گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۲۳۹: خط ۲۳۹:
و معناى «بِهِ جِنّة»، اين است كه: فردى از جنّ در او حلول كرده، و اين مرد با زبان آن جنّ حرف مى زند. براى اين كه چيزهايى مى گويد كه عقل سليم آن را قبول ندارد، و نيز چيزهايى مى گويد كه جز ديوانگان آن را نمى گويند. پس ناگزير مدتى صبر كنيد، شايد از اين كسالت بهبودى يابد و يا بميرد و شما از شرش راحت شويد.
و معناى «بِهِ جِنّة»، اين است كه: فردى از جنّ در او حلول كرده، و اين مرد با زبان آن جنّ حرف مى زند. براى اين كه چيزهايى مى گويد كه عقل سليم آن را قبول ندارد، و نيز چيزهايى مى گويد كه جز ديوانگان آن را نمى گويند. پس ناگزير مدتى صبر كنيد، شايد از اين كسالت بهبودى يابد و يا بميرد و شما از شرش راحت شويد.


اين چهار حجت و يا به اعتبار اين كه اولى تقسيم به دو تا مى شود، اين پنج حجت مختلف، حرف هايى بود كه بزرگان قوم نوح در برابر عوام خود زدند، و يا هر يك حجت طايفه اى از قوم بوده، و اين حجت ها هر چند حجت هاى جدلى، و داراى اشكال است، وليكن بزرگان قوم نوح از آن ها بهره مند مى شدند. چون عوام را از اين كه به گفته هاى نوح متوجه شوند و دل بدهند، با همين حرف ها منصرف مى كردند و آنان را در ضلالت باقى مى گذاشتند.
اين چهار حجت و يا (به اعتبار اين كه اولى تقسيم به دو تا مى شود)، اين پنج حجت مختلف، حرف هايى بود كه بزرگان قوم نوح در برابر عوام خود زدند، و يا هر يك حجت طايفه اى از قوم بوده.
 
و اين حجت ها، هرچند حجت هاى جدلى و داراى اشكال است، وليكن بزرگان قوم نوح از آن ها بهره مند مى شدند. چون عوام را از اين كه به گفته هاى نوح متوجه شوند و دل بدهند، با همين حرف ها منصرف مى كردند و آنان را در ضلالت باقى مى گذاشتند.


«'''قَالَ رَبِّ انصُرْنى بِمَا كذَّبُونِ'''»:
«'''قَالَ رَبِّ انصُرْنى بِمَا كذَّبُونِ'''»:
خط ۲۷۱: خط ۲۷۳:
«'''وَ لا تُخَاطِبْنى فى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُغْرَقُونَ'''»:
«'''وَ لا تُخَاطِبْنى فى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُغْرَقُونَ'''»:


در اين جمله نوح (عليه السلام) را نهى مى كند از سخن گفتن با خدا. و اين كنايه است از نهى شديد از وساطت و شفاعت، چون مخاطبه را معلق بر «الّذين ظلموا» كرده، و نهى را هم تعليل كرده به اين كه «انهم مغرقون». پس كأنّه فرموده: من تو را نهى مى كنم از اين كه با من درباره اين كفار حرفى بزنى، تا چه رسد به اين كه وساطت كنى، چون غضب من شامل آنان شده، شمولى كه هيچ چيز آن را دفع نمى كند.
در اين جمله، نوح «عليه السلام» را نهى مى كند از سخن گفتن با خدا. و اين كنايه است از نهى شديد از وساطت و شفاعت. چون مخاطبه را معلق بر «الَّذِينَ ظَلَمُوا» كرده، و نهى را هم تعليل كرده به اين كه «إنَّهُم مُغرَقُون».  
 
پس كأنّه فرموده: من تو را نهى مى كنم از اين كه با من درباره اين كفار حرفى بزنى، تا چه رسد به اين كه وساطت كنى. چون غضب من شامل آنان شده، شمولى كه هيچ چيز آن را دفع نمى كند.
 
«'''فَإِذَا استَوَيْت أَنت وَ مَن مَّعَك عَلى الْفُلْكِ فَقُلِ... وَ أَنت خَيرُ الْمُنزِلِينَ'''»:


«'''فَإِذَا استَوَيْت أَنت وَ مَن مَّعَك عَلى الْفُلْكِ فَقُلِ...وَ أَنت خَيرُ الْمُنزِلِينَ'''»:
خداى تعالى، به نوح تعليم مى دهد كه بعد از جاى گرفتن در كشتى، خدا را بر اين نعمت كه از قوم ظالمان نجاتش داد، حمد گويد. و اين، خود بيانى است بعد از بيان قبلى، براى هلاكت كفار. چون خبر مى دهد از اين كه حتما آنان غرق مى شوند و تو نجات پيدا مى كنى.  


خداى تعالى به نوح تعليم مى دهد كه بعد از جاى گرفتن در كشتى، خدا را بر اين نعمت كه از قوم ظالمان نجاتش داد حمد گويد. و اين خود بيانى است بعد از بيان قبلى، براى هلاكت كفار، چون خبر مى دهد از اين كه حتما آنان غرق مى شوند و تو نجات پيدا مى كنى، و نيز تعليم مى دهد كه از خدا درخواست كند تا از طوفان نجاتش داده، در زمين فرودش آورد، فرود آوردنى مبارك و داراى خيرى بسيار و ثابت، چون او بهترين منزل دهندگان است.
و نيز تعليم مى دهد كه از خدا درخواست كند تا از طوفان نجاتش داده، در زمين فرودش آورد، فرود آوردنى مبارك و داراى خيرى بسيار و ثابت. چون او بهترين منزل دهندگان است.


و از همين كه او را مأمور كرده تا حمد و ستايشش كند، و صفات جميلش را بر شمارد، بر مى آيد كه نوح از بندگان مخلص خدا بوده، چون خدا منزه است از اين كه به غير مخلصين چنين دستورى دهد، و منزه است از توصيفى كه غير مخلصين براى او مى كنند،
و از همين كه او را مأمور كرده تا حمد و ستايشش كند، و صفات جميلش را بر شمارد، بر مى آيد كه نوح، از بندگان مخلص خدا بوده. چون خدا منزّه است از اين كه به غير مخلصان، چنين دستورى دهد، و منزّه است از توصيفى كه غير مخلصان براى او مى كنند، همچنان كه فرموده: «سُبحَانَ اللّهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إلّا عِبَادَ اللهِ المُخلَصِينَ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۱ </center>
همچنان كه فرموده: «سبحان اللّه عما يصفون الا عباد الله المخلصين».


و اگر خداى عزوجل، از نقل داستان نوح و طوفانش تنها به فرمان خود اكتفا كرد كه فرمان به غرق آنان داد، و ديگر از غرق شدن آنان چيزى نفرمود، براى اشاره به اين بوده كه آن چنان محو و نابود شدند كه خبرى از ايشان باقى نماند كه به گفته آيد. و نيز اشاره به عظمت قدرت الهى است. و هم براى اين بوده كه مردم ديگر را از سخط خود بيمناك سازد و كفار و نابودى آنان را امرى ناچيز و بى اهميت جلوه دهد، و به همين جهت است كه از داستان هلاكت آن ها چيزى نگفت، و به سكوت گذراند. حتى سكوت در اين جا در رساندن آن غرض هايى كه شمرديم، به چند وجه بليغ تر است از اشاره اجمالى كه در آيه «و جعلناهم احاديث فبعدا لقوم لا يؤمنون» آمده.
و اگر خداى عزوجل، از نقل داستان نوح و طوفانش تنها به فرمان خود اكتفا كرد كه فرمان به غرق آنان داد، و ديگر از غرق شدن آنان چيزى نفرمود، براى اشاره به اين بوده كه آن چنان محو و نابود شدند كه خبرى از ايشان باقى نماند كه به گفته آيد.  


«'''إِنَّ فى ذَلِك لاَيَاتٍ وَ إِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ'''»:
و نيز اشاره به عظمت قدرت الهى است، و هم براى اين بوده كه مردم ديگر را از سخط خود بيمناك سازد و كفار و نابودى آنان را امرى ناچيز و بى اهميت جلوه دهد.


در اين جمله كه آخر داستان است، خطاب را متوجه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) كرده و بيان مى كند كه اين دعوت و آنچه با آن جريان مى يابد، همه امتحاناتى است الهى.
و به همين جهت است كه از داستان هلاكت آن ها چيزى نگفت، و به سكوت گذراند. حتى سكوت در اين جا، در رساندن آن غرض هايى كه شمرديم، به چند وجه بليغ تر است از اشاره اجمالى كه در آيه «وَ جَعَلنَاهُم أحَادِيثَ فَبُعداً لِقَومٍ لَا يُؤمِنُون» آمده.


«'''ثُمَّ أَنشأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْناً ءَاخَرِينَ...أَ فَلا تَتَّقُونَ'''»:
«'''إِنَّ فى ذَلِك لآيَاتٍ وَ إِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ'''»:


كلمه «قرن»، به معناى اهل يك عصر است، و جمله «ان اعبدوا اللّه»، تفسير ارسال رسول و از قبيل تفسير فعل به نتيجه فعل است، مثل آيه «تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لا تحزنوا».
در اين جمله كه آخر داستان است، خطاب را متوجه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» كرده و بيان مى كند كه اين دعوت و آنچه با آن جريان مى يابد، همه امتحاناتى است الهى.
 
«'''ثُمَّ أَنشأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ... أَفَلا تَتَّقُونَ'''»:
 
كلمۀ «قرن»، به معناى اهل يك عصر است، و جملۀ «أن اعبُدُوا اللّه»، تفسير ارسال رسول و از قبيل تفسير فعل به نتيجه فعل است. مثل آيه: «تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلَائِكَةُ ألّا تَخَافُوا وَ لَا تَحزَنُوا».
<span id='link31'><span>
<span id='link31'><span>


==اشراف و بزرگان قوم نوح، عامه مردم را عليه پيامبرشان مى شورانند ==
==بزرگان قوم نوح «ع»، مردم را عليه پيامبرشان مى شورانند ==
«'''و قال الملأ من قومه الّذين كفروا و كذبوا بلقاء الاخرة و اترفناهم فى الحياة الدنيا'''»:
«'''وَ قَالَ المَلَأُ مِن قَومِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبوُا بِلِقَاءِ الآخِرَةِ وَ أترَفنَاهُم فِى الحَيَاةِ الدُّنيَا'''»:
 
اشراف و بزرگان قوم نوح كه فرو رفته در دنيا و فريفته زندگى مادى بودند، با اين كلام خود، عامۀ مردم را عليه پيغمبرشان مى شورانند. خداى سبحان، آن ها را، به سه صفت ياد كرده:
 
يكى «كفر به خدا»، به خاطر عبادت غير خدا. و ديگرى «تكذيب روز قيامت»، كه لقاى آخرتش خوانده. يعنى لقاى حيات آخرت، به قرينه مقابلش، يعنى جملۀ «فِى الحَيَوةِ الدُّنيَا».


اشراف و بزرگان قوم نوح كه فرو رفته در دنيا و فريفته زندگى مادى بودند با اين كلام خود عامه مردم را عليه پيغمبرشان مى شورانند. خداى سبحان به سه صفت آن ها را ياد كرده: يكى كفر به خدا به خاطر عبادت غير خدا، و ديگرى تكذيب روز قيامت كه لقاى آخرتش خوانده، يعنى لقاى حيات آخرت، به قرينه مقابلش يعنى جمله «فى الحيوة الدنيا» و اين دو صفت يعنى كفر به مبدأ و معاد باعث شد كه ايشان از هرچه غير از دنيا است منقطع گشته، يكسره به دنيا رو آورند، و چون كه در زندگى دنيا هر جور خواستند رفتار كردند و زخارف و زينت هاى لذت بخش آن يكسره ايشان را به خود جلب كرد، صفت سومى در ايشان پيدا شد، و
و اين دو صفت، يعنى كفر به «مبدأ» و «معاد»، باعث شد كه ايشان از هرچه غير از دنيا است، منقطع گشته، يكسره به دنيا رو آورند. و چون كه در زندگى دنيا، هر جور خواستند، رفتار كردند و زخارف و زينت هاى لذت بخش آن، يكسره ايشان را به خود جلب كرد، صفت سومى در ايشان پيدا شد، و




۱۳٬۷۱۱

ویرایش