۱۳٬۷۱۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۵: | خط ۵: | ||
<span id='link39'><span> | <span id='link39'><span> | ||
==اشاره به سياق نزول اين | ==اشاره به سياق نزول اين آيات شريفه == | ||
<center> «'''بیان آیات'''» </center> | <center> «'''بیان آیات'''» </center> | ||
سياق اين | سياق اين آيات، شهادت مى دهد بر اين كه مشركان از قوم رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، به بعضى از اهل كتاب مراجعه نموده، درباره آن جناب از ايشان نظريه خواسته اند، و بعضى از آيات قرآن را هم كه تورات را تصديق كرده، بر آنان عرضه كرده اند. | ||
و | و اهل كتاب پاسخ داده اند كه: آرى، ما آنچه در قرآن در اين باره آمده، تصديق داريم و به آنچه از معارف حقه، كه قرآن متضمن آن است، ايمان داريم. و اصولا آورندۀ قرآن را قبل از آن كه مبعوث شود، مى شناختيم، همچنان كه در آيه «۵۳» از همين آيات فرموده: «وَ إذَا يُتلَى عَلَيهِم قَالُوا آمَنّا بِهِ إنّهُ الحَقُّ مِن رَبّنَا إنّا كُنّا مِن قَبلِهِ مُسلِمِين». | ||
اين | و مشركان از اين پاسخ اهل كتاب ناراحت شده، به مشاجره و درشتگويى با آنان پرداختند و گفته اند كه: اين قرآن، سحر و تورات شما هم، مثل آن سحر است. «سِحرَانِ تَظَاهَرَا: هر دو سحرند، كه يكدگر را كمك مى كنند». «وَ إنّا بِكُلٍّ كَافِرُون: و ما به هر دو كافريم». در نتيجه، اهل كتاب از مشركان اعراض نموده، و گفته اند: «سَلاَمٌ عَلَيكُم لَا نَبتَغِى الجَاهِلِين». | ||
خداى | اين، آن چيزى است كه از سياق آيات مورد بحث به دست مى آيد. و خداى سبحان، وقتى داستان موسى را بيان كرده، خبر داده كه: چگونه مردمى زيردست و برده و ضعيف و زير شكنجه فرعونيان - كه پسرانشان را ذبح مى كرد و دختران آنان را زنده مى گذاشت را، بر آن ياغيان خونخوار و طاغيان تبهكار پيروز كرد. آن هم به دست كودكى از همان ستم كشان، كه در دامن همان دشمن خون آشامش بپروريد. دشمنى كه به فرمان او، هزاران كودك از دودمان وى را سر بريدند، و بعد از پرورش يافتنش، او را از ميان دشمن بيرون كرد، و دوباره به ميان آنان فرستاد، و بر آنان غالب ساخت، تا همه را غرق كرده، و دودمان بنى اسرائيل را نجات بخشيد و وارث آنان كرد. | ||
خداى سبحان، بعد از ذكر اين ماجرا، روى سخن را متوجه كتاب هاى آسمانى كه متضمن دعوت به دين توحيد است، و بدان وسيله حجت بر خلق تمام مى شود، و هم حامل تذكرهايى براى مردم است نموده و مى فرمايد: خداى سبحان، تورات را كه در آن بصيرت ها و هدايت و رحمت براى مردم بود، بر موسى نازل كرد، تا شايد از يادآورى قرون گذشته، و هلاكت امت هاى گذشته، به جرم نافرمانى ها، متذكر شوند، و از نافرمانى خدا دست بردارند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۶۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۶۸ </center> | ||
و نيز قرآن را بر رسول خدا | و نيز قرآن را بر رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» نازل كرد، و در آن داستان ها از موسى بياورد. با اين كه رسول اسلام در عصر موسى نبود، و نزول تورات را بر وى نديد و در طور حضور نداشت، آن وقتى كه خدا ندايش داد، و با او سخن گفت. | ||
و آنچه بين موسى و شعيب «عليهما السلام» گذشته بود، براى آن جناب بيان داشت. با اين كه آن جناب در مَديَن نبود، تا جريان را براى مردم تعريف كند، وليكن خداى تعالى، از درِ رحمت، آن را برايش بيان كرد، تا با نقل كردن آن، انذار كند مردمى را كه قبل از او نذير نداشتند. | |||
چون به خاطر كفرشان و فسوقشان، در معرض نزول عذاب و گرفتار شدن به مصيبت قرار گرفته بودند، و اگر اين كتاب را نازل نمى كرد، و دعوت را ابلاغ نمى كرد، هر آينه، آن وقت مى گفتند: «رَبّنَا لَولَا أرسَلتَ إلَينَا رَسُولاً فَنَتّبِعَ آيَاتِكَ: پروردگارا! چرا رسولى به سوى ما نفرستادى، تا آيات تو را پيروى كنيم، و حجت ايشان عليه خدا تمام بود. | |||
ولى وقتى خداى تعالى، پيغمبر خود را مبعوث نموده، و قرآن نازل شد، و حق به سويشان آمد، گفتند: «لَولَا أُوتِىَ مِثلَ مَا أُوتِىَ مُوسَى، أوَلَم يَكفُرُوا بِمَا أُوتِىَ مُوسَى مِن قَبل». چرا به او آن معجزاتى را ندادند كه به موسى دادند، آيا همين ها نبودند كه به همان معجزات كه به موسى داده شد، در هنگامى كه به اهل كتاب مراجعه كردند، و اهل كتاب قرآن را تصديق كردند. كفر ورزيده گفتند: هم قرآن و هم تورات، سحر است كه يكديگر را كمك مى كنند، و مگر نگفتند ما به همه اين ها كافريم؟ | |||
آنگاه به رسول گرامى خود حجت را مى آموزد، تا با آن عليه كفار احتجاج كند، مى فرمايد: «قُل فَأتُوا بِكِتَابٍ مِن عِندِ اللهِ هُوَ أهدَى مِنهُمَا أتّبِعهُ: به ايشان بگو اگر راست مى گوييد، پس شما كتابى از نزد خدا بياوريد كه بهتر از قرآن و تورات باشد، تا من آن را پيروى كنم». | |||
يعنى حكمت خدا واجب مى سازد كه بالاخره از ناحيه او كتابى به سوى خلق نازل شود، تا مردم را به سوى حق هدايت نموده، و بدان حجت بر مردم تمام شود، و مردم حق را بشناسند. ناگزير اگر تورات و قرآن كتاب هدايت نباشند، و براى هدايت مردم كافى نباشند، بايد كتابى كه بهتر از آن دو هدايت مى كند، بوده باشد، و حال آن كه چنين كتابى نيست. چون هادى تر از اين دو كتاب نمى شود، براى اين كه آنچه در اين دو كتاب از معارف حقه وجود دارد، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۶۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۶۹ </center> | ||
مؤيد به اعجاز است، و براهين عقلى نيز آن را تأييد مى كند. | |||
علاوه بر اين، كتاب سماوى بهتر از آن دو نيست. پس آن دو، كتاب هدايت اند و اين مردم كه از آن دو اعراض مى كنند، به حكم برهان و دليل عقل اعراض نمى كنند، بلكه هواى نفس خود را پيروى مى كنند، و از صراط مستقيم گمراه شده اند، «فَإن لَم يَستَجِيبُوا لَكَ فَاعلَم أنّمَا يَتّبِعُونَ أهوَاءَهُم...». | |||
آنگاه قومى از اهل كتاب را مدح مى كند، كه وقتى مشركان نزد آنان رفتند تا از امر محمّد «صلى الله عليه و آله و سلم» و قرآن پرسش كنند، آنان اظهار كردند كه: ما به او و كتاب او ايمان داريم، و او را تصديق مى كنيم، و از حرف لغو مشركان روى گرداندند. | |||
«'''وَ لَقَد آتَينَا مُوسَى الكِتَابَ مِن بَعدِ مَا أهلَكنَا القُرُونَ الأولَى بَصَائِرَ لِلنّاس...'''»: | |||
«لام» بر سرِ جمله «لَقَد آتَينَا» لام سوگند است، و آيه را چنين معنا مى دهد كه: من سوگند مى خورم، كه ما كتاب تورات را به موسى داديم، و آن را به وى وحى نموديم. | |||
«'''مِن بَعدِ مَا أهلَكنَا القُرُونَ الأولَى بَصَائِرَ لِلنّاس'''» - يعنى بعد از آن كه اقوام و نسل هاى سابق بر نزول تورات را هلاك كرديم، مانند قوم نوح، و اقوام ديگرى كه بعد از ايشان هلاك شدند، و چه بسا يكى از آن ها قوم فرعون باشد. | |||
در آيه مورد بحث مى فرمايد: ما كتاب را به موسى داديم، بعد از آن كه قرون اولى را هلاك كرده بوديم، و اين قيد براى اين است كه: اشاره كند به اين كه در اوان بعثت موسى، بشر محتاج به يك كتاب آسمانى بود. براى اين كه معالم دين الهى با رفتن قرون اولى مندرس شده بود. | |||
و نيز كتابى لازم بود تا در آن به داستان هاى امم گذشته، اشاره شود، تا مردم بدانند كه آنان به خاطر تكذيب آيات خدا چگونه به عذاب الهى دچار شدند. در نتيجه آنان كه عبرت گير هستند، عبرت گيرند، و آن هايى كه تذكر پذيرند، متذكر شوند. | |||
كلمه | كلمه «بَصَائِر»، جمع «بصيرت» است، كه به معناى وسيله ديدن است. و گويا مراد از «بصائر»، حجت ها و ادلّه روشنى است كه به وسيله آن ها حق ديده مى شود، و ميان حق و باطل تميز داده مى شود. و جملۀ «بَصَائِرَ لِلنّاس»، حال از كتاب است. و بعضى گفته اند: مفعولٌ له است، (كه در معنا بصائر الناس خواهد بود). | ||
و كلمه | و كلمه «هُدى»، به معناى هادى يا هر چيزى است كه مايه هدايت باشد. و همچنين كلمۀ «رحمة»، به معناى مايه رحمت است، و اين دو كلمه، حال از كتاب اند، مانند بصائر، كه آن نيز حال بوده و همان مفسرى كه بصائر را مفعولٌ له گرفته بود، اين دو كلمه را هم مفعولٌ له گرفته است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۷۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۷۰ </center> | ||
و معنايش اين است كه : سوگند مى خورم كه ما به موسى كتاب | و معنايش اين است كه: | ||
سوگند مى خورم كه ما به موسى كتاب داديم، كه همان تورات است، و اين كتاب را بعد از هلاكت اقوام گذشته داديم. چون حكمت اقتضاء مى كرد كه دعوت به دين توحيد و انذار بشر از عذاب را تجديد كنيم. لذا اين كتاب را به موسى داديم، در حالى كه پر از حجت ها و براهين واضح و روشنگر بود، كه انسان ها به وسيلۀ آن حجت ها، به معارف حقه و به سوى هدايت راه مى يابند. | |||
و نيز رحمتى بود كه انسان ها به وسيلۀ عمل به دستورات و شرايع و احكام آن مشمول رحمت مى شوند، اين كتاب را نازل كرديم، براى اين كه انسان ها متذكر شده، آنچه از عقايد و اعمال كه بر آنان واجب است، بشناسند، و بفهمند كه به چه عقايدى بايد معتقد باشند، و چه اعمالى را واجب است انجام دهند. | |||
«'''وَ مَا كُنت بجَانِبِ الْغَرْبىِّ إِذْ قَضيْنَا إِلى مُوسى الاَمْرَ وَ مَا كُنت مِنَ الشاهِدِينَ'''»: | «'''وَ مَا كُنت بجَانِبِ الْغَرْبىِّ إِذْ قَضيْنَا إِلى مُوسى الاَمْرَ وَ مَا كُنت مِنَ الشاهِدِينَ'''»: | ||
اين آيه | اين آيه شريفه، خطاب به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» است، و كلمۀ «غربى»، صفت چيزى است كه حذف شده، كه يا وادى است، و يا كوه. و معنايش اين است كه: تو در جانب بيابان غربى و يا كوه غربى نبودى، كه چنين و چنان شد. | ||
«'''إذ قَضَينَا إلَى مُوسَى الأمر'''» - گويا كلمۀ «قَضَاء» در اين جا، متضمن معناى عهد است. (چون با كلمۀ إلَى متعدى شده). و مراد به طورى كه گفته اند، اين است كه: ما امر را به وى عهد كرديم، و معناى اين جمله، اين است كه: | |||
ما امر نبوت او را با نازل كردن تورات به وى، محكم كرديم. و اما اصل نبوتش را جملۀ «وَ مَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إذ نَادَينَا»، متعرض آن است، كه در دو آيه بعد قرار دارد. و جملۀ «وَ مَا كُنتَ مِنَ الشّاهِدِين»، تأكيد همان جمله قبل است. يعنى جملۀ «وَ مَا كُنتَ بِجَانِبِ الغِربِىّ». | |||
و معناى | و معناى آيه، اين است كه: محمّد! تو حاضر و شاهد نبودى، آن هنگامى را كه ما تورات را بر موسى، در جانب غربى از وادى يا كوه، نازل كرديم. | ||
«'''وَ لَكِنَّا أَنشأْنَا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَيهِمُ الْعُمُرُ'''»: | «'''وَ لَكِنَّا أَنشأْنَا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَيهِمُ الْعُمُرُ'''»: | ||
«تطاول عمر»، به معناى امتداد يافتن مدت زندگى است، و اين جمله، استدراك و تبصره است، از نفى در جملۀ «وَ مَا كُنتَ بِجَانِبِ الغِربِىّ»، و معنايش اين است كه: | |||
تو اى محمّد! در آن جا كه ما تورات را بر وى نازل كرديم، حاضر نبودى، وليكن ما نسل هايى را بعد از آن پديد آورديم، و مدت عمر آنان زياد شد، و بعد از آن اينك داستان موسى و نزول كتاب بر او را برايت مى آوريم. بنابراين در آيه شريفه، ايجاز و كوتاه گويى به كار رفته. چون مقام، دلالت بر معنا داشت. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۷۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۷۱ </center> | ||
«'''وَ مَا كنت ثَاوِياً فى أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُوا عَلَيْهِمْ | «'''وَ مَا كنت ثَاوِياً فى أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَ لَكِنَّا كنَّا مُرْسِلِينَ'''»: | ||
كلمۀ «ثاوى»، به معناى مقيم (كسى كه در جايى مسكن و اقامت كند) مى باشد. و ضمير در «عليهم»، به مشركان مكه بر مى گردد. آنان كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» آيات خدا را، كه داستان موسى در مَديَن را حكايت مى كند، بر آنان مى خواند. | |||
«''' | «'''وَ لَكِنّا كُنّا مُرسلِين'''» - اين جمله، استدراك از نفى در اول آيه است، همان طور كه جملۀ «وَ لَكِنّا أنشَأنَا...» نيز، استدراك از آن بود. و معناى استدراك دومى، اين است كه: تو اى محمّد! در ميان اهل مَديَن، يعنى شعيب و قوم او نبودى، و آنچه بر موسى در «مَديَن» گذشت، ناظر نبودى، كه اينك آيات ما را كه بيانگر داستان او در آن جاست، بر مشركان بخوانى، وليكن ماييم كه تو را به سوى قومت فرستاديم، و اين آيات را بر تو نازل كرديم، تا بر آنان بخوانى. | ||
«''' | «'''وَ مَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إذ نَادَينَا وَلَكِن رَحمَةً مِن رَبّك...'''»: | ||
با توجه به ظاهر مقابله اين آيه با آيه قبلى كه فرمود: | با توجه به ظاهر مقابله اين آيه با آيه قبلى كه فرمود: «وَ مَا كُنتَ بِجَانِبِ الغَربِىّ إذ قَضَينَا...»، اين است كه: مراد از اين نداء، همان ندايى است كه از آن درخت، در شبى كه موسى از دور آتشى را در طور ديد، برخاست. | ||
«''' | «'''وَ لَكِن رَحمَةً مِن رَبّك...'''» - اين جمله نيز، استدراك از همان نفى سابق است، و ظاهرا كلمۀ «رَحمَة»، مفعولٌ له است. (يعنى براى رحمت). و اگر در اين جمله از سياق سابق كه خدا در آن به عنوان متكلم مع الغير «ما» نامبرده مى شد، به سياق غيبت (پروردگارت) برگشت شده. براى اين است كه به كمال عنايت خدا به آن جناب دلالت كند. | ||
«''' | «'''لِتُنذِرَ قَوماً مَا أتَاهُم مِن نَذِيرٍ مِن قَبلِكَ'''» - ظاهرا مراد از اين «قوم»، اهل عصر رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» است. و يا هم ايشان است و هم پدران نزديك ايشان. چون عرب قبل از آن جناب نيز، پيامبرانى چون هود، صالح، شعيب، و اسماعيل «عليهم السلام» داشت. | ||
و معنايش اين است كه : تو در جانب طور | و معنايش اين است كه: تو در جانب طور نبودى، كه ما به موسى نداء كرديم و با وى سخن گفتيم، و او را براى رسالت برگزيديم، تا بتوانى اين ماجرا را، به مردم معاصر خودت خبر دهى. خبر دادن كسى كه خودش حاضر و ناظر بوده باشد، وليكن به خاطر آن رحمتى كه از ما به تو شد، آن را به تو خبر داديم تا با نقل آن، مردمى را كه قبل از تو نذيرى نداشتند، انذار كنى براى اين كه متذكر شوند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۷۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۷۲ </center> | ||
«'''وَ | «'''وَ لََولَا أَن تُصِيبَهُم مُّصِيبَةُ بِمَا قَدَّمَت أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنَا...'''»: | ||
مراد از | مراد از جملۀ «مَا قَدّمَت أيدِيهِم: آنچه به دست خود از پيش فرستادند»، همان سيئاتى است كه در اعتقاد و عمل داشتند. به دليل ذيل آيه كه مى گويند: چرا رسولى براى ما نفرستادى، تا آيات تو را پيروى نموده و از مؤمنان باشيم؟ | ||
و مراد از مصيبتى كه به ايشان مى | و مراد از مصيبتى كه به ايشان مى رسد، اعم از مصيبت دنيا و آخرت است. چون لازمه اعراض از حق، با كفر و فسق ورزيدن، مؤاخذه الهى است. هم در دنيا و هم در آخرت، و ما بحث مختصرى در اين باره در ذيل آيه شريفه: «وَ لَو أنّ أهلَ القُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنَا عَلَيهِم بَرَكَاتٍ مِنَ السّمَاءِ وَ الأرض»، و در ذيل آياتى ديگر ايراد كرده ايم. | ||
جملۀ «فَيَقُولُوا رَبّنَاَ لَولَا أرسَلتَ»، متفرع است بر جمله قبلش، به تقدير نفرستادن رسول. و جواب «لَولَا» از آن جايى كه معلوم بوده، حذف شده، و تقدير آيه: «وَ لَولَا أن تُصِيبَهُم مُصِيبَةٌ بِمَا قَدّمَت أیدِيهِم فَيَقُولُوا رَبّنَا لَولَا أرسَلتَ إلَينَا رَسُولاً فَنَتّبِعَ آيَاتِكَ وَ نَكُونَ مِنَ المُؤمِنِينَ لَمَا أرسَلنَا رَسُولاً» مى باشد. | |||
و حاصل معناى | و حاصل معناى آيه، اين است كه: اگر نبود كه در صورت نفرستادن رسول، حق به جانب ايشان مى شد، و ديگر سزاوار ما نبود كه ايشان را به جرم كفر و فسوقشان مؤاخذه كنيم، هر آينه اصلا رسولى به سوى ايشان نمى فرستاديم، ليكن چون اين حجت را عليه ما اقامه مى كردند، و مى گفتند: «لَولَا أرسَلتَ إلَينَا رَسُولاً فَنَتّبِعَ آيَاتِك: چرا رسولى نفرستادى تا پيروى كنيم آياتى را كه او بر ما مى خواند، و از مؤمنان مى شديم»؟ لذا رسول به سويشان فرستاديم. | ||
«'''فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا لَوْلا أُوتىَ مِثْلَ مَا أُوتىَ مُوسى'''»: | «'''فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا لَوْلا أُوتىَ مِثْلَ مَا أُوتىَ مُوسى'''»: | ||
يعنى پس به همان | يعنى: پس به همان جهت، ما رسول به سويشان به حق فرستاديم و كتاب نازل كرديم، و همين كه از ناحيه ما حق - كه ظاهرا مراد از آن، قرآن نازل بر رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» است - به سويشان آمد، «قَالُوا لَولَا أُوتِىَ مِثلَ مَا أُوتِىَ مُوسَى». | ||
يعنى گفتند: چرا به اين پيغمبر، مثل تورات موسى «عليه السلام» كتابى نداد. و گويا مرادشان از اين اعتراض اين بوده كه چرا كتاب اين پيغمبر، مانند كتاب موسى يك باره نازل نشد، همچنان كه قرآن اين اعتراض را در جاى ديگر، از ايشان حكايت كرده و فرموده: «وَ قَالَ الّذِينَ كَفَرُوا لَولَا نُزّلَ عَلَيهِ القُرآن جُملَةً وَاحِدَة». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۷۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۷۳ </center> | ||
خداى | خداى تعالى، در پاسخ از اين اعتراضشان فرمود: «أوَ لَم يَكفُرُوا بِمَا أُوتِىَ مُوسَى مِن قَبل قَالُوا سِحرَانِ تَظَاهَرَ». مگر نبود كه به كتاب موسى هم كه قبل از قرآن بود، كفر ورزيده، گفتند: قرآن و تورات، هر دو سحرند. «وَ قَالُوا إنّا بِكُلٍّ كَافِرُون»، و گفتند: ما به هر دو كافريم. | ||
در اين جا ممكن است بپرسيد كه چرا كلمۀ «قَالُوا: گفتند» را تكرار كرد؟ | |||
در جواب مى گوييم: ممكن است براى اين بوده باشد كه بين اين دو قول فرق هست. زيرا مراد از سخن اولشان، كفر به هر دو كتاب است، و مراد از دومى، كفر به اصل نبوت، و به اين جهت كلمۀ «قَالُوا: گفتند» را تكرار كرد. | |||
<span id='link40'><span> | <span id='link40'><span> | ||
==جواب به مشركين كه هم قرآن و هم تورات را رد و انكار مى كنند و گفتند: ((== | ==جواب به مشركين كه هم قرآن و هم تورات را رد و انكار مى كنند و گفتند: ((== | ||
سحران تظاهرا و انا بكل كافرون (( | سحران تظاهرا و انا بكل كافرون (( |
ویرایش