گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۳۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۶ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۹۸: خط ۹۸:


==توضيح جواب موسى «ع»، به سؤال فرعون==
==توضيح جواب موسى «ع»، به سؤال فرعون==
و جمله «'''قال رب السموات و الارض و ما بينهما ان كنتم موقنين '''» پاسخ موسى (عليه السلام ) از سؤ ال اوست كه پرسيد «'''رب العالمين چيست ؟'''» و جمله ، خبرى است از مبتدايى كه حذف شده و حاصل معنايش - بطورى كه از سياق مطابقت بين سؤ ال و جواب بر مى آيد - اين است كه:  
و جملۀ «قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ وَ مَا بَينَهُمَا إن كُنتُم مُوقِنِين»، پاسخ موسى «عليه السلام» از سؤال اوست كه پرسيد: «رَبُّ العَالَمين چيست»؟ و جمله، خبرى است از مبتدايى كه حذف شده، و حاصل معنايش - به طورى كه از سياق مطابقت بين سؤال و جواب بر مى آيد - اين است كه:  


رب العالمين همان رب آسمان ها و زمين و آنچه بين آن دو است مى باشد كه تدبير موجود در آنها به خاطر اينكه تدبيرى است متصل و واحد و مربوط به هم ، دلالت مى كند بر اينكه مدبر و ربش نيز واحد است و اين همان عقيده اى است كه اهل يقين و
ربُّ العَالَمين، همان ربّ آسمان ها و زمين و آنچه بين آن دو است، مى باشد كه تدبير موجود در آن ها به خاطر اين كه تدبيرى است متصل و واحد و مربوط به هم، دلالت مى كند بر اين كه مدبّر و ربّش نيز، واحد است و اين، همان عقيده اى است كه اهل يقين و آن هایی که غیر اعتقادات یقینی و حاصل از برهان و وجدان را نمى پذيرند، بدان معتقدند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۷۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۷۵ </center>
آنهايى كه غير اعتقادات يقينى و حاصل از برهان و وجدان را نمى پذيرند بدان معتقدند. و به تعبير ديگر، مراد من از «'''عالمين '''»، آسمانها و زمين و موجودات بين آن دو است ، كه با تدبير واحدى كه در آنها است دلالت مى كنند بر اينكه رب و مدبرى واحد دارند و مراد از «'''رب العالمين '''»، همان رب واحدى است كه تدبير واحد عالم بر او دلالت دارد و اين دلالت يقينى است ، كه وجدان اهل يقين آن را درك مى كند، اهل يقينى كه جز با برهان و وجدان سر و كارى ندارند.


حال اگر بگويى فرعون از موسى جز اين را نخواست كه رب العالمين را برايش معرفى كند كه حقيقت او چيست - چون در نظر او اين كلمه معناى معقولى نداشت - پس او تنها مى خواست معناى اين كلمه را تصور كند، با اين حال چه معنا دارد كه موسى (عليه السلام ) در پاسخش ‍ بفرمايد: «'''ان كنتم موقنين - اگر اهل يقين باشيد؟'''» چون يقين علم تصديقى است ، كه تصور، هيچ توقفى بر آن ندارد، و (حال آنكه ) موسى (عليه السلام ) در پاسخ خود، تصور رب العالمين را مشروط و موقوف بر يقين كرد.
و به تعبير ديگر، مراد من از «عَالَمين»، آسمان ها و زمين و موجودات بين آن دو است، كه با تدبير واحدى كه در آن ها است، دلالت مى كنند بر اين كه ربّ و مدبّرى واحد دارند، و مراد از «ربُّ العَالَمين»، همان ربّ واحدى است كه تدبير واحد عالَم بر او دلالت دارد و اين دلالت يقينى است، كه وجدان اهل يقين آن را درك مى كند. اهل يقينى كه جز با برهان و وجدان، سر و كارى ندارند.


علاوه بر اين آن جناب در پاسخ فرعون مطلبى نفرمود، جز اينكه لفظ عالمين را برداشته «'''(سماوات و الارض و ما بينهما'''») را به جايش ‍ نهاد و به جاى رب العالمين كه فرعون نفهميده بود، گفت : «'''رب السموات والارض و ما بينهما'''» و خلاصه لفظ «'''عالمين '''» را كه جمع بود تفسير كرد به اسماى مفردات آن جمع - مثل اينكه ما كلمه رجال را تفسير كنيم به زيد و عمرو و بكر - و چنين تفسيرى هيچ فايده اى به شنونده نمى دهد و شنونده به جز همان تصورى كه از شنيدن لفظ رجال داشت ، تصور ديگرى برايش دست نمى دهد و يقينى برايش ‍ حاصل نمى شود.
حال اگر بگويى: فرعون از موسى جز اين را نخواست كه ربُّ العَالَمين را برايش معرفى كند كه حقيقت او چيست - چون در نظر او، اين كلمه معناى معقولى نداشت - پس او تنها مى خواست معناى اين كلمه را تصور كند، با اين حال چه معنا دارد كه موسى «عليه السلام» در پاسخش بفرمايد: «إن كُنتُم مُوقِنِين: اگر اهل يقين باشيد»؟.  


در جواب مى گوييم : اينكه فرعون از موسى (عليه السلام ) خواست كه برايش كلمه «'''رب العالمين '''» را تصوير كند مسلم است و هيچ شكى در آن نيست ، و ليكن موسى (عليه السلام ) به جاى اينكه در پاسخ همان لفظ رب العالمين را بياورد، لفظ «'''سماوات و الارض و ما بينهما'''» را آورد، تا بر ارتباط بعضى اجزاى عالم به بعضى ديگر و اتصال آنها دلالت كند، اتصالى كه از وحدت تدبير واقع در آنها و نظام جارى در آنها خبر دهد، آنگاه كلام خود را مقيد كرد به اينكه : «'''اگر اهل يقين باشيد'''»، تا دلالت كند بر اينكه اهل يقين ، از همين وحدت تدبير به وجود مدبرى واحد براى همه عالم ، يقين پيدا مى كنند.
چون يقين علم تصديقى است، كه تصور، هيچ توقفى بر آن ندارد، و (حال آن كه) موسى «عليه السلام» در پاسخ خود، تصور ربّ العالمين را مشروط و موقوف بر يقين كرد.


پس گويا فرعون گفته است : مقصودت از رب العالمين چيست ؟ و او در پاسخ گفته : همان است كه مقصود اهل يقين است ، كه از راه ارتباطى كه در تدبير عوالم سماوات و ارض
علاوه بر اين، آن جناب در پاسخ فرعون مطلبى نفرمود، جز اين كه لفظ «عالَمين» را برداشته، «سَمَاوات و الأرض و ما بينهما» را به جايش نهاد و به جاى ربُّ العَالَمين كه فرعون نفهميده بود، گفت: «رَبُّ السَّمَاوات وَ الأرض وَ مَا بَينَهُما».
 
و خلاصه لفظ «عالمين» را كه جمع بود، تفسير كرد به اسماى مفردات آن جمع - مثل اين كه ما كلمۀ «رجال» را تفسير كنيم به زيد و عمرو و بكر - و چنين تفسيرى هيچ فايده اى به شنونده نمى دهد و شنونده، به جز همان تصورى كه از شنيدن لفظ رجال داشت، تصور ديگرى برايش دست نمى دهد و يقينى برايش حاصل نمى شود.
 
در جواب مى گوييم: اين كه فرعون از موسى «عليه السلام» خواست كه برايش كلمۀ «رَبُّ العَالَمين» را تصوير كند، مسلم است و هيچ شكى در آن نيست، وليكن موسى «عليه السلام» به جاى اين كه در پاسخ همان لفظ ربّ العالَمين را بياورد، لفظ «سماوات و الارض و ما بينهما» را آورد، تا بر ارتباط بعضى اجزاى عالَم به بعضى ديگر و اتصال آن ها دلالت كند. اتصالى كه از وحدت تدبير واقع در آن ها و نظام جارى در آن ها خبر دهد. آنگاه كلام خود را مقيد كرد به اين كه: «اگر اهل يقين باشيد»، تا دلالت كند بر اين كه اهل يقين، از همين وحدت تدبير به وجود مدبّرى واحد براى همه عالَم، يقين پيدا مى كنند.
 
پس گويا فرعون گفته است: مقصودت از ربُّ العالَمين چيست؟ و او در پاسخ گفته: همان است كه مقصود اهل يقين است، كه از راه ارتباطى كه در تدبير عوالم سماوات و ارض و آنچه بین آن دو است،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۷۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۷۶ </center>
و آنچه بين آن دو است استدلال مى كنند بر اينكه همه اين عوالم يك مدبر و يك رب دارند، كه در ربوبيت خود شريكى ندارد و چون قائل به وجود ربى واحد براى عالميان بوده اند، ناچار از كلمه «رب العالمين» تصورى در ذهنشان مى آيد، چون معنا ندارد بدون تصور چيزى ، تصديق به آن كنند.
استدلال مى كنند بر اين كه همه اين عوالم، يك مدبّر و يك ربّ دارند، كه در ربوبيت خود شريكى ندارد و چون قائل به وجود ربّى واحد براى عالَميان بوده اند، ناچار از كلمۀ «رَبُّ العالَمين»، تصورى در ذهنشان مى آيد، چون معنا ندارد بدون تصور چيزى، تصديق به آن كنند.


و به عبارت خلاصه تر اين كه: رب العالمين كسى است كه اهل يقين ، وقتى به آسمانها و زمين و ما بين آن دو مى نگرند و نظام واحد را در آنها مى بينند به وى و به ربوبيتش نسبت به همه آنها يقين پيدا مى كنند.
و به عبارت خلاصه تر، اين كه: ربُّ العالمين، كسى است كه اهل يقين، وقتى به آسمان ها و زمين و مابين آن دو مى نگرند و نظام واحد را در آن ها مى بينند، به وى و به ربوبيتش نسبت به همه آن ها يقين پيدا مى كنند.
و استدلال به تحقق تصديق بر تحقق تصور قبل از آن ، قوى ترين استدلالى است كه ممكن است اقامه شود بر اينكه خداى تعالى به وجهى قابل درك و به تصورى صحيح قابل تصور است هر چند كه به حقيقت و كنهش قابل درك نيست و محال است احاطه علمى به وى يافت .
 
و استدلال به تحقق تصديق بر تحقق تصور قبل از آن ، قوى ترين استدلالى است كه ممكن است اقامه شود بر اين كه خداى تعالى، به وجهى قابل درك و به تصورى صحيح قابل تصور است، هرچند كه به حقيقت و كنهش قابل درك نيست و محال است احاطه علمى به وى يافت.
<span id='link257'><span>
<span id='link257'><span>


پس با آنچه گفته شد دو نكته به خوبى روشن گرديد:
پس با آنچه گفته شد، دو نكته به خوبى روشن گرديد:


اول اينكه : موسى (عليه السلام ) در پاسخ به فرعون وى را در آنچه پرسيد به چيزى حواله داد كه اهل يقين مى توانند تصورش كنند، چون به وجودش يقين دارند(و خلاصه فرمود اگر مى خواهى رب العالمين را تصور كنى و بدانى كه كيست ، بايد اهل يقين شوى ).
اول اين كه: موسى «عليه السلام» در پاسخ به فرعون وى را در آنچه پرسيد به چيزى حواله داد كه اهل يقين مى توانند تصورش كنند. چون به وجودش يقين دارند (و خلاصه فرمود: اگر مى خواهى ربُّ العالمين را تصور كنى و بدانى كه كيست، بايد اهل يقين شوى).


دوم اينكه : آن حجيت و برهانى كه در سخن خود بدان اشاره كرد، برهانى بود بر توحيد ربوبيت ، كه آن را از وحدت تدبير گرفته بود، چون در قبال وثنى ها بايد همين مساءله توحيد ربوبيت اثبات شود، زيرا وثنى ها - همانطور كه مكرر گفته شد - قائل به توحيد ذات هستند، و در ربوبيت خدا شريك قائل شده اند.
دوم اين كه: آن حجيت و برهانى كه در سخن خود بدان اشاره كرد، برهانى بود بر توحيد ربوبيت، كه آن را از وحدت تدبير گرفته بود. چون در قبال «وثنى ها»، بايد همين مسأله توحيد ربوبيت اثبات شود. زيرا «وثنى ها» - همان طور كه مكرر گفته شد - قائل به توحيد ذات هستند، و در ربوبيت خدا شريك قائل شده اند.


با اين بيان ، فساد گفتار بعضى از مفسرين روشن مى شود كه گفته اند: از آنجايى كه علم به حقيقت ذات خدا ممتنع و محال بوده ، موسى (عليه السلام ) از تعريف حقيقت رب العالمين عدول كرده ، متعرض تعريف او به صفاتش شده است و گفته رب العالمين همان رب آسمانها و زمين و ما بين آن دو است و با جمله «'''ان كنتم موقنين '''» اشاره كرد به اينكه سراپاى عالم ، با حدوث خود دلالت مى كند بر اينكه داراى محدث و پديد آورنده است ، و پديد آورنده اش ذاتى است واحد و واجب الوجود كه هيچ چيز در وجوب وجود شريك او نيست .
با اين بيان، فساد گفتار بعضى از مفسران روشن مى شود كه گفته اند: از آن جايى كه علم به حقيقت ذات خدا ممتنع و محال بوده، موسى «عليه السلام» از تعريف حقيقت ربُّ العالمين عدول كرده، متعرض تعريف او به صفاتش شده است، و گفته ربُّ العالمين، همان ربّ آسمان ها و زمين و مابين آن دو است، و با جملۀ «إن كُنتُم مُوقِنِين» اشاره كرد به اين كه سراپاى عالم، با حدوث خود دلالت مى كند بر اين كه داراى محدث و پديد آورنده است، و پديد آورنده اش، ذاتى است واحد و واجب الوجود، كه هيچ چيز در وجوب وجود، شريك او نيست.


وجه فساد اين گفتار همان است كه گفتيم وثنيت همه اين حرفها را قبول دارند، يعنى
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۷۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۷۷ </center>
به وجود خداى تعالى و به محال بودن درك حقيقت ذات او، و به اينكه پديد آورنده عالم ، ذاتى است واجب الوجود و احدى در وجوب وجود، شريك او نيست قائل هستند و آلهه اى را كه خيال كرده است هر يك مدبر يك ناحيه از عالمند همه را مخلوق خدا مى دانند - كه بيانش گذشت - بنابراين ، گفتار مذكور در تقرير آيه ، گفتارى است كه هيچ ربطى به مقام احتجاج و مخاصمه عليه وثنى ها ندارد.
وجه فساد اين گفتار، همان است كه گفتيم «وثنيت»، همه اين حرف ها را قبول دارند. يعنى به وجود خداى تعالى و به محال بودن درك حقيقت ذات او، و به اين كه پديد آورنده عالَم، ذاتى است واجب الوجود و احدى در وجوب وجود، شريك او نيست، قائل هستند و آلهه اى را كه خيال كرده است هر يك مدبر يك ناحيه از عالم اند، همه را مخلوق خدا مى دانند، كه بيانش گذشت.  


«'''قال لمن حوله الا تستمعون '''» - يعنى آيا گوش نمى دهيد به اين موسى كه چه مى گويد؟ و اين استفهام براى تعجب است ، و من ظورش ‍ اين است كه حاضران نيز خوب گوش بدهند و مانند او تعجب كنند، كه ادعاى رسالت از طرف رب العالمين مى كند و چون مى پرسم رب العالمين چيست دوباره همان سخن اولش را اعاده مى كند و چيزى علاوه بر آن نمى گويد.
بنابراين، گفتار مذكور در تقرير آيه، گفتارى است كه هيچ ربطى به مقام احتجاج و مخاصمه عليه وثنى ها ندارد.


و اين عكس العملى كه فرعون بروز داد، نقشه اى بود كه بر روى حق پرده بپوشاند چون از كلام موسى (عليه السلام ) حق برايش روشن شده بود، زيرا موسى گفت تمامى عالم دلالت دارد بر يك تدبير، كه اهل يقين آن را مشاهده مى كنند و اين وحدت تدبير، دلالت دارد بر اينكه رب و مدبرى واحد دارد، و اين رب واحد، همان رب العالمين است كه درباره او از من سؤ ال كردى ، ولى فرعون گفتار موسى را اين طور تفسير كرد كه وى مى گويد: ما رسول رب العالمينيم ، و چون از او مى پرسم رب العالمين چيست ؟ جوابم مى دهد كه او رب العالمين است .
«'''قَالَ لِمَن حَولَهُ ألَا تَستَمِعُون '''» - يعنى: آيا گوش نمى دهيد به اين موسى كه چه مى گويد؟ و اين استفهام، براى تعجب است، و منظورش اين است كه حاضران نيز خوب گوش بدهند و مانند او تعجب كنند، كه ادعاى رسالت از طرف ربّ العالمين مى كند و چون مى پرسم ربّ العالمين چيست، دوباره همان سخن اولش را اعاده مى كند و چيزى علاوه بر آن نمى گويد.


از آنچه گذشت روشن گرديد اين كه بعضى از مفسرين در تفسير جمله «اذ تسمعون» گفته اند كه مرادش اين بوده كه:  
و اين عكس العملى كه فرعون بروز داد، نقشه اى بود كه بر روى حق پرده بپوشاند. چون از كلام موسى «عليه السلام»، حق برايش روشن شده بود. زيرا موسى گفت: تمامى عالم دلالت دارد بر يك تدبير، كه اهل يقين آن را مشاهده مى كنند و اين وحدت تدبير، دلالت دارد بر اين كه ربّ و مدبّرى واحد دارد. و اين ربّ واحد، همان ربّ العالَمين است كه درباره او از من سؤال كردى. ولى فرعون گفتار موسى را اين طور تفسير كرد كه وى مى گويد: ما رسول ربّ العالَمين ايم، و چون از او مى پرسم ربُّ العالمين چيست؟ جوابم مى دهد كه: او، ربُّ العالمين است.
 
از آنچه گذشت، روشن گرديد اين كه بعضى از مفسران در تفسير جملۀ «إذ تَسمَعُون» گفته اند كه مرادش اين بوده كه:  
 
من از ذات ربُّ العالمين مى پرسم و او از صفاتش خبر مى دهد، تفسير صحيحى نيست. براى اين كه سؤال فرعون از ذات، ذات از حيث صفت بود، كه بيانش گذشت. تازه موسى «عليه السلام» در پاسخ، ذات را به وصف هم تفسير نكرد، بلكه عبارت ربُّ العالمين را عوض كرده، به جايش «رَبُّ السَّمَاوات و الأرض» آورده.
 
خلاصه در عبارت دومى، «سماوات و ارض» را، به جاى «عَالَمين» در عبارت اول آورد و گويا اشاره كرد به اين كه فرعون، معناى كلمۀ «عالمين» را نمى فهمد.


من از ذات رب العالمين مى پرسم و او از صفاتش خبر مى دهد تفسير صحيحى نيست ، براى اينكه سؤ ال فرعون از ذات ، ذات از حيث صفت بود، كه بيانش ‍ گذشت ، تازه موسى (عليه السلام ) در پاسخ ، ذات را به وصف هم تفسير نكرد، بلكه عبارت رب العالمين را عوض كرده به جايش «'''رب السموات و الارض '''» آورده ، خلاصه ، در عبارت دومى ، سماوات و ارض را به جاى عالمين در عبارت اول آورد و گويا اشاره كرد به اين كه فرعون معناى كلمه عالمين را نمى فهمد.
<span id='link258'><span>
<span id='link258'><span>


==جواب دوم موسى «ع» به فرعون، از حقيقت ربّ العالمين==
==جواب دوم موسى «ع» به فرعون، از حقيقت ربّ العالمين==
«'''قاَلَ رَبُّكُم وَ رَبُّ آبَائِكُمُ الأوّلِين '''» - اين جمله، پاسخ دوم موسى «عليه السلام» از پرسش فرعون است. وقتى موسى ديد فرعون دارد مغلطه مى كند و امر را بر حاضران مجلس مشتبه می سازد، لذا
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۷۸ </center>
با اين كه كلمۀ «عَالِمين» را به تمامى عالَم از آسمان ها و زمين و مابين آن دو - كه انسان ها جزو آن است - تفسير كرده بود، مع ذلك براى اين كه نقشه فرعون را خنثى كرده باشد، صريح تر جواب داد و گفت: «رَبُّ العَالَمين»، همان ربّ شما و ربّ پدران گذشته شما است.


«'''قال ربكم و رب آبائكم الاولين '''» - اين جمله ، پاسخ دوم موسى (عليه السلام ) از پرسش فرعون است ، وقتى موسى ديد فرعون دارد مغلطه مى كند و امر را بر حاضرين مجلس
خوب، خواهى گفت: عالَم انسانى كه چندين عالَم نيست، بلكه يك عالَم است، با اين حال چطور آن جناب كلمۀ «عَالَمِين» را در پاسخ دومش، به عالَم انسان ها تفسير كرد؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۷۸ </center>
 
مشتبه مى سازد لذا با اينكه كلمه عالمين را به تمامى عالم از آسمانها و زمين و ما بين آن دو - كه انسانها جزو آن است - تفسير كرده بود، مع ذلك براى اينكه نقشه فرعون را خنثى كرده باشد، صريح تر جواب داد و گفت : رب العالمين همان رب شما و رب پدران گذشته شما است .
در جواب مى گوييم: كلمۀ «عَالَم» به معناى جماعتى از مردم و يا موجوداتى ديگر است. پس عالَم هاى انسان، عبارت مى شود از جماعت هاى انسان، از جماعت حاضر در جلسه، و جماعت گذشته ايشان كه فرمود: پروردگار شما و پروردگار پدران گذشته شما.
 
توضيح بيشتر اين محاوره اين كه:


خوب ، خواهى گفت : عالم انسانى كه چندين عالم نيست ، بلكه يك عالم است با اين حال چطور آن جناب كلمه عالمين را در پاسخ دومش ‍ به عالم انسانها تفسير كرد؟
فرعون نمى خواست از حريم ارباب دفاع كند، بلكه در حقيقت مى خواست از «ربوبيت» خود دفاع كند و اين حيله را به كار برد كه تعلق «ربوبيت خدا» نسبت به خود را باطل كند و بگويد اصلا دامنه ربوبيت خدا، مرا نمى گيرد. ولى اين معنا را اين طور بيان كرد كه:


در جواب مى گوييم : كلمه عالم به معناى جماعتى از مردم و يا موجوداتى ديگر است ، پس عالمهاى انسان عبارت مى شود از جماعتهاى انسان ، از جماعت حاضر در جلسه ، و جماعت گذشته ايشان كه فرمود: پروردگار شما و پروردگار پدران گذشته شما.
«ربوبيت خدا»، به «عَالَميان» تعلق نمى گيرد و گرنه ربوبيت همۀ رب ها باطل مى شود، كه يكى از آن ها منم. هرچند فرعون خود را بزرگترين رب ها مى دانست، كه خداى تعالى، از وى حكايت فرموده كه گفت: «أنَا رَبُّكُمُ الأعلَى»، و نيز حكايت فرموده: «قَالَ فِرعَونُ يَا أيُّهَا المَلَأُ مَا عَلِمتُ لَكُم مِن إلَهٍ غَيرِى».


توضيح بيشتر اين محاوره اينكه فرعون نمى خواست از حريم ارباب دفاع كند، بلكه در حقيقت مى خواست از ربوبيت خود دفاع كند و اين حيله را به كار برد كه تعلق ربوبيت خدا نسبت به خود را باطل كند و بگويد اصلا دامنه ربوبيت خدا مرا نمى گيرد، ولى اين معنا را اينطور بيان كرد كه : ربوبيت خدا به عالميان تعلق نمى گيرد و گرنه ربوبيت همه رب ها باطل مى شود، كه يكى از آنها منم ، هر چند فرعون خود را بزرگترين رب ها مى دانست ، كه خداى تعالى از وى حكايت فرموده كه گفت : «'''انا ربكم الاعلى '''» و نيز حكايت فرموده «'''قال فرعون يا ايها الملا ما علمت لكم من اله غيرى '''».
پس گويا به موسى گفته است: اگر مقصودت از ربُّ العالَمين، خداى تعالى است، كه او، ربُّ العالَمين نيست، بلكه ربّ ارباب است و بس. و اگر مقصودت الهى ديگر است كه آن هم باطل است. زيرا هيچ الهى، ربُّ العالَمين نيست، بلكه هر الهى، ربُّ العالَم خودش است. پس ديگر ربُّ العالَمين چه معنايى دارد؟


پس گويا به موسى گفته است : اگر مقصودت از رب العالمين ، خداى تعالى است ، كه او رب العالمين نيست ، بلكه رب ارباب است و بس ، و اگر مقصودت الهى ديگر است كه آن هم باطل است ، زيرا هيچ الهى رب العالمين نيست بلكه هر الهى رب العالم خودش است ، پس ديگر رب العالمين چه معنايى دارد؟ و موسى (عليه السلام ) در پاسخ جوابى داده كه حاصلش اين مى شود كه در عالم هستى جز يك رب وجود ندارد، در نتيجه رب العالمين رب شما هم هست و او مرا نزد شما فرستاده .
و موسى «عليه السلام»، در پاسخ جوابى داده كه حاصلش اين مى شود كه: در عالَم هستى، جز يك رب وجود ندارد. در نتيجه، «ربُّ العالَمين»، ربّ شما هم هست و او مرا نزد شما فرستاده.


و حاصل مغلطه فرعون اين است كه موسى جوابى به من نداد، تنها عبارت رب العالمين را عوض كرد، لذا موسى براى بار دوم به طور صريح فرمود: رب العالمين همان رب عالم انسانيت عصر حاضر و عالم انسانيت عصرهاى گذشته است و با اين بيان حيله و نقشه فرعون خنثى شد.
و حاصل مغلطه فرعون اين است كه: موسى جوابى به من نداد. تنها عبارت «ربُّ العالَمين» را عوض كرد. لذا موسى براى بار دوم، به طور صريح فرمود: «ربُّ العالَمين»، همان ربّ عالَم انسانيت عصر حاضر و عالَم انسانيت عصرهاى گذشته است و با اين بيان، حيله و نقشه فرعون خنثى شد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۷۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۷۹ </center>
<span id='link259'><span>
<span id='link259'><span>


==فرعون به موسى «ع»، برچسب ديوانگى مى زند ==
==فرعون، موسى «ع» را، ديوانه معرفى می کند ==
«'''قال ان رسولكم الذى ارسل اليكم لمجنون '''» - اين جمله ، حكايت كلام دوم فرعون است ، كه از در هوچى گرى و مسخره ، رسالت او را به حاضرين نسبت داد و گفت رسولى كه نزد شما فرستاده شده ، چون خواست بگويد شان من اجل است از اينكه رسولى نزد من فرستاده شود، در نهايت هم به او نسبت ديوانگى داد، كه چرا گفت : پروردگار شما و پروردگار شما و پروردگار پدران گذشته شما...
«'''قاَل إنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِى أُرسِلَ إلَيكُم لَمَجنُون '''» - اين جمله، حكايت كلام دوم فرعون است، كه از درِ هوچیگرى و مسخره، رسالت او را به حاضران نسبت داد، و گفت: «رسولى كه نزد شما فرستاده شده». چون خواست بگويد شأن من، اجلّ است از اين كه رسولى نزد من فرستاده شود. در نهايت هم، به او نسبت ديوانگى داد، كه چرا گفت: «پروردگار شما و پروردگار پدران گذشته شما...»؟
 
و اگر اين گفتار وى را تشريح كنيم، چنين مى شود كه:
 
گويا خواسته است بگويد: اين مرد ديوانه است، براى اين كه سخنانش آشفته است و حكايت مى كند از اين كه نيروى تعقلش، پريشان و آشفته شده. براى اين كه مى گويد: من رسول «ربُّ العالُمين» ام، و چون مى پرسم «ربُّ العالَمين» چيست، دوباره همان «ربُّ العالَمين» را با عبارتى ديگر، تكرار مى كند. و وقتى از سخن او تعجب مى كنم، دوباره گفتار خود را تفسير كرده، مى گويد: «ربّ شما و پدران گذشتۀ شما».
 
«'''قَالَ رَبُّ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ وَ مَا بَينَهُمَا إن كُنتُم تَعقِلُون '''» - از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از «مشرق»، آن طرفى است كه آفتاب و ساير ستارگان آسمان، طلوع مى كنند. و مراد از «مغرب»، آن جهتى است كه بر حسب حس ظاهرى ما، در آن طرف غروب مى كنند. و مراد از «مابين آن دو»، مابين مشرق و مغرب است، كه شامل همۀ عالَم محسوس شده. در نتيجه، عبارت اُخراى همان عبارت قبلى مى شود، كه فرمود: «رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الأرضِ وَ مَا بَينَهُمَا».  
 
پس اين جواب، اعادۀ همان جواب اول است، و همان غرض را كه عبارت بود از اتصال تدبير و اتحاد آن، دنبال مى كند. البته به بيانى ديگر و آن، اين است كه:


و اگر اين گفتار وى را تشريح كنيم چنين مى شود كه گويا خواسته است بگويد: اين مرد ديوانه است ، براى اينكه سخنانش آشفته است و حكايت مى كند از اينكه نيروى تعقلش پريشان و آشفته شده ، براى اينكه مى گويد: من رسول رب العالمينم و چون مى پرسم رب العالمين چيست ؟ دوباره همان رب العالمين را با عبارتى ديگر تكرار مى كند و وقتى از سخن او تعجب مى كنم ، دوباره گفتار خود را تفسير كرده مى گويد: رب شما و پدران گذشته شما.  
هر طلوعى، وقتى طلوع است كه غروبى هم، در مقابلش باشد و وقتى هر طلوعى غروبى داشت، ناگزير هر مشرق و مغربى، وقتى متصور است كه وسطى هم بين آن دو باشد.  


«'''قال رب المشرق و المغرب و ما بينهما ان كنتم تعقلون '''» - از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از مشرق آن طرفى است كه آفتاب و ساير ستارگان آسمان ، طلوع مى كنند و مراد از مغرب آن جهتى است كه بر حسب حس ظاهرى ما، در آن طرف غروب مى كنند، و مراد از ما بين آن دو، ما بين مشرق و مغرب است كه شامل همه عالم محسوس شده ، درنتيجه عبارت اخراى همان عبارت قبلى مى شود، كه فرمود: «'''رب السموات و الارض و ما بينهما'''».  
همچنان كه در پاسخ اول، وقتى آسمان قابل تصور است كه زمينى در مقابلش باشد و وقتى آسمان و زمينى، متصور است كه واسطه اى هم بين آن دو باشد، و وقتى مشرقى به مغربى مرتبط مى شود و هر دوى آن ها به وسطى مرتبط مى گردند، كه تنها يك تدبير در آن ها به كار رود.  


پس ‍ اين جواب ، اعاده همان جواب اول است ، و همان غرض را كه عبارت بود از اتصال تدبير و اتحاد آن ، دنبال مى كند، البته به بيانى ديگر و آن اين است كه : هر طلوعى وقتى طلوع است كه غروبى هم در مقابلش باشد و وقتى هر طلوعى غروبى داشت ، ناگزير هر مشرق و مغربى وقتى متصور است كه وسطى هم بين آن دو باشد، همچنان كه در پاسخ اول ، وقتى آسمان قابل تصور است كه زمينى در مقابلش باشد و وقتى آسمان و زمينى ، متصور است كه واسطه اى هم بين آن دو باشد و وقتى مشرقى به مغربى مرتبط مى شود و هر دوى آنها به وسطى مرتبط مى گردند كه تنها يك تدبير در آنها به كار رود. و خلاصه ، اين قسم از ارتباط و اتحاد غير از يك تدبير نمى پذيرد، همچنان كه در عالم انسانيت نيز هر امت موجودى ارتباط وجودى به امتهاى گذشته دارد، ارتباط پدر، فرزندى ، و همه انسانهاى گذشته و حاضر يك نوعند و چون نوع يكى است ، تدبير در آن نيز يكى است ، پس مدبر هم يكى است .
و خلاصه: اين قسم از ارتباط و اتحاد، غير از يك «تدبير» نمى پذيرد، همچنان كه در عالَم انسانيت نيز، هر امت موجودى، ارتباط وجودى به امت هاى گذشته دارد. ارتباط پدر، فرزندى، و همۀ انسان هاى گذشته و حاضر، يك نوع اند، و چون «نوع» يكى است، «تدبير» در آن نيز يكى است. پس «مدبّر» هم، يكى است.


در آخر جواب اول كه گفت : «'''اگر اهل يقين باشيد'''»، و در آخر جواب مورد بحث كه فرموده : «'''اگر تعقل كنيد'''»، خواسته است جواب عبارت فرعون را بدهد كه از باب استهزاء و اهانت به حاضر ين رو كرد كه : «'''هيچ مى شنويد اين مرد چه مى گويد؟'''» و در آخر هم او را
در آخر جواب اول كه گفت: «اگر اهل يقين باشيد»، و در آخر جواب مورد بحث كه فرموده: «اگر تعقل كنيد»، خواسته است جواب عبارت فرعون را بدهد كه از باب استهزاء و اهانت، رو به حاضران كرد كه: «هيچ مى شنويد اين مرد چه مى گويد»؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۳۸۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۳۸۰ </center>
ديوانه معرفى كرد، به اين بيان كه با جمله «'''اگر نيروى تعقل مى داشتيد'''» اشاره كرد به اينكه تو و حاضرين در مجلست از نعمت تعقل محروميد و درك و فهم نداريد، و گرنه ، اگر فهم مى داشتيد پاسخ اول مرا مى فهميديد و مى فهميديد كه پاسخ من تكرار بدون فايده نبود و براى پى بردنتان به توحيد پروردگار كافى بود و متوجه مى شديد به اينكه آن كس كه قائم به تدبير همه عالميان از آسمانها و زمين و ما بين آن دو است ، مدبر واحدى است و غير او مدبر و ربى ديگر نيست .
و در آخر هم، او را ديوانه معرفى كرد، به اين بيان كه با جملۀ «اگر نيروى تعقل مى داشتيد»، اشاره كرد به اين كه تو و حاضران در مجلست، از نعمت تعقل محروميد و درك و فهم نداريد. و گرنه، اگر فهم مى داشتيد، پاسخ اول مرا مى فهميديد و مى فهميديد كه پاسخ من تكرار بدون فايده نبود، و براى پى بردنتان به توحيد پروردگار، كافى بود و متوجه مى شديد به اين كه آن كس كه قائم به «تدبير» همه عالَميان، از آسمان ها و زمين و مابين آن دو است، «مدبّر» واحدى است و غير او، «مدبّر» و ربّى ديگر نيست.
 
پس از آنچه گذشت، روشن شد كه آيه شريفه، يعنى آيه: «رَبُّ المَشرِق...»، بيان ديگرى است بر همان پاسخ اولى كه فرمود: «رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ وَ مَا بَينَهُمَا»، و برهانى است بر وحدت «مدبّر» از راه وحدت تدبير، كه در آن «رَبُّ العَالَمين» را تعريف كرده به اين كه «ربُّ العَالَمين»، آن «مدبّر» واحدى است كه تدبير واحد تمامى عوالم، بر وجودش دلالت مى كند.


پس از آنچه گذشت روشن شد كه آيه شريفه ، يعنى آيه «'''رب المشرق ...'''» بيان ديگرى است بر همان پاسخ اولى كه فرمود: «'''رب السموات و الارض و ما بينهما'''»، و برهانى است بر وحدت مدبر از راه وحدت تدبير، كه در آن رب العالمين را تعريف كرده به اينكه رب العالمين آن مدبر واحدى است كه تدبير واحد تمامى عوالم بر وجودش ‍ دلالت مى كند،چيزى كه هست بيان در آيه مورد بحث ، روشنتر است ، چون مشتمل بر معناى طلوع و غروب است ، و تدبير آن دو براى همه روشن است .  
چيزى كه هست، بيان در آيه مورد بحث، روشن تر است. چون مشتمل بر معناى «طلوع» و «غروب» است، و «تدبير» آن دو، براى همه روشن است.  


مفسرين گفته اند: برهانهايى كه در اين آيات آمده برهان بر وحدانيت ذات واجب الوجود بالذات ، و شريك نداشتن در وجوب وجود است ، كه بطلانش گذشت و گفتيم چنين برهانى در مقابل كسى اقامه مى شود كه وحدت ذات واجب الوجود بالذات را منكر باشد و وثنى ها منكر اين معنا نبودند.
مفسران گفته اند: برهان هايى كه در اين آيات آمده، برهان بر وحدانيت ذات واجب الوجود بالذات، و شريك نداشتن در وجوب وجود است، كه بطلانش گذشت. و گفتيم چنين برهانى در مقابل كسى اقامه مى شود كه وحدت ذات واجب الوجود بالذات را منكر باشد، و «وثنى ها»، منكر اين معنا نبودند.
<span id='link260'><span>
<span id='link260'><span>


«'''قال لئن اتخذت الها غيرى لاجعلنك من المسجونين '''» - در اين آيه فرعون موسى را تهديد مى كند كه اگر بار ديگر از ربوبيت رب العالمين و رسالت خودش از طرف او سخن به ميان آورد، او را به زندان خواهد انداخت ، و اين داب و روش همه جاهلان است ، كه وقتى حرف حسابى نداشته باشند، متوسل به زور شده ، تهديد مى كنند و وعيد مى دهند.
«'''قَالَ لَئِن اتَّخَذتَ إلَهاً غَيرِى لَأجعَلَنَّكَ مِنَ المَسجُونِين '''» - در اين آيه، فرعون، موسى را تهديد مى كند كه اگر بار ديگر از ربوبيت «ربُّ العالَمين» و رسالت خودش از طرف او سخن به ميان آورد، او را به زندان خواهد انداخت. و اين دأب و روش همه جاهلان است، كه وقتى حرف حسابى نداشته باشند، به زور متوسل شده، تهديد مى كنند و وعيد مى دهند.
 
و اين كه فرعون گفت: «اگر الهى غير از من بگيرى، چنين و چنان مى كنم»، منظورش از گرفتن الهى غير از او، قائل شدن به ربوبيت «ربُّ العالَمين» است، كه موسى، فرعون را به سوى آن مى خواند.  


و اينكه فرعون گفت : اگر الهى غير از من بگيرى چنين و چنان مى كنم ، منظورش از گرفتن الهى غير از او، قائل شدن به ربوبيت رب العالمين است كه موسى فرعون را به سوى آن مى خواند، و اگر خود آن را نگفت و كنايه آورد، براى اين بود كه حتى زبان خود را به گفتن آن نگرداند و اسم رب العالمين را به زبان نياورد و اگر نامى از ساير آلهه نياورد، براى اين بود كه خود را بزرگترين آلهه مى دانست و عار داشت كه نامى از آنها ببرد و گويا مجازات هر كس كه منكر الوهيت او مى شد زندان بوده كه گفته تو را از زندانيان قرار مى دهم .
و اگر خود آن را نگفت و كنايه آورد، براى اين بود كه حتى زبان خود را به گفتن آن نگرداند و اسم «ربُّ العالَمين» را به زبان نياورد، و اگر نامى از ساير آلهه نياورد، براى اين بود كه خود را بزرگترين آلهه مى دانست و عار داشت كه نامى از آن ها ببرد. و گويا مجازات هر كس كه منكر الوهيت او مى شد، زندان بوده كه گفته تو را از زندانيان قرار مى دهم.


و ظاهرا الف و لام در المسجونين براى عهد است و جمله چنين معنا مى دهد كه : اگر بر اين سخنت پافشارى كنى ، تو را در زمره همان كسانى قرار مى دهم كه مى دانى در زندان من چه
و ظاهرا الف و لام در «المَسجُونِين»، براى عهد است. و جمله، چنين معنا مى دهد كه: اگر بر اين سخنت پافشارى كنى، تو را در زمرۀ همان كسانى قرار مى دهم كه مى دانى در زندان من، چه حال و روزی
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۸۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۸۱ </center>
حال و روزى دارند و چه شكنجه ها كه مى بينند، و چون مى خواست ، به اين نكات اشاره كند، گفت : «'''من المسجونين '''» و نگفت «'''لاسجننك '''» با اينكه تعبير دوم مختصرتر بود.
دارند و چه شكنجه ها كه مى بينند. و چون مى خواست به اين نكات اشاره كند، گفت: «مِنَ المَسجُونِين»، و نگفت: «لَأسجُنَنَّكَ»، با اين كه تعبير دوم مختصرتر بود.




۱۳٬۷۱۹

ویرایش