۱۳٬۸۲۹
ویرایش
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
<span id='link269'><span> | <span id='link269'><span> | ||
==توضيحى در باره حقيقت بت پرستى و اين كه بت به صورت قبله اى، براى عبادت خدای سبحان نبوده است == | ==توضيحى در باره حقيقت بت پرستى و اين كه بت به صورت قبله اى، براى عبادت خدای سبحان نبوده است == | ||
و اين بت پرستان، ملائكه و جن را مى پرستيدند و آن ها را موجوداتى روحانى و خارجى از | و اين بت پرستان، ملائكه و جن را مى پرستيدند و آن ها را موجوداتى روحانى و خارجى از عالَم اجسام و منزّه از خواص ماده و آثار آن مى دانستند، و چون در هنگام عبادت توجه به اين موجودات | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۹۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۹۳ </center> | ||
دشوار بود و نمى توانستند آن ها را در ذهن خود مجسم سازند، لذا دست به اين ابتكار زدند كه براى هر يك، مجسمه اى نمايانگر آن موجود روحانى بسازند و هنگام عبادت متوجه آن مجسمه شوند. | روحانی برایشان دشوار بود و نمى توانستند آن ها را در ذهن خود مجسم سازند، لذا دست به اين ابتكار زدند كه براى هر يك، مجسمه اى نمايانگر آن موجود روحانى بسازند و هنگام عبادت متوجه آن مجسمه شوند. | ||
در عبادت ستاره پرستان نيز، مطلب از اين قرار بود. چون در كيش آنان نيز، معبود اصلى روحانيات كواكب بود و از درِ ناچارى خود، اجرام كواكب را صنم و نمايانگر آن روحانيات گرفته تا كواكب را بپرستند، ولى در اين جا، از نظر اين كه ستارگان، طلوع و غروب دارند و روزها اصلا پيدا نيستند، ناگزير شدند صنم ديگرى براى اين صنم ها بسازند، تا قواى فعاله و آثارى كه ستارگان در عالََم پايين دارند، مجسم سازد. | در عبادت ستاره پرستان نيز، مطلب از اين قرار بود. چون در كيش آنان نيز، معبود اصلى روحانيات كواكب بود و از درِ ناچارى خود، اجرام كواكب را صنم و نمايانگر آن روحانيات گرفته تا كواكب را بپرستند، ولى در اين جا، از نظر اين كه ستارگان، طلوع و غروب دارند و روزها اصلا پيدا نيستند، ناگزير شدند صنم ديگرى براى اين صنم ها بسازند، تا قواى فعاله و آثارى كه ستارگان در عالََم پايين دارند، مجسم سازد. | ||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
و كوتاه سخن اين كه: از سؤال ابراهيم «عليه السلام» كه چه مى پرستيد؟ پاسخ دادند به اين كه: «نَعبُدُ أصنَاماً: بتهايى را مى پرستيم»، خواستند بگويند: اين مجمسه ها كه مى پرستيم، صنم هستند. يعنى مقصود بالذات نيستند، بلكه مقصود به غيرند، و براى غير عبادت مى شوند. | و كوتاه سخن اين كه: از سؤال ابراهيم «عليه السلام» كه چه مى پرستيد؟ پاسخ دادند به اين كه: «نَعبُدُ أصنَاماً: بتهايى را مى پرستيم»، خواستند بگويند: اين مجمسه ها كه مى پرستيم، صنم هستند. يعنى مقصود بالذات نيستند، بلكه مقصود به غيرند، و براى غير عبادت مى شوند. | ||
ابراهيم بر كلمۀ «صنم» تكيه نكرد، بلكه كلمۀ «نَعبُدُ» را سوژه بحث خود قرار داد و با آن، به مخاصمه با ايشان پرداخت. چون معبود مستقل بودن صنم، با صنم بودن منافات دارد. زيرا صنم نمايانگر غير است. پس | ابراهيم بر كلمۀ «صنم» تكيه نكرد، بلكه كلمۀ «نَعبُدُ» را سوژه بحث خود قرار داد و با آن، به مخاصمه با ايشان پرداخت. چون معبود مستقل بودن صنم، با صنم بودن منافات دارد. زيرا صنم نمايانگر غير است. پس نبايد خودش پرستش شود، و اگر پرستش شود، بايد مشتمل بر چيزى كه مردم به خاطر آن چيزى را مى پرستند، يعنى جلب منفعت و دفع ضرر باشد، تا مردم آن ها را بپرستند و از آن ها حاجت بخواهند، در حالى كه بت ها، چنين اثرى ندارند و از خواست و حاجت پرستندگان اطلاعى ندارند، تا مضطر و بيچاره اى را اجابت نموده، منافعى به او برسانند و يا ضررى را از او دور كنند. و به همين جهت، ابراهيم «عليه السلام» پرسيد: «هَل يَسمَعُونَكُم: آيا بت ها صداى شما را مى شنوند»؟ | ||
<span id='link270'><span> | <span id='link270'><span> | ||
خط ۱۲۴: | خط ۱۲۴: | ||
==مقصود از «حكم» و الحاق به صالحان كه ابراهيم «ع»، از پروردگار خود تقاضا كرد== | ==مقصود از «حكم» و الحاق به صالحان كه ابراهيم «ع»، از پروردگار خود تقاضا كرد== | ||
و در جمله | و در جمله «هَب لِى حُكماً»، منظورش از «حكم»، همان است كه در كلام گذشته موسى «عليه السلام» كه فرمود: «فَوَهَبَ لِى رِبِّى حُكماً»، گفتيم كه «حكم» به معناى اصابه نظر و داشتن رأى مصاب در مسائل كلى اعتقادى و عملى است و نيز، در تطبيق عمل بر آن معارف كلى است، همچنان كه آيه «وَ مَا أرسَلنَا مِن قَبلِكَ مِن رَسُولٍ إلّا نُوحِى إلَيهِ أنَّهُ لَا إلَهَ إلّا أنَا فَاعبُدُون»، درباره معارف اعتقادى و عملى است كه جامع همه آن ها، «توحيد» و «تقوا» است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۴۰۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۴۰۰ </center> | ||
نيز آيه | و نيز آيه: «وَ أوحَينَا إلَيهِم فِعلَ الخَيرَاتِ وَ إقَامَ الصَّلَوةِ وَ إيتَاءِ الزَّكَوةِ وَ كَانُوا لَنَا عَابِدِين»، كه مربوط به يافتن راه سداد و هدايت به سوى صلاح در مقام عمل است. و اگر در آيه مورد بحث، «حكم» را نكره آورد، براى اين بود كه به عظمت و اهميت آن اشاره كرده باشد. | ||
«''' | «'''وَ ألحِقنِى بِالصَّالِحِين'''» - كلمه «صلاح» - به طورى كه راغب گفته - در مقابل فساد است و «فساد»، عبارت است از تغيير دادن هر چيزى از آنچه طبع اصلى آن اقتضاء دارد. در نتيجه «صلاح» به معناى باقى ماندن و يا بودن هر چيزى است به مقتضاى طبع اصلی اش، تا آنچه خير و فايده درخور آن است، بر آن مترتب گردد، بدون اين كه به خاطر فسادش چيزى از آثار نيك آن تباه گردد. | ||
و چون كلمه | و چون كلمه «صالحين» در آيه مورد بحث، مقيد به صالحين در عمل و يا (اخلاق و يا) امثال آن نشده، قهرا مراد از آن، تنها صالحين در ذات خواهد بود، هرچند كه صلاح در ذات، از صلاح در عمل منفك نمى شود. همچنان كه خداى تعالى فرمود: «وَ البَلَدُ الطَّيِّب يَخرُجُ نَبَاتُهُ بِإذنِ رَبِّه». | ||
پس | پس «صلاح ذات»، به اين است كه استعدادش براى قبول رحمت الهى و ظرفيتش براى افاضه هر خير و سعادت تمام باشد، كه يكى از شؤون اين تماميت، همين است كه داراى اين صلاح باشد، و اعتقاد باطل يا عمل باطلى هم كه مايه فساد آن است، نداشته باشد. | ||
از اين جا روشن مى گردد كه «صلاح ذاتى» از لوازم موهبت حكم است - البته حكم به آن معنايى كه گذشت - هرچند كه حكم از نظر مورد، اخصّ از صلاح است و اخص بودن آن روشن است. پس همين كه آن جناب از پروردگار متعالش درخواست كرد كه به صالحينش ملحق سازد، خود از لوازم درخواست موهبت حكم و از فروعى است كه بر حكم مترتب مى شود. | |||
در نتيجه، معناى كلام آن جناب، اين است كه: پروردگارا! نخست موهبت حكم به من ارزانى بدار و سپس اثر آن را كه صلاح ذاتى است، در من تكميل كن. | |||
و | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۰۰ </center> | ||
و ما، در ذيل آيه «وَ إنَّهُ فِى الآخِرَة لَمِنَ الصَّالِحِین»، در جلد اول این کتاب، بیانی گذراندیم که با این مقام ارتباط دارد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۰۱ </center> | |||
==مراد از «لسان صدق»، در دعاى ابراهيم «ع»== | |||
«'''وَ اجْعَل لى لِسانَ صِدْقٍ فى الاَخِرِينَ'''»: | «'''وَ اجْعَل لى لِسانَ صِدْقٍ فى الاَخِرِينَ'''»: | ||
اضافه «لسان» بر كلمه «صدق»، اضافه لامى است كه اختصاص را مى رساند. يعنى زمانى كه جز به راستى تكلم نمى كند، و ظاهر اين كه «لسان صدق» را برايش قرار دهد، اين است كه خداى تعالى در قرون آخر، فرزندى به او دهد كه زبان صدق او باشد. يعنى لسانى باشد مانند لسان خودش، كه منويات او را بگويد، همان طور كه زبان خود او از منوياتش سخن مى گويد. پس برگشت معنا به اين است كه خداوند در قرون آخرالزمان كسى را مبعوث كند، كه به دعوت وى قيام نمايد، مردم را به كيش و ملت او، كه همان دين توحيد است، دعوت كند. | |||
بنابراين، آيه مورد بحث، در معناى آيه سوره «صافات» است كه بعد از ذكر ابراهيم «عليه السّلام» مى فرمايد: «وَ تَرَكنَا عَلَيهِ فِى الآخِرِين»، و اين جمله بعد از ذكر جمعى از انبياء «عليهم السلام» نيز آمده. مانند: نوح، موسى، هارون و الياس. و همچنين در سوره «مريم»، بعد از ذكر زكريا و يحيى و عيسى و ابراهيم و موسى و هارون فرموده: «وَ جَعَلنَا لَهُم لِسَانِ صِدقٍ عَلِيّاً». | |||
بنابراين، مقصود اين است كه دعوت اين بزرگواران بعد از رفتنشان نيز باقى بماند و خدا رسولانى مانند خود ايشان، به اين منظور مبعوث فرمايد. | |||
بعضى از مفسران گفته اند: مراد از «لسان صدق در آخرين»، بعثت خاتم الانبياء «صلى اللّه عليه و آله» است. از خود آن جناب هم روايت شده كه فرمود: «من، دعاى پدرم ابراهيم هستم». | |||
مؤيّد اين قول، اين است كه در چند جاى قرآن، دين آن جناب را «ملت ابراهيم» خوانده است. و در اين صورت، معناى آيه همان معنايى مى شود كه خداى تعالى، آن را از ابراهيم و اسماعيل «عليهما السلام»، موقع بناى كعبه حكايت كرد كه گفتند: «رَبَّنَا وَ اجعَلنَا مُسلِمَينِ لَكَ وَ مِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسلِمَةً لَكَ... رَبَّنَا وَ ابعَث فِيهِم رَسُولاً مِنهُم يَتلُوا عَلَيهِم آيَاتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتَابَ وَ الحِكمَةَ وَ يُزَكِّيهِم». | |||
بعضى ديگر گفته اند: مراد از | بعضى ديگر گفته اند: مراد از «لسان صدق در آخرين»، اين است كه خداى تعالى، ذكر جميل و ستايش نيكوى او را تا قيامت باقى بگذارد و خدا هم، اين دعايش را مستجاب كرده، اهل ايمان، همواره او را ثنا می گويند و به خير ياد مى كنند». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۰۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۰۲ </center> | ||
وليكن «لسان صدق»، به معناى ذكر جميل و ثنا بودن خيلى روشن نيست، و نيز آن قول ديگر كه می گفت دعاى مورد بحث، به معناى همان دعايى است كه در سوره «بقره»، از آن جناب نقل شده، درست به نظر نمى رسد. چون يكى بودن آن دعا و اين دعا نيز، خيلى روشن نيست. | |||
«'''وَ اجْعَلْنى مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ'''»: | «'''وَ اجْعَلْنى مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ'''»: | ||
در | در اين كه «وارث جنت نعيم» شدن چه معنا دارد؟ گفتارى در تفسير آيه «أُولَئِكَ هُمُ الوَارِثُون» گذشت. | ||
«'''وَ اغْفِرْ لاَبى إِنَّهُ كانَ مِنَ الضالِّينَ'''»: | «'''وَ اغْفِرْ لاَبى إِنَّهُ كانَ مِنَ الضالِّينَ'''»: | ||
اين | اين جمله، حكايت استغفار آن جناب است براى پدرش، بر حسب وعده اى كه قبلا به پدرش داده و فرموده بود: «سَلَامٌ عَلَيكَ سَأستَغفِرُ لَكَ رَبِّى»، و هيچ بعيد نيست كه از آيه «وَ مَا كَانَ استِغفَارُ إبرَاهِيمَ لِأبِيهِ إلَّا عَن مَوعِدَةٍ وَعَدَهَا إيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أنَّهُ عَدُوٌّ لِلهِ تَبَرَّءَ مِنهُ» استفاده شود كه دعاى آن جناب، در جمله مورد بحث، هنگامى بوده كه هنوز پدرش زنده بوده است. بنابراين، معناى آيه چنين مى شود كه: پدرم مدتى قبل از اين دعا از گمراهان بود. | ||
«'''وَ لا تُخْزِنى يَوْمَ يُبْعَثُونَ * يَوْمَ لا يَنفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ * إِلّا مَنْ أَتى اللَّهَ بِقَلْبٍ سلِيمٍ'''»: | |||
كلمۀ «خِزى» - به كسر خاء و سكون زا - به معناى يارى نكردن كسى است كه از طرف، اميد يارى دارد. و ضمير در كلمه «يُبعَثُون: مبعوث شوند»، به «ناس: مردم» بر مى گردد. | |||
خواهى گفت: گفتگويى از مردم به ميان نيامده و كلمه «ناس» قبلا ذكر نشده بود تا ضمير به آن برگردد. مى گوييم: بلى، حق با شماست، وليكن همين كه از خارج بدانيم كه مرجع ضمير چيست، كافى است. | |||
و از | و از اين كه آن جناب از پروردگار خود مسألت نمود كه او را در روز قيامت، «خزى» نكند، فهميده مى شود كه در آن روز، هر انسانى محتاج به يارى خدا است، و بنيه ضعيف بشرى، تاب مقاومت در برابر اهوال و هراس هايى كه آن روز، با آن ها مواجه مى شود ندارد، مگر آن كه خدا او را يارى و تأييد كند. | ||
كلمۀ «يوم» در جمله «يَومَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُون»، ظرفى است كه به عنوان بدل، از يوم در جملۀ «يَومَ يُبعَثُون» آمده. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۰۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۰۳ </center> | ||
پس | پس اين كه بعضى از مفسران گفته اند: «گفتار ابراهيم در جمله «يُبعَثُون» تمام مى شود، و از جمله «يَومَ لَا يَنفَعُ»، تا پانزده آيه بعد، جزء كلام خدا است»، صحيح نيست. | ||
<span id='link276'><span> | <span id='link276'><span> | ||
در اين جمله، سود داشتن مال و فرزندان در روز قيامت به كلّى نفى شده، و اين، بدان جهت است كه رابطه مال و فرزندان كه در دنيا مناط در يارى و مساعدت طرفينى است، رابطه اى است وهمى و خيالى، كه تنها در نظام اجتماعى بشر معتبر شمرده مى شود و در خارج از ظرف اجتماع مدنى، هيچ اثرى ندارد. | |||
در اين | |||
(مال كه يا كاغذى است به نام اسكناس و يا فلزى است به نام طلا و امثال آن، و نيز يك انسان به نام فرزند كه موجودى است مستقل، چه ارتباطى به زندگى من كه نيز انسانى هستم، مستقل مى تواند داشته باشد؟) | |||
و روز قيامت، كه روز انكشاف حقايق و جدا شدن آن ها از موهومات است، و روزى است كه ديگر اسباب و مؤثرات اعتبارى، از سببيت مى افتد، مال به ماليتش و فرزند به عنوان فرزندی اش، و خويشاوند به عنوان قرابتش نيز از اعتبار مى افتد. همچنان كه قرآن كريم مى فرمايد: «وَ لَقَد جِئتُمُونَا فُرَادَى كَمَا خَلَقنَاكُم أوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكتُم مَا خَوَّلنَاكُم وَرَاءَ ظُهُورِكُم». و نيز فرموده: «فَإذَا نُفِخَ فِى الصُّورِ فَلَا أنسَابَ بَينَهُم يَومَئِذٍ وَ لَا يَتَسَائَلُون». | |||
پس مراد از «سود نداشتن مال و فرزندان در روز قيامت»، اين است كه در قيامت، آن طور كه در دنيا و در اجتماع بشرى معتبر بود، اعتبار ندارد. | |||
آرى، در دنيا در مجتمع بشرى، «مال»، بهترين سبب و وسيله است براى رسيدن به مقاصد زندگى. و همچنين «فرزندان»، بهترين وسيله اند براى رسيدن به شوكت و نيرو و غلبه. | |||
پس | پس «مال» و «فرزندان»، عمده چيزى است كه آدمى در دنيا به آن ركون و اعتماد مى كند و بدان دل مى بندد. در نتيجه سود نداشتن اين دو در قيامت، كنايه مى شود از سود نداشتن هيچ سببى از اسباب اعتبارى و قراردادى دنيا، كه در دنيا براى جلب منافع مادى بدان تمسك مى شد. از قبيل: علم و صنعت و جمال و امثال آن ها. | ||
و به عبارت ديگر | و به عبارت ديگر: «نفى فايده از مال و فرزندان در آخرت»، در معناى اين است كه از بطلان اجتماع مدنى و اسباب اعتبارى و روابط قراردادى آن خبر دهد. همچنان كه در آيه: «مَا لَكُم لَا تَنَاصَرُون بَل هُمُ اليَومَ مُستَسلِمُون»: چرا يكديگر را يارى نمى كنيد؟ آرى، ايشان امروز تسليم اند»، بدان اشاره مى فرمايد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۰۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۰۴ </center> | ||
«''' | ==وجوه مختلف در باره معنای آمدن با «قلب سلیم»، در قیامت == | ||
«'''إلّا مَن أتَى اللّهَ بِقَلبٍ سَلِيمٍ '''» - راغب مى گويد: كلمه «سلم» و «سلامت»، به معناى دور بودن از آفات ظاهرى و باطنى است. | |||
و از سياق بر مى آيد كه آن جناب، در مقام بيان معناى جامعى است كه قيامت را از ساير روزها متمايز كند، و از پروردگار خود درخواست كرده كه: اولا در روزى كه مال و اولاد و ساير آنچه در دنيا سود مى دهد، سودى نمى بخشد، او را يارى كند، و بيچاره نسازد، كه مقتضاى اين مقدمه چينى، اين است كه مطلوب واقعى از جملۀ «إلَّا مَن أتَى اللّهَ بِقَلبٍ سَلِيمٍ» بيان چيزى باشد كه در آن روز نافع است. | |||
بنابراين، استثناء منقطع و كلمۀ «إلّا» به معناى «ليكن» است. يعنى در آن روز، مال و اولاد سودى نمى دهد، وليكن هر كس با «قلب سليم» نزد خدا آيد، از سلامت قلب سود مى برد. | |||
و خلاصه مفاد كلام اين مى شود كه: مدار سعادت در آن روز، بر «سلامت قلب» است. چه اين كه صاحب آن قلب سالم، در دنيا، مال و فرزندى داشته باشد و يا نداشته باشد. | |||
بعضى از مفسران، استثنا را متصل و مستثنا منه را مفعول «يَنفَعُ» و محذوف دانسته و گفته اند كه: تقدير آيه چنين است: «يَومَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونٌ أحَداً إلّا مَن أتَى اللّهَ بِقَلبٍ سَلِيمٍ: روزى كه مال و فرزندان به احدى سود نمى دهد، مگر كسى را كه با قلب سليم نزد خدا آيد». | |||
و | |||
(ولى بنابر اين تفسير، مفاد آيه اين مى شود كه: هر كس با قلب سليم آيد، مال و اولاد او را سود دهد و حال آن كه آيه نمى خواهد اين را برساند). | |||
بعضى ديگر گفته اند: استثناى متصل است. چيزى كه هست، مضافى از آن حذف شده، و تقديرش چنين است: «يَومَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونٌ إلّا مَالَ وَ بَنُونَ مَن أتَى اللّهَ...: روزى كه مال و فرزند سودى نمى بخشد، مگر مال و فرزندان كسى كه با قلب سليم آمده باشد». | |||
بعضى ديگر گفته اند: استثناى متصل است | |||
بعضى ديگر گفته اند: | بعضى ديگر گفته اند: «مال» و «بنون» در معناى بى نيازى است و استثناء از بى نيازى شده، اما به حذف مضافى از نوع آن، و تقديرش اين است: «يَومَ لَا يَنفَعُ غَنِىٌّ إلّا غِنَا مَن أتَى اللّهَ بِقَلبٍ سَلِيمٍ: روزى كه هيچ غنايى سود نمى بخشد، مگر غنا و بى نيازى كسى كه با قلب سليم آمده باشد»، و «قلب سليم» هم، خود نوعى از غنا است. پس استثناى متصل ادعايى است، نه حقيقى. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۰۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۰۵ </center> | ||
بعضى ديگر گفته اند: استثناى منقطع است و در اين | بعضى ديگر گفته اند: استثناى منقطع است و در اين ميان، مضافى حذف شده و تقدير چنين است: «يَومَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونٌ إلّا حَالَ مَن أتَى...: روزى كه مال و فرزندان سودى نمى دهد، مگر حال كسى كه...». | ||
و از ميان اين چند قول، سه قول اول، همان طور كه اشاره شد، مفاد آيه را مخصوص مى كند به كسانى كه مال و اولاد دارند و آنان را دو طائفه مى كند: | |||
يكى صاحبان مال و اولاد كه با قلب سليم آمده باشند. و دوم صاحبان مال و اولادى كه با چنين قلبى نيامده باشند. و اين مال و اولاد، تنها به دسته اول سود مى دهد. و اما كسانى كه در دنيا مال و اولاد نداشته اند، آيه از وضع آنان ساكت است. و حال آن كه می دانيم سياق آيه نمى خواهد اين را بفرمايد. قول چهارم هم، كلمه «حال» را تقدير گرفته، كه هيچ حاجتى به آن نبوده است. | |||
و از | و آيه شريفه از نظر معنا، قريب به آيه: «المَالُ وَ البَنُونُ زِينَةُ الحَيَوةِ الدُّنيَا وَ البَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَ خَيرٌ أمَلاً» است. | ||
چيزى كه هست، در آيه مورد بحث، «نفع» را به «قلب سليم» نسبت داده، كه آن قلبى است كه از ننگ ظلم و تاريكى شرك و گناه سالم باشد. همچنان كه در وصف آن روز فرموده: «وَ عَنَتِ الوُجُوهُ لِلحَیِّ القَيُّوم وَ قَد خَابَ مَن حَمَلَ ظُلماً»، و در آيه چهل و شش «كهف»، نفع و ثواب را به باقيات الصالحات نسبت داده است. | |||
بعضى از | بعضى از مفسران گفته اند: اين دو آيه، اين احتمال را تأييد مى كند كه استغفار آن جناب براى پدرش، در حقيقت، درخواست هدايت او به سوى ايمان است، نه طلب مغفرت معمولى. چون محال است کسی مثل ابراهيم، براى شخصى كه كافر مُرده و مى داند كه طلب مغفرت سودى به حال او ندارد، طلب مغفرت كند. چون چنين طلب مغفرتى شفاعتى است، كه به كافران نمى رسد. | ||
البته | البته اين كه استثنا را متصل بدانيم - كه خود اين قائل نيز قائل به آن است- وقتى صحيح مى شود كه ابراهيم، پسر صلبى «آزر» باشد، ولى ما در داستان آن جناب، در سوره «انعام»، فساد اين مطلب را روشن ساخته و گفتيم كه آيات بر خلاف آن تصريح دارد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۰۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۰۶ </center> | ||
و اما اگر استثناء را منقطع | و اما اگر استثناء را منقطع بگيريم، آن وقت جملۀ «إلَّا مَن أتَى اللّهَ بِقَلبٍ سَلِيمٍ»، به ضميمه آيه «وَ لَا يَشفَعُونَ إلّا لِمَن ارتَضَى»، دليل بر اين مى شود كه استغفار آن جناب قبل از مرگ پدر بوده، و اين خود روشن است. | ||
ویرایش