گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۳۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۶ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۰۱: خط ۱۰۱:
«'''وَ الشعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُنَ...يَفْعَلُونَ'''»:
«'''وَ الشعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُنَ...يَفْعَلُونَ'''»:


اين آيه، پاسخ از تهمتى است كه مشركان به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» مى زدند و او را شاعر مى خواندند، و اين جواب از تهمت دوم ايشان است. و اولى آن، اين بود كه مى گفتند: «او، شيطانى دارد كه قرآن را به وى وحى مى كند».
اين آيه، پاسخ از تهمتى است كه مشركان به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» مى زدند و او را شاعر مى خواندند، و اين جواب از تهمت دوم ايشان است. و اولى آن، اين بود كه مى گفتند: «او، شيطانى دارد كه قرآن را به وى، وحى مى كند».


و اين دو تهمت، از تهمت هايى بود كه در مكه و قبل از هجرت، همواره آن ها را تكرار مى كردند و به اين وسيله مردم را از دعوت حقه او دور مى كردند و همين، خود مؤيدى است براى اين كه بگوييم: اين آيات در مكه نازل شده، بر خلاف كسانى كه گفته اند: در مدينه نازل شده است.
و اين دو تهمت، از تهمت هايى بود كه در مكه و قبل از هجرت، همواره آن ها را تكرار مى كردند و به اين وسيله مردم را از دعوت حقه او دور مى كردند و همين، خود مؤيدى است براى اين كه بگوييم: اين آيات در مكه نازل شده، بر خلاف كسانى كه گفته اند: در مدينه نازل شده است.
خط ۱۰۹: خط ۱۰۹:
و اما اين كه در آيات مورد بحث، شعراى با ايمان را از مذمت شعرا مستثنا دانسته، هيچ دلالتى ندارد بر اين كه اين شعراى با ايمان، مؤمنان بعد از هجرت اند.
و اما اين كه در آيات مورد بحث، شعراى با ايمان را از مذمت شعرا مستثنا دانسته، هيچ دلالتى ندارد بر اين كه اين شعراى با ايمان، مؤمنان بعد از هجرت اند.


به هر حال، كلمۀ «غَاوُون»، جمع اسم فاعل است و مفرد آن «غاوى»، و مصدرش «غىّ» است و «غىّ» معنايى دارد كه خلاف معناى رشد است، و «رشد» به معناى اصابه به واقع است و «رشيد»، كسى را گويند كه اهتمام نمى ورزد، مگر به آنچه كه حق و واقع باشد. و در نتيجه، «غوى»، كسى است كه راه باطل را برود و از راه حق منحرف باشد. و اين غوايت، از مختصات صناعت شعر است، كه اساسش بر تخيل و تصوير غيرحق و غيرواقع است، به صورت حق و واقع.
به هر حال، كلمۀ «غَاوُون»، جمع اسم فاعل است و مفرد آن «غاوى»، و مصدرش «غَىّ» است و «غَىّ» معنايى دارد كه خلاف معناى رشد است، و «رشد» به معناى اصابه به واقع است و «رشيد»، كسى را گويند كه اهتمام نمى ورزد، مگر به آنچه كه حق و واقع باشد. و در نتيجه، «غَوى»، كسى است كه راه باطل را برود و از راه حق منحرف باشد. و اين غوايت، از مختصات صناعت شعر است، كه اساسش بر تخيل و تصوير غيرحق و غيرواقع است، به صورت حق و واقع.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۷۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۷۰ </center>
و به همين جهت، كسى به شعر و شاعرى اهتمام مى ورزد كه «غوى» باشد و با تزيينات خيالى و تصويرهاى موهومى، سرخوش بوده و از اين كه از حق به غيرحق منحرف شوند و از رشد به سوى غوايت برگردند، خوشحال شوند و از اين شعراء هم كسانى خوششان مى آيد و ايشان را پيروى مى كنند، كه خود نيز، غاوى و گمراه باشند. و جملۀ «وَ الشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الغَاوُون» همين معنا را مى رساند.
و به همين جهت، كسى به شعر و شاعرى اهتمام مى ورزد كه «غوى» باشد و با تزيينات خيالى و تصويرهاى موهومى، سرخوش بوده و از اين كه از حق به غيرحق منحرف شوند و از رشد به سوى غوايت برگردند، خوشحال شوند و از اين شعراء هم كسانى خوششان مى آيد و ايشان را پيروى مى كنند، كه خود نيز، غاوى و گمراه باشند. و جملۀ «وَ الشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الغَاوُون» همين معنا را مى رساند.


«'''ألَم تَرَ أنَّهُم فِى كُلّ وَادٍ يَهِيمُونَ وَ إنَّهُم يَقُولُونَ مَا لَا يَفعَلُونَ'''» - كلمۀ «يَهِيمُون»، از «هام - يهيم - هيمانا» است. و اين واژه، به معناى آن است كه كسى، پيش روى خود را بگيرد و برود. و مراد از «هيمان كفار در هر وادى»، افسار گسيختگى آنان در سخن گفتن است.  
«'''ألَم تَرَ أنَّهُم فِى كُلّ وَادٍ يَهِيمُونَ * وَ إنَّهُم يَقُولُونَ مَا لَا يَفعَلُونَ'''» - كلمۀ «يَهِيمُون»، از «هَامَ - يَهِيمُ - هيمَاناً» است. و اين واژه، به معناى آن است كه كسى، پيش روى خود را بگيرد و برود. و مراد از «هيمان كفار در هر وادى»، افسار گسيختگى آنان در سخن گفتن است.  


مى خواهد بفرمايد: اين ها، بند و بارى در حرف زدن ندارند، حد و مرزى در آن نمى شناسند. چه بسا كه باطل و مذموم را مدح كنند، عينا همان طورى كه حق و محمود را بايد ستايش كرد، و بر عكس، چه بسا زيبا و جميل را آن چنان مذمت مى كنند كه يك امر قبيح و زشت بايد مذمت شود، و چه بسا مردم را به سوى باطل دعوت نموده و از حق بر مى گردانند. و اين روش، خود انحراف از راه فطرت انسانى است، كه اساسش بر رشد است و رشد هم، داعى به سوى حق است و نيز اين كه چيزهايى مى گويند كه خود عمل نمى كنند، عدول از راه فطرت است.
مى خواهد بفرمايد: اين ها، بند و بارى در حرف زدن ندارند، حد و مرزى در آن نمى شناسند. چه بسا كه باطل و مذموم را مدح كنند، عينا همان طورى كه حق و محمود را بايد ستايش كرد، و بر عكس، چه بسا زيبا و جميل را آن چنان مذمت مى كنند كه يك امر قبيح و زشت بايد مذمت شود، و چه بسا مردم را به سوى باطل دعوت نموده و از حق بر مى گردانند. و اين روش، خود انحراف از راه فطرت انسانى است، كه اساسش بر رشد است و رشد هم، داعى به سوى حق است و نيز اين كه چيزهايى مى گويند كه خود عمل نمى كنند، عدول از راه فطرت است.
خط ۱۳۴: خط ۱۳۴:
<span id='link317'><span>
<span id='link317'><span>


==روايات متعدد درباره آنچه كه پيامبر اكرم «ص» بعد از نزول آيه: «و انذر عشيرتك الاقربين» انجام داد==
==بحث روايتی==
در كافى به سند خود از حجال از شخصى كه نامش را برده از يكى از دو امام باقر و صادق (عليهما السلام) روايت كرده كه گفت : از كلام خداى تعالى پرسيدم كه مى فرمايد: «'''بلسان عربى مبين '''» فرمود: زبان عرب مى تواند مدلول ساير زبانها را روشن سازد، ولى ساير زبانها مداليل زبان عرب را روشن نمى كند.  
در كافى، به سند خود، از حجّال، از شخصى كه نامش را برده، از يكى از دو امام باقر و صادق «عليهما السلام» روايت كرده كه گفت: از كلام خداى تعالى پرسيدم كه مى فرمايد: «بِلِسَانٍ عَرَبِىٍّ مُبِين».  


و در تفسير قمى در ذيل آيه «'''و لو نزلناه على بعض الاعجمين ...'''» از امام صادق (عليه السّلام ) روايت كرده كه فرمود: يعنى اگر ما قرآن را بر عجم - غير عرب - نازل مى كرديم عرب به آن ايمان نمى آورد ولى بر عرب نازل كرديم و عجمها به او ايمان آوردند و اين خود فضيلتى است براى عجم .
فرمود: زبان عرب مى تواند مدلول ساير زبان ها را روشن سازد، ولى ساير زبان ها، مداليل زبان عرب را روشن نمى كند.
 
و در تفسير قمى، در ذيل آيه: «وَ لَو نَزَّلنَاهُ عَلَى بَعضِ الأعجَمِين...»، از امام صادق «عليه السّلام» روايت كرده كه فرمود: يعنى اگر ما قرآن را بر عجم - غيرعرب - نازل مى كرديم، عرب به آن ايمان نمى آورد، ولى بر عرب نازل كرديم و عجم ها به او ايمان آوردند و اين، خود فضيلتى است براى عجم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۷۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۷۲ </center>
<span id='link318'><span>
<span id='link318'><span>
==نگرانى پيامبر «ص»، از سرنوشت امت پس از خود ==
==نگرانى پيامبر «ص»، از سرنوشت امت پس از خود ==
و در كافى به سند خود از على بن عيسى بن قماط از عمويش از امام صادق (عليه السّلام ) روايت كرده كه فرموده : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) در خواب بنى اميه را ديد، كه بعد از رحلت آن جناب بر فراز منبرش بالا رفته ، مردم را از راه راست به سوى عقب بر مى گردانند و چون از خواب برخاست اندوهناك و محزون شد.
و در كافى، به سند خود، از على بن عيسى بن قماط، از عمويش، از امام صادق «عليه السّلام» روايت كرده كه فرموده: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» در خواب بنى اميه را ديد، كه بعد از رحلت آن جناب، بر فراز منبرش بالا رفته، مردم را از راه راست به سوى عقب بر مى گردانند، و چون از خواب برخاست، اندوهناك و محزون شد.
 
پس جبرئيل بر او نازل شد و عرضه داشت: يا رسول اللّه! چرا اندوهناكت مى بينم؟


پس جبرئيل بر او نازل شد و عرضه داشت : يا رسول اللّه چرا اندوهناكت مى بينم ؟
فرمود: اى جبرئيل! سبب اين است كه من ديشب، بنى اميه را در خواب ديدم كه بر منبرم بالا رفته اند، و بعد از من، مردم را گمراه نموده، به قهقرا بر مى گردانند.


فرمود: اى جبرئيل سبب اين است كه من ديشب بنى اميه را در خواب ديدم كه بر منبرم بالا رفته اند، و بعد از من مردم را گمراه نموده به قهقرا برمى گردانند، جبرئيل گفت : به آن خدايى سوگند كه تو را به حق به نبوت مبعوث فرموده ، هيچگونه اطلاعى از اين جريان ندارم ، پس به سوى آسمان صعود نموده ، چيزى نگذشت كه دوباره بر آن جناب نازل شد و آياتى از قرآن آورد كه مايه تسليت خاطر آن حضرت بود و آن آيه «'''اءفرايت ان متعناهم سنين ثم جاءهم ما كانوا يوعدون ما اغنى عنهم ما كانوا يمتعون '''» و نيز اين آيات را آورد: «'''انا انزلناه فى ليلة القدر و ما ادريك ما ليلة القدر ليلة القدر خير من الف شهر'''» كه در آن خداى تعالى شب قدر را براى رسولش بهتر از هزار ماه سلطنت بنى اميه قرار داد.
جبرئيل گفت: به آن خدايى سوگند كه تو را به حق به نبوت مبعوث فرموده، هيچ گونه اطلاعى از اين جريان ندارم. پس به سوى آسمان صعود نموده، چيزى نگذشت كه دوباره بر آن جناب نازل شد و آياتى از قرآن آورد، كه مايه تسليت خاطر آن حضرت بود و آن، آيه: «أفَرَأيتَ إن مَتَّعنَاهُم سِنِينَ ثُمَّ جَاءَهُم مَا كَانُوا يُوعَدُونَ مَا أغنَى عَنهُم مَا كَانُوا يُمَتَّعُون» بود. و نيز اين آيات را آورد: «إنَّا أنزَلنَاهُ فِى لَيلَةِ القَدرِ * وَ مَا أدرَيكَ مَا لَيلَةُ القَدرِ * لَيلَةُ القَدرِ خَيرٌ مِن ألفِ شَهر»، كه در آن، خداى تعالى، «شب قدر» را براى رسولش، بهتر از هزار ماه سلطنت بنى اميه قرار داد.


و در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم از ابى جهضم روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) را ديدند كه گويا متحير به نظر مى رسيد، پرسيدند چرا چنين متحيرى ؟ فرمود: چرا نباشم ؟ در خواب ديدم كه دشمنم بعد از من سرپرست امتم مى شود، پس آيه «'''اءفرايت ان متعناهم سنين ثم جاءهم ما كانوا يوعدون ما اغنى عنهم ما كانوا يمتعون '''» نازل شد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) خوشحال گرديد.
و در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم، از ابى جهضم روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» را ديدند كه گويا متحير به نظر مى رسيد. پرسيدند: چرا چنين متحيرى؟


مؤ لف : در عبارت ( عربى ) حديث ، كلام رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) در پاسخ سؤ ال كنندگان چنين آمده : «'''و لم و رايت : يعنى چرا با اينكه ديدم '''» و تقدير آن اين است كه : «'''چرا اندوهناك و متحير نباشم با اينكه در خواب چنين و چنان ديدم '''»
فرمود: چرا نباشم؟ در خواب ديدم كه دشمنم بعد از من، سرپرست امتم مى شود. پس آيه «أفَرَأيتَ إن مَتَّعنَاهُم سِنِينَ ثُمَّ جَاءَهُم مَا كَانُوا يُوعَدُون مَا أغنَى عَنهُم مَا كَانُوا يُمَتَّعُون» نازل شد، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» خوشحال گرديد.
 
مؤلف: در عبارت (عربى) حديث، كلام رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» در پاسخ سؤال كنندگان، چنين آمده: «وَ لِمَ و رَأيتُ: يعنى چرا با اين كه ديدم»، و تقدير آن، اين است كه: «چرا اندوهناك و متحير نباشم، با اين كه در خواب چنين و چنان ديدم».
<span id='link319'><span>
<span id='link319'><span>
==روايات متعدد درباره آنچه كه پيامبر گرامى «ص»، بعد از نزول آيه: «و انذر عشيرتك الاقربين» انجام داد==
 
و در همان كتابست كه احمد، عبد بن حميد، بخارى ، مسلم ، ترمذى ، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، ابن مردويه و بيهقى در شعب الايمان و نيز در كتاب ديگرش دلائل ، از ابو هريره روايت كرده اند كه گفت : وقتى آيه و «'''انذر عشيرتك الاءقربين '''» نازل شد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) قريش را دعوت نمود و در دعوتش فرقى ميان دورتر و نزديكتر نگذاشت ، پس از آن فرمود: اى گروه قريش ! خود را از آتش ‍ نجات دهيد، كه من مالك نفع و ضررى براى شما نيستم ،
==رواياتی درباره دعوت پيامبر«ص»، از عشیره و نزدیکان خویش==
و در همان كتاب است كه احمد، عبد بن حميد، بخارى، مسلم، ترمذى، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم، ابن مردويه و بيهقى در شعب الايمان، و نيز در كتاب ديگرش دلائل، از ابوهريره روايت كرده اند كه گفت: وقتى آيه: «و أنذِر عَشِيرَتَكَ الأقرَبِين» نازل شد، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» قريش را دعوت نمود و در دعوتش، فرقى ميان دورتر و نزديكتر نگذاشت.
 
پس از آن فرمود: اى گروه قريش! خود را از آتش ‍ نجات دهيد، كه من مالك نفع و ضررى براى شما نيستم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۷۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۷۳ </center>
اى گروهى كه از دودمان كعب بن لوى هستيد ! خود را از آتش نجات دهيد، كه من مالك نفع و ضررى براى شما نيستم ، اى گروهى كه از دودمان قصى هستيد! خود را از آتش نجات دهيد، كه من مالك نفع و ضررى براى شما نيستم ، اى گروهى كه از دودمان عبد منافيد! خود را از آتش نجات دهيد كه من مالك نفع و ضررى براى شما نيستم ، اى گروهى كه از دودمان عبدالمطلب هستيد ! خود را از آتش نجات دهيد، كه من مالك نفع و ضررى براى شما نيستم ، اى فاطمه ، اى دختر محمد! تو نيز خود را از آتش نجات ده ، كه من مالك نفع و ضررى برايت نيستم و بدانيد كه شما ارحام منيد و من به زودى صله اى مناسب آن خواهم كرد.
اى گروهى كه از دودمان كعب بن لُوَى هستيد! خود را از آتش نجات دهيد، كه من مالك نفع و ضررى براى شما نيستم.
 
اى گروهى كه از دودمان قُصَى هستيد! خود را از آتش نجات دهيد، كه من مالك نفع و ضررى براى شما نيستم.
 
اى گروهى كه از دودمان عبد منافيد! خود را از آتش نجات دهيد كه من مالك نفع و ضررى براى شما نيستم.
 
اى گروهى كه از دودمان عبدالمطلب هستيد! خود را از آتش نجات دهيد، كه من مالك نفع و ضررى براى شما نيستم.
 
اى فاطمه، اى دختر محمد! تو نيز خود را از آتش نجات ده، كه من مالك نفع و ضررى برايت نيستم و بدانيد كه شما ارحام من ايد و من، به زودى صله اى مناسب آن خواهم كرد.


و نيز در همان كتاب است كه عبد بن حميد و ابن مردويه ، از ابن عباس روايت كردند كه گفت : وقتى آيه «'''و انذر عشيرتك الاءقربين '''» نازل شد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) قبيله قبيله ايشان را دعوت كرد.
و نيز در همان كتاب است كه عبد بن حميد و ابن مردويه، از ابن عباس روايت كردند كه گفت: وقتى آيه «وَ أنذِر عَشِيرَتَكَ الأقرَبِين» نازل شد، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»، قبيله قبيله ايشان را دعوت كرد.


باز در همان كتاب آمده كه سعيد بن منصور، بخارى ، ابن مردويه ، ابن جرير، ابن منذر و ابن ابى حاتم ، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : وقتى آيه «'''و انذر عشيرتك الاءقربين و رهطك منهم المخلصين '''» نازل شد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) از خانه بيرون آمد و بالاى صفا رفت ، ندا در داد كه : يا صباحاه ، مردم گفتند: اين كيست كه صدا مى زند؟ يكى گفت : اين محمد است ، پس دور او جمع شدند و اگر هم كسى نتوانست خودش حاضر شود شخصى را فرستاد تا ببيند آن جناب چه مى گويد و قضيه از چه قرار است .
باز، در همان كتاب آمده كه سعيد بن منصور، بخارى، ابن مردويه، ابن جرير، ابن منذر و ابن ابى حاتم، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: وقتى آيه «وَ أنذِر عَشِيرَتَكَ الأقرَبِين وَ رَهطَكَ مِنهُمُ المُخلَصِين» نازل شد، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» از خانه بيرون آمد و بالاى صفا رفت، ندا در داد كه:  


ابو لهب و همه قريش نيز آمدند، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: به من بگوييد ببينيم اگر من به شما زنهار دهم كه اينك در وادى (پشت شهر مكه ) لشكرى در كمين است كه بر شما شبيخون بزند تصديقم مى كنيد؟ گفتند: بله ، ما در مدتى كه تو را تجربه كرده و آزموديم غير از راستى از تو نديديم ، فرمود: اينك شما را زنهار مى دهم كه در آينده تان عذابى شديد داريد، ابو لهب گفت : «'''تبا لك : مرگ بر تو'''» آيا به اين منظور ما را جمع كردى ؟ و در اين جريان بود كه آيه «'''تبت يدا ابى لهب و تب '''» نازل شد.
يا صباحاه! مردم گفتند: اين كيست كه صدا مى زند؟ يكى گفت: اين محمد است. پس دور او جمع شدند و اگر هم كسى نتوانست خودش حاضر شود، شخصى را فرستاد تا ببيند آن جناب چه مى گويد و قضيه از چه قرار است. ابولهب و همه قريش نيز آمدند.  


و باز در آن كتاب آمده كه طبرانى و ابن مردويه ، از ابى امامه ، روايت كرده كه گفت : وقتى آيه «'''و انذر عشيرتك الاءقربين '''» نازل شد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بنى هاشم را جمع كرده ، بر در خانه نشانيد و دستور داد تا زنان و اهل خانه در خانه جمع شوند،
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» فرمود: به من بگوييد ببينيم، اگر من به شما زنهار دهم كه اينك در وادى (پشت شهر مكه)، لشكرى در كمين است، كه بر شما شبيخون بزند، تصديقم مى كنيد؟
 
گفتند: بله، ما در مدتى كه تو را تجربه كرده و آزموديم، غير از راستى از تو نديديم. فرمود: اينك شما را زنهار مى دهم كه در آينده تان عذابى شديد داريد.
 
ابولهب گفت: «تَبّاً لَكَ: مرگ بر تو». آيا به اين منظور ما را جمع كردى؟ و در اين جريان بود كه آيه «تَبَّت يَدَا أبِى لَهَبٍ وَ تَبَّ» نازل شد.
 
و باز، در آن كتاب آمده كه طبرانى و ابن مردويه، از ابى امامه، روايت كرده كه گفت: وقتى آيه «وَ أنذِر عَشِيرَتَكَ الأقرَبِين» نازل شد، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»، بنى هاشم را جمع كرده، بر درِ خانه نشانيد و دستور داد تا زنان و اهل خانه در خانه جمع شوند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۷۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۷۴ </center>
آنگاه بر ايشان وارد شد و فرمود: اى بنى هاشم خود را از آتش بخريد و در آزادى خود بكوشيد و آن را از خدا بخريد و در بهايش ، خود را در اختيار او بگذاريد زيرا كه من نزد خدا مالك چيزى براى شما نيستم .
آنگاه بر ايشان وارد شد و فرمود: اى بنى هاشم! خود را از آتش بخريد و در آزادى خود بكوشيد و آن را از خدا بخريد و در بهايش، خود را در اختيار او بگذاريد. زيرا كه من نزد خدا مالك چيزى براى شما نيستم.
آنگاه رو به اهل بيت خود كرد و فرمود اى عايشه دختر ابو بكر و اى حفصه دختر عمر و اى ام سلمه و اى فاطمه دختر محمد و اى ام زبير عمه رسول خدا ! خود را از خدا بخريد و در آزادى خود بكوشيد، كه من نزد خدا مالك چيزى براى شما نيستم و كارى نمى توانم برايتان بكنم ... .
 
آنگاه رو به اهل بيت خود كرد و فرمود: اى عايشه، دختر ابوبكر! و اى حفصه، دختر عُمَر! و اى أُمّ سلمه! و اى فاطمه، دختر محمّد! و اى أُمّ زبي،ر عمه رسول خدا! خود را از خدا بخريد و در آزادى خود بكوشيد، كه من نزد خدا، مالك چيزى براى شما نيستم و كارى نمى توانم برايتان بكنم...


مؤ لف : و در معناى اين روايات چند روايت ديگر نيز هست كه در بعضى از آنها آمده كه آن جناب دودمان عبد مناف را مخاطب قرار داد، تا هم شامل بنى اميه شود و هم بنى هاشم .
مؤلف: و در معناى اين روايات، چند روايت ديگر نيز هست، كه در بعضى از آن ها آمده كه آن جناب، دودمان عبد مناف را مخاطب قرار داد، تا هم شامل بنى اميه شود و هم بنى هاشم.


اما سه روايت اول با آيه شريفه انطباق ندارد، براى اينكه در روايتهاى سه گانه كه آن جناب عموم قريش را دعوت كرد و انذار فرمود، در حالى كه آيه شريفه دستور داده بود عشيره نزديك تر خود را انذار كند، كه يا مراد از آن بنى عبد مناف است ، يا بنى هاشم و از اين سه روايت ، دومى از آيه بعيدتر است ، براى اينكه در آن آمده : آن جناب مردم را قبيله قبيله دعوت نمود.
اما سه روايت اول با آيه شريفه انطباق ندارد. براى اين كه در روايت هاى سه گانه، كه آن جناب عموم قريش را دعوت كرد و انذار فرمود، در حالى كه آيه شريفه دستور داده بود عشيرۀ نزديك تر خود را انذار كند، كه يا مراد از آن، «بنى عبد مناف» است، يا «بنى هاشم» و از اين سه روايت، دومى از آيه بعيدتر است. براى اين كه در آن آمده: آن جناب، مردم را، قبيله قبيله دعوت نمود.


علاوه بر اين ، ما در ذيل آيه گفتيم كه معنايش اين است كه خويشاوندى شما با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) به دردتان نمى خورد و در درگاه خدا اثرى برايتان ندارد، در روايات نيز اشاره اى به اين معنا شده و فرموده : من نزد خدا كارى نمى توانم برايتان بكنم ، و اين معنا كه از آيه استفاده مى شود با دعوت همه قبائل در آن روز نمى سازد.
علاوه بر اين، ما در ذيل آيه گفتيم كه معنايش اين است كه: خويشاوندى شما با رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» به دردتان نمى خورد و در درگاه خدا اثرى برايتان ندارد. در روايات نيز اشاره اى به اين معنا شده و فرموده: من نزد خدا، كارى نمى توانم برايتان بكنم. و اين معنا كه از آيه استفاده مى شود، با دعوت همه قبائل در آن روز نمى سازد.


و اما روايت چهارم ، آن نيز مورد اشكال است ، براى اينكه آيه «'''و انذر عشيرتك الاءقربين '''» آيه اى است مكى و در سورهاى مكى ، و احدى نگفته كه اين آيه و اين سوره در مدينه نازل شده است و با اين حال ديگر وجود همسرى به نام عايشه و حفصه و ام سلمه چه معنا دارد؟ با اينكه آن جناب در مدينه با اين چند تن ازدواج كرد.
و اما روايت چهارم، آن نيز مورد اشكال است. براى اين كه آيه: «وَ أنذِر عَشِيرَتَكَ الأقرَبِين»، آيه اى است مكى و در سوره اى مكى، و احدى نگفته كه اين آيه و اين سوره، در مدينه نازل شده است و با اين حال، ديگر وجود همسرى به نام عايشه و حفصه و أُمّ سلمه چه معنا دارد؟ با اين كه آن جناب در مدينه با اين چند تن ازدواج كرد.


بنابراين ، از بين روايات ، آن روايتى كه مى شود به آن اعتماد كرد روايتى است كه مى فرمايد: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) در روز نزول آيه تنها بنى هاشم و يا بنى عبدالمطلب را به انذار اختصاص داد.
بنابراين، از بين روايات، آن روايتى كه مى شود به آن اعتماد كرد، روايتى است كه مى فرمايد: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» در روز نزول آيه، تنها بنى هاشم و يا بنى عبدالمطلب را به انذار اختصاص داد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۷۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۷۵ </center>
و از حرفهاى عجيبى كه در اين باب زده اند سخن آلوسى است ، كه بعد از نقل همه روايات گفته : اگر بگوييم همه اين روايات صحيح است ، راه جمع ميان آنها اين است كه بگوييم انذار در چند دفعه صورت گرفته است .
و از حرف هاى عجيبى كه در اين باب زده اند، سخن آلوسى است، كه بعد از نقل همه روايات گفته: اگر بگوييم همه اين روايات صحيح است، راه جمع ميان آن ها، اين است كه بگوييم: «انذار»، در چند دفعه صورت گرفته است.




۱۳٬۷۸۶

ویرایش