تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۲۹

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۰۶ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


معناى اينكه منافقان بيمار دل به سيمايشان و در لحن قولشان شناخته مى شوند

كلمه ((سيما(( به معناى علامت است و معناى آيه چنين است : ما اگر بخواهيم اين افراد بيمار دل را به تو معرفى مى كنيم و علامتهايشان را مى گوييم تا آنان را بشناسى . ((و لتعرفنهم فى لحن القول (( - راغب مى گويد: كلمه ((لحن (( بيشتر به معناى آن است كه كلام را از سنتهاى جارى اش برگردانى ، يا اعراب آن را نگويى و يا نقطه ها و كلمات آن را جابجا كنى ، و اين عمل ناپسندى است ، و گاهى هم در سربسته حرف زدن و بطور فحوى و كنايه سخن گفتن استعمال مى شود، كه اين قسم استعمال در بازار شعرا و ادباء بيشتر رواج دارد و در نظر آنان پسنديده و جزء بلاغت است . در نتيجه معناى آن اين مى شود: تو به زودى آنان را از طرز سخن گفتنشان خواهى شناخت ، چون سخن ايشان كنايه دار و تعريض گونه است . و اگر ((لحن القول (( را ظرف براى شناختن قرار داد به نوعى عنايت مجازى بوده است . ((و اللّه يعلم اعمالكم (( - يعنى خدا حقايق اعمال شما را مى داند و اطلاع دارد كه مقصود و نيت شما از آن اعمال چيست و به چه منظورى آن را انجام مى دهيد، و بر طبق آن نيات ، مؤ منين را پاداش و غير مؤ منين را كيفر مى دهد، پس اين جمله ، هم وعده به مؤ منين است و هم تهديد به كفار. وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتى نَعْلَمَ الْمُجَهِدِينَ مِنكمْ وَ الصبرِينَ وَ نَبْلُوَا أَخْبَارَكمْ كلمه ((بلاء(( و ((ابتلاء(( به معناى امتحان و آزمايش است . و آيه شريفه علت واجب كردن قتال بر مؤ منين را بيان مى كند، مى فرمايد: علتش اين است كه خدا مى خواهد شما را بيازمايد، تا برايتان معلوم شود مجاهدين در راه خدا و صابران بر مشقت تكاليف الهى چه كسانى هستند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۶۶

((و نبلوا اخباركم (( - گويا مراد از اخبار، اعمال باشد، از اين جهت كه از صاحب عمل سر مى زند و از او خبر مى دهد. و ((اختبار اعمال (( آزمودن آنها است تا صالح آنها از طالحش متمايز شود، همچنان كه ((اختبار نفوس (( باعث مى شود نفوس صالح خير از ديگر نفوس ‍ متمايز شود. در بحث هاى گذشته گفتيم كه مراد از دانستن خداى تعالى اين نيست كه چيزى را كه نمى داند بداند، بلكه منظور، بر ملا شدن باطن بندگان و به نظرى دقيق تر علم فعلى خداست كه ربطى به ذات او ندارد. إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صدُّوا عَن سبِيلِ اللَّهِ وَ شاقُّوا الرَّسولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَينَ لهَُمُ الهُْدَى لَن يَضرُّوا اللَّهَ شيْئاً وَ سيُحْبِط أَعْمَلَهُمْ مراد از ((الذين كفروا(( در اينجا رؤ ساى كفر و ضلالت در مكه است . البته ساير رؤ ساى كفر نيز به آنها ملحقند و آيه شريفه شامل همه كسانى است كه مانع راه خدا مى شوند و با رسول او دشمنى مى ورزند؛ چيزى كه هست كفار مكه فعلا مورد بحثند، چون آنها با رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) به شديدترين وجهى آن هم بعد از آنكه حق و هدايت برايشان روشن گرديد دشمنى ورزيدند. مى فرمايد: اين كفار هيچ ضررى به خدا نمى زنند، چون كيد ايشان و نقشه هايى كه عليه خدا مى كشند ضررش به خودشان برمى گردد، ((و سيحبط اعمالهم (( و به زودى اعمالشان را بى نتيجه مى كند و نيرويى كه براى هدم اساس دين مصرف مى كنند و آنچه براى خاموش كردن نور خدا به كار مى بندند هدر مى رود. بعضى از مفسرين گفته اند: مراد اين است كه اعمال نيكشان حبط گشته ، در آخرت اجر نمى برند. ولى معناى اول با سياق آيه سازگارتر است ، چون بنابر معناى اول آيه شريفه در صدد تحريك و تشويق مؤ منين به قتال با مشركين نيز هست . و نيز آنان را دلخوش مى كند به اينكه سرانجام ، پيروزى نصيبشان مى شود، همچنان كه آيات بعد اين نكته را خاطرنشان مى سازند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۶۷

بحث روايتى (رواياتى در ذيل آيه : ((و منهم من يسمع اليك ...(( و درباره علائم قيامت ، استغفار وصلهرحم ) در مجمع البيان در ذيل آيه شريفه ((و منهم من يستمع اليك ...(( از اصبغ بن نباته از على (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: ما نزد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) مى نشستيم و آن جناب از آنچه وحى شده بود به ما خبر مى داد. من و بعضى ديگر از صحابه آيات وحى شده را حفظ مى كرديم و همين كه از مجلس آن جناب برمى خاستيم ، صحابه يادشان مى رفت و مى پرسيدند: ((ما ذا قال آنفا((، همين چند لحظه قبل چه گفت ؟ و در الدر المنثور است كه احمد، بخارى ، مسلم و ترمذى از انس روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) فرمود: من و قيامت مثل اين دو با هم مبعوث شده ايم . و اشاره كرد به انگشت سبابه و وسطى . مؤ لف : اين عبارت از آن جناب به چند طريق ديگر از ابو هريره و سهل بن مسعود نيز روايت شده . و نيز در همان كتابست كه ابن ابى شيبه ، بخارى ، مسلم ، ابن ماجه و ابن مردويه از ابو هريره روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) روزى در برابر مردم آشكار شد، مردى به حضورش آمده عرضه داشت : يا رسول اللّه ! قيامت چه وقت است ؟ فرمود: مسؤ ول كه منم داناتر از سائل كه تو باشى نيست ، ليكن از علامتهايش برايت مى گويم : قيامت وقتى بپا مى شود كه كنيز، خانم خود را بزايد، اين يكى از علامتهايش است . و وقتى كه بى سروپاها و گوسفندچرانها رؤ ساى مردم شوند، اين هم يك علامتش . و وقتى كه گوسفندچرانها بر سر بنيان طغيان كنند، اين هم يكى ديگر. و در علل الشرايع به سندى كه به انس بن مالك دارد از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) روايت كرده كه در حديثى طولانى كه در آن به پرسشهاى عبداللّه بن سلام پاسخ مى داده ، در پاسخ از اينكه علامتهاى قيامت چيست فرمود: اما علامتهاى قيامت آتشى است كه مردم را از طرف مشرق به سوى مغرب جمع مى كند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۶۸

مؤ لف : شايد مراد آن جناب ظاهر اين عبارت نبوده و خواسته است چيز ديگرى بفهماند. و روايات در علامتهاى قيامت از طريق شيعه و اهل سنت ، بيش از حد شمار است ، كه در آخر جلد پنجم اين كتاب روايت سلمان از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) و روايت حمران از امام صادق (عليه السلام ) كه دو روايت جامعى است در باب علامتهاى قيامت گذشت . و در مجمع البيان گفته : از حذيفه بن يمان به سندى صحيح روايت شده كه گفت : من مردى بودم كه نسبت به اهل خود بد زبان بودم ، به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) عرضه داشتم : مى ترسم اين زبانم مرا داخل آتش كند. فرمود: تو چرا از استغفار استفاده نمى كنى ؟ من همه روزه حتما صد بار استغفار مى كنم . و در الدر المنثور است كه : احمد، ابن ابى شيبه ، مسلم ، ابو داوود، نسائى ، ابن حبان و ابن مردويه از اعز مزنى روايت كرده اند كه گفت رسول خدا فرمود: به درستى كه پرده اميال بر قلبم كشيده مى شود و من هر روز صد مرتبه استغفار مى كنم . و نيز در همان كتاب در ذيل جمله ((فهل عسيتم ان توليتم ...(( از بيهقى از جابر بن عبداللّه روايت آورده كه گفت : رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) فرمود: رحم آدمى با زبانى گويا دست به دامن عرش خدا است ، مى گويد خدايا هر كس مرا پيوند كند تو با او پيوند كن و هر كس ‍ مرا قطع كند، تو او را از رحمت خود قطع كن . مؤ لف : روايات در باب صله رحم و قطع رحم بسيار زياد است ، در سابق يعنى در اول سوره نساء هم چند روايتى از آن نقل كرديم . و در مجمع البيان در ذيل جمله ((افلا يتدبرون القران ...(( مى گويد: از امام صادق و موسى بن جعفر (عليه السلام ) روايت شده كه در معناى آن فرموده اند: چرا در قرآن تدبر نمى كنند تا حقى كه به گردن دارند اداء كنند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۶۹

و در كتاب توحيد به سندى كه به محمد بن عماره دارد از وى نقل كرده كه گفت : از امام صادق جعفر بن محمد (عليهماالسلام ) پرسيدم : يا بن رسول اللّه ! مرا خبر ده بدانم آيا خدا هم راضى و خشمگين مى شود؟ فرمود: بله ، ليكن نه آن طور كه مخلوقين مى شوند، بلكه غضب خدا عقاب او و رضايتش ثواب او است .

رواياتى راجع به اينكه در زمان پيامبر (ص ) دشمنى با على (ع ) علامت نفاق بوده است

و در مجمع البيان در ذيل جمله ((و لتعرفنهم فى لحن القول ...(( از ابى سعيد خدرى روايت كرده كه گفته است : ((لحن القول (( عبارت است از عداوتى كه با على بن ابى طالب داشتند. مى گويد: ما در زمان رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) براى شناختن مؤ منين واقعى و منافقين اين محك را در دست داشتيم كه هر كس على را دوست مى داشت او را مؤ من مى دانستيم و هر كس دشمنش مى داشت مى فهميديم كه منافق است . صاحب مجمع البيان سپس مى گويد: نظير اين سخن از جابر بن عبداللّه انصارى نيز روايت شده . و باز مى گويد: از عباده بن صامت روايت شده كه گفت : رسم ما اين بود كه فرزندان خود را با محبت به على بن ابى طالب مى آزموديم ، اگر يكى از بچه ها او را دوست نمى داشت ، مى فهميديم رشد فكرى ندارد و واقع بين نيست . و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از ابن مسعود روايت كرده كه گفت : ما منافقين را در عهد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) جز با محك دشمنى با على بن ابى طالب نمى شناختيم . و در امالى طوسى به سندى كه به على بن ابى طالب دارد از آن جناب روايت كرده كه : من چهار كلمه گفته ام كه خداى تعالى هم در كتابش گفته مرا تصديق فرموده : يكى اينكه من گفته ام : ((المرء مخبوء تحت لسانه فاذا تكلم ظهر : شخصيت انسان در زير زبانش پنهان است ، و همين كه سخن بگويد ظاهر مى شود(( خداى تعالى هم در كلامش فرموده : ((و لتعرفنهم فى لحن القول ((.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۷۰

آيات ۳۳ - ۳۸ سوره محمد

يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمَلَكمْ(۳۳) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صدُّوا عَن سبِيلِ اللَّهِ ثمَّ مَاتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لهَُمْ(۳۴) فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلى السلْمِ وَ أَنتُمُ الاَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَن يَترَكمْ أَعْمَلَكُمْ(۳۵) إِنَّمَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِن تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا يُؤْتِكمْ أُجُورَكُمْ وَ لا يَسئَلْكُمْ أَمْوَلَكُمْ(۳۶) إِن يَسئَلْكُمُوهَا فَيُحْفِكمْ تَبْخَلُوا وَ يخْرِجْ أَضغَنَكمْ(۳۷) هَأَنتُمْ هَؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فى سبِيلِ اللَّهِ فَمِنكم مَّن يَبْخَلُ وَ مَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنىُّ وَ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ وَ إِن تَتَوَلَّوْا يَستَبْدِلْ قَوْماً غَيرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثَلَكم (۳۸) ترجمه آيات اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا و رسول را اطاعت كنيد و اعمال خود را باطل مسازيد (۳۳). به درستى آنان كه كفر ورزيدند و از راه خدا جلوگيرى كرده ، در حال كفر مردند، هرگز خدا ايشان را نمى آمرزد (۳۴). پس شما مسلمانان سست نشويد، و مشركين را به صلح و صفا دعوت مكنيد در حالى كه شما پيروز و دست بالائيد و خدا با شما است و هرگز پاداش اعمالتان را كم نمى كند (۳۵). زندگى دنيا چيزى بجز بازيچه و بيهوده نيست (و اما اگر در همين زندگى ) ايمان آوريد و تقوى پيشه كنيد خداوند پاداشهايتان را به شما مى دهد و از اموالتان هم نمى خواهند (۳۶).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۷۱

چون اگر به اموال شما طمع كند و از شما بخواهد كه در اختيار او قرار دهيد و خود تهى دست شويد بخل مى ورزيد و كينه هاى درونيتان به بيرون زبانه مى كشد (۳۷). همين شما وقتى دعوت مى شويد كه در راه خدا انفاق كنيد بعضى از شما بخل مى ورزد و هر كس بخل بورزد از سود بردن خودش بخل ورزيده و خدا احتياجى به شما ندارد، اين شماييد كه سراپا فقيريد و اگر از دعوت اسلام سر برتابيد، خداوند به جاى شما قومى ديگر قرار مى دهد كه اصلا از شما اعراب نباشند و مثل شما هم رفتار نكنند (۳۸). بيان آيات خداى تعالى بعد از آنكه حال كفار را بيان كرد، و بيان حال بيماردلان و تثاقل آنان در امر قتال و حال مرتدين ايشان را بر آن بيان اضافه كرد، اينك در اين آيات روى سخن را به مؤ منين برگردانده و بر حذرشان مى دارد از اينكه مثل آن كفار و آن منافقين و آن مرتدين باشند و با مشركين سازش ‍ نموده به سوى آنان متمايل شوند، در نتيجه تابع روشى شوند كه خدا را به خشم مى آورد، و يا همانند منافقان از خوشنودى خدا كراهت داشته باشند، و در نتيجه عملشان حبط گردد. البته در اين آيات ايشان را با ترغيب و ترهيب و تطميع و تخويف ، موعظه هم مى كند، و با اين بيانات سوره خاتمه مى يابد. مقصود از اطاعت خدا و اطاعت رسول (ص ) و مفاد جمله : ((لا تبطلوا اعمالكم (( در آيه : ((ياايها الذين امنوا اطيعوا اللّه ...(( يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمَلَكمْ اين آيه اگر چه در مدلول خود مستقل ، و از نظر معنا مطلق است ، و حتى فقهاء با اين قسمت از آيه كه مى فرمايد ((و لا تبطلوا اعمالكم (( استدلال كرده اند كه بعد از شروع به نماز جايز نيست آن را باطل كرد، و ليكن اگر آن را با در نظر گرفتن سياقى كه با آيات قبل دارد، مورد دقت قرار دهيم ، آياتى كه متعرض مساءله قتال بود، و همچنين آيات بعد كه آنها نيز در يك سياق قرار دارند، و مخصوصا با ظاهر تعليلى كه در آيه ((ان الذين كفروا...(( است ، و با ظاهر تفريعى كه در جمله ((فلا تهنوا و تدعوا الى السلم ...(( به كار رفته ؛ و خلاصه آيه مورد بحث را با سياقش ‍ در نظر بگيريم ، آن وقت مى فهميم منظورش از اطاعت خدا اطاعت او در احكامى است كه در قرآن نازل كرده ؛ و منظورش از اطاعت رسول ، اطاعت او است در همه آن دستوراتى كه از ناحيه خدا نازل كرده ، و آن دستوراتى كه خودش از باب اينكه ولى مسلمين و زمامدار جامعه دينى ايشان است صادر فرموده . و در آخر ايشان را هشدار مى دهد از اينكه از اطاعت اين دو جور دستور سرباز زنند، كه اگر چنين كنند اعمالشان حبط مى شود، همچنان كه عاقبت مخالفت بعضى از نامبردگان در آيات قبل اين شد كه بعد از روشن شدن هدايت كارشان به ارتداد كشيده شد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۷۲

پس مراد از اطاعت خدا به حسب مورد اطاعت او در احكام مربوط به قتال است ، و مراد از ((اطاعت رسول (( اطاعت او است در هر دستورى كه آن جناب ماءمور به آن و به ابلاغ آن شده ، و نيز هر دستوريست كه آن جناب به عنوان مقدمه قتال و به ولايتى كه در آن داشته داده ، و مراد از ((ابطال اعمال (( تخلف از حكم قتال است ، آن طور كه منافقان و مرتدين تخلف كردند.

گقتار بعضى از مفسرين در خصوص مراد از ((

ابطالاعمال (( ولى بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از ((ابطال اعمال (( و حبط شدن آن منت نهادن بر خدا و رسول است كه ما ايمان آورديم ، و چنين و چنان كرديم ، به شهادت اينكه در جاى ديگر فرموده : ((يمنون عليك ان اسلموا : بر تو منت مى گذارند كه اسلام آوردند((. بعضى ديگر گفته اند: منظور از اين ابطال ، ابطال به رياء و خودنمايى است . بعضى ديگر گفته اند: ابطال به وسيله عجب و خودپسندى است . بعضى گفته اند: به وسيله كفر و نفاق است . و بعضى گفته اند: مراد تنها ابطال صدقات به وسيله منت و اذيت است همچنان كه فرموده : ((لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى ((. و بعضى گفته اند: ابطال به وسيله گناهان است . و بعضى ديگر گفته اند: به وسيله گناهان كبيره است . و اشكالى كه متوجه همه اين گفته ها مى شود - به فرض اينكه هر يك در جاى خود درست باشد - اين است كه هر كدام از آنها يكى از مصاديق آيه است ، نه اينكه آيه در خصوص آن نازل شده . تازه اين در صورتى است كه ما از سياق آيه صرف نظر. كنيم و گر نه گفتيم كه سياق تنها با اين معنا سازگار است كه منظور تخلف از جهاد باشد. إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صدُّوا عَن سبِيلِ اللَّهِ ثمَّ مَاتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لهَُمْ از ظاهر سياق برمى آيد كه اين آيه تعليل آيه قبل باشد، در نتيجه چنين مى فهماند كه : اگر شما خدا و رسول را اطاعت نكنيد، و اعمال خود را با پيروى از روشى كه خدا را به خشم مى آورد باطل كنيد، و از رضوان خدا كراهت داشته باشيد، نتيجه اش اين مى شود كه به كفار خواهيد پيوست ، كفارى كه سد راه خدايند، و بعد از مردن اين چنينى تا ابد مغفرت ندارند. و مراد از ((صدعن سبيل اللّه (( اعراض از ايمان ، و يا جلوگيرى مردم است از اينكه ايمان آورند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۷۳

فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلى السلْمِ وَ أَنتُمُ الاَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَن يَترَكمْ أَعْمَلَكُمْ اين آيه تفريع بر ما قبل است . و جمله ((فلا تهنوا(( به اين معنا است كه سستى و ضعف به خرج ندهيد. و جمله ((و تدعوا الى السلم (( عطف است بر ((تهنوا(( كه چون در زمينه نهى واقع شده ، معناى ((لا تدعوا الى السلم (( را مى دهد. و كلمه ((سلم (( - به فتحه سين - به معناى صلح است . و جمله ((و انتم الاعلون (( جمله اى است حاليه . مى فرمايد: تن به صلح ندهيد، در حالى كه شما غالب هستيد. و مراد از ((علو(( همان غلبه است . و اين خود استفاده اى است معروف . و جمله ((و اللّه معكم (( عطف است بر جمله ((و انتم الاعلون (( كه سبب علو و غلبه مؤ منين را بيان و تعليل مى كند. پس مراد از معيت (همراهى ) خداى تعالى با مؤ منين ، معيت نصرت است ، نه معيت قيوميت كه آيه ((و هو معكم اين ما كنتم (( بدان اشاره كرده است . نهى از سازش و متاركه جنگ ، معناى جمله ((و لن يتركم اعمالكم (( ((و لن يتركم اعمالكم (( - در مجمع البيان مى گويد ماده ((وتر(( به معناى ناقص كردن چيزى است ، و در حديث هم آمده كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) فرمود: ((كسى كه نماز عصرش فوت شود، مثل اين مى ماند كه اهل و مال خود را وتر (ناقص ) كرده باشد((. و معناى اصلى اين كلمه قطع است و از مشتقات آن يكى ((تره (( است كه به معناى قطع به وسيله كشتن است ، و يكى هم ((وتر(( است . و وتر به كسى و چيزى مى گويند كه با جدايى از ديگران منقطع شده باشد. پس معنايش اين مى شود كه : خداوند اعمال شما را ناقص نمى كند، يعنى اجرش را تمام و كمال به شما مى دهد. بعضى هم گفته اند: معنايش اين است كه : خدا اعمال شما را ضايع نمى كند. و بعضى گفته اند: خدا به شما ظلم نمى كند. ولى همه اين معانى نزديك بهم اند. و معناى آيه اين است كه : وقتى راه اطاعت نكردن خدا و رسول او و ابطال اعمال شما چنين راهى است ، و كار شما را به محروميت ابدى از آمرزش ‍ خدا مى كشاند، پس زنهار كه در امر قتال سستى و فتور مكنيد، و هرگز مشركين را به صلح و متاركه جنگ دعوت مكنيد در حالى كه شما غالبيد و خدا ناصر شما عليه ايشان است ، و چيزى از اجر شما را كم نمى كند، بلكه اجرتان را بطور كامل به شما مى دهد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۷۴

و در آيه شريفه ، مؤ منين را به غلبه و پيروزى وعده مى دهد، البته به شرطى كه مؤ منين خدا و رسول را اطاعت كنند، پس آيه شريفه از نظر معنا نظير آيه ((و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤ منين (( مى باشد. إِنَّمَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِن تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا يُؤْتِكمْ أُجُورَكُمْ وَ لا يَسئَلْكُمْ أَمْوَلَكُمْ در اين آيه با بيان حقيقت زندگى دنيا و آخرت ، مؤ منين را ترغيب مى كند به زندگى آخرت ، و نسبت به زندگى دنيا بى رغبت و بى ميلى مى كند به اين كه مى فرمايد: زندگى دنيا بازيچه و لهو است ؛ كه بيان آن در سابق گذشت . ((و ان تومنوا...(( - يعنى اگر ايمان آوريد، و با اطاعت خدا و رسول تقوى گزينيد، خدا پاداشهايتان را مى دهد، و به ازاى آنچه به شما مى دهد مالى از شما نمى خواهد. و ظاهر سياق اين است كه مراد از اموال همه اموال باشد، و آيه بعدى هم مؤ يد اين معنا است . إِن يَسئَلْكُمُوهَا فَيُحْفِكمْ تَبْخَلُوا وَ يخْرِجْ أَضغَنَكمْ كلمه ((احفاء(( كه مصدر ((يحفكم (( است ، به معناى اجهاد و تحميل مشقت است . و مراد از ((بخل (( به طورى كه گفته اند خوددارى از اعطاء است . و ((اضغان (( به معناى كينه ها است .

نكوهش بخل ورزندگان از انفاق مال در راه خدا

مى فرمايد: مالهايتان را از شما نمى خواهد، چون اگر همه اموال شما را طلب كند مشقت بزرگى به شما تحميل كرده ، و آن وقت ديگر حاضر نمى شويد چيزى بدهيد چون اموالتان را دوست داريد، و اين باعث مى شود كه كينه هاى درونيتان بيرون بريزد و گمراه شويد. هَأَنتُمْ هَؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فى سبِيلِ اللَّهِ فَمِنكم مَّن يَبْخَلُ ... اين آيه به منزله استشهادى است براى بيان آيه قبلى ، گويا فرموده : اگر خدا همه اموال شما را طلب كند، شما دچار بخل خواهيد شد، به شهادت اينكه خود شما وقتى دعوت مى شويد كه در راه خدا انفاق كنيد - با اينكه انفاق پاره اى از مال است - بعضى از شما بخل مى ورزد، پس از اين وضع روشن مى شود كه اگر خدا همه اموال شما را طلب كند بخل خواهيد ورزيد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۷۵

((و من يبخل فانما يبخل عن نفسه (( يعنى هر كس بخل بورزد در حقيقت خير را از خودش بريده ، چون اگر خدا از ايشان مالى طلب مى كند براى اين نيست كه از آن بهره مند شود، بلكه براى اين است كه خود صاحب مال بهره مند شود، چون در انفاق خير دنيا و آخرت ايشان است پس اگر از انفاق خوددارى كنند از خير خود مضايقه كرده اند. جمله ((و اللّه الغنى و انتم الفقراء(( نيز به اين معنا اشاره مى كند، و هر دو انحصار در ((و اللّه الغنى (( و ((انتم الفقراء(( قصر قلب است ، و معنايش اين است كه ((اللّه هو الغنى دونكم : بى نياز واقعى تنها خداست نه شما((، ((و انتم الفقراء دون اللّه : و نيازمند تنها شماييد نه خدا((. ((و ان تتولوا يستبدل قوما غيركم ثم لا يكونوا امثالكم (( - بعضى از مفسرين گفته اند: اين جمله عطف است بر جمله ((و ان تومنوا و تتقوا((. و معناى مجموع دو جمله اين است كه : اگر ايمان بياوريد و تقوى پيشه كنيد، پاداشهايتان را مى دهد، و اگر اعراض نموده و پشت كنيد، خداوند به جاى شما قومى ديگر قرار مى دهد، و آنان را موفق به ايمان مى كند و مثل شما نمى باشند، بلكه ايمان مى آورند و تقوى دارند و در راه او انفاق مى كنند. بحث روايتى

(رواياتى درباره : ابطال اعمال ، صلح نكردن با كفار، و استبدال قومى ديگر - و ان تتولوايستبدل قوما غيركم ...)

در كتاب ثواب الاعمال از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) فرمود: هر كس بگويد ((سبحان اللّه (( خداوند با آن برايش درختى در بهشت مى نشاند. و هر كس بگويد ((الحمدللّه (( خداوند با آن برايش درختى در بهشت غرس مى كند. و هر كس بگويد: ((لا اله الا اللّه (( خداى تعالى با آن برايش درختى در بهشت مى نشاند، و هر كس بگويد ((اللّه اكبر(( خداوند با آن درختى در بهشت برايش مى كارد. مردى از قريش گفت : يا رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) پس در بهشت درختان بسيارى داريم ، فرمود: بله ، و ليكن بپرهيزيد از اينكه آتشى بفرستيد و همه را بسوزاند، چون خداى عزّوجلّ مى فرمايد: ((يا ايها الذين امنوا اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و لا تبطلوا اعمالكم ((.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۷۶

و در تفسير قمى در ذيل جمله ((و ان جنحوا للسلم كافه فاجنح لها(( امام فرموده : اين آيه با آيه ((فلا تهنوا و تدعوا الى السلم و انتم الاعلون و اللّه معكم (( نسخ شده . و در الدر المنثور آمده كه : عبدالرزاق ، عبد بن حميد، ترمذى ، ابن جرير، ابن ابى حاتم ، و طبرانى - در كتاب اوسط - و بيهقى - در كتاب دلائل - همگى از ابو هريره روايت كرده اند كه گفت : روزى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) اين آيه را تلاوت كرد: ((و ان تتولوا يستبدل قوما غيركم ثم لا يكونوا امثالكم (( مردم پرسيدند: اى رسول خدا اين قوم چه كسانى هستند كه اگر ما پشت به دين كنيم ، خداى تعالى آنان را به جاى ما مى گذارد؟ رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) دست به شانه سلمان زد و فرمود: اين و قوم اين مرد است ، به خدايى كه جانم به دست او است ، اگر ايمان به خدا را در ثريا آويزان كرده باشند، بالاخره مردمى از فارس ‍ آن را به دست مى آورند. مؤ لف : الدر المنثور اين روايت را به طرقى ديگر به همين عبارت از ابو هريره نقل كرده است ، و همچنين مثل آن را از ابن مردويه از جابر آورده . و در مجمع البيان مى گويد: ابو بصير از امام ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه در ذيل جمله ((ان تتولوا(( فرمود: اى گروه عرب اگر به دين خدا پشت كنيد ((يستبدل قوما غيركم (( خداوند به جاى شما قومى ديگر قرار مى دهد، يعنى موالى همين اقوامى كه امروز از آنان برده گيرى مى كنيد. و در همان كتاب از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: به خدا سوگند خدا آن كار را كرد، و به جاى عرب موالى را كه بهتر از ايشان بودند گذاشت . سوره فتح

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۷۷

آيات ۱ - ۷، سوره فتح

سوره فتح مكى است و بيست و نه آيه دارد بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا فَتَحْنَا لَك فَتْحاً مُّبِيناً(۱) لِّيَغْفِرَ لَك اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِك وَ مَا تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْك وَ يهْدِيَك صِرَطاً مُّستَقِيماً(۲) وَ يَنصرَك اللَّهُ نَصراً عَزِيزاً(۳) هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السكِينَةَ فى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيزْدَادُوا إِيمَناً مَّعَ إِيمَنهِمْ وَ للَّهِ جُنُودُ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً(۴) لِّيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَتِ جَنَّتٍ تجْرِى مِن تحْتهَا الاَنهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَ يُكفِّرَ عَنْهُمْ سيِّئَاتهِمْ وَ كانَ ذَلِك عِندَ اللَّهِ فَوْزاً عَظِيماً(۵) وَ يُعَذِّب الْمُنَفِقِينَ وَ الْمُنَفِقَتِ وَ الْمُشرِكِينَ وَ الْمُشرِكَتِ الظانِّينَ بِاللَّهِ ظنَّ السوْءِ عَلَيهِمْ دَائرَةُ السوْءِ وَ غَضِب اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَت مَصِيراً(۶) وَ للَّهِ جُنُودُ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً(۷) ترجمه آيات به نام اللّه كه هم رحمان است و هم رحيم . به درستى كه ما برايت فتحى نمايان كرديم (۱). تا خداوند آثار گناهانى كه بدهكار مشركين بودى (و به خاطر آن تو را مستحق آزار و شكنجه مى دانستند) از دلهاى آنان بزدايد، چه گذشته ات و چه آينده ات را، و نعمت خود بر تو تمام نموده به سوى صراط مستقيم رهنمونت شود (۲). و به نصرتى شكست ناپذير ياريت كند (۳).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۷۸

او همان خدايى است كه سكينت و آرامش و قوت قلب را بر دلهاى مؤ منين نازل كرد تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند، آرى براى خدا همه رقم لشكر در آسمان ها و زمين هست و خدا مقتدرى شكست ناپذير و حكيمى فرزانه است (۴). و نيز چنين كرد تا مردان و زنان مؤ من را به جناتى درآورد كه از زير آن نهرها جارى است جناتى كه ايشان در آن جاودانه اند و گناهانشان را جبران كند كه اين در آخرت (نزد خدا) رستگارى عظيمى است (۵). و مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه به خدا ظن بد مى بردند عذاب نموده گردونه عذاب بر سرشان گرداند، و خدا بر آنان خشم و لعنت كرد و جهنم را كه بازگشتگاه بدى است برايشان آماده نمود (۶). و خداى را لشكريانى در آسمان ها و زمين است و خدا، مقتدرى شكست ناپذير و حكيمى فرزانه است (۷). بيان آيات

اشاره به مضامين سوره مباركه فتح و انطباق آن با ماجراى صلح حديبيه

مضامين آيات اين سوره با فصول مختلفى كه دارد انطباقش بر قصه صلح حديبيه كه در سال ششم از هجرت اتفاق افتاد روشن است ، و همچنين با ساير وقايعى كه پيرامون اين قصه اتفاق افتاد، مانند داستان تخلف اعراب از شركت در اين جنگ و نيز جلوگيرى مشركين از ورود مسلمانان به مكه ، و نيز بيعتى كه بعضى از مسلمانان در زير درختى انجام دادند كه تاريخ ، تفصيل آنها را آورده ، و ما هم به زودى قسمتى از رواياتش را در بحث روايتى آينده - ان شاء اللّه - مى آوريم . پس غرض سوره بيان منتى است كه خداى تعالى به رسول خدا نهاده ، و در اين سفر فتحى آشكار نصيبش فرموده . و نيز منتى كه بر مؤ منين همراه وى نهاده و مدح شايانى است كه از آنان كرده ، و وعده جميلى است كه به همه كسانى از ايشان داده كه ايمان آورده و عمل صالح كرده اند. و اين سوره در مدينه نازل شده . إِنَّا فَتَحْنَا لَك فَتْحاً مُّبِيناً اين جمله در زمينه منت نهادن قرار دارد. و اگر مطلب را با كلمه ((ان (( و نسبت دادن فتح به نون عظمت (نا) و توصيف آن به كلمه ((مبين (( تاءكيد كرده ، براى اين است كه نسبت به اين فتح عنايتى داشته كه با آن منت گذارده .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۷۹

و مراد از اين ((فتح (( به طورى كه قرائن كلام هم تاءييد مى كند، فتحى است كه خدا در صلح حديبيه نصيب رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) فرمود. و توضيح اينكه : تمامى پيشرفتهايى كه در اين سوره اشاره اى به آنها دارد، از روزى شروع شده كه آن جناب از مدينه به سوى مكه بيرون رفت و سرانجام مسافرتش به صلح حديبيه منتهى گرديد، مانند منت نهادن بر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) و مؤ منين ، و مدح مؤ منين ، و خشنوديش از بيعت ايشان ، و وعده جميلى كه به ايشان داده كه در دنيا به غنيمت هاى دنيايى و در آخرت به بهشت مى رساند، و مذمت عربهاى متخلف كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) خواست آنان را به سوى جنگ حركت دهد، ولى حاضر نشدند، و مذمت مشركين در اينكه سد راه رسول خدا و همراهيان آن جناب از داخل شدن به مكه شدند، و مذمت منافقين و تصديق خدا رؤ ياى رسول گراميش را، و همچنين اينكه مى فرمايد: او چيزهايى مى داند كه شما نمى دانيد، و در پس اين حوادث فتحى نزديك قرار دارد همه اينها اگر صريح نباشد نزديك به صريح است كه مربوط به خروج آن جناب از مدينه به سوى مكه كه منتهى به صلح حديبيه شد مى باشد.