گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۴۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۴۶ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۱}}
__TOC__
__TOC__


خط ۱۲: خط ۱۴:
و اى بسا وجه اينكه ايمان به جن را به بيشتر مشركين نسبت دادند، نه به همه آنان اين باشد كه بيشتر مشركين منظورشان از بت پرستى مصونيت از شرور آلهه بوده ، و از سوى ديگر در مذهب ايشان مبدء تمام شرور جن بوده است ، پس در نتيجه پرستش بيشتر آنان به طور ناخودآگاه پرستش جن بوده است
و اى بسا وجه اينكه ايمان به جن را به بيشتر مشركين نسبت دادند، نه به همه آنان اين باشد كه بيشتر مشركين منظورشان از بت پرستى مصونيت از شرور آلهه بوده ، و از سوى ديگر در مذهب ايشان مبدء تمام شرور جن بوده است ، پس در نتيجه پرستش بيشتر آنان به طور ناخودآگاه پرستش جن بوده است
و اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از اكثر، همگى مشركين است ، صحيح نيست ، چون اين توجيه و تفسير وقتى صحيح است ، كه كلمه عبادت به اطاعت تفسير شود، و حال آنكه توجه فرموديد كه : آيه شريفه سخنى از اطاعت به ميان نياورده ، بلكه سخن از ايمان گفته است
و اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از اكثر، همگى مشركين است ، صحيح نيست ، چون اين توجيه و تفسير وقتى صحيح است ، كه كلمه عبادت به اطاعت تفسير شود، و حال آنكه توجه فرموديد كه : آيه شريفه سخنى از اطاعت به ميان نياورده ، بلكه سخن از ايمان گفته است
فَالْيَوْمَ لا يَمْلِك بَعْضكمْ لِبَعْضٍ نَّفْعاً وَ لا ضرًّا وَ نَقُولُ لِلَّذِينَ ظلَمُوا ذُوقُوا عَذَاب النَّارِ الَّتى كُنتُم بهَا تُكَذِّبُونَ
فَالْيَوْمَ لا يَمْلِك بَعْضكمْ لِبَعْضٍ نَّفْعاً وَ لا ضرًّا وَ نَقُولُ لِلَّذِينَ ظلَمُوا ذُوقُوا عَذَاب النَّارِ الَّتى كُنتُم بهَا تُكَذِّبُونَ
اين آيه نوعى تفريع و نتيجه گيرى است ، از بيزارى جستن ملائكه از مشركين ، و در اين تفريع و در چند جاى ديگر از كلام خداى تعالى بيان داشته ، كه : به طور كلى هر تابعى از متبوع خود، و هر متبوعى از تابع خود بيزارى ميجويد، از آن جمله فرموده : ((و يوم القيمه يكفرون بشرككم و نيز فرموده : ثم يوم القيمه يكفر بعضكم ببعض و يلعن بعضكم بعضا(( و معناى آيه روشن است
اين آيه نوعى تفريع و نتيجه گيرى است ، از بيزارى جستن ملائكه از مشركين ، و در اين تفريع و در چند جاى ديگر از كلام خداى تعالى بيان داشته ، كه : به طور كلى هر تابعى از متبوع خود، و هر متبوعى از تابع خود بيزارى ميجويد، از آن جمله فرموده : ((و يوم القيمه يكفرون بشرككم و نيز فرموده : ثم يوم القيمه يكفر بعضكم ببعض و يلعن بعضكم بعضا(( و معناى آيه روشن است
<span id='link378'><span>
<span id='link378'><span>
==اصرار و پافشارى مشركين در پيروى هوى و مقاومت بدوندليل در برابر حق و موعظه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنان را به قيام الله ==
==اصرار و پافشارى مشركين در پيروى هوى و مقاومت بدوندليل در برابر حق و موعظه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنان را به قيام الله ==
وَ إِذَا تُتْلى عَلَيهِمْ ءَايَتُنَا بَيِّنَتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلا رَجُلٌ يُرِيدُ أَن يَصدَّكمْ عَمَّا كانَ يَعْبُدُ ءَابَاؤُكُمْ ...مِن نَّذِيرٍ
وَ إِذَا تُتْلى عَلَيهِمْ ءَايَتُنَا بَيِّنَتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلا رَجُلٌ يُرِيدُ أَن يَصدَّكمْ عَمَّا كانَ يَعْبُدُ ءَابَاؤُكُمْ ...مِن نَّذِيرٍ
خطابى است از مشركين ، به عموم مشركين ، كه بعد از شنيدن آيات قرآنى يكديگر را هشدار مى دهند كه : در تمسك به دين آباى خود كوشا باشند، و نيز يكديگر را تحريك مى كنند: كه عليه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به پا خيزند
خطابى است از مشركين ، به عموم مشركين ، كه بعد از شنيدن آيات قرآنى يكديگر را هشدار مى دهند كه : در تمسك به دين آباى خود كوشا باشند، و نيز يكديگر را تحريك مى كنند: كه عليه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به پا خيزند
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۴ </center>
خط ۲۵: خط ۲۷:
بعد از اين جمله براى اينكه اصرارشان در پيروى هوى ، و مقاومت بدون دليل آنان را در برابر حق تاكيد كند، فرمود: ((و ما آتيناهم من كتب يدرسونها و ما ارسلنا اليهم قبلك من نذير(( و اين جمله جمله اى است حاليه ، كه با جمله قبلى چنين معنا مى دهد: ((كسانى كه كافر شدند، - كفار قريش - حق صريح و روشن را سحر روشن خواندند، در حالى كه ما هيچ كتابى به ايشان نداديم ، كه بخوانند، و به استناد آن ، اين قرآن را باطل بدانند و رسولى هم قبل از تو به سوى ايشان نفرستاده بوديم ، تا انذارشان كرده باشد((، و حق و باطل را بر ايشان بيان نموده باشد، و به استناد گفته هاى آن رسول ، اين كتاب را باطل تشخيص ‍ دهند
بعد از اين جمله براى اينكه اصرارشان در پيروى هوى ، و مقاومت بدون دليل آنان را در برابر حق تاكيد كند، فرمود: ((و ما آتيناهم من كتب يدرسونها و ما ارسلنا اليهم قبلك من نذير(( و اين جمله جمله اى است حاليه ، كه با جمله قبلى چنين معنا مى دهد: ((كسانى كه كافر شدند، - كفار قريش - حق صريح و روشن را سحر روشن خواندند، در حالى كه ما هيچ كتابى به ايشان نداديم ، كه بخوانند، و به استناد آن ، اين قرآن را باطل بدانند و رسولى هم قبل از تو به سوى ايشان نفرستاده بوديم ، تا انذارشان كرده باشد((، و حق و باطل را بر ايشان بيان نموده باشد، و به استناد گفته هاى آن رسول ، اين كتاب را باطل تشخيص ‍ دهند
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۵ </center>
وَ كَذَّب الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ مَا بَلَغُوا مِعْشارَ مَا ءَاتَيْنَهُمْ فَكَذَّبُوا رُسلى فَكَيْف كانَ نَكِيرِ
وَ كَذَّب الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ مَا بَلَغُوا مِعْشارَ مَا ءَاتَيْنَهُمْ فَكَذَّبُوا رُسلى فَكَيْف كانَ نَكِيرِ
دو ضمير جمع اولى ((قبلهم (( و دومى ((بلغوا(( به كفار قريش و پيروانشان بر مى گردد، و ضمير جمع سومى و چهارمى به كسانى كه قبل از ايشان بودند. و كلمه ((معشار(( به معناى يك دهم است ، و كلمه ((نكير(( به معناى انكار است ، كه مراد از آن در آيه شريفه لازمه انكار است ، نه خود آن ، و لازمه انكار همان عذاب مى باشد
دو ضمير جمع اولى ((قبلهم (( و دومى ((بلغوا(( به كفار قريش و پيروانشان بر مى گردد، و ضمير جمع سومى و چهارمى به كسانى كه قبل از ايشان بودند. و كلمه ((معشار(( به معناى يك دهم است ، و كلمه ((نكير(( به معناى انكار است ، كه مراد از آن در آيه شريفه لازمه انكار است ، نه خود آن ، و لازمه انكار همان عذاب مى باشد
و معناى آيه اين است كه : كسانى كه قبل از كفار قريش از امتهاى سابق بودند، و كفار قريش ده يك آنها نيرو و شوكت ندارند، وقتى فرستادگان مرا تكذيب كردند، ديديد كه چگونه به عذاب خود گرفتارشان نمودم ، ديگر گرفتارى قريش براى ما كارى ندارد، و اگر در آيه شريفه از تكلم با غير ((اتيناهم (( به تكلم مفرد ((عذابى (( التفات شده ، براى بزرگ شمردن جرم آنان ، و افاده سختى و هول انگيزى عذاب است
و معناى آيه اين است كه : كسانى كه قبل از كفار قريش از امتهاى سابق بودند، و كفار قريش ده يك آنها نيرو و شوكت ندارند، وقتى فرستادگان مرا تكذيب كردند، ديديد كه چگونه به عذاب خود گرفتارشان نمودم ، ديگر گرفتارى قريش براى ما كارى ندارد، و اگر در آيه شريفه از تكلم با غير ((اتيناهم (( به تكلم مفرد ((عذابى (( التفات شده ، براى بزرگ شمردن جرم آنان ، و افاده سختى و هول انگيزى عذاب است
قُلْ إِنَّمَا أَعِظكُم بِوَحِدَةٍ أَن تَقُومُوا للَّهِ مَثْنى وَ فُرَدَى ثُمَّ تَتَفَكرُوا مَا بِصاحِبِكم مِّن جِنَّةٍ
قُلْ إِنَّمَا أَعِظكُم بِوَحِدَةٍ أَن تَقُومُوا للَّهِ مَثْنى وَ فُرَدَى ثُمَّ تَتَفَكرُوا مَا بِصاحِبِكم مِّن جِنَّةٍ
مراد از موعظه ، وصيت و سفارش است ، حال يا كنايه از آن است ، و يا آنكه معناى تضمينى آن سفارش است ((ان تقوموا لله (( يعنى براى خدا قيام كنيد، و منظورتان جز حفظ حرمت خدا نباشد، ((مثنى و فرادى (( يعنى دو بدو، و يكى يكى ، و اين تعبير كنايه از تفرق ، و دورى از اجتماع ، و بر پا كردن غوغا است ، چون غوغا فكر و شعورى ندارد، وقتى بپا شد، غالبا حق را مى ميراند، و باطل را زنده مى كند
مراد از موعظه ، وصيت و سفارش است ، حال يا كنايه از آن است ، و يا آنكه معناى تضمينى آن سفارش است ((ان تقوموا لله (( يعنى براى خدا قيام كنيد، و منظورتان جز حفظ حرمت خدا نباشد، ((مثنى و فرادى (( يعنى دو بدو، و يكى يكى ، و اين تعبير كنايه از تفرق ، و دورى از اجتماع ، و بر پا كردن غوغا است ، چون غوغا فكر و شعورى ندارد، وقتى بپا شد، غالبا حق را مى ميراند، و باطل را زنده مى كند
((ما بصاحبكم من جنه (( - اين جمله استينافى ، و ابتداى كلام است ، و حرف ((ما((، در ابتداى آن نافيه است ، به شهادت اينكه بعد از آن فرموده : ((ان هو الا نذير لكم بين يدى عذاب شديد(( و ممكن هم هست آن را استفهامى و يا موصوله گرفت ، و جمله ((من جنه (( آن موصول را بيان كند
((ما بصاحبكم من جنه (( - اين جمله استينافى ، و ابتداى كلام است ، و حرف ((ما((، در ابتداى آن نافيه است ، به شهادت اينكه بعد از آن فرموده : ((ان هو الا نذير لكم بين يدى عذاب شديد(( و ممكن هم هست آن را استفهامى و يا موصوله گرفت ، و جمله ((من جنه (( آن موصول را بيان كند
خط ۳۴: خط ۳۶:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۶ </center>
و معناى آيه اين است كه : به ايشان بگو: من شما را به موعظتى وصيت مى كنم ، و آن اين است كه بى سر و صدا، و جدا جدا، براى خاطر خدا، قيام كنيد، و در گوشه اى به فكر فرو رويد، چون در تنهايى فكر، بهتر كار مى كند، در چنين حالى درباره امر من كه در طول عمرم در بين شما زندگى كردم ، نيك بينديشيد، و به ياد آوريد كه : جز راى محكم و سديد، فكر صائب و بلند، صداقت و امانت ، از من نديديد، آن وقت خواهيد فهميد كه : من مبتلا به جنون نيستم ، و من جز بيم رسانى كه قوم خود را از عذاب شديدى كه در پيش رو دارند هشدار مى دهد، چيز ديگرى نيستم ، و غرض ديگرى ندارم ، و خواهيد فهميد كه من خير خواه شمايم ، نه خائن به شما
و معناى آيه اين است كه : به ايشان بگو: من شما را به موعظتى وصيت مى كنم ، و آن اين است كه بى سر و صدا، و جدا جدا، براى خاطر خدا، قيام كنيد، و در گوشه اى به فكر فرو رويد، چون در تنهايى فكر، بهتر كار مى كند، در چنين حالى درباره امر من كه در طول عمرم در بين شما زندگى كردم ، نيك بينديشيد، و به ياد آوريد كه : جز راى محكم و سديد، فكر صائب و بلند، صداقت و امانت ، از من نديديد، آن وقت خواهيد فهميد كه : من مبتلا به جنون نيستم ، و من جز بيم رسانى كه قوم خود را از عذاب شديدى كه در پيش رو دارند هشدار مى دهد، چيز ديگرى نيستم ، و غرض ديگرى ندارم ، و خواهيد فهميد كه من خير خواه شمايم ، نه خائن به شما
قُلْ مَا سأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ ...
قُلْ مَا سأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ ...
اين كنايه است از اينكه من از شما مزدى در برابر دعوتم نمى خواهم ، چون وقتى به حكم اين جمله مزدهايى كه فرضا تاكنون از ايشان خواسته ، به ايشان ببخشد پس ديگر مزدى به وى بدهكار نيستند، و لازمه آن اين است كه از اين به بعد هم از ايشان مزدى نخواهد، و منظور از اين تعبير، دلخوش ساختن ايشان است ، تا ديگر او را متهم به اين نكنند، كه دعوت خود را بهانه كرده براى رسيدن به مال و يا رياست
اين كنايه است از اينكه من از شما مزدى در برابر دعوتم نمى خواهم ، چون وقتى به حكم اين جمله مزدهايى كه فرضا تاكنون از ايشان خواسته ، به ايشان ببخشد پس ديگر مزدى به وى بدهكار نيستند، و لازمه آن اين است كه از اين به بعد هم از ايشان مزدى نخواهد، و منظور از اين تعبير، دلخوش ساختن ايشان است ، تا ديگر او را متهم به اين نكنند، كه دعوت خود را بهانه كرده براى رسيدن به مال و يا رياست
سپس كلام را با جمله ((ان اجرى الا على الله و هو على كل شى ء شهيد(( تتميم كرده ، تا كسى به او ايراد نكند كه : هرگز اين ادعاى تو، يعنى توقع نداشتنت قابل قبول نيست ، چون هيچ انسان عاقلى بدون هدف كارى نمى كند، جمله مور د بحث جلو اين ايراد را گرفته ، مى فهماند كه من بدون هدف نيستم ، و بدون مزد كار نمى كنم ، ولى مزدم بر خدا است ، نه بر شما، و خدا شاهد و ناظر عمل من است ، و او بر هر چيزى ناظر است نه تنها بر عمل من
سپس كلام را با جمله ((ان اجرى الا على الله و هو على كل شى ء شهيد(( تتميم كرده ، تا كسى به او ايراد نكند كه : هرگز اين ادعاى تو، يعنى توقع نداشتنت قابل قبول نيست ، چون هيچ انسان عاقلى بدون هدف كارى نمى كند، جمله مور د بحث جلو اين ايراد را گرفته ، مى فهماند كه من بدون هدف نيستم ، و بدون مزد كار نمى كنم ، ولى مزدم بر خدا است ، نه بر شما، و خدا شاهد و ناظر عمل من است ، و او بر هر چيزى ناظر است نه تنها بر عمل من
قُلْ إِنَّ رَبى يَقْذِف بِالحَْقِّ عَلَّمُ الْغُيُوبِ
قُلْ إِنَّ رَبى يَقْذِف بِالحَْقِّ عَلَّمُ الْغُيُوبِ
كلمه ((قذف (( به معنى افكندن است . و جمله ((علام الغيوب (( خبر بعد از خبر براى كلمه ((ان (( و يا خبر است براى مبتداى حذف شده ، كه عبارت است از ضميرى كه به خداى تعالى بر مى گردد
كلمه ((قذف (( به معنى افكندن است . و جمله ((علام الغيوب (( خبر بعد از خبر براى كلمه ((ان (( و يا خبر است براى مبتداى حذف شده ، كه عبارت است از ضميرى كه به خداى تعالى بر مى گردد
و مقتضاى سياق آيات سابق اين است كه : مراد از كلمه ((حق (( كه قذف و افكنده شده ، قرآن باشد، كه به وسيله وحى از خداى تعالى به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شده ، قرآنى كه قول فصل ، و جدا سازنده حق از باطل است ، قرآنى كه حق را تحقق داده ، باطل را باطل مى سازد، آرى حقى كه از سوى علام الغيوب به سوى وى افكنده شده ، كارش اين است كه باطل را رسوا نموده ، و از بين مى برد، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ((بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق (( و نيز فرموده ((قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا((
و مقتضاى سياق آيات سابق اين است كه : مراد از كلمه ((حق (( كه قذف و افكنده شده ، قرآن باشد، كه به وسيله وحى از خداى تعالى به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شده ، قرآنى كه قول فصل ، و جدا سازنده حق از باطل است ، قرآنى كه حق را تحقق داده ، باطل را باطل مى سازد، آرى حقى كه از سوى علام الغيوب به سوى وى افكنده شده ، كارش اين است كه باطل را رسوا نموده ، و از بين مى برد، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ((بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق (( و نيز فرموده ((قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا((
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۷ </center>
قُلْ جَاءَ الحَْقُّ وَ مَا يُبْدِىُ الْبَطِلُ وَ مَا يُعِيدُ
قُلْ جَاءَ الحَْقُّ وَ مَا يُبْدِىُ الْبَطِلُ وَ مَا يُعِيدُ
مراد از آمدن حق - به طورى كه از آيه قبلى استفاده شد - نزول قرآن است ، كه با حجت هاى قاطع ، و براهين ساطع خود، هر باطلى را ريشه كن مى كند
مراد از آمدن حق - به طورى كه از آيه قبلى استفاده شد - نزول قرآن است ، كه با حجت هاى قاطع ، و براهين ساطع خود، هر باطلى را ريشه كن مى كند
((و ما يبدى ء الباطل و ما يعيد(( - يعنى بعد از آمدن حق ، باطل امر جديدى را اظهار نمى كند، و امر باطلى كه قبلا اظهار كرده و باطل شده ، بار ديگر اظهار و اعاده نمى كند، و اين تعبير كنايه است از اينكه باطل را آنچنان ساقط كرده ، كه از اصل بكلى از اثر افتاده
((و ما يبدى ء الباطل و ما يعيد(( - يعنى بعد از آمدن حق ، باطل امر جديدى را اظهار نمى كند، و امر باطلى كه قبلا اظهار كرده و باطل شده ، بار ديگر اظهار و اعاده نمى كند، و اين تعبير كنايه است از اينكه باطل را آنچنان ساقط كرده ، كه از اصل بكلى از اثر افتاده
قُلْ إِن ضلَلْت فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلى نَفْسى وَ إِنِ اهْتَدَيْت فَبِمَا يُوحِى إِلىَّ رَبى إِنَّهُ سمِيعٌ قَرِيبٌ
قُلْ إِن ضلَلْت فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلى نَفْسى وَ إِنِ اهْتَدَيْت فَبِمَا يُوحِى إِلىَّ رَبى إِنَّهُ سمِيعٌ قَرِيبٌ
آيه مزبور بيان اثرى است كه حق دارد، آن حقى كه گفتيم عبارت است از وحى ، چون خداى تعالى آن را حق مطلق معرفى كرد، پس حق وقتى از هر جهت حق باشد، ديگر در رساندن به واقع از هيچ جهتى خطا نمى كند، و گر نه از همان جهت كه خطا كند، باطل خواهد بود، پس وحى همواره هدايت مى كند، و به هيچ وجه خطا نمى كند
آيه مزبور بيان اثرى است كه حق دارد، آن حقى كه گفتيم عبارت است از وحى ، چون خداى تعالى آن را حق مطلق معرفى كرد، پس حق وقتى از هر جهت حق باشد، ديگر در رساندن به واقع از هيچ جهتى خطا نمى كند، و گر نه از همان جهت كه خطا كند، باطل خواهد بود، پس وحى همواره هدايت مى كند، و به هيچ وجه خطا نمى كند
و به همين جهت در تاكيد آنچه گذشت فرموده : ((قل ان ضللت (( يعنى اگر ضلالتى از من فرض شود ((فانما اضل (( اين گمراهى همواره ((على نفسى (( عليه خودم ، و از ناحيه خودم خواهد بود، و ربطى به حقى كه به من وحى شده ندارد، آرى هر انسانى حتى انبياء اگر حفظ خدا نباشد، در خطر ضلالت هستند، چيزى كه هست خدا است كه انبياء را مصون از آن كرده ((و ان اهتديت فبما يوحى الى ربى (( پس حقى كه به من وحى شده ، جز هدايت اثر ديگرى ندارد
و به همين جهت در تاكيد آنچه گذشت فرموده : ((قل ان ضللت (( يعنى اگر ضلالتى از من فرض شود ((فانما اضل (( اين گمراهى همواره ((على نفسى (( عليه خودم ، و از ناحيه خودم خواهد بود، و ربطى به حقى كه به من وحى شده ندارد، آرى هر انسانى حتى انبياء اگر حفظ خدا نباشد، در خطر ضلالت هستند، چيزى كه هست خدا است كه انبياء را مصون از آن كرده ((و ان اهتديت فبما يوحى الى ربى (( پس حقى كه به من وحى شده ، جز هدايت اثر ديگرى ندارد
خط ۵۲: خط ۵۴:
<span id='link379'><span>
<span id='link379'><span>
==وصف حال مشركين در ساعت مرگ كه از سلطه خدا مفرى نداشته ، ايمان دير هنگامشان سودىبه حالشان نمى رساند ==
==وصف حال مشركين در ساعت مرگ كه از سلطه خدا مفرى نداشته ، ايمان دير هنگامشان سودىبه حالشان نمى رساند ==
وَ لَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْت وَ أُخِذُوا مِن مَّكانٍ قَرِيبٍ
وَ لَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْت وَ أُخِذُوا مِن مَّكانٍ قَرِيبٍ
از ظاهر سياق سابق ، و اشعار جمله آينده كه مى فرمايد: ((و حيل بينهم و بين ما يشتهون كما فعل باشياعهم من قبل (( بر مى آيد كه : آيات چهارگانه مورد بحث ، وصف حال مشركين قريش و امثال ايشان در ساعت مرگ است
از ظاهر سياق سابق ، و اشعار جمله آينده كه مى فرمايد: ((و حيل بينهم و بين ما يشتهون كما فعل باشياعهم من قبل (( بر مى آيد كه : آيات چهارگانه مورد بحث ، وصف حال مشركين قريش و امثال ايشان در ساعت مرگ است
بنابراين جمله ((و لو ترى اذ فزعوا(( معنايش اين است كه چون اين مشركين به فزع جان كندن بيفتند ((فلا فوت (( نمى توانند از خدا فوت شوند، و از او بگريزند، و يا به جايى پناهنده گشته ، يا چيزى را بين خدا و خود حائل سازند
بنابراين جمله ((و لو ترى اذ فزعوا(( معنايش اين است كه چون اين مشركين به فزع جان كندن بيفتند ((فلا فوت (( نمى توانند از خدا فوت شوند، و از او بگريزند، و يا به جايى پناهنده گشته ، يا چيزى را بين خدا و خود حائل سازند
خط ۵۹: خط ۶۱:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۹ </center>
پس اينكه فرمود: ((و اخذوا من مكان قريب (( نوعى تمثيل براى نزديكى خداى تعالى به آدمى است ، تمثيل همان معنايى كه ما از قرب مى كنيم ، چون قرب و بعد ما كه در زندان زمان و مكان قرار داريم ، غير از قرب و بعد در دستگاه الهى است ، و اگر بخواهيم از آن گفتگو كنيم ، بايد تمثيل بياوريم و گرنه واقع قضيه مهم تر از آن است كه بتوان تصورش ‍ كرد
پس اينكه فرمود: ((و اخذوا من مكان قريب (( نوعى تمثيل براى نزديكى خداى تعالى به آدمى است ، تمثيل همان معنايى كه ما از قرب مى كنيم ، چون قرب و بعد ما كه در زندان زمان و مكان قرار داريم ، غير از قرب و بعد در دستگاه الهى است ، و اگر بخواهيم از آن گفتگو كنيم ، بايد تمثيل بياوريم و گرنه واقع قضيه مهم تر از آن است كه بتوان تصورش ‍ كرد
وَ قَالُوا ءَامَنَّا بِهِ وَ أَنى لهَُمُ التَّنَاوُش مِن مَّكانِ بَعِيدٍ
وَ قَالُوا ءَامَنَّا بِهِ وَ أَنى لهَُمُ التَّنَاوُش مِن مَّكانِ بَعِيدٍ
كلمه ((تناوش (( به معناى تناول و گرفتن است ، و ضمير در ((به (( - به طورى كه از سياق بر مى آيد - به قرآن بر مى گردد
كلمه ((تناوش (( به معناى تناول و گرفتن است ، و ضمير در ((به (( - به طورى كه از سياق بر مى آيد - به قرآن بر مى گردد
و مراد از اينكه فرمود از مكانى دور مى گيرند، اين است كه در عالم آخرت هستند، كه عالم تعيين جزاء است ، و آن بسيار دور است از دنيا، كه جاى عمل و محل اكتساب اختيارى است ، چون در اين عالم براى كفار غيب ، شهادت ، و شهادت ، غيب شده ، همچنان كه آيه بعدى بدان اشاره مى نمايد
و مراد از اينكه فرمود از مكانى دور مى گيرند، اين است كه در عالم آخرت هستند، كه عالم تعيين جزاء است ، و آن بسيار دور است از دنيا، كه جاى عمل و محل اكتساب اختيارى است ، چون در اين عالم براى كفار غيب ، شهادت ، و شهادت ، غيب شده ، همچنان كه آيه بعدى بدان اشاره مى نمايد
وَ قَدْ كفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَ يَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِن مَّكانِ بَعِيدٍ
وَ قَدْ كفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَ يَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِن مَّكانِ بَعِيدٍ
اين جمله حال از ضمير در جمله ((و انى لهم التناوش (( است . و مراد از جمله ((و يقذفون بالغيب من مكان بعيد(( اين است كه از عالم دنيا درباره عالم آخرت نسبتهاى نسنجيده مى دهند، با اينكه بغير از پندار و مظنه دليلى ندارند، و با اينكه اصلا آخرت غايب از حواس ‍ اينهاست ، و با اين حال چگونه مى گويند بعثى و بهشتى و دوزخى نيست ؟ بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از اين جمله اين است كه به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نسبت ناروا مى دهند، و او را ساحر و دروغگو و مفترى و شاعر مى خوانند
اين جمله حال از ضمير در جمله ((و انى لهم التناوش (( است . و مراد از جمله ((و يقذفون بالغيب من مكان بعيد(( اين است كه از عالم دنيا درباره عالم آخرت نسبتهاى نسنجيده مى دهند، با اينكه بغير از پندار و مظنه دليلى ندارند، و با اينكه اصلا آخرت غايب از حواس ‍ اينهاست ، و با اين حال چگونه مى گويند بعثى و بهشتى و دوزخى نيست ؟ بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از اين جمله اين است كه به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نسبت ناروا مى دهند، و او را ساحر و دروغگو و مفترى و شاعر مى خوانند
عنايت در اين آيه همه در اين است كه دنيا نسبت به آخرت مكانى است بعيد، همچنان كه در جمله قبل آخرت را نسبت به دنيا مكانى بعيد مى خواند
عنايت در اين آيه همه در اين است كه دنيا نسبت به آخرت مكانى است بعيد، همچنان كه در جمله قبل آخرت را نسبت به دنيا مكانى بعيد مى خواند
و معناى هر دو آيه با هم اين است كه : مشركين وقتى گرفتار مى شوند، مى گويند: ما به حق كه همان قرآن است ايمان آورديم ، و كجا و كى مى توانند ايمان به قرآن را تناول كنند، و بگيرند، - ايمانى كه فايده نجات داشته باشد - براى اينكه در مكانى دور از دنيا گرفتار شده اند، و حال آنكه آنها در دنيا بدان كفر ورزيدند، و آخرت را با ظنون و اوهام و از مكانى بسيار دور انكار مى كردند
و معناى هر دو آيه با هم اين است كه : مشركين وقتى گرفتار مى شوند، مى گويند: ما به حق كه همان قرآن است ايمان آورديم ، و كجا و كى مى توانند ايمان به قرآن را تناول كنند، و بگيرند، - ايمانى كه فايده نجات داشته باشد - براى اينكه در مكانى دور از دنيا گرفتار شده اند، و حال آنكه آنها در دنيا بدان كفر ورزيدند، و آخرت را با ظنون و اوهام و از مكانى بسيار دور انكار مى كردند
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۹۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۹۰ </center>
وَ حِيلَ بَيْنهُمْ وَ بَينَ مَا يَشتهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشيَاعِهِم مِّن قَبْلُ إِنهُمْ كانُوا فى شكٍ مُّرِيبِ
وَ حِيلَ بَيْنهُمْ وَ بَينَ مَا يَشتهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشيَاعِهِم مِّن قَبْلُ إِنهُمْ كانُوا فى شكٍ مُّرِيبِ
از ظاهر سياق چنين به نظر مى رسد، كه مراد از ((ما يشتهون (( لذائذ مادى دنيوى باشد، كه مرگ بين ايشان و آن لذائذ فاصله مى شود. و مراد از اشياع آن ، اشباهشان از امتهاى گذشته است ، و يا كسانى است كه مذهب همينها را داشته باشند. و جمله ((انهم كانوا فى شك مريب (( تعليل و بيان علت جمله ((كما فعل ...(( است
از ظاهر سياق چنين به نظر مى رسد، كه مراد از ((ما يشتهون (( لذائذ مادى دنيوى باشد، كه مرگ بين ايشان و آن لذائذ فاصله مى شود. و مراد از اشياع آن ، اشباهشان از امتهاى گذشته است ، و يا كسانى است كه مذهب همينها را داشته باشند. و جمله ((انهم كانوا فى شك مريب (( تعليل و بيان علت جمله ((كما فعل ...(( است
و معناى آيه چنين است كه : بين مشركين كه به عذاب خدا گرفتار شدند، و بين لذائذى كه در دنيا داشتند، حيلوله ، و جدايى افتاد، همان طور كه با مردمى شبيه ايشان از مشركين امتهاى گذشته همين معامله شد، به خاطر اينكه از امر حق و يا امر آخرت در شك بودند و سخنانى بدون دليل درباره اش مى گفتند. و بدان و آگاه باش كه آنچه در معنا و تفسير اين چهار آيه گذشت ظاهر آيات مزبور بود و روايات بسيار از طرق شيعه و سنى رسيده ، كه : آيات مورد بحث ناظر است به فرو رفتن لشكر سفيانى در بيابان ((بيداء(( كه يكى از علامتهاى ظهور مهدى (عليه السلام ) و متصل به آن است ، و بنابر اينكه آيات در اين باره نازل شده باشد، آن گاه معنايى كه ما ذكر كرديم از باب جرى ، و حمل كلى بر مصداق مى شود
و معناى آيه چنين است كه : بين مشركين كه به عذاب خدا گرفتار شدند، و بين لذائذى كه در دنيا داشتند، حيلوله ، و جدايى افتاد، همان طور كه با مردمى شبيه ايشان از مشركين امتهاى گذشته همين معامله شد، به خاطر اينكه از امر حق و يا امر آخرت در شك بودند و سخنانى بدون دليل درباره اش مى گفتند. و بدان و آگاه باش كه آنچه در معنا و تفسير اين چهار آيه گذشت ظاهر آيات مزبور بود و روايات بسيار از طرق شيعه و سنى رسيده ، كه : آيات مورد بحث ناظر است به فرو رفتن لشكر سفيانى در بيابان ((بيداء(( كه يكى از علامتهاى ظهور مهدى (عليه السلام ) و متصل به آن است ، و بنابر اينكه آيات در اين باره نازل شده باشد، آن گاه معنايى كه ما ذكر كرديم از باب جرى ، و حمل كلى بر مصداق مى شود
خط ۹۳: خط ۹۵:
وقتى قائم (عليه السلام ) به سر زمين ((بيداء(( برسد، لشكر سفيان در برابرش صف آرايى مى كند، پس خداى عزوجل زمين را دستور مى دهد، تا پاهاى ايشان را در خود فرو ببرد، و بگيرد، و درباره همين مورد است ، كه خداى عزوجل مى فرمايد: ((و لو ترى اذ فزعوا فلا فوت و اخذوا من مكان قريب و قالوا آمنا به (( يعنى مى گويند: اينك ما به قائم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) ايمان آورده ايم ، ((و انى لهم التناوش من مكان بعيد و حيل بينهم و بين ما يشتهون (( يعنى بين آنان و عذاب نشدن ، حائل ايجاد مى شود، ((كما فعل باشياعهم (( يعنى آنهايى كه قبل از ايشان مكذبين بودند، و هلاك شدند ((من قبل انهم كانوا فى شك مريب ((. و الحمد لله رب العالمين
وقتى قائم (عليه السلام ) به سر زمين ((بيداء(( برسد، لشكر سفيان در برابرش صف آرايى مى كند، پس خداى عزوجل زمين را دستور مى دهد، تا پاهاى ايشان را در خود فرو ببرد، و بگيرد، و درباره همين مورد است ، كه خداى عزوجل مى فرمايد: ((و لو ترى اذ فزعوا فلا فوت و اخذوا من مكان قريب و قالوا آمنا به (( يعنى مى گويند: اينك ما به قائم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) ايمان آورده ايم ، ((و انى لهم التناوش من مكان بعيد و حيل بينهم و بين ما يشتهون (( يعنى بين آنان و عذاب نشدن ، حائل ايجاد مى شود، ((كما فعل باشياعهم (( يعنى آنهايى كه قبل از ايشان مكذبين بودند، و هلاك شدند ((من قبل انهم كانوا فى شك مريب ((. و الحمد لله رب العالمين


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۴۶ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۱}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش