۱۳٬۷۷۸
ویرایش
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۲۱: | خط ۱۲۱: | ||
و چون علت عمده انكار ايشان اين بوده كه فكر كرده اند بدن هاى مُردگان همه با هم مخلوط گشته، و صورت ها تغيير و تبدل يافته، خاكى كه ديروز يك انسان بود، امروز خاك و فردا، خشت، و چند صباح ديگر چيز ديگر مى شود، با اين حال چگونه ممكن است بار ديگر همان انسان به همان خصوصيات موجود شود؟ | و چون علت عمده انكار ايشان اين بوده كه فكر كرده اند بدن هاى مُردگان همه با هم مخلوط گشته، و صورت ها تغيير و تبدل يافته، خاكى كه ديروز يك انسان بود، امروز خاك و فردا، خشت، و چند صباح ديگر چيز ديگر مى شود، با اين حال چگونه ممكن است بار ديگر همان انسان به همان خصوصيات موجود شود؟ | ||
لذا براى دفع اين توهم، در جملۀ | لذا براى دفع اين توهم، در جملۀ «عَالِمِ الغَيبِ لَا يَعزُبُ عَن عِلمِهِ مِثقَالَ ذَرَّةٍ فِى السَّمَاوَاتِ وَ لَا فِى الأرضِ» فرموده كه: هيچ محلى براى استبعاد نيست، براى اين كه خداى تعالى، عالِم به غيب است، و كوچكترين موجود از علم او دور نيست. حتى چيزى به سنگينى يك ذرّه (معلق در فضا) در همه آسمان ها و زمين از علم او پنهان نيست، و با اين حال، براى او چه اشكالى دارد كه ذرات وجودى «زيد» را با ذرات وجودى «عمرو» اشتباه نكند؟ | ||
«'''وَ لَا | «'''وَ لَا أصغَرُ مِن ذَلِكَ وَ لَا أكبَرُ إلّا فِى كِتَابٍ مُبِين'''» - اين جمله، علم خدا را به تمامى موجودات تعميم مى دهد، تا كسى نپندارد تنها موجودات نظير ذرّه را مى داند، كوچكتر از آن و بزرگتر را هم مى داند. | ||
نكته اى كه در اين آيه، بدان اشاره كرده، اين است كه اشياء هرچه باشند، در «كتاب مبين» خدا ثبوتى دارند، كه دستخوش تغيير و تبديل نمى شوند و انسان و هر موجود ديگر، هرچند اجزاى دنيوى اش از هم متلاشى گردد، و به كلى آثارش از صفحه روزگار محو و نابود شود، باز هم اعاده اش براى خدا كارى ندارد. چون همين نابودى در «كتاب مبين»، بودى و ثبوتى دارد. و ما در سوره «انعام» و در مواردى ديگر پيرامون «كتاب مبين»، بحث هايى كرده ايم. | نكته اى كه در اين آيه، بدان اشاره كرده، اين است كه اشياء هرچه باشند، در «كتاب مبين» خدا ثبوتى دارند، كه دستخوش تغيير و تبديل نمى شوند و انسان و هر موجود ديگر، هرچند اجزاى دنيوى اش از هم متلاشى گردد، و به كلى آثارش از صفحه روزگار محو و نابود شود، باز هم اعاده اش براى خدا كارى ندارد. چون همين نابودى در «كتاب مبين»، بودى و ثبوتى دارد. و ما در سوره «انعام» و در مواردى ديگر پيرامون «كتاب مبين»، بحث هايى كرده ايم. | ||
خط ۱۸۹: | خط ۱۸۹: | ||
<span id='link349'><span> | <span id='link349'><span> | ||
==اندرز | ==اندرز و تهديد کفار، به جهت تكذيب و استهزاء پيامبر«ص»== | ||
«''' | «'''أَفَلَمْ يَرَوْا إِلى مَا بَينَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُم مِّنَ السَّمَاءِ وَ الاَرْضِ إِن نَّشأْ نخْسِف بِهِمُ الاَرْض أَوْ نُسقِط عَلَيهِمْ كِسَفاً مِّنَ السَّمَاءِ...'''»: | ||
اين | اين آيه، به كفار اندرز مى دهد و تهديد مى كند، و اين عملشان را كه آيات خدا را تكذيب كرده و رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را استهزا كردند، جرمى بسيار بزرگ دانسته، و ايشان را نسبت به ارتكاب آن، جرى و جسور مى خواند. | ||
پس مراد از | پس مراد از جملۀ «مَا بَينَ أيدِيهِم وَ مَا خَلفَهُم مِنَ السَّمَاءِ وَ الأرض...»، اين است كه بفرمايد: آسمان و زمين، ايشان را از جلو و عقب احاطه كرده، هر جا كه نظر كنند، آسمانى مى بينند كه بر سرشان سايه افكنده، و زمينى كه روى آن هستند. نه از طرف بالا مى توانند بگريزند، و نه از طرف پايين. | ||
«'''إن نَشَأ نَخسِف بِهِمُ الأرضَ أو نُسقِط عَلَيهِم كِسَفاً مِنَ السَّمَاء'''» - يعنى: آسمان و زمينى كه از بالا و پايين ايشان را احاطه كرده، با تدبير ما مى گردند و اداره مى شوند، و منقاد و مسخر ما هستند. اگر ما بخواهيم زمين دهن باز كرده، ايشان را در خود فرو مى برد، و همه آنان را بدين وسيله هلاك مى كنيم. و يا آن كه قطعه اى از آسمان را بر سرشان مى كوبيم، و نابودشان مى سازيم. پس چرا از اين حرف ها دست بر نمى دارند؟ | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۴۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۴۲ </center> | ||
«''' | «'''إنَّ فِى ذَلِكَ لَآيَةً لِكُلِّ عَبدٍ مُنِيب'''» - يعنى در آنچه گفته شد (از احاطه آسمان و زمين بر انسان ها، و اين كه آن دو به تدبير ما اداره مى شوند، و همواره به فرمان مايند. اگر به زمين فرمان دهيم، ايشان را در خود فرو مى برد، و اگر به آسمان فرمان دهيم، قطعه اى از آن بر سرشان مى افتد، و هلاكشان مى كند)، خود آيتى است كه براى هر بنده اى كه بخواهد به خود آيد و به خدايش برگردد، بس است. | ||
و اگر اين مردم به اين گونه امور بى اعتنايى مى كنند، و بر تكذيب اين آيات جسورانه اقدام مى نمايند، جز بدين جهت نيست كه ايشان مغرور و متكبرند، و روح سركششان به ايشان اجازه نمى دهد كه در برابر خدا تسليم شده، و توبه نموده، به اطاعت او برگردند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۴۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۴۳ </center> | ||
<span id='link350'><span> | <span id='link350'><span> | ||
==آيات ۱۰ - ۲۱ سوره سبأ == | ==آيات ۱۰ - ۲۱ سوره سبأ == | ||
وَ لَقَدْ | وَ لَقَدْ آتَيْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضلاً يَا جِبَالُ أَوِّبى مَعَهُ وَ الطيرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الحَْدِيدَ(۱۰) | ||
أَنِ اعْمَلْ | |||
وَ | أَنِ اعْمَلْ سابِغَاتٍ وَ قَدِّرْ فى السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنّى بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(۱۱) | ||
يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشاءُ مِن | |||
فَلَمَّا قَضيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْت مَا دَلهَُّمْ عَلى مَوْتِهِ | وَ لِسلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَ رَوَاحُهَا شهْرٌ وَ أَسلْنَا لَهُ عَينَ الْقِطرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَينَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَن يَزِغْ مِنهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ(۱۲) | ||
لَقَدْ كانَ لِسبَإٍ فى مَسكَنِهِمْ | |||
فَأَعْرَضوا فَأَرْسلْنَا عَلَيهِمْ سيْلَ الْعَرِمِ وَ | يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشاءُ مِن محَارِيب وَ تَمَاثِيلَ وَ جِفَانٍ كالجَْوَابِ وَ قُدُورٍ رَّاسِيَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ شكْراً وَ قَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِى الشكُورُ(۱۳) | ||
ذَلِك | |||
وَ جَعَلْنَا بَيْنهُمْ وَ بَينَ الْقُرَى الَّتى | فَلَمَّا قَضيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْت مَا دَلهَُّمْ عَلى مَوْتِهِ إِلّا دَابَّةُ الاَرْضِ تَأْكلُ مِنسأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الجِْنُّ أَن لَّوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْب مَا لَبِثُوا فى الْعَذَابِ الْمُهِينِ(۱۴) | ||
فَقَالُوا رَبَّنَا | |||
وَ لَقَدْ صدَّقَ عَلَيهِمْ إِبْلِيس ظنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ | لَقَدْ كانَ لِسبَإٍ فى مَسكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَ شِمَالٍ كلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طيِّبَةٌ وَ رَبُّ غَفُورٌ(۱۵) | ||
وَ مَا كانَ لَهُ عَلَيهِم مِّن | |||
فَأَعْرَضوا فَأَرْسلْنَا عَلَيهِمْ سيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْنَاهُم بجَنَّتَيهِمْ جَنَّتَينِ ذَوَاتىْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شئٍ مِّن سِدْرٍ قَلِيلٍ(۱۶) | |||
ذَلِك جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُوا وَ هَلْ نجَزِى إِلّا الْكَفُورَ(۱۷) | |||
وَ جَعَلْنَا بَيْنهُمْ وَ بَينَ الْقُرَى الَّتى بَارَكنَا فِيهَا قُرًى ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنَا فِيهَا السَّيرَ سِيرُوا فِيهَا لَيَالىَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ(۱۸) | |||
فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَينَ أَسفَارِنَا وَ ظلَمُوا أَنفُسهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيث وَ مَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فى ذَلِك لاَيَاتٍ لِّكُلِّ صبَّارٍ شكُورٍ(۱۹) | |||
وَ لَقَدْ صدَّقَ عَلَيهِمْ إِبْلِيس ظنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلّا فَرِيقاً مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ(۲۰) | |||
وَ مَا كانَ لَهُ عَلَيهِم مِّن سُلْطانٍ إِلّا لِنَعْلَمَ مَن يُؤْمِنُ بِالاَخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فى شكٍ وَ رَبُّك عَلى كُلِّ شئٍ حَفِيظٌ(۲۱) | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۴۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۴۴ </center> | ||
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | <center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | ||
و به | و به تحقيق، داوود را از ناحيه خود فضلى داديم (و آن اين بود كه به كوه ها و مرغان گفتيم:) اى كوه ها و اى مرغان! با او همصدا شويد! و آهن را هم برايش نرم كرديم. (۱۰) | ||
(و بدو گفتيم با اين آهن نرم ) زره | (و بدو گفتيم با اين آهن نرم) زره بباف، و سيم هاى آن را به يك اندازه ببر، و عمل صالح كن، كه من به آنچه مى كنيد، بينايم. (۱۱) | ||
و براى سليمان باد را مسخر | و براى سليمان باد را مسخر كرديم، كه صبح مسافت يك ماه راه را مى رفت، و عصر هم، همين مسافت را طى مى كرد، و چشمه مس را برايش جارى كرديم، و از جن، كسانى به دستور و به اذن خدا برايش كار مى كردند، و هر يك از امر ما منحرف مى شد، از عذابى سوزان به وى مى چشانديم. (۱۲) | ||
براى او | براى او هرچه مى خواست از محراب ها، و تمثال ها، و كاسه هايى چون حوض، و ديگ هاى ثابت در زمين، درست مى كردند. گفتيم: اى آل داوود! شكر بگزاريد، و بندگان شكرگزار من، اندك اند. (۱۳) | ||
بعد از | بعد از آن كه قضاى مرگ بر او رانديم، كسى جنيان را از مرگ وى خبر نداد، مگر موريانه زمين، كه عصايش را خورد، و او به زمين افتاد. همين كه افتاد، جنّيان فهميدند: كه اگر از مرگ او خبر مى داشتند (در اين مدت طولانى)، در عذابى خوار كننده به سر نمى بردند. (۱۴) | ||
براى قوم | براى قوم سبأ در شهرشان آيتى بود، و آن دو باغستان از راست و چپ محل بود، كه گفتيم رزق پروردگارتان را بخوريد، و شكر بر او بگزاريد، شهرى پاكيزه، و پروردگارى آمرزنده. (۱۵) | ||
ولى روى بگرداندند، پس سيل عرم را به سويشان سرازير | ولى روى بگرداندند، پس سيل عرم را به سويشان سرازير كرديم، و دو باغستانشان را به دو زمين خشك مبدل كرديم، كه جز خوراكى تلخ، و اثل و مختصرى سدر نمى رويانيد. (۱۶) | ||
اين كيفر را بدان جهت به آنان داديم كه كفران كردند، و مگر جز مردم كفرانگر را كيفر مى | اين كيفر را بدان جهت به آنان داديم كه كفران كردند، و مگر جز مردم كفرانگر را كيفر مى كنيم؟ (۱۷) | ||
و ما بين آنان و دهكده هاى پر | و ما بين آنان و دهكده هاى پر بركت، قريه ها قرار داديم كه يكديگر را مى ديدند، و مسافت بين آن ها را به اندازه هم كرده بوديم، گفتيم: در بين اين شهرها، شب ها و روزها سير كنيد، در حالى كه ايمن باشيد. (۱۸) | ||
گفتند: پروردگار ما بين سفرهاى ما فاصله زياد قرار | گفتند: پروردگار ما بين سفرهاى ما فاصله زياد قرار داده، و به خود ستم كردند، پس آن چنان هلاكشان كرديم كه داستان آيندگان شدند، و آن چنان متفرقشان كرديم كه مافوق آن تصور ندارد، و در اين، آيت ها است براى هر پر صبر و پر شكرى. (۱۹) | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۴۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۴۵ </center> | ||
ابليس وعده خود را درباره آنان عملى كرد، او را پيروى كردند، مگر طايفه اى از | ابليس وعده خود را درباره آنان عملى كرد، او را پيروى كردند، مگر طايفه اى از مؤمنان. (۲۰) | ||
با | با اين كه ابليس سلطنتى بر آنان نداشت، بلكه ما مى خواستيم مؤمنين به آخرت را، از كسانى كه درباره آن شك دارند متمايز كنيم، و پروردگار تو بر هر چيزى آگاه است. (۲۱) | ||
<span id='link351'><span> | <span id='link351'><span> | ||
==بيان آيات == | ==بيان آيات == | ||
اين | اين آيات، به پاره اى از داستان هاى داوود و سليمان، و نعمت هايى كه به ايشان موهبت فرموده بود، اشاره مى كند و مى فرمايد: چگونه كوه ها و مرغان را براى داوود مسخر كرديم، و آهن را در دستش نرم ساختيم، و چگونه باد را در فرمان سليمان در آورديم، كه صبحگاهان، مسير يك ماه را مى پيمود و عصرگاهان نيز، مسير يك ماه را. و جن را برايش مسخّر كرديم كه هرچه او مى خواست، از محراب ها و تمثال ها و غير آن، برايش مى ساختند. | ||
آنگاه به داوود و سليمان دستور مى دهد به اين كه به شكرانه اين مواهب، عمل صالح كنند و آن دو، بندگانى شكور بودند. | |||
سپس به داستان «سباء» اشاره مى كند، كه خدا به آنان دو تا بهشت، در طرف راست و چپ شهر داده بود، تا با عوايد آن ها زندگى مرفهى داشته باشند، ولى به جاى شكر خدا، نعمت او را كفران نموده، از اداى شكرش سر باز زدند، و خداوند سيل عرم را به سويشان گسيل داشت، و در نتيجه، دو قسمت باغستان هاى راست و چپ محل از بين رفتند و در نتيجه، مايه آبادى محلشان از بين رفت، و خود مردم آن چنان متفرق شدند، كه اثرى از ايشان نماند. | |||
تنها قصه هايى از آنان به جاى ماند. همه اين ها به خاطر كفران نعمت، و اعراضشان از شكر بود، و خداوند جز مردم كفرانگر را، كيفر نمى كند. | |||
و وجه اتصال اين | و وجه اتصال اين داستان ها به آيات قبل، كه درباره معاد بحث مى كرد، اين است كه: خدا، مدبّر امور بندگان خويش است، ولى از آن جايى كه بندگان او در دنيا فرو رفته، در انواع نعمت هاى مادى هستند، لذا معلوم نمى شود كه كدام يك شكر منعم خود را به جا آوردند، و كدام يك كفران نمودند. و چون در نشأه دنيا امتيازى بين اين دو طایفه نيست، پس بايد حتما نشأه ديگر باشد، تا در آن جا، «كفور» از «شكور» ممتاز گردد. | ||
«'''وَ لَقَدْ | «'''وَ لَقَدْ آتَيْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضلاً يَا جِبَالُ أَوِّبى مَعَهُ وَ الطَّيرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الحَْدِيدَ'''»: | ||
كلمۀ «فضل» به معناى عطيه است، و كلمۀ «أوِّبِى»، امر از مصدر «تأويب» است، و «تأويب»، از ماده «أوب: برگشتن»، به معنى ترجيع است و در اين جا، به معناى چهچۀ صوت در تسبيح نمودن است. به دليل اين كه در جاى ديگر فرموده: «إنَّا سَخَّرنَا الجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحنَ بِالعَشِىِّ وَ الإشرَاقِ وَ الطَّيرَ مَحشُورَةً كُلٌّ لَهُ أوَّابٌ». | |||
ویرایش