۱۳٬۷۲۸
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
(۱۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۰۷: | خط ۱۰۷: | ||
<span id='link227'><span> | <span id='link227'><span> | ||
== | ==استکبار شیطان، از سجده بر آدم == | ||
و | و جملۀ «استَكبَرتَ أم كُنتَ مِنَ العَالِين»، استفهامى است توبيخى. معنايش اين است كه: آيا سجده نكردنت از اين بابت است كه عارت مى شد، و خود را از اين كار، بزرگتر مى دانستى؟ و يا اين كه به راستى شأن تو، اجلّ از اين عمل بود. و تو از كسانى بودى كه قدر و منزلتشان بالاتر از آن است كه مأمور به سجده بر آدم شوند؟ | ||
بعضى ديگر گفته اند: مراد از | |||
ليكن اين وجه صحيح نيست | و از همين جا، بعضى از مفسران استفاده كرده اند كه: معلوم مى شود خداى تعالى، مخلوقاتى عالى دارد كه مقامشان، اجلّ از آن است كه براى آدم سجده كنند. بندگانى هستند مستغرق در توجه به سوى پروردگارشان، و هيچ چيزى را به جز او درك نمى كنند. | ||
بعضى ديگر گفته اند: مراد از | |||
بعضى ديگر گفته اند: مراد از «عُلُوّ» هم، همان استكبار است، همچنان كه در آيه «وَ إنّ فِرعَونَ لَعَالٍ فِى الأرض»، به همين معنا است. و اگر بگويى: معنا ندارد كه بگوييم آيا تو استكبار كردى و يا از مستكبران بودى؟ | |||
مى گوييم: هيچ عيبى ندارد. چون اولى، راجع به زمان سجده است و دومى، راجع به ماقبل آن، و معنايش اين است كه: «آيا از اين كه امر به سجده ات كرديم، دچار استكبار شدى، و يا آن كه از قبل، مستكبر بودى»؟ | |||
ليكن اين وجه صحيح نيست. چون با مقتضاى مقام نمى سازد. مقتضاى مقام، اين است كه ابليس را داراى استكبار معرفى كند، نه اين كه زمان استكبار او را معين كند، كه قديمى است و يا تازه. | |||
بعضى ديگر گفته اند: مراد از كلمۀ «عَالِين»، ملائكه آسمان است. چون آن ملائكه كه مأمور به سجده براى آدم شدند، ملائكه زمين بودند. اين هم صحيح نيست، براى اين كه آيه، عموميت دارد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۴۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۴۵ </center> | ||
<span id='link228'><span> | <span id='link228'><span> | ||
== | |||
قَالَ أَنَا خَيرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنى مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ | ==دلیل سجده نکردن ابلیس: انکار مالکیت مطلقۀ خداوند == | ||
اين پاسخى | «'''قَالَ أَنَا خَيرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنى مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ'''»: | ||
و برگشت اين | |||
قَالَ فَاخْرُجْ مِنهَا فَإِنَّك رَجِيمٌ وَ إِنَّ عَلَيْك لَعْنَتى إِلى يَوْمِ الدِّينِ | اين پاسخى است، كه ابليس از پرسش خدا داده و علت سجده نكردن خود را بيان مى كند، و آن، اين است كه: من شرافت ذاتى دارم. چون مرا از آتش خلق كرده اى، و آدم مخلوقى است از گِل. | ||
كلمه | |||
در اين آيه فرموده : | و در اين پاسخ، اشاره اى است به اين كه از نظر ابليس، اوامر الهى وقتى لازم الاطاعه است كه حق باشد، نه اين كه ذات اوامر او، لازم الاطاعة باشد، و چون امرش به سجده كردن حق نبوده، اطاعتش واجب نيست. | ||
و برگشت اين حرف، به اين است كه: ابليس، اطلاق مالكيت خدا و حكمت او را قبول نداشته، و اين، همان اصل و ريشه اى است كه تمامى گناهان و عصيان ها، از آن سرچشمه مى گيرد. چون معصيت وقتى سر مى زند كه صاحبش، از حكم عبوديت خداى تعالى و مملوكيت خودش براى او، خارج شود و از اين كه ترك معصيت بهتر از ارتكاب آن است، اعراض كند و اين، همان انكار مالكيت مطلقۀ خدا، و نيز انكار حكمت او است. | |||
«'''قَالَ فَاخْرُجْ مِنهَا فَإِنَّك رَجِيمٌ * وَ إِنَّ عَلَيْك لَعْنَتى إِلى يَوْمِ الدِّينِ'''»: | |||
كلمه «رجيم»، از ماده «رجم»، به معناى طرد شده است. و كلمۀ «يَومَ الدّين»، به معناى روز جزاست. | |||
در اين آيه فرموده: «وَ إنّ عَلَيكَ لَعنَتِى»، و در سوره «حجر» فرموده: «وَ إنّ عَلَيكَ اللّعنَةُ». | |||
بعضى از مفسران، در وجه اين اختلاف تعبير گفته اند: اگر «لام» در «اللّعنَة»، براى عهد باشد، ديگر فرقى بين اين دو تعبير نيست. براى اين كه در اولى فرموده: «بر تو باد لعنت من»، و در دومى فرموده: «بر تو باد همان لعنت». | |||
و اما اگر «لام» در آن، براى جنس باشد، باز هم فرقى نخواهد داشت. براى اين كه در اولى فرموده: «بر تو باد لعنت من»، و در دومى فرموده: «بر تو باد همۀ لعنت ها». و معلوم است كه لعنت غير خدا از قبيل ملائكه و مردم، معنايش دورى از رحمت خداست. اگر اين لعنت، بدون اذن خدا باشد كه هيچ اثرى ندارد، و اگر به اذن خدا باشد، نتيجه اش دورى ابليس از رحمت خدا مى شود، و اين هم، همان لعنت خود خدا خواهد بود. | |||
<span id='link229'><span> | <span id='link229'><span> | ||
قَالَ | «'''قَالَ رَبّ فَأَنظِرْنى إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ... إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ'''»: | ||
از ظاهر | |||
از ظاهر اين كه ابليس انتهاى مهلت را «روز مبعوث شدن» انسان ها معين كرد و خداى تعالى، انتهاى آن را تا «روز وقت معلوم» مقرر داشت، بر مى آيد كه اجابت خواستۀ ابليس، با خواسته اش اختلاف دارد، و عين خواسته اش اجابت نشده. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۴۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۴۶ </center> | ||
پس ناگزير معلوم مى شود آن | پس ناگزير معلوم مى شود: آن روز، يعنى روز «وقت معلوم»، آخرين روزى است كه بشر به تسويلات ابليس، نافرمانى خدا مى كند و آن، قبل از روز قيامت و بعث است. و ظاهرا مراد از روز، روز معمولى نيست، بلكه مراد ظرف است، و در نتيجه، اضافه شدن كلمۀ «يَوم» به كلمۀ «وقت»، اضافه تأكيدى است. چون گفتيم كه خود «يَوم» هم، به معناى وقت و ظرف است. | ||
قَالَ فَبِعِزَّتِك لاُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ | |||
حرف | «'''قَالَ فَبِعِزَّتِك لاُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلََصِينَ'''»: | ||
حرف «باء» در «بِعِزَّتِكَ»، براى سوگند است. ابليس به عزّت خدا سوگند ياد مى كند كه به طور حتم، تمامى ابناى بشر را اغوا مى كند، آنگاه «مُخلَصين» را استثنا مى نمايد. و «مُخلَصِين»، عبارتند از: كسانى كه خداى تعالى، آنان را براى خود خالص كرده، و ديگر هيچ كس در آنان نصيبى ندارد. در نتيجه، ابليس هم در آنان نصيبى ندارد. | |||
<span id='link230'><span> | <span id='link230'><span> | ||
قَالَ فَالحَْقُّ وَ الحَْقَّ أَقُولُ لاَمْلاَنَّ جَهَنَّمَ مِنك وَ مِمَّن تَبِعَك مِنهُمْ أَجْمَعِينَ | «'''قَالَ فَالحَْقُّ وَ الحَْقَّ أَقُولُ لاَمْلاَنَّ جَهَنَّمَ مِنك وَ مِمَّن تَبِعَك مِنهُمْ أَجْمَعِينَ'''»: | ||
اين | |||
پس | اين آيه، پاسخى است از خداى سبحان، به ابليس كه مشتمل است بر قضايى كه خدا عليه ابليس و پيروانش رانده، كه به زودى همه را داخل آتش خواهد كرد. | ||
و | |||
پس كلمۀ «فَالحَقّ»، مبتدایى است كه خبرش حذف شده، و يا خبرى است كه مبتدايش حذف شده است. و كلمۀ «فاء» كه در اول آن است، براى ترتيب و قرار دادن جملۀ مابعد است بعد از جملۀ ماقبل. | |||
و مراد از «حق»، چيزى است كه مقابل باطل است، به شهادت اين كه دوباره اين كلمه را اعاده مى كند، و با الف و لام هم اعاده مى كند. و چون به طور قطع مى دانيم منظور از «حق دومى»، چيزى است كه مقابل باطل است؛ پس مراد از اولى هم، همان خواهد بود. | |||
و تقدير آيه چنين است: «فَالحَقُّ أقُسِمُ بِهِ لَأملَئَنّ جَهَنّمَ مِنكَ...». اين، در صورتى است كه خبر حق را محذوف بدانيم، و اگر خود آن را خبر و مبتدايش را محذوف بدانيم، تقديرش چنين مى شود: «فَقَولِى حَقٌّ...». | |||
و جملۀ «وَ الحَقُّ أقُولُ»، جمله اى است معترضه كه در وسط كلام اضافه شده، تا بفهماند كه اين قضاء حتمى است. و نيز، پندار ابليس را رد كند كه پنداشته بود «أنَا خَيرٌ مِنهُ: من از او بهترم». چون از اين گفتار بر مى آيد كه او، امر خدا را كه فرموده بود: «براى آدم سجده كن»، غير حق مى دانسته. و از اين كه در اين جمله معترضه، «حق» را مقدم بر «أقُولُ» آورده و نيز كلمۀ «حق» را با الف و لام آورده، حصر فهميده مى شود. و معنايش اين است كه: من به غير حق، چيزى نمى گويم. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۴۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۴۷ </center> | ||
و | و جملۀ «لَأملَئَنّ جَهَنّمَ مِنكَ وَ مِمّن تَبِعَكَ مِنهُم أجمَعِين»، متن آن قضايى است كه خدا به آن حكم كرده، و گويا مراد از كلمۀ «مِنكَ»، جنس شيطان ها باشد. و در نتيجه، هم شامل ابليس مى شود، و هم ذرّيه و قبيلۀ او. و كلمۀ «مِنهُم» به «مَن تَبِعَكَ» مربوط است، و معنايش اين است كه: از ذرّيه آدم، هر كس از تو پيروى كند، او نيز جهنمى است. | ||
و | |||
قُلْ مَا | و ما، در سابق در نظاير اين آيه، از قبيل سوره «حجر»، و در همين قصه از سوره «بقره» و «اعراف» و «إسراء»، بحث مفصلى راجع به اين قصه نموديم، بدان جا مراجعه شود. | ||
در اين | |||
پس در | «'''قُلْ مَا أَسئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ مَا أَنَا مِنَ المُْتَكلِّفِينَ'''»: | ||
در اين آيه، به مطلبى كه در اول سوره و نيز در خلال آيات سوره گذشت، رجوع شده، و آن، اين بود كه: قرآن كريم، ذكر است و پيامبر اسلام، به جز انذار، هيچ منصب ديگرى ندارد. و نيز رد آن تهمتى است كه در اين كلام خود زدند: «امشُوا وَ اصبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُم إنّ هَذَا لَشَئٌ يُرَادُ». | |||
پس در جملۀ «مَا أسئَلُكُم عَلَيه مِن أجر»، اجر دنيوى از مال و رياست و جاه را از خود نفى مى كند. و در جملۀ «وَ مَا أنَا مِنَ المُتَكَلِّفِين»، خود را از تصنّع و خودآرايى به چيزى كه آن را ندارد، برى مى سازد. | |||
<span id='link231'><span> | <span id='link231'><span> | ||
== | |||
إِنْ هُوَ | ==قرآن، ذكرى است جهانى و اخبار آن، اختصاص به زمان معين ندارد == | ||
يعنى | «'''إِنْ هُوَ إِلّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ'''»: | ||
وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينِ | |||
يعنى به زودى و پس از گذشت | يعنى: قرآن، ذكرى است جهانى و براى همۀ جهانيان و براى جماعت هاى مختلف و نژادها و امت هاى گوناگون. و خلاصه، ذكرى است كه اختصاص به قومى خاص ندارد، تا كسى در برابر تلاوتش از آن قوم، مزدى طلب كند و يا در برابر تعليمش، پاداشى بخواهد، بلكه اين ذكر، براى همۀ عالَم است. | ||
بعضى از | |||
«'''وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينِ'''»: | |||
يعنى: به زودى و پس از گذشت زمان، خبر پيشگويی هاى قرآن از وعد و وعيدش و غلبه اش بر همه اديان و امثال آن، به گوشتان مى رسد. | |||
بعضى از مفسران گفته اند: منظور از «بَعدَ حِين»، روز قيامت است. بعضى ديگر گفته اند: روز مرگ هر كسى است. و بعضى ديگر، آن را روز «جنگ بدر» دانسته اند. | |||
بعيد نيست كسى بگويد: خبرهاى قرآن مختلف است، و اختصاص به يك روز معين ندارد، تا آن روز را مراد بداند، بلكه مراد از «بَعدَ حِين»، مطلق است. پس براى يك يك از اقسام خبرهاى قرآن، حينى و زمانى است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۴۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۴۸ </center> | ||
<span id='link232'><span> | <span id='link232'><span> | ||
==بحث روايتى== | ==بحث روايتى== | ||
قمى در | قمى در تفسيرش، به سند خود، از اسماعيل جُعفى، از امام باقر «عليه السلام»، حديثى درباره معراج از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» نقل كرده كه در آن آمده: | ||
خداى تعالى فرمود: اى محمّد! گفتم: لبيك پروردگار من. فرمود: هيچ ميدانى «مَلَأ أعلى»، در چه چيز مخاصمه مى كردند؟ عرضه داشتم: منزّهى تو اى خدا، من هيچ چيز زائد بر آنچه تو يادم داده اى، نمى دانم. | |||
آنگاه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» فرمود: پس خداى سبحان، دست خود را - يعنى دست قدرت خود را - بين دو سينه ام نهاد. و من برودت و خنكى آن را در بين دو شانه ام، احساس كردم. آنگاه فرمود: از آن به بعد، هرچه از گذشته و آينده از من پرسيد، جوابش را دانا بودم. | |||
پس مجددا از من پرسيد: اى محمّد! «مَلَأ أعلى» در چه چيز مخاصمه كردند؟ عرضه داشتم: در سه چيز: اول در آنچه كه كفّاره گناهان مى شود. دوم در آنچه درجات آدمى را بالا مى برد. سوم در آنچه حسنات شمرده مى شود... | |||
و در مجمع البيان آمده كه ابن عباس، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» روايت كرده كه فرمود: پروردگارم به من فرمود: هيچ مى دانى كه «مَلَأ أعلى»، در چه چيز مخاصمه كردند؟ | |||
عرضه داشتم: نه. فرمود: مخاصمۀ آن ها در كفارات و درجات بود. اما كفّارات، سه چيز است: يكى: وضوى كامل گرفتن در شب هاى سرد. دوم: قدم ها را، يكى پس از ديگرى برداشتن به سوى جماعت ها. سوم: انتظار رسيدن وقت نماز بعدى، بعد از هر نماز. | |||
و اما درجات، آن نيز سه چيز است: اول: به صداى بلند و واضح سلام كردن. دوم: اطعام طعام. و سوم: نماز خواندن در تاريكى شب كه همه در خوابند. | |||
مؤلف: اين روايت را، صدوق هم در خصال، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» نقل كرده، ولى آنچه در اين جا تفسير «كفّارات» قرار گرفته، در روايت او تفسير «درجات» واقع شده و به عكس، آنچه در اين جا، تفسير «درجات» قرار گرفته، در آن روايت، تفسير «كفّارات» واقع شده. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۴۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۴۹ </center> | ||
و در الدر المنثور | و در الدر المنثور هم، حديث مجمع البيان را به طرق بسيارى، از عده اى از صحابه، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» روايت كرده، كه البته در مضامين آن ها اختلاف مختصرى هست. | ||
به هر حال سياق آيه، با مضمون هيچ يك از اين روايات تطبيق نمى كند، و هيچ دليلى نداريم كه دلالت كند بر اين كه اين روايات، تفسير آيه هستند، و ممكن است مخاصمه مزبور در اين روايات، غير از مخاصمه اى باشد كه آيه شريفه از آن خبر مى دهد. | |||
و در نهج البلاغه آمده كه امام | و در نهج البلاغه آمده كه امام اميرالمؤمنين فرمود: حمد آن خدايى را سزد كه عزّت و كبرياء جامۀ اوست، و آن دو را به شخص خود اختصاص داد، و نه به مخلوقاتش، و نيز آن دو را قرقگاه خويش كرد و بر غير از خودش حرام كرد. و آن دو را از بين ساير اوصاف براى جلال خود انتخاب نمود، و لعنت را براى هر كسى كه بخواهد خود را در آن دو شريك خدا كند، قرار داد. | ||
آنگاه با همين | آنگاه با همين عزّت و كبرياى خود، ملائكه مقرّب خود را بيازمود، تا مشخص كند كداميك، متواضع و كداميك مستكبرند؟ لذا با اين كه او عالِم به سويداى دل ها و نهان هاى غيب هاست، مع ذلك فرمود: من بشرى از گِل خواهم آفريد. پس همين كه خلقتش را به كمال و تمام رساندم و از روح خود در او دميدم، همه برايش به سجده بيفتيد. پس ملائكه، همه و همه، به سجده افتادند، مگر ابليس كه غيرتش مانع شد و به خلقت خود كه از آتش بود، بر او افتخار نمود، و به اصل و ريشه اش، بر او تعصّب كرد. | ||
حال ببينيد كه خداى | حال ببينيد كه خداى متعال، اين دشمن خود را كه پيشواى متعصّبين و سلف مستكبرين است، و همين ابليس را كه اساس عصبيت را پى ريزى كرد، و با خدا در رداى جبروتی اش، هماوردى نمود، و در لباس تعزّزش، هماهنگى كرده، زىّ تذلل و جامۀ عبوديت را كنار گذاشت، چگونه به جرم تكبرش، خوار و كوچك كرد، و به جرم بلند پروازى اش، بى مقدار ساخت. او را در دنيا طرد كرد و در آخرت هم، آتش افروخته نصيبش ساخت... | ||
و در كتاب | و در كتاب عيون، به سند خود، از محمد بن عبيده روايت آورده كه گفت: از حضرت رضا «عليه السلام»، معناى آيه «مَا مَنَعَكَ أن تَسجُدَ لِمَا خَلَقتُ بِيَدَىّ» را - كه خطاب به ابليس است - پرسيدم. فرمود: منظور از كلمۀ «يَدَىّ»، قدرت و قوّت است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۵۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۵۰ </center> | ||
مؤلف: نظير اين روايت را، صدوق در كتاب توحيد، به سند خود، از محمد بن مسلم، از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده. | |||
و در اين | و در اين قصه، روايات ديگرى نيز هست، كه ما آن ها را در ذيل اين قصه، در سوره «بقره» و «اعراف» و «حجر» و «إسراء» آورده ايم، بدان جا مراجعه شود. | ||
و از كتاب جوامع | و از كتاب جوامع الجامع، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» روايت شده، كه فرمود: براى متكلّف (كسى كه چيزى را براى خود قائل است، كه اهل آن نيست)، سه علامت است: اول آن كه با مافوق خود در مى افتد. دوم اين كه به كارهايى اقدام مى كند و آرزوهايى در سر مى پروراند، كه هرگز به آن ها نمى رسد. و سوم اين كه چيزهايى مى گويد، كه علمى بدان ندارد. | ||
مؤلف: نظير اين روايت را، مرحوم صدوق، در كتاب خصال، از امام صادق «عليه السلام»، از لقمان نقل كرده كه در ضمن وصيت هايش به فرزندش فرموده است. و نيز از طرق اهل سنت، نظير آن نقل شده. و در بعضى از اين روايات، به جاى «يُنَازِعُ مَن فَوقَهُ: با مافوق خود در مى افتد»، عبارت «يُنَازِلُ مَن فَوقَهُ: با مافوق خود هماوردى مى كند» آمده. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۵۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۵۱ </center> | ||
<span id='link233'><span> | <span id='link233'><span> | ||
<center> «'''سوره زمر'''» </center> | <center> «'''سوره زمر'''» </center> | ||
ویرایش