گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۲۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۹ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۲۵: خط ۱۲۵:
كلمه «لَولا»، به معناى كلمه «هَلّا: چرا» است. مى پرسند: چرا سوره اى نازل نشد و به اين وسيله اظهار رغبت مى كنند به اين كه سوره اى جديد نازل شود و تكاليفى جديد بياورد، تا امتثالش كنند. و مراد از «سوره محكمه»، سوره اى است كه بيانش روشن و بدون تشابه باشد. و مراد از اين كه فرمود: «در آن قتال ذكر شود»، اين است كه در آن به قتال امر شود.
كلمه «لَولا»، به معناى كلمه «هَلّا: چرا» است. مى پرسند: چرا سوره اى نازل نشد و به اين وسيله اظهار رغبت مى كنند به اين كه سوره اى جديد نازل شود و تكاليفى جديد بياورد، تا امتثالش كنند. و مراد از «سوره محكمه»، سوره اى است كه بيانش روشن و بدون تشابه باشد. و مراد از اين كه فرمود: «در آن قتال ذكر شود»، اين است كه در آن به قتال امر شود.


و مراد از ((الذين فى قلوبهم مرض (( مؤ منينى است كه ايمانشان ضعيف است ، نه منافقين ، چون آيه صريح است در اينكه اظهار كنندگان مذكور كه آن حرفها را زدند مؤ منين بوده اند، نه منافقين و نه اعم از مؤ منين و منافقين ، چون عبارت ((الذين امنوا(( منافقين را شامل نمى شود، مگر با نوعى مسامحه كه آن هم لايق به كلام خداى تعالى نيست . پس آيه مورد بحث نظير آيه ((الم تر الى الذين قيل لهم كفوا ايديكم و اقيموا الصلوه و اتوا الزكوه فلما كتب عليهم القتال اذا فريق منهم يخشون الناس كخشيه اللّه او اشد خشيه (( است كه در باره طائفه اى از مؤ منين مى فرمايد وقتى جهاد بر آنان واجب شد، مانند ساير مردم يا بيشتر بترس افتادند.
و مراد از «الّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَرَضٌ»، مؤمنانى است كه ايمانشان ضعيف است، نه منافقان. چون آيه صريح است در اين كه اظهار كنندگان مذكور كه آن حرف ها را زدند، مؤمنان بوده اند، نه منافقان و نه اعم از مؤمنان و منافقان. چون عبارت «الّذِينَ آمَنُوا»، منافقان را شامل نمى شود، مگر با نوعى مسامحه كه آن هم لايق به كلام خداى تعالى نيست.  
 
پس آيه مورد بحث، نظير آيه «ألَم تَرَ إلَى الّذِينَ قِيلَ لَهُم كُفُّوا أيدِيَكُم وَ أقِيمُوا الصّلوةَ وَ آتُوا الزّكوةَ فَلَمّا كُتِبَ عَلَيهِمُ القِتَالُ إذَا فَرِيقٌ مِنهُم يَخشَونَ النّاسَ كَخَشيَةِ اللّه أو أشَدّ خَشيَة» است، كه در باره طایفه اى از مؤمنان مى فرمايد: وقتى جهاد بر آنان واجب شد، مانند ساير مردم يا بيشتر، به ترس افتادند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۶۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۶۰ </center>
و معناى جمله ((المغشى عليه من الموت (( محتضرى است كه در سكرات مرگ قرار گرفته . و كلمه ((غشيه (( و ((غشاوه (( به معناى پوشاندن و پيچيدن چيزى در لفافه است ، و چون با صيغه مجهول گفته مى شود ((غشى على فلان ((، معنايش اين است كه فلانى در اثر عارضه اى فهمش از كار افتاد. و ((نظر المغشى عليه من الموت (( نگاهى است كه محتضر به تو مى افكند بدون اينكه پلك را بهم زند.
و معناى جمله «المَغشِىّ عَلَيهِ مِنَ المَوت»، محتضرى است كه در سكرات مرگ قرار گرفته. و كلمه «غشيه» و «غِشَاوَة»، به معناى پوشاندن و پيچيدن چيزى در لفافه است، و چون با صيغه مجهول گفته مى شود: «غشى عَلى فُلان»، معنايش اين است كه فلانى در اثر عارضه اى فهمش از كار افتاد. و «نَظر المَغشِىّ عَلَيهِ مِنَ المَوت»، نگاهى است كه محتضر به تو مى افكند، بدون اين كه پلك را به هم زند.
 
در جمله «فَأولَى لَهُم»، احتمال دارد خبرى باشد از مبتدایى محذوف كه تقدير آن «أولَى لَهُم ذَلِك» است. يعنى سزاوارشان اين است كه اين طور نظر كنند. يعنى به حالت احتضار درآمده، بميرند. و از اصمعى نقل شده كه گفته: «أولَى لَكَ»، كلمه تهديد است، و معنايش به فارسى «شر، يقه ات را گرفت» مى باشد و اين آيه، نظير آيه شريفه «أولَى لَكَ فَأولَى * ثُمّ أولَى لَكَ فَأولَى» است.


در جمله ((فاولى لهم (( احتمال دارد خبرى باشد از مبتدائى محذوف كه تقدير آن ((اولى لهم ذلك (( است ، يعنى سزاوارشان اين است كه اينطور نظر كنند، يعنى به حالت احتضار درآمده بميرند. و از اصمعى نقل شده كه گفته : ((اولى لك (( كلمه تهديد است ، و معنايش به فارسى ((شر، يقه ات را گرفت (( مى باشد و اين آيه نظير آيه شريفه ((اولى لك فاولى ثم اولى لك فاولى (( است .
و معناى آيه اين است كه: آن هايى كه ايمان آوردند، مى گويند: چرا سوره اى نازل نشد، ليكن وقتى سوره اى محكم و بدون شبهه نازل شد و در آن مأمور به قتال و جهاد شدند، مى بينى افراد ضعيف الايمان از ايشان را كه از شدت ترس به تو نظرى مى افكنند، كه محتضر به اطرافيان خود مى افكند و سزاوارشان هم همين است.
معناى جمله ((المغشى عليه من الموت (( و تطبيق آن بر گروهى از افراد ضعيف الايمان
و معناى آيه اين است كه : آنهايى كه ايمان آوردند، مى گويند: چرا سوره اى نازل نشد، ليكن وقتى سوره اى محكم و بدون شبهه نازل شد و در آن ماءمور به قتال و جهاد شدند، مى بينى افراد ضعيف الايمان از ايشان را كه از شدت ترس به تو نظرى مى افكنند كه محتضر به اطرافيان خود مى افكند و سزاوارشان هم همين است .


==معناى آيه: «طَاعَةٌ وَ قَولٌ مَعرُوفٌ...»==
«'''طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الاَمْرُ فَلَوْ صدَقُوا اللَّهَ لَكانَ خَيراً لَّهُمْ'''»:
«'''طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الاَمْرُ فَلَوْ صدَقُوا اللَّهَ لَكانَ خَيراً لَّهُمْ'''»:


معناى آيه : ((طاعة و قول معروف ...(( كه درباره مؤ منان مريض القلبى است كه ازعمل به وظيفه قتال و جهاد سرباز مى زند
جمله «عَزم الأمر»، به اين معنا است كه مسأله جدّى و منجر شد. و جمله «طَاعَةٌ وَ قَولٌ مَعرُوفٌ» گويا خبرى است براى مبتدایى محذوف، كه تقدير آن «أمرنا طاعة ...»، و يا «أمرُهُم طَاعَة...»، و يا «شأنهم طَاعَة...»، و يا «إيمانهم بنا طَاعَة...» است. يعنى ايمان آنان به ما، طاعتى است كه بر آن با ما پيمان بستند و قولى معروف و غير منكر است كه گفتند، و آن اين بود كه اظهار سمع و طاعت كردند. همچنان كه خداى تعالى، در جاى ديگر از ايشان حكايت كرده، مى فرمايد: «آمَنَ الرّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إلَيهِ مِن رَبّه وَ المُؤمِنُون... وَ قَالُوا سَمِعنَا وَ أطَعنَا».
 
جمله ((عزم الامر(( به اين معنا است كه مساءله جدى و منجر شد و جمله ((طاعه و قول معروف (( گويا خبرى است براى مبتدائى محذوف ، كه تقدير آن ((امرنا طاعه ...(( و يا ((امرهم طاعه ...(( و يا ((شاءنهم طاعه ...(( و يا ((ايمانهم بنا طاعه ...(( است ؛ يعنى ايمان آنان به ما، طاعتى است كه بر آن با ما پيمان بستند و قولى معروف و غير منكر است كه گفتند، و آن اين بود كه اظهار سمع و طاعت كردند. همچنان كه خداى تعالى در جاى ديگر از ايشان حكايت كرده ، مى فرمايد: ((امن الرسول بما انزل اليه من ربه و المؤ منون ... و قالوا سمعنا و اطعنا((.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۶۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۶۱ </center>
و بنابراين جمله ((فاذا عزم الامر فلو صدقوا اللّه لكان خيرا لهم (( كمال اتصال را به ما قبل خود دارد و معنايش اين است كه : امر همان است كه به خدا بر سر آن امر اعتماد كرده و گفتند: ((سمعنا و اطعنا((، پس اگر اينان در هنگامى كه تكليف منجر مى شود خدا را در آنچه خود گفتند تصديق نموده و در آنچه دستور داده - كه از آن جمله امر به قتال است - اطاعت كنند، برايشان بهتر است .
و بنابراين، جمله «فَإذَا عَزَمَ الأمر فَلَو صَدَقُوا اللّهَ لَكَانَ خَيراً لَهُم» كمال اتصال را به ماقبل خود دارد، و معنايش اين است كه: امر همان است كه به خدا بر سر آن امر اعتماد كرده و گفتند: «سَمِعنَا وَ أطَعنَا». پس اگر اينان در هنگامى كه تكليف منجر مى شود خدا را در آنچه خود گفتند تصديق نموده و در آنچه دستور داده - كه از آن جمله امر به قتال است - اطاعت كنند، برايشان بهتر است.


احتمال هم دارد كلمه ((طاعه ...(( خبرى باشد براى ضميرى كه به قتال مذكور بر مى گردد و تقدير چنين باشد: آن قتال كه در اين سوره نامش ‍ برده شد طاعتى است از مؤ منين و قولى است معروف ، پس اگر ايشان در هنگامى كه تكليف منجر مى شود خدا را در ايمانشان تصديق كنند و او را اطاعت نمايند برايشان بهتر است . اما اينكه رفتن به قتال اطاعتى است از ايشان ، روشن است . و اما اينكه قولى است معروف ، دليلش اين است كه واجب شدن قتال و امر به دفاع از مجتمع صالح اسلامى به منظور ابطال و خنثى كردن نقشه دشمن نيز قولى است پسنديده كه همه عقلا آن را مى پسندند.
احتمال هم دارد كلمه «طاعة...»، خبرى باشد براى ضميرى كه به قتال مذكور بر مى گردد و تقدير چنين باشد: آن قتال كه در اين سوره نامش ‍ برده شد، طاعتى است از مؤمنان و قولى است معروف. پس اگر ايشان در هنگامى كه تكليف منجر مى شود خدا را در ايمانشان تصديق كنند و او را اطاعت نمايند، برايشان بهتر است. اما اين كه رفتن به قتال اطاعتى است از ايشان، روشن است. و اما اين كه قولى است معروف، دليلش اين است كه واجب شدن قتال و امر به دفاع از مجتمع صالح اسلامى به منظور ابطال و خنثى كردن نقشه دشمن نيز قولى است پسنديده، كه همه عقلا آن را مى پسندند.


بعضى هم گفته اند: كلمه ((طاعه ...(( مبتدائى است كه خبرش حذف شده و تقدير آن ((طاعه و قول معروف خير لهم (( است ، يعنى اطاعت خدا و قول معروف براى آنان بهتر است . بعضى ديگر گفته اند: مبتدائى است كه خبرش ((فاولى لهم (( در آيه قبلى است ، پس اين آيه تتمه آيه قبلى است . ولى اين تفسير بسيار ناپسند است و از آن بدتر اين تفسير است كه بعضى گفته اند: ((كلمه طاعه ...(( صفت براى سوره است ، آنجا كه فرموده : ((فاذا انزلت سوره ((. و وجوهى ديگر نيز گفته اند.
بعضى هم گفته اند: كلمه «طاعة...»، مبتدایى است كه خبرش حذف شده و تقدير آن «طاعة و قول معروف خيرٌ لَهُم» است. يعنى اطاعت خدا و قول معروف براى آنان بهتر است. بعضى ديگر گفته اند: مبتدایى است كه خبرش «فَأولَى لَهُم» در آيه قبلى است. پس اين آيه تتمه آيه قبلى است. ولى اين تفسير بسيار ناپسند است و از آن بدتر، اين تفسير است كه بعضى گفته اند: «كلمه طاعة...»، صفت براى سوره است، آن جا كه فرموده: «فَإذَا أنزِلَت سُورة». و وجوهى ديگر نيز گفته اند.


«'''فَهَلْ عَسيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فى الاَرْضِ وَ تُقَطعُوا أَرْحَامَكُمْ'''»:
«'''فَهَلْ عَسيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فى الاَرْضِ وَ تُقَطعُوا أَرْحَامَكُمْ'''»:


خطاب در اين آيه به همان كسانى است كه فرمود: در دلهايشان مرض ‍ هست ، و از رفتن به جهاد در راه خدا بهانه جويى مى كردند، و به همين جهت خطاب را به ايشان كرد تا توبيخ و سرزنش شديدتر كند، و استفهام در آيه استفهام تقريرى است ، مى خواهد بفرمايد شما اين طوريد. و كلمه ((تولى (( به معناى اعراض است و مراد از آن اعراض از كتاب خدا و معارف آن و برگشتن به شرك و ترك كردن دين است .
خطاب در اين آيه به همان كسانى است كه فرمود: در دل هايشان مرض هست، و از رفتن به جهاد در راه خدا بهانه جويى مى كردند. و به همين جهت، خطاب را به ايشان كرد تا توبيخ و سرزنش شديدتر كند. و استفهام در آيه، استفهام تقريرى است. مى خواهد بفرمايد: شما اين طوريد. و كلمه «تَولّى»، به معناى اعراض است و مراد از آن، اعراض از كتاب خدا و معارف آن و برگشتن به شرك و ترك كردن دين است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۶۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۶۲ </center>
و معناى آيه اين است كه : آيا از شما توقع مى رفت كه از كتاب خدا و عمل به آنچه در آن است كه يكى از آنها جهاد در راه خدا است اعراض نموده و در نتيجه دست به فساد در زمين بزنيد و با قتل و غارت و هتك عرض و به علت تكالب بر سر جيفه دنيا قطع رحم كنيد؟ مى خواهد بفرمايد: در صورتى كه اعراض كنيد توقع همه اين انحرافها از شما مى رود.
و معناى آيه اين است كه: آيا از شما توقع مى رفت كه از كتاب خدا و عمل به آنچه در آن است - كه يكى از آن ها جهاد در راه خدا است - اعراض نموده و در نتيجه، دست به فساد در زمين بزنيد و با قتل و غارت و هتك عرض و به علت تكالب بر سر جيفه دنيا قطع رحم كنيد؟ مى خواهد بفرمايد: در صورتى كه اعراض كنيد، توقع همه اين انحراف ها از شما مى رود.


با اين بيان روشن گرديد كه آيه شريفه مى خواهد جمله ((لكان خيرا لهم (( را كه در آيه قبل بود تعليل كند و به همين جهت در اول آن حرف ((فاء(( را آورد.
با اين بيان روشن گرديد كه آيه شريفه مى خواهد جمله «لَكَانَ خَيراً لَهُم» را كه در آيه قبل بود، تعليل كند و به همين جهت در اول آن حرف «فاء» را آورد.


بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از ((تولى (( تصدى حكم و ولايت است و معنايش اين است كه آيا از شما انتظار مى رفت كه اگر به مقام ولايت رسيديد در زمين فساد كنيد و با ريختن خونهاى حرام و گرفتن رشوه ، و جور در حكم قطع رحم نماييد. ولى اين معنا از سياق آيه بعيد است .
بعضى از مفسران گفته اند: مراد از «تَولّى»، تصدى حكم و ولايت است و معنايش اين است كه: آيا از شما انتظار مى رفت كه اگر به مقام ولايت رسيديد، در زمين فساد كنيد و با ريختن خون هاى حرام و گرفتن رشوه، و جور در حكم، قطع رحم نماييد. ولى اين معنا از سياق آيه بعيد است.


«'''أُولَئك الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصمَّهُمْ وَ أَعْمَى أَبْصارَهُمْ'''»:
«'''أُولَئك الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصمَّهُمْ وَ أَعْمَى أَبْصارَهُمْ'''»:


اشاره ((اولئك - اينان (( به مفسدين در زمين و قطع كنندگان رحم است . ايشان را چنين توصيف كرده كه خدا لعنتشان كرده و كرشان ساخته ديگر سخن حق را نمى شنوند و چشمشان را كور كرده ديگر حق را نمى بينند، چون در واقع ديده آدمى كور نمى شود، بلكه دلهايى كه در سينه ها است كور مى گردد.
اشاره «اولئك - اينان»، به مفسدان در زمين و قطع كنندگان رحم است. ايشان را چنين توصيف كرده كه خدا لعنتشان كرده و كرشان ساخته، ديگر سخن حق را نمى شنوند و چشمشان را كور كرده، ديگر حق را نمى بينند. چون در واقع ديده آدمى كور نمى شود، بلكه دل هايى كه در سينه ها است، كور مى گردد.


«'''أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا'''»:
«'''أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا'''»:


استفهام در اين جمله توبيخى است . و ضمير جمع در ((يتدبرون (( به همان نامبردگان در آيه قبل برمى گردد. و اگر كلمه ((قلوب (( را نكره آورد براى اين است كه - به قول بعضى - دلالت كند بر اينكه مراد، قلوب آنان و امثال ايشان است .
استفهام در اين جمله توبيخى است. و ضمير جمع در «يَتَدَبّرُون»، به همان نامبردگان در آيه قبل بر مى گردد. و اگر كلمه «قلوب» را نكره آورد، براى اين است كه - به قول بعضى - دلالت كند بر اين كه مراد، قلوب آنان و امثال ايشان است.


در مجمع البيان گفته : اين آيه دلالت دارد بر بطلان اين سخن كه بعضى گفته اند: جائز نيست كسى ظاهر قرآن را تفسير كند، مگر به وسيله خبرى كه از ائمه رسيده باشد و يا انسان خودش از امام چيزى شنيده باشد.
در مجمع البيان گفته: اين آيه دلالت دارد بر بطلان اين سخن كه بعضى گفته اند: جایز نيست كسى ظاهر قرآن را تفسير كند، مگر به وسيله خبرى كه از ائمه رسيده باشد و يا انسان خودش از امام چيزى شنيده باشد.


«'''إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَينَ لَهُمُ الْهُدَى الشيْطانُ سوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ'''»:
«'''إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَينَ لَهُمُ الْهُدَى الشيْطانُ سوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ'''»:


كلمه ((ارتداد على الادبار(( به معناى برگشتن به عقب بعد از رو آوردن است ؛ و اين استعاره اى است كه منظور از آن ترك كردن بعد از گرفتن است . و كلمه ((تسويل (( كه مصدر ((سول (( است ، به معناى جلوه دادن چيزى است كه نفس آدمى حريص بر آن است ، به طورى كه زشتى هايش هم در نظر زيبا شود. و مراد از ((املاء(( امداد و يا طولانى كردن آرزو است .
كلمه «ارتداد على الأدبار»، به معناى برگشتن به عقب بعد از رو آوردن است؛ و اين استعاره اى است كه منظور از آن ترك كردن بعد از گرفتن است. و كلمه «تَسوِيل» - كه مصدر «سوّل» است، به معناى جلوه دادن چيزى است كه نفس آدمى حريص بر آن است، به طورى كه زشتى هايش هم در نظر زيبا شود. و مراد از «إملاء»، امداد و يا طولانى كردن آرزو است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۶۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۶۳ </center>
«'''ذَلِك بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سنُطِيعُكمْ فى بَعْضِ الاَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسرَارَهُمْ'''»:
«'''ذَلِك بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سنُطِيعُكمْ فى بَعْضِ الاَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسرَارَهُمْ'''»:


اشاره ((ذلك (( به تسويل شيطان و املاء او است كه آيه قبل آن را بيان مى داشت . و خلاصه اشاره به تسلط شيطان بر مرتدين است . و مراد از ((الذين كرهوا(( همان كفارند كه در جمله ((و الذين كفروا فتعسا لهم و اضل اعمالهم (( در اوائل سوره نامشان برده شد و در آنجا هم مى فرمود: ((ذلك بانهم كرهوا ما انزل اللّه ((.
اشاره «ذَلِكَ»، به تسويل شيطان و املاء او است ،كه آيه قبل آن را بيان مى داشت. و خلاصه اشاره به تسلط شيطان بر مرتدين است. و مراد از «الّذِينَ كَرِهُوا»، همان كفارند كه در جمله «وَ الّذِينَ كَفَرُوا فَتَعساً لَهُم وَ أضَلّ أعمَالَهُم» در اوائل سوره نامشان برده شد و در آن جا هم مى فرمود: «ذَلِكَ بِأنّهُم كَرِهُوا مَا أنزَلَ اللّهُ».


جمله ((سنطيعكم فى بعض الامر(( حكايت گفتارى است كه مرتدين با كفار دارند و به ايشان وعده اطاعت مى دهند. و از اينكه اطاعت خود را مقيد مى كنند به بعضى از امور، پيداست كه مردمى بوده اند كه نمى توانسته اند صريح حرف بزنند، چون خود را در تظاهر به اطاعت مطلق از كفار در خطر مى ديدند، لذا به طور سرى به كفار قول مى دهند كه در پاره اى از امور يعنى تا آن حدى كه خطر نداشته باشد، از آنها اطاعت مى كنند، آنگاه اين سر خود را مكتوم داشته ، در انتظار فرصت بيشترى مى نشينند.
جمله «سَنُطِيعُكُم فِى بَعضِ الأمر»، حكايت گفتارى است كه مرتدين با كفار دارند و به ايشان وعده اطاعت مى دهند. و از اين كه اطاعت خود را مقيد مى كنند به بعضى از امور، پيداست كه مردمى بوده اند كه نمى توانسته اند صريح حرف بزنند. چون خود را در تظاهر به اطاعت مطلق از كفار در خطر مى ديدند، لذا به طور سرّى به كفار قول مى دهند كه در پاره اى از امور، يعنى تا آن حدّى كه خطر نداشته باشد، از آن ها اطاعت مى كنند، آنگاه اين سرّ خود را مكتوم داشته، در انتظار فرصت بيشترى مى نشينند.
<span id='link245'><span>
<span id='link245'><span>


==مقصود از كسانى كه مرتدين به آنها وعده اطاعت مى دادند ==
==مقصود از كسانى كه مرتدين به آن ها وعدۀ اطاعت مى دادند ==
و از اين زمينه گفتار استفاده مى شود كه مرتدين مذكور قومى از منافقين بوده اند كه با كفار سر و سرى داشته اند، و قرآن آن اسرار را در اينجا حكايت كرده . مؤ يد اين احتمال جمله ((و اللّه يعلم اسرارهم (( است .
و از اين زمينه گفتار استفاده مى شود كه مرتدين مذكور، قومى از منافقان بوده اند كه با كفار سر و سرّى داشته اند، و قرآن آن اسرار را در اين جا حكايت كرده. مؤيد اين احتمال، جمله «وَ اللّهُ يَعلَمُ أسرَارَهُم» است.
و اما اينكه اينان چه كسانى بوده اند كه مرتدين به آنان وعده اطاعت مى دادند، مفسرين در آن اختلاف كرده اند: بعضى گفته اند: يهوديان بودند كه به منافقين از مسلمانان وعده مى دادند و مى گفتند اگر كفر خود را علنى كنيد ما ياريتان مى كنيم . بعضى ديگر گفته اند: منافقين و يهوديان بوده اند كه به مشركين وعده مى دادند.
 
اشكالى كه متوجه اين دو قول است اين است كه گفتار در آيه راجع به مرتدين است كه بعد از ايمان به كفر برگشتند و يهوديان اصلا ايمان نياوردند تا مرتد شوند.
و اما اين كه اينان چه كسانى بوده اند كه مرتدين به آنان وعده اطاعت مى دادند، مفسران، در آن اختلاف كرده اند: بعضى گفته اند: يهوديان بودند كه به منافقان از مسلمانان وعده مى دادند و مى گفتند اگر كفر خود را علنى كنيد، ما ياری تان مى كنيم. بعضى ديگر گفته اند: منافقان و يهوديان بوده اند كه به مشركان وعده مى دادند.
بعضى ديگر گفته اند: منافقين بوده اند كه به يهوديان وعده نصرت مى دادند، همچنان كه خداى تعالى در جاى ديگر فرموده : ((الم تر الى الذين نافقوا يقولون لاخوانهم الذين كفروا من اهل الكتاب لئن اخرجتم لنخرجن معكم و لا نطيع فيكم احدا ابدا و ان قوتلتم لننصرنكم ((.
 
اشكالى كه متوجه اين دو قول است، اين است كه گفتار در آيه، راجع به مرتدين است كه بعد از ايمان، به كفر برگشتند و يهوديان اصلا ايمان نياوردند، تا مرتد شوند.
 
بعضى ديگر گفته اند: منافقان بوده اند كه به يهوديان وعده نصرت مى دادند، همچنان كه خداى تعالى، در جاى ديگر فرموده: «ألَم تَرَ إلَى الّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لإخوَانِهِمُ الّذِينَ كَفَرُوا مِن أهلِ الكِتَابِ لَئِن أخرِجتُم لَنَخرُجَنّ مَعَكُم وَ لَا نُطِيعُ فِيكُم أحَداً أبَداً وَ إن قُوتِلتُم لَنَنصُرَنّكُم».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۶۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۶۴ </center>
ولى آيه مورد بحث قابل انطباق با اين آيه نيست ، ليكن مى شود آن را با يهود كه به مشركين وعده نصرت مى دادند، تطبيق كرد، آنهم به زحمت و با اين توجيه كه در حقيقت يهوديان هم كه علم به صدق رسالت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) داشتند مرتد از دين خود بودند، ولى از ناحيه لفظ آيه دليلى بر اين تطبيق نيست ، لذا بايد بگوييم شايد قومى از منافقين بوده اند، نه يهود.
ولى آيه مورد بحث قابل انطباق با اين آيه نيست، ليكن مى شود آن را با يهود كه به مشركان وعده نصرت مى دادند، تطبيق كرد، آن هم به زحمت و با اين توجيه كه در حقيقت يهوديان هم، كه علم به صدق رسالت رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» داشتند، مرتد از دين خود بودند، ولى از ناحيه لفظ آيه، دليلى بر اين تطبيق نيست. لذا بايد بگوييم شايد قومى از منافقان بوده اند، نه يهود.
فَكَيْف إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَئكَةُ يَضرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَرَهُمْ
 
اين آيه تفريع و نتيجه گيرى از مطالب قبل است و معنايش چنين است : اين است وضع آنان امروز كه بعد از روشن شدن هدايت باز هر چه مى خواهند مى كنند، حال ببين در هنگامى كه ملائكه جانشان را مى گيرند و به صورت و پشتشان مى كوبند چه حالى دارند.
«'''فَكَيْف إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَائكَةُ يَضرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ'''»:
ذَلِك بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسخَط اللَّهَ وَ كرِهُوا رِضوَنَهُ فَأَحْبَط أَعْمَلَهُمْ
 
ظاهرا مراد از ((ما اسخط اللّه ((، هواهاى نفس و تسويلات شيطان است كه گناهان كشنده را در پى دارد، همچنان كه فرموده : ((و اتبعوا اهواءهم (( و نيز فرموده : ((الشيطان سول لهم و املى لهم ((.
اين آيه تفريع و نتيجه گيرى از مطالب قبل است و معنايش چنين است: اين است وضع آنان امروز كه بعد از روشن شدن هدايت باز هرچه مى خواهند، مى كنند. حال ببين در هنگامى كه ملائكه جانشان را مى گيرند و به صورت و پشتشان مى كوبند، چه حالى دارند.
كلمه ((سخط(( و ((رضا(( نام دو صفت از صفات فعلى خدا است . و مراد از اولى ، عقاب و از دومى ، ثواب او است .
 
و اشاره ((ذلك (( به مطالب در آيه قبل است كه از عذاب ملائكه در هنگام گرفتن جان آنان سخن مى گفت . مى فرمايد: سبب عقاب آنان اين است كه اعمالشان به خاطر پيروى از آنچه كه مايه خشم خدا است ، و به خاطر كراهتشان از خشنودى خدا، حبط مى شود و چون ديگر عمل صالحى برايشان نمانده قهرا با عذاب خدا بدبخت و شقى مى شوند.
«'''ذَلِك بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسخَط اللَّهَ وَ كرِهُوا رِضوَنَهُ فَأَحْبَط أَعْمَالَهُمْ'''»:
أَمْ حَسِب الَّذِينَ فى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يخْرِجَ اللَّهُ أَضغَنهُمْ
 
راغب مى گويد: كلمه ((ضغن (( به كسره و به ضمه ضاد به معناى كينه شديد است ، كه جمعش ((اضغان (( مى آيد. و مراد از جمله ((الذين فى قلوبهم مرض (( اشخاص ضعيف الايمان هستند و شايد كسانى باشند كه از اول با ايمانى ضعيف ايمان آوردند، سپس به سوى نفاق متمايل شده و در آخر بعد از ايمان به سوى كفر برگشته اند.
ظاهرا مراد از «مَا أسخَطَ اللّهُ»، هواهاى نفس و تسويلات شيطان است كه گناهان كشنده را در پى دارد، همچنان كه فرموده: «وَ اتّبَعُوا أهوَاءَهُم». و نيز فرموده: «الشّيطَانُ سَوَلّ لَهُم وَ أملَى لَهُم».
 
كلمه «سخط» و «رضا»، نام دو صفت از صفات فعلى خدا است. و مراد از اولى، عقاب و از دومى، ثواب او است.
 
و اشاره «ذَلِكَ»، به مطالب در آيه قبل است كه از عذاب ملائكه در هنگام گرفتن جان آنان سخن مى گفت. مى فرمايد: سبب عقاب آنان اين است كه اعمالشان به خاطر پيروى از آنچه كه مايه خشم خدا است، و به خاطر كراهتشان از خشنودى خدا، حبط مى شود و چون ديگر عمل صالحى برايشان نمانده، قهرا با عذاب خدا بدبخت و شقى مى شوند.
 
«'''أَمْ حَسِب الَّذِينَ فى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يخْرِجَ اللَّهُ أَضغَانهُمْ'''»:
 
راغب مى گويد: كلمه «ضغن»، به كسره و به ضمّه ضاد، به معناى كينه شديد است، كه جمعش «أضغان» مى آيد. و مراد از جمله «الّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَرَضٌ»، اشخاص ضعيف الايمان هستند و شايد كسانى باشند كه از اول با ايمانى ضعيف، ايمان آوردند، سپس به سوى نفاق متمايل شده و در آخر، بعد از ايمان، به سوى كفر برگشته اند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۶۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۶۵ </center>
دقت در تاريخ صدر اسلام اين معنا را روشن مى كند كه مردمى از مسلمانان كه به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) ايمان آوردند، چنين وصفى داشته اند، همچنان كه قومى ديگر از ايشان از همان روز اول تا آخر عمرشان منافق بودند. و بنابر اين ، تعبير از منافقين دسته اول به مؤ منين ، به ملاحظه اوائل امرشان بوده است .
دقت در تاريخ صدر اسلام اين معنا را روشن مى كند كه مردمى از مسلمانان كه به رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» ايمان آوردند، چنين وصفى داشته اند، همچنان كه قومى ديگر از ايشان، از همان روز اول تا آخر عمرشان منافق بودند. و بنابر اين، تعبير از منافقان دسته اول به مؤمنان، به ملاحظه اوائل امرشان بوده است.
و معناى آيه اين است كه : نه ، بلكه اين منافقين كه در دل بيمارند گمان كرده اند كه خدا كينه هاى شديدشان را نسبت به دين و اهل دين بيرون نمى ريزد.
 
وَ لَوْ نَشاءُ لاَرَيْنَكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فى لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَلَكمْ
و معناى آيه اين است كه: نه، بلكه اين منافقان كه در دل بيمارند، گمان كرده اند كه خدا كينه هاى شديدشان را نسبت به دين و اهل دين بيرون نمى ريزد.




۱۴٬۰۶۶

ویرایش