۱۳٬۶۹۷
ویرایش
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۳۹: | خط ۲۳۹: | ||
و معناى «بِهِ جِنّة»، اين است كه: فردى از جنّ در او حلول كرده، و اين مرد با زبان آن جنّ حرف مى زند. براى اين كه چيزهايى مى گويد كه عقل سليم آن را قبول ندارد، و نيز چيزهايى مى گويد كه جز ديوانگان آن را نمى گويند. پس ناگزير مدتى صبر كنيد، شايد از اين كسالت بهبودى يابد و يا بميرد و شما از شرش راحت شويد. | و معناى «بِهِ جِنّة»، اين است كه: فردى از جنّ در او حلول كرده، و اين مرد با زبان آن جنّ حرف مى زند. براى اين كه چيزهايى مى گويد كه عقل سليم آن را قبول ندارد، و نيز چيزهايى مى گويد كه جز ديوانگان آن را نمى گويند. پس ناگزير مدتى صبر كنيد، شايد از اين كسالت بهبودى يابد و يا بميرد و شما از شرش راحت شويد. | ||
اين چهار حجت و يا به اعتبار اين كه اولى تقسيم به دو تا مى | اين چهار حجت و يا (به اعتبار اين كه اولى تقسيم به دو تا مى شود)، اين پنج حجت مختلف، حرف هايى بود كه بزرگان قوم نوح در برابر عوام خود زدند، و يا هر يك حجت طايفه اى از قوم بوده. | ||
و اين حجت ها، هرچند حجت هاى جدلى و داراى اشكال است، وليكن بزرگان قوم نوح از آن ها بهره مند مى شدند. چون عوام را از اين كه به گفته هاى نوح متوجه شوند و دل بدهند، با همين حرف ها منصرف مى كردند و آنان را در ضلالت باقى مى گذاشتند. | |||
«'''قَالَ رَبِّ انصُرْنى بِمَا كذَّبُونِ'''»: | «'''قَالَ رَبِّ انصُرْنى بِمَا كذَّبُونِ'''»: | ||
خط ۲۹۹: | خط ۳۰۱: | ||
<span id='link31'><span> | <span id='link31'><span> | ||
== | ==بزرگان قوم نوح «ع»، مردم را عليه پيامبرشان مى شورانند == | ||
«''' | «'''وَ قَالَ المَلَأُ مِن قَومِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبوُا بِلِقَاءِ الآخِرَةِ وَ أترَفنَاهُم فِى الحَيَاةِ الدُّنيَا'''»: | ||
اشراف و بزرگان قوم نوح كه فرو رفته در دنيا و فريفته زندگى مادى بودند، با اين كلام خود، عامۀ مردم را عليه پيغمبرشان مى شورانند. خداى سبحان، آن ها را، به سه صفت ياد كرده: | |||
يكى «كفر به خدا»، به خاطر عبادت غير خدا. و ديگرى «تكذيب روز قيامت»، كه لقاى آخرتش خوانده. يعنى لقاى حيات آخرت، به قرينه مقابلش، يعنى جملۀ «فِى الحَيَوةِ الدُّنيَا». | |||
و اين دو صفت، يعنى كفر به «مبدأ» و «معاد»، باعث شد كه ايشان از هرچه غير از دنيا است، منقطع گشته، يكسره به دنيا رو آورند. و چون كه در زندگى دنيا، هر جور خواستند، رفتار كردند و زخارف و زينت هاى لذت بخش آن، يكسره ايشان را به خود جلب كرد، صفت سومى در ايشان پيدا شد، و | |||
ویرایش