گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۵۵: خط ۱۵۵:
و منظور از هنگام غفلت مردم شهر، وقتى است كه مردم، دكان ها و بازارها را تعطيل مى كردند، و به خانه ها مى رفتند، و خيابان ها و كوچه ها خلوت مى شد. مانند هنگام ظهر و وسط هاى شب.
و منظور از هنگام غفلت مردم شهر، وقتى است كه مردم، دكان ها و بازارها را تعطيل مى كردند، و به خانه ها مى رفتند، و خيابان ها و كوچه ها خلوت مى شد. مانند هنگام ظهر و وسط هاى شب.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۲ </center>
«'''فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَينِ يَقتَتِلَان'''» - يعنى: در شهر دو مرد را ديد كه با يكديگر مخاصمه مى كردند و يكديگر را كتك مى زدند. و خلاصه كلمۀ «اقتتال» در اين جا به معناى كشتن يكديگر نيست، بلكه به معناى زدن يكديگر است. «هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَ هَذَا مِن عَدُوّه». اين جمله حكايت حال است، كه واقعه را مجسم مى سازد، و بيان مى كند كه يكى از آن دو نفر اسرائيلى، و از پيروان دين موسى، و يكى ديگر قبطى و دشمنش بود. اما اين كه گفتيم يكى از آن دو پيرو دين موسى بوده، جهتش اين است كه:  
«'''فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَينِ يَقتَتِلَان'''» - يعنى: در شهر دو مرد را ديد كه با يكديگر مخاصمه مى كردند و يكديگر را كتك مى زدند. و خلاصه كلمۀ «اقتتال» در اين جا به معناى كشتن يكديگر نيست، بلكه به معناى زدن يكديگر است.  
 
«'''هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَ هَذَا مِن عَدُوّه'''» - اين جمله حكايت حال است، كه واقعه را مجسم مى سازد، و بيان مى كند كه يكى از آن دو نفر اسرائيلى، و از پيروان دين موسى، و يكى ديگر قبطى و دشمنش بود. اما اين كه گفتيم يكى از آن دو پيرو دين موسى بوده، جهتش اين است كه:  


آن روز، بنى اسرائيل در دين، منتسب به آباى خود ابراهيم و اسحاق و يعقوب «عليهم السلام» بودند، هرچند كه از دين آن بزرگواران در آن روز جز اسم چيزى نمانده بود، و بنى اسرائيل، رسما تظاهر به پرستش فرعون مى كردند. و اما اين كه گفتيم دومى قبطى و دشمن موسى بود، جهتش اين است كه آن روز قبطيان با بنى اسرائيل دشمنى مى كردند. و شاهد اين كه اين مرد دشمن، قبطى بوده اين است كه: قرآن كريم از موسى حكايت مى كند كه گفت: «وَ لَهُم عَلَىَّ ذَنبٌ فَأخَافُ أن يَقتُلُون».
آن روز، بنى اسرائيل در دين، منتسب به آباى خود ابراهيم و اسحاق و يعقوب «عليهم السلام» بودند، هرچند كه از دين آن بزرگواران در آن روز جز اسم چيزى نمانده بود، و بنى اسرائيل، رسما تظاهر به پرستش فرعون مى كردند. و اما اين كه گفتيم دومى قبطى و دشمن موسى بود، جهتش اين است كه آن روز قبطيان با بنى اسرائيل دشمنى مى كردند. و شاهد اين كه اين مرد دشمن، قبطى بوده اين است كه: قرآن كريم از موسى حكايت مى كند كه گفت: «وَ لَهُم عَلَىَّ ذَنبٌ فَأخَافُ أن يَقتُلُون».
خط ۱۶۸: خط ۱۷۰:
<span id='link15'><span>
<span id='link15'><span>


==مراد از اينكه موسى«ع» بعد از قتل (خطأیی) مرد قبطى، گفت : »هذا من عمل الشيطان انه عدو مضل مبين»، و استغفار كرد==
==مراد از استغفار موسى«ع» بعد از قتل خطأیی مرد قبطى==
«'''قال هذا من عمل الشيطان انه عدو مضل مبين'''» - لفظ ((هذا(( اشاره به آن كتك كارى است ، كه در ميان آن دو مخاصم واقع شده ، و منجر به مرگ آن قبطى شده بود، و اينكه آن را به نوعى نسبت به عمل شيطان نسبت داد، و صريحا نفرمود ((اين عمل شيطانست (( بلكه فرمود:
«'''قَالَ هَذَا مِن عَمَلِ الشّيطَانِ إنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ'''» - لفظ «هَذَا»، اشاره به آن كتك كارى است، كه در ميان آن دو مخاصم واقع شده، و منجر به مرگ آن قبطى شده بود. و اين كه آن را به نوعى نسبت به عمل شيطان نسبت داد، و صريحا نفرمود «اين عمل شيطان است»، بلكه فرمود:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۳ </center>
((اين از عمل شيطانست ((، و با در نظر گرفتن اينكه كلمه من ابتدايى است ، و معناى جنس و يا منشاء بودن را مى رساند، اين معنا را افاده مى كند كه : اين كتك كارى كه در ميان آن دو اتفاق افتاده بود، از جنس عملى است كه به شيطان نسبت داده مى شود، و يا از عمل شيطان ناشى مى گردد، چون شيطان است كه در ميان آن دو عداوت و دشمنى افكنده و به كتك كارى يكديگر وادارشان كرده است و كار بدانجا منجر شد كه موسى مداخله كرد. و مرد قبطى به دست او كشته شد، و موسى دچار خطر و گرفتارى سختى گرديد.  
«اين، از عمل شيطان است»، و با در نظر گرفتن اين كه كلمۀ «مِن» ابتدايى است، و معناى جنس و يا منشأ بودن را مى رساند، اين معنا را افاده مى كند كه:  
 
اين كتك كارى كه در ميان آن دو اتفاق افتاده بود، از جنس عملى است كه به شيطان نسبت داده مى شود، و يا از عمل شيطان ناشى مى گردد. چون شيطان است كه در ميان آن دو عداوت و دشمنى افكنده و به كتك كارى يكديگر وادارشان كرده است و كار بدان جا منجر شد كه موسى مداخله كرد. و مرد قبطى به دست او كشته شد، و موسى دچار خطر و گرفتارى سختى گرديد.
 
آرى، موسى مى دانست كه اين جريان پنهان نمى ماند، و به زودى قبطيان عليه او مى شورند. و اشراف و درباريان و فرعون، از او و از هر كسى كه در جريان مزبور مداخله داشته، شديدترين انتقام را خواهند گرفت.


آرى موسى مى دانست كه اين جريان پنهان نمى ماند، و به زودى قبطيان عليه او مى شورند. و اشراف و درباريان و فرعون از او و از هر كسى كه در جريان مزبور مداخله داشته ، شديدترين انتقام را خواهند گرفت
اين جا بود كه متوجه شد در آن مشتى كه به آن مرد قبطى زد كه اين كار او را در معرض هلاكت قرار داد، اشتباه كرده و اين وقوع در اشتباه را به خدا نسبت نمى دهد. براى اين كه خداى تعالى، جز به سوى حق و صواب راهنمايى نمى كند. لذا حكم كرد به اين كه اين عمل، منسوب به شيطان است.
اينجا بود كه متوجه شد در آن مشتى كه به آن مرد قبطى زد كه اين كار او را در معرض هلاك ت قرار داد، اشتباه كرده و اين وقوع در اشتباه را به خدا نسبت نمى دهد، براى اينكه خداى تعالى جز به سوى حق و صواب راهنمايى نمى كند لذا حكم كرد به اينكه اين عمل منسوب به شيطان است


و اين عمل (كشتن قبطى ) هر چند نافرمانى موسى نسبت به خداى تعالى نبود، براى اينكه اولا خطاءى بود نه عمدى ، و ثانيا جنبه دفاع از مرد اسرائيلى داشت ، و مرد كافر و ظالمى را از او دفع كرد، و ليكن در عين حال اين طور هم نبوده كه شيطان در آن هيچ مداخله اى نداشته باشد، چون شيطان همان طور كه از راه وسوسه آدمى را به گناه و نافرمانى خدا وا مى دارد، همچنين او را به هر كار مخالف صواب نيز وادار مى كند، كارى كه گناه نيست ، ليكن انجامش مايه گرفتارى و مشقت است ، همچنان كه آدم و همسرش را از راه خوردن آن درخت ممنوع ، گرفتارنمود، و كار آنان را به آنجا كشانيد كه از بهشت بيرون شوند
و اين عمل (كشتن قبطى)، هرچند نافرمانى موسى نسبت به خداى تعالى نبود، براى اين كه اولا خطأى بود، نه عمدى. و ثانيا جنبه دفاع از مرد اسرائيلى داشت، و مرد كافر و ظالمى را از او دفع كرد. وليكن در عين حال، اين طور هم نبوده كه شيطان در آن هيچ مداخله اى نداشته باشد.


پس در حقيقت جمله ((هذا من عمل الشيطان (( اظهار انزجار موسى (عليه السلام ) است از آنچه واقع شد كه آن دو نفر به جان هم افتادند و او ناگزير به مداخله گرديد و كار به كشته شدن قبطى انجاميد و خلاصه ، انزجار از اين گرفتارى سخت و ندامت از آن است ، و اينكه فرمود: ((انه عدو مضل مبين (( اشاره است از آن جناب به اينكه اين كارى كه از او سر زد نوعى ضلالت است ، كه به شيطان منسوب است ، هر چند كه نافرمانى كه موجب مؤ اخذه است نبود، بلكه صرفا اشتباه بود، ليكن همين اشتباه هم منسوب به خدا نيست . بلكه منسوب به شيطان است كه دشمن و گمراه كننده آشكار است ، و اين واقعه كار اشتباه و از سوء تدبير او بود، كه او را به عاقبت وخيم مبتلا مى كرد، و به همين جهت وقتى فرعون به وى اعتراض كرد و گفت : ((و فعلت فعلتك التى فعلت و انت من الكافرين : تو همانى كه آن كار را كردى ، و نعمت و خوبيهاى مرا در حق خودت كفران نمودى ((، در پاسخ فرمود: ((فعلتها اذا و انا من الضالين : من اگر آن كار را كردم ، وقتى كردم كه از گمراهان بودم ((
چون شيطان همان طور كه از راه وسوسه، آدمى را به گناه و نافرمانى خدا وا مى دارد، همچنين او را به هر كار مخالف صواب نيز وادار مى كند. كارى كه گناه نيست، ليكن انجامش مايه گرفتارى و مشقت است. همچنان كه آدم و همسرش را از راه خوردن آن درخت ممنوع، گرفتار نمود، و كار آنان را به آن جا كشانيد كه از بهشت بيرون شوند.
 
پس در حقيقت، جملۀ «هَذَا مِن عَمَلِ الشَّيطَان»، اظهار انزجار موسى «عليه السلام» است، از آنچه واقع شد كه آن دو نفر به جان هم افتادند و او ناگزير به مداخله گرديد و كار به كشته شدن قبطى انجاميد. و خلاصه، انزجار از اين گرفتارى سخت و ندامت از آن است.
 
و اين كه فرمود: «إنّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ»، اشاره است از آن جناب به اين كه اين كارى كه از او سر زد، نوعى ضلالت است، كه به شيطان منسوب است، هرچند كه نافرمانى كه موجب مؤاخذه است نبود، بلكه صرفا اشتباه بود. ليكن همين اشتباه هم منسوب به خدا نيست، بلكه منسوب به شيطان است، كه دشمن و گمراه كننده آشكار است، و اين واقعه كار اشتباه و از سوء تدبير او بود، كه او را به عاقبت وخيم مبتلا مى كرد.
 
و به همين جهت، وقتى فرعون به وى اعتراض كرد و گفت: «وَ فَعَلتَ فَعلَتَكَ الَّتِى فَعَلتَ وَ أنتَ مِنَ الكَافِرِين: تو همانى كه آن كار را كردى، و نعمت و خوبی هاى مرا در حق خودت كفران نمودى»، در پاسخ فرمود: «فَعَلتُهَا إذاً وَ أنَا مِنَ الضَّالّين: من اگر آن كار را كردم، وقتى كردم كه از گمراهان بودم».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۴ </center>
«'''قَالَ رَب إِنى ظلَمْت نَفْسى فَاغْفِرْ لى فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ'''»:
«'''قَالَ رَبّ إِنّى ظلَمْتُ نَفْسى فَاغْفِرْ لى فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ'''»:


اين جمله اعترافى از آن جناب نزد پروردگارش است به اينكه : به نفس خود ستم كرده ، چون نفس خود را به خطر انداخته بود، و از اين اعتراف برمى آيد كه درخواست كرده و گفته : ((فاغفرلى (( معنايش مغفرت مصطلح ، و آمرزش گناه نيست ، بلكه مراد از آن اين است كه : خدايا اثر اين عمل را خنثى كن ، و مرا از عواقب وخيم آن خلاص گردان ، و از شر فرعون و درباريانش نجات بده ، و اين معنا از آيه ((و قتلت نفسا فنجيناك من الغم (( به خوبى استفاده مى شود
اين جمله، اعترافى از آن جناب نزد پروردگارش است، به اين كه: به نفس خود ستم كرده. چون نفس خود را به خطر انداخته بود، و از اين اعتراف بر مى آيد كه درخواست كرده و گفته: «فَاغفِر لِى»، معنايش مغفرت مصطلح و آمرزش گناه نيست، بلكه مراد از آن، اين است كه: خدايا! اثر اين عمل را خنثى كن، و مرا از عواقب وخيم آن خلاص گردان، و از شرّ فرعون و درباريانش نجات بده. و اين معنا از آيه «وَ قَتَلتَ نَفساً فَنَجَّينَاكَ مِنَ الغَمّ»، به خوبى استفاده مى شود.


و اين اعتراف به ظلم ، و درخواست مغفرت ، نظير همان طلب مغفرتى است كه قرآن كريم از آدم و همسرش حكايت كرده . و فرموده : ((قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين ((
و اين اعتراف به ظلم، و درخواست مغفرت، نظير همان طلب مغفرتى است كه قرآن كريم، از آدم و همسرش حكايت كرده و فرموده: «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمنَا أنفُسَنَا وَ إن لَم تَغفِر لَنَا وَ تَرحَمنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الخَاسِرِينَ».


«'''قَالَ رَب بِمَا أَنْعَمْت عَلىَّ فَلَنْ أَكُونَ ظهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ'''»:
==وجوه گفته شده در معنای آيه: «قال رب بما انعمت على فلن اكون ظهيرا للمجرمين»==
مفاد آيه : ((قال رب بما انعمت على فلن اكون ظهيرا للمجرمين (( و وجوهى كه در معناى آن گفته شده است
«'''قَالَ رَبّ بِمَا أَنْعَمْت عَلىَّ فَلَنْ أَكُونَ ظهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ'''»:


بعضى از مفسرين گفته اند: ((حرف ((باء(( در جمله ((بما انعمت (( براى سببيت است ، و معنايش اين است كه : پروردگارا به سبب آنچه بر من انعام كردى ، اين عهد براى تو بر عهده من باشد كه هرگز ياور مجرمين نباشم ، و بنابراين معنا، جمله مورد بحث عهدى است از آن جناب با خداى تعالى
بعضى از مفسران گفته اند: «حرف «باء» در جملۀ «بِمَا أنعَمتَ»، براى سببيت است، و معنايش اين است كه: پروردگارا! به سبب آنچه بر من انعام كردى، اين عهد براى تو، بر عهده من باشد كه هرگز ياور مجرمان نباشم». و بنابراين معنا، جملۀ مورد بحث، عهدى است از آن جناب با خداى تعالى.


بعضى ديگر گفته اند: ((باء(( در جمله مزبور براى قسم است ، كه جواب آن حذف شده ، و معناى آيه اين است كه : سوگند مى خورم به آن نعمت ها كه به من ارزانى داشتى ، كه هر آينه توبه كنم ، و يا امتناع بورزم از اينكه پشتيبان مجرمين باشم ((
بعضى ديگر گفته اند: «باء» در جملۀ مزبور، براى قسم است، كه جواب آن حذف شده، و معناى آيه اين است كه: سوگند مى خورم به آن نعمت ها كه به من ارزانى داشتى، كه هر آينه توبه كنم، و يا امتناع بورزم از اين كه پشتيبان مجرمان باشم».


بعضى ديگر گفته اند كه : ((باء(( براى قسم هست ولى قسم استعطافى است ، و قسم استعطافى آن سوگندى است كه در انشاء واقع مى شود، مثل اينكه به كسى بگويى ((بالله زرنى : تو را به خدا سراغم بيا((، و معناى آيه بنابر اين احتمال اين مى شود، كه : پروردگارا تو را سوگند مى دهم كه بر من عطوفت كنى ، و مرا حفظ فرمايى ، تا در نتيجه پشتيبان مجرمين نباشم
بعضى ديگر گفته اند كه: «باء» براى قسم هست، ولى قسم استعطافى است. و قسم استعطافى، آن سوگندى است كه در انشاء واقع مى شود. مثل اين كه به كسى بگويى: «بِالله زُرنِى: تو را به خدا، سراغم بيا». و معناى آيه بنابر اين احتمال، اين مى شود كه: پروردگارا! تو را سوگند مى دهم كه بر من عطوفت كنى، و مرا حفظ فرمايى، تا در نتيجه پشتيبان مجرمان نباشم».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۵ </center>
از ميان اين چند وجه ، وجه اولى بهتر است ، براى اينكه مراد از جمله ((بما انعمت على (( بنا به گفته اين مفسرين - انعام خدا به وى است ، يا به اين كه : او را در كودكى از شر فرعون حفظ كرد، و به مادرش ‍ برگردانيد، و يا به اين كه توبه اش را از قتل قبطى قبول نمود و او را بخشيد البته بنا بر اينكه از ر اه الهام يا خواب و امثال آن علم پيدا كرده باشد به اين كه خداى تعالى او را آمرزيده است و هر يك از اين دو احتمال باشد سوگند او سوگند به غير خداى تعالى بوده ، و معناى كلامش اين مى شود كه : سوگند مى خورم به اينكه مرا حفظ كردى كه ... و يا سوگند مى خورم به اينكه مرا آمرزيدى كه ...، و اين قسم سوگند در كلام خداى تعالى سابقه ندارد، و هيچ معهود نيست كه از كسى حكايت كرده باشد، كه به غير خود او سوگند خورده باشد، به همين جهت است كه گفتيم وجه اول بهتر است ، چون بنا بر وجه اول اصلا حرف (باء) براى سوگند نيست ، تا اين اشكال متوجه شود
از ميان اين چند وجه، وجه اوّلى، بهتر است. براى اين كه مراد از جملۀ «بِمَا أنعَمتَ عَلَىّ»، بنا به گفته اين مفسران - انعام خدا به وى است. يا به اين كه: او را در كودكى از شرّ فرعون حفظ كرد، و به مادرش ‍ برگردانيد. و يا به اين كه توبه اش را از قتل قبطى قبول نمود و او را بخشيد.  


مراد از ((مجرمين (( در قول موسى (ع ) (فلن اكون ظهيرا للمجرمين )
البته بنابر اين كه از راه الهام يا خواب و امثال آن علم پيدا كرده باشد به اين كه خداى تعالى، او را آمرزيده است، و هر يك از اين دو احتمال باشد، سوگند او، سوگند به غير خداى تعالى بوده، و معناى كلامش اين مى شود كه:
«'''فلن آكون ظهيرا للمجرمين'''» - بعضى از مفسرين گفته اند:((مراد از ((مجرم (( آن كسى است كه غير خودش را به جرم وادار سازد، و يا يارى او به جرم كشيده شود، مانند همان اسرائيلى كه مرد قبطى با او در افتاد، و يارى كردن موسى از وى ، موسى را دچار دردسر و ارتكاب جرم ساخت پس در حقيقت در كلمه ((مجرمين (( در اين جمله ، مجازى در نسبت به كار رفته ، چون آن مرد اسرائيلى مجرم نبود بلكه سبب شد تا موسى مرتكب جرم شود((


بعضى ديگر گفته اند: ((مراد از ((مجرمين (( فرعون و قوم اوست ، و معناى جمله اين است كه : سوگند مى خورم به انعامت بر من ، كه توبه كنم ، و ديگر با مصاحبت و ملازمت ياور و كمك كار فرعون و قومش ‍ نشوم ، و ديگر - مانند سابق - نزدش نروم ، و ملازمش نشوم ، و خلاصه سياهى لشكرش نگردم ((
سوگند مى خورم به اين كه مرا حفظ كردى كه... و يا سوگند مى خورم به اين كه مرا آمرزيدى كه...، و اين قسم سوگند در كلام خداى تعالى سابقه ندارد، و هيچ معهود نيست كه از كسى حكايت كرده باشد، كه به غير خود او، سوگند خورده باشد. به همين جهت است كه گفتيم وجه اول بهتر است. چون بنابر وجه اول، اصلا حرف (باء)، براى سوگند نيست، تا اين اشكال متوجه شود.


مفسر ديگر اين وجه را رد كرده به اينكه : ((اين وجه هيچ تناسبى با مقام ندارد((
«'''فَلَن أكُونَ ظَهِيراً لِلمُجرِمِين'''» - بعضى از مفسران گفته اند: «مراد از «مجرم»، آن كسى است كه غير خودش را به جرم وادار سازد، و يا يارى او به جرم كشيده شود. مانند همان اسرائيلى كه مرد قبطى با او در افتاد، و يارى كردن موسى از وى، موسى را دچار دردسر و ارتكاب جرم ساخت. پس در حقيقت، در كلمۀ «مُجرِمِين» در اين جمله، مجازى در نسبت به كار رفته. چون آن مرد اسرائيلى مجرم نبود، بلكه سبب شد تا موسى مرتكب جرم شود».


اما آنچه حق مطلب است اين است كه : جمله ((رب بما انعمت على فلن آكون ظهيرا للمجرمين (( عهد و پيمانى است از سوى موسى كه ديگر هيچ مجرمى را در جرمش كمك
بعضى ديگر گفته اند: «مراد از «مُجرِمِين»، فرعون و قوم اوست، و معناى جمله، اين است كه: سوگند مى خورم به انعامت بر من، كه توبه كنم، و ديگر با مصاحبت و ملازمت، ياور و كمك كار فرعون و قومش ‍ نشوم، و ديگر - مانند سابق - نزدش نروم، و ملازمش نشوم، و خلاصه سياهى لشكرش نگردم».
 
مفسر ديگر، اين وجه را رد كرده به اين كه: «اين وجه، هيچ تناسبى با مقام ندارد».
 
اما آنچه حق مطلب است، اين است كه: جملۀ «رَبّ بِمَا أنعَمتَ عَلَىّ فَلَن أكُونَ ظَهِيراً لِلمُجرِمِين»، عهد و پيمانى است از سوى موسى، كه ديگر هيچ مجرمى را در جرمش كمك
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۶ </center>
نكند، تا شكر نعمتهايى را كه به وى ارزانى داشته به جا آورده باشد، و مراد از ((نعمت (( - با در نظر گرفتن اينكه قيدى به آن نزده - ولايت الهى است ؛ زيرا جمله ((فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين ((، شهادت مى دهد بر اينكه ((الذين انعم الله عليهم (( عبارتند از: نبيين و صديقين و شهداء و صالحين
نكند، تا شكر نعمت هايى را كه به وى ارزانى داشته، به جا آورده باشد.
 
و مراد از «نعمت» - با در نظر گرفتن اين كه قيدى به آن نزده - ولايت الهى است. زيرا جملۀ «فَأُولَئِكَ مَعَ الّذِينَ أنعَمَ اللهُ عَلَيهِم مِنَ النّبِيّينَ وَ الصّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِين»، شهادت مى دهد بر اين كه «الَّذِينَ أنعَمَ اللهُ عَلَيهِم»، عبارتند از: نبيين و صديقين و شهداء و صالحين.
 
و اين نامبردگان، اهل صراط مستقيم اند، كه به حكم آيه: «إهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيم * صِرَاطَ الّذِينَ أنعَمتَ عَلَيهِم غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِم وَ لَا الضَّالّين»، از ضلالت و غضب خدا ايمن اند، و ترتب امتناع از يارى كردن مجرمان، بر انعام به اين معنا، ترتب روشنى است، كه هيچ خفايى در آن نيست.


و اين نامبردگان اهل صراط مستقيمند، كه به حكم آيه ((اهدنا الصراط المستقيم ، صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين ((، از ضلالت و غضب خدا ايمنند و ترتب امتناع از يارى كردن مجرمين ، بر انعام به اين معنا، ترتب روشنى است ، كه هيچ خفايى در آن نيست
از همين جا معلوم مى شود كه مراد از مجرمان، امثال فرعون و درباريان اويند، نه امثال آن مرد اسرائيلى، كه حضرت او را يارى كرد. چون نه يارى كردن موسى از اسرائيلى، جرم بود و نه سيلى زدنش به قبطى، تا از آن اعمال توبه كند. و چگونه ممكن است مرتكب جرم شده باشد، با اين كه او، از اهل صراط مستقيم است، كه هرگز معصيت خداوند نمى كنند تا گمراه شوند، و خداوند در قرآن تصريح كرده بر اين كه آن جناب از مخلصانى بوده، كه شيطان راهى به اغواى آنان ندارد، و فرموده: «إنّهُ كَانَ مُخلَصاً وَ كَانَ رَسُولاً نَبِيّاً».


از همين جا معلوم مى شود كه مراد از مجرمين امثال فرعون و درباريان اويند، نه امثال آن مرد اسرائيلى كه حضرت او را يارى كرد، چون نه يارى كردن موسى از اسرائيلى جرم بود و نه سيلى زدنش به قبطى ، تا از آن اعمال توبه كند، و چگونه ممكن است مرتكب جرم شده باشد، با اينكه او از اهل صراط مستقيم است كه هرگز معصيت خداوند نمى كنند تا گمراه شوند و خداوند در قرآن تصريح كرده بر اين كه آن جناب از مخلصانى بوده ، كه شيطان راهى به اغواى آنان ندارد، و فرموده : ((انه كان مخلصا و كان رسولا نبيا((
و نيز در همين چند آيه قبل تصريح كرد بر اين كه به او حكم و علم داد و او از نيكوكاران و از متقيان بود، و چنين كسى را هرگز تعصب فاميلى و يا غضب بيجا گمراه نمى كند. و او را به يارى مجرم در جرمش وا نمى دارد.
و نيز در همين چند آيه قبل تصريح كرد بر اينكه به او حكم و علم داد و او از نيكوكاران و از متقيان بود، و چنين كسى را هرگز تعصب فاميلى و يا غضب بيجا گمراه نمى كند. و او را به يارى مجرم در جرمش ‍ وانمى دارد


و اگر قرآن كلمه ((قال (( را در حكايت كلام آن جناب سه مرتبه تكرار كرده و فرمود: ((قال هذا من عمل الشيطان (( و ((قال رب انى ظلمت نفسى (( و ((قال رب بما انعمت على (( براى اين است كه : سياق در اين سه جمله ، مختلف است ، چون در جمله اول حكم و قضاوت او را حكايت كرده و در جمله دوم استغفار و دعايش را. و در جمله سوم عهد و پيمانش را
و اگر قرآن كلمۀ «قال» را در حكايت كلام آن جناب، سه مرتبه تكرار كرده و فرمود: «قَالَ هَذَا مِن عَمَلِ الشّيطَان»، و «قَالَ رَبّ إنّى ظَلَمتُ نَفسِى»، و «قَالَ رَبّ بِمَا أنعَمتَ عَلَىّ»، براى اين است كه: سياق در اين سه جمله، مختلف است. چون در جمله اول، حكم و قضاوت او را حكايت كرده، و در جمله دوم، استغفار و دعايش را. و در جمله سوم، عهد و پيمانش را.


«'''فَأَصبَحَ فى الْمَدِينَةِ خَائفاً يَترَقَّب فَإِذَا الَّذِى استَنصرَهُ بِالاَمْسِ يَستَصرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسى إِنَّك لَغَوِىُّ مُّبِينٌ'''»:
«'''فَأَصبَحَ فى الْمَدِينَةِ خَائفاً يَترَقَّب فَإِذَا الَّذِى استَنصرَهُ بِالاَمْسِ يَستَصرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسى إِنَّك لَغَوِىُّ مُّبِينٌ'''»:


كلمه ((اصبح (( را مقيد كرد به ((فى المدينة (( تا دلالت كند بر اينكه موسى (عليه السلام ) بعد از آن جريان ديگر به سوى قصر فرعون (خانه اى كه تا آن روز از عمرش در آنجا زندگى مى كرد)، برنگشت ، و شب را در شهر مصر به سربرد. و كلمه ((استصراخ (( به معناى استغاثه به صداى بلند است ، كه از ((صراخ (( به معناى صيحه و فرياد مشتق شده ، و كلمه ((غوايت (( به معناى خطاى از راه راست و صواب است به خلاف ((رشد(( كه به معنى راه راست يافتن است
كلمۀ «أصبَحَ» را مقيد كرد به «فِى المَدِينَة» تا دلالت كند بر اين كه موسى «عليه السلام» بعد از آن جريان، ديگر به سوى قصر فرعون (خانه اى كه تا آن روز از عمرش در آن جا زندگى مى كرد)، برنگشت و شب را در شهر مصر به سر برد.  
 
و كلمه «استصراخ»، به معناى استغاثه به صداى بلند است، كه از «صراخ»، به معناى صيحه و فرياد مشتق شده. و كلمه «غوايت»، به معناى خطاى از راه راست و صواب است، به خلاف «رشد»، كه به معنى راه راست يافتن است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۷ </center>
و معناى آيه اين است كه : موسى آن شب را در شهر به صبح رسانيد، - و به كاخ فرعون برنگشت - و همه شب را با ترس و نگرانى بسر برد، و همينكه صبح شد، دوباره همان مردى كه ديروز او را به يارى خود طلبيد، با صداى بلند از او يارى خواست ، كه اينك مرا از چنگال يك قبطى ديگر نجات بده ، موسى از در توبيخ و سرزنش به او گفت : راستى كه تو آشكارا گمراه هستى ، كه نمى خواهى راه رشد و صواب را پيش ‍ گيرى ، و اين توبيخ بدين جهت بود كه او با مردمى دشمنى و مقاتله مى كرد كه از دشمنى و كتك كارى با آنان جز شر و فساد برنمى خاست
و معناى آيه، اين است كه: موسى آن شب را در شهر به صبح رسانيد، - و به كاخ فرعون برنگشت - و همه شب را با ترس و نگرانى به سر برد، و همين كه صبح شد، دوباره همان مردى كه ديروز او را به يارى خود طلبيد، با صداى بلند، از او يارى خواست كه: اينك، مرا از چنگال يك قبطى ديگر نجات بده!
 
موسى، از درِ توبيخ و سرزنش به او گفت: راستى كه تو آشكارا گمراه هستى، كه نمى خواهى راه رشد و صواب را پيش گيرى، و اين توبيخ، بدين جهت بود كه او با مردمى دشمنى و مقاتله مى كرد، كه از دشمنى و كتك كارى با آنان، جز شر و فساد بر نمى خاست.
 
«'''فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِش بِالَّذِى هُوَ عَدُوُّ لَّهُمَا قَالَ يَا مُوسى أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنى كَمَا قَتَلْت نَفْسا بِالاَمْسِ...'''»:


«'''فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِش بِالَّذِى هُوَ عَدُوُّ لَّهُمَا قَالَ يَمُوسى أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنى كَمَا قَتَلْت نَفْسا بِالاَمْسِ...'''»:
بيشتر مفسرين گفته اند: «ضمير «قال: گفت»، به مرد اسرائيلى، همان كسى كه موسى «عليه السلام» را به كمك مى طلبيد؛ بر مى گردد. براى اين كه مرد اسرائيلى خيال كرده بود موسى با اين توبيخ و عتابش، بنا دارد او را مانند قبطى ديروز به قتل برساند. لذا از خشم او بيمناك شد، و گفت: اى موسى! آيا مى خواهى مرا بكشى، همان طور كه ديروز يك نفر را كشتى؟


بيشتر مفسرين گفته اند: ((ضمير (قال - گفت ) به مرد اسرائيلى ، همان كسى كه موسى (عليه السلام ) را به كمك مى طلبيد؛ برمى گردد، براى اينكه مرد اسرائيلى خيال كرده بود موسى با اين توبيخ و عتابش بنا دارد او را مانند قبطى ديروز به قتل برساند، لذا از خشم او بيمناك شد، و گفت : اى موسى آيا مى خواهى مرا بكشى ، همان طور كه ديروز يك نفر را كشتى ؟ از سخن او، قبطى طرف دعوايش فهميد كه قاتل قبطى ديروز موسى بوده ، لذا به دربار فرعون برگشت ، و جريان را به وى گزارش داد، فرعون و درباريانش به مشورت نشستند، و سر انجام تصميم بر قتل موسى گرفتند
از سخن او، قبطى طرف دعوايش فهميد كه قاتل قبطى ديروز، موسى بوده. لذا به دربار فرعون برگشت، و جريان را به وى گزارش داد. فرعون و درباريانش به مشورت نشستند، و سرانجام، تصميم بر قتل موسى گرفتند.


و اين تفسير به نظر ما نيز تفسير درستى است ، براى اينكه سياق هم بدان شهادت مى دهد، ليكن بعضى ها آيه را چنين تفسير كرده اند كه : ((گوينده اين سخن قبطى بوده ، نه اسرائيلى (( و ليكن اين تفسير قابل اعتناء نيست ، و معناى بقيه الفاظ آيه روشن است
و اين تفسير به نظر ما نيز تفسير درستى است. براى اين كه سياق هم بدان شهادت مى دهد، ليكن بعضى ها، آيه را چنين تفسير كرده اند كه: «گوينده اين سخن قبطى بوده، نه اسرائيلى. وليكن اين تفسير قابل اعتناء نيست، و معناى بقيه الفاظ آيه، روشن است.


و در اينكه فرمود: ((ان يبطش بالذى هو عدولهما(( تعريضى است به تورات موجود در عصر نزول قرآن ، چون در آن تورات آمده كه دو طرف مخاصمه در آن روز اسرائيلى بوده اند اين جمله مى فرمايد كه نه ، موسى خواست خشم بگيرد، بر كسى كه
و در اين كه فرمود: «أن يَبطِشَ بِالّذِى هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا»، تعريضى است به تورات موجود در عصر نزول قرآن. چون در آن تورات آمده كه دو طرف مخاصمه در آن روز، اسرائيلى بوده اند، اين جمله مى فرمايد كه نه، موسى خواست خشم بگيرد، بر كسى كه
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۸ </center>
هم دشمن مرد اسرائيلى بود و هم دشمن خودش ، پس هر دو اسرائيلى نبوده اند و نيز اين جمله تاءييد مى كند كه گوينده جمله ((اى موسى مى خواهى چنين و چنان كنى (( اسرائيلى بوده ، نه قبطى ، براى اينكه سياق اين جمله سياق ملامت و شكايت است
هم دشمن مرد اسرائيلى بود و هم دشمن خودش. پس هر دو اسرائيلى نبوده اند. و نيز اين جمله تأييد مى كند كه گوينده جملۀ «اى موسى! مى خواهى چنين و چنان كنى» اسرائيلى بوده، نه قبطى. براى اين كه سياق اين جمله، سياق ملامت و شكايت است.


«'''وَ جَاءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصا الْمَدِينَةِ يَسعَى قَالَ يَمُوسى إِنَّ الْمَلاَ يَأْتَمِرُونَ بِك لِيَقْتُلُوك ...'''»:
«'''وَ جَاءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصا الْمَدِينَةِ يَسعَى قَالَ يَا مُوسى إِنَّ الْمَلاَ يَأْتَمِرُونَ بِك لِيَقْتُلُوك ...'''»:


كلمه ((ياءتمرون (( از مصدر ((ائتمار(( مشتق است ، كه به معناى مشورت و خيرخواهى ، و ضد خيانت است . و ظاهرا جمله ((من اقصى المدينه (( قيد است براى جمله ((جاء((
كلمه «يَأتَمِرُون» از مصدر «ائتمار» مشتق است، كه به معناى مشورت و خيرخواهى، و ضد خيانت است. و ظاهرا جملۀ «مِن أقصَى المَدِينَة»، قيد است براى جملۀ «جَاءَ».


و ظاهر آيه اين است كه : اين ائتمار و مشورت در حضور فرعون و به دستور او صورت گرفته ، و اين مردى كه آمد و به موسى خبر داد كه تصميم گرفته اند تو را بكشند، از همان مجلس آمده ، و قصر فرعون در اقصى و بيرون شهر مصر بوده ، موسى را از تصميم خطرناك آنان خبردار كرد، و اشاره كرد كه از شهر بيرون شود
و ظاهر آيه، اين است كه: اين ائتمار و مشورت در حضور فرعون و به دستور او صورت گرفته، و اين مردى كه آمد و به موسى خبر داد كه تصميم گرفته اند تو را بكشند، از همان مجلس آمده، و قصر فرعون در اقصى و بيرون شهر مصر بوده، موسى را از تصميم خطرناك آنان خبردار كرد، و اشاره كرد كه از شهر بيرون شود.


اين استيناسى كه از آيه مورد بحث كرديم ، نظريه سابق را كه گفتيم قصر فرعون و محل سكونتش بيرون شهر بوده ، تاءييد مى كند و معناى آيه روشن است
اين استيناسى كه از آيه مورد بحث كرديم، نظريه سابق را كه گفتيم قصر فرعون و محل سكونتش بيرون شهر بوده، تأييد مى كند و معناى آيه روشن است.


«'''فخَرَجَ مِنهَا خَائفاً يَترَقَّب قَالَ رَب نجِّنى مِنَ الْقَوْمِ الظالِمِينَ'''»:
«'''فخَرَجَ مِنهَا خَائفاً يَترَقَّب قَالَ رَبّ نجِّنى مِنَ الْقَوْمِ الظالِمِينَ'''»:


پس از شهر بيرون شد، در حالى كه ترسان و نگران پشت سر بود، گفت پروردگارا مرا از شر مردم ستمكار نجات بده . و در اين تاءييدى است بر اين كه حضرت موسى آن عملش را كه به خطا مرد قبطى را كشت ، براى خويش جرم نمى دانست
پس از شهر بيرون شد، در حالى كه ترسان و نگران پشت سر بود. گفت: پروردگارا! مرا از شرّ مردم ستمكار نجات بده. و در اين، تأييدى است بر اين كه حضرت موسى، آن عملش را كه به خطا مرد قبطى را كشت، براى خويش جرم نمى دانست.




۱۳٬۷۸۱

ویرایش