۱۳٬۷۱۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۶ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
<span id='link27'><span> | <span id='link27'><span> | ||
==آيات ۲۳ - ۵۴ سوره مؤمنون == | ==آيات ۲۳ - ۵۴ سوره مؤمنون == | ||
وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقَالَ | وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ(۲۳) | ||
فَقَالَ الْمَلَؤُا الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا | |||
إِنْ هُوَ | فَقَالَ الْمَلَؤُا الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلّا بَشرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضلَ عَلَيْكُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لاَنزَلَ مَلَائكَةً مَّا سمِعْنَا بهَذَا فى آبَائنَا الاَوَّلِينَ(۲۴) | ||
قَالَ | |||
فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصنَع الْفُلْك بِأَعْيُنِنَا وَ وَحْيِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَ فَارَ التَّنُّورُ فَاسلُك فِيهَا مِن | إِنْ هُوَ إِلّا رَجُلُ بِهِ جِنَّةٌ فَترَبَّصوا بِهِ حَتى حِينٍ(۲۵) | ||
فَإِذَا استَوَيْت أَنت وَ مَن مَّعَك عَلى الْفُلْكِ فَقُلِ الحَْمْدُ للَّهِ الَّذِى نجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ | |||
وَ قُل | قَالَ رَبّ انصُرْنى بِمَا كذَّبُونِ(۲۶) | ||
فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصنَع الْفُلْك بِأَعْيُنِنَا وَ وَحْيِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَ فَارَ التَّنُّورُ فَاسلُك فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَينِ اثْنَينِ وَ أَهْلَك إِلّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تخَاطِبْنى فى الَّذِينَ ظلَمُوا إِنهُم مُّغْرَقُونَ(۲۷) | |||
فَإِذَا استَوَيْت أَنت وَ مَن مَّعَك عَلى الْفُلْكِ فَقُلِ الحَْمْدُ للَّهِ الَّذِى نجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظالِمِينَ(۲۸) | |||
وَ قُل رَّبِّ أَنزِلْنى مُنزَلاً مُّبَارَكاً وَ أَنت خَيرُ الْمُنزِلِينَ(۲۹) | |||
إِنَّ فى ذَلِك لاَيَاتٍ وَ إِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ(۳۰) | إِنَّ فى ذَلِك لاَيَاتٍ وَ إِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ(۳۰) | ||
ثُمَّ أَنشأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْناً | |||
فَأَرْسلْنَا فِيهِمْ | ثُمَّ أَنشأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ(۳۱) | ||
وَ قَالَ الْمَلاُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ الاَخِرَةِ وَ | |||
وَ لَئنْ أَطعْتُم بَشراً | فَأَرْسلْنَا فِيهِمْ رَسُولاً مِّنهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ(۳۲) | ||
وَ قَالَ الْمَلاُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ الاَخِرَةِ وَ أَتْرَفْانَهُمْ فى الحَْيَوةِ الدُّنْيَا مَا هَذَا إِلا بَشرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكلُ مِمَّا تَأْكلُونَ مِنْهُ وَ يَشرَب مِمَّا تَشرَبُونَ(۳۳) | |||
وَ لَئنْ أَطعْتُم بَشراً مِّثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَّخَاسِرُونَ(۳۴) | |||
أَيَعِدُكمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَ كُنتُمْ تُرَاباً وَ عِظاماً أَنَّكُم مُخْرَجُونَ(۳۵) | |||
هَيهَات هَيهَات لِمَا تُوعَدُونَ(۳۶) | هَيهَات هَيهَات لِمَا تُوعَدُونَ(۳۶) | ||
إِنْ هِىَ | |||
إِنْ هُوَ | إِنْ هِىَ إِلّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نحْيَا وَ مَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ(۳۷) | ||
قَالَ | |||
قَالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَّيُصبِحُنَّ | إِنْ هُوَ إِلّا رَجُلٌ افْترَى عَلى اللَّهِ كذِباً وَ مَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ(۳۸) | ||
فَأَخَذَتهُمُ الصيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَهُمْ غُثَاءً فَبُعْداً لِّلْقَوْمِ | |||
ثُمَّ أَنشأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قُرُوناً | قَالَ رَبِّ انصُرْنى بِمَا كَذَّبُونِ(۳۹) | ||
مَا تَسبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَ مَا | |||
ثمَّ أَرْسلْنَا | قَالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَّيُصبِحُنَّ نَادِمِينَ(۴۰) | ||
ثمَّ أَرْسلْنَا مُوسى وَ أَخَاهُ | |||
فَأَخَذَتهُمُ الصيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَهُمْ غُثَاءً فَبُعْداً لِّلْقَوْمِ الظالِمِينَ(۴۱) | |||
ثُمَّ أَنشأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِينَ(۴۲) | |||
مَا تَسبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَ مَا يَستَأخِرُونَ(۴۳) | |||
ثمَّ أَرْسلْنَا رُسُلَنَا تَترَا كُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَّسُولهَُا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضُهُم بَعْضاً وَ جَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيث فَبُعْداً لِّقَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ(۴۴) | |||
ثمَّ أَرْسلْنَا مُوسى وَ أَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَ سُلْطانٍ مُّبِينٍ(۴۵) | |||
إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلايهِ فَاستَكْبرُوا وَ كانُوا قَوْماً عَالِينَ(۴۶) | إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلايهِ فَاستَكْبرُوا وَ كانُوا قَوْماً عَالِينَ(۴۶) | ||
فَقَالُوا | |||
فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشرَيْنِ مِثْلِنَا وَ قَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ(۴۷) | |||
فَكَذَّبُوهُمَا فَكانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ(۴۸) | فَكَذَّبُوهُمَا فَكانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ(۴۸) | ||
وَ لَقَدْ | |||
وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيمَ وَ أُمَّهُ | وَ لَقَدْ آتَيْنَا مُوسى الْكِتَاب لَعَلَّهُمْ يهْتَدُونَ(۴۹) | ||
وَ إِنَّ هَذِهِ | وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيمَ وَ أُمَّهُ آيَةً وَ آوَيْنَهُمَا إِلى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَ مَعِينٍ(۵۰) | ||
فَذَرْهُمْ فى غَمْرَتِهِمْ | يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطيِّبَاتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنّى بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ(۵۱) | ||
وَ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ(۵۲) | |||
فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنهُمْ زُبُراً كُلُّ حِزْبِ بِمَا لَدَيهِمْ فَرِحُونَ(۵۳) | |||
فَذَرْهُمْ فى غَمْرَتِهِمْ حَتّى حِينٍ(۵۴) | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۳ </center> | ||
خط ۸۹: | خط ۱۲۰: | ||
همانا ما نوح را به رسالت به سوى امتش فرستاديم، نوح به قوم خود گفت: خدا را بپرستيد كه جز آن ذات يكتا شما را خدايى نيست، آيا هنوز نمى خواهيد خدا ترس شويد؟ (۲۳) | همانا ما نوح را به رسالت به سوى امتش فرستاديم، نوح به قوم خود گفت: خدا را بپرستيد كه جز آن ذات يكتا شما را خدايى نيست، آيا هنوز نمى خواهيد خدا ترس شويد؟ (۲۳) | ||
اشراف قوم كه كافر شدند، در پاسخ نوح به مردم چنين گفتند كه: اين شخص | اشراف قوم كه كافر شدند، در پاسخ نوح به مردم چنين گفتند كه: اين شخص نيست، جز آن كه بشرى است مانند شما كه مى خواهد بر شما برترى يابد، و اگر خدا مى خواست، رسولى بر بشر بفرستد، حتما از جنس ملائكه مى فرستاد، ما اين سخنان را كه اين شخص مى گويد، از نياكان خود نشنيده ايم. (۲۴) | ||
او نيست جز مردى مبتلا به جنون، پس انتظار بريد به آن (با او مدارا كنيد)، تا مرگش برسد. (۲۵) | او نيست جز مردى مبتلا به جنون، پس انتظار بريد به آن (با او مدارا كنيد)، تا مرگش برسد. (۲۵) | ||
خط ۱۰۵: | خط ۱۳۶: | ||
پس از هلاك قوم نوح، باز قوم ديگرى ايجاد كرديم. (۳۱) | پس از هلاك قوم نوح، باز قوم ديگرى ايجاد كرديم. (۳۱) | ||
و در آن ها نيز رسولى از خودشان به سويشان فرستاديم كه خداى را بپرستيد، چون غير او معبودى نداريد، آيا باز هم نمى خواهيد خدا ترس | و در آن ها نيز رسولى از خودشان به سويشان فرستاديم كه خداى را بپرستيد، چون غير او معبودى نداريد، آيا باز هم نمى خواهيد خدا ترس شويد!(۳۲) | ||
اشراف قوم آن رسول، آن ها كه كافر بودند و لقاى آخرت را تكذيب مى كردند و ما در زندگى دنيا بهره مندشان كرده بوديم، به مردم گفتند: اين شخص غير از بشرى مثل شما نيست، او هم از آنچه شما مى خوريد، مى خورد و از آنچه مى آشاميد، مى آشامد. (۳۳) | اشراف قوم آن رسول، آن ها كه كافر بودند و لقاى آخرت را تكذيب مى كردند و ما در زندگى دنيا بهره مندشان كرده بوديم، به مردم گفتند: اين شخص غير از بشرى مثل شما نيست، او هم از آنچه شما مى خوريد، مى خورد و از آنچه مى آشاميد، مى آشامد. (۳۳) | ||
خط ۱۳۵: | خط ۱۶۶: | ||
به فرعون و قومش، آن ها نيز استكبار ورزيدند و مردمى متكبر و سركش بودند. (۴۶) | به فرعون و قومش، آن ها نيز استكبار ورزيدند و مردمى متكبر و سركش بودند. (۴۶) | ||
به همين جهت گفتند چرا ما به دو نفر بشر مثل خودمان ايمان بیاوریم، با اين كه طايفه اين دو، همه پرستش ما مى كردند. (۴۷) | به همين جهت گفتند: چرا ما به دو نفر بشر مثل خودمان ايمان بیاوریم، با اين كه طايفه اين دو، همه پرستش ما مى كردند. (۴۷) | ||
پس موسى و هارون را تكذيب كرده، بدين سبب هلاك شدند. (۴۸) | پس موسى و هارون را تكذيب كرده، بدين سبب هلاك شدند. (۴۸) | ||
خط ۱۵۳: | خط ۱۸۴: | ||
<center> «'''بیان آیات'''» </center> | <center> «'''بیان آیات'''» </center> | ||
خداى عزوجل، بعد از آن كه | خداى عزوجل، بعد از آن كه نعمت هاى بزرگ خود را براى مردم بر مى شمارد، به دنبال آن، در اين آيات بشر را دعوت مى كند به توحيد در عبادت، آن هم از طريق رسالت، و در ضمن اجمالى از طرز دعوت انبياء از زمان نوح تا عيسى بن مريم «عليهما السلام» را نقل كرده، ولى نام يك يك آنان را نبرده. تنها نام نوح كه اولين قيام كننده بود دعوت به توحيد است، و نام موسى و عيسى «عليهما السلام» را كه آخرين ايشانند برده، و نام بقيه را مبهم گذاشته. | ||
چيزى كه هست، خاطرنشان كرده كه دعوت انبيا متصل به هم بوده، و پشت سرِ هم قرار داشته و نيز فرموده كه: مردم جز به كفر، اجابت نكردند و جز به انكار آيات خدا و كفران نعمت هاى او، عكس العمل نشان ندادند. | |||
در داستان هاى نوح در تفسير سوره | «'''و لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ'''»: | ||
در داستان هاى نوح در تفسير سوره «هود» گذشت كه آن جناب، اولين پيغمبر از پيامبران اولواالعزم است كه داراى كتاب و شريعت اند و به سوى عموم بشر مبعوث شده و به دعوت به توحيد و نفى شرك قيام نموده اند. پس مراد از كلمه «قَومِهِ»، امت آن جناب است كه عموم اهل عصر آن جناب اند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۶ </center> | ||
==معنای این که نوح «ع»، به قوم خود گفت: «اُعبُدُوا الله» == | |||
جملۀ «اُعبُدُوا اللّهَ مَا لَكُم مِن إلَهٍ غَيرُهُ»، دعوت به سوى پرستش خدا و ترك پرستش آلهه غير خدا است. چون وثنى ها، غير خدا از ملائكه و جنّ و مقدسين را مى پرستيدند و براى آن ها ادعاى الوهيت مى كردند. يعنى آن ها را معبود مى دانستند، نه خدا را. | |||
بعضى از مفسران گفته اند: معناى «اُعبُدُوا اللهَ»، اين است كه تنها خدا را بپرستيد، همچنان كه آيه «ألَّا تَعبُدُوا إلّا اللّه» كه در سوره «هود» است، اين معنا را روشن مى كند. و اگر در آيه مورد بحث، جمله را مقيد به قيد نكرد و نفرمود «فقط خدا را عبادت كنيد»، براى اين است كه بفهماند اصلا عبادت، تنها عبادت خدا است و عبادت غير خدا و شرك ورزيدن، به كلّى عبادت نيست. | |||
ولى مفسر مزبور، غفلت و يا فراموش كرده كه وثنى ها اصلا خداى سبحان را عبادت نمى كنند. چون عبادت را عبارت مى دانند از توجه عابد به معبود، و خداى سبحان را به خاطر اين كه ديدنى نيست، بزرگتر از آن مى دانند كه توجهى يا عملى متوجه او شود. | |||
پس وجه صحيح آن است كه بندگان در عبادت خود، متوجه خواص از مخلوقات او، مانند ملائكه و امثال ايشان شوند، تا آنان واسطه و شفيع ايشان شوند، و آنان را به درگاه خدا نزديك كنند. علاوه بر اين، به زعم مشركان، عبادت به خاطر تدبير عالَم، و در مقابل آن است، و تدبير عالَم به ملائكه و امثال ايشان واگذار شده، پس معبود و ارباب هم، همان هايند، نه خدا. | |||
از اين جا معلوم مى شود: اگر به مذهب وثنى ها جايز باشد كه خدا عبادت شود، ديگر غير خدا را عبادت نخواهند كرد. براى اين كه وثنى | از اين جا معلوم مى شود: اگر به مذهب وثنى ها جايز باشد كه خدا عبادت شود، ديگر غير خدا را عبادت نخواهند كرد. براى اين كه وثنى مذهبان، ترديدى ندارند در اين كه ربّ الارباب و پديد آورندۀ همه رب ها و همه عالََم، تنها خدا است، و اگر عبادت خدا جايز باشد، قهرا عبادت غير او جايز نخواهد بود. ليكن همان طور كه گفتيم، بت پرستان، عبادت خدا را درست نمى دانند، دليلش هم بيان شد. | ||
پس اين كه نوح | پس اين كه نوح «عليه السلام» به امت بت پرست خود فرمود: «اُعبُدُوا اللّه»، در معناى اين است كه فرموده باشد: «اُعبُدُوا اللّهَ وَحدَهُ: تنها خداى را بپرستيد»؛ همچنان كه در سوره «هود»، در جملۀ «ألَّا تَعبُدُوا إلّا الله»، اين طور فرموده بود. | ||
و | و جملۀ «مَا لَكُم مِن إلَهٍ غَيرُهُ» هم، در معناى اين است كه فرموده باشد: براى شما معبودى غير خدا نيست، چون كه غير از خدا، ربّى كه مدبّر امور عالَم و امور شما باشد، نيست، تا او را به اميد خيرش و ترس از غضبش بپرستيد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۷ </center> | ||
و اين كه با فاء تفريع فرمود: | و اين كه با فاء تفريع فرمود: «أفَلَا تَتَّقُون»، معنايش اين است كه وقتى براى شما ربّى نباشد كه مدبّر امور شما باشد، پس با اين حال باز هم از خدا نمى ترسيد و از عذاب او بيم نمى داريد؟ كه غير او را مى پرستيد؟ | ||
«'''فَقَالَ الْمَلَؤُا الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلا بَشرٌ | «'''فَقَالَ الْمَلَؤُا الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلا بَشرٌ مِثْلُكُمْ... حَتّى حِينٍ'''»: | ||
كلمۀ «مَلَأ»، به معناى بزرگان و اشراف قوم است، و اگر آنان را در اين آيه، به وصف «الّذِينَ كَفَرُوا مِن قَومِهِ» توصيف فرموده، اين توصيف براى توضيح است نه احتراز. براى اين كه اصلا از اشراف قوم نوح، كسى به او ايمان نياورده بود. به دليل اين كه بنا به حكايت قرآن كريم، به او گفتند: «وَ مَا نُرِيكَ اتَّبَعَكَ إلّا الَّذِينَ هُم أرَاذِلُنَا بَادِىَ الرَّأى». | |||
سياق دلالت مى كند بر اين كه ملأ و بزرگان قوم نوح، مطالب اين دو آيه را در خطاب به عموم مردم مى گفته اند تا همه را از نوح روى گردان نموده، عليه او تحريك، و بر آزار و اذيتش تشويق كنند، تا شايد به اين وسيله ساكتش سازند. | سياق دلالت مى كند بر اين كه ملأ و بزرگان قوم نوح، مطالب اين دو آيه را در خطاب به عموم مردم مى گفته اند تا همه را از نوح روى گردان نموده، عليه او تحريك، و بر آزار و اذيتش تشويق كنند، تا شايد به اين وسيله ساكتش سازند. | ||
خط ۱۸۴: | خط ۲۲۰: | ||
==احتجاج های قوم نوح «ع»، در مقام انكار رسالت آن حضرت == | ==احتجاج های قوم نوح «ع»، در مقام انكار رسالت آن حضرت == | ||
مطالبى كه اين دو آيه از گفته هاى آنان حكايت | مطالبى كه اين دو آيه از گفته هاى آنان حكايت كرده، اگر تجزيه و تحليل شود، به چهار يا پنج اشكال برگشت مى كند، كه يا جنبه افتراء دارد، يا مغالطه. | ||
اول اين كه گفتند: | اول اين كه گفتند: «مَا هَذَا إلّا بَشَرٌ مِثلُكُم يُرِيدُ أن يَتَفَضَّلَ عَلَيكُم»، و حاصلش اين است كه: نوح يك فرد بشر است مثل خود شما. اگر او در ادعاى وحى الهى خود راست مى گفت و راستى با عالَم غيب اتصال داشت، شما هم بايد مثل او اتصال مى داشتيد. چون شما در بشريت و لوازم آن، هيچ دست كمى از او نداريد، و چون چنين اتصالى در شما نيست، پس او در ادعاى خود كاذب است؟ | ||
زيرا ممكن نيست كمالى در خور طاقت بشر باشد، ولى در ميان تمامى افراد | زيرا ممكن نيست كمالى در خور طاقت بشر باشد، ولى در ميان تمامى افراد بشر، فقط یك نفر به آن كمال برسد و بدون هيچ شاهدى مدعى آن گردد. پس ديگر هيچ وجهى براى عمل او نمى ماند، مگر اين كه بخواهد بر شما برترى يافته و رياست كند. دليلش هم همين است كه به بانگ بلند مى گويد: همه بايد از من پيروى نموده و مرا اطاعت كنيد، كه در حقيقت حجتى كه آورده اند، منحل به دو حجت مى شود. | ||
دوم اين كه گفتند: | دوم اين كه گفتند: «وَ لَو شَاءَ اللّهُ لَأنزَلَ مَلائِكَةً»، كه حاصلش اين است كه: اگر خدا خواسته باشد ما را به دعوت غيبى خود بخواند، بايد يكى از ملائكه مقرب خود، و يكى از شفعایی که واسطه میان ما و خدا است، براى اين كار انتخاب كند، و به سوى ما گسيل بدارد، نه يك بشرى كه هيچ نسبت و ارتباطى با او ندارد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۸ </center> | ||
و اگر از ارسال ملائكه تعبير به | علاوه بر اين، اگر آن ملائكه را كه گفتيم بفرستد، و آن ها بشر را به سوى يكتاپرستى دعوت كنند، و بگويند كه نبايد شما، ما ملائكه را ارباب و معبودهاى خود بگيريد، بشر بهتر گفته آنان را مى پذيرد و زودتر تصديق مى كند، چون خود آنان مى گويند كه غير خدا را نبايد پرستيد. | ||
و اگر از ارسال ملائكه تعبير به «إنزال» كرد، ارسال با انزال تحقق و خارجيت پيدا مى كند. و اگر به لفظ جمع تعبير كرد نه مفرد، شايد به اين جهت باشد كه مرادشان از اين ملائكه، همان ملائكه اى باشد كه مشركان آلهه خود گرفتند، و اين گونه فرشتگان در نظر مشركان بسيارند. | |||
سوم اين كه گفتند: «مَا سَمِعنَا بِهَذَا فِى آبَائِنَا الأوَّلِين»، و حاصلش اين است كه اگر دعوت او حق بود، نظير و مانندى برايش پيدا مى شد و تاريخ گذشتگان مانندى براى او سراغ مى داد و قطعا پدران و نياكان ما از ما بهتر و عاقل تر بودند و در اعصار آنان چنين دعوتى اتفاق نيفتاده، پس اين دعوت نوظهور و دروغى است. | |||
چهارم اين كه گفتند: «إن هُوَ إلّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتّى حِين». كلمۀ «بِهِ جِنَّة»، يا مصدر است، و به معناى مجنون است، و يا اين كه مفرد جنّ است. | |||
و معناى «بِهِ جِنّة»، اين است كه: فردى از جنّ در او حلول كرده، و اين مرد با زبان آن جنّ حرف مى زند. براى اين كه چيزهايى مى گويد كه عقل سليم آن را قبول ندارد، و نيز چيزهايى مى گويد كه جز ديوانگان آن را نمى گويند. پس ناگزير مدتى صبر كنيد، شايد از اين كسالت بهبودى يابد و يا بميرد و شما از شرش راحت شويد. | |||
اين چهار حجت و يا (به اعتبار اين كه اولى تقسيم به دو تا مى شود)، اين پنج حجت مختلف، حرف هايى بود كه بزرگان قوم نوح در برابر عوام خود زدند، و يا هر يك حجت طايفه اى از قوم بوده. | |||
و اين حجت ها، هرچند حجت هاى جدلى و داراى اشكال است، وليكن بزرگان قوم نوح از آن ها بهره مند مى شدند. چون عوام را از اين كه به گفته هاى نوح متوجه شوند و دل بدهند، با همين حرف ها منصرف مى كردند و آنان را در ضلالت باقى مى گذاشتند. | |||
«'''قَالَ رَبِّ انصُرْنى بِمَا كذَّبُونِ'''»: | |||
نوح «عليه السلام»، از خدا درخواست نصرت مى كند. و حرف «باء» در «بِمَا» بدليه است، و معناى آن اين مى شود كه: خدايا! عوض و بدل تكذيب ايشان، تو مرا يارى بده. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۳۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۳۹ </center> | ||
وسيله اى كه اين مردم آن را تكذيب كردند يارى | ممكن هم هست «باء» را براى آلت بگيريم، كه بنابر آن، معنا چنين مى شود: خدايا! مرا با همان وسيله اى كه اين مردم آن را تكذيب كردند يارى ده. يعنى با آن عذابى كه اين ها تكذيبش كردند و گفتند: «فَأتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِين»، مرا نصرت بده. | ||
مؤيد اين احتمال، اين است كه نوح «عليه السلام» درخواست كرده بود كه: «رَبِّ لَا تَذَر عَلَى الأرضِ مِنَ الكَافِرِينَ دَيَّاراً»، و نيز مؤيد ديگرش اين كه آيه را به طور فصل آورد. چون در معناى جواب سؤال و درخواست بود. و دورى گزيدن از قوم خود كه بعد از انكار و تكذيبشان، محكوم به عذاب شده بودند. | |||
«'''فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصنَع الْفُلْك بِأَعْيُنِنَا وَ وَحْيِنَا...'''»: | «'''فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصنَع الْفُلْك بِأَعْيُنِنَا وَ وَحْيِنَا...'''»: | ||
اين | اين جمله، متفرع است بر درخواست نصرت. (يعنى: و چون درخواست نصرت كرد، پس به او وحى كرديم). و معناى كشتى ساختن در برابر ديدگان خدا، اين است كه كشتى ساختنش، تحت مراقبت و محافظت خداى تعالى باشد. و معناى «كشتى ساختن به وحى خدا»، اين است كه با تعليم او و دستورات غيبى كه به تدريج مى رسد، باشد. | ||
«''' | «'''فَإذَا جَاءَ أمرُنَا وَ فَارَ التَّنُّورُ'''» - مراد از «أمر»، به طورى كه گفته شده، حكم قطعى است كه خدا بين او و قومش راند، و آن غرق شدن قوم او بود. و به طورى كه از سياق بر مى آيد، «فوران تنور» كه خود محل آتش است، علامت و نشانه آمدن عذاب بوده و اين نشانه عجيبى بوده كه از تنورهاى آتش چون فواره، آب به طرف بالا فوران كند. | ||
«''' | «'''فَاسلُك فِيهَا مِن كُلِّ زَوجَينِ اثنَين'''» - قرائتى كه بين همه قراء داير و رايج است، اين است كه كلمۀ «كُل» را تنوين مى دهند، نه اين كه به طور اضافه بخوانند. در نتيجه، ناگزير چيزى در تقدير گرفته مى شود، و تقدير: «مِن كُلِّ نُوعٍ زَوجَين: دو جفت از هر نوع حيوان» خواهد بود. و «سلوك در كشتى»، به معناى راه دادن و داخل كردن در آن است، و ظاهرا كلمۀ «مِن» براى ابتداى غايت باشد، و معنا اين باشد كه: دو جفت نر و ماده از هر نوع، داخل كشتى كن. | ||
«''' | «'''وَ أهلَكَ إلّا مَن سَبَقَ عَلَيهِ القَولُ مِنهُم'''» - اين جمله، عطف است بر كلمۀ «زوجين»، و معنايش اين است كه: داخل كشتى كن دو جفت از هر نوع و خانواده ات را. | ||
بعضى از | بعضى از مفسران گفته اند: عطف بر «زوجين»، معنا را فاسد مى كند. چون معنايش اين مى شود: داخل كشتى كن دو جفت از هر نوع را و از هر نوع خانواده ات را. پس بهتر اين است كه اصلا عطف نكنيم، و يك فعل «اُسلُك» ديگرى در تقدير بگيريم، آنگاه عطف بر «فَاسلُک» کنیم. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۴۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۴۰ </center> | ||
ليكن اين اشكال وارد | ليكن اين اشكال وارد نيست. براى اين كه كلمۀ «مِن كُلّ» در تقدير، حال از «زَوجَين» و در نتيجه رتبه متأخر از آن است، همچنان كه ما نيز متأخّر در تقدير گرفتيم و وقتى متأخر شد، در نتيجه «أهلَكَ» عطف به زوجين مى شود، بدون اين كه دوباره «مِن كُلّ» بر سر آن درآيد. | ||
و مراد از | و مراد از «أهل»، خاصّه و خانواده است، و از ظاهر كلام بر مى آيد كه مراد از آن، هم خانواده او و هم مؤمنان به اويند. چون در سوره «هود»، گروندگان و مؤمنان به او را با خانواده او ذكر كرده، و در اين جا، همه را با كلمۀ «أهل» تعبير آورده. پس معلوم مى شود در اين جا، همه آن هايى كه با نوح به كشتى درآمدند، اهل آن جناب به حساب آمده اند. | ||
و مراد از | و مراد از «مَن سَبَقَ عَلَيهِ القَولُ مِنهُم»، همسر او و پسر او است. چون نوح از اين جمله همان را فهميده بود، و اين دو تن كافر بودند و فرزندش از سوار شدن بر كشتى امتناع ورزيد، و با اين كه به كوه پناهنده شد، غرق گشته، قضاى حتمى درباره اش جريان يافت. | ||
«'''وَ لا | «'''وَ لا تُخَاطِبْنى فى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُغْرَقُونَ'''»: | ||
در اين | در اين جمله، نوح «عليه السلام» را نهى مى كند از سخن گفتن با خدا. و اين كنايه است از نهى شديد از وساطت و شفاعت. چون مخاطبه را معلق بر «الَّذِينَ ظَلَمُوا» كرده، و نهى را هم تعليل كرده به اين كه «إنَّهُم مُغرَقُون». | ||
پس كأنّه فرموده: من تو را نهى مى كنم از اين كه با من درباره اين كفار حرفى بزنى، تا چه رسد به اين كه وساطت كنى. چون غضب من شامل آنان شده، شمولى كه هيچ چيز آن را دفع نمى كند. | |||
«'''فَإِذَا استَوَيْت أَنت وَ مَن مَّعَك عَلى الْفُلْكِ فَقُلِ... وَ أَنت خَيرُ الْمُنزِلِينَ'''»: | |||
و از همين كه او را مأمور كرده تا حمد و ستايشش كند، و صفات جميلش | خداى تعالى، به نوح تعليم مى دهد كه بعد از جاى گرفتن در كشتى، خدا را بر اين نعمت كه از قوم ظالمان نجاتش داد، حمد گويد. و اين، خود بيانى است بعد از بيان قبلى، براى هلاكت كفار. چون خبر مى دهد از اين كه حتما آنان غرق مى شوند و تو نجات پيدا مى كنى. | ||
و نيز تعليم مى دهد كه از خدا درخواست كند تا از طوفان نجاتش داده، در زمين فرودش آورد، فرود آوردنى مبارك و داراى خيرى بسيار و ثابت. چون او بهترين منزل دهندگان است. | |||
و از همين كه او را مأمور كرده تا حمد و ستايشش كند، و صفات جميلش را بر شمارد، بر مى آيد كه نوح، از بندگان مخلص خدا بوده. چون خدا منزّه است از اين كه به غير مخلصان، چنين دستورى دهد، و منزّه است از توصيفى كه غير مخلصان براى او مى كنند، همچنان كه فرموده: «سُبحَانَ اللّهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إلّا عِبَادَ اللهِ المُخلَصِينَ». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۱ </center> | ||
و اگر خداى عزوجل، از نقل داستان نوح و طوفانش تنها به فرمان خود اكتفا كرد كه فرمان به غرق آنان داد، و ديگر از غرق شدن آنان چيزى نفرمود، براى اشاره به اين بوده كه آن چنان محو و نابود شدند كه خبرى از ايشان باقى نماند كه به گفته آيد | و اگر خداى عزوجل، از نقل داستان نوح و طوفانش تنها به فرمان خود اكتفا كرد كه فرمان به غرق آنان داد، و ديگر از غرق شدن آنان چيزى نفرمود، براى اشاره به اين بوده كه آن چنان محو و نابود شدند كه خبرى از ايشان باقى نماند كه به گفته آيد. | ||
و نيز اشاره به عظمت قدرت الهى است، و هم براى اين بوده كه مردم ديگر را از سخط خود بيمناك سازد و كفار و نابودى آنان را امرى ناچيز و بى اهميت جلوه دهد. | |||
و به همين جهت است كه از داستان هلاكت آن ها چيزى نگفت، و به سكوت گذراند. حتى سكوت در اين جا، در رساندن آن غرض هايى كه شمرديم، به چند وجه بليغ تر است از اشاره اجمالى كه در آيه «وَ جَعَلنَاهُم أحَادِيثَ فَبُعداً لِقَومٍ لَا يُؤمِنُون» آمده. | |||
«''' | «'''إِنَّ فى ذَلِك لآيَاتٍ وَ إِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ'''»: | ||
در اين جمله كه آخر داستان است، خطاب را متوجه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» كرده و بيان مى كند كه اين دعوت و آنچه با آن جريان مى يابد، همه امتحاناتى است الهى. | |||
«'''ثُمَّ أَنشأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ... أَفَلا تَتَّقُونَ'''»: | |||
كلمۀ «قرن»، به معناى اهل يك عصر است، و جملۀ «أن اعبُدُوا اللّه»، تفسير ارسال رسول و از قبيل تفسير فعل به نتيجه فعل است. مثل آيه: «تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلَائِكَةُ ألّا تَخَافُوا وَ لَا تَحزَنُوا». | |||
<span id='link31'><span> | <span id='link31'><span> | ||
== | ==بزرگان قوم نوح «ع»، مردم را عليه پيامبرشان مى شورانند == | ||
«''' | «'''وَ قَالَ المَلَأُ مِن قَومِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبوُا بِلِقَاءِ الآخِرَةِ وَ أترَفنَاهُم فِى الحَيَاةِ الدُّنيَا'''»: | ||
اشراف و بزرگان قوم نوح كه فرو رفته در دنيا و فريفته زندگى مادى بودند، با اين كلام خود، عامۀ مردم را عليه پيغمبرشان مى شورانند. خداى سبحان، آن ها را، به سه صفت ياد كرده: | |||
يكى «كفر به خدا»، به خاطر عبادت غير خدا. و ديگرى «تكذيب روز قيامت»، كه لقاى آخرتش خوانده. يعنى لقاى حيات آخرت، به قرينه مقابلش، يعنى جملۀ «فِى الحَيَوةِ الدُّنيَا». | |||
و اين دو صفت، يعنى كفر به «مبدأ» و «معاد»، باعث شد كه ايشان از هرچه غير از دنيا است، منقطع گشته، يكسره به دنيا رو آورند. و چون كه در زندگى دنيا، هر جور خواستند، رفتار كردند و زخارف و زينت هاى لذت بخش آن، يكسره ايشان را به خود جلب كرد، صفت سومى در ايشان پيدا شد، و | |||
ویرایش