گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۲۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۲۲ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۲۴}}
__TOC__
__TOC__


خط ۶: خط ۸:
و معناى آيه اين است كه : اگر راست مى گوييد، براى من از كتابهاى آسمانى قبل از قرآن دليلى بياوريد كه دلالت كند بر اينكه خدايان شما در خلقت قسمتى از آسمانها و يا خلقت قسمتى از زمين شركت دارند. و اگر كتابى آسمانى نمى آوريد حد اقل دليل علمى منقولى - و يا بقيه اى از علم موروثى خود - بياوريد كه اين ادعاى شما را اثبات كند.
و معناى آيه اين است كه : اگر راست مى گوييد، براى من از كتابهاى آسمانى قبل از قرآن دليلى بياوريد كه دلالت كند بر اينكه خدايان شما در خلقت قسمتى از آسمانها و يا خلقت قسمتى از زمين شركت دارند. و اگر كتابى آسمانى نمى آوريد حد اقل دليل علمى منقولى - و يا بقيه اى از علم موروثى خود - بياوريد كه اين ادعاى شما را اثبات كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۸۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۸۶ </center>
وَ مَنْ أَضلُّ مِمَّن يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَن لا يَستَجِيب لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيَمَةِ ...
وَ مَنْ أَضلُّ مِمَّن يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَن لا يَستَجِيب لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيَمَةِ ...
استفهام در اين آيه انكارى است . و اگر مستجاب نشدن دعاى مشركين را به روز قيامت تحديد كرده بدين جهت است كه روز قيامت اجل مسمى و معين شده دنيا است ، و محل دعوت تنها دنيا است ، و بعد از قيام قيامت ديگر دنيايى نيست .
استفهام در اين آيه انكارى است . و اگر مستجاب نشدن دعاى مشركين را به روز قيامت تحديد كرده بدين جهت است كه روز قيامت اجل مسمى و معين شده دنيا است ، و محل دعوت تنها دنيا است ، و بعد از قيام قيامت ديگر دنيايى نيست .
((و هم عن دعائهم غافلون (( - اين جمله يكى ديگر از صفات آلهه مشركين است ، كه بعد از صفت ديگر آنها، يعنى مستجاب نكردن ، ذكر شده ، نه اينكه تعليل مستجاب نكردن باشد، براى اينكه مستجاب نكردن بت ها معلول اين است كه بت ها نه مالك پرستندگان خود هستند، و نه مالك چيزى از امور آنان ، همچنان كه خداى تعالى فرموده : ((قل اتعبدون من دون اللّه ما لا يملك لكم ضرا و لا نفعا((.
((و هم عن دعائهم غافلون (( - اين جمله يكى ديگر از صفات آلهه مشركين است ، كه بعد از صفت ديگر آنها، يعنى مستجاب نكردن ، ذكر شده ، نه اينكه تعليل مستجاب نكردن باشد، براى اينكه مستجاب نكردن بت ها معلول اين است كه بت ها نه مالك پرستندگان خود هستند، و نه مالك چيزى از امور آنان ، همچنان كه خداى تعالى فرموده : ((قل اتعبدون من دون اللّه ما لا يملك لكم ضرا و لا نفعا((.
پس همان طور كه گفتيم ، جمله مورد بحث صفتى است اضافه بر صفت قبلى ، تا مقدمه اى باشد براى آيه بعدى كه مى فرمايد: در قيامت دشمن اين آلهه مى شوند، و به عبادتى كه براى آنها كردند كافر مى گردند. پس ‍ مشركين كه در دنيا دست دعا به سوى بت ها دراز مى كردند، روز قيامت مى فهمند كه بت ها از دعاى آنها غافل بوده اند و آن وقت دشمن آنها شده ، به پرستش آنها كافر مى شوند.
پس همان طور كه گفتيم ، جمله مورد بحث صفتى است اضافه بر صفت قبلى ، تا مقدمه اى باشد براى آيه بعدى كه مى فرمايد: در قيامت دشمن اين آلهه مى شوند، و به عبادتى كه براى آنها كردند كافر مى گردند. پس ‍ مشركين كه در دنيا دست دعا به سوى بت ها دراز مى كردند، روز قيامت مى فهمند كه بت ها از دعاى آنها غافل بوده اند و آن وقت دشمن آنها شده ، به پرستش آنها كافر مى شوند.
از آيه شريفه برمى آيد كه تمامى موجودات حتى جمادات هم حيات و شعور دارند، براى اينكه بت ها از جماداتند، و آيه شريفه نسبت غفلت به آنها داده ، و غفلت از خواص موجود داراى شعور است ، و بر وصفى اطلاق مى شود كه داشتن شعور شاءن موصوفش باشد.
از آيه شريفه برمى آيد كه تمامى موجودات حتى جمادات هم حيات و شعور دارند، براى اينكه بت ها از جماداتند، و آيه شريفه نسبت غفلت به آنها داده ، و غفلت از خواص موجود داراى شعور است ، و بر وصفى اطلاق مى شود كه داشتن شعور شاءن موصوفش باشد.
وَ إِذَا حُشِرَ النَّاس كانُوا لهَُمْ أَعْدَاءً وَ كانُوا بِعِبَادَتهِمْ كَفِرِينَ
وَ إِذَا حُشِرَ النَّاس كانُوا لهَُمْ أَعْدَاءً وَ كانُوا بِعِبَادَتهِمْ كَفِرِينَ
كلمه ((حشر(( به معناى آن است كه چيزى را به زور از جاى خود بيرون كنى ، و منظور از آن در اينجا مبعوث كردن مردم از قبورشان ، و سوق دادن آنها به سوى محشر است ، كه در آن روز آلهه آنان دشمنشان شده ، و به شرك آنان كافر گشته ، از ايشان بيزارى مى جويند، همچنان كه آيه ((تبرانا اليك ما كانوا ايانا يعبدون (( و آيه ((فكفى بالله شهيدا بيننا و بينكم ان كنا عن عبادتكم لغافلين (( اين مضامين را حكايت مى كند.
كلمه ((حشر(( به معناى آن است كه چيزى را به زور از جاى خود بيرون كنى ، و منظور از آن در اينجا مبعوث كردن مردم از قبورشان ، و سوق دادن آنها به سوى محشر است ، كه در آن روز آلهه آنان دشمنشان شده ، و به شرك آنان كافر گشته ، از ايشان بيزارى مى جويند، همچنان كه آيه ((تبرانا اليك ما كانوا ايانا يعبدون (( و آيه ((فكفى بالله شهيدا بيننا و بينكم ان كنا عن عبادتكم لغافلين (( اين مضامين را حكايت مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۸۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۸۷ </center>
و در سياق دو آيه مورد بحث اشاره اى است به اينكه سنگ و چوبهاى جماد كه در اين عالم در نظر ما جماد و بى جانند، چون آثار حيات در آنها نمى بينيم ، در نشاءه آخرت معلوم مى شود كه براى خود جان داشته اند، و آن روز آثار حيات از ايشان بروز مى كند. و ما در اين باره مطالبى در ذيل آيه ((قالواانطقنا اللّه الذى انطق كل شى ء(( گذرانديم .
و در سياق دو آيه مورد بحث اشاره اى است به اينكه سنگ و چوبهاى جماد كه در اين عالم در نظر ما جماد و بى جانند، چون آثار حيات در آنها نمى بينيم ، در نشاءه آخرت معلوم مى شود كه براى خود جان داشته اند، و آن روز آثار حيات از ايشان بروز مى كند. و ما در اين باره مطالبى در ذيل آيه ((قالواانطقنا اللّه الذى انطق كل شى ء(( گذرانديم .
وَ إِذَا تُتْلى عَلَيهِمْ ءَايَتُنَا بَيِّنَتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ
وَ إِذَا تُتْلى عَلَيهِمْ ءَايَتُنَا بَيِّنَتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ
اين آيه و آيه بعدش در مقام توبيخ است . و مراد از آيات ((بينات (( آيات قرآن است كه بر آنان تلاوت مى شد. در اين آيه وقتى مى خواهد از زبان كفار همين آيات بينات را نقل كند كه در باره اش گفتند سحر است ، به جاى اين كلمه ، كلمه ((حق (( را مى آورد حقى كه به سويشان آمده ، و مى فرمايد: ((للحق لما جاءهم (( با اينكه مقتضاى ظاهر آيه اين بود كه به جاى ((للحق (( بفرمايد ((لها((، و اين بدان جهت است كه بفهماند آيات بينات حق بود كه بر آنان تلاوت مى شد، و هيچ مجوزى نداشتند كه آن را سحر آشكار بخوانند. و خلاصه با علم به اينكه حق مبين است آن را ((سحر مبين (( خواندند پس مردمى زورگو و لجباز و مخالف حق صريح بودند.
اين آيه و آيه بعدش در مقام توبيخ است . و مراد از آيات ((بينات (( آيات قرآن است كه بر آنان تلاوت مى شد. در اين آيه وقتى مى خواهد از زبان كفار همين آيات بينات را نقل كند كه در باره اش گفتند سحر است ، به جاى اين كلمه ، كلمه ((حق (( را مى آورد حقى كه به سويشان آمده ، و مى فرمايد: ((للحق لما جاءهم (( با اينكه مقتضاى ظاهر آيه اين بود كه به جاى ((للحق (( بفرمايد ((لها((، و اين بدان جهت است كه بفهماند آيات بينات حق بود كه بر آنان تلاوت مى شد، و هيچ مجوزى نداشتند كه آن را سحر آشكار بخوانند. و خلاصه با علم به اينكه حق مبين است آن را ((سحر مبين (( خواندند پس مردمى زورگو و لجباز و مخالف حق صريح بودند.
أَمْ يَقُولُونَ افْترَاهُ قُلْ إِنِ افْترَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لى مِنَ اللَّهِ شيْئاً ...
أَمْ يَقُولُونَ افْترَاهُ قُلْ إِنِ افْترَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لى مِنَ اللَّهِ شيْئاً ...
كلمه ((ام (( در اينجا منقطعه و به معناى ((بلكه (( است در نتيجه معناى آيه اين مى شود: بلكه كفر مى گويند اينكه قرآن خود را كلام خدا خوانده ، بر خدا افتراء بسته است .
كلمه ((ام (( در اينجا منقطعه و به معناى ((بلكه (( است در نتيجه معناى آيه اين مى شود: بلكه كفر مى گويند اينكه قرآن خود را كلام خدا خوانده ، بر خدا افتراء بسته است .
و معناى جمله ((قل ان افتريته فلا تملكون لى من اللّه شيئا(( اين است كه : اگر من به خاطر شما قرآن را به خدا افتراء بسته باشم ، خداى تعالى مرا به عذاب خود خواهد گرفت ، و يا در اين گرفتنش شتاب خواهد كرد و آن وقت شما نمى توانيد مانع خواسته خدا شويد. بنابراين چگونه ممكن است بر خدا افتراء ببندم و به خاطر شما خود را در معرض عذاب قطعى او قرار دهم ؟ و خلاصه مى خواهد بگويد: من مفترى بر خدا نيستم .
و معناى جمله ((قل ان افتريته فلا تملكون لى من اللّه شيئا(( اين است كه : اگر من به خاطر شما قرآن را به خدا افتراء بسته باشم ، خداى تعالى مرا به عذاب خود خواهد گرفت ، و يا در اين گرفتنش شتاب خواهد كرد و آن وقت شما نمى توانيد مانع خواسته خدا شويد. بنابراين چگونه ممكن است بر خدا افتراء ببندم و به خاطر شما خود را در معرض عذاب قطعى او قرار دهم ؟ و خلاصه مى خواهد بگويد: من مفترى بر خدا نيستم .
خط ۳۳: خط ۳۵:
=== معنا و مفاد آيه : ===
=== معنا و مفاد آيه : ===
((قل ما كنت بدعا من الرسل و ما ادرى مايفعل بى و لا بكم ((
((قل ما كنت بدعا من الرسل و ما ادرى مايفعل بى و لا بكم ((
قُلْ مَا كُنت بِدْعاً مِّنَ الرُّسلِ وَ مَا أَدْرِى مَا يُفْعَلُ بى وَ لا بِكمْ ...
قُلْ مَا كُنت بِدْعاً مِّنَ الرُّسلِ وَ مَا أَدْرِى مَا يُفْعَلُ بى وَ لا بِكمْ ...
كلمه ((بدع (( به معناى نوظهور و بى سابقه است ؛ چيزى كه نظيرش ‍ تاكنون نبوده ، و يا گفتار و كردارى كه سابقه نداشته باشد، و به همين جهت بعضى از مفسرين آيه را چنين معنا كرده اند: من اولين رسولى نيستم كه به سوى شما گسيل شده باشم ، و قبل از من هيچ رسولى به سوى شما گسيل نشده باشد.
كلمه ((بدع (( به معناى نوظهور و بى سابقه است ؛ چيزى كه نظيرش ‍ تاكنون نبوده ، و يا گفتار و كردارى كه سابقه نداشته باشد، و به همين جهت بعضى از مفسرين آيه را چنين معنا كرده اند: من اولين رسولى نيستم كه به سوى شما گسيل شده باشم ، و قبل از من هيچ رسولى به سوى شما گسيل نشده باشد.
بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه افعال و اقوال من افعال و اقوالى نوظهور نيست كه قبل از من هيچ رسولى اين سخنان را نگفته باشد، و اين كارهاى مرا نكرده باشد.
بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه افعال و اقوال من افعال و اقوالى نوظهور نيست كه قبل از من هيچ رسولى اين سخنان را نگفته باشد، و اين كارهاى مرا نكرده باشد.
خط ۷۸: خط ۸۰:
بعضى ديگر چنين جواب داده اند: آن علمى تكليف آور است كه علمى عادى باشد، و اما علم غير عادى تكليف را بر انسان منجر نمى كند.
بعضى ديگر چنين جواب داده اند: آن علمى تكليف آور است كه علمى عادى باشد، و اما علم غير عادى تكليف را بر انسان منجر نمى كند.
ممكن است اين دو پاسخ اخير را طورى توجيه كنيم كه با بيان سابق ما سازگار باشند.
ممكن است اين دو پاسخ اخير را طورى توجيه كنيم كه با بيان سابق ما سازگار باشند.
قُلْ أَ رَءَيْتُمْ إِن كانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَ كَفَرْتم بِهِ وَ شهِدَ شاهِدٌ مِّن بَنى إِسرءِيلَ عَلى مِثْلِهِ فَئَامَنَ وَ استَكْبرْتمْ ...
قُلْ أَ رَءَيْتُمْ إِن كانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَ كَفَرْتم بِهِ وَ شهِدَ شاهِدٌ مِّن بَنى إِسرءِيلَ عَلى مِثْلِهِ فَئَامَنَ وَ استَكْبرْتمْ ...
ضمير در ((كان (( و در ((به (( و در ((مثله (( - بطورى كه از سياق برمى آيد - به قرآن بر مى گردد. و جمله ((و شهد شاهد من بنى اسرائيل ...(( عطف است بر شرط ((ان كان (( و در نتيجه ، جزاى اين جمله شرطيه ، هم جزاى شرط است و هم جزاء جمله اى كه بر آن عطف شده . و مراد از مثل ((قرآن (( كتابى است كه از حيث مضمون و معارف الهى شبيه به قرآن باشد، و آن همان تورات اصلى است كه بر موسى (عليه السلام ) نازل شد. و معناى جمله ((فامن و استكبرتم (( اين است كه آن شاهد ياد شده از بنى اسرائيل ، بعد از شهادت ايمان هم بياورد.
ضمير در ((كان (( و در ((به (( و در ((مثله (( - بطورى كه از سياق برمى آيد - به قرآن بر مى گردد. و جمله ((و شهد شاهد من بنى اسرائيل ...(( عطف است بر شرط ((ان كان (( و در نتيجه ، جزاى اين جمله شرطيه ، هم جزاى شرط است و هم جزاء جمله اى كه بر آن عطف شده . و مراد از مثل ((قرآن (( كتابى است كه از حيث مضمون و معارف الهى شبيه به قرآن باشد، و آن همان تورات اصلى است كه بر موسى (عليه السلام ) نازل شد. و معناى جمله ((فامن و استكبرتم (( اين است كه آن شاهد ياد شده از بنى اسرائيل ، بعد از شهادت ايمان هم بياورد.
و جمله ((ان اللّه لا يهدى القوم الظالمين (( تعليل همان جزائى است كه حذف شده ، و نيز مى فهماند كه آن جزاء چيست . و ظاهرا آن جزاء عبارت است از ((الستم ضالين (( - آيا در اين صورت گمراه نبوده ايد؟ و بعضى جزاء را عبارت دانسته اند از جمله ((الستم ظلمتم (( و اين درست نيست ، براى اينكه تعليل به اينكه خدا ستمكاران را هدايت نمى كند با ضلالت سازگار است ، نه با ظلم ، هر چند كه متصف به هر دو صفت بوده باشد.
و جمله ((ان اللّه لا يهدى القوم الظالمين (( تعليل همان جزائى است كه حذف شده ، و نيز مى فهماند كه آن جزاء چيست . و ظاهرا آن جزاء عبارت است از ((الستم ضالين (( - آيا در اين صورت گمراه نبوده ايد؟ و بعضى جزاء را عبارت دانسته اند از جمله ((الستم ظلمتم (( و اين درست نيست ، براى اينكه تعليل به اينكه خدا ستمكاران را هدايت نمى كند با ضلالت سازگار است ، نه با ظلم ، هر چند كه متصف به هر دو صفت بوده باشد.
خط ۹۲: خط ۹۴:
بعيد بودن اين تفسير هم مثل تفسير سابق است .
بعيد بودن اين تفسير هم مثل تفسير سابق است .
وجوه مختلف در معناى آيه : ((و قال الذين كفروا للذين امنوا لو كان خيرا ما سبقونا اليه...((
وجوه مختلف در معناى آيه : ((و قال الذين كفروا للذين امنوا لو كان خيرا ما سبقونا اليه...((
وَ قَالَ الَّذِينَ كفَرُوا لِلَّذِينَ ءَامَنُوا لَوْ كانَ خَيراً مَّا سبَقُونَا إِلَيْهِ ...
وَ قَالَ الَّذِينَ كفَرُوا لِلَّذِينَ ءَامَنُوا لَوْ كانَ خَيراً مَّا سبَقُونَا إِلَيْهِ ...
بعضى گفته اند: لام در كلمه ((للذين امنوا(( لام تعليل است ، و معنايش ‍ ((براى خاطر ايمانشان (( است . و برگشت معنايش به ((فى (( است (يعنى در باره ايمان مؤ منين ) و ضمير در ((كان (( و در ((اليه (( به قرآن برمى گردد بدين جهت كه مؤ منين به آن ايمان دارند.
بعضى گفته اند: لام در كلمه ((للذين امنوا(( لام تعليل است ، و معنايش ‍ ((براى خاطر ايمانشان (( است . و برگشت معنايش به ((فى (( است (يعنى در باره ايمان مؤ منين ) و ضمير در ((كان (( و در ((اليه (( به قرآن برمى گردد بدين جهت كه مؤ منين به آن ايمان دارند.
و معناى آيه اين است كه : آنها كه كافر شدند در باره ايمان مؤ منين به قرآن گفتند: اگر ايمان به قرآن خير بود، مؤ منين در ايمان آوردن به آن از ما پيشى نمى گرفتند.
و معناى آيه اين است كه : آنها كه كافر شدند در باره ايمان مؤ منين به قرآن گفتند: اگر ايمان به قرآن خير بود، مؤ منين در ايمان آوردن به آن از ما پيشى نمى گرفتند.
خط ۹۸: خط ۱۰۰:
بعضى ديگر گفته اند: مراد از جمله ((الذين امنوا(( همه مؤ منين است ، و ليكن در جمله ((ما سبقونا(( التفاتى به كار رفته ، و اصل آن ((ما سبقتمونا(( بوده ، (و معنايش اين است : آنهايى كه كافر شدند به همه مؤ منين گفتند: اگر ايمان خوب بود شما از ما سبقت نمى گرفتيد). و ليكن اين تفسير هم در دورى از سياق مثل قول سابق است ، چون اگر منظور خطاب به مؤ منين بود، جهت نداشت كه بفرمايد ((سبقونا(( و آوردن صيغه غايب به جاى حاضر به هيچ وجه التفات شمرده نمى شود.
بعضى ديگر گفته اند: مراد از جمله ((الذين امنوا(( همه مؤ منين است ، و ليكن در جمله ((ما سبقونا(( التفاتى به كار رفته ، و اصل آن ((ما سبقتمونا(( بوده ، (و معنايش اين است : آنهايى كه كافر شدند به همه مؤ منين گفتند: اگر ايمان خوب بود شما از ما سبقت نمى گرفتيد). و ليكن اين تفسير هم در دورى از سياق مثل قول سابق است ، چون اگر منظور خطاب به مؤ منين بود، جهت نداشت كه بفرمايد ((سبقونا(( و آوردن صيغه غايب به جاى حاضر به هيچ وجه التفات شمرده نمى شود.
((و اذ لم يهتدوا به فسيقولون هذا افك (( قديم - ضمير در ((به (( به قرآن برمى گردد، و همچنين كلمه ((هذا(( نيز اشاره به قرآن است . و كلمه ((افك (( به معناى افتراء است . و معنايش اين است : از آنجا كه به خاطر استكبارشان از ايمان آوردن به قرآن ، از هدايت قرآن ، بهره مند نشدند، به زودى خواهند گفت اين (قرآن ) افك و افترائى است قديم . و اين همان سخنى است كه در جاى ديگر به عبارت ((اساطير لاولين (( تعبير شده .
((و اذ لم يهتدوا به فسيقولون هذا افك (( قديم - ضمير در ((به (( به قرآن برمى گردد، و همچنين كلمه ((هذا(( نيز اشاره به قرآن است . و كلمه ((افك (( به معناى افتراء است . و معنايش اين است : از آنجا كه به خاطر استكبارشان از ايمان آوردن به قرآن ، از هدايت قرآن ، بهره مند نشدند، به زودى خواهند گفت اين (قرآن ) افك و افترائى است قديم . و اين همان سخنى است كه در جاى ديگر به عبارت ((اساطير لاولين (( تعبير شده .
وَ مِن قَبْلِهِ كِتَب مُوسى إِمَاماً وَ رَحْمَةً وَ هَذَا كِتَبٌ مُّصدِّقٌ لِّساناً عَرَبِيًّا ...
وَ مِن قَبْلِهِ كِتَب مُوسى إِمَاماً وَ رَحْمَةً وَ هَذَا كِتَبٌ مُّصدِّقٌ لِّساناً عَرَبِيًّا ...
ظاهرا جمله ((و من قبله ...(( جمله اى حاليه باشد، و معناى جمله اين است كه : به زودى خواهند گفت : اين افترائى است قديم و سابقه دار، در حالى كه كتاب موسى كه امام و رحمت بود و قرآن هم آن را تصديق دارد، قبل از آمدن قرآن از آمدنش خبر داده بود، و اين قرآن هم كه مصدق تورات است ، به زبانى عربى آن را تصديق كرده تا براى ستمكاران بيم رسان و براى نيكوكاران بشارتى باشد، و با اين حال چگونه ممكن است افك بوده باشد.
ظاهرا جمله ((و من قبله ...(( جمله اى حاليه باشد، و معناى جمله اين است كه : به زودى خواهند گفت : اين افترائى است قديم و سابقه دار، در حالى كه كتاب موسى كه امام و رحمت بود و قرآن هم آن را تصديق دارد، قبل از آمدن قرآن از آمدنش خبر داده بود، و اين قرآن هم كه مصدق تورات است ، به زبانى عربى آن را تصديق كرده تا براى ستمكاران بيم رسان و براى نيكوكاران بشارتى باشد، و با اين حال چگونه ممكن است افك بوده باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۹۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۹۹ </center>
((امام (( و ((رحمت (( بودن تورات به اين معنا است كه : تورات كتابى است كه مى تواند مقتداى بنى اسرائيل باشد، و بنى اسرائيل بايد در اعمال خود از آن پيروى كنند، بدين جهت امام است ، و بدين جهت كه مايه اصلاح نفوس مردم با ايمان است رحمت است .
((امام (( و ((رحمت (( بودن تورات به اين معنا است كه : تورات كتابى است كه مى تواند مقتداى بنى اسرائيل باشد، و بنى اسرائيل بايد در اعمال خود از آن پيروى كنند، بدين جهت امام است ، و بدين جهت كه مايه اصلاح نفوس مردم با ايمان است رحمت است .
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقَمُوا ...
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقَمُوا ...
مراد از اينكه گفتند ((ربنا اللّه (( اقرار و شهادت به انحصار ربوبيت در خداى سبحان ، و يگانگى او در آن است . و مراد از استقامتشان در مقابل شهادت خود، اين است كه از آنچه كه شهادت به حقانيتش مى دهند منحرف نمى شوند، و رفتارى بر خلاف آن و بر خلاف لوازم آن نمى كنند.
مراد از اينكه گفتند ((ربنا اللّه (( اقرار و شهادت به انحصار ربوبيت در خداى سبحان ، و يگانگى او در آن است . و مراد از استقامتشان در مقابل شهادت خود، اين است كه از آنچه كه شهادت به حقانيتش مى دهند منحرف نمى شوند، و رفتارى بر خلاف آن و بر خلاف لوازم آن نمى كنند.
((فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون (( - يعنى در پيش روى خود هيچ خطر محتملى ندارند، و هيچ عقابى حتى احتمالى در انتظارشان نيست ، و به همين جهت خوف ندارند. و نيز هيچ مكروه قطعى و محققى ندارند و به همين جهت اندوهى نخواهند داشت ؛ چون هميشه خوف جايى پيدا مى شود كه پاى احتمال خطرى در بين باشد، و اندوه وقتى به دل مى آيد كه خطرى واقع شده باشد.
((فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون (( - يعنى در پيش روى خود هيچ خطر محتملى ندارند، و هيچ عقابى حتى احتمالى در انتظارشان نيست ، و به همين جهت خوف ندارند. و نيز هيچ مكروه قطعى و محققى ندارند و به همين جهت اندوهى نخواهند داشت ؛ چون هميشه خوف جايى پيدا مى شود كه پاى احتمال خطرى در بين باشد، و اندوه وقتى به دل مى آيد كه خطرى واقع شده باشد.
و حرف ((فاء(( در كلمه ((فلا خوف ((، اين نكته را مى فهماند كه در جمله بويى از شرط هست ، چون معناى جمله اين است : ((كسى كه بگويد رب ما اللّه است و استقامت هم بورزد، خوفى ندارد...((.
و حرف ((فاء(( در كلمه ((فلا خوف ((، اين نكته را مى فهماند كه در جمله بويى از شرط هست ، چون معناى جمله اين است : ((كسى كه بگويد رب ما اللّه است و استقامت هم بورزد، خوفى ندارد...((.
أُولَئك أَصحَب الجَْنَّةِ خَلِدِينَ فِيهَا جَزَاءَ بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ
أُولَئك أَصحَب الجَْنَّةِ خَلِدِينَ فِيهَا جَزَاءَ بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ
مراد از اصحاب جنت بودن ، آن است كه كسى ملازم بهشت باشد. و جمله ((خالدين فيها(( نيز همين را تاءكيد مى كند، و معناى آيه اين است : اينهايند كسانى كه گفتند رب ما اللّه است و استقامت ورزيدند، و اينان ملازم با بهشتند در حالى كه در آن جاودانند و در حالى كه اين بهشت خالد، جزاى اطاعت ها و كارهايى است كه در دنيا براى تقرب به خدا انجام مى دادند.
مراد از اصحاب جنت بودن ، آن است كه كسى ملازم بهشت باشد. و جمله ((خالدين فيها(( نيز همين را تاءكيد مى كند، و معناى آيه اين است : اينهايند كسانى كه گفتند رب ما اللّه است و استقامت ورزيدند، و اينان ملازم با بهشتند در حالى كه در آن جاودانند و در حالى كه اين بهشت خالد، جزاى اطاعت ها و كارهايى است كه در دنيا براى تقرب به خدا انجام مى دادند.


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۲۲ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۲۴}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش