گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۶: خط ۱۶:
غير او، هرچه دارند، همه نعمت و افاضۀ خداى سبحان است. پس خدا، قاهر بر هر چيز است، بر طبق اراده خويش.  و هر چيزى مطيع است، در آنچه خداوند اراده كند و خاضع است، در برابر آنچه او بخواهد. و اين خضوع ذاتى كه در هر موجود است، همان حقيقت عبادت است.  
غير او، هرچه دارند، همه نعمت و افاضۀ خداى سبحان است. پس خدا، قاهر بر هر چيز است، بر طبق اراده خويش.  و هر چيزى مطيع است، در آنچه خداوند اراده كند و خاضع است، در برابر آنچه او بخواهد. و اين خضوع ذاتى كه در هر موجود است، همان حقيقت عبادت است.  


پس اگر جايز باشد براى چيزى در عالَم هستى، عملى به عنوان عبادت انجام داد، عملى كه عبوديت و خضوع آدمى را مجسّم سازد، همان عمل عبادت خداى سبحان است. چون هر چيز ديگرى به غير از او فرض شود، مقهور و خاضع براى اوست، و از خود، مالك هيچ چيز نيست. نه مالك خويش است و نه مالك چيزى ديگر. و در هستى خودش و غير از خودش، و نيز در آثار هستى استقلال ندارد. پس نتيجه مى گيريم كه تنها خداى سبحان معبود، به حق است، و نه ديگرى.
پس اگر جايز باشد براى چيزى در عالَم هستى، عملى به عنوان عبادت انجام داد، عملى كه عبوديت و خضوع آدمى را مجسّم سازد، همان عمل «عبادت» خداى سبحان است. چون هر چيز ديگرى به غير از او فرض شود، مقهور و خاضع براى اوست، و از خود، مالك هيچ چيز نيست. نه مالك خويش است و نه مالك چيزى ديگر. و در هستى خودش و غير از خودش، و نيز در آثار هستى استقلال ندارد. پس نتيجه مى گيريم كه تنها خداى سبحان معبود، به حق است، و نه ديگرى.


و جمله «رَبّ السّماوَاتِ وَ الأرضِ وَ مَا بَينَهُمَا»، حجت ديگرى را بر وحدانيت خدا در «الوهيت» افاده مى كند. به اين بيان كه نظام تدبيرى كه در سراسر جهان جريان دارد، نظامى است واحد و متصل. نظامى كه هيچ ناحيه اش، از ناحيه ديگر جدا نيست، و ممكن نيست. مثلا، نظام در آسمان هايش را از نظام در زمين جدا كرد.  
و جمله «رَبّ السّماوَاتِ وَ الأرضِ وَ مَا بَينَهُمَا»، حجت ديگرى را بر وحدانيت خدا در «الوهيت» افاده مى كند. به اين بيان كه نظام تدبيرى كه در سراسر جهان جريان دارد، نظامى است واحد و متصل. نظامى كه هيچ ناحيه اش، از ناحيه ديگر جدا نيست، و ممكن نيست. مثلا، نظام در آسمان هايش را از نظام در زمين جدا كرد.  


قبلا هم مكرر گفته بوديم كه: خلقت و تدبير، از يكديگر جدا نيستند، بلكه تدبير عبارت از آن است كه موجودات را رديف و پشت سرِ هم، و هر يك را در جايى كه بايد باشد، خلق كند. پس تدبير، به يك معنا همان خلقت است، همچنان كه خلقت به معنايى ديگر، همان تدبير است.
قبلا هم مكرر گفته بوديم كه: خلقت و تدبير، از يكديگر جدا نيستند، بلكه «تدبير»، عبارت از آن است كه موجودات را رديف و پشت سرِ هم، و هر يك را در جايى كه بايد باشد، خلق كند. پس «تدبير»، به يك معنا همان «خلقت» است، همچنان كه «خلقت» به معنايى ديگر، همان «تدبير» است.


و چون مشركان هم اعتراف دارند بر اين كه پديد آورنده و خالق آسمان ها و زمين، كسى جز خداى سبحان نيست، پس تنها او، ربّ و مدبّر عالَم است، و در نتيجه، او إله و معبودى است كه بايد مورد عبادت قرار گيرد - چون عبادت، عملى است كه عبوديت و مملوكيت عابد را در برابر معبود و مالك خود مجسّم مى سازد. و نيز، تصرف مالك، و افاضه نعمت به مملوك، و دفع نقمت از او را ممثّل مى كند - پس خداى سبحان، تنها إله در آسمان ها و زمين و مابين آن دو است، و إله ديگرى، جز او نيست - دقت فرماييد.
و چون مشركان هم اعتراف دارند بر اين كه پديد آورنده و خالق آسمان ها و زمين، كسى جز خداى سبحان نيست، پس تنها او، «ربّ» و «مدبّر» عالَم است، و در نتيجه، او إله و معبودى است كه بايد مورد عبادت قرار گيرد - چون عبادت، عملى است كه عبوديت و مملوكيت عابد را در برابر معبود و مالك خود مجسّم مى سازد. و نيز، تصرف مالك، و افاضه نعمت به مملوك، و دفع نقمت از او را ممثّل مى كند - پس خداى سبحان، تنها إله در آسمان ها و زمين و مابين آن دو است، و إله ديگرى، جز او نيست - دقت فرماييد.


و ممكن هم هست بگوييم: جملۀ «رَبّ السّماوات وَ الأرض وَ مَا بَينَهُمَا»، بيان است براى كلمه «القَهّار»، و يا براى دو كلمۀ «الوَاحِدُ القَهّار».
و ممكن هم هست بگوييم: جملۀ «رَبّ السّماوات وَ الأرض وَ مَا بَينَهُمَا»، بيان است براى كلمه «القَهّار»، و يا براى دو كلمۀ «الوَاحِدُ القَهّار».


و دو كلمه «العَزِيزُ الغَفّارُ» نيز، حجتى ديگر بر يگانگى خدا در «الوهيت» را افاده مى كند. به اين بيان كه: خداى تعالى، «عزيز» است. يعنى: هيچ چيز بر او غالب نمى آيد، تا او را بر خلاف خواسته و اراده اش مجبور كند، و يا از آنچه كه خواسته و اراده كرده، جلوگير شود. پس او، عزيز على الاطلاق است، و هر عزيزى ديگر، در برابر او، ذليل و مطيع و فرمانبر است. عبادت هم كه گفتيم چيزى جز اظهار ذلت نيست، و اين اظهار ذلت، جز در برابر عزيز معنا ندارد، و به جز خدا هم، كسى عزيز نيست. چون هر عزيزى، عزّتش، از اوست.
و دو كلمه «العَزِيزُ الغَفّارُ» نيز، حجتى ديگر بر يگانگى خدا در «الوهيت» را افاده مى كند. به اين بيان كه:  
 
خداى تعالى، «عزيز» است. يعنى: هيچ چيز بر او غالب نمى آيد، تا او را بر خلاف خواسته و اراده اش مجبور كند، و يا از آنچه كه خواسته و اراده كرده، جلوگير شود. پس او، عزيز على الاطلاق است، و هر عزيزى ديگر، در برابر او، ذليل و مطيع و فرمانبر است. عبادت هم كه گفتيم چيزى جز اظهار ذلت نيست، و اين اظهار ذلت، جز در برابر عزيز معنا ندارد، و به جز خدا هم، كسى عزيز نيست. چون هر عزيزى، عزّتش، از اوست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۴۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۴۰ </center>
اين، آن حجتى است كه از كلمه «عزيز»، براى يگانگى خدا در «الوهيت» استفاده كنيم. و اما استفادۀ آن از كلمه «غفّار»، بيانش اين است كه:  
اين، آن حجتى است كه از كلمه «عزيز»، براى يگانگى خدا در «الوهيت» استفاده كنيم. و اما استفادۀ آن از كلمه «غفّار»، بيانش اين است كه:  
خط ۳۶: خط ۳۸:
«'''قُلْ هُوَ نَبَؤٌا عَظِيمٌ * أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضونَ'''»:
«'''قُلْ هُوَ نَبَؤٌا عَظِيمٌ * أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضونَ'''»:


مرجع ضمير ((هو(( همان داستان وحدانيت خداست كه جمله ((و ما من اله الا اللّه ...(( بيانش مى كرد.
مرجع ضمير «هُوَ»، همان داستان وحدانيت خداست كه جمله «وَ مَا مِن إله إلّا اللّه...»، بيانش مى كرد.
بعضى از مفسرين گفته اند: ((مرجع آن قرآن كريم است ، مى فرمايد: قرآن نبا عظيم است ، كه مردم از آن اعراض مى كنند((. و اين وجه با سياق آيات سابق هم سازگارتر است ، چون سياق همه آنها با قرآن ارتباط داشت . و نيز با آيه بعدى هم كه مى فرمايد: ((ما كان لى من علم بالملا الاعلى اذ يختصمون ((، سازگارتر است . و معناى آيه مورد بحث و آيه بعدى ، اين مى شود كه : من از پيش خود هيچ علمى به ملا اعلى و تخاصم آنان نداشتم ، تا آنكه قرآن اين نبا عظيم مرا خبردار كرد. بعضى ديگر گفته اند: مرجع ((هو(( قيامت است . ولى اين وجه از همه بعيدتر است .
 
مَا كانَ لىَ مِنْ عِلْمِ بِالْمَلا الاَعْلى إِذْ يخْتَصِمُونَ
بعضى از مفسران گفته اند: «مرجع آنف قرآن كريم است. مى فرمايد: قرآن، نبأ عظيم است، كه مردم از آن اعراض مى كنند». و اين وجه، با سياق آيات سابق هم سازگارتر است. چون سياق همه آن ها با قرآن ارتباط داشت. و نيز با آيه بعدى هم كه مى فرمايد: «مَا كَانَ لِى مِن عِلمٍ بِالمَلَأ الأعلى إذ يَختَصِمُون»، سازگارتر است.  
منظور از ((ملا اعلى (( جماعتى از ملائكه است ، و گويا مراد از مخاصمه آنان همان مطلبى باشد كه آيه ((اذ قال ربك للملائكه انى جاعل فى الاءرض خليفة (( - تا آخر آيات - آن را كه در اوايل سوره بقره گذشت حكايت مى كند.
 
و معناى آيه مورد بحث و آيه بعدى، اين مى شود كه: من از پيش خود، هيچ علمى به ملأ اعلى و تخاصم آنان نداشتم، تا آنكه قرآن، اين نبأ عظيم، مرا خبردار كرد.  
 
بعضى ديگر گفته اند: مرجع «هُوَ»، قيامت است. ولى اين وجه، از همه بعيدتر است.
 
«'''مَا كانَ لىَ مِنْ عِلْمِ بِالْمَلا الاَعْلى إِذْ يخْتَصِمُونَ'''»:
 
منظور از «مَلَأ أعلى»، جماعتى از ملائكه است. و گويا مراد از مخاصمۀ آنان، همان مطلبى باشد كه آيه «إذ قَالَ رَبُّكَ لِلمَلَائِكة إنّى جَاعِلٌ فِى الأرضِ خَلِيفَة» - تا آخر آيات - آن را كه در اوايل سوره «بقره» گذشت، حكايت مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۴۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۴۱ </center>
و گويا مى خواهد بفرمايد: من هيچ اطلاعى از مخاصمه ملائكه نداشتم ، تا آنكه خداى تعالى آن را در كتابش به من وحى كرد، پس من همانا منذرى هستم كه تابع وحى خداى تعالى مى باشم .
و گويا مى خواهد بفرمايد: من هيچ اطلاعى از مخاصمه ملائكه نداشتم، تا آن كه خداى تعالى، آن را در كتابش به من وحى كرد. پس من همانا منذرى هستم كه تابع وحى خداى تعالى مى باشم.
إِن يُوحَى إِلىَّ إِلا أَنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ
 
اين آيه تاءكيد جمله ((انما انا منذر(( است ، و به منزله تعليلى است براى جمله ((ما كان لى من علم بالملا الاعلى (( و معنايش اين است كه : من هرگز علمى نداشتم و نمى توانستم داشته باشم ، چون علم من از جانب خودم نيست ، بلكه هر چه هست به وسيله وحى است ، و چيزى به من وحى نمى شود، مگر آنچه كه مربوط به انذار باشد.
«'''إِن يُوحَى إِلىَّ إِلّا أَنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ'''»:
 
اين آيه، تأكيد جملۀ «إنّما أنا مُنذِر» است، و به منزلۀ تعليلى است براى جمله «مَا كَانَ لِى مِن عِلمٍ بِالمَلَأ الأعلى»، و معنايش اين است كه: من هرگز علمى نداشتم و نمى توانستم داشته باشم. چون علم من از جانب خودم نيست، بلكه هرچه هست، به وسيله وحى است، و چيزى به من وحى نمى شود، مگر آنچه كه مربوط به انذار باشد.
<span id='link224'><span>
<span id='link224'><span>


۱۳٬۷۱۹

ویرایش