۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۱۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۱۹}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۴: | خط ۶: | ||
<span id='link142'><span> | <span id='link142'><span> | ||
==وجه اينكه ابراهيم عليه السلام به ستارگان نظر افكند و سپس از بيمارى خود خبر دادفنظر نظرة فى النجوم فقال انى سقيم == | ==وجه اينكه ابراهيم عليه السلام به ستارگان نظر افكند و سپس از بيمارى خود خبر دادفنظر نظرة فى النجوم فقال انى سقيم == | ||
فَنَظرَ نَظرَةً فى | فَنَظرَ نَظرَةً فى النُّجُومِ فَقَالَ إِنى سقِيمٌ | ||
شكى نيست در اينكه ظاهر اين دو آيه اين است كه خبر دادن ابراهيم (عليه السلام ) از مريضى خود مربوط است به نظر كردن در نجوم ، حال اين نگاه كردن در ستارگان يا براى اين بوده كه وقت و ساعت را تشخيص دهد، مثل كسى كه دچار تب نوبه است ، و ساعات عود تب خود را با طلوع و غروب ستاره اى و يا از وضعيت خاص نجوم تعيين مى كند. | شكى نيست در اينكه ظاهر اين دو آيه اين است كه خبر دادن ابراهيم (عليه السلام ) از مريضى خود مربوط است به نظر كردن در نجوم ، حال اين نگاه كردن در ستارگان يا براى اين بوده كه وقت و ساعت را تشخيص دهد، مثل كسى كه دچار تب نوبه است ، و ساعات عود تب خود را با طلوع و غروب ستاره اى و يا از وضعيت خاص نجوم تعيين مى كند. | ||
و يا براى آن بوده كه از نگاه كردن به نجوم ، به حوادث آينده اى كه منجم ها آن حوادث را از اوضاع ستارگان بدست مى آورند، معين كند. و صابئى مذهبان به اين مساءله بسيار معتقد بودند و در عهد ابراهيم (عليه السلام ) عده بسيارى از معاصرين او از همين صابئى ها بوده اند. | و يا براى آن بوده كه از نگاه كردن به نجوم ، به حوادث آينده اى كه منجم ها آن حوادث را از اوضاع ستارگان بدست مى آورند، معين كند. و صابئى مذهبان به اين مساءله بسيار معتقد بودند و در عهد ابراهيم (عليه السلام ) عده بسيارى از معاصرين او از همين صابئى ها بوده اند. | ||
خط ۱۵: | خط ۱۷: | ||
ليكن اين وجه - كه گفتيم بهترين وجوهى است كه مفسرين ذكر كرده اند - وقتى صحيح است كه آن جناب در آن روز مريض نبوده باشد و حال آنكه خواننده عزيز متوجه شد كه گفتيم هيچ دليلى بر اين معنا نيست . | ليكن اين وجه - كه گفتيم بهترين وجوهى است كه مفسرين ذكر كرده اند - وقتى صحيح است كه آن جناب در آن روز مريض نبوده باشد و حال آنكه خواننده عزيز متوجه شد كه گفتيم هيچ دليلى بر اين معنا نيست . | ||
علاوه بر اين گفتن معاريض براى انبياء جايز نيست ، زيرا باعث مى شود اعتماد مردم به سخنان ايشان سست گردد. | علاوه بر اين گفتن معاريض براى انبياء جايز نيست ، زيرا باعث مى شود اعتماد مردم به سخنان ايشان سست گردد. | ||
فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ | |||
ضمير جمع در ((تولّوا(( به مردم معاصر ابراهيم (عليه السلام ) و ضمير مفرد در عنه به خود آن جناب برمى گردد و معناى جمله اين است كه : مردم از آمدن ابراهيم صرف نظر كرده ، او را تنها گذاشته از شهر خارج شدند. | ضمير جمع در ((تولّوا(( به مردم معاصر ابراهيم (عليه السلام ) و ضمير مفرد در عنه به خود آن جناب برمى گردد و معناى جمله اين است كه : مردم از آمدن ابراهيم صرف نظر كرده ، او را تنها گذاشته از شهر خارج شدند. | ||
<span id='link143'><span> | <span id='link143'><span> | ||
خط ۲۷: | خط ۲۹: | ||
حرف ((فا(( در آغاز اين جمله اين معنا را مى رساند كه نتيجه آن خطابها اين شد كه تصميم گرفت با دست راست و يا با قدرت بت ها را در هم بكوبد، و اينكه گفتيم با قدرت ، چون دست راست كنايه از قدرت است . | حرف ((فا(( در آغاز اين جمله اين معنا را مى رساند كه نتيجه آن خطابها اين شد كه تصميم گرفت با دست راست و يا با قدرت بت ها را در هم بكوبد، و اينكه گفتيم با قدرت ، چون دست راست كنايه از قدرت است . | ||
بعضى از مفسرين كلمه ((يمين (( را به معناى سوگند گرفته اند. و اين بعيد است ، و بنا به گفته آنان معناى آيه چنين مى شود: تصميم گرفت تا به خاطر سوگندى كه قبلا خورده بود، و گفته بود: ((تاللّه لاكيدن اصنامكم (( بت ها را درهم بشكند. | بعضى از مفسرين كلمه ((يمين (( را به معناى سوگند گرفته اند. و اين بعيد است ، و بنا به گفته آنان معناى آيه چنين مى شود: تصميم گرفت تا به خاطر سوگندى كه قبلا خورده بود، و گفته بود: ((تاللّه لاكيدن اصنامكم (( بت ها را درهم بشكند. | ||
فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ | فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ | ||
كلمه ((زف (( و نيز ((زفيف (( به معناى راه رفتن به سرعت است ، و معناى آيه اين است كه : مردم با سرعت به طرف ابراهيم (عليه السلام ) آمدند، به خاطر اهتمامى كه نسبت به حادثه داشتند و احتمال مى دادند كه به دست ابراهيم (عليه السلام ) پيش آمده باشد. | كلمه ((زف (( و نيز ((زفيف (( به معناى راه رفتن به سرعت است ، و معناى آيه اين است كه : مردم با سرعت به طرف ابراهيم (عليه السلام ) آمدند، به خاطر اهتمامى كه نسبت به حادثه داشتند و احتمال مى دادند كه به دست ابراهيم (عليه السلام ) پيش آمده باشد. | ||
و در اين كلام حذف و اختصارگويى به كار رفته ، برگشتن مردم از مراسم عيد، و آمدنشان به بتخانه ، ديدن آن منظره ، تحقيق حادثه و گمانشان به آن حضرت كه در سوره انبياء آمده بود اينجا حذف شده است . | و در اين كلام حذف و اختصارگويى به كار رفته ، برگشتن مردم از مراسم عيد، و آمدنشان به بتخانه ، ديدن آن منظره ، تحقيق حادثه و گمانشان به آن حضرت كه در سوره انبياء آمده بود اينجا حذف شده است . | ||
<span id='link144'><span> | <span id='link144'><span> | ||
==و احتجاج او با بت پرستان == | ==و احتجاج او با بت پرستان == | ||
قَالَ أَ تَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ وَ | قَالَ أَ تَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ وَ اللَّهُ خَلَقَكمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ | ||
در اين جمله نيز حذف و اختصارگويى به كار رفته : دستگيرى ابراهيم (عليه السلام ) آوردنش در جلو چشم مردم ، بازجويى كردن از او و ساير جزئيات ديگر، حذف شده . | در اين جمله نيز حذف و اختصارگويى به كار رفته : دستگيرى ابراهيم (عليه السلام ) آوردنش در جلو چشم مردم ، بازجويى كردن از او و ساير جزئيات ديگر، حذف شده . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۲۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۲۷ </center> | ||
خط ۴۲: | خط ۴۴: | ||
و اگر مراد آيه شريفه اين بوده باشد كه بخواهد بفرمايد: خدا اعمال شما را خلق كرده و خود شما و اراده شما هيچ دخالت و وساطتى نداريد و خلاصه اگر آيه شريفه بخواهد جبر را افاده كند، در اين صورت ديگر توبيخ و تقبيح نيست بلكه عذرى است براى بندگان و حجتى است به نفع ايشان و عليه خدا. و حال آنكه مى دانيم اين طور نيست ، بلكه خداى تعالى مى خواهد در اين آيه مردم را توبيخ كند، نه اينكه بهانه به دست ايشان بدهد. | و اگر مراد آيه شريفه اين بوده باشد كه بخواهد بفرمايد: خدا اعمال شما را خلق كرده و خود شما و اراده شما هيچ دخالت و وساطتى نداريد و خلاصه اگر آيه شريفه بخواهد جبر را افاده كند، در اين صورت ديگر توبيخ و تقبيح نيست بلكه عذرى است براى بندگان و حجتى است به نفع ايشان و عليه خدا. و حال آنكه مى دانيم اين طور نيست ، بلكه خداى تعالى مى خواهد در اين آيه مردم را توبيخ كند، نه اينكه بهانه به دست ايشان بدهد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۲۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۲۸ </center> | ||
قَالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْيَناً فَأَلْقُوهُ فى | قَالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْيَناً فَأَلْقُوهُ فى الجَْحِيمِ | ||
كلمه ((بنيان (( مصدر براى ((بنى ، يبنى (( است ، و مراد از آن اسم مفعول ، يعنى ((مبنى (( است . و كلمه ((جحيم (( به معناى آتشى است كه شعله هايش شديد باشد، و معنايش اين است كه : براى شكنجه وى محلى بسازيد كه گنجايش آتش افروخته داشته باشد، سپس وى را در آن آتش بيفكنيد. | كلمه ((بنيان (( مصدر براى ((بنى ، يبنى (( است ، و مراد از آن اسم مفعول ، يعنى ((مبنى (( است . و كلمه ((جحيم (( به معناى آتشى است كه شعله هايش شديد باشد، و معنايش اين است كه : براى شكنجه وى محلى بسازيد كه گنجايش آتش افروخته داشته باشد، سپس وى را در آن آتش بيفكنيد. | ||
فَأَرَادُوا بِهِ كَيْداً فجَعَلْنَهُمُ الاَسفَلِينَ | فَأَرَادُوا بِهِ كَيْداً فجَعَلْنَهُمُ الاَسفَلِينَ | ||
خط ۶۷: | خط ۶۹: | ||
<span id='link148'><span> | <span id='link148'><span> | ||
==گفتگوى ابراهيم و اسمعيل عليهماالسلام درباره رؤ ياى ذبح و... == | ==گفتگوى ابراهيم و اسمعيل عليهماالسلام درباره رؤ ياى ذبح و... == | ||
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السعْىَ قَالَ يَبُنىَّ إِنى أَرَى فى الْمَنَامِ أَنى أَذْبحُك فَانظرْ مَا ذَا تَرَى ... | |||
حرف ((فا در اول آيه فاى فصيحه است كه مى فهماند چيزى در اينجا حذف شده و تقدير كلام اين است كه : ((فلما ولد له و نشا و بلغ معه السعى : همين كه خداى تعالى پسرى به او داد و آن پسر نشو و نمو كرد و به حد سعى و كوشش رسيد((. و منظور از رسيدن به حد سعى و كوشش رسيدن به آن حد از عمر است كه آدمى عادتا مى تواند براى حوائج زندگى خود كوشش كند و اين همان سن بلوغ است ، و معناى آيه اين است كه : وقتى آن فرزند به حد بلوغ رسيد، ابراهيم به او گفت اى پسرم ... | حرف ((فا در اول آيه فاى فصيحه است كه مى فهماند چيزى در اينجا حذف شده و تقدير كلام اين است كه : ((فلما ولد له و نشا و بلغ معه السعى : همين كه خداى تعالى پسرى به او داد و آن پسر نشو و نمو كرد و به حد سعى و كوشش رسيد((. و منظور از رسيدن به حد سعى و كوشش رسيدن به آن حد از عمر است كه آدمى عادتا مى تواند براى حوائج زندگى خود كوشش كند و اين همان سن بلوغ است ، و معناى آيه اين است كه : وقتى آن فرزند به حد بلوغ رسيد، ابراهيم به او گفت اى پسرم ... | ||
((قال يا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحك (( - اين جمله حكايت رويايى است كه ابراهيم در خواب ديد. و تعبير به ((انى ارى (( دلالت دارد بر اينكه اين صحنه را مكرر در خواب ديده ، همچنان كه اين تعبير در آيه ((و قال الملك انى ارى ...(( نيز همين استمرار را مى رساند. | ((قال يا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحك (( - اين جمله حكايت رويايى است كه ابراهيم در خواب ديد. و تعبير به ((انى ارى (( دلالت دارد بر اينكه اين صحنه را مكرر در خواب ديده ، همچنان كه اين تعبير در آيه ((و قال الملك انى ارى ...(( نيز همين استمرار را مى رساند. | ||
خط ۷۳: | خط ۷۵: | ||
((قال يا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاء اللّه من الصابرين (( - اين آيه پاسخى است كه فرزند به پدر مى دهد. و جمله ((پدرجان ! انجام بده آنچه بدان ماءمور شده اى (( اظهار رضايت اسماعيل است نسبت به سر بريدن و ذبح خودش ، چيزى كه هست اين اظهار رضايت را به صورت امر آورد. و نيز اگر گفت : ((بكن آنچه را كه بدان ماءمور شده اى ،(( و نگفت : ((مرا ذبح كن ((، براى اشاره به اين است كه بفهماند: پدرش ماءمور به اين امر بوده و به جز اطاعت و انجام آن ماءموريت چاره اى نداشت . | ((قال يا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاء اللّه من الصابرين (( - اين آيه پاسخى است كه فرزند به پدر مى دهد. و جمله ((پدرجان ! انجام بده آنچه بدان ماءمور شده اى (( اظهار رضايت اسماعيل است نسبت به سر بريدن و ذبح خودش ، چيزى كه هست اين اظهار رضايت را به صورت امر آورد. و نيز اگر گفت : ((بكن آنچه را كه بدان ماءمور شده اى ،(( و نگفت : ((مرا ذبح كن ((، براى اشاره به اين است كه بفهماند: پدرش ماءمور به اين امر بوده و به جز اطاعت و انجام آن ماءموريت چاره اى نداشت . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۳۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۳۱ </center> | ||
ستَجِدُنى إِن شاءَ | ستَجِدُنى إِن شاءَ اللَّهُ مِنَ الصبرِينَ | ||
- اين جمله از ناحيه اسماعيل يك نحوه دلجويى است نسبت به پدر، مى خواهد به پدر بگويد: من از اينكه قربانى ام كنى به هيچ وجه اظهار ترس نمى كنم و در پاسخ چيزى نگفت كه باعث ناراحتى پدر شود و از ديدن آن جسد به خون آغشته فرزندش به هيجان درآيد،بلكه سخنى گفت كه اندوهش پس از ديدن آن منظره كاسته شود، و اين كلام خود را كه يك دنيا صفا در آن بود با قيد ان شاء اللّه مقيد كرد، تا صفاى بيشترى پيدا كند. | - اين جمله از ناحيه اسماعيل يك نحوه دلجويى است نسبت به پدر، مى خواهد به پدر بگويد: من از اينكه قربانى ام كنى به هيچ وجه اظهار ترس نمى كنم و در پاسخ چيزى نگفت كه باعث ناراحتى پدر شود و از ديدن آن جسد به خون آغشته فرزندش به هيجان درآيد،بلكه سخنى گفت كه اندوهش پس از ديدن آن منظره كاسته شود، و اين كلام خود را كه يك دنيا صفا در آن بود با قيد ان شاء اللّه مقيد كرد، تا صفاى بيشترى پيدا كند. | ||
چون با آوردن اين قيد معناى كلامش چنين مى شود: من اگر گفتم در اين حادثه صبر مى كنم ، اتصافم به اين صفت پسنديده از خودم نيست و زمام امرم به دست خودم نيست ، بلكه هر چه دارم از مواهبى است كه خدا به من ارزانى داشته ، و از منتهايى است كه خدا بر من نهاده . اگر او بخواهد من داراى چنين صبرى خواهم شد و او مى تواند نخواهد و اين صبر را از من بگيرد. | چون با آوردن اين قيد معناى كلامش چنين مى شود: من اگر گفتم در اين حادثه صبر مى كنم ، اتصافم به اين صفت پسنديده از خودم نيست و زمام امرم به دست خودم نيست ، بلكه هر چه دارم از مواهبى است كه خدا به من ارزانى داشته ، و از منتهايى است كه خدا بر من نهاده . اگر او بخواهد من داراى چنين صبرى خواهم شد و او مى تواند نخواهد و اين صبر را از من بگيرد. | ||
فَلَمَّا أَسلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ | |||
((اسلام (( به معناى رضايت دادن و تسليم شدن است . و كلمه ((تل (( به معناى به زمين انداختن كسى است . و كلمه ((جبين (( به معناى يكى از دو طرف پيشانى است . و لام در ((للجبين (( بيان مى كند كه كجاى اسماعيل روى زمين قرار گرفت ، نظير آيه ((يخرون للاذقان سجدا(( و معناى آيه اين است كه : ابراهيم و اسماعيل تسليم امر خدا شدند و به آن رضايت دادند، و ابراهيم (عليه السلام ) فرزندش را به پهلو خواباند. | ((اسلام (( به معناى رضايت دادن و تسليم شدن است . و كلمه ((تل (( به معناى به زمين انداختن كسى است . و كلمه ((جبين (( به معناى يكى از دو طرف پيشانى است . و لام در ((للجبين (( بيان مى كند كه كجاى اسماعيل روى زمين قرار گرفت ، نظير آيه ((يخرون للاذقان سجدا(( و معناى آيه اين است كه : ابراهيم و اسماعيل تسليم امر خدا شدند و به آن رضايت دادند، و ابراهيم (عليه السلام ) فرزندش را به پهلو خواباند. | ||
و اين جمله پاسخى مى خواهد كه در كلام نيامده ، چون معناى تحت اللفظى كلام چنين است : ((پس همين كه تسليم شدند، ابراهيم فرزند خود را به زمين خواباند و يك طرف پيشانى اش را به زمين نهاد(( و ديگر نفرموده كه چه شد، و اين به خاطر آن است كه بفهماند جواب ((لما(( از بس مهم و مصيبت آن جناب آن قدر شديد و تلخ بود كه قابل گفتن نيست . | و اين جمله پاسخى مى خواهد كه در كلام نيامده ، چون معناى تحت اللفظى كلام چنين است : ((پس همين كه تسليم شدند، ابراهيم فرزند خود را به زمين خواباند و يك طرف پيشانى اش را به زمين نهاد(( و ديگر نفرموده كه چه شد، و اين به خاطر آن است كه بفهماند جواب ((لما(( از بس مهم و مصيبت آن جناب آن قدر شديد و تلخ بود كه قابل گفتن نيست . | ||
<span id='link149'><span> | <span id='link149'><span> | ||
==ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام سربلند از آزمايش بزرگ الهى و... == | ==ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام سربلند از آزمايش بزرگ الهى و... == | ||
وَ نَدَيْنَهُ أَن يَإِبْرَهِيمُ قَدْ | وَ نَدَيْنَهُ أَن يَإِبْرَهِيمُ قَدْ صدَّقْت الرُّءْيَا | ||
اين آيه عطف است بر جوابى كه گفتيم از ((لما(( حذف شده . و معناى جمله ((قد صدقت الرويا(( اين است كه : با آن رويا معامله روياى راست و صادق نمودى و امرى كه ما در آن رويا به تو كرديم امتثال نمودى . و منظور از اين كلام اين است كه : امرى كه ما بتو كرديم براى امتحان تو و تعيين مقدار و ميزان بندگى تو بوده كه در امتثال چنين امرى همين كه آماده شدى آن را انجام دهى ، كافى است ، چون همين مقدار از امتثال ميزان بندگى تو را معين مى كند. | اين آيه عطف است بر جوابى كه گفتيم از ((لما(( حذف شده . و معناى جمله ((قد صدقت الرويا(( اين است كه : با آن رويا معامله روياى راست و صادق نمودى و امرى كه ما در آن رويا به تو كرديم امتثال نمودى . و منظور از اين كلام اين است كه : امرى كه ما بتو كرديم براى امتحان تو و تعيين مقدار و ميزان بندگى تو بوده كه در امتثال چنين امرى همين كه آماده شدى آن را انجام دهى ، كافى است ، چون همين مقدار از امتثال ميزان بندگى تو را معين مى كند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۳۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۳۲ </center> | ||
خط ۹۳: | خط ۹۵: | ||
سلَمٌ عَلى إِبْرَهِيمَ | سلَمٌ عَلى إِبْرَهِيمَ | ||
اين جمله تحيتى است از خداى تعالى به ابراهيم (عليه السلام )، و اگر ((سلام (( را بدون ا لف و لام و نكره آورد، براى اين است كه بفهماند سلامى بر ابراهيم (عليه السلام ) باد كه بيان نتواند عظمت آن را در خود بگنجاند. | اين جمله تحيتى است از خداى تعالى به ابراهيم (عليه السلام )، و اگر ((سلام (( را بدون ا لف و لام و نكره آورد، براى اين است كه بفهماند سلامى بر ابراهيم (عليه السلام ) باد كه بيان نتواند عظمت آن را در خود بگنجاند. | ||
كَذَلِك نجْزِى | كَذَلِك نجْزِى الْمُحْسِنِينَإِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ | ||
تفسير هر دو آيه در سابق گذشت . | تفسير هر دو آيه در سابق گذشت . | ||
بَشرْنَهُ بِإِسحَقَ | بَشرْنَهُ بِإِسحَقَ نَبِيًّا مِّنَ الصلِحِينَ | ||
ضمير به ابراهيم (عليه السلام ) برمى گردد. مى فرمايد: ما ابراهيم (عليه السلام ) را بشارت داديم كه صاحب فرزندى مى شود به نام اسحاق . | ضمير به ابراهيم (عليه السلام ) برمى گردد. مى فرمايد: ما ابراهيم (عليه السلام ) را بشارت داديم كه صاحب فرزندى مى شود به نام اسحاق . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۳۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۳۳ </center> | ||
بايد دانست اين آيه شريفه كه متضم ن بشارت به ولادت اسحاق (عليه السلام ) است ، به خاطر اينكه بعد از بشارت قبلى است ، كه از تولد اسماعيل خبر مى داد، و مى فرمود: ((فبشرناه بغلام حليم (( و دنبالش فرمود: ((فلما بلغ معه السعى (( ظاهر و بلكه صريح در اين است كه : ذبيح غير از اسحاق است ، بلكه اسماعيل است . و ما در تفسير سوره انعام در ذيل قصص ابراهيم (عليه السلام ) اين معنا را به طور مفصل اثبات كرده ايم . | بايد دانست اين آيه شريفه كه متضم ن بشارت به ولادت اسحاق (عليه السلام ) است ، به خاطر اينكه بعد از بشارت قبلى است ، كه از تولد اسماعيل خبر مى داد، و مى فرمود: ((فبشرناه بغلام حليم (( و دنبالش فرمود: ((فلما بلغ معه السعى (( ظاهر و بلكه صريح در اين است كه : ذبيح غير از اسحاق است ، بلكه اسماعيل است . و ما در تفسير سوره انعام در ذيل قصص ابراهيم (عليه السلام ) اين معنا را به طور مفصل اثبات كرده ايم . | ||
وَ بَرَكْنَا عَلَيْهِ وَ عَلى إِسحَقَ وَ مِن | وَ بَرَكْنَا عَلَيْهِ وَ عَلى إِسحَقَ وَ مِن ذُرِّيَّتِهِمَا محْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِّنَفْسِهِ مُبِينٌ | ||
جمله ((باركنا(( از مصدر ((مباركه (( است ، و آن به اين است كه خير و دوام پر حاصلى را نصيب موجودى كنند. پس معناى آيه چنين مى شود: ما ابراهيم و اسحاق را خير و دوام داديم و آن دو را پر حاصل و پر اثر گردانديم . | جمله ((باركنا(( از مصدر ((مباركه (( است ، و آن به اين است كه خير و دوام پر حاصلى را نصيب موجودى كنند. پس معناى آيه چنين مى شود: ما ابراهيم و اسحاق را خير و دوام داديم و آن دو را پر حاصل و پر اثر گردانديم . | ||
ممكن هم هست جمله ((و من ذريتهما...(( قرينه باشد بر اينكه مراد از جمله ((باركنا(( اين باشد كه ما بركت و كثرت را در اولاد او و اولاد اسحاق قرار داديم . و بقيه الفاظ آيه روشن است . مى فرمايد: ((و از ذريه ابراهيم ، و اسحاق بعضى نيكوكار و بعضى آشكارا به خود ستم كردند((. | ممكن هم هست جمله ((و من ذريتهما...(( قرينه باشد بر اينكه مراد از جمله ((باركنا(( اين باشد كه ما بركت و كثرت را در اولاد او و اولاد اسحاق قرار داديم . و بقيه الفاظ آيه روشن است . مى فرمايد: ((و از ذريه ابراهيم ، و اسحاق بعضى نيكوكار و بعضى آشكارا به خود ستم كردند((. | ||
خط ۱۳۰: | خط ۱۳۲: | ||
مؤ لف : روايات در خصوص اين قصه بسيار زياد است و خالى از اختلاف نيست . و نيز در مجمع البيان از تفسير عياشى نقل كرده كه وى به سند خود از يزيد بن معاويه عجلى نقل كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) پرسيدم : بين دو بشارتى كه به ابراهيم (عليه السلام ) داده شد، يكى بشارت به ولادت اسماعيل و ديگرى بشارت به ولادت اسحاق ، چند سال فاصله بود؟ فرمود: بين اين دو بشارت پنج سال فاصله شد، و آيه شريفه ((فبشرناه بغلام حليم (( اولين بشارتى بود كه خداى تعالى به فرزنددار شدن ابراهيم (عليه السلام ) داد، و منظور از ((غلام حليم (( اسماعيل (عليه السلام ) بود. | مؤ لف : روايات در خصوص اين قصه بسيار زياد است و خالى از اختلاف نيست . و نيز در مجمع البيان از تفسير عياشى نقل كرده كه وى به سند خود از يزيد بن معاويه عجلى نقل كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) پرسيدم : بين دو بشارتى كه به ابراهيم (عليه السلام ) داده شد، يكى بشارت به ولادت اسماعيل و ديگرى بشارت به ولادت اسحاق ، چند سال فاصله بود؟ فرمود: بين اين دو بشارت پنج سال فاصله شد، و آيه شريفه ((فبشرناه بغلام حليم (( اولين بشارتى بود كه خداى تعالى به فرزنددار شدن ابراهيم (عليه السلام ) داد، و منظور از ((غلام حليم (( اسماعيل (عليه السلام ) بود. | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۱۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۱۹}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش