تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۴۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
 
(۱۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۳۹ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۴۱}}
__TOC__
__TOC__




اشاره به معناى ((شاهد(( و ((سراج منير(( بودن پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله و سلم )
==معناى «شاهد» و «سراج مُنير» بودن پيامبر گرامى «ص»==
معناى شاهد بودن رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )، در تفسير آيه ((لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا(( و در آيات ديگرى كه مساله شهادت آن جناب را متعرض است ، بيان كرده و گفتيم كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در دنيا شاهد بر اعمال امت است ، و آنچه امت مى كنند او تحمل نموده روز قيامت آن را اداء مى كند، و نيز گفتيم : كه بعد از او امامان شاهد امت هستند، و آن جناب شاهد شاهدان است
«'''يَا أَيُّهَا النَّبىُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاك شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً'''»:
و معناى ((مبشر(( و ((نذير(( بودن او اين است كه مؤ منين مطيع خدا و رسول را به ثواب خدا و بهشت بشارت ، و كفار عاصى را به عذاب خدا و آتش او انذار مى دهد
 
وَ دَاعِياً إِلى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُّنِيراً
معناى «شاهد» بودن رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، در تفسير آيه «لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيكُم شَهِيداً» و در آيات ديگرى كه مسأله شهادت آن جناب را متعرض است، بيان كرده و گفتيم كه:
دعوت آن جناب به سوى خدا همان دعوت مردم است به سوى ايمان به خداى يگانه ، كه لازمه آن ايمان به دين خدا است ، و اگر دعوت آن جناب را مقيد به اذن خدا كرد، بدان جهت است كه به مساله بعثت و نبوت او اشاره كند
 
و ((سراج منير(( بودنش به اين است ، كه آن جناب را طورى قرار داد كه مردم به وسيله او به سعادت خود و به راه نجاتشان از ظلمتهاى شقاوت و مراهى هدايت شوند، و بنابراين ، تعبير مزبور از باب استعاره است ، و اينكه بعضى گفته اند: مراد از((سراج منير((، قرآن است ،
رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، در دنيا، «شاهد» بر اعمال امت است، و آنچه امت مى كنند، او تحمل نموده، روز قيامت آن را اداء مى كند. و نيز گفتيم: كه بعد از او، امامان، «شاهد» امت هستند، و آن جناب، «شاهد شاهدان» است.
 
و معناى «مُبَشّر» و «نذير» بودن او، اين است كه مؤمنان مطيع خدا و رسول را، به ثواب خدا و بهشت بشارت، و كفار عاصى را به عذاب خدا و آتش او، انذار مى دهد.
 
«'''وَ دَاعِياً إِلى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُّنِيراً'''»:
 
دعوت آن جناب به سوى خدا، همان دعوت مردم است به سوى ايمان به خداى يگانه، كه لازمۀ آن، ايمان به دين خدا است. و اگر دعوت آن جناب را مقيد به اذن خدا كرد، بدان جهت است كه به مسأله بعثت و نبوت او اشاره كند.
 
و «سراج مُنير» بودنش، به اين است كه آن جناب را طورى قرار داد كه مردم به وسيله او، به سعادت خود و به راه نجاتشان از ظلمت هاى شقاوت و گمراهى هدايت شوند. بنابراين، تعبير مزبور، از باب استعاره است، و اين كه بعضى گفته اند: مراد از «سراج مُنير»، قرآن است، و تقدير آيه: «ذَا سِرَاجٍ مُنيرٍ: صاحب سراجى منير» است، بيهوده خود را به زحمت انداخته اند.
 
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۹۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۹۵ </center>
و تقدير آيه ((ذا سراج منير - صاحب سراجى منير(( است ، بيهوده خود را به زحمت انداخته اند
 
و بشر المؤ منين بان لهم من الله فضلا كبيرا
«'''وَ بَشِّرِ المُؤمِنِينَ بِأنَّ لَهُم مِنَ اللهِ فَضلاً كَبِيراً'''»:
كلمه ((فضل (( به معناى عطا كردن بدون استحقاق گيرنده است ، و در جاى ديگر عطاى خود را توصيف كرده و فرموده : ((من جاء بالحسنه فله عشر امثالها((، و نيز فرموده : ((لهم ما يشاون فيها و لدينا مزيد((، كه در اين دو آيه بيان كرده كه او از ثواب آن قدر مى دهد، كه يك مقدارش در مقابل عمل قرار مى گيرد، و بيشترش در مقابل عملى قرار نمى گيرد، و اين همان فضل است ، و در آيه شريفه هيچ دليلى نيست بر اينكه دلالت كند كه اين اجر زيادى مخصوص آخرت است
 
وَ لا تُطِع الْكَفِرِينَ وَ الْمُنَفِقِينَ وَ دَعْ أَذَاهُمْ وَ تَوَكلْ عَلى اللَّهِ ...
كلمۀ «فضل» به معناى عطا كردن بدون استحقاق گيرنده است، و در جاى ديگر، عطاى خود را توصيف كرده و فرموده: «مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ أمثَالِهَا». و نيز فرموده: «لَهُم مَا يَشَاؤُنَ فِيهَا وَ لَدَينَا مَزِيدٌ»، كه در اين دو آيه، بيان كرده كه او از ثواب آن قدر مى دهد، كه يك مقدارش در مقابل عمل قرار مى گيرد، و بيشترش در مقابل عملى قرار نمى گيرد و اين، همان «فضل» است، و در آيه شريفه هيچ دليلى نيست بر اين كه دلالت كند كه اين اجر زيادى، مخصوص آخرت است.
معناى اطاعت كافران و منافقان در اول سوره گذشت
 
((ودع اذاهم (( يعنى آنچه به تو آزار مى رسانند رها كن ، و در مقام پى گيرى آن برميا، و خود را مشغول بدان مساز، دليل بر اينكه معنايش اين است كه ما گفتيم ، جمله ((و توكل على الله (( است ، يعنى تو خود را در دفع آزار آنان مستقل ندان ، بلكه خدا را وكيل خود در اين دفع بدان ، و خدا براى وكالت كافى است
«'''وَ لا تُطِع الْكَافِرِينَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ دَعْ أَذَاهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلى اللَّهِ...'''»:
 
معناى اطاعت كافران و منافقان، در اول سوره گذشت.
 
«'''وَ دَع أذَاهُم'''» - يعنى آنچه به تو آزار مى رسانند، رها كن، و در مقام پیگيرى آن بر ميا، و خود را مشغول بدان مساز. دليل بر اين كه معنايش اين است كه ما گفتيم، جملۀ «وَ تَوَكَّل عَلَى الله» است. يعنى تو خود را در دفع آزار آنان مستقل ندان، بلكه خدا را وكيل خود در اين دفع بدان، و خدا براى وكالت كافى است.
 
 
<span id='link317'><span>
<span id='link317'><span>
==بحث روايتى رواياتى درباره فضيليت ذكر خدا درذيل آيه : ((==
==بحث روايتى: (رواياتى درباره فضيليت ذكر خدا)==
يا ايها الذين آمنوا ذكروا الله ذكرا كثيرا((
 
در كافى به سند خود از ابن قداح ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : هيچ چيزى در عالم نيست مگر آنكه حد و اندازه اى دارد، كه وقتى بدان حد رسيد تمام مى شود، مگر ذكر خدا كه هيچ حدى برايش نيست ، كه بگويى وقتى از اين حد گذشت ديگر ذكر خدا خوب نيست ، خداى عزوجل واجباتى را واجب كرد كه هر كس آن واجبات را بجا آرد حدش را آورده ، مثلا ماه مبارك رمضان حد روزه واجب ، و حج خانه خدا، حد آن است ، هر كس آن ماه را روزه بدارد، و حج واجب را بجا بياورد، حدش را آورده ، اما ذكر خدا چنين نيست ، چون خدا به اندك آن راضى نيست ، و براى زيادش هم حدى معين نكرده ، امام (عليه السلام ) سپس اين آيه را تلاوت كرد: ((يا ايها الذين آمنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا و سبحوه بكره و اصيلا،((
در كافى، به سند خود، از ابن قداح، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه گفت:  
 
هيچ چيزى در عالَم نيست مگر آن كه حدّ و اندازه اى دارد، كه وقتى بدان حدّ رسيد، تمام مى شود، مگر ذكر خدا، كه هيچ حدّى برايش نيست، كه بگويى وقتى از اين حدّ گذشت، ديگر ذكر خدا خوب نيست. خداى عزوجل، واجباتى را واجب كرد كه هر كس آن واجبات را به جا آرد، حدّش را آورده. مثلا ماه مبارك رمضان، حدّ روزه واجب و حج خانه خدا، حدّ آن است. هر كس آن ماه را روزه بدارد، و حج واجب را به جا بياورد، حدّش را آورده، اما ذكر خدا چنين نيست. چون خدا به اندك آن راضى نيست، و براى زيادش هم حدّى معين نكرده.
 
امام «عليه السلام»، سپس اين آيه را تلاوت كرد: «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذكُرُوا اللهَ ذِكراً كَثِيراً وَ سَبِّحُوهُ بُكرَةً وَ أصِيلاً».
 
مجددا فرمود: به طورى كه مى بينيد در اين آيه براى ذكر، حدّى معين نفرموده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۹۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۹۶ </center>
مجددا فرمود: به طورى كه مى بينيد در اين آيه براى ذكر، حدى معين نفرموده
 
آن گاه فرمود: پدرم كثير الذكر بود بارها من با او قدم مى زدم ، و مى ديدم كه مشغول ذكر است ، با او غذا مى خوردم ، مى ديدم مشغول ذكر است ، با مردم سخن مى گفت مع ذلك سخن با مردم او را از ذكر خدا باز نمى داشت ، و من بارها مى ديدم كه زبانش به سقف دهانش متصل است مى گويد: ((لا اله الا الله ((
آنگاه فرمود: پدرم، كثير الذكر بود. بارها من با او قدم مى زدم و مى ديدم كه مشغول ذكر است. با او غذا مى خوردم، مى ديدم مشغول ذكر است. با مردم سخن مى گفت، مع ذلك سخن با مردم، او را از ذكر خدا باز نمى داشت. و من بارها مى ديدم كه زبانش به سقف دهانش متصل است، مى گويد: «لا إله إلّا الله».
و نيز بارها ما را جمع مى كرد، و وادارمان مى ساخت به گفتن ذكر، تا آفتاب طلوع مى كرد، و وادارمان مى كرد به اينكه هر كدام مى توانيم قرآن بخوانيم و هر كدام از خواندن قرآن عاجزيم ، ذكر بگوييم
 
آرى آن خانه اى كه ذكر خدا در آن بسيار شود، بركتش بسيار مى شود، و ملائكه در آن خانه حاضر، و شيطانها دور مى گردند، و آن خانه براى اهل آسمانها آنچنان درخشنده است كه ستارگان براى اهل زمين ، و خانه اى كه در آن قرآن خوانده نشود، و ذكر خدا در آن نشود، بركتش كم است ، و ملائكه از آن خانه گريزان ، و در عوض شيطانها در آن حاضر مى شوند
و نيز بارها ما را جمع مى كرد، و وادارمان مى ساخت به گفتن ذكر، تا آفتاب طلوع مى كرد، و وادارمان مى كرد به اين كه هر كدام مى توانيم قرآن بخوانيم و هر كدام از خواندن قرآن عاجزيم، ذكر بگوييم.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) هم فرمود: آيا مى خواهيد شما را به بهترين اعمال خبر دهم ؟ عملى كه از نظر بالا بردن درجه شما از همه اعمال موثرتر است ، و درجه شما را بالاتر مى برد، و از هر عملى ديگر نزد سلطان شما، و مالكتان پاكيره تر است ، و از درهم و دينار برايتان بهتر، و حتى از اين هم برايتان بهتر است كه با دشمن خود بجنگيد، شما ايشان را بكشيد و ايشان شما را بكشند؟ اصحاب عرضه داشتند: بله ، بفرماييد، فرمود: بسيار ذكر خداى عزوجل گفتن است
 
آن گاه امام صادق (عليه السلام ) اضافه كردند كه مردى نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و عرضه داشت : بهترين اهل مسجد كيست ؟ فرمود آن كس كه بيشتر ذكر مى گويد
آرى، آن خانه اى كه ذكر خدا در آن بسيار شود، بركتش بسيار مى شود، و ملائكه در آن خانه حاضر، و شيطان ها دور مى گردند، و آن خانه براى اهل آسمان ها، آن چنان درخشنده است كه ستارگان براى اهل زمين، و خانه اى كه در آن قرآن خوانده نشود، و ذكر خدا در آن نشود، بركتش كم است، و ملائكه از آن خانه گريزان، و در عوض، شيطان ها در آن حاضر مى شوند.
و نيز رسول خدا فرمود: به هر كس زبانى ذكرگو داده شد، خير دنيا و آخرتش داده اند، و در معناى آيه ((و لا تمنن تستكثر(( فرمود: آنچه از عمل خير كه براى خدا انجام مى دهى زياد مشمار، و به نظرت جلوه نكند
 
و در همان كتاب به سند خود از ابى المعزاء (نام بقيه رجال حديث را انداخته )
رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» هم فرمود: آيا مى خواهيد شما را به بهترين اعمال خبر دهم؟ عملى كه از نظر بالا بردن درجه شما، از همۀ اعمال مؤثرتر است و درجه شما را بالاتر مى برد، و از هر عملى ديگر نزد سلطان شما، و مالكتان پاكيزه تر است، و از درهم و دينار برايتان بهتر، و حتى از اين هم برايتان بهتر است كه با دشمن خود بجنگيد، شما ايشان را بكشيد و ايشان شما را بكشند؟  
 
اصحاب عرضه داشتند: بله، بفرماييد. فرمود: بسيار ذكر خداى عزّوجلّ گفتن است.
 
آنگاه امام صادق «عليه السلام» اضافه كردند كه: مردى نزد رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» آمد و عرضه داشت: بهترين اهل مسجد كيست؟ فرمود: آن كس كه بيشتر ذكر مى گويد.
 
و نيز رسول خدا فرمود: به هر كس زبانى ذكرگو داده شد، خير دنيا و آخرتش داده اند. و در معناى آيه «وَ لَا تَمنُن تَستَكثِر» فرمود: آنچه از عمل خير كه براى خدا انجام مى دهى، زياد مشمار، و به نظرت جلوه نكند.
 
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۹۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۹۷ </center>
روايت كرده كه گفت : امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمود: هر كس خدا را در نهان ذكر گويد، خدا را ذكر بسيار گفته ، چون منافقين علنى ذكر خدا مى گفتند، و چون به خلوت مى رفتند، به ياد خدا نبودند، و خداى تعالى درباره ايشان فرموده : ((يراون الناس و لا يذكرون الله الا قليلا - با مردم ريا مى كنند، و خدا را جز اندكى ذكر نمى گويند((
 
مؤ لف : اين استفاده اى كه امام از آيه شريفه كرده ، استفاده لطيفى است ، (چون آيه شريفه ذكر علنى را اندك شمرده ، كه مفهومش اين مى شود كه ذكر سرى ذكر كثير است )
و در همان كتاب، به سند خود، از ابى المعزاء (نام بقيه رجال حديث را انداخته) روايت كرده كه گفت:
و در خصال از زيد شحام روايت كرده كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) فرمود: هيچ بلايى براى مومن سخت تر از اين سه بلاء نيست ، كه از سه نعمت محروم شود شخصى . پرسيد: آن سه نعمت چيست ؟ فرمود: يارى مسلمان با آنچه خدا به او روزى كرده ، دوم انصاف دادن و خود را جاى ديگران فرض كردن ، و سوم زياد خدا را ذكر كردن ، البته منظور من از ذكر بسيار گفتن ، ((سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر(( تنها نيست ، هر چند كه آنهم ذكر خدا است ، و ليكن منظور من ذكر خدا در هنگام استفاده و بهره مندى از حلال او، و باز ذكر خدا در هنگام برخورد به حرام او است
 
و در الدر المنثور است كه احمد، ترمذى ، بيهقى ، از ابى سعيد خدرى روايت كرده اند كه گفت شخصى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرسيد: كدام يك از بندگان خدا در روز قيامت درجه بالاترى نزد خدا دارند؟ فرمود: آنان كه ذكر خدا بسيار مى گويند. من عرضه داشتم : يا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) حتى از جهاد كنندگان در راه خدا هم بالاترند؟ فرمود: آنها كه ذكر خدا مى گويند، حتى از مجاهدى هم كه با شمشير خود جهاد كند، تا شمشيرش بشكند، و خود غرق خون شود، بالاترند
اميرالمؤمنين «عليه السلام» فرمود: هر كس خدا را در نهان ذكر گويد، خدا را ذكر بسيار گفته، چون منافقان علنى ذكر خدا مى گفتند، و چون به خلوت مى رفتند، به ياد خدا نبودند، و خداى تعالى درباره ايشان فرموده: «يُرَاؤنَ النَّاسَ وَ لَا يَذكُرُونَ اللهَ إلّا قَلِيلاً: با مردم ريا مى كنند، و خدا را جز اندكى ذكر نمى گويند».
و در كتاب علل به سند خود از عبدالله بن حسن ، از پدرش ، از جدش ‍ حسن بن على (عليهماالسلام ) روايت كرده كه فرمود: عده اى يهودى نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمدند، از همه عالمترشان مسائلى از آن جناب پرسيد، از جمله مسائلى كه پرسيد اين بود، كه چرا تو را محمد، احمد، ابوالقاسم ، بشير، نذير، و داعى ، ناميدند؟ آن حضرت فرمود: اما مرا داعى خواندند، چون من مردم را به دين پروردگار عزوجل خود مى خوانم ، و اما نذيرم خوانند،
 
مؤلف: اين استفاده اى كه امام از آيه شريفه كرده، استفاده لطيفى است. (چون آيه شريفه، ذكر علنى را اندك شمرده، كه مفهومش اين مى شود كه ذكر سرّى، ذكر كثير است).
 
و در خصال، از زيد شحام روايت كرده كه گفت: امام صادق «عليه السلام» فرمود: هيچ بلايى براى مؤمن سخت تر از اين سه بلاء نيست، كه از سه نعمت محروم شود. شخصى پرسيد: آن سه نعمت چيست؟
 
فرمود: يارى مسلمان با آنچه خدا به او روزى كرده. دوم انصاف دادن و خود را جاى ديگران فرض كردن. و سوم: زياد خدا را ذكر كردن. البته منظور من از ذكر بسيار گفتن، «سُبحَانَ الله وَ الحَمدُ لله وَ لَا إله إلّا الله وَ اللهُ أكبَر» تنها نيست، هر چند كه آن هم ذكر خدا است، و ليكن منظور من، ذكر خدا در هنگام استفاده و بهره مندى از حلال او، و باز ذكر خدا در هنگام برخورد به حرام او است.
 
و در الدر المنثور است كه احمد، ترمذى، بيهقى، از ابوسعيد خدرى روايت كرده اند كه گفت: شخصى از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» پرسيد: كدام يك از بندگان خدا، در روز قيامت، درجه بالاترى نزد خدا دارند؟ فرمود: آنان كه ذكر خدا بسيار مى گويند.  
 
من عرضه داشتم: يا رسول الله! حتّى از جهاد كنندگان در راه خدا هم بالاترند؟  
 
فرمود: آن ها كه ذكر خدا مى گويند، حتى از مجاهدى هم كه با شمشير خود جهاد كند، تا شمشيرش بشكند، و خود غرق خون شود، بالاترند.
 
و در كتاب علل، به سند خود، از عبدالله بن حسن، از پدرش، از جدّش حسن بن على «عليهما السلام» روايت كرده كه فرمود: عده اى يهودى نزد رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» آمدند، از همه عالم ترشان، مسائلى از آن جناب پرسيد. از جمله مسائلى كه پرسيد، اين بود كه: چرا تو را «محمّد»، «احمد»، «ابوالقاسم»، «بشير»، «نذير» و «داعى» ناميدند؟  
 
آن حضرت فرمود: اما مرا «داعى» خواندند، چون من مردم را به دين پروردگار عزوجل خود مى خوانم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۹۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۹۸ </center>
چون كسانى را كه از اطاعتم سر بر چينند از آتش دوزخ انذار مى دهم ، اما بشيرم ناميدند، براى اينكه هر كس اطاعتم كند من او را به بهشت مژده مى دهم ... تا آخر
و اما «نذیرم» خوانند، چون كسانى را كه از اطاعتم سر بر چينند، از آتش دوزخ انذار مى دهم. اما «بشيرم» ناميدند، براى اين كه هر كس اطاعتم كند، من او را به بهشت مژده مى دهم... تا آخر.
و در تفسير قمى در ذيل آيه ((يا ايها النبى انا ارسلناك ... ودع اذاهم و توكل على الله و كفى بالله وكيلا(( از معصوم نقل كرده كه فرمود: اين آيه در مكه و پنج سال قبل از هجرت نازل شد
 
و در تفسير قمى، در ذيل آيه: «يَا أيُّهَا النَّبِىُّ إنَّا أرسَلنَاكَ... وَ دَع أذَاهُم وَ تَوَكَّل عَلَى اللهِ وَ كَفَى بِاللهِ وَكِيلاً»، از معصوم نقل كرده كه فرمود: اين آيه در مكه و پنج سال قبل از هجرت نازل شد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۹۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۹۹ </center>
<span id='link318'><span>
<span id='link318'><span>
==آيات ۴۹ - ۶۲ سوره احزاب ==
==آيات ۴۹ - ۶۲ سوره احزاب ==
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَتِ ثُمَّ طلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سرِّحُوهُنَّ سرَاحاً جَمِيلاً(۴۹)
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً(۴۹)
يَأَيُّهَا النَّبىُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَك أَزْوَجَك الَّتى ءَاتَيْت أُجُورَهُنَّ وَ مَا مَلَكَت يَمِينُك مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْك وَ بَنَاتِ عَمِّك وَ بَنَاتِ عَمَّتِك وَ بَنَاتِ خَالِك وَ بَنَاتِ خَلَتِك الَّتى هَاجَرْنَ مَعَك وَ امْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَت نَفْسهَا لِلنَّبىِّ إِنْ أَرَادَ النَّبىُّ أَن يَستَنكِحَهَا خَالِصةً لَّك مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضنَا عَلَيْهِمْ فى أَزْوَجِهِمْ وَ مَا مَلَكت أَيْمَنُهُمْ لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْك حَرَجٌ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً(۵۰)
 
* تُرْجِى مَن تَشاءُ مِنهُنَّ وَ تُئْوِى إِلَيْك مَن تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَيْت مِمَّنْ عَزَلْت فَلا جُنَاحَ عَلَيْك ذَلِك أَدْنى أَن تَقَرَّ أَعْيُنهُنَّ وَ لا يحْزَنَّ وَ يَرْضينَ بِمَا ءَاتَيْتَهُنَّ كلُّهُنَّ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا فى قُلُوبِكُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً(۵۱)
يَا أَيُّهَا النَّبىُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَك أَزْوَاجَك الَّتى آتَيْت أُجُورَهُنَّ وَ مَا مَلَكَت يَمِينُك مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْك وَ بَنَاتِ عَمِّك وَ بَنَاتِ عَمَّتِك وَ بَنَاتِ خَالِك وَ بَنَاتِ خَالَاتِك الَّتى هَاجَرْنَ مَعَك وَ امْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَت نَفْسهَا لِلنَّبىِّ إِنْ أَرَادَ النَّبىُّ أَن يَستَنكِحَهَا خَالِصةً لَّك مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضنَا عَلَيْهِمْ فى أَزْوَاجِهِمْ وَ مَا مَلَكت أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْك حَرَجٌ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً(۵۰)
لا يحِلُّ لَك النِّساءُ مِن بَعْدُ وَ لا أَن تَبَدَّلَ بهِنَّ مِنْ أَزْوَجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَك حُسنهُنَّ إِلا مَا مَلَكَت يَمِينُك وَ كانَ اللَّهُ عَلى كلِّ شىْءٍ رَّقِيباً(۵۲)
 
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوت النَّبىِّ إِلا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طعَامٍ غَيرَ نَظِرِينَ إِنَاهُ وَ لَكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَ لا مُستَئْنِسِينَ لحَِدِيثٍ إِنَّ ذَلِكُمْ كانَ يُؤْذِى النَّبىَّ فَيَستَحْىِ مِنكمْ وَ اللَّهُ لا يَستَحْىِ مِنَ الْحَقِّ وَ إِذَا سأَلْتُمُوهُنَّ مَتَعاً فَسئَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكمْ أَطهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ مَا كانَ لَكمْ أَن تُؤْذُوا رَسولَ اللَّهِ وَ لا أَن تَنكِحُوا أَزْوَجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذَلِكُمْ كانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيماً(۵۳)
تُرْجِى مَن تَشاءُ مِنهُنَّ وَ تُؤوِى إِلَيْك مَن تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْت فَلا جُنَاحَ عَلَيْك ذَلِك أَدْنى أَن تَقَرَّ أَعْيُنهُنَّ وَ لا يَحْزَنَّ وَ يَرْضَينَ بِمَا آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا فى قُلُوبِكُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً(۵۱)
 
لا يَحِلُّ لَك النِّساءُ مِن بَعْدُ وَ لا أَن تَبَدَّلَ بهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَك حُسنهُنَّ إِلّا مَا مَلَكَت يَمِينُك وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شئٍ رَقِيباً(۵۲)
 
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوت النَّبىِّ إِلّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طعَامٍ غَيرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَ لَكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَ لا مُستَئْنِسِينَ لحَِدِيثٍ إِنَّ ذَلِكُمْ كانَ يُؤْذِى النَّبىَّ فَيَستَحْىِ مِنكُمْ وَ اللَّهُ لا يَستَحْىِ مِنَ الْحَقِّ وَ إِذَا سأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَسئَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ مَا كانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذَلِكُمْ كانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيماً(۵۳)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۰ </center>
إِن تُبْدُوا شيْئاً أَوْ تخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِكلِّ شىْءٍ عَلِيماً(۵۴)
إِن تُبْدُوا شيْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شئٍ عَلِيماً(۵۴)
لا جُنَاحَ عَلَيهِنَّ فى ءَابَائهِنَّ وَ لا أَبْنَائهِنَّ وَ لا إِخْوَنهِنَّ وَ لا أَبْنَاءِ إِخْوَنهِنَّ وَ لا أَبْنَاءِ أَخَوَتِهِنَّ وَ لا نِسائهِنَّ وَ لا مَا مَلَكت أَيْمَنهُنَّ وَ اتَّقِينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كلِّ شىْءٍ شهِيداً(۵۵)
 
إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَئكتَهُ يُصلُّونَ عَلى النَّبىِّ يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا صلُّوا عَلَيْهِ وَ سلِّمُوا تَسلِيماً(۵۶)
لا جُنَاحَ عَلَيهِنَّ فى آبَائهِنَّ وَ لا أَبْنَائهِنَّ وَ لا إِخْوَانهِنَّ وَ لا أَبْنَاءِ إِخْوَانهِنَّ وَ لا أَبْنَاءِ أَخَوَاتِهِنَّ وَ لا نِسائهِنَّ وَ لا مَا مَلَكت أَيْمَانهُنَّ وَ اتَّقِينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شئٍ شهِيداً(۵۵)
إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسولَهُ لَعَنهُمُ اللَّهُ فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ وَ أَعَدَّ لهَُمْ عَذَاباً مُّهِيناً(۵۷)
 
وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَتِ بِغَيرِ مَا اكتَسبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَناً وَ إِثْماً مُّبِيناً(۵۸)
إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائكتَهُ يُصَلُّونَ عَلى النَّبىِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسلِيماً(۵۶)
يَأَيهَا النَّبىُّ قُل لاَزْوَجِك وَ بَنَاتِك وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيهِنَّ مِن جَلَبِيبِهِنَّ ذَلِك أَدْنى أَن يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً(۵۹)
 
* لَّئن لَّمْ يَنتَهِ الْمُنَفِقُونَ وَ الَّذِينَ فى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فى الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّك بِهِمْ ثُمَّ لا يجَاوِرُونَك فِيهَا إِلا قَلِيلاً(۶۰)
إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنهُمُ اللَّهُ فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ وَ أَعَدَّ لهَُمْ عَذَاباً مُّهِيناً(۵۷)
مَّلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً(۶۱)
 
سنَّةَ اللَّهِ فى الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَ لَن تجِدَ لِسنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً(۶۲)
وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِغَيرِ مَا اكتَسبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَاناً وَ إِثْماً مُّبِيناً(۵۸)
ترجمه آيات
 
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چون زنان مومن را نكاح كرديد و بعد طلاقشان داديد، اگر قبل از نزديكى طلاق داده ايد، لازم نيست عده طلاق شما را نگه دارند، پس مى توانيد با آنان ازدواج كنيد، و (اگر بناى سازش نيست )، مى توانيد به صورتى خوش طلاق دهيد (۴۹)
يَا أَيُّهَا النَّبىُّ قُل لاَزْوَاجِك وَ بَنَاتِك وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِك أَدْنى أَن يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً(۵۹)
اى پيامبر اسلام ! ما همسرانت را برايت حلال كرديم ، چه آنها كه حق شان را داده اى ، و چه آنها كه كنيز تو هستند، و خدا به عنوان غنيمت نصيبت كرده ، و نيز دختران عمو، و نيز دختران عمه ، و دختران دايى ، و دختران خاله هايت ، كه با تو مهاجرت كردند، همه را برايت حلال كرديم ، و نيز زن مومن اگر خودش را به پيغمبر ببخشد، و پيغمبر هم بخواهد با او ازدواج كند، تنها اين نكاح بدون مهر براى اوست ، نه همه مؤ منين ، ما مى دانيم چه احكامى درباره همسران مؤ منين و كنيرهايشان واجب كرده ايم ، تا در اين باره حرجى بر تو نباشد، و خدا همواره آمرزنده رحيم است (۵۰)
 
از آنان هر يك را بخواهى مى توانى قبول پيشنهاد را تاءخير اندازى ، و هر يك را بخواهى مى توانى پيشنهاد ازدواجش را بپذيرى ، و آن را هم كه قبلا طلاق گفته اى مى توانى بگيرى ، اين به خوشنودى آنان ، و اينكه اندوهناك نشوند، و اينكه به همه آنچه به آنان داده اى راضى شوند، نزديكتر است ، و خدا آنچه در دلهاى شماست مى داند، و خدا داناى شكيبا است (۵۱)
لَّئن لَّمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِينَ فى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فى الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّك بِهِمْ ثُمَّ لا يجَاوِرُونَك فِيهَا إِلا قَلِيلاً(۶۰)
 
مَّلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً(۶۱)
 
سُنَّةَ اللَّهِ فى الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَ لَن تجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً(۶۲)
 
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center>
 
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چون زنان مؤمن را نكاح كرديد و بعد طلاقشان داديد، اگر قبل از نزديكى طلاق داده ايد، لازم نيست عده طلاق شما را نگه دارند، پس مى توانيد با آنان ازدواج كنيد، و (اگر بناى سازش نيست)، مى توانيد به صورتى خوش طلاق دهيد. (۴۹)
 
اى پيامبر اسلام! ما همسرانت را برايت حلال كرديم، چه آن ها كه حق شان را داده اى، و چه آن ها كه كنيز تو هستند، و خدا به عنوان غنيمت نصيبت كرده، و نيز دختران عمو، و نيز دختران عمّه، و دختران دايى، و دختران خاله هايت، كه با تو مهاجرت كردند، همه را برايت حلال كرديم. و نيز زن مؤمن اگر خودش را به پيغمبر ببخشد، و پيغمبر هم بخواهد با او ازدواج كند، تنها اين نكاح بدون مهر، براى اوست، نه همه مؤمنان، ما مى دانيم چه احكامى درباره همسران مؤمنان و كنيزهايشان واجب كرده ايم، تا در اين باره حرجى بر تو نباشد، و خدا همواره آمرزنده رحيم است. (۵۰)
 
از آنان هر يك را بخواهى، مى توانى قبول پيشنهاد را تأخير اندازى، و هر يك را بخواهى مى توانى پيشنهاد ازدواجش را بپذيرى، و آن را هم كه قبلا طلاق گفته اى، مى توانى بگيرى، اين به خوشنودى آنان و اين كه اندوهناك نشوند، و اين كه به همه آنچه به آنان داده اى، راضى شوند، نزديكتر است، و خدا آنچه در دل هاى شماست مى داند، و خدا داناى شكيبا است. (۵۱)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۱ </center>
بعد از آنچه برايت شمرديم ، ديگر هيچ زنى برايت حلال نيست ، و نيز حلال نيست كه همسرانت را به همسرى ديگر مبدل كنى ، هر چند كه از كمال وى خوشت آيد، مگر كنيزان ، و خدا بر هر چيز مراقب بوده است (۵۲)
بعد از آنچه برايت شمرديم، ديگر هيچ زنى برايت حلال نيست، و نيز حلال نيست كه همسرانت را به همسرى ديگر مبدل كنى، هرچند كه از كمال وى خوشت آيد، مگر كنيزان، و خدا بر هر چيز مراقب بوده است. (۵۲)
اى كسانى كه ايمان آورديد! به خانه هاى پيغمبر در نياييد، مگر آنكه شما را به طعامى دعوت كنند، به شرطى كه به انتظار طعام زودتر نرويد، بلكه وقتى شما را خواندند، داخل شويد، و چون طعام خورديد، متفرق گرديد، و آن جا را محل انس و گفتگو مكنيد، كه اين ، پيغمبر را ناراحت مى كند، او از شما خجالت مى كشد، ولى خدا از بيان حق خجالت نمى كشد، و چون از همسران او چيزى مى پرسيد، از پشت پرده بپرسيد، اين براى طهارت دل شما و دل آنان بهتر است ، و شما حق نداريد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را اذيت كنيد، و بعد از مرگش با همسران او ازدواج نماييد، اين كار تا ابد ممنوع است ، چون نزد خدا كارى عظيم است (۵۳)
 
چه آنكه چيزى را اظهار كنيد، و چه پنهان داريد، خدا به هر چيزى دانا است (۵۴)
اى كسانى كه ايمان آورديد! به خانه هاى پيغمبر در نياييد، مگر آنكه شما را به طعامى دعوت كنند، به شرطى كه به انتظار طعام زودتر نرويد، بلكه وقتى شما را خواندند، داخل شويد، و چون طعام خورديد، متفرق گرديد، و آن جا را محل انس و گفتگو مكنيد، كه اين، پيغمبر را ناراحت مى كند، او از شما خجالت مى كشد، ولى خدا از بيان حق خجالت نمى كشد، و چون از همسران او چيزى مى پرسيد، از پشت پرده بپرسيد، اين براى طهارت دل شما و دل آنان بهتر است، و شما حق نداريد رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را اذيت كنيد، و بعد از مرگش با همسران او ازدواج نماييد، اين كار تا ابد ممنوع است، چون نزد خدا كارى عظيم است. (۵۳)
هيچ حرجى براى همسران در خصوص نامبردگان زير نيست ، يعنى لازم نيست خود را در برابر پدران ، فرزندان ، برادران ، و برادرزادگان ، پسران خواهران ، زنان ايشان و كنيزانى كه دارند بپوشانند، و بايد كه از خدا بترسند، كه خدا همواره بر هر چيزى شاهد و ناظر است (۵۵)
 
خدا و فرشتگان او بر پيامبر اسلام درود مى فرستند، شما هم اى كسانى كه ايمان آورده ايد بر او صلوات بفرستيد، و آن طور كه بايد تسليم شويد (۵۶)
چه آن كه چيزى را اظهار كنيد، و چه پنهان داريد، خدا به هر چيزى دانا است. (۵۴)
خدا آن كسانى را كه او و پيامبرش را اذيت مى كنند، در دنيا و آخرت لعنت كرده ، و عذابى خوار كننده براى ايشان مهيا نموده (۵۷)
 
و كسانى كه مؤ منين و زنان مومن را بدون جرم اذيت مى كنند، مرتكب بهتان و گناهى بزرگ مى شوند (۵۸)
هيچ حرجى براى همسران در خصوص نامبردگان زير نيست، يعنى لازم نيست خود را در برابر پدران، فرزندان، برادران، و برادرزادگان، پسران خواهران، زنان ايشان و كنيزانى كه دارند بپوشانند، و بايد كه از خدا بترسند، كه خدا همواره بر هر چيزى شاهد و ناظر است. (۵۵)
هان اى پيامبر! به همسرانت ، و دخترانت و زنان مؤ منين ، بگو تا جلباب خود پيش بكشند، بدين وسيله بهتر معلوم مى شود كه زن مسلمانند، در نتيجه اذيت نمى بينند، و خدا همواره آمرزنده رحيم است (۵۹)
 
اگر منافقان و بيماردلان و گل آلودكنندگان جو مدينه ، دست بر ندارند، تو را عليه آنان ماءمور مى كنيم ، تا ديگر جز مدتى كوتاه در مجاورتت نمانند (۶۰)
خدا و فرشتگان او بر پيامبر اسلام درود مى فرستند، شما هم اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بر او صلوات بفرستيد، و آن طور كه بايد تسليم شويد. (۵۶)
در حالى كه ملعون و رانده باشند، به طورى كه هر جا ديده شوند كشته شوند (۶۱)
 
خدا آن كسانى را كه او و پيامبرش را اذيت مى كنند، در دنيا و آخرت لعنت كرده، و عذابى خوار كننده براى ايشان مهيا نموده. (۵۷)
 
و كسانى كه مؤمنان و زنان مؤمن را بدون جرم اذيت مى كنند، مرتكب بهتان و گناهى بزرگ مى شوند. (۵۸)
 
هان اى پيامبر! به همسرانت، و دخترانت و زنان مؤمنان، بگو تا جلباب خود پيش بكشند، بدين وسيله بهتر معلوم مى شود كه زن مسلمانند، در نتيجه اذيت نمى بينند، و خدا همواره آمرزنده رحيم است. (۵۹)
 
اگر منافقان و بيماردلان و گل آلودكنندگان جو مدينه، دست بر ندارند، تو را عليه آنان مأمور مى كنيم، تا ديگر جز مدتى كوتاه در مجاورتت نمانند. (۶۰)
 
در حالى كه ملعون و رانده باشند، به طورى كه هر جا ديده شوند، كشته شوند. (۶۱)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۲ </center>
سنت خدا در اقوام گذشته و قبل از اين نيز همين بود، و تو هرگز سنت خدا را دگرگون نخواهى ديد (۶۲)
سنت خدا در اقوام گذشته و قبل از اين نيز همين بود، و تو هرگز سنت خدا را دگرگون نخواهى ديد. (۶۲)
بيان آيات
<span id='link319'><span>
<span id='link319'><span>
==بيان آيات مربوط به نكاح و طلاق كه بعضى مخصوص پيامبر (صلى الله عليه و آله وسلم ) و برخى راجع به همه مسلمانان است ==
 
اين آيات احكام متفرقى را متضمن است كه بعضى از آنها مخصوص رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و همسران او، و بعضى ديگر مربوط به عموم مسلمانان است
==بيان آيات مربوط به نكاح و طلاق ==
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَتِ ثُمَّ طلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سرِّحُوهُنَّ سرَاحاً جَمِيلاً
اين آيات احكام متفرقى را متضمن است، كه بعضى از آن ها مخصوص رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» و همسران او، و بعضى ديگر مربوط به عموم مسلمانان است.
منظور از نكاح زنان ، عقد كردن آنان است ، و كلمه ((مس (( به معناى دخول و انجام دادن عمل زناشويى است . و منظور از ((متعوهن (( اين است كه چيزى از مال به ايشان بدهند، كه مناسب حال و شاءن ايشان باشد، و كلمه ((تسريح به جميل ((، به معناى اين است كه بدون نزاع و خصومت طلاق دهند
 
و معناى آيه اين است كه : اى كسانى كه ايمان آورده ايد! وقتى زنان را طلاق مى دهيد، بعد از آنكه با ايشان عقد ازدواج بسته ايد، و قبل از اينكه عمل زناشويى با ايشان انجام داده باشيد، ديگر لازم نيست زن مطلقه شما عده نگه دارد، و بر شما واجب است كه اولا بدون خشونت و خصومت طلاق دهيد، و در ثانى با چيزى از مال بهره مندشان كنيد
«'''يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سرِّحُوهُنَّ سرَاحاً جَمِيلاً'''»:
اين آيه مطلق است ، و آن موردى را كه مهر براى زن معين كرده باشند، و نيز موردى را كه معين نكرده باشند شامل است ، و خلاصه به اطلاقش شامل مى شود آنجا را هم كه مهر معين كرده اند، و مى فرمايد هم بايد مهر بدهيد، و هم به چيزى از مال بهره مندشان كنيد
 
چون هر دو صورت را شامل بود، آيه ((و ان طلقتموهن من قبل ان تمسوهن و قد فرضتم لهن فريضه فنصف ما فرضتم (( آن را مقيد به صورتى مى كند، كه مهريه معين نكرده باشند، چون آيه مزبور مى فرمايد: و چون زنان را قبل از آنكه عمل زناشويى انجام داده باشيد طلاق دهيد، در صورتى كه مهر براى ايشان معين كرده ايد، تنها نصف مهر را مى برند، آنگاه آيه مورد بحث در جايى حجت مى شود كه مهر معين نكرده باشند
منظور از نكاح زنان، عقد كردن آنان است، و كلمۀ «مس» به معناى دخول و انجام دادن عمل زناشويى است. و منظور از «مَتِّعُوهُنَّ» اين است كه چيزى از مال به ايشان بدهند، كه مناسب حال و شأن ايشان باشد. و كلمه «تسريح به جميل»، به معناى اين است كه بدون نزاع و خصومت طلاق دهند.
يَأَيُّهَا النَّبىُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَك أَزْوَجَك الَّتى ءَاتَيْت أُجُورَهُنَّ ...
 
و معناى آيه اين است كه: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! وقتى زنان را طلاق مى دهيد، بعد از آن كه با ايشان عقد ازدواج بسته ايد، و قبل از اين كه عمل زناشويى با ايشان انجام داده باشيد، ديگر لازم نيست زن مطلقه شما عدّه نگه دارد، و بر شما واجب است كه اولا بدون خشونت و خصومت طلاق دهيد، و در ثانى با چيزى از مال بهره مندشان كنيد.
 
اين آيه مطلق است، و آن موردى را كه مهر براى زن معين كرده باشند، و نيز موردى را كه معين نكرده باشند، شامل است، و خلاصه به اطلاقش شامل مى شود، آن جا را هم كه مهر معين كرده اند، و مى فرمايد هم بايد مهر بدهيد، و هم به چيزى از مال بهره مندشان كنيد.
 
چون هر دو صورت را شامل بود، آيه «وَ إن طَلَّقتُمُوهُنَّ مِن قَبلِ أن تَمَسُّوهُنَّ وَ قَد فَرَضتُم لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصفُ مَا فَرَضتُم» آن را مقيد به صورتى مى كند، كه مهريه معين نكرده باشند. چون آيه مزبور مى فرمايد: «و چون زنان را قبل از آن كه عمل زناشويى انجام داده باشيد، طلاق دهيد، در صورتى كه مهر براى ايشان معين كرده ايد، تنها نصف مهر را مى برند». آنگاه آيه مورد بحث در جايى حجت مى شود كه مهر معين نكرده باشند.
 
<span id='link320'><span>
<span id='link320'><span>
==بيان هفت طائفه از زنان كه خدا در پيامبر(ص )حلال كرده است ==
 
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۳ </center>
خداى سبحان در اين آيه شريفه براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى كند از زنان آنچه من حلال كرده ام هفت طايفه اند، طايفه اول : ((ازواجك اللاتى آتيت اجورهن (( كه مراد از ((اجور(( مهريه ها است ، طايفه دوم : ((و ما ملكت يمينك مما افاء الله عليك (( يعنى كنيزانى كه به عنوان غنيمت و در جنگها خدا در اختيار شما قرار داد، و اگر ملك يمين (كنيز) را مقيد به ((ما افاء الله عليك - آنچه خدا به عنوان غنيمت نصيب تو كرد((، نمود صرفا به منظور توضيح بود، نه احتراز، نظير تقييدى كه در ازدواج كرد، و فرمود: همسرانى كه مهرشان را داده اى
==بيان زنانی كه خداوند، ازدواج با آنان را، برای پيامبر«ص»، حلال كرده است ==
سوم و چهارمين طايفه از زنانى كه حلالند، يعنى مى توان با آنان ازدواج كرد، ((و بنات عمك و بنات عماتك (( دختر عموها و دختر عمه هايند، بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از اين دو طايفه زنان قريشند
«'''يَا أَيُّهَا النَّبىُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَك أَزْوَاجَك الَّتى آتَيْت أُجُورَهُنَّ...'''»:
پنجم و ششمين طايفه : ((و بنات خالك و بنات خالاتك (( دختران دايى و دختران خاله اند، بعضى از مفسرين گفته اند يعنى زنان بنى زهره ، و قيد ((اللاتى هاجرن معك - آنهايى كه با تو هجرت كرده اند(( - به طورى كه در مجمع البيان گفته - مربوط به قبل از تحليل غير مهاجرات و نسخ آيه مورد بحث است ، يعنى مربوط به ايامى است كه ازدواج آن جناب با غير زنان هجرت كرده حلال نبوده ، لذا در اين آيه فرموده : زنان نامبرده به شرطى بر تو حلالند كه با تو هجرت كرده باشند، و گر نه ازدواج تو با آنان حرام است
 
هفتم از زنانى كه آن جناب مى توانسته با آنان ازدواج كند: ((و امراه مومنه ان وهبت نفسها للنبى ان اراد النبى ان يستنكحها(( زن مومنه اى است كه خود را به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) ببخشد و آن جناب هم بخواهد با او ازدواج كند، كه خداوند چنين زنى را كه بخواهد بدون مهريه خود را در اختيار آن جناب بگذارد، براى آن جناب حلال كرده است ، اگر بخواهد مى تواند با او ازدواج كند. ((خالصه لك من دون المؤ منين (( - اين جمله اعلام مى دارد كه اين حكم - يعنى حلال شدن زنى براى مردى بصرف اينكه خود را به او ببخشد، از خصايصى است كه مختص به آن جناب است ، و در مؤ منين جريان ندارد، ((قد علمنا ما فرضنا عليهم فى ازواجهم و ما ملكت ايمانهم (( اين جمله حكم اختصاص را تقرير مى كند و مى فرمايد: آنچه براى مؤ منين حلال و فرض كرديم مى دانيم كه چه زنى و چه كنيزى بر آنان حلال شد
خداى سبحان در اين آيه شريفه، براى رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» بیان مى كند از زنان، آنچه من حلال كرده ام، هفت طايفه اند.
((لكيلا يكون عليك حرج (( - اين جمله حكمى را كه در صدر آيه بود، و مى فرمود: ((انا احللنا لك (( تعليل مى كند، ممكن هم هست تعليل ذيل آيه باشد، و بفهماند كه چرا اين حكم مخصوص تو است ، ولى احتمال اول روشن تر به نظر مى رسد، به خاطر اينكه مضمون آيه بيان رحمتهاى الهى نسبت به آن جناب ، و تنزيه ساحت مقدس او بود، و آيه با دو كلمه ((غفور(( و ((رحيم (( ختم شد
 
طايفه اول: «أزوَاجَكَ اللَّاتِى آتَيتَ أُجُورَهُنَّ»، كه مراد از «أُجُور»، مهريه ها است.
 
طايفه دوم: «وَ مَا مَلَكَت يَمِينُكَ مِمَّا أفَاءَ اللهُ عَلَيكَ». يعنى: كنيزانى كه به عنوان غنيمت و در جنگ ها، خدا در اختيار شما قرار داد. و اگر مِلك يمين (كنيز) را مقيد به «مَا أفَاءَ اللهُ عَلَيكَ: آنچه خدا به عنوان غنيمت نصيب تو كرد»، نمود، صرفا به منظور توضيح بود، نه احتراز. نظير تقييدى كه در ازدواج كرد و فرمود: «همسرانى كه مَهرشان را داده اى».
 
سوم و چهارمين طايفه از زنانى كه حلال اند، يعنى مى توان با آنان ازدواج كرد: «وَ بَنَاتِ عَمِّكَ وَ بَنَاتِ عَمَّاتِكَ». دختر عموها و دختر عمه هايند.
 
بعضى از مفسران گفته اند: منظور از اين دو طايفه، زنان قريش اند.
 
پنجم و ششمين طايفه: «وَ بَنَاتِ خَالِكَ وَ بَنَاتِ خَالَاتِكَ». دختران دايى و دختران خاله اند.
 
بعضى از مفسران گفته اند: يعنى زنان بنى زهره، و قيد «اللَّاتِى هَاجَرنَ مَعَك: آن هايى كه با تو هجرت كرده اند» - به طورى كه در مجمع البيان گفته - مربوط به قبل از تحليل غير مهاجرات و نسخ آيه مورد بحث است. يعنى مربوط به ايامى است كه ازدواج آن جناب با غير زنان هجرت كرده، حلال نبوده. لذا در اين آيه فرموده: «زنان نامبرده، به شرطى بر تو حلال اند، كه با تو هجرت كرده باشند، و گرنه ازدواج تو با آنان حرام است».
 
هفتم از زنانى كه آن جناب مى توانسته با آنان ازدواج كند: «وَ امرَأةً مُؤمِنَةً إن وَهَبَت نَفسَهَا لِلنَّبِىِّ إن أرَادَ النَّبِىُّ أن يَستَنكِحَهَا». زن مؤمنه اى است كه خود را به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» ببخشد و آن جناب هم بخواهد با او ازدواج كند، كه خداوند چنين زنى را كه بخواهد بدون مهريه خود را در اختيار آن جناب بگذارد، براى آن جناب حلال كرده است. اگر بخواهد مى تواند با او ازدواج كند.  
 
«'''خَالِصَةً لَكَ مِن دُونِ المُؤمِنيِن'''» - اين جمله اعلام مى دارد كه اين حكم - يعنى حلال شدن زنى براى مردى به صرف اين كه خود را به او ببخشد، از خصايصى است كه مختص به آن جناب است، و در مؤمنان جريان ندارد.
 
«'''قَد عَلِمنَا مَا فَرَضنَا عَلَيهِم فِى أزوَاجِهِم وَ مَا مَلَكَت أيمَانِهِم'''» - اين جمله، حكم اختصاص را تقرير مى كند و مى فرمايد: آنچه براى مؤمنان حلال و فرض كرديم، مى دانيم كه چه زنى و چه كنيزى بر آنان حلال شد.
 
«'''لِكَيلَا يَكُونَ عَلَيكَ حَرَجٌ'''» - اين جمله، حكمى را كه در صدر آيه بود و مى فرمود: «إنّا أحلَلنَا لَكَ» تعليل مى كند. ممكن هم هست تعليل ذيل آيه باشد، و بفهماند كه چرا اين حكم مخصوص تو است، ولى احتمال اول، روشن تر به نظر مى رسد. به خاطر اين كه مضمون آيه، بيان رحمت هاى الهى نسبت به آن جناب، و تنزيه ساحت مقدس او بود، و آيه با دو كلمۀ «غَفُور» و «رَحِيم» ختم شد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۴ </center>
تُرْجِى مَن تَشاءُ مِنهُنَّ وَ تُئْوِى إِلَيْك مَن تَشاءُ ...
«'''تُرْجِى مَن تَشاءُ مِنهُنَّ وَ تُؤوِى إِلَيْك مَن تَشاءُ...'''»:
كلمه ((ترجى (( از مصدر ((ارجاء(( است ، كه به معناى تاخير و دور كردن است ، و در اينجا كنايه است از رد و نپذيرفتن ، و كلمه ((تووى (( از ((ايواء(( است ، كه به معناى اسكان دادن در مكان مى آيد، و اين نيز كنايه است از پذيرفتن و به خود نزديك كردن
 
سياق آيات دلالت دارد بر اينكه مراد از اين كلام اين است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مخير است در قبول و يا رد آن زنى كه خود را به وى بخشيده
كلمۀ «تُرجِى»، از مصدر «إرجاء» است، كه به معناى تأخير و دور كردن است، و در اين جا، كنايه است از رد و نپذيرفتن. و كلمۀ «تُؤوى»، از «إيواء» است، كه به معناى اسكان دادن در مكان مى آيد، و اين نيز، كنايه است از پذيرفتن و به خود نزديك كردن.
((و من ابتغيت ممن عزلت فلا جناح عليك (( - كلمه ((ابتغاء(( به معناى طلب است ، و معناى جمله اين است كه اگر يكى از آنهايى كه بعد از آنكه خود را به تو بخشيد رد كردى ، دوباره خواستى بپذيرى منعى بر تو نيست ، مى توانى بپذيرى ، نه گناهى دارد، و نه سرزنش مى شوى
 
و ممكن هم هست جمله مورد بحث اشاره باشد به مساله تقسيم بين همسران ، و اينكه آن جناب مى تواند اصلا خود را در بين همسرانش تقسيم نكند، و مقيد نسازد كه هر شب به خانه يكى برود، و به فرضى هم كه تقسيم كرد، مى تواند اين تقسيم را به هم بزند، و يا نوبت كسى را كه موخر است مقدم ، و آن كس را كه مقدم است موخر كند، و يا آنكه اصلا با يكى از همسران متاركه كند، و قسمتى به او ندهد، و يا اگر متاركه كرده ، دوباره او را به خود نزديك كند، و اين معنا با جمله ((و من ابتغيت ممن عزلت فلا جناح عليك ذلك ادنى ...(( نزديك تر است ، و بهتر مى سازد، چون حاصل آن اين است كه : اگر همسرى را كه قبلا كنار زده بودى ، دوباره بخواهى نزديك سازى ، مى توانى ، و هيچ حرجى بر تو نيست ، و بلكه اين بهتر و نزديك تر است به اينكه چشمشان روشن شود، يعنى خوشحال شوند، و راضى گردند به آنچه تو در اختيارشان قرار داده اى ، و خدا آنچه در دلهاى شماست مى داند، چون آنكه قسمتش را پيش انداخته اى خوشحال ، و آنكه عقب انداخته اى به اميد روزى مى نشيند كه قسمتش جلو بيفتد
سياق آيات دلالت دارد بر اين كه مراد از اين كلام، اين است كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، مخيّر است در قبول و يا ردّ آن زنى كه خود را به وى بخشيده.
((و كان الله عليما حليما(( - يعنى خدا مصالح بندگان خود را مى داند، و چون ((حليم (( است در عقوبت آنان عجله نمى كند
 
در اين آيه اقوال مختلف ديگرى هست كه آنچه ما گفتيم با سياق آيه ، و سياق آيات سابق بر آن سازگارتر است ، رواياتى هم كه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) رسيده ، همين معنا را تاءييد مى كند، و به زودى آن روايات از نظر خواننده خواهد گذشت
«'''وَ مَنِ ابتَغَيتَ مِمَّن عَزَلتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيكَ'''» - كلمۀ «إبتِغَاء» به معناى طلب است، و معناى جمله اين است كه: اگر يكى از آن هايى كه بعد از آن كه خود را به تو بخشيد، رد كردى، دوباره خواستى بپذيرى منعى بر تو نيست. مى توانى بپذيرى، نه گناهى دارد، و نه سرزنش مى شوى.
 
و ممكن هم هست جملۀ مورد بحث، اشاره باشد به مسأله تقسيم بين همسران، و اين كه آن جناب مى تواند اصلا خود را در بين همسرانش تقسيم نكند، و مقيد نسازد كه هر شب به خانه يكى برود. و به فرضى هم كه تقسيم كرد، مى تواند اين تقسيم را به هم بزند، و يا نوبت كسى را كه مؤخّر است، مقدّم، و آن كس را كه مقدّم است، مؤخّر كند، و يا آن كه اصلا با يكى از همسران متاركه كند، و قسمتى به او ندهد، و يا اگر متاركه كرده، دوباره او را به خود نزديك كند.
 
و اين معنا با جملۀ «وَ مَنِ ابتَغَيتَ مِمَّن عَزَلتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيكَ ذَلِكَ أدنَى...» نزديك تر است و بهتر مى سازد.
 
چون حاصل آن اين است كه: اگر همسرى را كه قبلا كنار زده بودى، دوباره بخواهى نزديك سازى، مى توانى، و هيچ حرجى بر تو نيست، و بلكه اين بهتر و نزديك تر است به اين كه چشمشان روشن شود. يعنى خوشحال شوند، و راضى گردند به آنچه تو در اختيارشان قرار داده اى، و خدا آنچه در دل هاى شماست، مى داند. چون آن كه قسمتش را پيش انداخته اى، خوشحال، و آن كه عقب انداخته اى، به اميد روزى مى نشيند كه قسمتش جلو بيفتد.
 
«'''وَ كَانَ اللهُ عَلِيماً حَلِيماً'''» - يعنى خدا مصالح بندگان خود را مى داند، و چون «حليم» است، در عقوبت آنان عجله نمى كند.
 
در اين آيه، اقوال مختلف ديگرى هست كه آنچه ما گفتيم، با سياق آيه و سياق آيات سابق بر آن، سازگارتر است. رواياتى هم كه از ائمه اهل بيت «عليهم السلام» رسيده، همين معنا را تأييد مى كند، و به زودى، آن روايات از نظر خواننده خواهد گذشت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۵ </center>
لا يحِلُّ لَك النِّساءُ مِن بَعْدُ وَ لا أَن تَبَدَّلَ بهِنَّ مِنْ أَزْوَجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَك حُسنهُنَّ ...
«'''لا يَحِلُّ لَك النِّساءُ مِن بَعْدُ وَ لا أَن تَبَدَّلَ بهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَك حُسنُهُنَّ...'''»:
ظاهر آيه به فرضى كه مستقل از ماقبل باشد، و اتصال بدان نداشته باشد، اين است كه زنان را بر آن جناب حرام مى كند، مگر آن زنى كه آن جناب مختارش كند، و آن زن خدا را اختيار كند، اين كه فرمود: جايز نيست زنان را عوض كنى ، خود مؤ يد اين احتمال است
 
و ليكن اگر فرض شود كه متصل به ماقبل است كه مى فرمايد: ((انا احللنا لك ...((، در اين صورت مفادش تحريم ماسواى شش طايفه اى است كه قبلا شمرد
ظاهر آيه، به فرضى كه مستقل از ماقبل باشد و اتصال بدان نداشته باشد، اين است كه: زنان را بر آن جناب حرام مى كند، مگر آن زنى كه آن جناب مختارش كند، و آن زن، خدا را اختيار كند. اين كه فرمود: «جايز نيست زنان را عوض كنى»، خود مؤيّد اين احتمال است.
و در بعضى روايات از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) آمده كه مراد از آيه شريفه تحريم آن زنانى است كه در آيه ((حرمت عليكم امهاتكم و بناتكم (( نام برده شده اند
 
پس معناى كلمه بعد در جمله ((لا يحل لك النساء من بعد(( بعد از زنانى است كه خدا و رسول را برگزيدند، كه همان نه زن نامبرده اند، و يا بعد از آنانكه در آيه ((انا احللنا لك (( برايت شمرديم مى باشد، و يا بعد از زنان حلالى كه برايت معين كرديم ، كه بنا به احتمال سوم مقصودنان محرم خواهد بود
وليكن اگر فرض شود كه متصل به ماقبل است كه مى فرمايد: «إنّا أحلَلنَا لَكَ...»، در اين صورت مفادش تحريم ماسواى شش طايفه اى است كه قبلا شمرد.
((و لا ان تبدل بهن من ازواج (( - يعنى و ديگر نمى توانى بعضى از همسرانت را طلاق گفته و به جاى آنان همسرانى ديگر بگيرى ((الا ما ملكت يمينك (( يعنى مگر كنيزكان ، و اين استثناء از صدر آيه است ، كه مى فرمود: ((لا يحل لك النساء((
 
((و كان الله على كل شى ء رقيبا(( معناى اين جمله روشن است ، و منظور از آن تحذير، و زنهار دادن مردم است از مخالفت
و در بعضى روايات از ائمه اهل بيت «عليهم السلام» آمده كه مراد از آيه شريفه، تحريم آن زنانى است كه در آيه «حُرِّمَت عَلَيكُم أُمَّهاتُكُم وَ بَنَاتُكُم»، نام برده شده اند.
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوت النَّبىِّ إِلا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ ... مِنَ الْحَقِّ
 
كلمه ((الا(( استثناء از نهى است ، و جمله ((الى طعام (( متعلق است به اذن ، و جمله ((غير ناظرين انيه (( معنايش اين است كه منتظر ورود ظرف طعام نباشيد، و خلاصه زياد مزاحم او نشويد، كه به انتظار رسيدن طعام زودتر از موعد حاضر شويد، و در نتيجه وقت بيشترى از او تلف كنيد
پس معناى كلمۀ «بعد» در جملۀ «لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعدُ» بعد از زنانى است كه خدا و رسول را برگزيدند، كه همان نُه زن نامبرده اند، و يا بعد از آنان كه در آيه «إنَّا أحلَلنَا لَكَ» برايت شمرديم، مى باشد. و يا بعد از زنان حلالى كه برايت معين كرديم، كه بنا به احتمال سوم، مقصود زنان محرم خواهد بود.
جمله ((و لكن اذا دعيتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا - وقتى دعوت مى شويد داخل خانه اش بشويد (نه قبل از موعد)، و وقتى غذا خورديد متفرق شويد(( اين وظيفه را بيان مى كند، و جمله (( و لا مستانسين لحديث - و منزل او را محل انس و گفت و شنود قرار ندهيد(( عطف است بر جمله ((غير ناظرين انيه (( و جمله حاليه اى است بعد از جمله حاليه ديگر، كه مجموعا مى فهماند، نه قبل از طعام به انتظار رسيدن طعام در آنجا بنشينيد، و نه بعد از صرف طعام جا خوش كرده و منزل او را محل انس و نقالى قرار دهيد
 
«'''وَ لَا أن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِن أزوَاجٍ'''» - يعنى: و ديگر نمى توانى بعضى از همسرانت را طلاق گفته و به جاى آنان، همسرانى ديگر بگيرى.
 
«'''إلّا مَا مَلَكَت يَمِينُكَ'''» - يعنى: مگر كنيزكان، و اين استثناء از صدر آيه است، كه مى فرمود: «لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاء».
 
«'''وَ كَانَ اللهُ عَلَى كُلِّ شَئٍ رَقِيباً'''» - معناى اين جمله روشن است، و منظور از آن، تحذير و زنهار دادن مردم است از مخالفت.
 
«'''يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبىِّ إِلّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ... مِنَ الْحَقِّ'''»:
 
كلمۀ «إلّا»، استثناء از نهى است، و جملۀ «إلَى طَعَامٍ»، متعلق است به اذن، و جملۀ «غَير نَاظِرِينَ إنَيهُ»، معنايش اين است كه منتظر ورود ظرف طعام نباشيد، و خلاصه زياد مزاحم او نشويد، كه به انتظار رسيدن طعام، زودتر از موعد حاضر شويد، و در نتيجه وقت بيشترى از او تلف كنيد.
 
جملۀ «وَلَكِن إذَا دُعِيتُم فَادخُلُوا فَإذَا طَعِمتُم فَانتَشِرُوا: وقتى دعوت مى شويد داخل خانه اش بشويد (نه قبل از موعد)، و وقتى غذا خورديد، متفرق شويد»، اين وظيفه را بيان مى كند.
 
و جملۀ «وَ لَا مُستَأنِسِينَ لِحَدِيثٍ: و منزل او را محل انس و گفت و شنود قرار ندهيد»، عطف است بر جملۀ «غَيرَ نَاظِرِينَ إنَيهُ»، و جمله حاليه اى است بعد از جمله حاليه ديگر، كه مجموعا مى فهماند، نه قبل از طعام به انتظار رسيدن طعام در آن جا بنشينيد، و نه بعد از صرف طعام، جا خوش كرده و منزل او را، محل انس و نقالى قرار دهيد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۶ </center>
((ان ذلكم كان يوذى النبى فيستحيى منكم - اين عمل شما هميشه باعث اذيت پيغمبر است ، و او شرم مى كند از شما كه بگويد بيرون شويد(( اين جمله نهى قبلى را كه مى فرمود: در منزل وى زياد ننشينيد، تعليل مى كند، و مى فرمايد علتش اين است كه اين عمل شما مايه اذيت پيغمبر است و او از شما شرم دارد، كه تقاضا كند بيرون شويد، ((و الله لا يستحيى من الحق - و خدا از بيان حق شرم نمى كند(( و حق در اينجا همان خاطرنشان ساختن ، و اعلام اين معنا است ، كه پيغمبر از طرز رفتار شما ناراحت مى شود، و نيز حق عبارت است از همان ادب لايقى كه قبلا به مردم ياد داد
«'''إنَّ ذَلكِمُ كَانَ يُؤذِى النَّبِىّ فَيسَتحيِى مِنكُم'''» - اين عمل شما، هميشه باعث اذيت پيغمبر است، و او شرم مى كند از شما كه بگويد بيرون شويد». اين جمله نهى قبلى را كه مى فرمود: «در منزل وى، زياد ننشينيد»، تعليل مى كند، و مى فرمايد: علتش اين است كه اين عمل شما، مايه اذيّت پيغمبر است و او از شما شرم دارد، كه تقاضا كند بيرون شويد.
 
«'''وَ اللهُ لَا يَستَحيِى مِنَ الحَقِّ: و خدا از بيان حق شرم نمى كند'''». و «حق» در اين جا، همان خاطرنشان ساختن و اعلام اين معنا است، كه پيغمبر از طرز رفتار شما ناراحت مى شود. و نيز «حق»، عبارت است از همان ادب لايقى كه قبلا به مردم ياد داد.
 


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۳۹ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۴۱}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۵۶

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



معناى «شاهد» و «سراج مُنير» بودن پيامبر گرامى «ص»

«يَا أَيُّهَا النَّبىُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاك شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً»:

معناى «شاهد» بودن رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، در تفسير آيه «لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيكُم شَهِيداً» و در آيات ديگرى كه مسأله شهادت آن جناب را متعرض است، بيان كرده و گفتيم كه:

رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، در دنيا، «شاهد» بر اعمال امت است، و آنچه امت مى كنند، او تحمل نموده، روز قيامت آن را اداء مى كند. و نيز گفتيم: كه بعد از او، امامان، «شاهد» امت هستند، و آن جناب، «شاهد شاهدان» است.

و معناى «مُبَشّر» و «نذير» بودن او، اين است كه مؤمنان مطيع خدا و رسول را، به ثواب خدا و بهشت بشارت، و كفار عاصى را به عذاب خدا و آتش او، انذار مى دهد.

«وَ دَاعِياً إِلى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُّنِيراً»:

دعوت آن جناب به سوى خدا، همان دعوت مردم است به سوى ايمان به خداى يگانه، كه لازمۀ آن، ايمان به دين خدا است. و اگر دعوت آن جناب را مقيد به اذن خدا كرد، بدان جهت است كه به مسأله بعثت و نبوت او اشاره كند.

و «سراج مُنير» بودنش، به اين است كه آن جناب را طورى قرار داد كه مردم به وسيله او، به سعادت خود و به راه نجاتشان از ظلمت هاى شقاوت و گمراهى هدايت شوند. بنابراين، تعبير مزبور، از باب استعاره است، و اين كه بعضى گفته اند: مراد از «سراج مُنير»، قرآن است، و تقدير آيه: «ذَا سِرَاجٍ مُنيرٍ: صاحب سراجى منير» است، بيهوده خود را به زحمت انداخته اند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۹۵

«وَ بَشِّرِ المُؤمِنِينَ بِأنَّ لَهُم مِنَ اللهِ فَضلاً كَبِيراً»:

كلمۀ «فضل» به معناى عطا كردن بدون استحقاق گيرنده است، و در جاى ديگر، عطاى خود را توصيف كرده و فرموده: «مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ أمثَالِهَا». و نيز فرموده: «لَهُم مَا يَشَاؤُنَ فِيهَا وَ لَدَينَا مَزِيدٌ»، كه در اين دو آيه، بيان كرده كه او از ثواب آن قدر مى دهد، كه يك مقدارش در مقابل عمل قرار مى گيرد، و بيشترش در مقابل عملى قرار نمى گيرد و اين، همان «فضل» است، و در آيه شريفه هيچ دليلى نيست بر اين كه دلالت كند كه اين اجر زيادى، مخصوص آخرت است.

«وَ لا تُطِع الْكَافِرِينَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ دَعْ أَذَاهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلى اللَّهِ...»:

معناى اطاعت كافران و منافقان، در اول سوره گذشت.

«وَ دَع أذَاهُم» - يعنى آنچه به تو آزار مى رسانند، رها كن، و در مقام پیگيرى آن بر ميا، و خود را مشغول بدان مساز. دليل بر اين كه معنايش اين است كه ما گفتيم، جملۀ «وَ تَوَكَّل عَلَى الله» است. يعنى تو خود را در دفع آزار آنان مستقل ندان، بلكه خدا را وكيل خود در اين دفع بدان، و خدا براى وكالت كافى است.


بحث روايتى: (رواياتى درباره فضيليت ذكر خدا)

در كافى، به سند خود، از ابن قداح، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه گفت:

هيچ چيزى در عالَم نيست مگر آن كه حدّ و اندازه اى دارد، كه وقتى بدان حدّ رسيد، تمام مى شود، مگر ذكر خدا، كه هيچ حدّى برايش نيست، كه بگويى وقتى از اين حدّ گذشت، ديگر ذكر خدا خوب نيست. خداى عزوجل، واجباتى را واجب كرد كه هر كس آن واجبات را به جا آرد، حدّش را آورده. مثلا ماه مبارك رمضان، حدّ روزه واجب و حج خانه خدا، حدّ آن است. هر كس آن ماه را روزه بدارد، و حج واجب را به جا بياورد، حدّش را آورده، اما ذكر خدا چنين نيست. چون خدا به اندك آن راضى نيست، و براى زيادش هم حدّى معين نكرده.

امام «عليه السلام»، سپس اين آيه را تلاوت كرد: «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذكُرُوا اللهَ ذِكراً كَثِيراً وَ سَبِّحُوهُ بُكرَةً وَ أصِيلاً».

مجددا فرمود: به طورى كه مى بينيد در اين آيه براى ذكر، حدّى معين نفرموده.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۹۶

آنگاه فرمود: پدرم، كثير الذكر بود. بارها من با او قدم مى زدم و مى ديدم كه مشغول ذكر است. با او غذا مى خوردم، مى ديدم مشغول ذكر است. با مردم سخن مى گفت، مع ذلك سخن با مردم، او را از ذكر خدا باز نمى داشت. و من بارها مى ديدم كه زبانش به سقف دهانش متصل است، مى گويد: «لا إله إلّا الله».

و نيز بارها ما را جمع مى كرد، و وادارمان مى ساخت به گفتن ذكر، تا آفتاب طلوع مى كرد، و وادارمان مى كرد به اين كه هر كدام مى توانيم قرآن بخوانيم و هر كدام از خواندن قرآن عاجزيم، ذكر بگوييم.

آرى، آن خانه اى كه ذكر خدا در آن بسيار شود، بركتش بسيار مى شود، و ملائكه در آن خانه حاضر، و شيطان ها دور مى گردند، و آن خانه براى اهل آسمان ها، آن چنان درخشنده است كه ستارگان براى اهل زمين، و خانه اى كه در آن قرآن خوانده نشود، و ذكر خدا در آن نشود، بركتش كم است، و ملائكه از آن خانه گريزان، و در عوض، شيطان ها در آن حاضر مى شوند.

رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» هم فرمود: آيا مى خواهيد شما را به بهترين اعمال خبر دهم؟ عملى كه از نظر بالا بردن درجه شما، از همۀ اعمال مؤثرتر است و درجه شما را بالاتر مى برد، و از هر عملى ديگر نزد سلطان شما، و مالكتان پاكيزه تر است، و از درهم و دينار برايتان بهتر، و حتى از اين هم برايتان بهتر است كه با دشمن خود بجنگيد، شما ايشان را بكشيد و ايشان شما را بكشند؟

اصحاب عرضه داشتند: بله، بفرماييد. فرمود: بسيار ذكر خداى عزّوجلّ گفتن است.

آنگاه امام صادق «عليه السلام» اضافه كردند كه: مردى نزد رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» آمد و عرضه داشت: بهترين اهل مسجد كيست؟ فرمود: آن كس كه بيشتر ذكر مى گويد.

و نيز رسول خدا فرمود: به هر كس زبانى ذكرگو داده شد، خير دنيا و آخرتش داده اند. و در معناى آيه «وَ لَا تَمنُن تَستَكثِر» فرمود: آنچه از عمل خير كه براى خدا انجام مى دهى، زياد مشمار، و به نظرت جلوه نكند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۹۷

و در همان كتاب، به سند خود، از ابى المعزاء (نام بقيه رجال حديث را انداخته) روايت كرده كه گفت:

اميرالمؤمنين «عليه السلام» فرمود: هر كس خدا را در نهان ذكر گويد، خدا را ذكر بسيار گفته، چون منافقان علنى ذكر خدا مى گفتند، و چون به خلوت مى رفتند، به ياد خدا نبودند، و خداى تعالى درباره ايشان فرموده: «يُرَاؤنَ النَّاسَ وَ لَا يَذكُرُونَ اللهَ إلّا قَلِيلاً: با مردم ريا مى كنند، و خدا را جز اندكى ذكر نمى گويند».

مؤلف: اين استفاده اى كه امام از آيه شريفه كرده، استفاده لطيفى است. (چون آيه شريفه، ذكر علنى را اندك شمرده، كه مفهومش اين مى شود كه ذكر سرّى، ذكر كثير است).

و در خصال، از زيد شحام روايت كرده كه گفت: امام صادق «عليه السلام» فرمود: هيچ بلايى براى مؤمن سخت تر از اين سه بلاء نيست، كه از سه نعمت محروم شود. شخصى پرسيد: آن سه نعمت چيست؟

فرمود: يارى مسلمان با آنچه خدا به او روزى كرده. دوم انصاف دادن و خود را جاى ديگران فرض كردن. و سوم: زياد خدا را ذكر كردن. البته منظور من از ذكر بسيار گفتن، «سُبحَانَ الله وَ الحَمدُ لله وَ لَا إله إلّا الله وَ اللهُ أكبَر» تنها نيست، هر چند كه آن هم ذكر خدا است، و ليكن منظور من، ذكر خدا در هنگام استفاده و بهره مندى از حلال او، و باز ذكر خدا در هنگام برخورد به حرام او است.

و در الدر المنثور است كه احمد، ترمذى، بيهقى، از ابوسعيد خدرى روايت كرده اند كه گفت: شخصى از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» پرسيد: كدام يك از بندگان خدا، در روز قيامت، درجه بالاترى نزد خدا دارند؟ فرمود: آنان كه ذكر خدا بسيار مى گويند.

من عرضه داشتم: يا رسول الله! حتّى از جهاد كنندگان در راه خدا هم بالاترند؟

فرمود: آن ها كه ذكر خدا مى گويند، حتى از مجاهدى هم كه با شمشير خود جهاد كند، تا شمشيرش بشكند، و خود غرق خون شود، بالاترند.

و در كتاب علل، به سند خود، از عبدالله بن حسن، از پدرش، از جدّش حسن بن على «عليهما السلام» روايت كرده كه فرمود: عده اى يهودى نزد رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» آمدند، از همه عالم ترشان، مسائلى از آن جناب پرسيد. از جمله مسائلى كه پرسيد، اين بود كه: چرا تو را «محمّد»، «احمد»، «ابوالقاسم»، «بشير»، «نذير» و «داعى» ناميدند؟

آن حضرت فرمود: اما مرا «داعى» خواندند، چون من مردم را به دين پروردگار عزوجل خود مى خوانم.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۹۸

و اما «نذیرم» خوانند، چون كسانى را كه از اطاعتم سر بر چينند، از آتش دوزخ انذار مى دهم. اما «بشيرم» ناميدند، براى اين كه هر كس اطاعتم كند، من او را به بهشت مژده مى دهم... تا آخر.

و در تفسير قمى، در ذيل آيه: «يَا أيُّهَا النَّبِىُّ إنَّا أرسَلنَاكَ... وَ دَع أذَاهُم وَ تَوَكَّل عَلَى اللهِ وَ كَفَى بِاللهِ وَكِيلاً»، از معصوم نقل كرده كه فرمود: اين آيه در مكه و پنج سال قبل از هجرت نازل شد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۹۹

آيات ۴۹ - ۶۲ سوره احزاب

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً(۴۹)

يَا أَيُّهَا النَّبىُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَك أَزْوَاجَك الَّتى آتَيْت أُجُورَهُنَّ وَ مَا مَلَكَت يَمِينُك مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْك وَ بَنَاتِ عَمِّك وَ بَنَاتِ عَمَّتِك وَ بَنَاتِ خَالِك وَ بَنَاتِ خَالَاتِك الَّتى هَاجَرْنَ مَعَك وَ امْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَت نَفْسهَا لِلنَّبىِّ إِنْ أَرَادَ النَّبىُّ أَن يَستَنكِحَهَا خَالِصةً لَّك مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضنَا عَلَيْهِمْ فى أَزْوَاجِهِمْ وَ مَا مَلَكت أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْك حَرَجٌ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً(۵۰)

تُرْجِى مَن تَشاءُ مِنهُنَّ وَ تُؤوِى إِلَيْك مَن تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْت فَلا جُنَاحَ عَلَيْك ذَلِك أَدْنى أَن تَقَرَّ أَعْيُنهُنَّ وَ لا يَحْزَنَّ وَ يَرْضَينَ بِمَا آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا فى قُلُوبِكُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً(۵۱)

لا يَحِلُّ لَك النِّساءُ مِن بَعْدُ وَ لا أَن تَبَدَّلَ بهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَك حُسنهُنَّ إِلّا مَا مَلَكَت يَمِينُك وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شئٍ رَقِيباً(۵۲)

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوت النَّبىِّ إِلّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طعَامٍ غَيرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَ لَكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَ لا مُستَئْنِسِينَ لحَِدِيثٍ إِنَّ ذَلِكُمْ كانَ يُؤْذِى النَّبىَّ فَيَستَحْىِ مِنكُمْ وَ اللَّهُ لا يَستَحْىِ مِنَ الْحَقِّ وَ إِذَا سأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَسئَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ مَا كانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذَلِكُمْ كانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيماً(۵۳)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۰

إِن تُبْدُوا شيْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شئٍ عَلِيماً(۵۴)

لا جُنَاحَ عَلَيهِنَّ فى آبَائهِنَّ وَ لا أَبْنَائهِنَّ وَ لا إِخْوَانهِنَّ وَ لا أَبْنَاءِ إِخْوَانهِنَّ وَ لا أَبْنَاءِ أَخَوَاتِهِنَّ وَ لا نِسائهِنَّ وَ لا مَا مَلَكت أَيْمَانهُنَّ وَ اتَّقِينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شئٍ شهِيداً(۵۵)

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائكتَهُ يُصَلُّونَ عَلى النَّبىِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسلِيماً(۵۶)

إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنهُمُ اللَّهُ فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ وَ أَعَدَّ لهَُمْ عَذَاباً مُّهِيناً(۵۷)

وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِغَيرِ مَا اكتَسبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَاناً وَ إِثْماً مُّبِيناً(۵۸)

يَا أَيُّهَا النَّبىُّ قُل لاَزْوَاجِك وَ بَنَاتِك وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِك أَدْنى أَن يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً(۵۹)

لَّئن لَّمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِينَ فى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فى الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّك بِهِمْ ثُمَّ لا يجَاوِرُونَك فِيهَا إِلا قَلِيلاً(۶۰)

مَّلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً(۶۱)

سُنَّةَ اللَّهِ فى الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَ لَن تجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً(۶۲)

«ترجمه آیات»

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چون زنان مؤمن را نكاح كرديد و بعد طلاقشان داديد، اگر قبل از نزديكى طلاق داده ايد، لازم نيست عده طلاق شما را نگه دارند، پس مى توانيد با آنان ازدواج كنيد، و (اگر بناى سازش نيست)، مى توانيد به صورتى خوش طلاق دهيد. (۴۹)

اى پيامبر اسلام! ما همسرانت را برايت حلال كرديم، چه آن ها كه حق شان را داده اى، و چه آن ها كه كنيز تو هستند، و خدا به عنوان غنيمت نصيبت كرده، و نيز دختران عمو، و نيز دختران عمّه، و دختران دايى، و دختران خاله هايت، كه با تو مهاجرت كردند، همه را برايت حلال كرديم. و نيز زن مؤمن اگر خودش را به پيغمبر ببخشد، و پيغمبر هم بخواهد با او ازدواج كند، تنها اين نكاح بدون مهر، براى اوست، نه همه مؤمنان، ما مى دانيم چه احكامى درباره همسران مؤمنان و كنيزهايشان واجب كرده ايم، تا در اين باره حرجى بر تو نباشد، و خدا همواره آمرزنده رحيم است. (۵۰)

از آنان هر يك را بخواهى، مى توانى قبول پيشنهاد را تأخير اندازى، و هر يك را بخواهى مى توانى پيشنهاد ازدواجش را بپذيرى، و آن را هم كه قبلا طلاق گفته اى، مى توانى بگيرى، اين به خوشنودى آنان و اين كه اندوهناك نشوند، و اين كه به همه آنچه به آنان داده اى، راضى شوند، نزديكتر است، و خدا آنچه در دل هاى شماست مى داند، و خدا داناى شكيبا است. (۵۱)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۱

بعد از آنچه برايت شمرديم، ديگر هيچ زنى برايت حلال نيست، و نيز حلال نيست كه همسرانت را به همسرى ديگر مبدل كنى، هرچند كه از كمال وى خوشت آيد، مگر كنيزان، و خدا بر هر چيز مراقب بوده است. (۵۲)

اى كسانى كه ايمان آورديد! به خانه هاى پيغمبر در نياييد، مگر آنكه شما را به طعامى دعوت كنند، به شرطى كه به انتظار طعام زودتر نرويد، بلكه وقتى شما را خواندند، داخل شويد، و چون طعام خورديد، متفرق گرديد، و آن جا را محل انس و گفتگو مكنيد، كه اين، پيغمبر را ناراحت مى كند، او از شما خجالت مى كشد، ولى خدا از بيان حق خجالت نمى كشد، و چون از همسران او چيزى مى پرسيد، از پشت پرده بپرسيد، اين براى طهارت دل شما و دل آنان بهتر است، و شما حق نداريد رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را اذيت كنيد، و بعد از مرگش با همسران او ازدواج نماييد، اين كار تا ابد ممنوع است، چون نزد خدا كارى عظيم است. (۵۳)

چه آن كه چيزى را اظهار كنيد، و چه پنهان داريد، خدا به هر چيزى دانا است. (۵۴)

هيچ حرجى براى همسران در خصوص نامبردگان زير نيست، يعنى لازم نيست خود را در برابر پدران، فرزندان، برادران، و برادرزادگان، پسران خواهران، زنان ايشان و كنيزانى كه دارند بپوشانند، و بايد كه از خدا بترسند، كه خدا همواره بر هر چيزى شاهد و ناظر است. (۵۵)

خدا و فرشتگان او بر پيامبر اسلام درود مى فرستند، شما هم اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بر او صلوات بفرستيد، و آن طور كه بايد تسليم شويد. (۵۶)

خدا آن كسانى را كه او و پيامبرش را اذيت مى كنند، در دنيا و آخرت لعنت كرده، و عذابى خوار كننده براى ايشان مهيا نموده. (۵۷)

و كسانى كه مؤمنان و زنان مؤمن را بدون جرم اذيت مى كنند، مرتكب بهتان و گناهى بزرگ مى شوند. (۵۸)

هان اى پيامبر! به همسرانت، و دخترانت و زنان مؤمنان، بگو تا جلباب خود پيش بكشند، بدين وسيله بهتر معلوم مى شود كه زن مسلمانند، در نتيجه اذيت نمى بينند، و خدا همواره آمرزنده رحيم است. (۵۹)

اگر منافقان و بيماردلان و گل آلودكنندگان جو مدينه، دست بر ندارند، تو را عليه آنان مأمور مى كنيم، تا ديگر جز مدتى كوتاه در مجاورتت نمانند. (۶۰)

در حالى كه ملعون و رانده باشند، به طورى كه هر جا ديده شوند، كشته شوند. (۶۱)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۲

سنت خدا در اقوام گذشته و قبل از اين نيز همين بود، و تو هرگز سنت خدا را دگرگون نخواهى ديد. (۶۲)

بيان آيات مربوط به نكاح و طلاق

اين آيات احكام متفرقى را متضمن است، كه بعضى از آن ها مخصوص رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» و همسران او، و بعضى ديگر مربوط به عموم مسلمانان است.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سرِّحُوهُنَّ سرَاحاً جَمِيلاً»:

منظور از نكاح زنان، عقد كردن آنان است، و كلمۀ «مس» به معناى دخول و انجام دادن عمل زناشويى است. و منظور از «مَتِّعُوهُنَّ» اين است كه چيزى از مال به ايشان بدهند، كه مناسب حال و شأن ايشان باشد. و كلمه «تسريح به جميل»، به معناى اين است كه بدون نزاع و خصومت طلاق دهند.

و معناى آيه اين است كه: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! وقتى زنان را طلاق مى دهيد، بعد از آن كه با ايشان عقد ازدواج بسته ايد، و قبل از اين كه عمل زناشويى با ايشان انجام داده باشيد، ديگر لازم نيست زن مطلقه شما عدّه نگه دارد، و بر شما واجب است كه اولا بدون خشونت و خصومت طلاق دهيد، و در ثانى با چيزى از مال بهره مندشان كنيد.

اين آيه مطلق است، و آن موردى را كه مهر براى زن معين كرده باشند، و نيز موردى را كه معين نكرده باشند، شامل است، و خلاصه به اطلاقش شامل مى شود، آن جا را هم كه مهر معين كرده اند، و مى فرمايد هم بايد مهر بدهيد، و هم به چيزى از مال بهره مندشان كنيد.

چون هر دو صورت را شامل بود، آيه «وَ إن طَلَّقتُمُوهُنَّ مِن قَبلِ أن تَمَسُّوهُنَّ وَ قَد فَرَضتُم لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصفُ مَا فَرَضتُم» آن را مقيد به صورتى مى كند، كه مهريه معين نكرده باشند. چون آيه مزبور مى فرمايد: «و چون زنان را قبل از آن كه عمل زناشويى انجام داده باشيد، طلاق دهيد، در صورتى كه مهر براى ايشان معين كرده ايد، تنها نصف مهر را مى برند». آنگاه آيه مورد بحث در جايى حجت مى شود كه مهر معين نكرده باشند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۳

بيان زنانی كه خداوند، ازدواج با آنان را، برای پيامبر«ص»، حلال كرده است

«يَا أَيُّهَا النَّبىُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَك أَزْوَاجَك الَّتى آتَيْت أُجُورَهُنَّ...»:

خداى سبحان در اين آيه شريفه، براى رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» بیان مى كند از زنان، آنچه من حلال كرده ام، هفت طايفه اند.

طايفه اول: «أزوَاجَكَ اللَّاتِى آتَيتَ أُجُورَهُنَّ»، كه مراد از «أُجُور»، مهريه ها است.

طايفه دوم: «وَ مَا مَلَكَت يَمِينُكَ مِمَّا أفَاءَ اللهُ عَلَيكَ». يعنى: كنيزانى كه به عنوان غنيمت و در جنگ ها، خدا در اختيار شما قرار داد. و اگر مِلك يمين (كنيز) را مقيد به «مَا أفَاءَ اللهُ عَلَيكَ: آنچه خدا به عنوان غنيمت نصيب تو كرد»، نمود، صرفا به منظور توضيح بود، نه احتراز. نظير تقييدى كه در ازدواج كرد و فرمود: «همسرانى كه مَهرشان را داده اى».

سوم و چهارمين طايفه از زنانى كه حلال اند، يعنى مى توان با آنان ازدواج كرد: «وَ بَنَاتِ عَمِّكَ وَ بَنَاتِ عَمَّاتِكَ». دختر عموها و دختر عمه هايند.

بعضى از مفسران گفته اند: منظور از اين دو طايفه، زنان قريش اند.

پنجم و ششمين طايفه: «وَ بَنَاتِ خَالِكَ وَ بَنَاتِ خَالَاتِكَ». دختران دايى و دختران خاله اند.

بعضى از مفسران گفته اند: يعنى زنان بنى زهره، و قيد «اللَّاتِى هَاجَرنَ مَعَك: آن هايى كه با تو هجرت كرده اند» - به طورى كه در مجمع البيان گفته - مربوط به قبل از تحليل غير مهاجرات و نسخ آيه مورد بحث است. يعنى مربوط به ايامى است كه ازدواج آن جناب با غير زنان هجرت كرده، حلال نبوده. لذا در اين آيه فرموده: «زنان نامبرده، به شرطى بر تو حلال اند، كه با تو هجرت كرده باشند، و گرنه ازدواج تو با آنان حرام است».

هفتم از زنانى كه آن جناب مى توانسته با آنان ازدواج كند: «وَ امرَأةً مُؤمِنَةً إن وَهَبَت نَفسَهَا لِلنَّبِىِّ إن أرَادَ النَّبِىُّ أن يَستَنكِحَهَا». زن مؤمنه اى است كه خود را به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» ببخشد و آن جناب هم بخواهد با او ازدواج كند، كه خداوند چنين زنى را كه بخواهد بدون مهريه خود را در اختيار آن جناب بگذارد، براى آن جناب حلال كرده است. اگر بخواهد مى تواند با او ازدواج كند.

«خَالِصَةً لَكَ مِن دُونِ المُؤمِنيِن» - اين جمله اعلام مى دارد كه اين حكم - يعنى حلال شدن زنى براى مردى به صرف اين كه خود را به او ببخشد، از خصايصى است كه مختص به آن جناب است، و در مؤمنان جريان ندارد.

«قَد عَلِمنَا مَا فَرَضنَا عَلَيهِم فِى أزوَاجِهِم وَ مَا مَلَكَت أيمَانِهِم» - اين جمله، حكم اختصاص را تقرير مى كند و مى فرمايد: آنچه براى مؤمنان حلال و فرض كرديم، مى دانيم كه چه زنى و چه كنيزى بر آنان حلال شد.

«لِكَيلَا يَكُونَ عَلَيكَ حَرَجٌ» - اين جمله، حكمى را كه در صدر آيه بود و مى فرمود: «إنّا أحلَلنَا لَكَ» تعليل مى كند. ممكن هم هست تعليل ذيل آيه باشد، و بفهماند كه چرا اين حكم مخصوص تو است، ولى احتمال اول، روشن تر به نظر مى رسد. به خاطر اين كه مضمون آيه، بيان رحمت هاى الهى نسبت به آن جناب، و تنزيه ساحت مقدس او بود، و آيه با دو كلمۀ «غَفُور» و «رَحِيم» ختم شد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۴

«تُرْجِى مَن تَشاءُ مِنهُنَّ وَ تُؤوِى إِلَيْك مَن تَشاءُ...»:

كلمۀ «تُرجِى»، از مصدر «إرجاء» است، كه به معناى تأخير و دور كردن است، و در اين جا، كنايه است از رد و نپذيرفتن. و كلمۀ «تُؤوى»، از «إيواء» است، كه به معناى اسكان دادن در مكان مى آيد، و اين نيز، كنايه است از پذيرفتن و به خود نزديك كردن.

سياق آيات دلالت دارد بر اين كه مراد از اين كلام، اين است كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، مخيّر است در قبول و يا ردّ آن زنى كه خود را به وى بخشيده.

«وَ مَنِ ابتَغَيتَ مِمَّن عَزَلتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيكَ» - كلمۀ «إبتِغَاء» به معناى طلب است، و معناى جمله اين است كه: اگر يكى از آن هايى كه بعد از آن كه خود را به تو بخشيد، رد كردى، دوباره خواستى بپذيرى منعى بر تو نيست. مى توانى بپذيرى، نه گناهى دارد، و نه سرزنش مى شوى.

و ممكن هم هست جملۀ مورد بحث، اشاره باشد به مسأله تقسيم بين همسران، و اين كه آن جناب مى تواند اصلا خود را در بين همسرانش تقسيم نكند، و مقيد نسازد كه هر شب به خانه يكى برود. و به فرضى هم كه تقسيم كرد، مى تواند اين تقسيم را به هم بزند، و يا نوبت كسى را كه مؤخّر است، مقدّم، و آن كس را كه مقدّم است، مؤخّر كند، و يا آن كه اصلا با يكى از همسران متاركه كند، و قسمتى به او ندهد، و يا اگر متاركه كرده، دوباره او را به خود نزديك كند.

و اين معنا با جملۀ «وَ مَنِ ابتَغَيتَ مِمَّن عَزَلتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيكَ ذَلِكَ أدنَى...» نزديك تر است و بهتر مى سازد.

چون حاصل آن اين است كه: اگر همسرى را كه قبلا كنار زده بودى، دوباره بخواهى نزديك سازى، مى توانى، و هيچ حرجى بر تو نيست، و بلكه اين بهتر و نزديك تر است به اين كه چشمشان روشن شود. يعنى خوشحال شوند، و راضى گردند به آنچه تو در اختيارشان قرار داده اى، و خدا آنچه در دل هاى شماست، مى داند. چون آن كه قسمتش را پيش انداخته اى، خوشحال، و آن كه عقب انداخته اى، به اميد روزى مى نشيند كه قسمتش جلو بيفتد.

«وَ كَانَ اللهُ عَلِيماً حَلِيماً» - يعنى خدا مصالح بندگان خود را مى داند، و چون «حليم» است، در عقوبت آنان عجله نمى كند.

در اين آيه، اقوال مختلف ديگرى هست كه آنچه ما گفتيم، با سياق آيه و سياق آيات سابق بر آن، سازگارتر است. رواياتى هم كه از ائمه اهل بيت «عليهم السلام» رسيده، همين معنا را تأييد مى كند، و به زودى، آن روايات از نظر خواننده خواهد گذشت.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۵

«لا يَحِلُّ لَك النِّساءُ مِن بَعْدُ وَ لا أَن تَبَدَّلَ بهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَك حُسنُهُنَّ...»:

ظاهر آيه، به فرضى كه مستقل از ماقبل باشد و اتصال بدان نداشته باشد، اين است كه: زنان را بر آن جناب حرام مى كند، مگر آن زنى كه آن جناب مختارش كند، و آن زن، خدا را اختيار كند. اين كه فرمود: «جايز نيست زنان را عوض كنى»، خود مؤيّد اين احتمال است.

وليكن اگر فرض شود كه متصل به ماقبل است كه مى فرمايد: «إنّا أحلَلنَا لَكَ...»، در اين صورت مفادش تحريم ماسواى شش طايفه اى است كه قبلا شمرد.

و در بعضى روايات از ائمه اهل بيت «عليهم السلام» آمده كه مراد از آيه شريفه، تحريم آن زنانى است كه در آيه «حُرِّمَت عَلَيكُم أُمَّهاتُكُم وَ بَنَاتُكُم»، نام برده شده اند.

پس معناى كلمۀ «بعد» در جملۀ «لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعدُ» بعد از زنانى است كه خدا و رسول را برگزيدند، كه همان نُه زن نامبرده اند، و يا بعد از آنان كه در آيه «إنَّا أحلَلنَا لَكَ» برايت شمرديم، مى باشد. و يا بعد از زنان حلالى كه برايت معين كرديم، كه بنا به احتمال سوم، مقصود زنان محرم خواهد بود.

«وَ لَا أن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِن أزوَاجٍ» - يعنى: و ديگر نمى توانى بعضى از همسرانت را طلاق گفته و به جاى آنان، همسرانى ديگر بگيرى.

«إلّا مَا مَلَكَت يَمِينُكَ» - يعنى: مگر كنيزكان، و اين استثناء از صدر آيه است، كه مى فرمود: «لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاء».

«وَ كَانَ اللهُ عَلَى كُلِّ شَئٍ رَقِيباً» - معناى اين جمله روشن است، و منظور از آن، تحذير و زنهار دادن مردم است از مخالفت.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبىِّ إِلّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ... مِنَ الْحَقِّ»:

كلمۀ «إلّا»، استثناء از نهى است، و جملۀ «إلَى طَعَامٍ»، متعلق است به اذن، و جملۀ «غَير نَاظِرِينَ إنَيهُ»، معنايش اين است كه منتظر ورود ظرف طعام نباشيد، و خلاصه زياد مزاحم او نشويد، كه به انتظار رسيدن طعام، زودتر از موعد حاضر شويد، و در نتيجه وقت بيشترى از او تلف كنيد.

جملۀ «وَلَكِن إذَا دُعِيتُم فَادخُلُوا فَإذَا طَعِمتُم فَانتَشِرُوا: وقتى دعوت مى شويد داخل خانه اش بشويد (نه قبل از موعد)، و وقتى غذا خورديد، متفرق شويد»، اين وظيفه را بيان مى كند.

و جملۀ «وَ لَا مُستَأنِسِينَ لِحَدِيثٍ: و منزل او را محل انس و گفت و شنود قرار ندهيد»، عطف است بر جملۀ «غَيرَ نَاظِرِينَ إنَيهُ»، و جمله حاليه اى است بعد از جمله حاليه ديگر، كه مجموعا مى فهماند، نه قبل از طعام به انتظار رسيدن طعام در آن جا بنشينيد، و نه بعد از صرف طعام، جا خوش كرده و منزل او را، محل انس و نقالى قرار دهيد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۰۶

«إنَّ ذَلكِمُ كَانَ يُؤذِى النَّبِىّ فَيسَتحيِى مِنكُم» - اين عمل شما، هميشه باعث اذيت پيغمبر است، و او شرم مى كند از شما كه بگويد بيرون شويد». اين جمله نهى قبلى را كه مى فرمود: «در منزل وى، زياد ننشينيد»، تعليل مى كند، و مى فرمايد: علتش اين است كه اين عمل شما، مايه اذيّت پيغمبر است و او از شما شرم دارد، كه تقاضا كند بيرون شويد.

«وَ اللهُ لَا يَستَحيِى مِنَ الحَقِّ: و خدا از بيان حق شرم نمى كند». و «حق» در اين جا، همان خاطرنشان ساختن و اعلام اين معنا است، كه پيغمبر از طرز رفتار شما ناراحت مى شود. و نيز «حق»، عبارت است از همان ادب لايقى كه قبلا به مردم ياد داد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←