گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۱۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۱۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۱۶}}
__TOC__
__TOC__


خط ۲۱: خط ۲۳:
<span id='link106'><span>
<span id='link106'><span>
==تنها لوط(ع ) است كه به حضرت ابراهيم (ع ) ايمان آورد ==
==تنها لوط(ع ) است كه به حضرت ابراهيم (ع ) ايمان آورد ==
فَئَامَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قَالَ إِنى مُهَاجِرٌ إِلى رَبى إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ
فَئَامَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قَالَ إِنى مُهَاجِرٌ إِلى رَبى إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ
يعنى لوط (عليه السلام ) به ابراهيم (عليه السلام ) ايمان آورد و اگر بپرسى بايد فرموده باشد ((فامن به لوط(( چرا فرمود: ((فامن له لوط((؟ در جواب مى گوييم : كلمه ايمان هم با لام متعدى مى شود، و هم با باء، و در هر دو صورت معنا يكى است
يعنى لوط (عليه السلام ) به ابراهيم (عليه السلام ) ايمان آورد و اگر بپرسى بايد فرموده باشد ((فامن به لوط(( چرا فرمود: ((فامن له لوط((؟ در جواب مى گوييم : كلمه ايمان هم با لام متعدى مى شود، و هم با باء، و در هر دو صورت معنا يكى است
بعضى از مفسرين در جمله ((و قال انى مهاجر الى ربى (( گفته اند كه : ((ضمير در آن به لوط برمى گردد، يعنى لوط گفت كه من مهاجرت مى كنم ((. بعضى ديگر گفته اند: ((به ابراهيم برمى گردد((. مويد مفسر دوم آيه ((و قال انى ذاهب الى ربى سيهدين (( مى باشد
بعضى از مفسرين در جمله ((و قال انى مهاجر الى ربى (( گفته اند كه : ((ضمير در آن به لوط برمى گردد، يعنى لوط گفت كه من مهاجرت مى كنم ((. بعضى ديگر گفته اند: ((به ابراهيم برمى گردد((. مويد مفسر دوم آيه ((و قال انى ذاهب الى ربى سيهدين (( مى باشد
خط ۲۹: خط ۳۱:
وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسحَقَ وَ يَعْقُوب
وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسحَقَ وَ يَعْقُوب
معنى اين جمله ظاهر است
معنى اين جمله ظاهر است
وَ ءَاتَيْنَهُ أَجْرَهُ فى الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فى الاَخِرَةِ لَمِنَ الصلِحِينَ
وَ ءَاتَيْنَهُ أَجْرَهُ فى الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فى الاَخِرَةِ لَمِنَ الصلِحِينَ
معنى و مورد استعمال كلمه ((اجر(( و مقصود از اينكه درباره ابراهيم (عليه السلام )فرمود: ((وآتينا اجره فى الدنيا((
معنى و مورد استعمال كلمه ((اجر(( و مقصود از اينكه درباره ابراهيم (عليه السلام )فرمود: ((وآتينا اجره فى الدنيا((
كلمه ((اجر(( به معناى جزايى است كه در مقابل عملى قرار گيرد، و عايد صاحب عمل شود، و فرق بين ((اجر(( با ((اجرت (( اين است كه : اجرت تنها در پاداش هاى دنيايى به كار مى رود، ولى كلمه ((اجر(( هم در پاداشهايى دنيايى استعمال مى شود و هم آخرتى
كلمه ((اجر(( به معناى جزايى است كه در مقابل عملى قرار گيرد، و عايد صاحب عمل شود، و فرق بين ((اجر(( با ((اجرت (( اين است كه : اجرت تنها در پاداش هاى دنيايى به كار مى رود، ولى كلمه ((اجر(( هم در پاداشهايى دنيايى استعمال مى شود و هم آخرتى
خط ۳۸: خط ۴۰:
((ايتاء(( اعطاى عملى است نه تقدير كردن و كتابت آن . ممكن هم هست مراد از دادن آن ، جلو انداختن وعده اى باشد كه به عموم مؤ منين داده ، و معنايش اين باشد كه ما آن وعده را در حق وى جلو انداختيم ، و آن وعده عبارت است از مقامات قرب ، همچنان كه قرآن كريم مقامات او را در ضمن داستانهايش در سوره انعام برشمرده
((ايتاء(( اعطاى عملى است نه تقدير كردن و كتابت آن . ممكن هم هست مراد از دادن آن ، جلو انداختن وعده اى باشد كه به عموم مؤ منين داده ، و معنايش اين باشد كه ما آن وعده را در حق وى جلو انداختيم ، و آن وعده عبارت است از مقامات قرب ، همچنان كه قرآن كريم مقامات او را در ضمن داستانهايش در سوره انعام برشمرده
((و انه فى الاخره لمن الصالحين (( - در معناى اين جمله در تفسير سوره بقره آنجا كه مى فرمود: ((و لقد اصطفيناه فى الدنيا و انه فى الاخره لمن الصالحين ((، در جلد اول اين كتاب بحث كرديم
((و انه فى الاخره لمن الصالحين (( - در معناى اين جمله در تفسير سوره بقره آنجا كه مى فرمود: ((و لقد اصطفيناه فى الدنيا و انه فى الاخره لمن الصالحين ((، در جلد اول اين كتاب بحث كرديم
وَ لُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكمْ لَتَأْتُونَ الْفَحِشةَ مَا سبَقَكم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَلَمِينَ
وَ لُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكمْ لَتَأْتُونَ الْفَحِشةَ مَا سبَقَكم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَلَمِينَ
يعنى ((و ارسلنا لوطا((، و يا ((و اذكر لوطا(( و جمله ((انكم لتاتون الفاحشه - شما عمل زشت به جا مى آوريد((، به ظاهر جمله اى است خبرى ، ولى منظور تعجب و انكار است . و مراد از كلمه ((فاحشه (( همان عمل لواط است
يعنى ((و ارسلنا لوطا((، و يا ((و اذكر لوطا(( و جمله ((انكم لتاتون الفاحشه - شما عمل زشت به جا مى آوريد((، به ظاهر جمله اى است خبرى ، ولى منظور تعجب و انكار است . و مراد از كلمه ((فاحشه (( همان عمل لواط است
و جمله : ((ما سبقكم بها من احد من العالمين ((، جمله اى است استينافى ، كه معناى فاحشه را روشن مى كند، و فاحشه بودنش را تاكيد مى نمايد، و گويا مراد اين است كه اين عمل به اين صورت كه در بين شما شيوع يافته در هيچ قومى قبل از شما شايع نشده ، و يا ممكن است جمله حاليه باشد، از فاعل ((لتاتون (( كه در اين صورت معنا چنين مى شود: شما عمل زشتى مرتكب مى شويد، در حالى كه هيچ قومى از اقوام قبل از شما، مرتكب آن نشدند
و جمله : ((ما سبقكم بها من احد من العالمين ((، جمله اى است استينافى ، كه معناى فاحشه را روشن مى كند، و فاحشه بودنش را تاكيد مى نمايد، و گويا مراد اين است كه اين عمل به اين صورت كه در بين شما شيوع يافته در هيچ قومى قبل از شما شايع نشده ، و يا ممكن است جمله حاليه باشد، از فاعل ((لتاتون (( كه در اين صورت معنا چنين مى شود: شما عمل زشتى مرتكب مى شويد، در حالى كه هيچ قومى از اقوام قبل از شما، مرتكب آن نشدند
أَ ئنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَ تَقْطعُونَ السبِيلَ وَ تَأْتُونَ فى نَادِيكُمُ الْمُنكرَ ...
أَ ئنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَ تَقْطعُونَ السبِيلَ وَ تَأْتُونَ فى نَادِيكُمُ الْمُنكرَ ...
اين استفهام ، استفهام از امرى است كه سزاوار نيست هيچ شنونده اى تصديقش نمايد و صاحب عقلى آن را بپذيرد، و چون چنين بود، آن را با كلمه ((ان (( و ((لام (( در ((لتاتون (( كه هر دو براى تاكيد است تاكيدش كرد
اين استفهام ، استفهام از امرى است كه سزاوار نيست هيچ شنونده اى تصديقش نمايد و صاحب عقلى آن را بپذيرد، و چون چنين بود، آن را با كلمه ((ان (( و ((لام (( در ((لتاتون (( كه هر دو براى تاكيد است تاكيدش كرد
<span id='link108'><span>
<span id='link108'><span>
خط ۵۶: خط ۵۸:
اين جمله سوال و درخواست فتح است از لوط (عليه السلام ) و هم نفرينى است به قوم بدكارش ، كه آنان را مفسد ناميد، چون عملشان زمين را فاسد مى كرد براى اين كه نسل بشر را قطع و بشريت را تهديد به فناء مى نمود
اين جمله سوال و درخواست فتح است از لوط (عليه السلام ) و هم نفرينى است به قوم بدكارش ، كه آنان را مفسد ناميد، چون عملشان زمين را فاسد مى كرد براى اين كه نسل بشر را قطع و بشريت را تهديد به فناء مى نمود
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۸۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۸۴ </center>
وَ لَمَّا جَاءَت رُسلُنَا إِبْرَهِيمَ بِالْبُشرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كانُوا ظلِمِينَ
وَ لَمَّا جَاءَت رُسلُنَا إِبْرَهِيمَ بِالْبُشرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كانُوا ظلِمِينَ
اين آيه اجمال سرگذشت هلاكت قوم لوط را بيان مى كند، و مى رساند كه هلاكتشان به وسيله رسولانى از ملائكه بود، كه خداوند آنان را نخست نزد ابراهيم (عليه السلام ) فرستاد، و آن ملائكه آن جناب و همسرش را به تولد اسحاق و يعقوب بشارت دادند، و سپس خبر دادند كه ماءمور به سوى قوم لوط هستيم ، تا هلاكشان كنيم ، كه داستان مفصل آن در سوره هود، و سوره هايى ديگر آمده
اين آيه اجمال سرگذشت هلاكت قوم لوط را بيان مى كند، و مى رساند كه هلاكتشان به وسيله رسولانى از ملائكه بود، كه خداوند آنان را نخست نزد ابراهيم (عليه السلام ) فرستاد، و آن ملائكه آن جناب و همسرش را به تولد اسحاق و يعقوب بشارت دادند، و سپس خبر دادند كه ماءمور به سوى قوم لوط هستيم ، تا هلاكشان كنيم ، كه داستان مفصل آن در سوره هود، و سوره هايى ديگر آمده
((قالوا انا مهلكوا اهل هذه القريه (( - يعنى ملائكه به ابراهيم گفتند: ما اهل اين قريه را هلاك خواهيم كرد، و از اينكه گفتند: ((اهل هذه القريه - اهل اين قريه (( و لفظ ((هذه (( كه براى اشاره قريب است آورده برمى آيد كه قريه لوط در نزديكى آن محلى بوده كه ابراهيم (عليه السلام ) در آنجا منزل كرده بود، و آن سرزمين مقدس فلسطين است
((قالوا انا مهلكوا اهل هذه القريه (( - يعنى ملائكه به ابراهيم گفتند: ما اهل اين قريه را هلاك خواهيم كرد، و از اينكه گفتند: ((اهل هذه القريه - اهل اين قريه (( و لفظ ((هذه (( كه براى اشاره قريب است آورده برمى آيد كه قريه لوط در نزديكى آن محلى بوده كه ابراهيم (عليه السلام ) در آنجا منزل كرده بود، و آن سرزمين مقدس فلسطين است
و جمله ((ان اهلها كانوا ظالمين (( تعليل و بيان علت هلاك كردن ايشان است ، مى فرمايد: علت اينكه مى خواهيم هلاكشان كنيم ، اين است كه : ظالمند، و رذيله ظلم در آنها ريشه دار شده ، در اينجا مقتضاى ظاهر آن بود كه بفرمايد ((انهم كانوا ظالمين (( ولى به جاى ضمير، اسم ظاهر (اهلها) را به كار برده ، و اين اشاره است به اينكه ظلم اين قوم ، ظلم مخصوصى بوده ، كه آنان را مستوجب هلاكت كرده ، نه مطلق ظلم كه آن روز مردم بدان مبتلا بودند گويا فرموده : اهل اين قريه بدان جهت كه اهل چنين قريه اى هستند ظالمند
و جمله ((ان اهلها كانوا ظالمين (( تعليل و بيان علت هلاك كردن ايشان است ، مى فرمايد: علت اينكه مى خواهيم هلاكشان كنيم ، اين است كه : ظالمند، و رذيله ظلم در آنها ريشه دار شده ، در اينجا مقتضاى ظاهر آن بود كه بفرمايد ((انهم كانوا ظالمين (( ولى به جاى ضمير، اسم ظاهر (اهلها) را به كار برده ، و اين اشاره است به اينكه ظلم اين قوم ، ظلم مخصوصى بوده ، كه آنان را مستوجب هلاكت كرده ، نه مطلق ظلم كه آن روز مردم بدان مبتلا بودند گويا فرموده : اهل اين قريه بدان جهت كه اهل چنين قريه اى هستند ظالمند
قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطاً قَالُوا نحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلا امْرَأَتَهُ كانَت مِنَ الْغَبرِينَ
قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطاً قَالُوا نحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلا امْرَأَتَهُ كانَت مِنَ الْغَبرِينَ
<span id='link110'><span>
<span id='link110'><span>
==مقصود ابراهيم (ع ) از (ان فيها لوطا...) خطاب به ملائكه عذاب ==
==مقصود ابراهيم (ع ) از (ان فيها لوطا...) خطاب به ملائكه عذاب ==
خط ۶۹: خط ۷۱:
ملائكه نيز از كلام او همين را فهميدند، و كلامش را بر ظاهرش باقى گذاشتند، و در پاسخش گفتند ما از هر كس داناتريم كه چه كسانى در آن قريه هستند، و مى دانيم كه لوط و خانواده اش كسانى نيستند كه سزاوار عذاب باشند، و به زودى او و خانواده اش نجات مى يابند، به جز همسرش كه او هلاك شدنى است ، و چون همان طور كه گفتيم ملائكه از كلام ابراهيم (عليه السلام ) دفاع از اهل قريه را فهميدند لذا در پاسخ گفتند: عذاب اهل قريه امرى است حتمى ، همان طور كه آيات سوره هود هم به آن اشاره مى كند
ملائكه نيز از كلام او همين را فهميدند، و كلامش را بر ظاهرش باقى گذاشتند، و در پاسخش گفتند ما از هر كس داناتريم كه چه كسانى در آن قريه هستند، و مى دانيم كه لوط و خانواده اش كسانى نيستند كه سزاوار عذاب باشند، و به زودى او و خانواده اش نجات مى يابند، به جز همسرش كه او هلاك شدنى است ، و چون همان طور كه گفتيم ملائكه از كلام ابراهيم (عليه السلام ) دفاع از اهل قريه را فهميدند لذا در پاسخ گفتند: عذاب اهل قريه امرى است حتمى ، همان طور كه آيات سوره هود هم به آن اشاره مى كند
مفسرين در معناى جمله ((ان اهلها كانوا ظالمين (( و جمله ((قال ان فيها لوطا(( مشاجراتى طولانى دارند، كه چون فايده از آن عايد نمى شد از نقلش خوددارى كرديم ، خوانندگان مى توانند به تفاسير مفصل مراجعه كنند
مفسرين در معناى جمله ((ان اهلها كانوا ظالمين (( و جمله ((قال ان فيها لوطا(( مشاجراتى طولانى دارند، كه چون فايده از آن عايد نمى شد از نقلش خوددارى كرديم ، خوانندگان مى توانند به تفاسير مفصل مراجعه كنند
وَ لَمَّا أَن جَاءَت رُسلُنَا لُوطاً سى ءَ بهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قَالُوا لا تخَف وَ لا تحْزَنْ ...
وَ لَمَّا أَن جَاءَت رُسلُنَا لُوطاً سى ءَ بهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قَالُوا لا تخَف وَ لا تحْزَنْ ...
ضمير جمع در هر دو ((بهم (( به كلمه ((رسل (( برمى گردد،و حرف ((باء(( بر سر آن دو سببيت را مى رساند، و چنين معنا مى دهد كه چون فرستادگان ما نزد لوط شدند به سبب ايشان بد حالى عارضش ‍ شد، براى اينكه فرستادگان به صورت جوانانى زيبا و امرد مجسم شده بودند، لوط ترسيد مبادا مردم درباره آنان قصد سوء كنند، كه اگر چنين شود او از دفاع از آنان ناتوان خواهد شد، و در برابر ميهمانان شرمنده خواهد گشت
ضمير جمع در هر دو ((بهم (( به كلمه ((رسل (( برمى گردد،و حرف ((باء(( بر سر آن دو سببيت را مى رساند، و چنين معنا مى دهد كه چون فرستادگان ما نزد لوط شدند به سبب ايشان بد حالى عارضش ‍ شد، براى اينكه فرستادگان به صورت جوانانى زيبا و امرد مجسم شده بودند، لوط ترسيد مبادا مردم درباره آنان قصد سوء كنند، كه اگر چنين شود او از دفاع از آنان ناتوان خواهد شد، و در برابر ميهمانان شرمنده خواهد گشت
((و قالوا لا تخف و لا تحزن (( - يعنى فرستادگان گفتند: مترس و اندوهناك مباش كه خطر يقينى و احتمال خطرى كه تو را تهديد كند در بين نيست ، چون خوف هميشه به خاطر مكروهى پيدا مى شود كه احتمال وقوعش برود، و اندوه وقتى مى آيد كه آن مكروه واقع شده باشد
((و قالوا لا تخف و لا تحزن (( - يعنى فرستادگان گفتند: مترس و اندوهناك مباش كه خطر يقينى و احتمال خطرى كه تو را تهديد كند در بين نيست ، چون خوف هميشه به خاطر مكروهى پيدا مى شود كه احتمال وقوعش برود، و اندوه وقتى مى آيد كه آن مكروه واقع شده باشد
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۸۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۸۶ </center>
((انا منجوك و اهلك الا امرءتك كانت من الغابرين (( - يعنى ما تو و خانواده ات را نجات خواهيم داد، مگر همسرت را كه از باقى ماندگان خواهد بود، يعنى باقى ماندگان در عذاب . و اين جمله علت نداشتن ترس و اندوه را بيان مى كند
((انا منجوك و اهلك الا امرءتك كانت من الغابرين (( - يعنى ما تو و خانواده ات را نجات خواهيم داد، مگر همسرت را كه از باقى ماندگان خواهد بود، يعنى باقى ماندگان در عذاب . و اين جمله علت نداشتن ترس و اندوه را بيان مى كند
إِنَّا مُنزِلُونَ عَلى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِّنَ السمَاءِ بِمَا كانُوا يَفْسقُونَ
إِنَّا مُنزِلُونَ عَلى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِّنَ السمَاءِ بِمَا كانُوا يَفْسقُونَ
اين آيه بيان است براى جمله ((انا منجوك و اهلك (( و مى فرمايد: غير از تو و خانواده ات آنچه در قريه هست به خاطر فسقهايى كه مى كردند، دچار عذابى مى شوند كه ما آن را از آسمان نازل خواهيم كرد. و كلمه ((رجز(( به معناى عذاب است
اين آيه بيان است براى جمله ((انا منجوك و اهلك (( و مى فرمايد: غير از تو و خانواده ات آنچه در قريه هست به خاطر فسقهايى كه مى كردند، دچار عذابى مى شوند كه ما آن را از آسمان نازل خواهيم كرد. و كلمه ((رجز(( به معناى عذاب است
وَ لَقَد تَّرَكنَا مِنْهَا ءَايَةَ بَيِّنَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ
وَ لَقَد تَّرَكنَا مِنْهَا ءَايَةَ بَيِّنَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ
ضمير مونث در ((منها(( به قريه برمى گردد، و ((ترك (( به معناى باقى گذاشتن است ، و معنايش اين است كه : ما از اين قريه تنها علامتى روشن باقى گذاشتيم ، براى مردمى كه تعقل دارند، تا از ديدن آن عبرت گيرند و از خدا بترسند، و آن علامت همان آثار و خرابه هايى است كه بعد از نزول عذاب از قريه باقى مى ماند. و ليكن امروز معلوم نيست كه آن آثار كجا است . و چه بسا گفته مى شود كه : ((بعد از جريان هلاكت آنان ، آب دريا آن شهر را گرفت ، و آن دريا همان بحر لوط است ((. و ليكن از ظاهر آيه - بطورى كه ملاحظه مى كنيد - برمى آيد كه آثار اين شهر در زمان نزول آيات مورد بحث معروف بوده ، و از اين ظاهرتر اين جمله است كه در سوره حجر درباره همين آثار صراحتا فرموده : ((و انها لبسبيل مقيم (( و در سوره صافات آيه ۱۳۸ فرموده : ((و انكم لتمرون عليهم مصبحين و بالليل افلا تعقلون ((
ضمير مونث در ((منها(( به قريه برمى گردد، و ((ترك (( به معناى باقى گذاشتن است ، و معنايش اين است كه : ما از اين قريه تنها علامتى روشن باقى گذاشتيم ، براى مردمى كه تعقل دارند، تا از ديدن آن عبرت گيرند و از خدا بترسند، و آن علامت همان آثار و خرابه هايى است كه بعد از نزول عذاب از قريه باقى مى ماند. و ليكن امروز معلوم نيست كه آن آثار كجا است . و چه بسا گفته مى شود كه : ((بعد از جريان هلاكت آنان ، آب دريا آن شهر را گرفت ، و آن دريا همان بحر لوط است ((. و ليكن از ظاهر آيه - بطورى كه ملاحظه مى كنيد - برمى آيد كه آثار اين شهر در زمان نزول آيات مورد بحث معروف بوده ، و از اين ظاهرتر اين جمله است كه در سوره حجر درباره همين آثار صراحتا فرموده : ((و انها لبسبيل مقيم (( و در سوره صافات آيه ۱۳۸ فرموده : ((و انكم لتمرون عليهم مصبحين و بالليل افلا تعقلون ((
وَ إِلى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شعَيْباً فَقَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْيَوْمَ الاَخِرَ وَ لا تَعْثَوْا فى الاَرْضِ مُفْسِدِينَ
وَ إِلى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شعَيْباً فَقَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْيَوْمَ الاَخِرَ وَ لا تَعْثَوْا فى الاَرْضِ مُفْسِدِينَ
در اين آيه حكايت مى كند كه شعيب مردم را به عبادت خدا، يعنى به توحيد مى خواند، و اينكه به معاد معتقد شوند، چون رجاى آخرت همان اعتقاد به معاد است ، و اينكه در زمين فساد نكنند، و - به طورى كه بعضى از مورخين در تاريخ قوم مدين گفته اند - عمده ترين فسادانگيزى آنان در زمين عبارت بوده از كمفروشى و خيانت در كيل و وزن
در اين آيه حكايت مى كند كه شعيب مردم را به عبادت خدا، يعنى به توحيد مى خواند، و اينكه به معاد معتقد شوند، چون رجاى آخرت همان اعتقاد به معاد است ، و اينكه در زمين فساد نكنند، و - به طورى كه بعضى از مورخين در تاريخ قوم مدين گفته اند - عمده ترين فسادانگيزى آنان در زمين عبارت بوده از كمفروشى و خيانت در كيل و وزن
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۸۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۸۷ </center>
<span id='link111'><span>
<span id='link111'><span>
==اشاره به امتحان و ابتلاء قوم مدين ، عاد و ثمود و... و گرفتار شدنشان به عذاب الهى ==
==اشاره به امتحان و ابتلاء قوم مدين ، عاد و ثمود و... و گرفتار شدنشان به عذاب الهى ==
فَكذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصبَحُوا فى دَارِهِمْ جَثِمِينَ
فَكذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصبَحُوا فى دَارِهِمْ جَثِمِينَ
كلمه ((رجفه (( به طورى كه راغب گفته به معناى اضطراب و لرزش ‍ خيلى سخت است . و كلمه ((جاثمين (( از ماده ((جثم (( است ، و جثم و همچنين جثوم در مكان ، به معناى نشستن در آن ، و يا زانو نهادن بر آن است ، و اين تعبير كنايه است از مرگ و معناى آيه اين است كه : اهل مدين شعيب را تكذيب كردند، پس زلزله سختى ايشان را گرفت ، و صبح همه در خانه هايشان مرده بودند، و ديگر از جاى خود حركت نكردند
كلمه ((رجفه (( به طورى كه راغب گفته به معناى اضطراب و لرزش ‍ خيلى سخت است . و كلمه ((جاثمين (( از ماده ((جثم (( است ، و جثم و همچنين جثوم در مكان ، به معناى نشستن در آن ، و يا زانو نهادن بر آن است ، و اين تعبير كنايه است از مرگ و معناى آيه اين است كه : اهل مدين شعيب را تكذيب كردند، پس زلزله سختى ايشان را گرفت ، و صبح همه در خانه هايشان مرده بودند، و ديگر از جاى خود حركت نكردند
قرآن كريم در جاى ديگر درباره داستان مدين فرموده : ((و اخذت الذين ظلموا الصيحه فاصبحوا فى ديارهم جاثمين (( - و نيز فرموده : ((فان اعرضوا فقل انذرتكم صاعقه مثل صاعقه عاد و ثمود((، و از اين آيات برمى آيد كه اهل مدين هم دچار صاعقه شدند و هم زلزله
قرآن كريم در جاى ديگر درباره داستان مدين فرموده : ((و اخذت الذين ظلموا الصيحه فاصبحوا فى ديارهم جاثمين (( - و نيز فرموده : ((فان اعرضوا فقل انذرتكم صاعقه مثل صاعقه عاد و ثمود((، و از اين آيات برمى آيد كه اهل مدين هم دچار صاعقه شدند و هم زلزله
وَ عَاداً وَ ثَمُودَا وَ قَد تَّبَينَ لَكم مِّن مَّسكنِهِمْ ...
وَ عَاداً وَ ثَمُودَا وَ قَد تَّبَينَ لَكم مِّن مَّسكنِهِمْ ...
در اينجا سياق را تغيير داد، تا تفننى در كلام شده باشد، لذا نخست عاد را آورد، و سپس ثمود را، همچنان كه در آيه بعد، نخست قارون را ذكر كرده ، سپس فرعون و بعد از او هامان را، به خلاف داستانهاى اممى كه قبلا ذكر فرمود، زيرا در آن داستانها نخست نام انبياى هر امتى را مى آورد، مانند: نوح ، ابراهيم ، لوط و شعيب ، بعدا نام عاصيان آن امت ها را
در اينجا سياق را تغيير داد، تا تفننى در كلام شده باشد، لذا نخست عاد را آورد، و سپس ثمود را، همچنان كه در آيه بعد، نخست قارون را ذكر كرده ، سپس فرعون و بعد از او هامان را، به خلاف داستانهاى اممى كه قبلا ذكر فرمود، زيرا در آن داستانها نخست نام انبياى هر امتى را مى آورد، مانند: نوح ، ابراهيم ، لوط و شعيب ، بعدا نام عاصيان آن امت ها را
و دو كلمه ((عاد و ثمود(( در جمله مورد بحث منصوبند به فعلى تقديرى ، و تقدير كلام ((و اذكر عادا و ثمود - به ياد آرعاد و ثمود را(( مى باشد
و دو كلمه ((عاد و ثمود(( در جمله مورد بحث منصوبند به فعلى تقديرى ، و تقدير كلام ((و اذكر عادا و ثمود - به ياد آرعاد و ثمود را(( مى باشد
((و زين لهم الشيطان اعمالهم فصدهم عن السبيل و كانوا مستبصرين (( - زينت دادن شيطان اعمال ايشان را كنايه به استعاره است از اينكه شيطان اعمال زشتشان را مورد علاقه و محبتشان قرار داد، و علاقه به آن را در آنان تشديد كرد، و معناى اينكه فرمود: از راه بازشان داشت ، اين است كه : از راه خدا كه راه فطرت است بازشان داشت ، و لذا بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از مستبصر بودن آنان ، اين است كه : قبلا بر فطرت ساده انسانى خود بودند، و ليكن در آخر شيطان آن را از ايشان بگرفت (( ولى ظاهر آيه - همان طور كه در تفسير آيه ((كان الناس امه واحده فبعث الله النبيين (( نيز گفتيم - اين است كه : عهد فطرت ساده و سالم قبل از بعثت نوح بوده ، و عاد و ثمود اقوامى بوده اند كه بعد از نوح مى زيسته اند، پس معلوم مى شود مستبصر بودن آنان قبل از فريب شيطان ، اين بوده كه پيرو دين توحيد، يعنى دين فطرت بوده اند، و تنها خدا را مى پرستيدند
((و زين لهم الشيطان اعمالهم فصدهم عن السبيل و كانوا مستبصرين (( - زينت دادن شيطان اعمال ايشان را كنايه به استعاره است از اينكه شيطان اعمال زشتشان را مورد علاقه و محبتشان قرار داد، و علاقه به آن را در آنان تشديد كرد، و معناى اينكه فرمود: از راه بازشان داشت ، اين است كه : از راه خدا كه راه فطرت است بازشان داشت ، و لذا بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از مستبصر بودن آنان ، اين است كه : قبلا بر فطرت ساده انسانى خود بودند، و ليكن در آخر شيطان آن را از ايشان بگرفت (( ولى ظاهر آيه - همان طور كه در تفسير آيه ((كان الناس امه واحده فبعث الله النبيين (( نيز گفتيم - اين است كه : عهد فطرت ساده و سالم قبل از بعثت نوح بوده ، و عاد و ثمود اقوامى بوده اند كه بعد از نوح مى زيسته اند، پس معلوم مى شود مستبصر بودن آنان قبل از فريب شيطان ، اين بوده كه پيرو دين توحيد، يعنى دين فطرت بوده اند، و تنها خدا را مى پرستيدند
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۸۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۸۸ </center>
وَ قَرُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ لَقَدْ جَاءَهُم مُّوسى بِالْبَيِّنَتِ فَاستَكبرُوا فى الاَرْضِ وَ مَا كانُوا سبِقِينَ
وَ قَرُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ لَقَدْ جَاءَهُم مُّوسى بِالْبَيِّنَتِ فَاستَكبرُوا فى الاَرْضِ وَ مَا كانُوا سبِقِينَ
كلمه ((سابقين (( استعاره به كنايه است از غلبه ، يعنى قارون و فرعون و هامان كه مورد دعوت موسى قرار داشتند، و در برابر دعوتش استكبار كردند با اين عكس العمل خود بر او غالب نيامدند و بقيه الفاظ آيه روشن است
كلمه ((سابقين (( استعاره به كنايه است از غلبه ، يعنى قارون و فرعون و هامان كه مورد دعوت موسى قرار داشتند، و در برابر دعوتش استكبار كردند با اين عكس العمل خود بر او غالب نيامدند و بقيه الفاظ آيه روشن است
فَكُلاًّ أَخَذْنَا بِذَنبِهِ ...
فَكُلاًّ أَخَذْنَا بِذَنبِهِ ...
يعنى هر يك از امت هاى نامبرده را به جرم گناهى كه داشتند گرفتيم ، اين اجمال قضيه است ، آن وقت شروع مى كند به تفصيل آن ، و مى فرمايد: ((فمنهم من ارسلنا عليه حاصبا((، بعضى ها را حاصبى بر او فرستاديم ، و حاصب به معناى سنگ است ، بعضى هم گفته اند: به معناى بادى است كه سنگريره ببارد، و بنا به معناى اول جمله مورد بحث با قوم لوط منطبق مى شود، و بنابر معناى دوم با قوم عاد
يعنى هر يك از امت هاى نامبرده را به جرم گناهى كه داشتند گرفتيم ، اين اجمال قضيه است ، آن وقت شروع مى كند به تفصيل آن ، و مى فرمايد: ((فمنهم من ارسلنا عليه حاصبا((، بعضى ها را حاصبى بر او فرستاديم ، و حاصب به معناى سنگ است ، بعضى هم گفته اند: به معناى بادى است كه سنگريره ببارد، و بنا به معناى اول جمله مورد بحث با قوم لوط منطبق مى شود، و بنابر معناى دوم با قوم عاد
((و منهم من اخذته الصيحه (( - بعضى از آنها را صيحه گرفت ، و اين قوم ثمود، و قوم شعيب است ((و منهم من خسفنا به الارض (( و بعضى از آنها را در زمين فرو برديم ، و اين اشاره به داستان قارون است ، ((و منهم من اغرقنا(( بعضى ها كسانى بودند كه غرقشان كرديم و اين هم قوم نوح را شامل است و هم قوم فرعون و هامان را
((و منهم من اخذته الصيحه (( - بعضى از آنها را صيحه گرفت ، و اين قوم ثمود، و قوم شعيب است ((و منهم من خسفنا به الارض (( و بعضى از آنها را در زمين فرو برديم ، و اين اشاره به داستان قارون است ، ((و منهم من اغرقنا(( بعضى ها كسانى بودند كه غرقشان كرديم و اين هم قوم نوح را شامل است و هم قوم فرعون و هامان را
خط ۱۱۱: خط ۱۱۳:
حسن بن على (عليهماالسلام ) فرموده : من از كلام ابراهيم غير اين را نمى فهمم كه او مى خواسته قوم را از عذاب نجات دهد، همچنان كه قرآن در اين باره فرموده : ((يجادلنا فى قوم لوط ابراهيم بر سر قوم لوط با ما مجادله مى كرد((
حسن بن على (عليهماالسلام ) فرموده : من از كلام ابراهيم غير اين را نمى فهمم كه او مى خواسته قوم را از عذاب نجات دهد، همچنان كه قرآن در اين باره فرموده : ((يجادلنا فى قوم لوط ابراهيم بر سر قوم لوط با ما مجادله مى كرد((


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۱۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۱۶}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش