گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۴۷: خط ۱۴۷:
<span id='link10'><span>
<span id='link10'><span>


==گفتارى درباره ملائكه ، اوصاف چهارگانه ملائكه در قرآن و حديث ==
==گفتارى درباره ملائكه==
در قرآن كريم مكرر كلمه ملائكه ذكر شده ولى نام هيچ يك از آنان را نبرده مگر جبرئيل و ميكائيل را و بقيه ملائكه را با ذكر اوصافشان ياد كرده ، مانند: ملك الموت و كرام الكاتبين و سفرة الكرام البرره و رقيب و عتيد و غير اينها.
در قرآن كريم، مكرر كلمۀ «ملائكه» ذكر شده، ولى نام هيچ يك از آنان را نبرده، مگر «جبرئيل» و «ميكائيل» را و بقيه ملائكه را با ذكر اوصافشان ياد كرده. مانند: «ملك الموت» و «كرام الكاتبين» و «سفرة الكرام البرره» و «رقيب» و «عتيد»، و غير اين ها.


و از صفات و اعمال ملائكه كه در كلام خدا و در احاديث سابق ذكر شده اند، يكى اين است كه ملائكه موجوداتى هستند شريف و مكرم ، كه واسطه هايى بين خداى تعالى و اين عالم محسوس هستند، به طورى كه هيچ حادثه اى از حوادث و هيچ واقعه اى مهم و يا غير مهم نيست ، مگر آنكه ملائكه در آن دخالتى دارند، و يك يا چند فرشته ، موكل و ماءمور آنند، اگر آن حادثه فقط يك جنبه داشته باشد يك فرشته ، و اگر چند جنبه داشته باشد چند ملك موكل بر آنند.
* و از صفات و اعمال «ملائكه»، كه در كلام خدا و در احاديث سابق ذكر شده اند، يكى اين است كه:
 
«ملائكه»، موجوداتى هستند شريف و مكرّم، كه واسطه هايى بين خداى تعالى و اين عالَم محسوس هستند. به طورى كه هيچ حادثه اى از حوادث و هيچ واقعه اى مهم و يا غير مهم نيست، مگر آن كه ملائكه در آن دخالتى دارند، و يك يا چند فرشته، موكّل و مأمور آنند. اگر آن حادثه فقط يك جنبه داشته باشد، يك فرشته، و اگر چند جنبه داشته باشد، چند ملك موكّل بر آنند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۳ </center>
و دخالتى كه دارند تنها و تنها اين است كه امر الهى را در مجرايش به جريان اندازند، و آن را در مسيرش قرار دهند، همچنان كه قرآن در اين باره فرموده : «لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون».
و دخالتى كه دارند، تنها و تنها اين است كه امر الهى را در مجرايش به جريان اندازند، و آن را در مسيرش قرار دهند. همچنان كه قرآن، در اين باره فرموده: «لا يَسبِقُونَهُ بِالقَولِ وَ هُم بِأمرِهِ يَعمَلُون».
 
* صفت دومى كه از«ملائكه» در قرآن و حديث آمده، اين است كه:
 
در بين ملائكه نافرمانى و عصيان نيست. معلوم مى شود ملائكه، نفسى مستقل ندارند، و داراى اراده اى مستقل نيستند، كه بتوانند غير از آنچه كه خدا اراده كرده، اراده كنند. پس ملائكه در هيچ كارى استقلال ندارند، و هيچ دستورى را كه خدا به ايشان تحميل كند، تحريف نمى كنند، و كم و زيادش نمى سازند. همچنان كه فرمود: «لَا يَعصُونَ اللّهَ مَا أمَرَهُم وَ يَفعَلُونَ مَا يُؤمَرُونَ».


صفت دومى كه از ملائكه در قرآن و حديث آمده اين است كه : در بين ملائكه نافرمانى و عصيان نيست ، معلوم مى شود ملائكه نفسى مستقل ندارند، و داراى ارادهاى مستقل نيستند، كه بتوانند غير از آنچه كه خدا اراده كرده اراده كنند، پس ملائكه در هيچ كارى استقلال ندارند، و هيچ دستورى را كه خدا به ايشان تحميل كند تحريف نمى كنند، و كم و زيادش نمى سازند، همچنان كه فرمود: «لا يعصون اللّه ما امرهم و يفعلون ما يؤمرون».
* صفت سوم اين كه:  


صفت سوم اينكه : ملائكه با همه كثرتى كه دارند، داراى مراتب مختلفى از نظر بلندى و پايينى هستند بعضى مافوق بعضى ديگر، و جمعى نسبت به مادون خود آمرند، و آن ديگران ماءمور و مطيع آنان ، و آنكه آمر است به امر خدا امر مى كند، و حامل امر خدا به سوى مامورين است ، و مامورين هم به دستور خدا مطيع آمرند، در نتيجه ملائكه به هيچ وجه از ناحيه خود اختيارى ندارند، همچنان كه قرآن كريم فرموده : «و ما منا الا له مقام معلوم» و نيز فرموده : «مطاع ثم امين» و نيز فرموده : «قالوا ما ذا قال ربكم قالوا الحق».
«ملائكه»، با همه كثرتى كه دارند، داراى مراتب مختلفى از نظر بلندى و پايينى هستند. بعضى مافوق بعضى ديگر، و جمعى نسبت به مادون خود آمرند، و آن ديگران، مأمور و مطيع آنان، و آن كه آمر است، به امر خدا امر مى كند، و حامل امر خدا به سوى مأموران است، و مأموران هم، به دستور خدا مطيع آمرند. در نتيجه، «ملائكه»، به هيچ وجه از ناحيه خود اختيارى ندارند. همچنان كه قرآن كريم فرموده: «وَ مَا مِنّا إلّا لَهُ مَقَامٌ مَعلُومٌ». و نيز فرموده: «مُطَاعٍ ثَمّ أمِين». و نيز فرموده: «قَالُوا مَا ذَا قَالَ رَبُّكُم قَالُوا الحَقَّ».
<span id='link11'><span>
<span id='link11'><span>


صفت چهارم اينكه : ملائكه از آن جا كه هرچه مى كنند به امر خدا مى كنند، هرگز شكست نمى خورند، به شهادت اينكه فرموده : «و ما كان اللّه ليعجره من شى ء فى السموات و لا فى الاءرض» و از سوى ديگر فرموده : «و اللّه غالب على امره» و نيز فرموده : «ان اللّه بالغ امره»
* صفت چهارم، اين كه:  
 
«ملائكه»، از آن جا كه هرچه مى كنند، به امر خدا مى كنند، هرگز شكست نمى خورند. به شهادت اين كه فرموده: «وَ مَا كَانَ اللّهُ لِيُعجِزَهُ مِن شَئٍ فِى السّمَاوَاتِ وَ لَا فِى الأرض». و از سوى ديگر فرموده: «وَ اللّهُ غَالِبٌ عَلَى أمرِهِ». و نيز فرموده: «إنّ اللّهَ بَالِغُ أمرِهِ»
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۴ </center>
از اين جا روشن مى شود ملائكه موجوداتى هستند كه در وجودشان منزه از ماده جسمانى اند، چون ماده جسمانى در معرض زوال و فساد و تغيير است ، و نيز كمال در ماده ، تدريجى است ، از مبداء سير و حركت مى كند تا به تدريج به غايت كمال برسد، و چه بسا در بين راه به موانع و آفاتى برخورد كند و قبل از رسيدن به حد كمالش از بين برود، ولى ملائكه اين طور نيستند.
از اين جا روشن مى شود: «ملائكه»، موجوداتى هستند كه در وجودشان منزّه از مادۀ جسمانى اند. چون مادۀ جسمانى در معرض زوال و فساد و تغيير است. و نيز كمال در ماده، تدريجى است. از مبدأ، سير و حركت مى كند تا به تدريج، به غايت كمال برسد، و چه بسا در بين راه، به موانع و آفاتى برخورد كند و قبل از رسيدن به حد كمالش از بين برود، ولى ملائكه اين طور نيستند.


و نيز از اين بيان روشن مى شود اينكه در روايات ، سخن از صورت و شكل و هيات هاى جسمانى ملائكه رفته، - كه پاره اى از آن را در روايات سابق ملاحظه فرموديد - از باب تمثل است ، و خواسته اند بفرمايند: فلان فرشته طورى است كه اگر اوصافش با طرحى نشان داده شود، به اين شكل درمى آيد، و به همين جهت انبيا و امامان، فرشتگان را به آن صورت كه براى آنان مجسم شدند، توصيف كرده اند و گرنه ملائكه به صورت و شكل درنمى آيند.
و نيز از اين بيان، روشن مى شود: اين كه در روايات، سخن از صورت و شكل و هيأت هاى جسمانى ملائكه رفته - كه پاره اى از آن را در روايات سابق ملاحظه فرموديد - از باب تمثّل است، و خواسته اند بفرمايند: فلان فرشته طورى است كه اگر اوصافش با طرحى نشان داده شود، به اين شكل در مى آيد. و به همين جهت، انبياء و امامان، فرشتگان را به آن صورت كه براى آنان مجسم شدند، توصيف كرده اند و گرنه ملائكه به صورت و شكل در نمى آيند.
<span id='link12'><span>
<span id='link12'><span>


آرى فرق است بين تمثل و شكل گيرى ، تمثل ملك به صورت انسان ، معنايش اين است كه ملك در ظرف ادراك آن كسى كه وى را مى بيند، به صورت انسان درآيد، در حالى كه بيرون از ظرف ادراك او، واقعيت و خارجيت ديگرى دارد، و آن عبارت است از صورتى ملكى.
آرى، فرق است بين تمثّل و شكل گيرى. تمثّل مَلَك به صورت انسان، معنايش اين است كه مَلَك در ظرف ادراك آن كسى كه وى را مى بيند، به صورت انسان درآيد، در حالى كه بيرون از ظرف ادراك او، واقعيت و خارجيت ديگرى دارد، و آن، عبارت است از صورتى مَلَكى.


به خلاف تشكل و تصور، كه اگر ملك به صورت انسان، متصور و به شكل او متشكل شود، انسانى واقعى مى شود، هم در ظرف ادراك بيننده، و هم در خارج آن ظرف، و چنين ملكى هم در ذهن ملك است، و هم در خارج ، و اين ممكن نيست، و ما در تفسير سوره مريم گفتارى در معناى تمثل گذرانديم.
به خلاف تشكل و تصور، كه اگر مَلَك به صورت انسان، متصور و به شكل او متشكل شود، انسانى واقعى مى شود. هم در ظرف ادراك بيننده، و هم در خارج آن ظرف، و چنين مَلَكى، هم در ذهن مَلَك است، و هم در خارج، و اين ممكن نيست. و ما در تفسير سوره «مريم»، گفتارى در معناى تمثل گذرانديم.


در آن جا گفتيم كه خداى سبحان اين معنا را كه ما براى تمثل كرديم تصديق دارد، و در داستان مسيح و مريم مى فرمايد: «فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا» كه تفسيرش در همان جا گذشت.
در آن جا گفتيم كه: خداى سبحان، اين معنا را كه ما براى تمثّل كرديم، تصديق دارد، و در داستان مسيح و مريم مى فرمايد: «فَأرسَلنَا إلَيهَا رُوحَنَا فَتَمَثّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّا»، كه تفسيرش در همان جا گذشت.
<span id='link13'><span>
<span id='link13'><span>


و اما اين كه بر سر زبان ها افتاده كه مى گويند: ملك جسمى است لطيف ، كه به هر شكل در مى آيد جز به شكل سگ و خوك، و جن نيز جسمى است لطيف، جز اينكه جن به هر شكلى درمى آيد حتى شكل سگ و خوك مطلبى است كه هيچ دليلى بر آن نيست، نه از عقل و نه از نقل - نه نقل از كتاب و نه نقل از سنت معتبر-، و اينكه بعضى ادعا كرده اند بر اين كه مسلمين بر اين مطلب اجماع دارند، علاوه بر اين كه چنين اجماعى در كار نيست، هيچ دليلى بر حجيت چنين اجماعى در مسائل اعتقادى نيست.
و اما اين كه بر سرِ زبان ها افتاده كه مى گويند: «مَلَك، جسمى است لطيف، كه به هر شكل در مى آيد، جز به شكل سگ و خوك، و جنّ نيز، جسمى است لطيف، جز اين كه جن به هر شكلى در مى آيد، حتى شكل سگ و خوك»، مطلبى است كه هيچ دليلى بر آن نيست. نه از عقل و نه از نقل - نه نقل از كتاب و نه نقل از سنت معتبر- و اين كه بعضى ادعا كرده اند بر اين كه مسلمين بر اين مطلب اجماع دارند، علاوه بر اين كه چنين اجماعى در كار نيست، هيچ دليلى بر حجيت چنين اجماعى، در مسائل اعتقادى نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۵ </center>
<span id='link14'><span>
<span id='link14'><span>
۱۳٬۷۸۱

ویرایش