى پرسش از زمان وقوع چيزى كه اين كلمه بر سر آن در آمده ، و پرسش كفار با اين كلمه از ((يوم الدين (( - كه ظاهر در زمان است - بدين عنايت بوده كه بر آن وعده داده شده و ملحق به زمانيات است و لذا با اين كلمه سؤ ال شده ؛ زيرا قيامت شؤ ونى دارد كه آن شؤ ون ملحق به زمانيات است . همان طور كه از زمانيات با كلمه ((ايان (( و ((متى (( سؤال مى شود. مثلا گفته مى شود: ((متى يوم العيد : روز عيد چه زمانى است (( - برخى از مفسرين چنين گفته اند.
كلمه «أيّانَ» وضع شده براى پرسش از زمان وقوع چيزى كه اين كلمه بر سرِ آن در آمده، و پرسش كفار با اين كلمه از «يَومُ الدّين» - كه ظاهر در زمان است - بدين عنايت بوده كه بر آن وعده داده شده و ملحق به زمانيات است و لذا با اين كلمه سؤال شده. زيرا قيامت شؤونى دارد كه آن شؤون ملحق به زمانيات است. همان طور كه از زمانيات با كلمۀ «أيّانَ» و «مَتى» سؤال مى شود. مثلا گفته مى شود: «مَتى يَومُ العِيد: روز عيد چه زمانى است» - برخى از مفسران چنين گفته اند.


ممكن هم هست استعمال اين گونه كلمات از باب مجاز و توسعه دادن در معناى ظرفيت و زمان باشد، به اينكه اوصاف مخصوص ظرف زمان را هم مجازا زمان بخوانند آن وقت بپرسند زمان اين زمان ، يعنى زمان رخ دادن اين اوصاف كى است ، بعد از چه زمانى واقع مى شود، و يا قبل از چه زمانى بوده ؛ مثل اينكه مى پرسند: روز عيد كى است ؟ و جواب مى دهند: ده روز ديگر. و يا مى پرسند: روز عيد كى بود؟ مى گويند ده روز جلوتر بود، در حالى كه اصل اين سؤ ال مجازى است ، چون روز عيد خودش روز و زمان است زمان كه در زمان قرار نمى گيرد، بلكه اوصاف مختص به آن است كه در زمان واقع مى شود، و اين گونه سوالات مختص به كلام عرب نيست . و در قرآن كريم نيز بسيار آمده.
ممكن هم هست استعمال اين گونه كلمات از باب مجاز و توسعه دادن در معناى ظرفيت و زمان باشد، به اين كه اوصاف مخصوص ظرف زمان را هم مجازا زمان بخوانند، آن وقت بپرسند زمان اين زمان، يعنى زمان رُخ دادن اين اوصاف كى است؟ بعد از چه زمانى واقع مى شود، و يا قبل از چه زمانى بوده؟ مثل اين كه مى پرسند: روز عيد كى است؟ و جواب مى دهند: ده روز ديگر. و يا مى پرسند: روز عيد كى بود؟ مى گويند: ده روز جلوتر بود. در حالى كه اصل اين سؤال، مجازى است. چون روز عيد، خودش روز و زمان است، زمان كه در زمان قرار نمى گيرد، بلكه اوصاف مختص به آن است كه در زمان واقع مى شود، و اين گونه سؤالات مختص به كلام عرب نيست. و در قرآن كريم نيز بسيار آمده.


«'''يَوْمَ هُمْ عَلى النَّارِ يُفْتَنُونَ'''»:
«'''يَوْمَ هُمْ عَلى النَّارِ يُفْتَنُونَ'''»:


ضمير جمع به خراصان برمى گردد، و كلمه ((فتن (( در اصل به معناى اين عمل بوده كه طلا را در آتش كنند تا خوبى و بديش معلوم شود، آن وقت استعمالش را توسعه داده داخل كردن هر چيز در آتش و يا سوزاندنش را فتنه خوانده اند. و ظرف ((يوم (( متعلق به فعلى است كه در كلام نيامده . و يا متعلق است به مبتدائى كه در كلام نيامده ، و تقديرش اين است كه : ((يوم الدين در روزى واقع مى شود كه خراصان در آتش ‍ معذبند و يا مى سوزند((.
ضمير جمع به خرّاصان بر مى گردد، و كلمه «فتن» در اصل به معناى اين عمل بوده كه طلا را در آتش كنند تا خوبى و بديش معلوم شود، آن وقت استعمالش را توسعه داده داخل كردن هر چيز در آتش و يا سوزاندنش را فتنه خوانده اند. و ظرف «يوم» متعلق به فعلى است كه در كلام نيامده. و يا متعلق است به مبتدائى كه در كلام نيامده، و تقديرش اين است كه: «يَومُ الدّين» در روزى واقع مى شود كه خراصان در آتش ‍معذّب اند و يا مى سوزند».


و اين آيه جواب از سؤال آنان بود كه مى پرسيدند ((ايان يوم الدين ((، چيزى كه هست به جاى اينكه تاريخ آن را در پاسخ معين كند صفت آن را بيان كرد، و اشاره كرد به اينكه كفار در آن روز چه حالى دارند، و اين بدان جهت بود كه وقت قيامت جزء مسائل غيبى است ، آن غيب هايى كه احدى از آن اطلاع ندارد، و جز خدا كسى را بدان آگاهى نيست ؛ چون خداى تعالى بعضى از مسائل غيبى را به بعضى از انبيائش اطلاع مى دهد، ولى قيامت از آن حوادثى است كه علمش مخصوص به خود اوست ، همچنان كه فرموده : ((لا يجليها لوقتها الا هو((.
و اين آيه جواب از سؤال آنان بود كه مى پرسيدند: «أيّان يومُ الدّين». چيزى كه هست، به جاى اين كه تاريخ آن را در پاسخ معين كند، صفت آن را بيان كرد، و اشاره كرد به اين كه كفار در آن روز چه حالى دارند. و اين، بدان جهت بود كه وقت قيامت، جزء مسائل غيبى است. آن غيب هايى كه احدى از آن اطلاع ندارد، و جز خدا كسى را بدان آگاهى نيست. چون خداى تعالى، بعضى از مسائل غيبى را به بعضى از انبيائش اطلاع مى دهد، ولى قيامت از آن حوادثى است كه علمش، مخصوص به خود اوست. همچنان كه فرموده: «لا يُجلّيهَا لِوَقتِهَا إلّا هُو».


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۵۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۵۳ </center>
«'''ذُوقُوا فِتْنَتَكمْ هَذَا الَّذِى كُنتُم بِهِ تَستَعْجِلُونَ'''»:
«'''ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هَذَا الَّذِى كُنتُم بِهِ تَستَعْجِلُونَ'''»:


اين آيه حكايت مى كند آن خطابى را كه خداى تعالى و يا ملائكه اش به امر او در روز قيامت به خراصان مى كنند، در حالى كه در آتش افتاده مى سوزند.
اين آيه حكايت مى كند آن خطابى را كه خداى تعالى و يا ملائكه اش به امر او در روز قيامت به خرّاصان مى كنند، در حالى كه در آتش افتاده، مى سوزند.


و معناى آن اين است كه : به ايشان گفته مى شود بچشيد عذابى را كه مخصوص شما است ، اين عذاب همان بود كه عجله مى كرديد، و به عنوان استهزاء مى گفتيد: چه وقت مى رسد.
و معناى آن اين است كه: به ايشان گفته مى شود بچشيد عذابى را كه مخصوص شما است. اين عذاب، همان بود كه عجله مى كرديد، و به عنوان استهزاء مى گفتيد: چه وقت مى رسد.


«'''إِنَّ الْمُتَّقِينَ فى جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ'''»:
«'''إِنَّ الْمُتَّقِينَ فى جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ'''»:


اين جمله حال متقين را بيان مى كند، آن حالى را كه در قيامت دارند.
اين جمله حال متقين را بيان مى كند، آن حالى را كه در قيامت دارند.
و اگر جنات و عيون را نكره (بدون الف و لام ) آورده براى اين است كه به عظمت مقام و منزلت آن اشاره نموده ، بفهماند وضع بهشت طورى نيست كه اشخاص بتوانند با زبان ، توصيف كنند. در اينجا اين سؤ ال پيش ‍ مى آيد كه قرار گرفتن متقيان در بهشت درست است ، چون بالاخره بهشت منزلگاهى است ، ولى چشمه ها كه قرارگاه نيستند، چرا فرموده : متقيان در چشمه ها هستند؟ جواب اين است كه اين تعبير از باب توسعه و مجاز است ، و معناى تحت اللفظى منظور نيست.


«'''ءَاخِذِينَ مَا ءَاتَاهُمْ رَبهُمْ إِنهُمْ كانُوا قَبْلَ ذَلِك محْسِنِينَ'''»:
و اگر «جنّات» و «عيون» را نكره (بدون الف و لام) آورده، براى اين است كه به عظمت مقام و منزلت آن اشاره نموده، بفهماند وضع بهشت طورى نيست كه اشخاص بتوانند با زبان، توصيف كنند.


يعنى آنها قابليت آنچه را كه پروردگار مهربان به آنها اعطاء كرده دارند در حالى كه از خداوند و از آنچه به آنها داده راضى اند. اين معنا از تعبير به ((آخذين (( و ((ايتاء(( و از نسبت ايتاء به پروردگارشان فهميده مى شود. اين آيه مطالب قبل خود را تعليل كرده مى فرمايد: اگر متقين چنين وضعى دارند به خاطر اين است كه قبلا يعنى در دنيا در اعمالشان نيكوكار بودند، و اعمال نيكى داشتند.
در اين جا، اين سؤال پيش مى آيد كه قرار گرفتن متقيان در بهشت درست است، چون بالاخره بهشت منزلگاهى است، ولى چشمه ها كه قرارگاه نيستند، چرا فرموده: «متقيان در چشمه ها هستند»؟ جواب اين است كه: اين تعبير از باب توسعه و مجاز است، و معناى تحت اللفظى منظور نيست.


«'''كانُوا قَلِيلاً مِّنَ الَّيْلِ مَا يهْجَعُونَ'''»:
«'''ءَاخِذِينَ مَا ءَاتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذَلِك مُحْسِنِينَ'''»:


اين آيه و آيات بعدش توضيح مى دهد كه چگونه نيكوكار بودند، مگر چه مى كردند. كلمه ((هجوع (( كه مصدر فعل ((يهجعون (( است، به معناى خواب در شب است . بعضى هم گفته اند اصلا به معناى خواب اندك است.
يعنى: آن ها قابليت آنچه را كه پروردگار مهربان به آنها اعطاء كرده، دارند، در حالى كه از خداوند و از آنچه به آن ها داده، راضى اند. اين معنا از تعبير به «آخِذِين» و «إيتَاء» و از نسبت ايتاء به پروردگارشان فهميده مى شود. اين آيه مطالب قبل خود را تعليل كرده، مى فرمايد: اگر متقين چنين وضعى دارند، به خاطر اين است كه قبلا، يعنى در دنيا در اعمالشان نيكوكار بودند، و اعمال نيكى داشتند.


ممكن است كلمه (ما( زائده باشد و كلمه (يهجعون( خبر باشد براى كلمه (كانوا(، و كلمه (قليلا( ظرفى باشد متعلق به (يهجعون ( و ممكن هم هست كلمه (قليلا( صفت باشد براى مفعول مطلقى كه در كلام نيامده ، كه تقدير آن (يهجعون هجوعا قليلا( باشد.
«'''كانُوا قَلِيلاً مِنََ الَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ'''»:
 
اين آيه و آيات بعدش توضيح مى دهد كه چگونه نيكوكار بودند، مگر چه مى كردند. كلمه «هجوع» - كه مصدر فعل «يَهجَعُون» است - به معناى خواب در شب است. بعضى هم گفته اند: اصلا به معناى خواب اندك است.
 
ممكن است كلمه «ما» زائده باشد و كلمه «يَهجَعُونَ» خبر باشد براى كلمه «كَانُوا»، و كلمه «قَلِيلاً»، ظرفى باشد متعلق به «يَهجَعُونَ»/ و ممكن هم هست كلمه «قَلِيلاً» صفت باشد براى مفعول مطلقى كه در كلام نيامده، كه تقدير آن «يَهجَعُونَ هُجُوعاً قَلِيلاً» باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۵۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۵۴ </center>
معناى اينكه در وصف متقين فرمود: كانوا قليلا منالليل ما يهجعون
==معناى اين كه در وصف متقين فرمود: «كَانُوا قَلِيلاً مِنَ اللّيلِ مَا يَهجَعُون»==


و كلمه ((من الليل (( در هر حال متعلق است به كلمه ((قليلا((، و معناى آيه اين است كه : متقين در دنيا زمان اندكى از شب را مى خوابيدند. و يا: مى خوابيدند خوابيدنى اندك.
و كلمه ((من الليل (( در هر حال متعلق است به كلمه ((قليلا((، و معناى آيه اين است كه : متقين در دنيا زمان اندكى از شب را مى خوابيدند. و يا: مى خوابيدند خوابيدنى اندك.
۱۳٬۶۸۹

ویرایش