۱۳٬۷۱۹
ویرایش
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۳۱۰: | خط ۳۱۰: | ||
<span id='link293'><span> | <span id='link293'><span> | ||
== | ==صالح «ع»، قوم ثمود را از اطاعت امر مسرفان بر حذر می دارد == | ||
«'''وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسرِفِينَ الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فى الاَرْضِ وَ لا يُصلِحُونَ'''»: | «'''وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسرِفِينَ * الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فى الاَرْضِ وَ لا يُصلِحُونَ'''»: | ||
ظاهرا مراد از | ظاهرا مراد از «امر مسرفان»، امر در مقابل نهى است. به قرينه اين كه از اطاعت آن نهى فرموده، هرچند بعضى از مفسران احتمال داده اند كه به معناى «شأن» باشد. بنابراين، مراد از اطاعت امر آنان، تقليد عاميانه و پيروى كوركورانه ايشان، در اعمال و روش زندگى است، آن روشى كه آنان سلوكش را دوست مى دارند. | ||
و مراد از | و مراد از «مسرفين»، چه اين كه كلمه «آمر» به آن معنا باشد و چه به اين معنا، اشراف و بزرگانى هستند كه ديگران، از آنان پيروى مى كنند. خطابى هم كه در آيه است (اطاعت مكنيد)، به عموم تابعان ايشان است، كه آن ها هستند كه صالح «عليه السّلام» اميد داشت از پيروى بزرگان دست بردارند. و لذا خطاب را متوجه ايشان كرد، نه اشراف. چون از ايمان آوردن اشراف مأيوس بود. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۳۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۳۰ </center> | ||
ممكن هم هست خطاب را متوجه هر دو دسته | ممكن هم هست خطاب را متوجه هر دو دسته بدانيم، و بگوييم اشراف هم، به نوبه خود، مقلد پدران گذشته خود بودند و امر آنان را اطاعت مى كردند. همچنان كه به صالح گفتند: «أتَنهَانَا أن نَعبُدَ مَا يَعبُدُ آبَاؤُنَا». پس به اين اعتبار، همه آنان از اشراف و عوامشان، امر مسرفين را اطاعت مى كردند و آيه شريفه، همه را از آن نهى مى كند. | ||
و اما | و اما «مسرفان» چه كسانى بوده اند؟ | ||
آيه بعدى، ايشان را عبارت دانسته از كسانى كه از مرز حق تجاوز نموده، از حد اعتدال بيرون شده اند و توصيفشان فرموده به: «الَّذِينَ يُفسِدُونَ فِى الأرضِ وَ لَا يُصلِحُون»، و اين، خود اشاره به علت حقيقى حكم است. | |||
و معنايش اين است كه: از خدا بپرهيزيد و امر مسرفان را اطاعت مكنيد. براى اين كه ايشان مفسد در زمين اند و اصلاحگر نيستند. و معلوم است كه با افساد، هيچ ايمنى از عذاب الهى نيست و از سوى ديگر، او، عزيز و انتقام گيرنده است. | |||
<span id='link294'><span> | <span id='link294'><span> | ||
==نتيجه انحراف انسان از فطرت و فساد در زمين، عذاب و هلاكت است == | |||
توضيح اين كه: عالَم هستى در عين تضاد و تزاحمى كه بين اجزايش هست، به نحو خاصى، به هم مرتبط و پيوسته است و آن رشته ارتباط خاص، اجزاى عالَم را هم آغوش و هماهنگ يكديگر كرده و در اثر اين هم آغوشى و هماهنگى، هر موجودى را به نتيجه و اثر رسانده است. | |||
پس | عينا مانند دو كفّۀ ترازو، كه در عين ناسازگارى با هم و اختلاف شديدى كه با هم دارند، به طورى كه هر يك به هر قدر به طرفى متمايل شود، آن ديگرى به همان قدر به طرف مخالف آن متمايل مى شود، در عين حال، هر دو در تعيين وزن كالا متوافق اند و منظور از ترازو هم، همين است، | ||
عالَم انسانى هم، كه جزئى از عالَم كون است، اين چنين است. يك فرد انسانى با آن قوا و ادوات مختلف و متضادى كه دارد، اين فطرت را دارد كه افعال و اعمال خود را تعديل كند، به طورى كه هر يك از قوايش، به حظّ و بهره اى كه دارد، برسد، و عقلى دارد كه با آن ميان خير و شر تميز داده، حق هر صاحب حقى را به آن برساند. | |||
پس عالَم هستى و تمام اجزاى آن با نظامى كه در آن جارى است، به سوى غايات و نتايجى صالح پيش مى رود، نتايجى كه براى همان نتايج خلق شده. و باز اين عالَم هستى كه مجموعش به سوى يك هدف در حركت است، هر يك از اجزايش، راهى جداگانه دارد، غير از آن راهى كه ساير اجزاء دارند. راهى كه آن جزء با اعمال مخصوص به خودش آن راه را طى می کند، بدون این که از وسط راه به سوی چپ و | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۳۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۳۱ </center> | ||
راست آن متمايل گشته، يا به خاطر افراط و تفريط، به كلّى از آن منحرف شود. چون اگر (متمايل و يا منحرف) بشود، در نظام طرح شده خللى روى مى دهد و به دنبال آن، غايت خود آن جزء و غايت همه عالَم، رو به تباهى مى گذارد. | |||
و اين هم ضرورى و واضح | و اين هم ضرورى و واضح است، كه بيرون شدن يك جزء از آن خطى كه برايش ترسيم شده و تباهى آن نظمى كه براى آن و غير آن لازم بوده، باعث مى شود ساير اجزاء با آن هماهنگى نكنند و در عوض با آن بستيزند. اگر توانستند آن را به راه راستش بر مى گردانند و به وسط راه و حد اعتدال بكشانند كه هيچ، و اگر نتوانستند، نابودش نموده، آثارش را هم محو مى كنند، تا صلاح خود را حفظ نموده و عالَم هستى را بر قوام خود باقى بگذارند و از انهدام و تباهى نگه بدارند. | ||
انسان ها نيز كه جزئى از اجزاى عالَم هستى هستند، از اين كليت مستثنى نيستند. اگر بر طبق آنچه كه فطرتشان به سوى آن هدايتشان مى كند، رفتار كردند، به آن سعادتى كه برايشان مقدر شده مى رسند، و اگر از حدود فطرت خود تجاوز نمودند، يعنى در زمين فساد راه انداختند، خداى سبحان به قحط و گرفتارى، و انواع عذاب ها و نقمت ها گرفتارشان مى كند، تا شايد به سوى صلاح و سداد بگرايند. همچنان كه فرمود: «ظَهَرَ الفَسَادُ فِى البَرِّ وَ البَحرِ بِمَا كَسَبَت أيدِى النَّاس لِيُذِيقَهُم بَعضَ الَّذِى عَمِلُوا لَعَلَّهُم يَرجِعُون». | |||
و اگر همچنان بر انحراف و فساد خود بمانند و به خاطر | و اگر همچنان بر انحراف و فساد خود بمانند و به خاطر اين كه فساد در دل هايشان ريشه دوانيده، از آن دل بر نكنند، آن وقت به عذاب استيصال گرفتارشان مى كند، و زمين را از لوث وجودشان پاك مى سازد. | ||
و نيز فرموده : | |||
همچنان كه فرمود: «وَ لَو أنَّ أهلَ القُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنَا عَلَيهِم بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الأرضِ وَ لَكِن كَذَّبُوا فَأخَذنَاهُم بِمَا كَانُوا يَكسِبُون». و نيز فرموده: «وَ مَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهلِكَ القُرَى بِظُلمٍ وَ أهلُهَا مُصلِحُون». | |||
و نيز فرموده: «إنَّ الأرضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُون»، و اين، بدان جهت است كه وقتى صالح باشند، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۳۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۳۲ </center> | ||
قهرا عملشان هم صالح مى شود، و چون عمل صالح شد، با نظام عام عالَمى موافق مى شود و با اين اعمال صالح، زمين براى زندگى صالح مى شود. | |||
پس از آنچه گذشت، روشن گرديد كه: | |||
اولا اين كه: حقيقت دعوت انبياء، همانا اصلاح حيات زمينى انسانيت است، كه خداى تعالى از «شعيب» حكايت كرده كه گفت: «إن أُرِيدُ إلَّا الإصلَاح مَا استَطَعتُ». | |||
و ثانيا اين كه: جملۀ «وَ لَا تُطِيعُوا أمرَ المُسرِفِين الَّذِينَ يُفسِدُونَ...»، در عين اين كه بيانى است ساده، در عين حال حجتى است برهانى. | |||
و ثانيا | |||
و شايد در | و شايد در اين كه بعد از جملۀ «الَّذِينَ يُفسِدُونَ فِى الأرضِ» مجددا فرمود: «وَ لَا يُصلِحُون»، اشاره باشد به اين كه از انسان ها به خاطر اين كه بشر و داراى فطرت انسانيت اند، انتظار مى رود كه زمين را اصلاح كنند، وليكن بر خلاف توقع، از فطرت خود منحرف گشته، به جاى اصلاح، افساد كردند. | ||
<span id='link295'><span> | <span id='link295'><span> | ||
==تكذيب و نافرمانى قوم ثمود و گرفتار شدن به عذاب الهى == | ==تكذيب و نافرمانى قوم ثمود و گرفتار شدن به عذاب الهى == | ||
«'''قَالُوا إِنَّمَا أَنت مِنَ الْمُسحَّرِينَ'''»: | «'''قَالُوا إِنَّمَا أَنت مِنَ الْمُسحَّرِينَ'''»: | ||
يعنى تو از كسانى هستى كه نه يك بار و دو بار، بلكه پى در پى جادو مى شوند و تو را آن قدر جادو كرده | يعنى: تو از كسانى هستى كه نه يك بار و دو بار، بلكه پى در پى جادو مى شوند و تو را آن قدر جادو كرده اند، كه ديگر عقلى برايت نمانده. | ||
بعضى از علما گفته اند: | بعضى از علما گفته اند: كلمۀ «سحر»، به معناى بالاى شكم است و «مُسَحَّر»، كسى است كه داراى جوف و شكم باشد. در نتيجه «مُسَحَّر» در آيه، كنايه مى شود از اين كه تو نيز مانند ما بشرى هستى، مى خورى و مى نوشى. بنابراين، جملۀ «مَا أنتَ إلّا بَشَرٌ مِثلُنَا»، تأكيد همان كلمه مى شود. | ||
بعضى ديگر گفته اند | بعضى ديگر گفته اند: «مُسَحَّر»، به معناى كسى است كه داراى «سحر»، يعنى ريه باشد. آن وقت معنا چنين مى شود كه: تو نيز مانند ما نفس مى كشى. | ||
ویرایش