گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۲۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۹۵: خط ۱۹۵:
«'''قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِى يَعْلَمُ السرَّ فى السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَّحِيماً'''»:
«'''قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِى يَعْلَمُ السرَّ فى السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَّحِيماً'''»:


در اين آيه، به رسول گرامى خود دستور مى دهد گفتار و تكذيب آنان را و طعنه اى را كه به قرآن زدند، رد كند و اثبات كند كه قرآن، افتراء به خدا، و اساطير الاولين نيست، و جمعى، آن را بر وى املاء نكرده اند.
در اين آيه، به رسول گرامى خود دستور مى دهد گفتار و تكذيب آنان را و طعنه اى را كه به قرآن زدند، رد كند و اثبات كند كه قرآن، افتراء به خدا، و اساطير الاولين نيست، و جمعى، آن را بر وى، املاء نكرده اند.


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۵۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۵۱ </center>
خط ۲۰۴: خط ۲۰۴:
و معناى آيه، اين است كه: بگو قرآن آن طور كه شما مى گوييد، افك مفترى نيست، و از اساطير اولين هم نيست، بلكه كتابى است نازل شده از ناحيه خداى سبحان، كه آن را متضمن اسرارى نهانى كرده، كه عقول شما به كُنه آن پى نمى برد، و نوع درك شما به اوج رفيع آن نمى رسد.  
و معناى آيه، اين است كه: بگو قرآن آن طور كه شما مى گوييد، افك مفترى نيست، و از اساطير اولين هم نيست، بلكه كتابى است نازل شده از ناحيه خداى سبحان، كه آن را متضمن اسرارى نهانى كرده، كه عقول شما به كُنه آن پى نمى برد، و نوع درك شما به اوج رفيع آن نمى رسد.  


و به همين جهت، اين كه مى گوييد «إفك است و اساطير»، و چنين جسورانه آن را تكذيب مى كنيد، جنايت عظيمى مرتكب مى شويد، كه به خاطر آن، مستحق عقوبت مى شويد. چيزى كه هست، فعلا خدا مهلتتان داده و عقوبتتان را تأخير انداخته. چون او داراى صفت «مغفرت» و «رحمت» است، و همين خود اقتضاء مى كند كه عقوبت بدكاران را تأخير بيندازد. اين، خلاصه معنايى است كه مفسران درباره آيه كرده اند.
و به همين جهت، اين كه مى گوييد «إفك است و اساطير»، و چنين جسورانه آن را تكذيب مى كنيد، جنايت عظيمى مرتكب مى شويد، كه به خاطر آن، مستحق عقوبت مى شويد. چيزى كه هست، فعلا خدا مهلت تان داده و عقوبت تان را تأخير انداخته. چون او داراى صفت «مغفرت» و «رحمت» است، و همين خود اقتضاء مى كند كه عقوبت بدكاران را تأخير بيندازد. اين، خلاصه معنايى است كه مفسران درباره آيه كرده اند.


ولى متأسفانه سياق، با اين معنا مساعد نيست. چون حاصل اين معنايى كه كردند، اين شد كه آيه شريفه، ردّ ادعاى مشركان بر افك و مفترى بودن و از اساطير بودن قرآن است. به اين بيان كه: نه، قرآن نازل از ناحيه خدا، و مشتمل بر اسرارى نهانى است، كه كفار نمى توانند بر آن واقف شوند. و اين در حقيقت، ردّ ادعاى خصم است به يك ادعاى ديگر، كه يا مثل آن است و يا نامفهوم تر از آن.
ولى متأسفانه سياق، با اين معنا مساعد نيست. چون حاصل اين معنايى كه كردند، اين شد كه آيه شريفه، ردّ ادعاى مشركان بر افك و مفترى بودن و از اساطير بودن قرآن است. به اين بيان كه: نه، قرآن نازل از ناحيه خدا، و مشتمل بر اسرارى نهانى است، كه كفار نمى توانند بر آن واقف شوند. و اين در حقيقت، ردّ ادعاى خصم است به يك ادعاى ديگر، كه يا مثل آن است و يا نامفهوم تر از آن.
خط ۲۲۵: خط ۲۲۵:
<span id='link169'><span>
<span id='link169'><span>


==طعنه كفار به پيامبر «ص» به اينكه او همچون سايرين غذا مى خورد و... ==
==طعنه كفار به پيامبر «ص»، كه او همچون دیگران غذا مى خورد و... ==
«'''وَ قَالُوا مَا لِ هَذَا الرَّسولِ يَأْكلُ الطعَامَ وَ يَمْشى فى الاَسوَاقِ لَوْ لا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكلُ مِنْهَا'''»:
«'''وَ قَالُوا مَا لِهَذَا الرَّسولِ يَأْكلُ الطعَامَ وَ يَمْشى فى الاَسوَاقِ لَوْلا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً * أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكلُ مِنْهَا'''»:


اين آيه حكايت طعنه اى است كه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) مى زدند، بعد از
اين آيه، حكايت طعنه اى است كه به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» مى زدند، بعد از آيه قبل كه طعن به قرآن را از ايشان حكايت مى كرد، و مى فرمود: «وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إن هَذَا إلّا إفكٌ افَتَريهُ...».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۵۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۵۳ </center>
آيه قبل كه طعن به قرآن را از ايشان حكايت مى كرد، و مى فرمود: «'''و قال الّذين كفروا ان هذا الا افك افتريه ...'''»


و اگر از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) تعبير به «'''هذا الرسول '''» كردند، با اينكه رسول بودنش را قبول نداشتند، از باب تمسخر و ريشخند است .
و اگر از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» به «هَذَا الرَّسُول» تعبیر كردند، با اين كه رسول بودنش را قبول نداشتند، از باب تمسخر و ريشخند است.


و جمله «'''ما لهذا الرسول ياكل الطعام و يمشى فى الاسواق '''» - اين چه رسولى است كه غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود؟ استفهام از تعجب است ، و وجه آن اين است كه وثنى مذهبان اتصال به غيب را براى بشر ممكن نمى دانستند، چون وجود او مادى ، و فرو رفته در ظلمتهاى ماده ، و ملوث به قذارتهاى آن است ، و به همين جهت بود كه در توجه به سوى «'''لاهوت '''» متوسل به ملائكه مى شدند، و آنها را عبادت مى كردند تا ملائكه نزد خدا شفاعتشان كنند و به خدا نزديكشان سازند، پس از نظر بت پرستان ملائكه مقربين نزد خدايند و متصل به غيب هستند، آنهايند كه مى توانند از طرف غيب رسالتى - البته اگر رسالتى باشد - بگيرند، ولى چنين چيزى براى بشر ممكن نيست .
و جملۀ «مَا لِهَذَا الرَّسُولُ يَأكُلُ الطَّعَامَ وَ يَمشِى فِى الأسوَاق: اين، چه رسولى است كه غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود»، استفهام از تعجب است، و وجه آن، اين است كه:


پس از همين جا معلوم مى شود كه مرادشان از اين استفهام اين بوده كه رسالت با غذا خوردن و راه رفتن در بين مردم و كاسبى كردن براى معاش نمى سازد، چون رسالت اتصالى است غيبى ، و اتصال به غيب با علاقه مندى و ارتباط با ماديات جمع نمى شود، و جز براى ملائكه دست نمى دهد، لذا قرآن در جاى ديگرى از آنان حكايت كرده كه گفتند: «'''اگر خدا براستى رسالتى داشت ، ملائكه را نازل مى كرد'''» و يا عباراتى ديگر نظير آن .
وثنى مذهبان، اتصال به غيب را براى بشر ممكن نمى دانستند. چون وجود او مادى، و فرو رفته در ظلمت هاى ماده، و ملوث به قذارت هاى آن است، و به همين جهت بود كه در توجه به سوى «لاهوت» متوسل به ملائكه مى شدند، و آن ها را عبادت مى كردند تا ملائكه نزد خدا شفاعتشان كنند و به خدا نزديكشان سازند.  


پس اين نيز معلوم شد كه جمله «'''لولا انزل اليه ملك فيكون معه نذيرا'''» در حقيقت تنزلى است از مشركين در پيشنهاد خود، و معنايش ‍ اين است كه چگونه اين مدعى رسالت ممكن است رسول باشد با اينكه غذا مى خورد، و در بازار آمد و شد دارد و حال آنكه رسول جز ملائكه منزه از اينگونه خصال مادى نمى تواند باشد؟ حال از اين اشكال چشم مى پوشيم ، و تنزل مى كنيم و رسالتش را تسليم مى شويم ، و مى گوييم ممكن است بشر هم رسول شود، ولى حداقل كه يك فرشته بايد همراهش بيايد تا او نذير باشد، و انذار او و تبليغ رسالت از غيب به وسيله ملك انجام شود.
پس از نظر بت پرستان، ملائكه مقربان نزد خدايند و متصل به غيب هستند. آن هايند كه مى توانند از طرف غيب، رسالتى - البته اگر رسالتى باشد - بگيرند، ولى چنين چيزى، براى بشر ممكن نيست.


و همچنين جمله «'''او يلقى اليه كنز'''» باز تنزل از جمله قبل است ، و معنايش اين است كه گيرم رسول از جنس بشر هم مى شود، و گيرم كه احتياج به رسولى از ملك هم نداشته
پس از همين جا معلوم مى شود كه مرادشان از اين استفهام، اين بوده كه رسالت با غذا خوردن و راه رفتن در بين مردم و كاسبى كردن براى معاش نمى سازد. چون رسالت اتصالى است غيبى، و اتصال به غيب با علاقه مندى و ارتباط با ماديات جمع نمى شود، و جز براى ملائكه دست نمى دهد. لذا قرآن در جاى ديگرى از آنان حكايت كرده كه گفتند: «اگر خدا براستى رسالتى داشت، ملائكه را نازل مى كرد»، و يا عباراتى ديگر نظير آن.
 
پس اين نيز معلوم شد كه جملۀ «لَولَا أُنزِلَ إلَيهِ مَلَكٌ فَيَكُونُ مَعَهُ نَذِيراً»، در حقيقت تنزلى است از مشركان در پيشنهاد خود، و معنايش، اين است كه: چگونه اين مدعى رسالت ممكن است رسول باشد، با اين كه غذا مى خورد، و در بازار، آمد و شد دارد و حال آن كه رسول، جز ملائكه منزّه از اين گونه خصال مادى نمى تواند باشد؟ حال از اين اشكال چشم مى پوشيم، و تنزل مى كنيم و رسالتش را تسليم مى شويم، و مى گوييم ممكن است بشر هم رسول شود، ولى حداقل كه يك فرشته بايد همراهش بيايد، تا او نذير باشد، و انذار او و تبليغ رسالت از غيب، به وسيله ملك انجام شود.
 
و همچنين جملۀ «أو يُلقَى إلَيهِ كَنزٌ»، باز تنزل از جمله قبل است، و معنايش اين است كه: گيرم رسول از جنس بشر هم مى شود، و گيرم كه احتياج به رسولى از ملك هم نداشته باشد، ولیکن حداقل باید
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۵۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۵۴ </center>
باشد، و ليكن حداقل بايد گنجى از آسمان برايش بيفتد كه ديگر در حوائج مادى اش احتياج به تلاش در بازارها نداشته باشد، اينكه از نزول ملك و معاونتش در تبليغ رسالت آسانتر است .
گنجى از آسمان برايش بيفتد، كه ديگر در حوائج مادى اش، احتياج به تلاش در بازارها نداشته باشد. اين كه از نزول ملك و معاونتش در تبليغ رسالت آسانتر است.


و همچنين جمله «'''او تكون له جنة ياكل منها'''» باز تنزل از پيشنهاد قبلى است ، و معنايش اين است كه بر فرض هم لازم نباشد كه گنج از آسمان برايش بيفتد، لااقل بايد باغى داشته باشد كه از (حاصل ) آن بخورد، و محتاج كسب معاش نشود، اين كه از نزول گنج آسان تر است .
و همچنين جملۀ «أو تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأكُلُ مِنهَا»، باز تنزل از پيشنهاد قبلى است، و معنايش اين است كه بر فرض هم لازم نباشد كه گنج از آسمان برايش بيفتد، لااقل بايد باغى داشته باشد كه از (حاصل) آن بخورد، و محتاج كسب معاش نشود. اين كه از نزول گنج، آسان تر است.




۱۳٬۸۲۹

ویرایش