تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۲۰

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۰۵ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


بيان آيات بعد از آنكه آيات و دلايل وحدانيت خداى تعالى را ذكر نمود و در ضمن آنها تا اندازه اى به مساءله معاد اشاره نمود، و نيز مساءله نبوت را در خلال ذكر تنزيل كتاب و تهديد استهزاء كنندگان ذكر فرمود، اينك در اين آيات تشريع شريعت براى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را ذكر مى كند، و براى اينكه مطلب مربوط به ما قبل شود، دو مقدمه مى آورد: يكى اينكه مؤ منين بايد متعرض حال كفار منكر معاد نشوند، زيرا خداى تعالى خودش ايشان را مجازات خواهد فرمود، چون اعمال چه خوب و چه بدش مورد بازپرسى قرار خواهد گرفت ، و علت تشريع شريعت هم همين است . دوم اينكه انزال كتاب و حكم و نبوت امرى نوظهور نيست ، چون خداى تعالى به بنى اسرائيل نيز كتاب و حكم و نبوت داد، و معجزات روشنى برايشان اظهار كرد، كه با آن معجزات ديگر جاى شكى در دين خدا باقى نماند، چيزى كه هست علماى بنى اسرائيل از راه ستم و ياغى گرى در آن دين اختلاف راه انداختند كه به زودى خداى تعالى بين آنان داورى خواهد كرد. آنگاه بعد از ذكر اين دو مقدمه مساءله تشريع شريعت براى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را بيان نموده و آن جناب را دستور مى دهد تا از شريعت خود پيروى كند، و از پيروى هوى و هوسهاى مردم جاهل دورى نمايد. قُل لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ ... در اين آيه شريفه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) دستور مى دهد كه به مؤ منين امر كند كه از بدى هاى كفار چشم پوشى كند. در نتيجه تقدير آيه اين طور مى شود: ((قل للذين امنوا اغفروا يغفروا((، يعنى به مؤ منين بگو ببخشيد تا ببخشند. همچنان كه در آيه ((قل لعبادى الذين امنوا يقيموا الصلوه (( نيز كلمه ((اقيموا(( در تقدير است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۴۹

بيان آيه : ((نقل للذين آمنوا يغفروا للذين لا يرجون ايام الله (( كه اغماض از رفتارمشركين را توصيه مى كند اين آيه شريفه در مكه نازل شده ، و در سياق آيات قبل قرار گرفته كه حال مستكبرين و مستهزئين به آيات خدا را بيان مى كرد، و ايشان را به شديدترين عذاب تهديد مى نمود. گويا مؤ منين وقتى به اينگونه افراد مى رسيدند كه در طعنه زدن و توهينشان به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) مبالغه و زياده روى مى كردند، و نيز وقتى مى ديدند به آيات خدا استهزاء مى كنند، ديگر عنان اختيار از كف داده ، در مقام دفاع از كتاب خدا و فرستاده او بر مى آمدند، و از ايشان مى خواستند دست از اين كارها بردارند، و به خدا و رسولش ايمان آورند، غافل از اينكه كلمه عذاب عليه آنان حتمى شده است ، همچنان كه ظاهر آيات سابق اين حتميت را افاده مى كند، در نتيجه رسول گرامى خود را دستور مى دهد تا به اين گونه افراد از مؤ منين اعلام بدارد كه بايد از مشركين نامبرده عفو و اغماض كنند، و متعرض حال ايشان نشوند، براى اينكه به زودى به كيفر اعمال خود خواهند رسيد. و بنابراين ، مراد از ((مغفرت (( در جمله ((قل للذين آمنوا يغفروا(( عفو و ناديده گرفتن رفتار و گفتار دشمن ، و اعراض از ايشان است . و خلاصه مراد اين است كه به آنان بگو مخاصمه و بگو مگو نكنند. و مراد از ((آنانى كه اميدوار و منتظر ايام خدا نيستند(( كفارى است كه در آيات سابق از ايشان سخنى رفت ؛ چون مشركين معتقد به آمدن روزهايى براى خدا نبودند، كه در آن روزها غير از حكم خدا حكمى ، و غير از ملك او ملكى نباشد، در حالى كه خدا داراى چنين روزهايى هست ، مانند: روز مرگ و روز برزخ و روز قيامت و روز عذاب انقراض ‍ و استيصال . بيان علت امر به مغفرت در ((ليجزى قوما بما كانوا يكسبون (( و جمله ((ليجزى قوما بما كانوا يكسبون (( امر به مغفرت و يا امر به دستور مغفرت را تعليل مى كند، و حاصلش اين است : اين كه به تو گفتيم بايد به مؤ منين دستور دهى تا از رفتار مشركين چشم پوشى و اغماض ‍ كنند، براى اين بود كه هيچ حاجتى به مؤ اخذه كردن ايشان نيست ، چون خداى تعالى به زودى ايشان را بر طبق آنچه كرده اند كيفر مى دهد. و در نتيجه آيه شريفه نظير آيه ((و ذرنى و المكذبين اولى النعمه و مهلهم قليلا ان لدينا انكالا و جحيما((، و نظير آيه ((ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون ((، و آيه ((فذرهم يخوضوا و يلعبوا حتى يلاقوا يومهم الذى يوعدون ((، و آيه ((فاصفح عنهم و قل سلام فسوف يعلمون (( مى باشد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۵۰

و معنايش اين است كه : اى رسول گرامى من ، به مؤ منين دستور بده از اين مستكبرين كه به آيات خدا استهزاء نموده و انتظار ايام خدا را ندارند، اغماض كنند تا آنكه خداى تعالى بر طبق آنچه كرده اند جزايشان دهد، چه ، روز جزاء يكى از ايام خدا است . و خلاصه از اين منكرين قيامت درگذرند تا خدا در روزى از روزهاى خود ايشان را به كيفر اعمالشان برساند. و در جمله ((ليجزى قوما((، اسم ظاهر ((قوما(( به جاى ضمير به كار رفته . به تعبير ديگر: مقتضاى سياق اين بود كه بفرمايد ((ليجزيهم ((، ولى به جاى ضمير مرجع ضمير را آورد، و آن را نكره هم آورد، نكره اى كه هيچ وصفى برايش ذكر نكرد، و اين بدان جهت است كه امر ايشان را تحقير كرده باشد، و بفهماند كه خدا هيچ عنايتى به شاءن و كار آنان ندارد، تو گويى قومى ناشناخته اند، و كسى آنان را به عنوان اينكه قوم معينى هستند نمى شناسد، و اعتنايى به هيچ يك از شؤ ون آنان ندارد. و با بيانى كه در معناى آيه گذشت اتصال و ارتباط آيه شريفه به ما قبل و ما بعدش روشن مى گردد. و نيز روشن مى شود كه معناهاى مختلفى كه مفسرين براى آيه كرده اند صحيح نيست ، و اگر خواننده عزيز بخواهد به آن معانى واقف گردد، بايد به تفاسير مفصل مراجعه كند. مَنْ عَمِلَ صلِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيهَا ثمَّ إِلى رَبِّكمْ تُرْجَعُونَ اين آيه به منزله تعليلى است براى جمله ((ليجزى قوما...(( و به همين جهت واو عاطفه بر سرش در نيامده ، و استينافى - يعنى جمله اى و - نيز نيست . در نتيجه اگر به منزله تعليل باشد، معنايش اين مى شود: خداى تعالى ايشان را به آنچه كردند جزاء مى دهد، براى اينكه اعمال هرگز بى اثر رها نمى شود، بلكه هر كس عملى صالح كند از آن بهره مند مى شود، و هر كس عملى زشت كند از آن متضرر مى گردد. و بعد همگى شما بسوى پروردگارتان مراجعه خواهيد نمود، و او بر حسب اعمالى كه كرده ايد جزايتان مى دهد؛ اگر اعمالتان خير باشد جزاى خير، و اگر شر باشد جزاى شر مى دهد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۵۱

وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا بَنى إِسرءِيلَ الْكِتَب وَ الحُْكمَ وَ النُّبُوَّةَ ... بعد از آنكه بيان كرد كه براى هر عملى چه نيك و چه شر آثارى نيك و بد است كه به صاحب عمل مى رسد، در اينجا خواسته اين هشدار را به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بدهد كه به زودى براى او نيز شريعتى تشريع مى كند، چون بر عهده خدا است كه بندگان خود را به سوى آنچه خير و سعادت آنان است هدايت كند، همانطور كه خودش ‍ در جاى ديگر فرموده : ((و على اللّه قصد السبيل و منها جائر((. و به همين جهت دنباله جمله مورد بحث فرمود: ((ثم جعلناك على شريعه من الامر...(( و قبل از گفتن اين جمله اشاره كرد به شريعت ، يعنى به كتاب و حكم و نبوتى كه به بنى اسرائيل داد، و از طيبات روزيشان نمود، و بر ديگران برتريشان بخشيد، و معجزات بين و روشن ارزانيشان داشت ، تا فهمانده باشد كه افاضه الهيه به شريعت و نبوت و كتاب ، يك امر نو ظهور و بى سابقه نيست ، بلكه نظائرى دارد كه يكى از آنها در بنى اسرائيل بود. و اينك شريعت اسرائيليان پيش چشم و بيخ گوش مشركين عرب است . مقصود از ((كتاب ((، ((حكم (( و ((بينات من الامر(( كه خداوند به بنىاسرائيل داد پس اينكه فرمود: ((و لقد اتينا بنى اسرائيل الكتاب و الحكم و النبوه (( منظورش از كتابى كه به بنى اسرائيل داده ، تورات است كه مشتمل است بر شريعت موسى (عليه السلام ) و شامل انجيل نمى شود، براى اينكه انجيل متضمن شريعت نيست ، و شريعت انجيل هم همان شريعت تورات است . و همچنين زبور داوود (عليه السلام ) را شامل نمى شود، براى اينكه زبور تنها ادعيه و اذكار است . البته ممكن است منظور از كلمه ((الكتاب (( جنس كتاب باشد كه در اين صورت شامل انجيل و زبور هم مى شود. و اين احتمال را هر چند بعضى از مفسرين داده اند، اما از اين نظر بعيد است كه در قرآن كريم هيچگاه كلمه كتاب جز بر كتابى كه مشتمل بر شريعت باشد اطلاق نشده است . و مراد از ((حكم (( به قرينه اينكه آن را با كتاب ذكر فرموده ، عبارت است از آن وظائفى كه كتاب بر آن حكم مى كند، همچنان كه مى بينيم در آيه شريفه ((و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه ((، اين اجمال ، تفصيل داده شده . و نيز در باره تورات فرموده ((يحكم بها النبيون الذين اسلموا للذين هادوا و الربانيون و الاحبار بما استحفظوا من كتاب اللّه ((، پس حكم يكى از لوازم كتاب است ، همچنان كه نبوت نيز از لوازم آن است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۵۲

و مراد از ((نبوت (( معلوم است . و خداى تعالى از بنى اسرائيل جمع كثيرى را مبعوث به نبوت كرد، همچنان كه در روايات آمده ، و در قرآن كريم داستان جمعى از آن رسولان ذكر شده است . ((و رزقناهم من الطيبات (( - طيبات يعنى رزق طيب كه از آن جمله است ((من (( و ((سلوى ((. ((و فضلناهم على العالمين (( - اگر مراد از كلمه ((عالمين (( تمام عالميان باشد معناى برترى بنى اسرائيل بر تمامى عالميان اين خواهد بود كه ما آنان را در پاره اى جهات بر همه عالميان برترى داديم ، مانند كثرت پيغمبرانى كه در آنان مبعوث شدند، و كثرت معجزاتى كه به دست انبياء آنها جارى شد. و اگر مراد از اين كلمه عالميان آن عصر باشد، در اين صورت مراد از برترى ، برترى از همه جهات خواهد بود، چون بنى اسرائيل در عصر خود از هر جهت بر ساير اقوام و ملل برترى داشتند. وَ ءَاتَيْنَهُم بَيِّنَتٍ مِّنَ الاَمْرِ ... مراد از ((بينات (( آيات بيناتى است كه هر شك و ريبى را از چهره حق زايل مى سازد. شاهد بر اين معنا تفريع و نتيجه گيريى است كه از اين جمله نموده و دنبالش فرموده : ((در نتيجه اختلاف نكردند مگر بعد از آنكه به حقانيت دعوت يقين پيدا كردند((. و مراد از كلمه ((امر(( به قول بعضى از مفسرين امر دين است ، و حرف ((من (( كه بر سر آن درآمده به معناى ((فى (( است . و معناى جمله اين است : ما به ايشان دلائلى روشن در امر دين داديم . و بنابراين معنا، معجزات موسى (عليه السلام ) هم مصاديقى از اين دلائل است . بعضى هم گفته اند: مراد از كلمه ((امر(( كار نبوت و دعوت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) است ، و معناى جمله اين است كه : ما از امر رسول خدا علامتهايى روشن به اهل كتاب داديم ، كه همه دلالت داشتند بر صدق ادعاى او، و يكى از آن علامتها اين بود كه پيغمبر آخر الزمان در مكه ظهور مى كند، و يكى ديگر اينكه به يثرب هجرت مى كند، و نيز اهل يثرب او را يارى مى كنند، و امثال اين علامتها كه در كتب اهل كتاب پيشگويى شده بود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۵۳

((فما اختلفوا الا من بعد ما جاهم العلم بغيا بينهم (( - اين جمله به اختلافهاى دينى كه به در هم شدن حق و باطل در بين مردم جاهليت انجاميد اشاره نموده ، مى فرمايد: آن اختلافها و اين اختلاط حق و باطل از جهت شبهه و جهل نبود، بلكه علماى ايشان آن را ايجاد كردند، چون در بين خود حسادت و دشمنى داشتند. ((ان ربك يقضى بينهم يوم القيمه فيما كانوا فيه يختلفون (( - اين جمله اشاره است به اينكه اختلاف اهل كتاب ، و اختلاط حق و باطل در بين آنان بى اثر نيست ، و به زودى اثرش را خواهد كرد، و خداى تعالى در روز قيامت بين آنان داورى نموده ، بر حسب آنچه كه اعمالشان اقتضاء دارد جزايشان مى دهد. ثُمَّ جَعَلْنَك عَلى شرِيعَةٍ مِّنَ الاَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَ لا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ خطاب در اين جمله به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) است كه امتش نيز با او در آن خطاب شريكند. و كلمه ((شريعه (( به معناى طريق و راهى است كه آدمى را به لب آب مى رساند. و كلمه ((امر(( در اينجا به معناى امر دين است . و معناى جمله اين است كه : بعد از آنكه به بنى اسرائيل داديم آنچه را كه داديم ، تو را بر طريقه خاصى از امر دين الهى قرار داديم ، و آن عبارت است از شريعت اسلام كه رسول اسلام و امتش بدان اختصاص يافتند. ((فاتبعها...(( - در اين جمله رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را ماءمور مى كند كه تنها پيرو دين و فرامينى باشد كه به وى وحى مى شود، و از هواهاى جاهلان كه مخالف دين الهى هستند پيروى نكند. از اين آيه دو نكته استفاده مى شود: اول اينكه پيامبر اسلام هم مانند ساير امت مكلف به دستورات دينى بوده است . دوم اينكه هر حكم و عملى كه مستند به وحى الهى نباشد، و يا بالاخره منتهى به وحى الهى نباشد، هوائى نفسانى از هواهاى جاهلان است ، و نمى توان آن را علم ناميد. إِنهُمْ لَن يُغْنُوا عَنك مِنَ اللَّهِ شيْئاً ... اين جمله نهى از پيروى از اهواء مردم نادان را تعليل مى كند. كلمه ((يغنوا(( از مصدر ((اغناء(( است كه به معناى بردن حاجت به نزد ديگرى است . و حاصل معناى جمله اين است كه : تو به درگاه خداى سبحان حوائج ضرورى دارى كه غير او هيچ كس نمى تواند آن را بر آورد، و وسيله برآورده شدن آنها همين است كه دين او را پيروى كنى ، پس اين كفار كه انتظار دارند تو هواهايشان را پيروى كنى هيچ حاجتى از حاجات تو را برنمى آورند. و يا تو را به هيچ مرتبه از مراتب ، اغناء و بى نياز از خدا نمى كنند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۵۴

((و ان الظالمين بعضهم اولياء بعض و اللّه ولى المتقين (( - آنچه كه از سياق به دست مى آيد اين است كه اين جمله تعليل ديگرى است براى نهى از پيروى از اهواء جاهلان . و نيز برمى آيد كه مراد از ((ظالمين (( پيشوايانى هستند كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) ماءمور شده از اهواء مبتدعه آنها پيروى نكند. و مراد از ((متقين (( كسانى هستند كه دين خدا را پيروى مى كنند. و معناى جمله اين است كه : خدا ولى و سرپرست كسانى است كه پيروى از دين او كنند، و براى اين سرپرست ايشان است كه متقى هستند، و خدا ولى مردم متقى است . و كسانى كه هواهاى جاهلان را پيروى مى كنند، خداى تعالى ولى آنها نيست ، بلكه آنها خودشان ولى يكديگرند، چون ستمكارند، و ستمكاران ولى يكديگرند. پس تو اى رسول گرامى ، دين مرا پيروى كن تا من ولى تو باشم ، و از اهواء آنان پيروى مكن تا آنان ولى تو نشوند، چون ولايت آنان هيچ دردى از تو دوا نمى كند، و جاى ولايت خدا را نمى گيرد. در اين جمله پيروان اهواء را كه غير از دين خدا را پيروى مى كنند، ((ظالمين (( خوانده ، و اين با مطلبى كه از آيه ((ان لعنه اللّه على الظالمين الذين يصدون عن سبيل اللّه و يبغونها عوجا و هم بالاخره كافرون (( استفاده مى شود؛ موافق است ، چون در اين آيه نيز ستمگران را عبارت دانسته از كسانى كه جلو راه حق را مى گيرند، و آن را كج و معوج مى خواهند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۵۵

آيات ۲۰ - ۳۷ سوره جاثيه

هَذَا بَصئرُ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ(۲۰) أَمْ حَسِب الَّذِينَ اجْترَحُوا السيِّئَاتِ أَن نجْعَلَهُمْ كالَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ سوَاءً محْيَاهُمْ وَ مَمَاتهُمْ ساءَ مَا يحْكُمُونَ(۲۱) وَ خَلَقَ اللَّهُ السمَوَتِ وَ الاَرْض بِالحَْقِّ وَ لِتُجْزَى كلُّ نَفْسِ بِمَا كسبَت وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ(۲۲) أَ فَرَءَيْت مَنِ اتخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصرِهِ غِشوَةً فَمَن يهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ(۲۳) وَ قَالُوا مَا هِىَ إِلا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوت وَ نحْيَا وَ مَا يهْلِكُنَا إِلا الدَّهْرُ وَ مَا لهَُم بِذَلِك مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلا يَظنُّونَ(۲۴) وَ إِذَا تُتْلى عَلَيهِمْ ءَايَتُنَا بَيِّنَتٍ مَّا كانَ حُجَّتهُمْ إِلا أَن قَالُوا ائْتُوا بِئَابَائنَا إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(۲۵) قُلِ اللَّهُ يحْيِيكمْ ثمَّ يُمِيتُكمْ ثمَّ يجْمَعُكمْ إِلى يَوْمِ الْقِيَمَةِ لا رَيْب فِيهِ وَ لَكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ(۲۶) وَ للَّهِ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ يَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ يَوْمَئذٍ يخْسرُ الْمُبْطِلُونَ(۲۷) وَ تَرَى كلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلى كِتَبهَا الْيَوْمَ تجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۲۸) هَذَا كِتَبُنَا يَنطِقُ عَلَيْكُم بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَستَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۲۹) فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبهُمْ فى رَحْمَتِهِ ذَلِك هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ(۳۰) وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَ فَلَمْ تَكُنْ ءَايَتى تُتْلى عَلَيْكمْ فَاستَكْبرْتمْ وَ كُنتُمْ قَوْماً مجْرِمِينَ(۳۱) وَ إِذَا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَ الساعَةُ لا رَيْب فِيهَا قُلْتُم مَّا نَدْرِى مَا الساعَةُ إِن نَّظنُّ إِلا ظنًّا وَ مَا نحْنُ بِمُستَيْقِنِينَ(۳۲) وَ بَدَا لهَُمْ سيِّئَات مَا عَمِلُوا وَ حَاقَ بهِم مَّا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ(۳۳) وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنساشْ كَمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكمْ هَذَا وَ مَأْوَاشُ النَّارُ وَ مَا لَكم مِّن نَّصِرِينَ(۳۴) ذَلِكم بِأَنَّكمُ اتخَذْتمْ ءَايَتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْكمُ الحَْيَوةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ لا يخْرَجُونَ مِنهَا وَ لا هُمْ يُستَعْتَبُونَ(۳۵) فَللَّهِ الحَْمْدُ رَب السمَوَتِ وَ رَب الاَرْضِ رَب الْعَلَمِينَ(۳۶) وَ لَهُ الْكِبرِيَاءُ فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(۳۷)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۵۶

ترجمه آيات اين قرآن بصيرتهايى است براى مردم و هدايت و رحمتى است براى گروهى كه يقين آورند (۲۰). بلكه پنداشته اند كه ما با آنان همان گونه رفتار مى كنيم كه با اشخاص با ايمان و داراى اعمال صالح مى كنيم و خيال كرده اند زندگى و مرگشان با آن افراد يكسان است و چه بد پندارى است كه كرده اند (۲۱). و خدا آسمانها و زمين را (به خيال و پندار خلق نكرد) بلكه به حق آفريد. آرى آفريد تا هر كسى را به آنچه مى كند جزاء دهد و در اين جزا به كسى ظلم نمى شود (۲۲). هيچ ديدى آن كسى را كه هواى نفس خود را خداى خود گرفت و خدا او را با داشتن علم گمراه كرد و بر گوش و قلبش مهر نهاد و بر چشمش پرده انداخت ، ديگر بعد از خدا چه كسى او را هدايت مى كند آيا باز هم متذكر نمى شويد؟ (۲۳). و گفتند: زندگى جز همين زندگى دنيا نيست دسته اى مى ميرند و دسته اى ديگر زنده مى شوند و ما را جز روزگار هلاك نمى كند اينان هيچ علمى به سخنان خود ندارند و جز مظنه و پندار دليلى ندارند (۲۴). و چون آيات بينات ما بر آنان تلاوت مى شود هيچ حرف حسابى و حجتى ندارند جز اينكه بگويند اگر راست مى گوييد پدران ما را زنده كنيد (۲۵). بگو خدا است كه شما را زنده مى كند و مى ميراند و سپس روز قيامت يكجا جمعتان مى كند روزى كه در آن هيچ شكى نيست ليكن بيشتر مردم نمى دانند (۲۶). و ملك آسمانها و زمين تنها از آن خدا است . در روزى كه قيامت بپا شود اهل باطل زيانكارند (۲۷). و هر امتى را مى بينى كه از شدت ترس به زانو در آمده اند. هر امتى را صدا مى زنند تا نامه عمل خود را ببينند و آنگاه مى گويند: امروز جزايتان خود آن اعمالى است كه مى كرديد (۲۸).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۵۷

اين كتاب ما است كه به حق بر شما سخن مى گويد ما همواره آنچه شما مى كرديد استنساخ مى كرديم (۲۹). پس آنهايى كه ايمان آورده اعمال صالح كردند پروردگارشان آنها را داخل در رحمت خود مى كند اين همان رستگارى آشكار است (۳۰). و اما كسانى كه كافر شدند (به ايشان گفته مى شود) آيا نبود كه آيات من بر شما تلاوت مى شد و شما استكبار مى كرديد و مردمى مجرم بوديد؟ (۳۱). و چون گفته مى شد وعده خدا حق است و در قيامت شكى نيست مى گفتيد ما نمى فهميم قيامت چيست در باره آن احتمالى مى دهيم و ما هرگز نمى توانيم يقين به آن پيدا كنيم (۳۲). (و چون قيامت شد) حقيقت اعمال زشتشان برايشان هويدا گشت و همان كه استهزائش مى كردند بر سرشان بيامد (۳۳). و گفته شد امروز ما شما را فراموش مى كنيم همانطور كه شما ديدار امروزتان را فراموش كرديد و منزلگاهتان آتش است و از ياوران احدى را نداريد (۳۴). اين سرنوشتتان بخاطر آن بود كه آيات خدا را وسيله مسخره مى گرفتيد و زندگى دنيا مغرورتان كرد. در نتيجه امروز از آتش بيرون نخواهند شد، و عذرشان پذيرفته نمى شود (۳۵). پس حمد خداى را كه رب آسمانها و رب زمين و رب عالميان است (۳۶). و كبرياء در آسمانها و زمين خاص او است و او عزيز حكيم است (۳۷). بيان آيات بعد از آنكه به مساءله تشريع شريعت براى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) اشاره كرد، و فرمود كه آن جناب را بر شريعتى از امر يعنى شريعت اسلام قرار داديم ، اينك در اين آيات به اين معنا اشاره مى كند كه شريعت اسلام بصيرتهايى براى مردم است ، كه با آن تشخيص مى دهند كه چه راهى از راه هاى زندگى را طى كنند تا به حيات طيب در دنيا و سعادت زندگى آخرت برسند، و نيز شريعت اسلام هدايت و رحمتى است براى مردمى كه به آيات خدا يقين دارند. و نيز به اين نكته اشاره مى كند كه آنچه مرتكبين گناهان را وادار مى كند كه از پيروى شريعت سرباز زنند، انكار معاد است ، آنها خيال مى كنند كه با افراد متشرعى كه پابند به دين خدا هستند، در زندگى و مرگ يكسانند، و براى پابندى به شريعت هيچ اثرى قائل نيستند، لذا فكر مى كنند چرا به خاطر پيروى از شريعت خود را به زحمت اندازيم ، و بدون جهت مقيد نموده ، بار سنگين اعمال صالح را به دوش بكشيم ؟

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۵۸

به همين جهت خداى تعالى بر بطلان پندار آنان و اثبات معاد اقامه برهان مى كند، و سپس به شرح جزئيات پرداخته شمه اى از پاداشهاى صالحان و عقابهاى طالحان و منكرين و مجرمين را بيان نموده ، و سوره را با حمد و تسبيح خدا ختم مى كند. هَذَا بَصئرُ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ اشاره با كلمه ((هذا(( يا به شريعت است كه قبلا از آن گفتگو كرد، و يا اشاره به قرآنى است كه مشتمل بر شريعت است . و كلمه ((بصائر(( جمع بصيرت است ، و بصيرت عبارت است از درك اشخاصى كه به واقع اصابت مى كنند، و مراد از بصيرت وسيله بصيرت است ، و اگر شريعت را بصيرتها خوانده ، بدين جهت است كه شريعت متضمن احكام و قوانينى است كه يك يك آنها راهنماى سعادت آدمى است ، پس شريعت عبارت است از بصيرتهايى چند، نه يك بصيرت . و معناى آيه اين است كه : اين شريعتى كه تشريع شده ، و يا اين قرآنى كه مشتمل بر شريعت است ، وظائف عمليه اى است كه اگر مردم به آن عمل كنند يك يك آنها مردم را بينا مى سازد، و مردم به وسيله آن به راه حق هدايت مى شوند، راه حقى كه همان راه خدا و راه سعادت است . پس ‍ اينكه بعد از ذكر تشريع شريعت فرمود ((هذا بصائر للناس (( در حقيقت نظير جمله ((هذا هدى و الذين كفروا...(( است كه در اول سوره بعد از ذكر آيات توحيد قرار گرفته است . ((و هدى و رحمه لقوم يوقنون (( - يعنى دلالتى است واضح ، و افاضه خيرى است براى قومى كه يقين دارند. و مراد از قومى كه يقين دارند، مردمى است كه به آيات خدا يقين دارند، آياتى كه بر اصول معارف دين دلالت دارد، چون معهود در قرآن كريم اين است كه همواره كلمه يقين را در مورد اصول عقائد بكار مى برد.

مراد از رحمت خداوند و اختصاص آن به گروه خاصى در اين آيه

در اين جمله هدايت و رحمت را مختص به قومى كرده كه يقين دارند، با اينكه قبلا تصريح كرد كه قرآن بصائر براى همه مردم است ، و اين خالى از اشعار و اشاره به اين نكته نيست كه مراد از ((هدايت (( هدايت به معناى رساندن به مقصد است ، نه صرف نشان دادن راه آن ، كه همان تبصر است . و نيز مراد از ((رحمت (( رحمت خاصه به كسانى است كه بعد از ايمان به خدا و پرهيز از او به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) هم ايمان آوردند، همانهايى كه در آيه ((يا ايها الذين امنوا اتقوا اللّه و آمنوا برسوله يوتكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نورا تمشون به و يغفر لكم (( و آيه ((ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين الذين يومنون بالغيب ... و بالاخره هم يوقنون (( مورد نظرند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۵۹

و رحمت خدا درجاتى بسيار دارد كه از نظر سعه و ضيق مختلفند، و همچنين رحمت خاصه به اهل ايمان نيز مراتب مختلفى دارد كه اختلاف آن ناشى از اختلاف مراتب ايمان است ، پس صاحب هر مرتبه از ايمان رحمتى مناسب با آن مرتبه دارد. و اما رحمت به معناى مطلق خيرى كه از ناحيه خداى تعالى به سوى بندگانش افاضه مى شود، آن نيز مى تواند قرآن باشد، چون قرآن كريم بدان جهت كه مشتمل بر شريعت است ، رحمتى است براى عموم مردم ، همچنان كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) نيز به حكم آيه شريفه و ((ما ارسلناك الا رحمه للعالمين (( رحمتى است مبعوث براى همه مردم . و ما در بعضى از مباحث گذشته سخنى در باره اختلاف مراتب رحمت ايراد كرديم . أَمْ حَسِب الَّذِينَ اجْترَحُوا السيِّئَاتِ أَن نجْعَلَهُمْ كالَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ سوَاءً محْيَاهُمْ وَ مَمَاتهُمْ ... در مجمع البيان مى گويد: كلمه ((اجتراح (( به معناى اكتساب است . مى گويند ((جرح (( يعنى كسب كرد، و ((اجترح (( يعنى اكتساب كرد. و اصل اين لغت ((جراح (( است زيرا جراح و اجتراح اثر مشابه دارند آنگاه مى گويد: و كلمه ((سيئه (( به معناى عمل زشتى است كه صاحبش را به خاطر استحقاق مذمت ناراحت مى كند. و كلمه ((جعل (( به معناى قرار دادن چيزى است به صورتى معين . و جمله ((كالذين آمنوا و عملوا الصالحات (( در محل مفعول دوم است براى جعل ، و تقدير كلام ((كائنين كالذين آمنوا...(( است . زمخشرى در كشاف بطور جزم گفته : كاف در كلمه ((كالذين (( اسم است ، و معنايش ((مثل الذين (( است ، و همين كاف مفعول دوم است براى جمله ((نجعلهم (( و كلمه ((سواء(( بدل است از مثل .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۶۰

كلمه ((سواء(( بنا بر قرائتى كه معمول و رائج است مصدرى است به معناى اسم فاعل ، و معنايش ((مستويا(( و يا ((متساويا(( است . و كلمه ((محياهم (( مصدر ميمى است ، و خود فاعل ((سواء(( است ، و ضمير ((هم (( در آن به مجموع اجتراح كنندگان و مؤ منان بر مى گردد. و همچنين كلمه ((مماتهم (( كه عطف بدان شده ، حال ((محياهم (( را دارد. و سياق آيه شريفه سياق انكار است ، و كلمه ((ام (( در آن منقطعه است ، و معنايش اين است : ((بلكه آيا كسانى كه گناه مرتكب مى شوند، و جرم اكتساب مى كنند، پنداشته اند كه ما آنان را مانند كسانى قرار مى دهيم كه ايمان آورده و عملهاى صالح مى كنند؟ در حاليكه زندگى و مرگشان متساويست (( يعنى در حالى كه حيات اينان مانند حيات آنان ، و موت اينان مانند موت آنان است ؟ و در نتيجه ايمان آنان و متشرع بودنشان لغو و بى اثر است ؟ نه در حيات اثر دارد و نه در ممات ؟ و بود و نبودشان يكسان است ؟ ((ساء ما يحكمون (( - اين جمله پندار مذكور آنان را رد مى كند، و مى فرمايد: اينكه پنداشتند و حكم كردند كه حيات و ممات مرتكبين گناهان و مؤ منان صالح يكسان است حكم بدى است كه كرده اند. و بدى حكم كنايه است از بطلان آن .

توضيح اينكه بد كاران نه در حيات و نه در ممات با مؤ منان صالح العمل برابر نيستند

پس اين دو طائفه نه در حيات مثل همند، و نه در ممات . اما اينكه در حيات برابر نيستند، براى اينكه اشخاصى كه داراى ايمان و عمل صالح هستند، طريقه زندگيشان را با بصيرت سلوك مى كنند، و در راه زندگى داراى هدايت و رحمتى از ناحيه پروردگار خويشند - همچنان كه در آيه قبلى فرموده بود ولى آدم بد كار دستش از اين بصيرت و هدايت و رحمت تهى است ، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ((فمن اتبع هداى فلا يضل و لا يشقى و من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا(( و نيز در جاى ديگر فرموده : ((او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس ‍ بخارج منها((.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۶۱

و اما اينكه اين دو طايفه در مرگ مساوى نيستند، براى اين است كه مرگ همان طور كه برهانهاى روشن شهادت مى دهد، انعدام و بطلان نفس ‍ انسانيت نيست ، و آن طور كه مبطلين مى پندارند كه آدمى بعد از مردن به كلى نابود مى شود نمى باشد، بلكه مردن عبارت است از برگشتن به سوى خداى سبحان ، و انتقال از سراى دنيا به سرائى ديگر. از سرائى ناپايدار به سرائى پايدار و جاودان . سرائى كه مؤ من صالح در آن قرين سعادت و نعمت ، و ديگران در شقاوت و عذاب زندگى مى كنند. و خداى سبحان در كلمات سابقش به اين معنا اشاره نموده ، مى فرمايد: ((كذلك يحيى اللّه الموتى (( و نيز فرموده ((ثم الى ربكم ترجعون (( و كلماتى ديگر از اين قبيل . و نيز در كلمات آينده اش متعرض آن شده مى فرمايد: ((و خلق اللّه السموات و الارض بالحق ....(( و آيه مورد بحث از نظر تركيب الفاظش ، و از نظر معنايى كه از آن فهميده مى شود، مورد اختلاف مفسرين واقع شده و هر يك براى آن وجهى درست كرده اند ولى آنچه ما از سياق آن مى فهميم همان بود كه در بيان قبلى مان گذشت ، و چون فائده اى در نقل وجوه ديگران نديديم از نقل آن صرفنظر كرديم ، و اگر خواننده عزيز بخواهد به آنها اطلاع يابد بايد به تفاسير مفصل مراجعه كند. وَ خَلَقَ اللَّهُ السمَوَتِ وَ الاَرْض بِالحَْقِّ وَ لِتُجْزَى كلُّ نَفْسِ بِمَا كسبَت وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ ظاهرا مراد از ((سماوات و ارض (( مجموعه عالم محسوس است ، و حرف باء در كلمه بالحق ملابست را مى رساند، و مى فهماند كه خلقت عالم در جامه حق صورت گرفت و خلاصه باطل و بازيچه نبوده ، و حق بودن اين عالم كون و فساد به اين است كه براى خلقت آن غايت و هدفى ثابت و باقى در ماوراى آن باشد. و جمله ((و لتجزى ...(( عطف است بر كلمه ((بالحق ((. و ((باء(( در جمله ((بما كسبت (( براى متعدى كردن فعل ، و يا براى مقابله است و معنايش اين است كه : خداوند آسمان و زمين را به حق خلق كرد و تا هر نفسى در مقابل آنچه كسب و ارتكاب كرده جزاء داده شود، اگر طاعت بوده ثواب ، و اگر معصيت بوده عقاب داده شود. و جمله ((و هم لا يظلمون (( حال از جمله ((كل نفس (( است و معنايش اين است كه : تا هر نفسى به آنچه كرده به عدالت جزاء داده شود.